آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

بیش از یکصد سال است که جهانیان بیش از پیش به موضوع حقوق زن‏پرداخته، مى‏کوشند با ارائه طرحهایى مساله امنیت زنان را موردتحقیق و چاره‏اندیشى قرار دهند. هرساله سمینارها و کنگره‏هایى‏از سوى کارشناسان امور زنان برگزار مى‏شود و در این باره به‏رایزنى مى‏پردازند. هدف این گفتگوها پاسخ به این پرسش‏هاست:
چگونه مى‏توان حقوق از دست رفته زنان را، که سالها و بلکه‏قرنها بدان توجه نمى‏شده است، بدانها بازگرداند؟
چگونه مى‏توان امنیت ربوده شده از آنان را بار دیگر به دست‏آورد و جهان را براى زن جایگاه امنیت و آرامش ساخت؟ چه عواملى‏او را از دستیابى به حقوقش باز داشته است؟ چه عواملى مردان رابه بى‏توجهى به حقوق زن فراخوانده است؟ چگونه مى‏توان نگرش مردبه زن را از آلودگى تهى ساخت؟ چه عواملى محیط اجتماعى را برزن نامطمئن کرده است؟
این پرسشها از دیرباز در مجامع جهانى مطرح بوده، کارشناسان‏پیرامون آن اظهارنظر کرده‏اند. آنچه مشکل را بر این محققان‏پیچیده‏تر ساخته، آن است که آنها دریافتن راه چاره هرگز به‏آموزه‏هاى دین توجه نمى‏کنند و مسایل را تنها از نظر جامعه‏شناسى و روان شناسى مورد ارزیابى قرار مى‏دهند. بدین سبب،تاکنون طرحهایشان نتیجه رضایت‏بخشى نداشته است.
مهمترین نظریه‏اى که نزدیک به یک قرن است در همه مجامع جهانى،در عمل، پذیرفته شده، نظریه فروید است.
پس از تجربه نظریه او، جهان به سویى رفت که دیگر حتى اگر کسى‏مى‏خواست‏به شرایط پیشین بازگردد، راهى فرا رویش نبود. پس ازگذشت چند سال از نظریه او جهان، چنان به ابتذال افتاد که دیگرراه بازگشتى براى کسى وجود نداشت.
نسخه‏هایى که آلوده بودند
از اولین نسخه‏ها و طرحهایى که از سوى غربیان براى این موضوع‏ارائه شد، نظریه فروید (روانکاو اتریشى) بود. او، که پدرروانکاوى غرب شهرت دارد، به کمک انگیزه‏هاى سراسر آلوده صاحبان‏سرمایه و قدرت در اروپا، موضوع غرایز جنسى در مرد و زن را به‏گونه‏اى تحلیل کرد که ثمره آن ترویج فرهنگ برهنگى بود. وى وجودهرگونه محدودیت میان جنس زن و مرد را عاملى براى تشدید بیمارى‏روانى قلمداد کرد و راه چاره را آزادى جنسى برشمرد. براساس‏نظر او، زنان باید در روابطشان با مردان به هرنحو که بخواهندرفتار کنند و میان خود و دنیاى مردان فاصله‏اى نیندازند... تاشاید مردان رام شوند و دست از تجاوز به حریم آنان بردارند. درآن صورت، دیگر هیچ ناامنى آنها را تهدید نمى‏کند و همه در کنارهم همچون اعضاى یک خانواده به زندگى سالم ادامه خواهند داد.
