آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

نگرخواب را بیهده ننگرى یکى بهره دانش ز پیغمبرى روان‏هاى رش بینشید بخواب همه دیدنى‏ها چو آتش درب «فردوسى‏»
روزنه‏اى به سوى روشنایى
در روایتى از رسول اکرم(ص)نقل شده است که آن وجود با کرامت‏فرموده‏اند: آن کسى که به رویاى صادقه ایمان ندارد، به خدا ورسولش ایمان نخواهد داشت.و نیز آن خاتم رسولان در روایت دیگرى‏راستگوترین افراد را شخصى دانسته‏اند که رویایش صادق و مطابق‏باحقیقت‏باشد.
حضرت على(ع)نیز فرموده‏اند: در عالم رویا ارواح به سوى خداوندمى‏روند و آنچه را نفس پس از مفارقت از بدن در آسمانها ملاحظه‏مى‏کند، حقیقت دارد و آنچه را در موقع فرود به زمین و اتصال به‏بدن در برخورد با شیاطین مى‏بیند، کذب بوده و واقعیت ندارد.
رویاهاى راستین نتیجه مشاهدات روح مومن در ملکوت آسمانهاست وچنین خواب‏هایى روزنه‏هایى در برابر اهل تقوا، صالحان ونیکوکاران به سوى روشنایى معنوى مى‏باشد. نفس طیب و طاهرى که ازآلودگى‏هاى دنیایى و شهوانى خویشتن را رهانیده، در عالم خواب ازبدن خارج مى‏شود و مجالى برایش پیش مى‏آید تا مشهوداتى را که درجایگاه عرشیان و قدسیان کشف کرده، بازگو نماید، اما اگر نفسى‏چراگاه شیطان است و وسوسه‏هاى او در فضاى دلش پراکنده مى‏باشدالقاءاتى خوفناک بر قلبش وارد مى‏شود که هراس و وحشت وى را برمى‏انگیزد. بر این اساس، خواب‏هاى بشارت دهنده همان رویاهاى‏صادقانه‏اى هستند که میوه‏ها و مجاهدات روحى، تلاش‏هاى معنوى وکوششهاى عبادى تلقى مى‏گردند که خداوند به منزله اجر و پاداش به‏بنده پاکش اعطا مى‏نماید. حکماى اسلامى مى‏گویند: چون نفس انسان‏از جنس ملکوت بوده و ارتباطش با آن عالم معنا قوى‏تر است، درک‏امور غیبى و ماوراى حسى را مى‏یابد و چون نفوس پاک در خواب ازقیود دنیایى‏رها مى‏شوند درک چنین حالات معنوى برایشان میسر است‏ولى افراد خبیث از این ویژگى محرومند.
قرآن کریم در آیات متعددى به رویاهاى صادقه اشاره کرده و به‏بازگویى آنها پرداخته است، این خواب‏ها مستقیما از جانب خداوندبه رسولان الهى و یا مادران پیامبران الهام گشته و احتیاجى به‏تعبیرکننده خواب هم ندارد و در واقع رویاى انبیاء حکم وحى رادارد و گاه امر واجبى را به آنان الهام مى‏نماید و در مواقعى آن‏بزرگواران را از وقوع رویدادى مسلم در آینده خبر مى‏دهد که‏کیفیت آن بدون کم و کاست در خارج صورت مى‏پذیرد.
اگر فرد صالحى رویایى صادق ببیند جزئى از چهل و شش قسمت نبوت‏است.
امام خمینى(ره)به خواب‏هاى راستین معتقد بود و این رویاهاى‏صادقه را به عنوان نمونه‏هایى که از وقایع آینده خبر مى‏دهند یاحقایقى را روشن مى‏کنند، مى‏پذیرفت.
حجه‏الاسلام والمسلمین نصرالله شاه‏آبادى فرزند آیه‏الله شاه‏آبادى(استاد امام) مى‏گوید: روزى یکى از شاگردان مرحوم پدرم درسنین جوانى دارفانى را وداع گفت و به سراى باقى شتافت. این‏واقعه اسف‏انگیز والدم و نیز حضرت امام خمینى را که همراه او دردرس پدرم شرکت مى‏نمود، سخت متاثر نمود. روزى امام در این‏رابطه فرمودند: باحاج آقا شاه آبادى(استادشان)از آن تازه‏متوفى(مرحوم آقاسیدنورالدین)سخن به میان آمد. از ایشان پرسیدیم‏که چگونه مى‏توان او را در خواب دید؟
آن مربى عالیقدر حکمت و عرفان توصیه کرد: هرکدامتان یک سوره‏حمد برایش بخوانید.
