آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

مردم جهان، بویژه مسلمانان، نزدیک به نیمى از قرن بیستم را بامرجع و رهبرى سپرى کردند که با نهضت اسلامى خویش تحولى عظیم درافکار موحدان جهان به وجود آورد. او فقیه، مفسر، فیلسوف،متکلم و عارفى شمرده مى‏شد که دیدگاه فکرى، سیاسى و اجتماعى‏اش‏را بر دو اساس استوار کرده بود.
1- اسوه پذیرى از پیامبر خدا(ص) و ائمه اهل‏بیت‏علیهم السلام وتوجه به سیره عملى آنان در تمام ابعاد زندگى.
2 التزام عملى به تکلیف الهى و ظایف شرعى.
اسوه پذیرى
امام خمینى(ره) شخصیتى بود که ساختار وجودى‏اش را تربیت وتعلیم استادانى بزرگ شکل داده بود. او سطح را در محضربزرگانى‏چون آیه‏الله حاج سید محمد تقى‏خوانسارى و آیه‏الله حاج سیدعلى‏یثربى به پایان رساند. فلسفه و عرفان را نزد دو عارف بزرگ‏آیه‏الله سیدابوالحسن رفیعى قزوینى و آیه‏الله میرزامحمدعلى‏شاه‏آبادى آموخت; و فقه و اصول را نزد آیاتى چون حاج شیخ‏عبدالکریم حائرى یزدى و شیخ محمدرضا مسجدشاهى، صاحب کتاب‏«وقایه‏الاذهان‏»، و نیز آیه‏الله سیدمحمد میرصادق اصفهانى، جدشهیدآیه‏الله دکتر بهشتى، فرا گرفت.
این بزرگمرد الهى، رسول خدا(ص) و ائمه اهل‏بیت‏علیهم السلام رااسوه جمیع کمالات و سعادتهاى ابدى مى‏دانست و معتقد بود آنان‏آیینه تمام نماى جمال حق جل و علا هستند; زیرا ولایت‏خدا درحقیقت محمدیه(ص) جلوه و ظهور داشت.
این ولایت مطلقه الهیه در حقیقت علویه امیرمومنان(ع) نمودار شدو بعد هم، بر اساس «کل یوم هو فى‏شان...»، در ائمه طاهرین‏یکى پس از دیگرى جلوه کرد تا در وجود بقیه‏الله الاعظم روحى وارواح العالمین له الفداء نقش بست. از این رو، رسول خدا(ص) فرمود:
«اولنا محمد و اوسطنا محمد و اخرنا محمد فمن استکمل معرفتى‏فهو على الدین القیم‏» شروع ما محمد(ص) و میانه ما محمد و نام‏پایان ما نیز محمد(ص) است. پس هرکس خوب مرا (رسول خدا(ص))بشناسد، صراط مستقیم و دین فطرى خود را باز یافته است.
امیرمومنان(ع) خطاب به سلمان و جندب فرمود:
«انا احیى و امیت‏باذن ربى و انا انبئکم بما تاکلون وما تدخرون فى بیوتکم باذن ربى و انا عالم بضمائر قلوبکم والائمه من اولادى: یعلمون و یفعلون. هذا اذا احبوا و ارادوالانا کلنا واحد اولنا محمد و اخرنا محمد و اوسطنا محمد وکلنا محمد» من با اجازه پروردگار زنده مى‏کنم و مى‏میرانم وهمچنین خبر مى‏دهم شما را از آنچه مى‏خورید و درخانه‏هاى خویش‏ذخیره مى‏کنید. من به آنچه در قلبهایتان پنهان کرده‏اید، آگاهم.
امامان بعد از من، که از فرزندان من هستند، مى‏دانند آنها را وانجام مى‏دهند اگر شما دوست داشته باشید و بخواهید; زیرا همه‏ما یکى هستیم. اولین ما محمد و آخرین ما محمد و میانه ما محمداست; بلکه همگى ما حقیقتا محمدیه هستیم.
امام راحل(ره) در شرح دعاى سحر چنین اظهار مى‏دارد: «آن وجودمقدس (رسول خد(ص)) از طرفى آیینه تمام نماى اسما و صفات خداست‏و از طرفى دیگر، خود آیینه فانى در اسما و صفات است. وقتى‏اسما و صفات در آیینه دیده مى‏شود، خود آیینه رخ (جلوه)
نمى‏نماید و سرتا پا او را نشان مى‏دهد.» بعد مى‏فرماید: «دراینجا اسرارى نهفته است که اظهار آنها را به صلاح نمى‏دانم.»
