آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

انسان در طول حیات همواره با دعا مانوس بوده، با آن به سر برده‏است. نیاز بشر به دعا چنان گسترده است که تنها اختصاص به مؤمنان نداشته بلکه در طول تاریخ در زندگى کافران نیز وجود داشته‏است. ولى آنان، در اثر گمراهى، این عمل مقدس و پراهمیت را در جایى غیر از جایگاه شایسته آن به کار مى‏برند. آنها به جاى اینکه نیاز خود به عالم غیب را در اعتقاد به خداى بزرگ و در طلب از او جستجو کنند، براى رفع این احتیاج، به سمت غیر او متوجه‏شدند. قرآن کریم مى‏فرماید: «وما دعاء الکافرین الا فى ضلال‏» (1) ; دعاى کافران، که غیرخدا را مى‏خوانند، در گمراهى است و راه به جایى نمى‏برد. بزرگترین خدمتى که ادیان الهى، بخصوص اسلام بزرگ، به بشریت کردند این بود که فرزندان آدم را از این انحراف آشکار بازداشتند و آنان را به پیمودن راه صحیح و شایسته هدایت کردند. در قرآن کریم و کلمات معصومان - علیهم‏السلام - موضوع دعا، بسیار مورد توجه واقع‏شده، جایگاه شایسته‏اى بدان اختصاص یافته‏است. در این نوشتار، به خواست‏خداوند، در حد توان به ابعادى از این حقیقت انسانى - الهى از دیدگاه قرآن‏کریم مى‏پردازیم و کام خشک خود را با قطره‏هایى از این دریاى خوشگوار و پهناور تازه مى‏کنیم.
واژه دعا
فیروزآبادى در معناى دعا مى‏گوید: «الدعاء: الرغبة الى الله ...»; یعنى دعا همان میل و توجه به سوى خداست (2) . راغب اصفهانى مى‏نویسد: «... دعوته: اذا سالته واذا استغثة ... والدعاء الى الشى‏ء: الحث على قصده ...»; یعنى اینکه مى‏گویى: «دعوته‏» هنگامى است که از او چیزى بخواهى و زمانى که از او یارى بخواهى... . خواندن به سوى چیزى به معناى کسى را به کارى و چیزى دعوت و ترغیب‏کردن است ... (3) . در قرآن‏کریم، دعا به صورتهاى گوناگون در معناهاى متعدد به کار رفته‏است و شاید بیشترین و مهمترین آنها همان دو معنایى باشد که از «مفردات راغب‏» نقل‏شد. براى نمونه قرآن‏کریم مى‏فرماید: «والله یدعوا الى دارالسلام‏» (4) ; خداى بزرگ مردمان را به سوى بهشت دعوت مى‏کند. و نیز مى‏فرماید: «یاقوم ما لى ادعوکم الى النجاة وتدعوننى الى النار تدعوننى لاکفر بالله واشرک به.» (5)
اى قوم من، چه شده‏است که من شما را به سوى نجات فرامى‏خوانم و شما مرا به سوى آتش مى‏طلبید؟! از من مى‏خواهید تا به خدا کافر شوم و بدو کفر ورزم. در این دو آیه و نظایر آن «دعا» به معناى دعوت و تشویق به سوى چیزى است. پروردگار بزرگ در آیه دیگر مى‏فرماید: «واذا سالک عبادى عنى فانى قریب اجیب دعوة الداع اذا دعان ...» (6) ; و هرگاه بندگانم درباره من از تو پرسیدند، پس من [بدانان] نزدیکم و پاسخ دعاکننده‏اى که مرا مى‏خواند مى‏دهم. و نیز مى‏فرماید: «امن یجیب المضطر اذا دعاه ویکشف السوء» (7) ; آیا چه کسى جواب انسان بیچاره مضطرى که خدا را خوانده و از او استغاثه مى‏کند مى‏دهد؟ و بدى را برطرف مى‏کند؟ در این دو آیه و امثال آن مقصود از «دعا» طلب نیاز و استغاثه و دست احتیاج به سوى حضرت حق درازکردن است. و منظور ما از دعا در این نوشتار هم همین معناست. گستره دعا موضوع مهم دیگر در باب دعا گستره آن است. زیرا هرچه قلمرو نفوذ و دامنه وجود این عنصر ارزشى در بین موجودات وسیعتر باشد، بر میزان اصالت و شرافت آن نیز افزوده مى‏شود; و «دعا» حقیقتى است که میدان حضور آن تمامى پدیده‏ها و همه ممکنات است. مجموعه آفرینش رو به سوى او دارند و در هر لحظه از مبدء پرفیض و سرچشمه هستى تقاضاى نزول فیض مى‏کنند. قرآن‏کریم مى‏فرماید: «یساله من فى السموات والارض کل یوم هو فى شان‏» آسمانیان و زمینیان دست طلب به سوى او دراز دارند و او هر روز در شانى از اداره عالم است (8) . به عبارت دیگر، چنانکه انسان به لحاظ تشریع موظف به دعا و درخواست از خداست، سایر موجودات نیز به لحاظ تکوین لحظه به لحظه بدان مشغولند و دو جریان «فیض‏گیرى‏» و «لطف‏بخشى‏» از دیرپاترین نظامهاى حاکم جهان آفرینش و عامل پیدایش آن است. نهایت اینکه تفاوت بین این دو نوع درخواست‏به وساطت اراده و اختیار است.
دعاى عالم هستى طلب تکوینى، در عالم ممکنات به اصل وجود آنها مربوط است. چون موجود ممکن، هم در پیدایش و هم در بقاء، در هر آن محتاج ریزش فیض از مبدء هستى است. این تقاضاى جاوید، فریاد فقر ذاتى انسان و آیت غناى رحمان است. مخلوق در این درخواست هیچ اراده و اختیارى ندارد و اساسا فرض عدم این طلب، مساوى با نبود آن است. در صورتى که در طلب تشریعى، اراده انسان دخالت دارد و او مى‏تواند این دعاى اختیارى را از خداوند داشته‏باشد، چنانکه قادر است از آن سر باز زند. علامه طباطبایى در ذیل این آیه مى‏نویسد: «این سؤال به زبان فقر ذاتى موجود است و استحقاق فطرى و وجودى آنهاست.» اضافه مى‏کنند: «درخواست از مبدء هستى و آفریدگار جهان وقتى از جنبه فطرى و تکوینى آن ملاحظه شود، از آن تعبیر به «سؤال‏» مى‏گردد، ولى به طلبى که به اختیار انسان صادرشود و به خداى متعال متوجه گردد «دعا» اطلاق مى‏شود» (9) . نظیر آنچه در باب «دعا» گفتیم در موضوع اطاعت از قانونگذار نظام هستى نیز جارى است. چه این که تمامى موجودات سر در فرمان الهى دارند و در برابر قوانین حاکم بر نظام هستى خاضع و تابع‏اند. قرآن‏کریم مى‏فرماید: «فقال لها وللارض اتینا طوعا او کرها قالتا اتینا طائعین‏» (10) ; ...سپس به آسمان و زمین فرمود به سوى حق آیید چه بخواهید و چه نخواهید. گفتند: ما این کار را با تسلیم و رضا انجام مى‏دهیم.
