آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۶

چکیده

متن

فقه سنتی چیست و چه ویژگی هایی دارد؟ در مقابل فقه سنتی، چه فقهی را می توان مطرح کرد؟ آیا می توان به فقه مدرن متمسک شد؟ همچنین بفرمایید برای جبران کاستی های فقه سنتی چه باید کرد؟
فقهی که در گذشته شکل گرفته و ظهور یافته دارای ابعادی است که می توان آنها را چنین ارائه داد:
اول: اقوال و فتاوای گذشتگان; آیا فقه سنتی سعی بر حفظ آراء و اقوال فقها دارد؟ قطعا چنین نیست; زیرا یکی از مسلمات و بدیهیات فقه شیعه نوآوری و باز بودن باب اجتهاد است که این به آراء و فتاوای جدید می انجامد. اما سعی بر حفظ اقوال و فتاوای گذشتگان معنای دیگری دارد و آن این که این اقوال را برای بهره گیری، دایم مورد توجه قرار دهیم که - مثلا - آیا اجماعی صورت پذیرفته است؟ آیا نگاه فقهای گذشته به موضوعات، در این عصر نیز برای ما راهگشاست؟ علاوه بر این، می توان برای این فتاوا کارکردهای جنبی در نظر گرفت; به این معنا که رعایت و توجه به آن فتاوا گاهی مفید و بلکه حتی ضروری است، اگر چه قطعا این به معنای نفی فتاوای جدید نیست.
دوم. شیوه استنباط; قطعا قدما برای اجتهاد، شیوه هایی در استنباط احکام داشته اند. آیا ما باید عینا همان شیوه ها را عمل کنیم؟ در این جا، باید بین روش کلان و سیر کلی استنباط و بین مبانی اجتهادی فقها تفکیک قایل شد. در خصوص دومی، ما هیچ گاه ملزم به تبعیت از مبانی اجتهادی گذشتگان نیستیم، بلکه باید مبنای اجتهادی خودی را داشته باشیم. بنابراین، معروف است که «مجتهد کسی است که هم در اصول مجتهد باشد و هم در فقه » ; یعنی اگر کسی در مبانی اصولی بنا را بر تقلید گذاشته باشد مجتهد نیست، مقلد است. یکی از اشکالات مرحوم وحید بهبهانی هم به مجتهدان زمان خودش همین بود که آنها بیشتر مقلد بودند تا مجتهد; در اصول، باب اجتهاد، دقت، تبنی و پذیرش مبانی درست عقلانی را نگشوده بودند، به آنچه از دیگران شنیده یا در کتاب ها خوانده بودند بسنده می کردند. به این معنا، ما هیچ گاه نباید تابع گذشتگان باشیم، حتی نسبت به کسانی مانند شیخ طوسی (ره) و مرحوم صدوق. از این نظر، مبانی اجتهادی آنها برای ما قابل پذیرش نیست، ما فقط به فتاوای آنها توجه می کنیم; چون در آنها رد پای سنت را می توان یافت; در آینه فتاوای آنها، سنت منعکس شده است، آن هم در محدوده هایی خاص و با ضوابطی مشخص، ولی ما خودمان باید بنگریم که آیا مبانی آنها درست است یا خیر.
ما معتقدیم هر قدر اجتهاد جلوتر می رود، مبانی اجتهادی بیشتر صیقل می خورد، شفاف تر می شود و عقلانی تر می گردد. قطعا مبانی اجتهادی معاصران دقیق تر از مبانی مجتهدانی است که - مثلا - در قرن نهم می زیسته اند.
اما گاهی به سیر کلی اجتهاد توجه می کنیم. در این جا، باید سنتی بودن فقه را حفظ نماییم; یعنی همه مجتهدان گذشته به رغم اختلافاتی که در استنباط مبانی داشته اند، ولی در نقاطی با یکدیگر مشترک بوده اند; مثلا در این که از کتاب استنباط می کرده اند یا از سنت و یا این که کتاب را بر سنت مقدم می داشته اند. مقصود حضرت امام هم از این که فرمودند: باید فقه سنتی حفظ کرد، همین معنا است که نقاط اتفاق در سیر کلی اجتهاد، در همه اجتهادهایی که طی قرون صورت پذیرفته قابل نفی نیست. اما به دلیل آن که فقه جواهری بیش از هر کتاب دیگری توانسته است این سیر کلی را به صورتی شفاف و عالمانه عرضه کند، بر فقه جواهری تکیه کرده اند. جواهر الکلام در حقیقت، نهادی از فقه سنتی است، وگر نه مقصود حضرت امام این نیست که ما مبانی اجتهادی را کاملا تعطیل کنیم و دنباله رو دیگران باشیم. اگر چنین فرضی را بپذیریم، باید صاحب جواهر هم از فقه سنتی پیش از خودش پیروی می کرد و در این صورت، اصلا حرف جدیدی نداشت.
