آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

در غدیر حدود صدهزار تن از مسلمانان حضورداشتند و مشاهده‏کردند که پیامبر با جملاتى رسا و بدون کمترین ابهام على(ع) راهدایتگر امت، سرپرست و زمامدار مسلمانان و جانشین خود معرفى‏فرمود. نخستین تبریک گویان به على(ع) عمربن خطاب و ابوبکربودند (1) . پس از رحلت پیامبر(ص) در حالى که هنوز پیکر مقدس‏رسول خدا(ص) دفن نشده بود مردم در پایمال کردن حق على(ع) پیش‏تاختند که گویا پیرامون منزلت على(ع) کمترین سخنى از هیچ کس‏نشنیده‏اند و پیامبر آن سخنان را در تاکید بر جایگاه‏على(ع)بیان نکرده است.
امروز نیز این کج روى براى بسیارى باقى است.اما آیا مى‏توان در کوشش پیامبر براى معرفى جایگاه على(ع)تردید کرد؟ آیا رسول خد(ص) از بیراهه روى مردم پس از خود باخبر نبود؟ در صورت اطلاع، چه تدابیرى اندیشید تا رویدادهایى که‏مى‏دانیم پیش نیاید؟این وقایع به چه سبب تحقق یافت؟
شک نیست که رسول خدا(ص) از همه آن مسایل با خبر بود. او حتى‏در روزهاى پیش از رحلت، فرمود: بزودى فتنه‏ها همچون امواج‏تاریک شب (به سوى امت من) روى مى‏آورد.
آن حضرت پیش بینى‏هاى‏فراوان دیگرى نیز کرده که منافقان بیشتر آن را خنثى ساختند.چه بسا به سبب همان تاکیدها و پیش بینى‏ها بود که منافقان‏ورزیده (2) مدینه بیشتر از قبل مانع اجراى فرمانهاى حضرت شدند.
بدین ترتیب، باید به فراموشى سپردن غدیر را به عواملى دیگرمربوط دانست که این گفتار بدان مى‏پردازد.
پیشگیرى از انتشار فضایل على(ع)
1- حقیقت آن است منافقانى که پیرامون پیامبر را احاطه کرده‏بودند و گاه خویشتن را به پیامبر منسوب مى‏دانستند، از دیربازهرگاه رسول خدا(ص) مى‏خواست از فضایل على(ع) حقیقتى نقل کند به‏شیوه‏هاى مختلف از انتشار آن جلوگیرى مى‏کردند. در صحیح بخارى ومسلم دهها روایت نقل شده که در همه آنها چنین آمده است: چون‏سخن پیامبر بدینجا رسید عده‏اى فریاد کردند یا تکبیر گفتند ونگذاشتند حضرت سخنش را به پایان برساند. (3) این توطئه‏ها چنان‏نیرومند بود که در باز گشت از حجه‏الوداع چون آیه «یاایهاالرسول‏» نازل شد، رسول خدا(ص) نخست در ابلاغ آن به مردم‏درنگ کرد. زیرا بیم داشت که ریاست جویان فرصت طلب با اعتراض،مانع پذیرش عمومى شوند یا توطئه‏اى علیه وى به اجرا گذارند. (4) بدین منظور، نوید الهى بر پیامبر نازل گردید که:«والله‏یعصمک من‏الناس‏» تو ماموریت‏خویش را به انجام رسان ودر هر حال خداوند تو را از (شر توطئه‏هاى) مردم حفظ خواهد کرد.
با این حال، پس از ابلاغ پیام، چهارده تن از همراهان حضرت باهم‏پیمان بستند که هرطور شده نگذارند خلافت پس از رسول خدا(ص) به‏على(ع) برسد. آنگاه طرح ترور پیامبر را قبل از رسیدن به مدینه‏به اجرا گذاشتند که بى نتیجه ماند. (5)
دستهاى توطئه
2- شمار حاضران در غدیرخم حدود صد هزارتن یاد شده است. عددافرادى که در آن واقعه حضور داشتند و به مدینه بازگشتند بسیارکمتر از این رقم بود. در این میان، برخى زن و عده‏اى سالخورده‏بودند و در هیچ یک از صحنه‏هاى اجتماعى حضور نداشتند تا نقشى‏ایفا کنند. گروهى نیز منافقان و ریاست طلبانى بودند که عهدبسته بودند بکوشند زمامدارى پس از پیامبر(ص) به على‏بن‏ابى‏طالب(ع) منتقل‏نشود. بخوبى معلوم است که این گروه فرصت‏طلب به طور طبیعى مى‏کوشیدند تا آنجا که ممکن است‏با تبلیغ،توطئه، تهدید یا تطمیع، شاهدان ماجراى غدیر را به سوى خویش‏جلب کنند و یا دست کم به بى‏طرفى وادارند. چنانکه حوادث پس ازرحلت رسول خدا نشان داد اغلب شاهدان غدیر طرفدار خلفا شدند یادست کم بى‏طرف ماندند.