معناى اطاعت آسمانها و زمین از حضرت حق انقیاد تکوینى از قوانین حاکم بر جهان و مقررات جارى در طبیعت است. ولى انسان گذشته از آن اطاعت تکوینى مامور است که به اراده و اختیار خود به مقررات الهى عمل‏کند. تسبیح و تهلیل و ذکر خدا نیز نمونه دیگرى از این هماهنگى است. بنابراین وقتى انسان ملاحظه مى‏کند که در اطاعت از قانونگذار هستى تنها نبوده، بلکه تمامى طبیعت در این امر با او همراهند با اطمینانى سرشار و وسعتى بایسته به انقیاد و تسلیم روى مى‏آورد، و نافرمانى از قانون خداوندى را نوعى ستیزه‏جویى و تقابل با مجموعه نظام هستى مى‏یابد و خود را در این حرکت گمراهانه تنها مى‏بیند. قرآن‏کریم مى‏فرماید: «افغیر دین الله یبغون وله اسلم من فى السموات والارض‏» (11) ; آیا آنان غیر دین خدا را مى‏جویند درحالى که همه جهانیان تسلیم فرمان اویند؟ به همین ترتیب اگر انسان به این حقیقت واقف‏شود که همه جهانیان از خدا طلب مى‏کنند، نیاز خود را تنها بدو عرضه مى‏کنند و از غیر او بیگانه‏اند، به گمراهى آنان که رو به سوى جز او کرده‏اند، از فقیران گدایى مى‏کنند و در گرفتاریها به غیر او پناه مى‏برند، بیشتر پى‏مى‏برد، به مناجات و دعا پایبندتر مى‏شود، به رازونیاز خود با خدا اصالت و عمق فزوتر مى‏بخشد و خویشتن را در این راه با کل طبیعت هماهنگ و همراه مى‏بیند. دوش مرغى به صبح مى‏نالید عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش یکى از دوستان مخلص را مگر آواز من رسید بگوش گفت‏باور نداشتم که تو را بانگ مرغى چنین کند مدهوش گفتم این شرط آدمیت نیست مرغ تسبیح‏گوى و من خاموش (12)
پى‏نوشتها:
1 - سوره رعد، آیه‏14.
2 - قاموس المحیط، ج‏4، ص‏329.
3 - المفردات فى غریب القرآن، ص‏170.
4 - سوره یونس، آیه‏25.
5 - سوره غافر، آیه‏41.
6 - سوره بقره، آیه‏186.
7 - سوره نمل، آیه‏62.
8 - سوره رحمن، آیه‏55.
9 - تفسیر المیزان، ج‏2، ص‏33.
10 - سوره فصلت، آیه‏11.
11 - آل‏عمران، آیه‏83.
12 - گلستان سعدى، ص‏85، در اخلاق درویشان.
انسان در طول حیات همواره با دعا مانوس بوده، با آن به سر برده‏است. نیاز بشر به دعا چنان گسترده است که تنها اختصاص به مؤمنان نداشته بلکه در طول تاریخ در زندگى کافران نیز وجود داشته‏است. ولى آنان، در اثر گمراهى، این عمل مقدس و پراهمیت را در جایى غیر از جایگاه شایسته آن به کار مى‏برند. آنها به جاى اینکه نیاز خود به عالم غیب را در اعتقاد به خداى بزرگ و در طلب از او جستجو کنند، براى رفع این احتیاج، به سمت غیر او متوجه‏شدند. قرآن کریم مى‏فرماید: «وما دعاء الکافرین الا فى ضلال‏» (1) ; دعاى کافران، که غیرخدا را مى‏خوانند، در گمراهى است و راه به جایى نمى‏برد. بزرگترین خدمتى که ادیان الهى، بخصوص اسلام بزرگ، به بشریت کردند این بود که فرزندان آدم را از این انحراف آشکار بازداشتند و آنان را به پیمودن راه صحیح و شایسته هدایت کردند. در قرآن کریم و کلمات معصومان - علیهم‏السلام - موضوع دعا، بسیار مورد توجه واقع‏شده، جایگاه شایسته‏اى بدان اختصاص یافته‏است. در این نوشتار، به خواست‏خداوند، در حد توان به ابعادى از این حقیقت انسانى - الهى از دیدگاه قرآن‏کریم مى‏پردازیم و کام خشک خود را با قطره‏هایى از این دریاى خوشگوار و پهناور تازه مى‏کنیم.
