آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

دوره سوم : پایان درگیرى و برقرارى آتش‏بس
ادامه جنگ جز از بین رفتن جبهه حق و مهیا شدن میدان براى‏جبهه باطل نتیجه دیگرى نداشت . زیرا اگر حضرت به شهادت مى‏رسید، راه براى معاویه باز مى‏شد و او مى‏توانست‏به هدف شوم خود درنابود ساختن اصول و مبانى اسلام دست‏یازد و از آنجا که وى‏خواستار صلح بود و مى‏خواست‏خود را به عنوان یک چهره صلح طلب‏معرفى و مسئولیت ادامه جنگ و خونریزى را متوجه حضرت کند و درنهایت افکار عمومى را به نفع خود و به ضرر امام محتبى (ع)سامان‏دهى‏کند . دیگر ادامه جنگ و کشته شدن نمى‏توانست چهره یک‏جهاد مقدس و شهادت در راه خدا پیدا کند . بدین جهت امام حسن (ع)که خود قهرمان میدان جنگ بود و شهادت را براى خود سعادتى‏بزرگ مى‏دانست ناچار شد که دست از قبضه شمشیر برداشته «صلح‏تحمیلى‏» را بپذیرد . اضافه بر اینکه لازم بود به معاویه که‏چهره ملى پیدا کرده بود ، فرصتى داده شود تا به صورت حاکم بدون‏رقیب شروع به کار کند تا نقاب از چهره پرفریب او گرفته شود ومسلمانان بدانند چه دشمن خطرناکى سنگ حمایت از اسلام را به سینه‏مى‏زند .
در اینجا خطر روم ، این دشمن خارجى که همواره کیان جامعه‏اسلامى را هدف قرار داده بود و براى براندازى حکومت اسلامى لحظه‏شمارى مى‏کرد نباید از نظر دور داشته باشیم . روم ، این دشمن‏دیرینه مسلمانان که جنگ‏هاى موته و تبوک در زمان پیامبر اکرم (ص) به جهت رو در رویى و درگیرى مسلمانان با روم به وقوع‏پیوستند و پیامبر (ص) قبل از رحلت‏خود لشکرى به فرماندهى «اسامه‏» براى مقابله با روم آماده و بسیج مى‏فرماید و این‏حکایت از آن دارد که این خطر براى جامعه اسلامى یک خطرجدى محسوب‏مى‏شود . همچنین محققان در مورد علل سکوت حضرت على (ع) دربرابر جریان سقیفه به موضوع خطر روم اشاره مى‏کنند و آن را یکى‏از علل این سکوت مى‏شمارند . اما انگیزه معاویه در پافشارى نسبت‏به صلح علاوه برآنچه گفته شد ، این بود که از موقعیت معنوى حضرت‏بیمناک و از نتیجه جنگ واهمه داشت و هدف او دست‏یابى به حکومت وفرمانروایى بود . او خود از این هدفش چنین پرده برمى‏دارد : «فقال : انى والله ما قاتلتکم . . . و انما قاتلتکم‏لا تامر علیکم . . .»
پس از تصمیم بر صلح ، متن صلح نامه تنظیم شد و به امضاى هردوطرف رسید که مواد آن بدین قرار است :
1- حکومت‏به معاویه واگذار مى‏شود به شرط آنکه به کتاب خدا وسنت پیامبر (ص) و سیره خلفاى شایسته عمل کند .
2- پس از معاویه حکومت متعلق به امام حسن (ع) و بعد از اوبه امام حسین (ع) مى‏باشد . و معاویه حق ندارد کسى را به‏جانشینى خود انتخاب کند .
3- معاویه باید ناسزاگویى به امیرالمومنین (ع) را ترک و آن‏حضرت را جز به نیکى یاد نکند .
4- بیت المال (که به نقل ابن اثیر پنج میلیون موجودى داشت) تسلیم حکومت نمى‏شود .