با همه اینها، از آنجا که خفقان آن ایام‏بسیارى از حوادث آن روزها را پنهان داشته یا دگرگون ثبت کرده‏است، بعید نیست عده‏اى سر به مخالفت‏برداشته و سرکوب شده‏باشند. چنانکه شواهدى نیز این امر را تایید مى‏کند. وقتى نقل‏حدیث پیامبر پیرامون مسایل اخلاقى و احکام براى مدت صد سال‏ممنوع باشد، طبیعى است که اخبار سیاسى و اجتماعى آن دوران همه‏به سختى به نسل بعد منتقل شود و چه بسا گروههایى از مردم‏مدینه با یاد آورى غدیر به مخالفت‏با غاصبان حق على‏بن‏ابى‏طالب(ع) پرداخته، سرکوب شده باشند.
موضع گیرى مردم
3- اهالى مدینه در برابر منزلت الهى و سیاسى على‏بن ابى‏طالب‏چند گروه بودند. کسانى چون مقداد و سلمان وابوذر تا پایان ازجانبدارى خود دست‏بر نداشتند و تا امام با مخالفان خود بیعت‏نکرد تن به بیعت ندادند. بعد از آن نیز پیوسته زیر نظر بودندو گاه با شکنجه به سکوت واداشته مى‏شدند.
گروهى سازمان یافته‏دیگرى بود که به دلایلى که بر خواهیم شمرد در انتظار رحلت‏پیامبراکرم(ص) به سر مى‏بردند تا حکومت را به دست‏گیرند.
جمعى‏نیز مسلمانان عادى بودند که چندان به امور سیاسى و اجتماعى‏کارى نداشتند و ایمان به اسلام نزد آنها جز ترک برخى گناهان وانجام بعضى واجبات مفهوم دیگرى نداشت. اینان اغلب از مقام شامخ امامت و وجوب پیروى از امام- بدان حد که ما امروز معتقدیم- چیزى نمى‏دانستند. چنانکه گاه به فرمانهاى رسول خدا (ص) نیز کم‏توجهى مى‏کردند و چنین مى‏پنداشتند که تخلف از فرمانهایى که در بردارنده حکمى از احکام شرع نیست، بى مانع است. (6)
بر این اساس، نمى‏توان سهل‏انگارى این گروه از مردم را به عمد و از روى عناد دانست. وقتى گروهى بتواند در کمتر از چند ساعت‏به حکومت دست‏یابد و بر اوضاع مسلط شود، آرام کردن و همراه ساختن این مردم با خود برایش دشوار نیست.
حرکتهاى مرموز
4- روز رحلت پیامبر در مدینه را باید شدیدترین ایام حزن وحیرت مسلمانان یاد کرد. در آن روز، جز عده‏اى که در کمین چنین‏فرصتى به سر مى‏بردند، بقیه سخت گرفتار ماتم و بهت گشته،بیمناک آینده خود و اسلام بودند. آن روزها عده‏اى ادعاى پیغمبرى‏کرده، در پى فرصتى براى حمله به مدینه بودند. گروهى از قبایل‏غیر مسلمان شبه جزیره یا کشورهاى همسایه نیز با این فرصت‏طلبان، هم انگیزه و هم راى بودند.
در این زمان، عاقلانه‏ترین‏کارى که به ذهن مردم ساده اندیش مى‏رسید این بود که در مقابل‏ناآرامیهاى احتمالى شهر، آرامش و انزوا اختیار کنند و نامطمئن‏از پیروزى کسى، به مخالفت‏با دیگرى برنخیزند. این مردم هنوزسابقه جنگهاى داخلى عرب را از یاد نبرده بودند که گاه براى به‏دست آوردن چراگاه حیواناتشان سالها به کشتار یکدیگرمى‏پرداختند.