در جاى دیگر، در باره عظمت پیامبر و اهل‏بیتش‏علیهم السلام ، بااستناد به حدیثى از امام باقر(ع) مى‏فرماید: «همانا خداوندبراى ابراهیم از آسمانها پرده برداشت تا آنکه عرش را دید، وخداوند به قوت دیده او افزود و همانا خداوند بر قوت دیده‏محمد(ص)، على، فاطمه، حسن و حسین‏علیهم السلام نیز افزود،چنانکه عرش را مشاهده مى‏کردند و جز عرش سرپوشى براى‏خانه‏هایشان نمى‏دیدند. خانه‏هایشان به عرش رحمان مسقف است ومعراجهاى ملائکه و روح در خانه‏هاى ایشان است‏به اذن‏پروردگارشان، من کل امر سلام. » امام خمینى(ره) وجود مقدس‏رسول خدا(ص) و ائمه اهل‏بیت‏علیهم السلام را در تمام ابعاداجتماعى، سیاسى و فرهنگى و...
بالاترین اسوه مى‏دانست. در نظر او، سیره و روش برخورد آنان بامردمان آن روز، برترین الگو بود. از این‏رو، دراستمرار نهضت‏اسلامى خویش و مبارزه با ستمکاران و رژیم ستمشاهى مى‏گوید:
«حجت ما بر این که اگر چنانچه این مبارزه را ادامه بدهیم وصدهزار نفر از ما کشته بشود براى دفع ظلم اینها و براى اینکه‏دست آنها (عوامل رژیم طاغوت) را از مملکت اسلامى کوتاه کنیم‏ارزش دارد، حجتمان هم کار حضرت امیر (سلام الله علیه) و کارحضرت سیدالشهداء سلام الله علیه است. یزید هم یک قدرتمند بود ویک سلطان بود.» در حقیقت امام خمینى(ره)برنامه مبارزه خویش‏را همان فرمایش سالار شهیدان حسین بن على(ع) قرار داد. آن حضرت‏در پاسخ مردم کوفه فرمود: کسى که ببیند زمامدار ستمکارى حرام‏خدا را حلال مى‏شمارد، عهد و پیمان خدا را مى‏شکند، با سنت رسول‏خدا(ص) مخالفت مى‏ورزد و با بندگان خدا به ستم رفتار مى‏کند وعکس العمل نشان ندهد و فریادى بر نیاورد، شایسته است‏خداونداو را در جایگاه ابدى قرار دهد. آیا مى‏دانید این مردم به‏پیروى از شیطان التزام داده‏اند و از اطاعت‏خداوند سبحان روى‏گردانده‏اند. فساد را آشکار ساخته‏اند و حدود الهى را تعطیل‏کرده‏اند. آیا نمى‏بینید به حق عمل نمى‏شود و از باطل کناره‏نمى‏گیرند... ؟! در این هنگام، انسان مومن از جان خویش مى‏گذرد.
مرگ براى من جز سعادت و زندگى با ستمگران جز ملال و خستگى‏نیست; انى لا ارى الموت الا سعاده و الحیاه مع الظالمین الا برماامام در باره الگوى عملى فرمود:
«کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا»، کلمه بزرگى است که از آن‏اشتباه مى‏فهمند. خیال مى‏کنند به این معناست که هر روز بایدگریه کرد; لکن محتوایش غیر از این است... . نقش کربلا این بوده‏که سیدالشهدا سلام‏الله علیه با چند نفر معدود کربلا آمدند و درمقابل ظلم امپراتور زمان یزید فداکارى کردند و کشته شدندو لکن ظلم را قبول نکردند و یزید را شکست دادند. امام حسین(ع)
در جنگ با یزید شکست‏خورد و کشته شد; اما به حسب واقع پیروزشدند. شکست آنها ظاهرى و پیروزى واقعى بود.
