آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

انقلاب اسلامى ایران، که بر محور اسلام بنا نهاده شده، بر اصولى‏الهى استوار است; اصولى که در ابتداى ظهور اسلام به اجرا درآمد و در عصر پیامبراکرم(ص) و خلافت‏حضرت امیر(ع) به شکوفایى‏رسید.
این مقاله سیره عملى حضرت امیرمومنان(ع) را از دیدگاه امام‏خمینى(ره) بررسى مى‏کند. نکته جالب توجه آن است که امام راحل‏عنایتى خاص به امیرمومنان(ع) داشت و طبق آمار مفتاح صحیفه نورحضرت على(ع) بیش از سایر امامان‏علیهم السلام مورد توجه ایشان‏بوده است.
البته امام در بیشتر موارد با عنوان «حضرت امیر» از نخستین‏جانشین معصوم رسول خدا یاد کرده است. این امر نشان مى‏دهد که‏نگاه امام راحل(ره) به على(ع)، نگاه یک فقیه شیعه به یک حاکم‏معصوم و الهى است و آن بزرگوار، به عنوان یک انسان کامل وحاکم منصوب از سوى خداوند، مورد توجه آن فقیه وارسته بوده‏است. آن راهبر راحل مى‏فرماید: «باید حکومت اسلامى مثل حکومت‏على‏بن ابى‏طالب سلام الله علیه باشد.»
شخصیت‏حضرت امیر(ع)
شناخت امام على(ع) بسى دشوار است تا آنجا جز خداوند متعال ورسول گرامى‏اش او را نشناخته‏اند و مدعیان شناخت‏حضرت تنها به‏اندازه توان اندک خویش به این شجره طیبه نزدیک شدند. حضرت‏امام در موارد متعددى مى‏فرماید: «على(ع) که در هر جا مى‏رویم،اسم اوهست... این على همه چیز است; یعنى در همه ابعادانسانیت‏درجه یک است; و لهذا هر طایفه‏اى خودشان را به اونزدیک مى‏کنند.
این على همه چیز ماست و ما همه باید تابع او باشیم. در عبادت‏فوق تمام عبادت‏کنندگان بود. در زهد فوق همه زاهدها بود. درجنگ فوق همه جنگجویان بود. در قدرت فوق همه قدرتمندان بود; واین اعجوبه‏اى است که جمع ما بین چیزهاى متضاد باهم کرده‏است.» «على یک بشر ملکى و دنیایى است که ملکیان از او سخن‏گویند. یا یک موجود ملکوتى است که ملکوتیان او را اندازه‏گیرى‏کنند. اولى آن است که ... بگوییم على‏بن ابى‏طالب(ع) فقط بنده‏خدا بود و این بزرگترین شاخصه اوست که مى‏توان از آن یاد کرد;و پرورش یافته و تربیت‏شده پیامبر عظیم‏الشان است; و این ازبزرگترین افتخارات است.»
فارغ از هردو جهانم به گل روى على از خم دوست جوانم به خم موى على طى کنم عرصه ملک و ملکوت از پى‏دوست یاد آرم به خرابات چو ابروى على
دنیاى على(ع)
یکى از ویژگیهاى حاکم اسلامى، بى‏اعتنایى به دنیاست. حاکم‏مسلمانان باید چنان زاهدانه به دنیا نگاه کند که هیچ پست ومقامى نتواند او را بفریبد. امام(ره) با رفتار حکومتى‏اش درس‏بزرگى به همه حاکمان دنیا داد. او به همه آموخت که در هر عصرمى‏توان على‏گونه حکومت کرد. آن راهبر روشن بین مى‏فرمود:
«اسلام وضعش از اول این طور بوده است که آن حاکمش، که در راس‏بوده است، در زندگى در معاشرت در اینها با مردم یا پایین‏تربوده است‏یا همان جور; و بهترین حاکمى که در اسلام بعد از رسول‏الله(ص) پیدا شد، حضرت امیر سلام الله علیه بود. »
«... در زندگیش وقتى که انسان مى‏بیند، که یک پوستى بوده است(این طور نقل مى‏کنند) که شبها این پوست را مى‏انداختند وخودشان با حضرت فاطمه سلام الله علیها رویش مى‏خوابیدند وروزها همین پوست را علوفه رویش مى‏ریختند براى شترشان. ..»
