آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

چرا باید ائمه را بشناسیم؟ این پرسشى است که ذهن هر شیعه‏اى‏را هماره به خود مشغول کرده است. آیا شناخت ائمه در توان ما هم‏هست؟ این پرسش دیگرى است که پس از پاسخ به پرسش نخست‏به ذهن هرکاوشگرى راه پیدا مى‏کند. مقام معظم رهبرى، در این باره فرمود:
«یکى از وظایف بسیار مهم مسلمانان شناخت‏سیره و شخصیت ائمه‏طاهرین سلام‏الله علیهم اجمعین است، زیرا عمل کردن به روش‏آنان سعادت دارین را در بر دارد و به همین دلیل است که مى‏بینیم‏عدم شناخت‏سیره و شخصیت آن‏ها در طول زمان نشان داده است که چه‏بدبختیها و ضلالتهایى را براى مسلمانان جهان به دنبال داشته است... سیره پیشوایان معصوم ما، همه و همه داراى یک‏سو و یک‏جهت‏بوده است ولیکن روشهایى که هر یک از این اختران تابناک اتخاذفرموده‏اند به صورت ظاهر با یکدیگر مغایرت دارد.
... اگر چه شناخت وجود مقدس ائمه معصومین(ع) از عهده افرادبرجسته و عالیرتبه، اعم از عرفا و فیلسوفان و مورخین ودانشمندان و متفکرین و ... خارج است، تا چه رسد به ما تهى‏دستان‏و از راه بدور ماندگان. لکن هر کس باندازه معرفتش لازم است درجهت‏شناسایى و شناساندن سیره آنان که در نتیجه شناخت‏شخصیتشان‏مى‏باشد، کوشش کرده و لحظه‏اى از پاى ننشیند.»
نسل جوان تشنه آموختن است. اینک که بیش از نیمى از پیکره‏جامعه مسلمان ایران را طبقه جوان تشکیل مى‏دهد، وظیفه اربابان‏فرهنگى کشور سنگین‏تر است. تهاجم فرهنگى غرب علیه ساختارهاى‏فرهنگى مذهبى ما نشانه رفته است و غفلت مسئولان فرهنگى نظام‏از یک سو و نارسایى در روش‏هاى تبلیغى سنتى از سوى دیگر، موجب‏شده است تا نسل جوان در خطر از دست دادن باورهاى اعتقادى قراربگیرد. و بنابراین وظیفه همه مسئولان و نشریات است که در راستاى‏گسترش فرهنگ شیعى بکوشند و با استفاده از همه روش‏هاى مطلوب ونو، در پى شناساندن ائمه به نسل جوان باشند.
ولایت و امامت از دیدگاه ائمه علیهم السلام
بسیارى از واژه‏ها در طول زمان تفسیر مى‏شود و معنا مى‏یابد.
برخى واژه‏ها در گذشت زمان‏ها، معناى تازه‏اى مى‏یابند و معانى‏برخى واژه‏ها روز به روز تازه‏تر و روشن‏تر مى‏شود. اینک که ولایت‏فقیه در راس حکومت است، واژه‏هاى امامت و ولایت تواءمان باحکومت و جامعه معنا مى‏شود; مقام معظم رهبرى فرمودند:
«گر چه ولى و امام ممکن است معناهاى متفاوتى داشته باشند،اما مراد از این دو مسئله، مسئله ولایت و مسئله امامت در زبان‏ائمه یکى است ... یعنى آن کسى که هم متکفل ارشاد و هدایت توست‏از نظر دینى، و هم متکفل اداره امور زندگى توست از نظر دنیا;
یعنى جانشین پیغمبر.
خوشبختانه امروز در زندگى و در وضع کنونى در ایران، مردم‏معناى امام را خوب مى‏فهمند، در دوره گذشته، از امام، مردم آن‏معناى درستش را نمى‏فهمیدند. ما امروز مى‏گوییم امام یعنى رهبرجامعه; یعنى آن کسى که ما هم دینمان را از او یاد مى‏گیریم، هم‏اداره دنیامان به دست اوست. اطاعت او هم در امور دینى، هم درامور دنیا بر ما واجب است.»
مردم و حکومت امام على علیه السلام
دموکراسى واژه‏اى نو و غربى است اما بسیارى از تعاریفى که‏براى آن مى‏شود، سازگارى با دین دارى و شریعت محورى دارد. حضورمردم در عرصه حکومت، نقش داشتن آحاد شهروندان نظام در اعطاى‏مسئولیت‏ها و تصمیم‏گیرى‏ها به صورت مستقیم و غیر مستقیم، حق‏انتقاد از دولت و دیگر حقوق طبیعى مردم در اسلام پذیرفته شده‏است; مقام معظم رهبرى در این باره فرمود:
«در دوران امیرالمؤمنین(ع)مردم در صحنه‏اى حکومت، به معناى‏واقعى، دخالت داشتند; نظر و راى مى‏دادند; تصمیم مى‏گرفتند.»