سر در گمى مردم مدینه در آن روز وصف نشدنى است. وفات پیامبر براى بیشتر مردم کاملا در باور نمى‏گنجید; تا آنجاکه انکار وفات او ممکن مى‏نمود. در این موقعیت، براى فرصت‏طلبان، بهترین زمان براى نیل به بزرگترین مقاصد سیاسى فراهم‏بود، به خصوص اگر از سالها پیش در اندیشه این روز به سرمى‏بردند و برایش نقشه داشتند.
جز توطئه‏گران هیچ مسلمانى باورنمى‏کرد که عده‏اى در آن ساعات، پیکر مطهر پیامبر(ص) را بى غسل‏و کفن رها کرده، به دنبال اخذ راى و بیعت‏براى ریاست‏خودباشند. شاید هم مى‏اندیشیدند اگر کسى در پى این مقاصد باشد، جزشرمسارى و شکست چیزى به دست نمى‏آورد. افزون بر این، آن گونه‏هم دورنگر و چاره اندیش نبودند تا حرکتهاى مرموز را بزودى‏شناسایى کنند و براى جلوگیرى از آن، تصمیم فورى گیرند.
براى‏آنها نیز که به منزلت اهل‏بیت(علیهم السلام) و امیرمومنان(ع)آشنایى داشتند باور اینکه عده‏اى اندک بخواهند بر مناصب آنان‏تکیه زنند، بسیار دور و دشوار بود; حتى تا مدتها کسانى‏نمى‏توانستند بپذیرند که فرزند ابوقحافه زمامدار مسلمانان شده‏است و فرزند ابوطالب عزلت نشین خانه. یعقوبى مى‏نویسد: چون‏جنجال بیعت‏با ابوبکر بالا گرفت، «براء بن عازب‏» با تعجب وحیرت به خانه بنى‏هاشم آمده، گفت: باابوبکر بیعت‏شد! آنان‏گفتند: مسلمانان در غیاب ما چنین نخواهند کرد. ما به محمد(ص)سزاوارتریم. پس عباس گفت: به خداى کعبه، چنین کردند! (7) ابن‏ابى الحدید مى‏نویسد: در همان روزهاى سقیفه کسى از بستگان‏على(ع) اشعارى در مدح او سرود که ترجمه آن چنین است: هرگز فکرنمى‏کردم رهبرى امت را از خاندان هاشم واز امام ابوالحسن سلب‏کنند... (8)
ترفندها براى همراه سازى مردم
5- از آنجا که رویدادهاى پس از رحلت پیامبر اغلب از طرف‏مخالفان شیعه نگاشته شده است و پس از آن نیز بیشتر تاریخ‏نگاران، عناصر وابسته به دربار خلفا بودند، کشف حقایق ازلابه‏لاى آن اخبار امرى دشوار است و بر همین اساس، به‏درستى‏نمى‏توان دانست که بعد از رحلت رسول اکرم(ص) آنها که حکومت رابه دست گرفتند، کردار خویش را چگونه توجیه کردند و به مردم چه‏گفتند! آیا مردم بیعت‏خود با على‏بن ابى‏طالب(ع) در غدیر رافراموش کرده بودند؟ آیا با خود نمى‏گفتند چگونه آن بیعت را نقض‏مى‏کنند؟ مگر نه این است که عرب براى بیعت و عهد خود بیش ازچیزهاى دیگر اهمیت قائل بود؟ بنابراین، رفتار خود را چگونه‏توجیه کردند؟ آیا ابوبکر و عمر از اولین کسانى نبودند که درسرزمین غدیر با على(ع) بیعت کردند؟ با این حساب در انظار عموم‏چگونه توانستند رفتار خود را تا این حد قانونى نمایش دهند یادست کم بر خلاف سفارش پیامبر ندانند؟! انصار چه فکر مى‏کردند؟آنها براى اقدام خود چه بهانه‏اى داشتند؟!