هرچند فروید آشکارا سخنى از بى‏حجابى به میان نیاورد، نتیجه‏آنچه او درجهان منتشر ساخت چیزى جز «قانونى کردن زنا» و«آزادى بى‏مرز در شهوترانى‏» نبود. البته پس از فروید، افرادى‏مانند راسل و سارتر نیز با او در این طرح همنوا شدند. برتراندراسل مى‏گوید:
«اگر برهنگى مد روز مى‏شد، مسلما مردان از دیدن بدن برهنه یک‏زن دچار تحریک نمى‏شدند.» ژان پل‏سارتر، پس از سفرش به قاهره،درنامه‏اى به همسرش چنین نوشت: «به همسرم اجازه مى‏دهم با هرکه‏دوست داشت روابط جنسى بر قرار کند چنانچه به خودم همین اجازه‏را مى‏دهم. چه آنکه تمام ما براى لذت‏بردن آفریده شده‏ایم وهرگاه خواستیم باید به سرچشمه‏هاى آن دست‏یابیم.» گرچه امروزبسیارى از اندیشمندان بر این نظرات پوزخند مى‏زنند، ولى‏متاسفانه کم نیستند افرادى که این بافته‏ها را پذیرفته‏اند; وبا پوزش، جمعى از روشنفکرنمایان ما نیز همچنان درصددند تاحاصل تهوع غربیان را که خود به تعفن آن اقرار کرده‏اند ببلعند و بر این کار بر یکدیگر سبقت‏بجویند.
سالهاست ناپختگى اظهارات فروید بر همگان روشن شده است; درحالى که عده‏اى، به خیال آنکه کشف تازه‏اى کرده‏اند، مى‏گویند:
راستى مگر زن با مرد چه فرقى دارد که باید همیشه در پوشش‏باشد؟ چرا زنان نمى‏توانند مثل مردان هر طور که پسندیدند و درهر مجلسى که خواستند حضور یابند؟! گمان مى‏رود اگر قلب بسیارى‏از زنان بى‏حجاب و مردان بى‏مبالات را بشکافیم، در اعماق آن، پس‏مانده‏هایى از عقاید فروید، راسل انگلیسى و ژان‏پل‏سارتر فرانسوى‏را مشاهده خواهیم کرد.
آنچه فروید مى‏گفت
زیگموند فروید به ظاهر یهودى بود، ولى در حقیقت‏به دین اعتقادنداشت و همچون راسل، مارکس و اریک فروم مذهب را خرافه وزاییده ترس و فقر بشر مى‏دانست. او در سال 1856 میلادى در اتریش‏متولد شد و در 1939 در 83 سالگى (حدود 50 سال پیش) درگذشت. به‏طورى که در کتابها نوشته‏اند، او در 17 سالگى موفق به اخذدکتراى پزشکى شد و بعد، به علت علاقه به استادش شارکو، به‏روانکاوى روى آورد و در این رشته صاحب‏نظر شد.
اگرچه غربیها دانشمند و مکتشف کم نداشتند، اما تا قبل ازفروید، در علم روانکاوى افراد صاحب نظر و ممتاز کمتر به خوددیده بودند. از این رو، تازگى آراى فروید سبب شد وى را پدرعلم روانکاوى غرب بشناسند و معتقد شوند او خالق روش درمان‏بیماریهاى عصبى از راه پیداکردن تاثرات جنسى است! به زبان‏ساده‏تر، او توانست کشف کند بسیارى از ناراحتیهاى عصبى بدین‏سبب در افراد به وجود مى‏آید که شخص در خاموش کردن آتش شهوت‏خویش ناکام بوده است; یعنى علت‏بیشتر بیماریهاى عصبى افرادبالغ، محرومیت در ارضاى غریزه جنسى است.