اصول‏گرایى
اصول گرایى از ویژگى‏هاى ائمه است. امامان معصوم هماره دردفاع از ارزش‏هاى اسلامى، پیشگام بودند. ائمه هماره در سخنان واعمال خویش به دنبال اصول‏گرایى بودند. پیاده شدن احکام اسلامى‏هدف اصلى تلاش‏هاى فرهنگى، علمى و سیاسى ائمه بود. ائمه در برابرکژى‏ها، استوار ایستادند و بر سر آرمان‏ها و اصول اسلام معامله‏نکردند:
«از اول، امیرالمؤمنین پاى بندى خود به اصول را در گفتارهاو کلمات مشخص کرد; چه در زمینه مسائل مالى، چه در زمینه‏مسئولیت‏هاى مربوط به حکومت و ولایت و سپردن مشاغل حساس به افرادصالح.
... به حضرت امیرالمؤمنین(ع)گفتند: شما امروز اول کارتان‏هست، افراد صاحب نفوذ را از راس کارها بر مى‏دارید، و این به‏صلاح حکومت و خلافت‏شما نیست، ایشان در جواب فرمودند: شما از على‏توقع دارید که پیروزى را به وسیله‏ى ظلم به آن مردمى که مسئولیت‏آن‏ها به عهده‏ى اوست، به دست‏بیاورد! تا دنیا دنیاست و تا نقشه‏ى‏عالم بر این منوال است، على ابن ابى طالب این کار را نخواهدکرد. مى‏گویید: على شکست مى‏خورد، پس براى این که شکست نخورد، برخلاف اصول و ارزش‏هاى اسلامى کارى را انجام دهد؟ این کار را من‏نخواهم کرد. به مردم و خودم ظلم نمى‏کنم تا به این وسیله پیروزى‏را به دست‏بیاورم.»
عزل و نصب‏ها
امام على(ع)در تمام مدت خلافتش تلاش کرد تا صالح‏ترین افراد رابه مسئولیت‏ها بگمارد. امیرالمؤمنین(ع)در طول مدت کوتاه خلافتش‏بارها بر اساس تعهد و تخصص، افرادى را به مسئولیت‏هایى گمارد وافرادى را هم عزل کرد. امام على(ع)تلاش مى‏کرد تاشایسته‏ترین‏افراد را به مسئولیت‏ها بگمارد.
محمد بن ابى بکر یکى از یاران امام على(ع)است. وى جزو بهترین‏اصحاب آن حضرت بود; اما هنگامى که حضرت على(ع) فردى دیگر راشایسته‏تر از او در مسئولیت‏یافت، او را نیز عزل کرد مقام معظم‏رهبرى مى‏فرماید:
«یک مورد دیگر از قاطعیت امیرالمؤمنین ... در عزل و نصب‏هاست. ارزش‏هایى که موجب مى‏شود یک انسان منصوب به یک مسئولیت‏اجتماعى بشود، این‏ها ارزش‏هاى مشخصى است. همه کس را نمى‏شود برهر کارى گماشت. باید افرادى که به مسئولیت‏ها و ماموریت‏هاى‏اجتماعى گماشته مى‏شوند، صلاحیت‏ها و قابلیت‏هایى داشته باشند. اگرآن قابلیت‏ها را نداشتند. معنایش این نیست که آدم‏هاى بدى هستند،معنایش این است که براى این کار مناسب نیستند ... در حکومت‏امیرالمؤمنین این معنا مراعات مى‏شد ... امیرالمؤمنین احساس‏کردند که باید استاندار مصر، یعنى محمد بن ابى بکر را که ازیاران و نزدیکان و شاگردان مخصوص امیرالمؤمنین است، بردارند وکار را به یک انسان نیرومندترى بدهند و آن آدم نیرومندتر، مالک‏اشتر بود ... به صرف این که مالک اشتر داراى صلاحیت‏بیشترى است،موجب آن شد که امیرالمؤمنین، محمد بن ابى بکر را بردارد و مالک‏اشتر را بگذارد. محمد بن ابى بکر هم بدش آمد، با این که وى یکى‏از بهترین یاران امیرالمؤمنین و فرزند خوانده‏اى اوست و حضرت به‏او، فوق العاده علاقه‏مند بود، در عین حال وقتى که مى‏بینند براى‏این مسئولیت از او مناسب‏تر و شایسته‏تر وجود دارد ... او را برمى‏دارد .... او هم ناراحت مى‏شود، نامه‏ى گلایه‏آمیزى مى‏نویسد یاپیغام گلایه‏آمیزى مى‏دهد. حضرت هم در جواب مى‏نویسند که من به توبدبین نشدم و تو را کوچک نشمردم، اما این کار براى مالک اشترمناسب‏تر بود. این قاطعیت است و مجموعه‏ى این رفتارها و این‏برخوردها و این پایبندى‏هاى صد در صد، و اصول و ارزش‏هاى اسلامى‏از امیرالمؤمنین، آن شخصیت جهانى تاریخى فراموش نشدنى راساخته، که چهره‏ى آن بزرگوار در میان ذهن‏هاى مردم مسلمان شبیه‏چهره‏هاى افسانه‏اى است.»