آنچه مى‏توان گفت این‏است که از هجدهم ذى‏حجه تا 28 ماه صفر سال یازدهم هجرى رخدادحوادث حاکى از آن است که عده‏اى زمینه‏هاى به خلافت رسیدن على‏بن‏ابى‏طالب(ع) را ناهموار ساختند و چه بسا در این باره با گروهى‏به گفتگوهاى سرى پرداختند. هرچه هست، وقتى رسول خدا(ص) وفات‏کرد، دست کم برخى از مردم، حتى آنان که با خلیفه جدید بیعت‏کردند، گمان نمى‏بردند این بیعت‏به معناى «غصب مقام على بن‏ابى‏طالب(ع‏») است.شایدهم به آنها چنان نمایانده بودند که آنچه در غدیر بر آن‏تعهد سپرده‏اند تعهدى لازم الاجرا نیست‏یا تعهد امروز به معناى‏نقض تعهد غدیر نیست. بدین معنى که خلیفه‏اى که امروز با اوبیعت مى‏شود مجرى حکومت است نه رهبر امت. بنابراین، مى‏شود که‏رهبر معنوى فرد دیگرى باشد و مجرى کارها شخص دیگر!
اما بیشترچیزى که به طور رسمى، پس از رحلت پیامبراکرم(ص)، بهانه سرپیچى‏از بیعت غدیر شمرده مى‏شد، ادعاى عمر و ابوبکر مبنى بر نسخ‏فرموده رسول خدا(ص) بود.
ابان بن ابى عیاش مى‏گوید: امام باقر(ع) فرمود: ما اهل بیت ازستم قریش و متحد شدنشان علیه ما و کشتن، چه چیزها دیده‏ایم، وشیعیان و دوستداران ما چه‏ها دیده‏اند؟!
پیامبر(ص) از دنیا رفت‏در حالى‏که در باره حق ما اقدام فرموده بود و به اطاعت مافرمان داده و ولایت ما را واجب کرده بود و به مردم خبر داده‏بود که ما صاحب اختیارتر از خود آنها بر ایشانیم و دستور داده‏بود که حاضرانشان به غایبان برسانند.
آنان بر ضد على(ع) متحد شدند. آن حضرت هم با آنچه پیامبر(ص)در باره او فرموده بود و عموم مردم شنیده بودند، در مقابل‏آنان استدلال کرد.
گفتند: درست مى‏گویى، پیامبر(ص) این رافرموده است ولى آن را نسخ کرده و گفته: «ما اهل‏بیتى هستیم که‏خداوند عزوجل ما را بزرگوار داشته و انتخاب کرده و دنیا رابراى ما راضى نشده است و خداوند نبوت و خلافت را براى ما جمع‏نمى‏کند.» (9)
چهار تن بر درستى سخن او گواهى دادند: عمر وابوعبیده و معاذ بن جبل و سالم مولى ابى حذیفه. اینان مساله‏را بر مردم مشتبه کردند، مطلب را بر آنان راست جلوه دادند.ایشان را به عقب برگرداندند و خلافت را از جایى که خدا قرارداده بود، خارج کردند.بر ضد انصار با حق ما و دلیل ما استدلال کردند و خلافت را براى‏ابوبکر منعقد ساختند. ابوبکر هم آن را به عمر برگرداند تاکارش را جبران کرده باشد. (10)
به سبب همین پندار بود که وقتى‏بعدها على(ع) و فاطمه(س) از انصار کمک خواستند، آنها گفتند:اى دختر پیامبر(ص) (این کار گذشت) ما با این مرد (ابوبکر)بیعت کردیم. اگر پسرعموى شما پیش از این بیعت از ما بیعت‏مى‏خواست ما جز او با دیگرى بیعت نمى‏کردیم!
على(ع) در جواب‏آنها مى‏گفت: آیا باید جنازه پیامبر را در خانه‏اش واگذارم، به‏کار غسل و کفن و نماز و دفن جسد مبارکش نپردازم و از خانه‏بیرون آیم و با مردم در کار حکومت‏به کشمکش مشغول شوم؟! (11)
گویى آنان با اعتقاد به مقام على بن ابى‏طالب(ع) به ریاست کسى‏راى داده بودند و دیگر نمى‏توانستند راى خویش را باز ستانند!
معلوم نیست که همه حاضران در غدیر، در روز تشکیل سقیفه چه‏مى‏پنداشتند؟ شاید برخى را با این توجیه، گروهى را با توجیه‏دیگر، عده‏اى را با تهدید و کسانى را با تطمیع راضى کرده‏باشند. اما رفتارهاى نابخردانه جمعى از مردم پس از سقیفه،حاکى از آن است که خام کردن این دسته از مردم براى گردانندگان‏سقیفه چندان مشکل نبوده است.