او در دهه آخر عمر پربرکتش، زمانى که روحانیان خدمتش رسیدند ومرحوم حجه‏الاسلام کوثرى روضه ورود به کربلا را خواند، فراوان اشک‏مى‏ریخت و شانه‏هاى مبارکش مى‏لرزید. شاید در ماههاى اخیر بود که‏ارادت قلبى‏اش به امام هشتم على‏بن موسى الرضا(ع) را در یک‏رباعى چنین اظهار داشت:
من پشه‏ام از لطف تو طاووس شوم من قطره‏ام از یم تو قاموس شوم گر لطف کنى پربگشایم چو ملک آماده پابوس شه طوس شوم
التزام عملى به تکالیف شرعى
امام(ره) در هر لحظه خود را مکلف مى‏دید و در اکثر پیامهایش آن‏را گوشزد مى‏کرد. در همین راستا فرمود:
«مانباید نگران باشیم که مبادا شکست‏بخوریم. باید نگران‏باشیم که مبادا به تکلیف عمل نکنیم. نگرانى ما از خود ماست.
اگر ما به تکالیفى که خداى تبارک و تعالى براى ما تعیین کرده‏عمل بکنیم; باکى از این نداریم که کست‏بخوریم، چه از شرق وچه از غرب، چه از داخل و چه از خارج، و اگر به تکلیف خودمان‏عمل نکنیم، کست‏خورده هستیم. خودمان، خودمان را شکست‏داده‏ایم.» از این رو، آنگاه که احساس وظیفه مى‏کرد، عقب نشینى‏و مجامله و تسامح معنى نداشت. در فروردین سال 1343 فرمود:
خمینى را اگر دار بزنند، تفاهم نخواهد کرد.
مرحوم حجة الاسلام و المسلمین حاج سیداحمد خمینى، در خاطراتى که‏از پدر بزرگوارش نقل مى‏کند، مى‏گوید:
حضرت امام مى‏فرمودند: یکبار در حال رفتن به مدرسه فیضیه‏مشاهده کردم که عده‏اى دارند راجع به کتاب «اسرار هزار ساله‏»بحث مى‏کنند. ناگهان به ذهنم آمد: ما داریم درس اخلاق مى‏گوییم،حال آنکه این بحثها در حوزه‏ها نفوذ پیدا کرده‏است. امام تصمیم‏مى‏گیرند. از وسط مدرسه فیضیه بر مى‏گردند و دیگر به درس‏نمى‏روند و طى یک ماه تا چهل روز تقریبا همه کارها را کنارمى‏گذارند و کتاب «کشف الاسرار» را مى‏نویسند.
اداى تکلیف، انگیزه مردان الهى
دیدگاه تکلیف‏گرایى و اداى وظیفه شرعى از جمله امور روشنى است‏که در سیره ائمه اهل‏بیت‏علیهم السلام مطرح است. آنان قدمى برنمى‏داشتند; مگر اینکه با آن تکلیفى انجام مى‏شد و یا حکمى ازاحکام الهى به اجرا در مى‏آمد. در اینجا به دو نمونه اشاره‏مى‏کنیم:
الف ) پس از آنکه مردم مدینه و کوفه و دیگر شهرها بعد از قتل‏عثمان به ستوه آمدند، جهت قبول و پذیرش حکومت‏به‏امیرمومنان(ع) روى آوردند و پافشارى کردند. حضرت فرمود:
«اما والذى فلق الحبه و برا النسمه لولا حضور الحاضر و قیام‏الحجه بوجود الناصر و ما اخذالله على‏العلماء ان لا یقارواعلى کظه ظالم و لا سغب مظلوم لالقیت‏حبلها على غاربها و لسقیت‏آخرها بکاءس اولها و لالفیتم دنیا کم هذه ازهد عندى من‏عفطه‏عنز...» بدانید سوگند به خدایى که دانه را شکافت و انسان‏را آفرید، اگر این بیعت‏کنندگان نبودند و یاران حجت‏برمن تمام‏نمى‏کردند و خداوند به علما و دانشمندان نفرموده بود تا برسیرى و شکمبارگى ستمکار و گرسنگى مظلوم خشنود نباشند، هرآینه‏مهار شتر خلافت را بر کوهانش مى‏گذاشتم، پایان آن راهمانندآغازش (پوچ) مى‏انگاشتم، چون گذشته خود را کنار مى‏کشیدم ومى‏فهمیدید که دنیاى شما نزد من از آب بینى بز کم ارزشتربود...