واژه دعا
فیروزآبادى در معناى دعا مى‏گوید: «الدعاء: الرغبة الى الله ...»; یعنى دعا همان میل و توجه به سوى خداست (2) . راغب اصفهانى مى‏نویسد: «... دعوته: اذا سالته واذا استغثة ... والدعاء الى الشى‏ء: الحث على قصده ...»; یعنى اینکه مى‏گویى: «دعوته‏» هنگامى است که از او چیزى بخواهى و زمانى که از او یارى بخواهى... . خواندن به سوى چیزى به معناى کسى را به کارى و چیزى دعوت و ترغیب‏کردن است ... (3) . در قرآن‏کریم، دعا به صورتهاى گوناگون در معناهاى متعدد به کار رفته‏است و شاید بیشترین و مهمترین آنها همان دو معنایى باشد که از «مفردات راغب‏» نقل‏شد.
براى نمونه قرآن‏کریم مى‏فرماید: «والله یدعوا الى دارالسلام‏» (4) ; خداى بزرگ مردمان را به سوى بهشت دعوت مى‏کند. و نیز مى‏فرماید: «یاقوم ما لى ادعوکم الى النجاة وتدعوننى الى النار تدعوننى لاکفر بالله واشرک به.» (5)
اى قوم من، چه شده‏است که من شما را به سوى نجات فرامى‏خوانم و شما مرا به سوى آتش مى‏طلبید؟! از من مى‏خواهید تا به خدا کافر شوم و بدو کفر ورزم. در این دو آیه و نظایر آن «دعا» به معناى دعوت و تشویق به سوى چیزى است.
پروردگار بزرگ در آیه دیگر مى‏فرماید: «واذا سالک عبادى عنى فانى قریب اجیب دعوة الداع اذا دعان ...» (6) ; و هرگاه بندگانم درباره من از تو پرسیدند، پس من [بدانان] نزدیکم و پاسخ دعاکننده‏اى که مرا مى‏خواند مى‏دهم.
و نیز مى‏فرماید: «امن یجیب المضطر اذا دعاه ویکشف السوء» (7) ; آیا چه کسى جواب انسان بیچاره مضطرى که خدا را خوانده و از او استغاثه مى‏کند مى‏دهد؟ و بدى را برطرف مى‏کند؟در این دو آیه و امثال آن مقصود از «دعا» طلب نیاز و استغاثه و دست احتیاج به سوى حضرت حق درازکردن است. و منظور ما از دعا در این نوشتار هم همین معناست. گستره دعا
موضوع مهم دیگر در باب دعا گستره آن است. زیرا هرچه قلمرو نفوذ و دامنه وجود این عنصر ارزشى در بین موجودات وسیعتر باشد، بر میزان اصالت و شرافت آن نیز افزوده مى‏شود; و «دعا» حقیقتى است که میدان حضور آن تمامى پدیده‏ها و همه ممکنات است. مجموعه آفرینش رو به سوى او دارند و در هر لحظه از مبدء پرفیض و سرچشمه هستى تقاضاى نزول فیض مى‏کنند. قرآن‏کریم مى‏فرماید: «یساله من فى السموات والارض کل یوم هو فى شان‏» آسمانیان و زمینیان دست طلب به سوى او دراز دارند و او هر روز در شانى از اداره عالم است (8) . به عبارت دیگر، چنانکه انسان به لحاظ تشریع موظف به دعا و درخواست از خداست، سایر موجودات نیز به لحاظ تکوین لحظه به لحظه بدان مشغولند و دو جریان «فیض‏گیرى‏» و «لطف‏بخشى‏» از دیرپاترین نظامهاى حاکم جهان آفرینش و عامل پیدایش آن است. نهایت اینکه تفاوت بین این دو نوع درخواست‏به وساطت اراده و اختیار است.