چشم به تصمیم امام(ع)
6- پس از همدستى توطئه‏گران در غصب خلافت امیرمومنان على(ع) ورسمیت‏یافتن زود هنگام خلافت ابوبکر، بیشتر دوستداران‏اهل‏بیت(علیهم السلام) چشم به تصمیم امام داشتند و چون آن حضرت‏را مامور به صبر و در تنگنا دیدند، نا امید از هر اقدام‏نتیجه بخش، مهر سکوت بر لب زدند و شیوه بى‏تفاوتى پیمودند. این‏موضع‏گیرى، پایه‏هاى حکومت را استوارتر کرد، جرات آنان را درهتک مقام اهل‏بیت(علیهم السلام) افزون ساخت و رفته رفته کار به‏جایى رسید که دم زدن از حق على‏ابن ابى‏طالب(ع) جرم شناخته شد.چون بشیربن سعد انصارى استدلالهاى امام على(ع) را شنید، گفت:اى ابوالحسن، اگر مردم این کلمات را قبل از این از تو شنیده‏بودند هیچ کس بر تو اختلاف نکرده، همه با تو بیعت مى‏کردند; جزآنکه تو در خانه نشستى و مردم گمان کردند که تو به خلافت نیازندارى!
کینه‏ها و حسادتهاى پنهان
7- یکى از عمده‏ترین دلایل سکوت مردم در مقابل پایمال شدن حق‏امیرمومنان(ع) کینه و حسادتى بود که قبایل عرب، بخصوص‏مهاجران، از او داشتند. رسم قبایل چنین بود که اگر از قبیله‏آنان کسى کشته مى‏شد، همه آنان و قبایل هم پیمان وظیفه داشتنداز قبایل یا قبیله قاتل انتقام گیرند. هر چند این رسم جاهلى‏پس از اسلام بى‏اعتبار شد، ولى آثار آن هنوز باقى بود. آنهاتوان انتقام جاهلى را نداشتند اما دلهایشان از کینه پاک نشده‏بود و اگر کسى این اندازه به قبیله‏اش دلبستگى نداشت‏با عرب وعصبیت عربى بیگانه شناخته مى‏شد.
این در حالى بود که بیشتر قبایل در نبرد با رسول خدا(ص) شرکت‏کرده، فرد یا افرادى از آنها به دست على(ع) یا بنى‏هاشم کشته‏شده بودند.
از سوى دیگر از دیر باز همه قبایل مکه، بخصوص‏قریش، به نوادگان هاشم و کمالات ایشان حسد مى‏ورزیدند و ازاینکه آنان مناصب اجتماعى را برعهده دارند رنج مى‏بردند و براى‏زمانى که این منزلت و منصب از ایشان سلب شود، روز شمارى‏مى‏کردند.
سرانجام زمان بروز کینه و حسادت فرا رسید، تعصبات‏قبیله‏اى بیدار شد و قدرت طلبان به مراد خویش دست‏یافتند. بلاذرى مى‏نویسد: «حباب بن منذر» که خود از انصار بود، درماجراى سقیفه گفت: ما چون در جنگها پدران اینان (مهاجران) راکشته‏ایم از ما انتقام خواهند گرفت. (12) وقتى انصار به سبب‏کشتن پدران مهاجران از آنان بهراسند، پس امام على(ع) باید درانتظار خشن‏ترین برخوردهاى قریش به سربرد; زیرا در «بدر» به‏تنهایى نیمى از کشتگان قریش را که هفتاد تن بودند به قتل‏رساند.
طبرى مى‏نویسد: زمانى عمر بن خطاب به ابن عباس گفت: مى‏دانى چراقریش از خاندان شما جانبدارى نکردند، در حالى که پدرت عموى‏پیامبر(ص) و تو پسر عموى او هستى؟... زیرا قریش مایل نیستنداجازه دهند نبوت و خلافت در خاندان شما جمع شود. براى اینکه‏بدین وسیله احساس غرور و شادمانى خواهید کرد. (13)
عرب حتى‏رسول خدا(ص) را نیز به سختى تحمل کرد. سران برخى از قبایلى که‏به آن حضرت ایمان مى‏آوردند، آشکارا اظهار مى‏داشتند:حالا که قدرت عرب به تو روى کرده است، به تو ایمان خواهیم آوردبه شرط اینکه ما را جانشین خود کنى!