ما چند نفر این کار را کردیم. همان شب در عالم رویاسیدنورالدین را مشاهده کردیم و از احوالش مطلع گشتیم.
حجه‏الاسلام والمسلمین حاج شیخ محمدتقى انصارى همدانى‏گفته‏است: زمانى که حضرت امام‏خمینى(ره)درنجف به سر مى‏بردند،فرزند ارشدشان آیه‏الله شهید سیدمصطفى خمینى به درس آیه‏الله‏سیدعبدالکریم کشمیرى مى‏آمد و از ایشان براى والد معظمش خیلى‏تعریف مى‏کند. امام مى‏فرمایند: چیزهایى که مى‏گویى، صحیح است ولى‏من دلیل هم مى‏خواهم. برو به ایشان بگو من در فلان تاریخ چه‏خوابى دیده‏ام؟
آقا مصطفى هم ماجرا را به استاد اخلاقش(مرحوم کشمیرى)گزارش‏مى‏کند، ایشان اظهار مى‏دارد:
به پدرت بگو که در عالم رویا مشاهده کردى که از دنیا رفته‏اى‏و در حالى که پیکرت در قبر قرار گرفت زیر سرت سنگى مزاحمت‏بودو حضرت على تشریف آوردند و آن را برداشتند و آن وقت‏شما راحت‏شدید. چون اظهارات آیه‏الله کشمیرى توسط شهید سیدمصطفى خمینى به‏استحضار امام مى‏رسد، مى‏فرمایند: کاملا صحت دارد، برو از ایشان‏تعبیر آن خواب را هم بپرس. او هم مى‏رود، و تعبیر خواب را جویامى‏شود.
آیه‏الله کشمیرى جواب مى‏دهد:
به والدت بگو، نجف همچون قبر براى شماست.(به دلیل فشارهاى‏دولتین عراق و ایران)و آن سنگ موانعى است که در کارتان پدیدآمده است که ان‏شاءالله با عنایت امیرالمومنین(ع)این موانع حل‏مى‏شود و شما به ایران برمى‏گردید و به هدفتان هم مى‏رسید و درسرزمین مزبور(ایران)رحلت مى‏نمائید.
حضرت امام خمینى(ره)مضمون این رویا را براى همسر خویش نقل‏کرده و تاکید نموده بودند: «تا در قیدحیات دنیوى هستم از فاش‏نمودن این خواب احتراز نما و براى کسى نقل مکن.» همسر امام آن‏رویا را این گونه، از زبان امام، بیان کرده است:
در رویایى دیدم از دنیاى فانى کوچ نموده‏ام و حضرت على(ع)مراغسل داده و کفن نمود. سپس آن حضرت به من فرمود: آیا راحت‏شدى؟
عرض کردم: اى جد بزرگوار! قلوه سنگى در زیر سرم مى‏باشد که مراناراحت مى‏کند. پس آن مانع را از زیر سرم برداشتند و دوباره‏فرمودند: آیا رهایى یافتى؟ عرض کردم: بلى یا امیرمومنان(ع).
حضرت امام خمینى(ره)در بحث‏هاى فلسفى خود به مرحوم میردامادو ملاصدرا بسیار علاقه نشان داده و این دو را بیش از حکماى دیگرستوده وکتابهاى آنان را محور تدریس و مطالعه خود قرار داده‏است.
ایشان از میرداماد به عنوان محقق، سند ممجد، استاد مسندنشین‏و سعادتمند علوم عقلى و نقلى، استاد کل فى الکل که خداى متعال‏از او راضى باد و به پاس خدمتى که به اولیاى حکمت و معرفت کرده‏بهترین پاداش را به او عنایت فرماید.