به همین دلیل، قرار دادن «فقه سنتی » در برابر «فقه مدرن » نارواست; یعنی کسی نخواهد گفت مقصود من از فقه مدرن این است که فقه سنتی نباشد و همه مبانی گذشتگان و سیر کلی اجتهاد و نقاط اشتراک مجتهدان را کنار بگذارد و - مثلا - مصادر جدیدی را پیش روی بنهد. در غیر این صورت، فقه سنتی همان فقه مدرن است; همان فقه پویا که حضرت امام می فرمودند.
اگر منظور از «فقه مدرن » همان «فقه سنتی » باشد، اما با حفظ امتیازات و اصول و مبانی و سعی در زدودن نقاط ضعف، استفاده از علوم جدید، موضوع شناسی های جدید و شبهه شناسی های جدید، در این صورت، فقه نوین چه اشکالاتی دارد؟
جعل اصطلاح اشکالی ندارد. می توان گفت فقه سنتی همان فقه مدرن است.
قطعا مجتهدان گذشته هم نسبت به پیش از خود، فقهشان مدرن بوده; زیرا در هر عصری، مجتهد با شیوه اجتهادی خود، عنصری بر این باب افزوده و بدین روی، اجتهاد در گذر زمان، تطور یافته است. ما همیشه با کاستی هایی مواجه هستیم و از این رو حضرت امام فرمودند: «اجتهاد مصطلح در حوزه ها کافی نیست » ، گذشتگان هم به همین موضوع اعتقاد داشته اند که اجتهاد مصطلح و موجود را باید صیقل داد و شفاف تر کرد. اما در عصر حاضر، به دلیل آن که نیازهای زمان پیچیده تر و متنوع تر شده، این شعار بهتر قابل فهم است که «اجتهاد مصطلح در حوزه ها کافی نیست » ، و گرنه همیشه اجتهاد مصطلح ناکافی بوده و مجتهدان هر عصری می کوشیده اند تا با استنباط مبانی جدید، نیازها را تامین کنند. این شعار در عصر کنونی و شرایط حاضر، از اولویت بیشتری برخوردار است، ولی باید دید کاستی ها در کجا نهفته است. برخی ممکن است بگویند: در شیوه یابی قطعا درست است و در این زمینه باید تحولی ایجاد کرد. علاوه بر این، در موضوع شناسی نیز باید تجدید نظر کرد. ما نمی توانیم مثل گذشته موضوع شناسی کنیم. البته این کار به پیش نیازهایی هم نیاز دارد. باید پیش نیازهای اجتهاد را زیادتر کرد. در حال حاضر، پیش نیازهای اجتهاد - به فرض - اصول است و رجال و علم اللغه و چند علم دیگر. اما اگر دیدگاه حضرت امام را بپذیریم، با توجه به پیچیده تر شدن موضوعات و تنوع و گستردگی آنها، ناگزیر باید به علوم دیگری نیز توجه کنیم; مانند اقتصاد; چون این علوم می توانند موضوعات جدید را به ما بشناسانند تا بر اساس آنها بتوانیم به حکم برسیم. اما این به آن معنا نیست که اقتصاددان مجتهد است، بلکه او حرف و نظریه اش را در اختیار مجتهد قرار می دهد و طرف مشورت او قرار می گیرد. به این معنا، فقه سنتی با فقه مدرن تضادی با هم ندارند.
ولی اگر کسی فقه سنتی را در برابر فقه نوین قرار دهد و غیر از این بگوید، باید دید مقصودش از «فقه مدرن » چیست; آیا می خواهد به طور کلی، شیوه گذشتگان و منابع آنها - کتاب و سنت - را کنار بگذارد یا شیوه های عقلایی مورد قبول برای بهره گیری از آنها را نادیده انگارد؟ اگر چنین نظری داشته باشد قابل قبول نیست. بنابراین، ما نباید پای بند مبانی اجتهادی گذشتگان باشیم، اما این به معنای پای بند نبودن به سیر کلی اجتهاد نیست.

تبلیغات