او عقیده داشت در وجود انسان، از هنگام تولد تا مرگ، نیرویى‏به نام «لیبیدو»، [Libido] وجود دارد که اگر ارضا نشود،فرد را به بیماریهاى عصبى، عقده روانى، خودکشى و حتى جنایت‏مى‏کشاند. البته از بخت‏بد فروید، این اصطلاح تقربیا در همه‏ترجمه‏هاى دنیا به «غریزه جنسى‏» و چیزى مترادف با «شهوت‏»ترجمه شده است. او در کتابى مى‏نویسد:
«اینکه بچه پستان مادر را خیلى دوست دارد براى همان وجودلیبیدو است که بامکیدن پستان مادر لیبیدوى خود را خاموش‏مى‏کند. این عنصر در طفل این قدر قوى است که اگر طفل، پسرباشد در صورتى که عقل بزرگسالان را مى‏یافت. اولین آرزویش‏این بود که پدر بمیرد تا مادر در بست در اختیار خودش قرارگیرد.!» به موجب این قبیل تعابیر بود که مترجمان گفتند:
فروید معتقد است طفل از روى شهوت سینه مادر را مى‏مکد! این‏تعابیر در حالى شایع شد که معنى واژه لیبیدو در حقیقت نه‏غریزه جنسى بلکه «شور زندگى‏» بود. یعنى طفل تا قبل از بزرگ‏شدن، «وجود داشتن‏» خود را تنها در پرتو وجود مادر احساس‏مى‏کند. نه اینکه پستان مادر را از روى میل جنسى مى‏مکد.
البته چه‏بسا مترجمان کتابهاى فروید چندان مقصر نبودند، زیرافروید در کتابهایش در مورد غریزه جنسى آن قدر سماجت داشت که‏جز شهوت و علاقه جنسى، معنى‏مناسبترى براى لفظ لیبیدو در ذهن‏مترجم خطور نمى‏کرد.
چون کتاب فروید در زمینه «ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه‏» چاپ‏شد، تازگى مطالب آن آوازه‏اش را همچون ادعاهاى گالیله وفرضیه‏هاى انیشتین به همه جهان رسانید. خلاصه آراى او در آن‏کتاب به بیان ساده چنین است:
هنگامى که ما از چیزى اندوهگین مى‏شویم، ضمیر خودآگاه ما از آن‏مسئله متاثر مى‏شود; مثلا رنگ چهره ما تغییر مى‏کند و در خوداحساس افسردگى و پریشانى مى‏کنیم; یا گاه دوست داریم شیرینى‏خوشمزه‏اى بخوریم ولى پولى در دست نداریم... براى لحظاتى درخود حالتى احساس مى‏کنیم که براى ما آشکار و ملموس است و آن‏همان حالت افسردگى و تاثر ظاهر است. اگر در این دو حالت‏نتوانیم ناراحتى را از ریشه درمان کنیم، این ناکامى به صورت‏ظاهر فراموش مى‏شود; ولى به درون سرایت مى‏کند، در اعماق‏خاطره‏ها و اندوخته ما در گوشه‏اى لانه مى‏کند و به تعبیر خوداو به ضمیر ناخودآگاه منتقل شده، به طور پنهان در صندوقچه‏دل، جاى مى‏گیرد. آن مساله ناراحت کننده در ظاهر پایان‏پذیرفته، ولى حقیقتا اثر ناکامى و تلخى آن هرگز تمام نشده، ازضمیر خودآگاه به ضمیر ناخودآگاه کوچیده است; به عبارت دیگر،از حالتى که در یاد شخص است‏به حالتى که فعلا در یاد آن نیست‏انتقال یافته ولى به طور کلى از میان نرفته است هرچند انسان‏در فرداى آن روز یا هفته بعد نامرادى خود را به یاد ندارد امادستگاه عصبى او در درون، آن قضیه را به طور کامل به خاطرسپرده، حتى با گذشت‏سالها نیز فراموش نمى‏کند. فروید دراین‏باره مى‏گفت:
ناکامى که هم اینک در درون فرد به یک عقده درونى و قدیمى مبدل‏شده است، سرانجام روزى ازجایى به شکلى سر در مى‏آورد و فرد وجامعه را دچار مشکل مى‏کند. همچون دملى که مى‏خواسته از جایى سربرون آورد ولى از بیرون آمدنش جلوگیرى شده است. در این میان،آنچه فروید بدان توجهى نمى‏کرد این بود که اگر فرد ربیت‏یافته‏و خود ساخته باشد، ناکامیها برایش ایجاد عقده نمى‏کند و حتى‏محرومیتها را ناکامى نمى‏پندارد.