اما در یکى از تابستان‏ها که حوزه علمیه قم تعطیل بود، امام‏به خمین عزیمت نمود و در آنجا کتاب قبسات میرداماد را مطالعه‏مى‏کند و تصمیم مى‏گیرد آن را براى طلاب تدریس کند. در عالم رویامیرداماد را مشاهده مى‏کند که خطاب به ایشان مى‏گوید: من راضى‏نیستم کتاب مرا تدریس کنید. باز تصمیم گرفته بودند که آن رادرس دهند، شب هنگام میرداماد به خوابشان آمد و گفت: قبسات کتاب‏درسى نیست. پس از مشاهده این رویا، امام از خواب بیدار مى‏شوندو در فکر و تامل فرو مى‏روند که چرا سید به تدریس کتابشان‏رضایت نمى‏دهند؟ پس از تمرکز حواس باطنى به خاطرشان مى‏رسد که‏مرحوم میرداماد در میان مردم و قاطبه اهل علم از عظمت و احترام‏خاصى برخوردار است و تدریس قبسات سبب مى‏شود که به واسطه عدم‏آمادگى و شایستگى لازم برخى از شاگردان، مشتى‏نادان که از حقایق‏آن آگاهى درستى ندارند، به ایشان اسائه ادب کنند و از مقام‏شامخ آن حکیم والاگهر کاسته شود.
مژده ملکوتى
نشستن در مجالسى که به نقل رویاهایى پرداخته‏اند و نیز استماع‏خواب‏هاى واقعى، از مواردى است که نشان مى‏دهد حضرت امام به‏رویاهاى راستین توجه داشته‏اند.
آیت الله احمدصابرى همدانى طى خاطره‏اى مى‏گوید:
چون امام به‏«نوفل لوشاتو» عزیمت نمود، من که در مجمع اسلامى لندن بودم‏براى دیدار با استادم به پاریس رفتم و بعد از پانزده سال به‏خدمت امام رسیدم، دستشان را بوسیدم و اشکم جارى شد. بعد ازاحوالپرسى مقدماتى، عرض کردم: آقا! من خوابى دیده‏ام که طبق‏مضامین آن امیدوارم پیروز شوید. واقعا هم آن رویا برایم شگفت‏بود و نمى‏شود گفت از احلام یا خیالات بود; درخواب مشاهده کردم‏قلعه‏اى را که متعلق به خاندان پهلوى است و مى‏خواهد منفجر شود،من به سوى آن بنا دویدم و چون وارد شدم، دست چپ پله‏هایى بود وخاندان پهلوى با لباسهاى سیاه در حالى که ساک‏ها و چمدان‏هایى دردست داشتند، از آن بالا و پایین مى‏رفتند و مردم مى‏گفتند: اینهاجواهراتى است که آنها با خودشان مى‏برند. فریاد زدم: (قل اللهم‏مالک الملک توتى الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء و تعز من‏تشاء و تذل من تشاء بیدک الخیر انک على کل شى‏ء قدیرهمچنین گفتم:(فاعتبروا یااولى الابصار، فاعتبروا یااولى‏الالباب)اما آیه اول را با صداى خیلى بلند گفتم. این خواب را دردفتر یادداشتى با ذکر تاریخ آن نوشته بودم. افزودم: آقا! ان‏شاءالله خداوند متعال قدرتى به شما عنایت کند و حکومت را ازدست پهلوى بگیرد. ایشان فرمودند: «ان شاءالله.» و خیلى هم‏خوشحال شدند.
در جلسه‏اى که در اواخر سال 1328 ه.ش به مناسبت ولیمه‏ولادت نخستین فرزند محقق معاصر آقاى على دوانى در منزل ایشان‏تشکیل شد، حضرت امام‏خمینى(ره)و حاج آقا عبدالله آل آقاتهرانى‏حضور داشتند. یکى از علماى حاضر در این جلسه رو کرد به مرحوم‏حاج آقا مصطفى خمینى و گفت: شنیده‏ام خواب شگفتى دیده‏اى؟ براى‏حاج آقا(امام)هم نقل کرده‏اى؟ حاج آقا مصطفى نگاهى به امام کردو منتظر اجازه ایشان شد. حاج آقا عبدالله گفت: حاج آقا مخالفت‏نمى‏کنند، براى بعضى نقل کرده‏اى، حالا بگوتا همه بشنوند.
آن مرحوم در حالى که طبق معمول لبخندى بر لب داشت، بازنگاهى‏به والد معظمش کرد و گویا از اظهار آن رویا ابا داشت و منتظربود امام اجازه دهند و براى شنیدن آن آماده باشند، همه منتظربودند و مرحوم شهید سیدمصطفى متحیر بود که بگوید یانگوید؟
مرحوم حاج عبدالله به امام گفتند: حاج آقا! اجازه دهید خواب‏رانقل کند. امام تبسمى نمودند و فرمودند: خوب، بگو.