5- مردم در هرکجا باید در امن و امان باشند . . . کسى ازشیعیان مورد آزار قرارنگیرد .»
در مورد بند چهارم و موجودى بیت المال ، نقدى از سوى برخى‏نویسندگان مطرح شده است که باتوجه به سیره حضرت على (ع) که‏هرهفته بیت المال را تقسیم مى‏فرمود و امام حسن (ع) هم سهم‏افراد را زیاد نموده چگونه در شرایط جنگى این مقدار ذخیره دربیت المال وجود داشته است ؟
ولى این نقد از آن جهت ناصواب است که هیچ حاکمى بیت المال راخالى نمى‏گذارد بلکه مقدارى از اموال (به اصطلاح شارژ انبار)همیشه در بیت المال به عنوان ذخیره باقى گذاشته مى‏شود . با این‏صلح‏نامه معاویه در قید و بند شرایط و تعهداتى قرار گرفت که اگربدانها عمل مى‏کرد ، قسمت عمده هدف حضرت تاءمین شده بود و درصورت تخلف که حضرت نیز نسبت‏بدان آگاه بود . خشم و انکار مردم‏را به دنبال داشت .
مرحوم شیخ راضى مى‏گوید : «رسایى و زبان دار بودن موادپنجگانه قرار داد به خوبى نشان مى‏دهد که تنظیم کننده آن به‏تصادف یا به طور پراکنده و جدا موضوعات را کنارهم نچیده بلکه‏با تنظیم و انتخاب این مواد بهم پیوسته ، هدف و منظور خاصى راتعقیب مى‏کرده و به علاوه کوشیده است که با در نظر گرفتن‏نزدیکترین و عملى‏ترین راهها هدف خود را تاءمین کند . یعنى حق‏شرعى خود را تثبیت و مقام خود و برادرش را حفظ نماید . امورخاندان پیامبر (ع) را تسهیل و جان آنان را محفوظ دارد .
امنیت‏شیعیان خود و پدرش را تضمین و یتیمان و بازماندگان آنان‏را سامان بخشد و بدین وسیله ثبات وفاى آنان را پاداشى داده وبه علاوه ایمان و یارى و اخلاص آنان را براى روزى که به وجودیارانى نیاز هست ، بیمه نماید . در این قرارداد ، حکومت را به‏این شرط به معاویه واگذار کرد که وى به سنت پیامبر (ص) و به‏روش خلفاى شایسته عمل کند و با این شرط معاویه را که وى بیش ازهرکسى با روحیه او وهم با عکس‏العملش در برابر این شرط آشنا بود، در تنگناى مخالفت‏ها و ضدیت‏ها و دشمنى‏هاى‏بى‏شمارقرار داد و درنتیجه پایه حکومت او را متزلزل ساخت ...»
معاویه صریحا اعلام کرد که به هیچ یک از این مواد صلح نامه‏عمل نخواهد کرد و همه بندهاى آن را زیر پا خواهد گذاشت . وى درسخنرانى خود در کوفه چنین گفت : «الا ان کل شى‏ء اعطیته الحسن‏بن على(ع)تحت قدمى هاتین لا افى‏به . . .»
به این قول خود در مورد پاى‏بند نبودن به صلح‏نامه متعهد ماندو آن را به اجرا در آورد .
راز صلح در گفتار خود حضرت
امام (ع) در موارد گوناگونى از راز صلح خود پرده برداشته‏که در اینجا به نقل سخنان آن حضرت مى‏پردازیم :
1- امروز شنیده‏ام که اشراف شما به سوى معاویه رفته و با اوبیعت کرده‏اند . همین براى من کافى است‏شما بودید که در جنگ‏صفین پذیرفتن حکمیت را بر پدرم تحمیل کردید .»