زیگموند فروید، پس از گذشت چند سال از طرح این نظر، اعلام داشت‏که ناکام‏ماندن در خاموش کردن شهوت، سبب مى‏شود ضمیر ناخودآگاه‏انسان به شدت دچار تاثرات روانى گردد و فرد را به بیمارى‏عصبى گرفتار سازد; به بیان ساده‏تر، اگر شما در جایى بادخترخانم زیبارویى برخورد کردید و هوسى در شما برانگیخته شدکه تحقق یافتنى نبود، به تدریج‏به بیماریهاى عصبى گرفتارمى‏شوید. فروید خود در این باره مى‏گوید: «خویشتن‏دارى و تقواى‏دینى در برابر میل جنسى، گناهى است نابخشودنى و جنایتى است‏به‏جامعه و بلکه تاریخ و بشریت...»! در اینجا بود که همگان ازفروید چاره‏جویى خواستند. او به طور علنى با پایبندى اخلاقى‏نستیزید و زنان را به برهنگى دعوت نکرد; ولى در عمل چنان باموضوع «خویشتن‏دارى در برابر طغیان غریزه‏» برخورد کرد که همه‏اصول اخلاقى و حتى دینى را بى‏هویت نمایاند. پس از مدتى، درکتاب خود پیرامون «محرم و غیر محرم‏»، همه محدودیتهاى دینى‏را به تمسخر گرفت و روابط جنسى میان خواهر و برادر یا پدر ودختر را عادى قلمداد کرد!
پس از این نظر، آنچه فورى به ذهن همگان خطور مى‏کرد این بود که‏وجود محدودیت‏بین زن و مرد هیچ لزوم ندارد و باید موانع را ازمسیر روابط آزاد زن و مرد برداشت تا هیتلرى دیگر پدید نیاید وبه جامعه و بشریت‏خیانت نشود; زیرا به پندار او هرگونه‏محدودیت در این امر، فرد را عقده‏اى و عصبى گردانده، در یاس،ناکامى، افسردگى و افکار شدید انتقام جویانه فرو مى‏برد و اگرفرد بسیار بى‏کفایت‏باشد به سادیسم «لذت بردن از آزار رسانى‏به دیگران‏» یا خیالبافى گرفتار مى‏شود. به پندار ناپخته‏فروید، اغلب هنرها و حرفه‏ها مثل موسیقى، نقاشى و سنگ‏تراشى به‏نوعى بر اثر وازدگیها و عقده‏هاى دوران بلوغ پدید مى‏آید، به‏تعبیر او، سنگ‏تراشى که بسیار با علاقه روى سنگها چکش مى‏کوبد،در واقع مى‏کوشد با این‏کار انرژیهاى شهوتهاى خاموش نشده‏اش راآزاد کند. نقاش نیز خیالپردازیهاى خود را بر صفحه کاغذمى‏نگارد.
آثار ویرانگرى که پس از پذیرش نظریه برهنگى در جهان پدید آمد،ثابت کرد که نظریه‏پردازان آن، زن و غریزه جنسى مرد را عمیق‏نشناخته‏اند و یا آن را گسسته از مبانى دینى و اصول آسمانى،مورد مطالعه و تحقیق قرار داده‏اند.
شگفتى آن جاست که در جهان، بیشتر گروهى که از نظریه برهنگى‏استقبال کرد و به اجراى آن تاکید ورزید، سرمایه‏داران اروپابودند. تولد فروید و زمان ارائه تئورى او با دوران رشدسرمایه‏داران اروپا و آمریکا مصادف بود.