مرحوم حاج آقا مصطفى با آن صراحت لهجه و فصاحت و طلاقت لسان‏مع الوصف با یکى دوبار لکنت زبان، گفت: چند شب پیش در عالم‏رویا دیدم در مجلسى هستم که تمام حکما و فلاسفه به ترتیب‏نشسته‏اند. هیبت عجیبى آن جلسه را گرفته بود. خوشحال بودم که‏این همه عالم را در یک‏جا جمع مى‏بینم. در همین حال دیدم‏شما(امام خمینى) وارد شدید و آن حکیمان و فلاسفه همه با مشاهده‏شما از جاى برخاستند و به استقبالتان آمدند و شما را بردند درصدر مجلس نشانیدند.
آقایان حاضر در مجلس گوش مى‏دادند و گاهى به مرحوم حاج مصطفى‏که شیوا و شیرین سخن مى‏گفت و گاهى به امام که نگاهشان پایین‏بود و آن خواب را گوش مى‏دادند; نگاه مى‏کردند.
حجه‏الاسلام والمسلمین نصرالله شاه آبادى از دورانى که در نجف‏خدمت‏حضرت امام خمینى(ره)بوده، خاطره جالبى را نقل کرده است:
قبل از تشریف‏فرمایى امام به عراق، شبى درخواب دیدم که درایران و به خصوص خوزستان آشوب و جنگ است. سرتمام نخل‏هاى خرمایا قطع شده و یا سوخته بود و در این جنگ یکى از نزدیکانم به‏شهادت رسیده بود.(البته بعدها برادرم حاج مهدى شاه آبادى درجبهه جنگ شهید شد.)اگرچه این جنگ طول کشید. اما با پیروزى‏ایران خاتمه یافت. در تمام مدت رویاى مزبور تصور مى‏کردم که‏نبرد میان حضرت سیدالشهداء(ع)و دشمنان او درگرفته است و چون‏جنگ به پایان رسید، پرسیدم: آقا امام حسین(ع) کجایند؟ طبقه‏بالاى ساختمانى را نشان دادند که دو اتاق یکى در سمت راست ودیگرى در طرف چپ داشت. من به آنجا رفتم و خدمت‏حضرت حسین بن‏على(ع)مشرف شدم و عرض ادب کردم. در همین حین از خواب بیدارشدم. پس از تشریف فرمایى امام به نجف این خواب را براى ایشان‏تعریف کردم. تبسمى کردند و فرمودند: این ماجراى روى خواهد داد.
عرض کردم: آقا! چطور؟ فرمودند: سرانجام مشخص مى‏شود. چون اصرارکردم، بیان داشتند: یک نکته به شما مى‏گویم ولى تا زمانى که‏زنده‏ام جایى گفته نشود. زمانى که در قم خدمت مرحوم‏والدت(آیه‏الله میرزا محمدعلى شاه آبادى)بودم به ایشان علاقه‏داشتم به طورى که تقریبا نزدیکترین فرد به ایشان بودم و مرانامحرم اسرارشان نمى‏دانستند. روزى برایم مسیر حرکت و کار رابیان کردند. حالا البته زود است اما زمانش فرا مى‏رسد.
این سخن امام تا هنگام وقوع انقلاب اسلامى و پس از آن و نیزجنگ تحمیلى عراق علیه ایران به یادم نماند و آن را فراموش کرده‏بودم تا آن که زمان جنگ فرا رسید، در یکى از سفرها که به جبهه‏رفتم ناگهان چشمم به نخل‏هاى بى‏سر افتاد. همان لحظه به یادرویاى یاد شده و بیانات امام در این خصوص افتادم. اوضاع به‏همان صورت که درخواب دیده بودم پیش رفت تا این که در اردیبهشت‏1363 ه.ش برادرم حاج مهدى به شهادت رسید. به یادم آمد که‏امام فرمودند: تمام ماجراهاى خواب، روى مى‏دهد.
تجلى فضایل
رویاهاى راستین از حقایق و مسایل مسلمى خبر مى‏دهند و گاه‏ارتباط افراد را با پیامبران و معصومان علیهم السلام روشن‏مى‏کنند.