قبول حضرت بر اساس انجام وظیفه الهى بود. او به تکلیف عمل کردو حکومت چهار سال و شش ماهه‏اش مدرسه‏اى براى همه آزادى‏خواهان وعاشقان عدالت گردید. امام خمینى(ره) نیز مى‏فرماید:
ما بنا داریم به تکلیف عمل کنیم. ما مکلفیم که با ظلم مقابله‏کنیم، با این آدم‏خوارها و با این خونخوارها مقابله کنیم.
ب ) امام حسین(ع)، هنگام خروج از مدینه، به محمد بن حنفیه‏فرمود:
انى لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت‏لطلب الاصلاح فى‏امه جدى ارید ان آمر بالمعروف و انهى عن المنکر واسیر بسیرة جدى و ابى على بن ابى طالب (ع) من از روى خودخواهى وخوشگذرانى و فساد و ستمگرى از مدینه خارج نشده‏ام بلکه براى‏اداى تکلیف و وظیفه شرعى، مى‏خواهم امر به معروف کنم و نهى ازمنکر نمایم و به شیوه جدم (پیامبر خدا(ص)) و پدرم على‏بن‏ابى‏طالب(ع) عمل کنم. بى‏تردید انجام دادن امر به معروف و نهى‏از منکر از بالاترین و روشنترین مصادیق اداى تکلیف شرعى است که‏حضرت امام حسین(ع) براى معرفى آن بدان مبادرت ورزید. امام‏خمینى(ره) مى‏فرماید:
«من در پاریس که بودم بعضى خیراندیش‏ها مى‏گفتند که نمى‏شوددیگر، که نمى‏شود باید چه کرد؟ باید قدرى .. .
گفتم: ما تکلیف شرعى داریم عمل مى‏کنیم و مقید به آن نیستیم که‏پیش ببریم براى اینکه آن را ما نمى‏دانیم، قدرتش را هم الان‏نداریم; اما تکلیف داریم. ما تکلیف شرعى خودمان را عمل‏مى‏کنیم. من این‏طور تشخیص دادم که باید این کار را بکنیم. اگرپیش بردیم، هم به تکلیف شرعى عمل کرده‏ایم هم رسیده‏ایم به‏مقصد; و اگر پیش نبردیم، به تکلیف شرعى‏مان عمل کرده‏ایم.»

فرهنگ کوثر - شماره 31
تکلیف‏گرایى از دیدگاه امام خمینى (قدس سره)
احمد زمانى
________________________________________
مردم جهان، بویژه مسلمانان، نزدیک به نیمى از قرن بیستم را بامرجع و رهبرى سپرى کردند که با نهضت اسلامى خویش تحولى عظیم درافکار موحدان جهان به وجود آورد. او فقیه، مفسر، فیلسوف،متکلم و عارفى شمرده مى‏شد که دیدگاه فکرى، سیاسى و اجتماعى‏اش‏را بر دو اساس استوار کرده بود.
1- اسوه پذیرى از پیامبر خدا(ص) و ائمه اهل‏بیت‏علیهم السلام وتوجه به سیره عملى آنان در تمام ابعاد زندگى.
2 التزام عملى به تکلیف الهى و ظایف شرعى.
اسوه پذیرى
امام خمینى(ره) شخصیتى بود که ساختار وجودى‏اش را تربیت وتعلیم استادانى بزرگ شکل داده بود. او سطح را در محضربزرگانى‏چون آیه‏الله حاج سید محمد تقى‏خوانسارى و آیه‏الله حاج سیدعلى‏یثربى به پایان رساند. فلسفه و عرفان را نزد دو عارف بزرگ‏آیه‏الله سیدابوالحسن رفیعى قزوینى و آیه‏الله میرزامحمدعلى‏شاه‏آبادى آموخت; و فقه و اصول را نزد آیاتى چون حاج شیخ‏عبدالکریم حائرى یزدى و شیخ محمدرضا مسجدشاهى، صاحب کتاب‏«وقایه‏الاذهان‏»، و نیز آیه‏الله سیدمحمد میرصادق اصفهانى، جدشهیدآیه‏الله دکتر بهشتى، فرا گرفت.
این بزرگمرد الهى، رسول خدا(ص) و ائمه اهل‏بیت‏علیهم السلام رااسوه جمیع کمالات و سعادتهاى ابدى مى‏دانست و معتقد بود آنان‏آیینه تمام نماى جمال حق جل و علا هستند; زیرا ولایت‏خدا درحقیقت محمدیه(ص) جلوه و ظهور داشت.