امام على(ع) خود درتایید این نظر مى‏فرماید:
«... عرب از کار محمد(ص) متنفر بودو نسبت‏به آنچه خداوند به او عنایت کرده، حسادت مى‏ورزید...آنها از همان زمان حضرت کوشیدند تا کار را پس از رحلت آن‏حضرت، از دست اهل‏بیت او خارج کنند. اگر قریش نام او را وسیله‏سلطه خویش قرار نمى‏داد و نردبان ترقى خود نمى‏دید، حتى یک روزپس از رحلت آن حضرت خدا را نمى‏پرستید و به ارتدادمى‏گرایید. (14)
دیگر عوامل
8- حقیقت آن است که میان سکوت مردم در روزهاى نخست‏برپایى‏سقیفه و زمانهاى بعدتر اندکى تفاوت است. در روزهاى نخست،افزون بر عواملى که بر شمردیم، عامل وحشت مردم را نباید ازیاد برد. از آن هنگام که در زمان حیات پیغمبر(ص) حضرتش خودنتوانست جلو جسارت برخى را بگیرد، تا آن زمان که عمر با شمشیرآخته مرگ پیامبر را انکار کرد و سپس نیز با نیرنگ وزورچماقداران بنى اسلم، بیعت‏با ابوبکر حتمى شد، مردم جز سایه‏شمشیر و نهیب بر خویشتن ندیدند. بینى مخالفان حکومت آشکارا بى‏هیچ هراسى از روز واپسین، به خاک مالیده مى‏شد و منزلت‏شریفترین افراد به هیچ انگاشته مى‏گردید. در آن صورت، هرکس جان‏خویش را اندکى دوست مى‏داشت‏برایش عاقلانه‏تر این بود که دم فروبندد.
اما در زمانى بعدتر، دو عامل مهم کار مخالفت‏با حکومت راسخت‏تر کرد. یکى آنکه رفته رفته با گذشت زمان، معلوم شد که‏على(ع) تصمیم بر انقلاب ندارد و صبر پیشه ساخته است و روساى‏قبایل نیز تطمیع یا تهدید شده‏اند. این امور پایه حکومت رامستحکم‏تر و مخالفت را دشوارتر مى‏ساخت.
موضوع دوم، طغیان قبایل علیه حکومت مدینه بود. آن سرکشى‏ها ازیک نظر براى حکومت مرکزى مدینه، سودمند بود، زیرا درگیرى‏ابوبکر با آنان، آگاهانه یا نا آگاهانه به آرامش دشمنى‏ها وتشنجات داخلى انجامید و اختلافات عقیدتى را به بهانه اتحادبراى نبرد با دشمن مشترک به فراموشى سپرد. این امر حتى امام‏را نیز ناگزیر ساخت‏با نظام حاکم مداراکند.
پى‏نوشتها:
1- تعبیر منافقان ورزیده، برگرفته از آیه قرآن است که‏مى‏فرماید: «و من اهل‏المدینه مردوا على‏النفاق لا تعلمهم‏»
(توبه، 101)
2- المصنف ، حافظ ابوبکر بن شیبه، ج 1، ص 151 ; مسند احمد، ج‏4 ، ص 281 ; تفسیر طبرى، ج‏3، ص 428.
3- سیره حلبیه، ج‏3، ص 350; الطبقات الکبرى، ابن سعد، ج 2، ص‏254.
4- صحیح مسلم، ج‏3، ص 452 و453; ج‏6، ص‏23; ینابیع الموده،ص 445.
5- در این باره به تفسیر آیه مزبور مراجعه شود.
6- در این باره رجوع کنید به اسرار آل محمد، ترجمه اسماعیل‏انصارى زنجانى، ص 232.
7- المراجعات، سیدعبدالحسین شرف الدین، مراجعه 84. مرحوم سیدشرف الدین در کتاب النص و الاجتهاد صد مورد را بر مى‏شمارد که‏در آنها رسول خدا چیزى فرمود و صحابه گونه دیگر عمل کردند.
8- تاریخ یعقوبى، ج 2، ص‏123 و 124.
9- شرح نهج البلاغه، ج‏6، ص 21.
10- اسرار آل محمد، ترجمه اسماعیل انصارى، ص 274 و277.
11- شرح خطبه‏66 نهج البلاغه ابن ابى‏الحدید، چاپ مصر، ج 2، ص‏13.
12- انساب الاشراف، ج 1، ص 510.
13- تاریخ طبرى، ج 1، ص‏2769.
14- شرح نهج البلاغه ابن ابى‏الحدید، ج 2، ص 298 و299.

تبلیغات