آیه‏الله محى الدین حائرى شیرازى گفته است:
در سال‏هاى‏1352 1354 ه.ش در زندان بودم و بازجوئى‏هاى طولانى داشتم ودر مدت بازجویى چشمان مرا مى‏بستند، شبى که حالم نامساعد بود،خواب شگفتى دیدم: مجلسى بود که امام در آن تدریس مى‏نمودند، طلاب‏زیادى هم حضور داشتند. ناگهان سیدى وارد شد. امام‏خمینى(ره)جلوى او راست قامت روى منبر ایستادند و سه بارفرمودند: الامان یا صاحب الزمان. من متوجه شدم که آن سید وجودمقدس امام زمان(عج)است. از فرداى آن شب روش بازجویى عوض شد.
فرد صالحى گفت: امام برایت امان گرفته است. یعنى نزد امام‏مهدى(عج)وساطت مرا کرده بودند و به همین دلیل هم روش بازجویى‏من تغییر یافت. آرى اگر بخواهیم از برکات الهى استفاده کنیم،افرادى چون امام خمینى(ره)باید واسطه شوند و این مقام والایى‏است.
رحمان علوى دهکردى مى‏گوید:
در شب دوازدهم بهمن 1357 ه.ش‏خواب دیدم که قرآنى در آسمان به حال تعلیق است و به سوى زمین‏مى‏آید. من دویدم و آن را گرفتم. صبح همان شب رسانه‏هاى گروهى‏ورود حضرت امام را اعلام کردند و ما تصویر هواپیماى حامل امام وچهره منور ایشان را در سیمادیدیم; با ورود ایشان به ایران‏پایه‏هاى حکومتى بر اساس آیات قرآنى نهاده شد.
یکى از شاگردان آیه‏الله شهید سعیدى طى خاطره‏اى گفته است:
یک‏بار وقتى کتابهاى آن شهید را تورق مى‏نمودم، دیدم نوشته است:
من خواب دیدم حضرت امام خمینى از نجف آمده و همه علما در منزل‏ایشان اجتماع نموده‏اند و من(شهید سعیدى) هم برایشان چاى مى‏ریزم‏و از کسانى که به دیدن آقا مى‏آیند، پذیرایى مى‏کنم. در این بین،شخصى آمد وگفت: سید محمدرضا! مادرت با شماکار دارد. من تا آمدم‏استکانها را جمع کنم، امام با اشاره فرمودند: سینى را بگذار وببین مادرت چه مى‏گوید. در بین راه از آقا پرسیدم: این اسم خودرا نگفت؟ او پاسخ داد: چرا اظهار داشته‏اند: فاطمه زهرا(س)هستم، مى‏خواهم ایشان را ببینم. بگویید با ایشان کار دارم.
مواظبت، مراقبت
در سال 1358 ه.ش یاران امام از عاقبت انقلاب اسلامى ناراحت‏بودند، آیه‏الله سیدعبدالکریم موسوى اردبیلى نقل کرده است:
نگران بودیم که امام از میان ما بروند و بى‏سرپرست‏شویم و کسى‏به سخن کسى گوش ندهد. در عالم رویا کسى را دیدم و از او همین‏سوالات را کردم. او در جواب گفت: امام تا سال 1368 ه.ش درقیدحیات دنیوى خواهد بود. دریکى از شرفیابى‏ها خدمت امام درهمان سال 1358 ه.ش این خواب را برایشان بازگو کردم و گفتم:
آقا! شما تاده سال دیگر بیمه شده‏اید؟ تبسمى کردند و فرمودند:
این که خواب است. گفتم: پس فکر مى‏کنید به ما وحى مى‏شود؟ کار ماخیلى که بالابگیرد، این است که رویایى ببینیم.
در شنبه شب روز سیزدهم خرداد سال 1368 ه.ش مقارن با زمان‏رحلت امام بعد از این که مرحوم آیه‏الله العظمى گلپایگانى مشغول‏استراحت مى‏شوند با حالتى مضطرب ازخواب برخاسته و از خادم خودمى‏خواهد که سریعا با آیه‏الله خامنه‏اى(مقام معظم رهبرى)تماس‏گرفته وحال امام را جویا شود. ایشان در پاسخ به دلیل نگرانى،خوابى را که چند لحظه قبل از آن دیده بودند به این مضمون بیان‏مى‏کنند:
در عالم رویا مشاهده کردم جلسه‏اى است و در آن رسول اکرم(ص)وائمه معصومین علیهم السلام حضور دارند. پس از مدتى درب بازمى‏شود و حضرت امام خمینى وارد اتاق مى‏گردند، آن بزرگواران به‏احترام ایشان ازجاى برمى‏خیزند و پیامبراکرم(ص)امام خمینى را درآغوش گرفتند و غرق در بوسه نمودند که در این حالت مضطربانه‏ازخواب بیدار شدم.
