آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

امام راحل(ره) در شمار عاشقان خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام‏جاى داشت و بدین امر افتخار مى‏کرد. آن بزرگوار در قصیده‏اى دروصف پیامبر اکرم(ص) و امام على(ع) و حضرت فاطمه(س) چنین سروده‏است:
وین نه عجب زانکه نور اوست ز زهرا نور وى از حیدر است و او زپیمبر نورخدا در رسول‏اکرم پیدا کرد تجلى ز وى به حیدر صفدر
در ادامه همین قصیده در خصوص حضرت زهرا(س) و حضرت معصومه(س)
مى‏فرماید:
وز وى تابان شده به حضرت زهرا اینک ظاهر ز دخت موسى جعفر این است آن نور کزمشیت «کن‏» کرد عالم آنکو به عالم است منور این است آن نور کز تجلى قدرت داد به دوشیزگان هستى زیور عیسى مریم به پیشگاهش دربان موسى عمران به بارگاهش چاکر آن یک انجیل را نماید حفظ وین یک تورات را بخواند از بر گر که نگفتى امام هستم بر خلق موسى جعفر ولى حضرت داور فاش بگفتم که این رسول خدایست دختر جز فاطمه نیاید چون این معجزه‏اش مى‏بود همانا دختر صلب پدر را و هم مشیمه مادر دختر چون این دواز مشیمه قدرت نامد و ناید دگر هماره مقدر آن یک امواج علم شده مبدا وین یک افواج حلم را شده مصدر آن یک موجود از خطابش مجلى وین یک معدوم از عقابش مستر آن یک بر فرق انبیا شده تارک وین یک‏اندر سر اولیا را مغفر آن یک در عالم جلالت کعبه وین یک در ملک کبریایى مشعر لم یلدم بسته لب و گر نه نگفتم دخت‏خدایند این دو نور مطهر آن یک کون و مکانش بسته به مقنع وین یک ملک جهانش بسته به معجر چادر آن یک حجاب عصمت ایزد معجر نقاب عفت داور آن یک بر ملک لایزالى تارک وین یک برعرش کبریایى افسر تابشى از لطف آن بهشت مخلد سایه‏اى از قهر این جحیم مقعر قطره‏اى از جود آن بحار سماوى رشحه‏اى از فیض ذخایر اغیر آن یک خاک مدینه کرده مزین صفحه قم را نموده این یک انور خاک قم این یک کرده از شرافت جنت آب مدینه نموده آن یک کوثر
در مصرعى از همین قصیده در باره حضرت مهدى(ع) چنین آورده است:
مهدى امام منتظر نوباوه خیرالبشر خلق دو عالم سر به سر بر خوان احسانش نگین مهر از ضیااش ذره‏اى بدر از عطایش بدره‏اى دریا زجودش قطره‏اى گردون زکشتش خوشه‏چین ظاهر شود آن شه اگر حیدر بر کمر دستار پیغمبر به سر دست‏خدا در آستین دیارى از این ملحدان باقى نماند در جهان ایمن شود روى زمین از جور و ظلم ظالمین یارب به عمر و عزتش افزاى و جاه و حرمتش کاحیاکند از همتش آیین خیر المرسلین اى حضرت صاحب الزمان اى پادشاه انس و جان لطفى نما بر شیعیان تایید کن دین مبین
در فرازى از قصیده‏اى دیگر در مورد امام زمان(ع) این گونه‏سروده است:
حضرت صاحب زمان مشکوه انوار الهى مالک کون و مکان مرآت ذات لامکانى مظهر قدرت ولى عصر سلطان دو عالم قائم‏آل محمد مهدى آخر زمانى با بقا ذات مسعودش همه موجود باقى بى‏لحاظ اقدسش یکدم همه مخلوق فانى خوشه چین خرمن فیضش همه عرشى و فرشى ریزه‏خوار خوان احسانش همه انسى و جانى
حضرت امام (ره)، در فرازى از یک مسمط، در باره چهارده‏معصوم علیهم السلام چنین سروده است:
مصطفى سیرت، على‏فر، فاطمه عصمت، حسن‏خو هم حسین قدرت، على زهد و محمد علم مهرو شاه جعفر فیض و کاظم حلم و هشتم قبله گیسو هم تقى تقوا، نقى بخشایش و هم عسکرى مو مهدى قائم که در وى جمع، اوصاف شهان شد پادشاه عسکرى طلعت، نقى حشمت، تقى‏فر بوالحسن فرمان و موسى قدرت و تقدیر جعفر علم باقر، زهد سجاد و حسینى تاج و افسر مجتبى احلم و رضیه عفت و صولت چو حیدر مصطفى اوصاف و مجلاى خداوند جهان شد دست تقدیرش به تیر و جلوه عقل مجرد آینه انوار داور، مظهر اوصاف احمد حکم و فرمانش محکم، امر و گفتارش مسدد در خصایل ثانى اثنین ابوالقاسم محمد(ص) آنکه از «یزدان خدا» بر جمله پیدا و نهان شد تا ولایت‏بر ولى عصر(عج) مى‏باشد مقرر نا نبوت را محمد(ص) تا خلافت راست‏حیدر تا که شعر «هندى‏» است از شهد چون قند مکرر پوست زندان، رگ سنان و مژه‏پیکان، موى‏نشتر باد آن کس را که خصم جاه تو از انس و جان شد
در باره امیر بیان حضرت على(ع) مى‏فرماید:
فارغ از هر دوجهانم به گل روى على(ع) به خم دوست جوانم از خم موى على(ع) طى کنم عرصه ملک و ملکوت از پى دوست یاد آرم به خرابات چو ابروى على(ع)
علاقه به معصومان‏علیهم السلام سبب شده است تا امام راحل(ره) به‏روزهاى منسوب به آن بزرگان عشق بورزد; براى نمونه در دیوان آن‏فقیه وارسته در باره عید غدیر خم و نیمه شعبان مى‏خوانیم:
عید «خم‏» با حشمت و فر سلیمانى بیامد که نهادم بر سر از میلاد شه تاج کیانى جمعه مى‏گوید من آن یارم که دائم در کنارم نیمه شعبان مرا داد عزت و جاه و گرانى
امام(ره) شیفته روزگار وصل و ظهور امام عصر(عج) بود. از اینروگاه که فرصتى دست مى‏داد از آن ایام یاد مى‏کرد. در دیوان‏اشعارش آن روزهاى خوب را چنین توصیف مى‏کند:
غم مخور ایام هجران رو به پایان مى‏رود این خمارى از سر ما مى‏گساران مى‏رود پرده را از روى ماه خویش بالا مى‏زند غمزه را سر مى‏دهد غم از دل و جان مى‏رود بلبل اندر شاخسار گل هویدا مى‏شود زاغ با صد شرمسارى از گلستان مى‏رود محفل از نور رخ او نورافشان مى‏شود هرچه غیر از ذکر یار از یاد رندان مى‏رود ابرها از نور خورشید رخش پنهان شوند پرده از رخسار آن سرو خرامان مى‏رود وعده دیدار نزدیک است‏یاران مژده باد روز وصلش مى‏رسد ایام هجران مى‏رود

تبلیغات