این ولایت مطلقه الهیه در حقیقت علویه امیرمومنان(ع) نمودار شدو بعد هم، بر اساس «کل یوم هو فى‏شان...»، در ائمه طاهرین‏یکى پس از دیگرى جلوه کرد تا در وجود بقیه‏الله الاعظم روحى وارواح العالمین له الفداء نقش بست. از این رو، رسول خدا(ص) فرمود:
«اولنا محمد و اوسطنا محمد و اخرنا محمد فمن استکمل معرفتى‏فهو على الدین القیم‏» شروع ما محمد(ص) و میانه ما محمد و نام‏پایان ما نیز محمد(ص) است. پس هرکس خوب مرا (رسول خدا(ص))بشناسد، صراط مستقیم و دین فطرى خود را باز یافته است.
امیرمومنان(ع) خطاب به سلمان و جندب فرمود:
«انا احیى و امیت‏باذن ربى و انا انبئکم بما تاکلون وما تدخرون فى بیوتکم باذن ربى و انا عالم بضمائر قلوبکم والائمه من اولادى: یعلمون و یفعلون. هذا اذا احبوا و ارادوالانا کلنا واحد اولنا محمد و اخرنا محمد و اوسطنا محمد وکلنا محمد» من با اجازه پروردگار زنده مى‏کنم و مى‏میرانم وهمچنین خبر مى‏دهم شما را از آنچه مى‏خورید و درخانه‏هاى خویش‏ذخیره مى‏کنید. من به آنچه در قلبهایتان پنهان کرده‏اید، آگاهم.
امامان بعد از من، که از فرزندان من هستند، مى‏دانند آنها را وانجام مى‏دهند اگر شما دوست داشته باشید و بخواهید; زیرا همه‏ما یکى هستیم. اولین ما محمد و آخرین ما محمد و میانه ما محمداست; بلکه همگى ما حقیقتا محمدیه هستیم.
امام راحل(ره) در شرح دعاى سحر چنین اظهار مى‏دارد: «آن وجودمقدس (رسول خد(ص)) از طرفى آیینه تمام نماى اسما و صفات خداست‏و از طرفى دیگر، خود آیینه فانى در اسما و صفات است. وقتى‏اسما و صفات در آیینه دیده مى‏شود، خود آیینه رخ (جلوه)
نمى‏نماید و سرتا پا او را نشان مى‏دهد.» بعد مى‏فرماید: «دراینجا اسرارى نهفته است که اظهار آنها را به صلاح نمى‏دانم.»
در جاى دیگر، در باره عظمت پیامبر و اهل‏بیتش‏علیهم السلام ، بااستناد به حدیثى از امام باقر(ع) مى‏فرماید: «همانا خداوندبراى ابراهیم از آسمانها پرده برداشت تا آنکه عرش را دید، وخداوند به قوت دیده او افزود و همانا خداوند بر قوت دیده‏محمد(ص)، على، فاطمه، حسن و حسین‏علیهم السلام نیز افزود،چنانکه عرش را مشاهده مى‏کردند و جز عرش سرپوشى براى‏خانه‏هایشان نمى‏دیدند. خانه‏هایشان به عرش رحمان مسقف است ومعراجهاى ملائکه و روح در خانه‏هاى ایشان است‏به اذن‏پروردگارشان، من کل امر سلام. » امام خمینى(ره) وجود مقدس‏رسول خدا(ص) و ائمه اهل‏بیت‏علیهم السلام را در تمام ابعاداجتماعى، سیاسى و فرهنگى و...