مرحوم حجه‏الاسلام والمسلمین حاج سیداحمدخمینى خاطرنشان ساخته‏است: من حضرت امام را در خواب دیدم، فرمودند: به دوستان‏بگویید: من از صراط رد شدم. اما کار خیلى مشکل است.
على ثقفى مى‏گوید: چندى قبل به خدمت همسربزرگوار امام‏رسیدم. عرض کردم: آیا به تازگى خوابى از حضرت امام دیده‏اید؟
فرمودند: اوایل رحلتشان بیشتر ایشان را در عالم رویا زیارت‏مى‏کردم; اما حالاکم شده است. بعد فرمودند: چند شب قبل آقا را درخواب دیدم که لباس مرتبى داشتند و کنارى آرام و مودب چون همیشه‏نشسته بودند. به آقا عرض کردم: آنجا چگونه است؟
فرمودند: خیلى سخت است و با دقت‏به حساب‏ها رسیدگى مى‏کنند.
خیلى مواظب باشید، مواظبت کنید، مواظبت کنید. بعد از خواب‏بیدار شدم.
شهید امیر سپهبد صیاد شیرازى چند روز قبل از آن که توسط‏عوامل منافقین به شهادت برسد; این خاطره را تعریف کرده است:
شبى در جبهه بودم، به صورت خیلى ناراحت‏خوابیدم; از وضع‏موجود نگران بودم. دلم گرفته بود، شاید ساعت‏حدود یک و نیم ویا دو بامداد بود که خوابیدم. بلافاصله خواب دیدم در قرارگاهى‏هستیم که مى‏گویند قراراست امام بیاید. با شنیدن نام رهبر خیلى‏تحت تاثیر قرار گرفتم. جمع ماهم زیاد بود. همه فرماندهان صف‏کشیده بودند. من گفتم: مى‏روم آخرصف تا یک‏جورى با امام ملاقات‏کنم. چون در جمع آنان نمى‏توانستم حرف دلم را بزنم. به انتهاى‏صف رفتم. طبق معمول، امام باید ثابت مى‏ایستادند و هرکس مایل‏بود، باید مى‏رفت‏با او دست‏بوسى مى‏کرد و از جلوى امام رد مى‏شد.
اما اینجا عکس ماجرا اتفاق افتاد، امام خود جلوى صف‏ها راه‏مى‏رفتند و با همه خوش‏وبش مى‏کردند و به همه ابراز محبت مى‏نمودندو یک لبخند و تبسم بسیار ظریفى هم بر چهره ایشان نقش بسته بود.
سرانجام رسیدند به ما، چون بقیه با امام دست‏بوسى کردم و امام‏از جلویمان رد شدند. دوسه قدم آن طرف‏تر که رفتند، یک دفعه‏برگشتند و به من نگاه کردند و کاملا معلوم بود که دیدشان مستقیم‏بوده و به ما متمرکز شده است. در آن لحظه این جمله را بیان‏فرمودند: شما کارتان درست مى‏شود، نگران نباشید. خوب، این جمله‏در من اثر زیادى گذاشت و مثل کسى که بغضش ترکیده باشد، یک دفعه‏از خواب پریدم و عجیب این خواب به من آرامش داد. خودم را پیداکردم و حالم خوب شد و بعد براى کارها و برنامه‏هاى روز بعد،آماده شدم.
همسر آن شهید نقل کرده است: در روز عید غدیرخم، امیرسپهبدصیاد شیرازى به خدمت فرمانده کل قوا شرفیاب شده بود و من شب‏قبل از آن در خواب دیدم: رهبر انقلاب با ناراحتى به من مى‏نگرد.
عرض کردم: از دست من ناراحتید؟ فرمودند: نه. امام زمان هم ازدستتان راضى است.
در همین وقت‏شادمان شدم و تقاضاى کارت ملاقات کردم که ایشان‏هم پذیرفتند و کارت دادند. بعد از شهادت همسرم متوجه شدم تعبیرآن خواب، شهادت سپهبد صیاد شیرازى بوده است.

تبلیغات