2- به خدا قسم اگر جنگ با معاویه را ادامه دهم ، مرا دستگیر وتسلیم معاویه خواهند کرد : «والله لوقاتلت معاویه لاخذوابعنقى حتى یدفعونى الیه مسلما»
3- «انى راءیت هوى اعظم الناس فى‏الصلح و کرهوا الحرب فلم‏احب ان احملهم على مایکرهون .»
4- «والله انى سلمت الامر لانى لم اجد انصارا ولو وجدت انصارالقاتلته لیلى و نهارى حتى یحکم الله بیننا و بینکم . . .»
5- «ما اردت بمصالحتى معاویه الا ان ادفع عنکم القتل عند ماراءیت تباطى اصحابى‏عن الحرب و نکولهم عن القتال .»
6- «ولولا ما اتیت لما ترک من شیعتنا على وجه الارض احد الاقتل .»
7- خطاب به معاویه : «ترکت قتالک و هولى حلال لصلاح الامه...»
8- در پاسخ کسى که حضرت را با واژه «مذل المومنین‏» خطاب‏کرد ، فرمود : «ولکن معزالمومنین انى لما راءیتکم لیس بکم‏علیهم قوه سلمت الامر لابقى انا و انتم بین اظهرکم . . .»
9- «. . . فصالحت‏بقیاعلى شیعتنا خاصه من القتل فراءیت دفع‏هذه الحروب الى یوم ما فان الله کل یوم هوفى شاءن .»
10- «ارى اکثرکم قدنکل فى الحرب و فشل فى القتال و لست ارى‏ان احملکم على ماتکرهون .»
11- «. . . و ان معاویه ناز عنى حقا هولى دونه فنظرت لصلاح‏الامه و قطع الفتنه . . . فراءیت ان اسالم معاویه واضع الحرب‏بینى و بینه .»
12- «ولو وجدت اعوانا ماسلمت له الامر لانه محرم على‏بنى امیه. . .»
13- «. . . ولکنى ارى غیر ماراءیتم وما اردت بما فعلت الاحقن‏الدماء فارضوا بقضاء الله و سلموا لامره و الزموا بیوتکم وامسکوا . . .»
14- «. . . یا حجر . . . و انى لم افعل ما فعلت الاابقاءعلیکم . . .»
15- «. . . واما ان یکون حقا هولى فقد ترکته اراده لصلاح‏الامه وحقن دمائها و ان ادرى لعله فتنه‏لکم ومتاع الى‏حین . . .»
مقایسه شرایط امام حسن (ع) با امام حسین (ع)
گفته شد سیاست هر کدام از پیشوایان معصوم متناسب با شرایطزمان خود بوده است . در این بخش موارد تفاوت شرایط زمان امام‏حسن (ع) با شرایط زمان امام حسین (ع) مطرح خواهد شد .
شرایطى که تنها راه صحیح همان صلح و پذیرش آتش بس بود و شرایطى‏که راهى غیر از جهاد و شهادت وجود نداشت . موارد تفاوت عبارت‏است از :
1- از جهت دوست و یاور ; که امام حسن (ع) داراى لشکرى بودکه دو سوم آن از میدان گریخته و جبهه را دستخوش هرج ومرج ساخته‏بودند و همین عامل اصلى ناامیدى آن حضرت از پیروزى نظامى گردیدولى امام حسین (ع) داراى سپاهى بود که با همه کوچکى از لحاظ‏اخلاص و فداکارى ممتازترین سپاهى بود که در طول تاریخ تشکل‏یافته ; آن حضرت در وصف سپاهش فرمود : «اصحابى باوفاتر ازاصحاب خود سراغ ندارم .»
گرچه تعداد اصحاب امام حسین (ع) بسیارکم بود ولى از انسجام‏خاصى برخوردار بود که این انسجام در لشکر امام حسن (ع) به‏هیچ وجه وجود نداشت .