بالاترین اسوه مى‏دانست. در نظر او، سیره و روش برخورد آنان بامردمان آن روز، برترین الگو بود. از این‏رو، دراستمرار نهضت‏اسلامى خویش و مبارزه با ستمکاران و رژیم ستمشاهى مى‏گوید:
«حجت ما بر این که اگر چنانچه این مبارزه را ادامه بدهیم وصدهزار نفر از ما کشته بشود براى دفع ظلم اینها و براى اینکه‏دست آنها (عوامل رژیم طاغوت) را از مملکت اسلامى کوتاه کنیم‏ارزش دارد، حجتمان هم کار حضرت امیر (سلام الله علیه) و کارحضرت سیدالشهداء سلام الله علیه است. یزید هم یک قدرتمند بود ویک سلطان بود.» در حقیقت امام خمینى(ره)برنامه مبارزه خویش‏را همان فرمایش سالار شهیدان حسین بن على(ع) قرار داد. آن حضرت‏در پاسخ مردم کوفه فرمود: کسى که ببیند زمامدار ستمکارى حرام‏خدا را حلال مى‏شمارد، عهد و پیمان خدا را مى‏شکند، با سنت رسول‏خدا(ص) مخالفت مى‏ورزد و با بندگان خدا به ستم رفتار مى‏کند وعکس العمل نشان ندهد و فریادى بر نیاورد، شایسته است‏خداونداو را در جایگاه ابدى قرار دهد. آیا مى‏دانید این مردم به‏پیروى از شیطان التزام داده‏اند و از اطاعت‏خداوند سبحان روى‏گردانده‏اند. فساد را آشکار ساخته‏اند و حدود الهى را تعطیل‏کرده‏اند. آیا نمى‏بینید به حق عمل نمى‏شود و از باطل کناره‏نمى‏گیرند... ؟! در این هنگام، انسان مومن از جان خویش مى‏گذرد.
مرگ براى من جز سعادت و زندگى با ستمگران جز ملال و خستگى‏نیست; انى لا ارى الموت الا سعاده و الحیاه مع الظالمین الا برماامام در باره الگوى عملى فرمود:
«کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا»، کلمه بزرگى است که از آن‏اشتباه مى‏فهمند. خیال مى‏کنند به این معناست که هر روز بایدگریه کرد; لکن محتوایش غیر از این است... . نقش کربلا این بوده‏که سیدالشهدا سلام‏الله علیه با چند نفر معدود کربلا آمدند و درمقابل ظلم امپراتور زمان یزید فداکارى کردند و کشته شدندو لکن ظلم را قبول نکردند و یزید را شکست دادند. امام حسین(ع)
در جنگ با یزید شکست‏خورد و کشته شد; اما به حسب واقع پیروزشدند. شکست آنها ظاهرى و پیروزى واقعى بود.
او در دهه آخر عمر پربرکتش، زمانى که روحانیان خدمتش رسیدند ومرحوم حجه‏الاسلام کوثرى روضه ورود به کربلا را خواند، فراوان اشک‏مى‏ریخت و شانه‏هاى مبارکش مى‏لرزید. شاید در ماههاى اخیر بود که‏ارادت قلبى‏اش به امام هشتم على‏بن موسى الرضا(ع) را در یک‏رباعى چنین اظهار داشت:
من پشه‏ام از لطف تو طاووس شوم من قطره‏ام از یم تو قاموس شوم گر لطف کنى پربگشایم چو ملک آماده پابوس شه طوس شوم
التزام عملى به تکالیف شرعى
امام(ره) در هر لحظه خود را مکلف مى‏دید و در اکثر پیامهایش آن‏را گوشزد مى‏کرد. در همین راستا فرمود:
«مانباید نگران باشیم که مبادا شکست‏بخوریم. باید نگران‏باشیم که مبادا به تکلیف عمل نکنیم. نگرانى ما از خود ماست.
اگر ما به تکالیفى که خداى تبارک و تعالى براى ما تعیین کرده‏عمل بکنیم; باکى از این نداریم که کست‏بخوریم، چه از شرق وچه از غرب، چه از داخل و چه از خارج، و اگر به تکلیف خودمان‏عمل نکنیم، کست‏خورده هستیم. خودمان، خودمان را شکست‏داده‏ایم.» از این رو، آنگاه که احساس وظیفه مى‏کرد، عقب نشینى‏و مجامله و تسامح معنى نداشت. در فروردین سال 1343 فرمود:
خمینى را اگر دار بزنند، تفاهم نخواهد کرد.
مرحوم حجة الاسلام و المسلمین حاج سیداحمد خمینى، در خاطراتى که‏از پدر بزرگوارش نقل مى‏کند، مى‏گوید:
حضرت امام مى‏فرمودند: یکبار در حال رفتن به مدرسه فیضیه‏مشاهده کردم که عده‏اى دارند راجع به کتاب «اسرار هزار ساله‏»بحث مى‏کنند. ناگهان به ذهنم آمد: ما داریم درس اخلاق مى‏گوییم،حال آنکه این بحثها در حوزه‏ها نفوذ پیدا کرده‏است. امام تصمیم‏مى‏گیرند. از وسط مدرسه فیضیه بر مى‏گردند و دیگر به درس‏نمى‏روند و طى یک ماه تا چهل روز تقریبا همه کارها را کنارمى‏گذارند و کتاب «کشف الاسرار» را مى‏نویسند.