عبدالله بن عباس، یکى دیگر از اصحاب سرشناس حضرت على(ع)است‏که از سوى آن حضرت به استاندارى بصره گمارده شده بود. وى پسرعموى امام على(ع)و جزو یاران نزدیک آن حضرت بود اما هنگامى که‏به حضرت على(ع)خبر رسید که ابن عباس در بیت المال تصرف ناحق‏کرده است، بلافاصله او را توبیخ نمود.
سوابق درخشان افراد نباید سبب شود تا اشتباهات آنان فراموش‏شود بلکه باید اشتباهاتشان به آن‏ها گوشزد شود تا از راه راست‏خارج نشوند. مقام معظم رهبرى، حضرت آیه‏الله خامنه‏اى درباره‏برخورد شدید امام على(ع)با ابن عباس مى‏فرماید:
«عبدالله بن عباس پسر عمو، شاگرد، مرید و مخلص امیرالمؤمنین‏بود; یکى از کسانى که امیرالمؤمنین او را از همه به خودنزدیک‏تر مى‏شمارد. وى از طرف امیرالمؤمنین استاندار بصره بود.
البته عبدالله بن عباس اگر چه این حادثه در زندگى او هست ...
اما یکى از کسانى است که تا آخر عمر به امیرالمؤمنین وفاداربود ... تا آخر عمر یکى از مبلغان و وفاداران و منادیان به‏محبت امیرالمؤمنین بود.
به امیرالمؤمنین گزارش رسیده بود که عبدالله بن عباس یک‏مقدارى در اموال بیت‏المالى که در اختیارش هست، دخل و تصرف بیجاکرده. حضرت نامه نوشتند که چنین چیزى به گوش من رسیده، حساب وکتاب براى من بفرست.
امیرالمؤمنین ملاحظه نکرد که حالا عبدالله بن عباس پسر عموى من‏است، اگر من بگویم حساب و کتاب بده، بدش مى‏آید. نگفت این اهانت‏به اوست.
وقتى ما مى‏دانیم که هر انسانى که مى‏تواند لغزش و اشتباه درمسائل شخصى، جمعى و در مسئولیت‏هاى بزرگ اجتماعى داشته باشد،این ملاحظات، دیگر بیجاست ... پرسیدن، حسابرسى کردن و ملاحظه کارکارگزاران حکومت را کردن، این یک واجب و وظیفه‏ى اولیاى اموراست ...
عبدالله بن عباس بدش آمد، در جواب نوشت که آن مقدارى که مااز این اموال در اختیارمان هست، بیش از این‏ها ما در بیت المال‏حق داریم. این حالتى که در بعضى هست، به طورى که خیال مى‏کنندچون یک خدمتى کرده‏اند، سابقه‏اى به خرج داده‏اند و کارى براى‏انقلاب یا مردم کرده‏اند، پس حق آن‏ها در بیت‏المال یک حق زیادى‏است و اگر چیزى زیر دست آن‏ها تلف شد، کمتر از حقشان است; همین‏تصور نادرست‏بر این بزرگوار هم وجود داشت و همین را هم به‏امیرالمؤمنین نوشت.
آن وقت، امیرالمؤمنین در جواب او، یک نامه‏ى تندى نوشته که‏این نامه در نهج البلاغه‏ى شریف هست. به قدرى الفاظ شدید، غلیظ،توبیخ کننده و ملامت گر نسبت‏به ابن عباس در این نامه هست که‏آدم تعجب مى‏کند. واقعا هم اگر ایمان ابن عباس نبود و سابقه‏معرفت او نسبت‏به امیرالمؤمنین نبود، شاید کس دیگر بود از این‏نامه‏ى امیرالمؤمنین(ع)موجب مى‏شد که روى گردان شود، به معاویه‏پناه ببرد و اصلا از حوزه‏ى ولایت امیرالمؤمنین خارج شود; اما اونکرد و بعدها همواره عبدالله بن عباس هر وقت‏یاد امیرالمؤمنین‏را مى‏کرد، چشمش پر از اشک مى‏شد و نام نیک این بزرگوار و یادنیک این استاد و امام خود را بر زبان جارى مى‏کرد.
طبیعى است وقتى براى خدا، امیرالمؤمنین حرف مى‏زند و اقدام‏مى‏کند، اثر او هم اثر عمیق و الهى خواهد بود. ببینید قاطعیت‏این است. ملاحظه‏ى پسر عمویى، شاگرد و استادى، سوابق خدمت و غیره‏نمى‏کرد.
عبدالله بن عباس یکى از حواریین امیرالمؤمنین بود، از کسانى‏که در مقابل دشمنان، از این حضرت به بهترین وجه دفاع کرده، اماوقتى که خبر مى‏رسد که این، تخلف کرده، تخلف است، فرق نمى‏کند.
متخلف اگر عبدالله بن عباس هم هست‏باید به او تذکر داده‏بشود.»

تبلیغات