2- از جهت دشمن : دشمن امام حسن (ع) معاویه بودکه شخص‏هوشیار و تیزبین بود ولى دشمن امام حسین (ع) یزید بود که‏شخصى کودن و احمق بود . معاویه خود را کاتب وحى و منصوب از طرف‏خلیفه دوم مى‏دانست و نسبت‏به اجراى دستورات دینى و جذب صحابه‏تظاهر مى‏کرد . گذشته از اینکه در خصوص صلح ، خود را دل‏سوز وطرفدار صلح جلوه مى‏داد اما یزید هیچ کدام از این ویژگیها رادارا نبود .
3- امام حسن (ع) در مسند خلافت قرار داشت و کشته شدن آن حضرت‏به عنوان خلیفه مسلمانان ، شکست مرکز خلافت را به دنبال داشت وبه همین جهت امیرالمومنین (ع) در مورد شرکت عمربن خطاب درجنگ با ایران آن را مطابق مصلحت ندید : «انک متى تسرالى هذاالعدو بنفسک ...»
اما امام حسین (ع) این چنین نبود بلکه آن حضرت به عنوان یک‏فرد مستقل دست‏به نهضت زده بود .
4- ادامه جنگ از طرف امام مجتبى (ع) نتیجه‏اى جز کشته شدن‏هزاران نفر از دو طرف و خستگى افراد و کست‏حضرت نداشت. اماامام حسین (ع) باهفتادو دو نفر که بیعت‏خود را از آنان‏برداشته بود پا در میدان جهاد و مبارزه گذاشت.
مرحوم شهید مطهرى مى‏گوید : علاوه بر این تفاوتها باید عوامل دخیل در قیام امام‏حسین (ع)را نیز مورد توجه قرار داد که عبارتند از:
الف- در خواست‏بیعت از طرف یزید; که این موضوع در مورد امام‏حسن (ع) وجود نداشت.
ب- دعوت مردم کوفه و تمام بودن حجت‏برامام سوم (ع) ; ولى درزمان امام حسن (ع) حجت‏برکوفیان تمام شده بود.
ج- نهى از منکر یزید چه اینکه او به طور علنى دستورات اسلامى‏را زیرپا مى‏گذاشت ، ولى معاویه متعهد شده بود که به مقررات‏اسلامى عمل کند . آیا مى‏توان برسر تعیین حاکم که امام مجتبى (ع)باشد یا معاویه جنگ را ادامه داد ؟ !
د- اگر امام حسن (ع) صلح را نمى‏پذیرفت‏بادیده محکومیتى به‏او نگاه مى‏شد ، ولى با پذیرفتن صلح این معاویه بود که محکوم‏تاریخ شد . پس در آن شرایط راهى جز پذیرفتن صلح وجود نداشت وبدین جهت آن صلح مورد تاءیید و امضاى امام حسین (ع) نیز قرارگرفت و حضرتش حاضر به نقض آن پیمان نشد بلکه فرمود : «انا قدبایعنا و عاهدنا و لا سبیل الى نقض بیعتنا . . .»
و فرمود : «صدق ابومحمد (ع) فلیکن کل رجل منکم حلسا من‏احلاس بیته مادام هذا الانسان حیا . . .»
کوتاه سخن اینکه : روش و رفتار سیاسى امام حسن (ع) صرف نظراز عصمت آن حضرت ، یک روش صحیح و مطلوبى بود ; بلکه روش دیگرى‏جز صلح و پذیرفتن آتش بس در آن شرایط ، قابل قبول و عقلایى‏نبوده است . این صلح زمینه ساز قیام عاشورا شد و قیام عاشوراقبل از آنکه حماسه حسینى باشد ، حماسه حسنى است . امام حسن (ع)که خود در میدان جنگ قهرمانى کم نظیربوده ، در صحنه صلح نیزقهرمانترین مصلح بود .
والسلام علیه یوم ولد و یوم استشهد و یوم یبعت‏حیا .

تبلیغات