«شما ملاحظه کنید که یک نفر که خلیفه مسلمین است، زمامدارامور است، خلیفه است، این چه وضعى داشته است. در حالى که‏خلیفه است، مى‏خواهد نماز جمعه بخواند لباس زیادى ندارد; مى‏رودبالاى منبر آن لباسى که دارد، حرکت مى‏دهد. به حسب نقل‏تا خشک‏بشود و دو تا لباس ندارد. یک کفشى را که خودش وصله مى‏کرده‏است، کفاشى مى‏کرده است، ازش مى‏پرسند; حضرت مى‏فرماید: که این‏کفش به نظر شما چقدر ارزش دارد؟ مى‏گویند: هیچ. مى‏گوید که:
امارت بر شما هم، خلافت هم در نظر من مثل این کفش و پایین‏تر ازاین کفش است; مگر این که اقامه عدالت کنم.»
حکومت و سیاست و عدالت
در اسلام هر یک از این سه مقوله، معنایى خاص دارد. در آیین‏وحى، جهت‏حکومت و سیاست‏به سوى حق و عدالت است. امام(ره) چنین‏حکومتى را ظل‏الله مى‏شمارد و مى‏فرماید:
«آن اولى‏الامرى که پهلوى خدا و رسول قرار مى‏گیرد، باید پهلوى‏خدا و رسول باشد، باید مثل خدا و رسول (بلاتشبیه) یعنى ظل خداو رسول باید باشد. حکومت‏سلطان اسلام ظل‏الله هست. معنى ظل این‏است که حرکتى ندارد خودش، حرکت‏به حرکت اوست. سایه آدم که‏خودش حرکتى ندارد، هرحرکتى آدم مى‏کند سایه هم همان طور.
ظل‏الله این است. آن اسم او. کسى را که اسلام به ظل اللهى‏شناخته است، این است که از خودش یک چیزى مایه نگذارد; به تبع‏احکام اسلام حرکت‏بکند. حرکت، حرکت صحیح باشد. رسول الله این‏طور بود. ظل‏الله بود.»
به رغم بعضى نگرشهاى باطل که سیاست را امرى منفى و آلوده به‏نیرنگ مى‏دانند، حکومت را امرى مشروع و ضرورى و سیاست را ازلوازم آن مى‏داند. در نگاه او، افرادى که سیاست را امرى منفى‏مى‏شمارند، از فلسفه وجودى بعثت پیامبراکرم(ص) و ولایت‏حضرت‏على(ع) بیگانه‏اند. امام(ره) جدایى حکومت از سیاست را مردوددانسته، این دو را مقدمه عدالت مى‏شمارد و مى‏فرماید: «حکومت‏عدل سیاست، تمام معناى سیاست است. خداى تبارک و تعالى این‏حکومت را و این سیاست را امر کرد که پیغمبر به حضرت امیرواگذار کنند. چنانچه خود رسول خدا سیاست داشت و حکومت‏بدون‏سیاست ممکن نیست. این سیاست و این حکومتى که عجین با سیاست‏است، در روز عید غدیر براى حضرت امیر ثابت‏شد.» آن بزرگواردر معناى روایت «بنى‏الاسلامى على خمس...» چنین فرموده است:
«در هر عصرى باید حکومت‏باشد با سیاست; منتها سیاست عادلانه‏که بتواند به واسطه آن سیاست اقامه صلاه کند، اقامه صوم کند،اقامه حج کند، اقامه همه معارف را بکند... به هیچ چیز مثل این‏امر سیاسى دعوت نشده است.» «... غدیر آمده است که بفهماندکه سیاست‏به همه مربوط است.» «اسلامى که حکومتش تشکیل شد درزمان رسول الله و باقى ماند این حکومت‏به عدل یا به غیر عدل ودر زمان حکومت امیر باز حکومت عادله اسلامى بود، یک حکومتى بودبا سیاست‏با همه جهاتى که بود.»