همان ایام بود که مستعمرات کشورهاى سلطه‏جو روز به روز گسترش وفزونى مى‏یافت و کشورهاى تحت‏سلطه استعمار فرهنگى و اقتصادى‏فزاینده‏اى یافتند. بازار مصرف در این کشورها رونق چشمگیر یافت‏و مواد خام از این مناطق به سهولت در اروپا و آمریکا انتقال‏مى‏یافت. رفته رفته فرهنگ مصرف به سویى اوج گرفت که‏استعمارگران مى‏خواستند و عمده‏ترین مانع این رشد، فرهنگ اصیل‏دینى و ملى کشورها بود که با طرح برهنگى و بى‏مقدار کردن‏ارزشهاى معنوى، دستیابى به آن آسان بود. به تدریج که زندگى زن‏و مرد به هم در آمیخت و مرزها خرافه پنداشته شد و پوشش‏هاى ملى‏و مذهبى فرسودگى پذیرفت و زمینه اشتغال آزاد زنان بیشتر فراهم‏گردید، راه براى‏هر اقدام فرهنگى و سیاسى ویرانگر هموار شد. بااین پیروزى هم زنان به دام افتادند و هم مردان. زن که قدرت‏جاذبه و فریبندگى سحرآمیزى داشت‏به میدان پا نهاد. او اسیراهداف سیاست‏پیشگان سلطه‏گر، و مرد در بند جاذبه‏هاى زن قرارگرفت. هریک از طریق جاذبه طرف مقابل به همان سویى شتافتند که‏سرمایه‏داران مى‏خواستند.
سیاست‏بازان و کارخانه‏داران اروپایى، باترویج و تبلیغ نظرفروید، دو هدف را دنبال کردند. یکى اینکه بى‏بند وبارى جنسى ومصرف‏گرایى را رواج دهند و نسل جوان را براحتى به دام اندازندو نابود سازند، و دوم اینکه به نام آزادى زن او را از خانه به‏کارخانه بکشند و از قدرت بدنى او با مزد کمتر سود جویند; هم‏حقوق کمترى به وى دهند و هم از اندام و ویژگیهاى زنانه او درراه فروش و تولید اجناسشان بهره برند. از آن پس، زن مورد دههابهره‏جویى دیگر نیز قرار گرفت که در آغاز کسى به آن‏نمى‏اندیشید. باکشاندن زنها به بیرون خانه و کار در مراکزتولیدى، نظام خانواده متزلزل شد و آمار طلاق، جرایم و فسادفرزندان افزون گشت.
آنها ابتدا اندکى به تکاپو افتادند تا شاید از شدت این بحران‏بکاهند; ولى‏بعدها دریافتند که این اوضاع آشفته از جنبه‏هاى‏دیگر برایشان سودمند است; زیرا زن رهیده از خانه، به دلیل ازدست دادن پناهگاه اقتصادى، به کار کردن نیاز دارد و حاضر است‏حتى با کمترین حقوق در اختیار کارخانه‏ها و فروشگاههاى بزرگ وکوچک قرار گیرد.
بعداز آن نیز آمیختگى و تماس زنان با مردان فزونى یافت وپوششهاى ملى روز به روز کاستى پذیرفت. رفته رفته کار به جایى‏رسید که چهار هزار زن در یک کارخانه فقط با یک زیر پیراهن‏و... بدون هیچ پوششى دیگر، پشت دستگاههاى پتوبافى و... مشغول‏کار شدند و بسیار دلخوش بودند که همه چیز را از آنها گرفته‏اندو بدانان اجازه داده‏اند تا با پوشش کمتر در کوچه و کارخانه‏تردد کنند.
بدین ترتیب، هنوز فروید به دهه پایانى عمرش گام ننهاده بود که‏امان الله‏خان (حاکم وقت افغانستان)، پس از بازگشت از سفراروپایى‏اش در سال 1306 ش، لزوم بى‏حجابى زنان افغانستان رااعلام کرد.
در سال 1313 ش، کمال آتاترک نیز پس از سفر به اروپا چنین‏کرد و حجاب را در ترکیه ممنوع ساخت. یک سال پس از این، رضاخان‏در پى ملاقاتش با آتاترک در ترکیه فرمان کشف حجاب را در سراسرایران صادر کرد.

تبلیغات