دعاى عالم هستى
طلب تکوینى، در عالم ممکنات به اصل وجود آنها مربوط است. چون موجود ممکن، هم در پیدایش و هم در بقاء، در هر آن محتاج ریزش فیض از مبدء هستى است. این تقاضاى جاوید، فریاد فقر ذاتى انسان و آیت غناى رحمان است. مخلوق در این درخواست هیچ اراده و اختیارى ندارد و اساسا فرض عدم این طلب، مساوى با نبود آن است. در صورتى که در طلب تشریعى، اراده انسان دخالت دارد و او مى‏تواند این دعاى اختیارى را از خداوند داشته‏باشد، چنانکه قادر است از آن سر باز زند. علامه طباطبایى در ذیل این آیه مى‏نویسد: «این سؤال به زبان فقر ذاتى موجود است و استحقاق فطرى و وجودى آنهاست.» اضافه مى‏کنند: «درخواست از مبدء هستى و آفریدگار جهان وقتى از جنبه فطرى و تکوینى آن ملاحظه شود، از آن تعبیر به «سؤال‏» مى‏گردد، ولى به طلبى که به اختیار انسان صادرشود و به خداى متعال متوجه گردد «دعا» اطلاق مى‏شود» (9) . نظیر آنچه در باب «دعا» گفتیم در موضوع اطاعت از قانونگذار نظام هستى نیز جارى است. چه این که تمامى موجودات سر در فرمان الهى دارند و در برابر قوانین حاکم بر نظام هستى خاضع و تابع‏اند. قرآن‏کریم مى‏فرماید: «فقال لها وللارض اتینا طوعا او کرها قالتا اتینا طائعین‏» (10) ; ...سپس به آسمان و زمین فرمود به سوى حق آیید چه بخواهید و چه نخواهید. گفتند: ما این کار را با تسلیم و رضا انجام مى‏دهیم. معناى اطاعت آسمانها و زمین از حضرت حق انقیاد تکوینى از قوانین حاکم بر جهان و مقررات جارى در طبیعت است. ولى انسان گذشته از آن اطاعت تکوینى مامور است که به اراده و اختیار خود به مقررات الهى عمل‏کند. تسبیح و تهلیل و ذکر خدا نیز نمونه دیگرى از این هماهنگى است. بنابراین وقتى انسان ملاحظه مى‏کند که در اطاعت از قانونگذار هستى تنها نبوده، بلکه تمامى طبیعت در این امر با او همراهند با اطمینانى سرشار و وسعتى بایسته به انقیاد و تسلیم روى مى‏آورد، و نافرمانى از قانون خداوندى را نوعى ستیزه‏جویى و تقابل با مجموعه نظام هستى مى‏یابد و خود را در این حرکت گمراهانه تنها مى‏بیند. قرآن‏کریم مى‏فرماید: «افغیر دین الله یبغون وله اسلم من فى السموات والارض‏» (11) ; آیا آنان غیر دین خدا را مى‏جویند درحالى که همه جهانیان تسلیم فرمان اویند؟ به همین ترتیب اگر انسان به این حقیقت واقف‏شود که همه جهانیان از خدا طلب مى‏کنند، نیاز خود را تنها بدو عرضه مى‏کنند و از غیر او بیگانه‏اند، به گمراهى آنان که رو به سوى جز او کرده‏اند، از فقیران گدایى مى‏کنند و در گرفتاریها به غیر او پناه مى‏برند، بیشتر پى‏مى‏برد، به مناجات و دعا پایبندتر مى‏شود، به رازونیاز خود با خدا اصالت و عمق فزوتر مى‏بخشد و خویشتن را در این راه با کل طبیعت هماهنگ و همراه مى‏بیند. دوش مرغى به صبح مى‏نالید عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش یکى از دوستان مخلص را مگر آواز من رسید بگوش گفت‏باور نداشتم که تو را بانگ مرغى چنین کند مدهوش گفتم این شرط آدمیت نیست مرغ تسبیح‏گوى و من خاموش (12)
پى‏نوشتها:
1 - سوره رعد، آیه‏14.
2 - قاموس المحیط، ج‏4، ص‏329.
3 - المفردات فى غریب القرآن، ص‏170.
4 - سوره یونس، آیه‏25.
5 - سوره غافر، آیه‏41.
6 - سوره بقره، آیه‏186.
7 - سوره نمل، آیه‏62.
8 - سوره رحمن، آیه‏55.
9 - تفسیر المیزان، ج‏2، ص‏33.
10 - سوره فصلت، آیه‏11.
11 - آل‏عمران، آیه‏83.
12 - گلستان سعدى، ص‏85، در اخلاق درویشان.

تبلیغات