اداى تکلیف، انگیزه مردان الهى
دیدگاه تکلیف‏گرایى و اداى وظیفه شرعى از جمله امور روشنى است‏که در سیره ائمه اهل‏بیت‏علیهم السلام مطرح است. آنان قدمى برنمى‏داشتند; مگر اینکه با آن تکلیفى انجام مى‏شد و یا حکمى ازاحکام الهى به اجرا در مى‏آمد. در اینجا به دو نمونه اشاره‏مى‏کنیم:
الف ) پس از آنکه مردم مدینه و کوفه و دیگر شهرها بعد از قتل‏عثمان به ستوه آمدند، جهت قبول و پذیرش حکومت‏به‏امیرمومنان(ع) روى آوردند و پافشارى کردند. حضرت فرمود:
«اما والذى فلق الحبه و برا النسمه لولا حضور الحاضر و قیام‏الحجه بوجود الناصر و ما اخذالله على‏العلماء ان لا یقارواعلى کظه ظالم و لا سغب مظلوم لالقیت‏حبلها على غاربها و لسقیت‏آخرها بکاءس اولها و لالفیتم دنیا کم هذه ازهد عندى من‏عفطه‏عنز...» بدانید سوگند به خدایى که دانه را شکافت و انسان‏را آفرید، اگر این بیعت‏کنندگان نبودند و یاران حجت‏برمن تمام‏نمى‏کردند و خداوند به علما و دانشمندان نفرموده بود تا برسیرى و شکمبارگى ستمکار و گرسنگى مظلوم خشنود نباشند، هرآینه‏مهار شتر خلافت را بر کوهانش مى‏گذاشتم، پایان آن راهمانندآغازش (پوچ) مى‏انگاشتم، چون گذشته خود را کنار مى‏کشیدم ومى‏فهمیدید که دنیاى شما نزد من از آب بینى بز کم ارزشتربود...
قبول حضرت بر اساس انجام وظیفه الهى بود. او به تکلیف عمل کردو حکومت چهار سال و شش ماهه‏اش مدرسه‏اى براى همه آزادى‏خواهان وعاشقان عدالت گردید. امام خمینى(ره) نیز مى‏فرماید:
ما بنا داریم به تکلیف عمل کنیم. ما مکلفیم که با ظلم مقابله‏کنیم، با این آدم‏خوارها و با این خونخوارها مقابله کنیم.
ب ) امام حسین(ع)، هنگام خروج از مدینه، به محمد بن حنفیه‏فرمود:
انى لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت‏لطلب الاصلاح فى‏امه جدى ارید ان آمر بالمعروف و انهى عن المنکر واسیر بسیرة جدى و ابى على بن ابى طالب (ع) من از روى خودخواهى وخوشگذرانى و فساد و ستمگرى از مدینه خارج نشده‏ام بلکه براى‏اداى تکلیف و وظیفه شرعى، مى‏خواهم امر به معروف کنم و نهى ازمنکر نمایم و به شیوه جدم (پیامبر خدا(ص)) و پدرم على‏بن‏ابى‏طالب(ع) عمل کنم. بى‏تردید انجام دادن امر به معروف و نهى‏از منکر از بالاترین و روشنترین مصادیق اداى تکلیف شرعى است که‏حضرت امام حسین(ع) براى معرفى آن بدان مبادرت ورزید. امام‏خمینى(ره) مى‏فرماید:
«من در پاریس که بودم بعضى خیراندیش‏ها مى‏گفتند که نمى‏شوددیگر، که نمى‏شود باید چه کرد؟ باید قدرى .. .
گفتم: ما تکلیف شرعى داریم عمل مى‏کنیم و مقید به آن نیستیم که‏پیش ببریم براى اینکه آن را ما نمى‏دانیم، قدرتش را هم الان‏نداریم; اما تکلیف داریم. ما تکلیف شرعى خودمان را عمل‏مى‏کنیم. من این‏طور تشخیص دادم که باید این کار را بکنیم. اگرپیش بردیم، هم به تکلیف شرعى عمل کرده‏ایم هم رسیده‏ایم به‏مقصد; و اگر پیش نبردیم، به تکلیف شرعى‏مان عمل کرده‏ایم.»

تبلیغات