دین و سیاست
امام راحل(ره) جدایى دین و سیاست را رهاورد توطئه دنیاپرستان، نوعى انحراف مى‏شمارد:
«از اعوجاج‏هایى که پیدا شده است مع الاسف ... بزرگترینش این‏است که دست‏هایى پیدا شده است که بگویند که دین على‏حده ازمسایل است و سیاست على‏حده از حکومت است. هرچه پایین آمده است،این قوت گرفته است تا وقتى بازیگرهاى دنیا که دیدند باید دین‏را یک چیز تعبدى قرار داد. این بازیگرها آمدند و این طورکردند که ما هم باورمان آمده بود که دین چکار دارد به‏سیاست.» حضرت امام(ره) در مقابل این انحراف بزرگ ایستاد و بارهبرى انقلاب براین افکار غلط خط بطلان کشید. آن مرجع وارسته،اندیشه جدایى دین و سیاست را به شدت مردود و به معناى تکذیب‏خدا و رسول و ائمه‏علیهم السلام مى دانست:
«آنى که مى‏گوید دین از سیاست جداست، تکذیب خدا را کرده،تکذیب رسول خدا را کرده، تکذیب ائمه هدى را کرده است.»
ولایت فقیه ضد دیکتاتورى
تئورى انقلاب اسلامى برگرفته از اسلام ناب محمدى است وادامه مسیرولایت معصومان‏علیهم السلام شمرده مى‏شود. محور این اندیشه، ولایت‏فقیه است.
امام راحل(ره) ولایت فقیه را راه نجات جوامع از دیکتاتورى‏مى‏داند و مى‏فرماید:
«شما از ولایت فقیه نترسید. فقیه نمى‏خواهد به مردم زورگویى‏کند... اگر پیغمبر یک شخص دیکتاتور بود و یک شخصى بود که ازاو مى‏ترسیدند که مبادا یک وقت همه قدرتها که دست او آمددیکتاتورى بکند، اگر او شخص دیکتاتور بود، آن وقت فقیه هم‏مى‏تواند باشد. اگر امیرالمومنین سلام الله علیه یک آدم‏دیکتاتورى بود، آن وقت فقیه هم مى‏تواند دیکتاتور باشد.
دیکتاتورى در کار نیست. مى‏خواهیم جلوى دیکتاتور را بگیریم.
ولایت فقیه ولایت‏بر امور است که نگذارد این امور از مجارى خودش‏بیرون برود. نظارت کند بر مجلس بر رئیس جمهور که مبادا یک پاى‏خطایى بر دارد...
جلو دیکتاتورى را ما مى‏خواهیم بگیریم. نمى‏خواهیم دیکتاتورى‏باشه. مى‏خواهیم ضد دیکتاتورى باشه.
ولایت فقیه، ضد دیکتاتورى است نه دیکتاتورى. چرا این قدر به‏دست و پا افتاده‏اید و همه‏تان خودتان را پریشان مى‏کنید. بى‏خود؟
هرچه پریشان بشوید و هرچه بنویسید، کارى از شما نمى‏آید. من‏صلاحتان را مى‏بینم که دست‏بردارید از این حرفها و از این‏توطئه‏ها و از این غلطکاریها. بر گردید به دامن همین ملت...»
على(ع) و ستمگران زمان
حق و باطل و عدل و ستم سابقه‏اى دیرینه دارند. اسلام، این فرشته‏نجات، توانست امتها را از زیر چکمه ستمگران آزاد سازد.
انقلاب اسلامى ایران براى مبارزه با باطل و ستم‏پدید آمد. خداوندمتعال از دانشمندان پیمان گرفته با باطل سازش نکنند. امام(ره)
هرگز با ظالمان سازش نکرده و پیوسته مى‏فرمود:
«امیرالمؤمنین، عمر خود را در پیکار با ستمگران، که خود رامسلمان معرفى مى‏کردند، به سر برد.»
«... آنهایى که حضرت امیر را به خیال خودشان نصیحت مى‏کردندکه شما یک مدتى معاویه را بگذارید در حکومت‏شما باشد و بعد که‏پایه حکومت‏شما قوى شد، آن وقت او را رد مى‏کنید، به هیچ از آن‏حرف‏ها اعتنا نکردند و حجتشان هم این بود که یک نفر آدمى که برخلاف موازین الهى رفتار مى‏کند و ظلم در بلاد راه مى‏اندازد، من‏حتى براى یک آن هم نمى‏توانم که او را حاکمش قرار بدهم. بلکه‏اگر حاکمش قرار مى‏دادند یک حجت مى‏شد براى اینکه مى‏شود یک‏فاسقى هم از طرف او حاکم شود; و حضرت امیر مضایقه کردند.»

تبلیغات