آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰

چکیده

متن

دیدگاه اخلاقى علامه بزرگوار مرحوم مولى مهدى نراقى را مى‏توانیم در زمره مکتب‏هاى سعادت گرا به حساب آوریم و از این روى این دیدگاه را در میان نظریات غایت‏انگار قرار مى‏دهیم . آنچه در این نوشتار به آن توجه شده است، اولا و بالذات بررسى مکتب سعادت‏گرایانه ایشان است و ثانیا و بالعرض بررسى تطبیقى و اجمالى دیدگاه‏هاى ایشان و نظریات ارسطو است .
هر چند این مهم را باید در تحقیقات مفصل‏تر و با دامنه گسترده‏ترى انجام دهیم که از حوصله این نوشتار خارج است .
در این نوشتار نخست‏به معناى واژه سعادت از دیدگاه ارسطو و مرحوم نراقى مى‏پردازیم، سپس به بحثى درباره تحقق سعادت خواهیم پرداخت و در ادامه گفتارى درباره سعادت و لذت را مطرح مى‏کنیم .
سعادت چیست؟
با واژه سعادت و نیز معادل آن یعنى EUDAIMONIA و نیز واژه سعید و معادل آن Eudaimon در آثار و نوشته‏هایى که منسوب به ارسطو است و نیز در آثار مرحوم مولى محمد مهدى نراقى بویژه جامع السعادات از جایگاه ویژه و خاصى برخوردارند .
و این مطلب ما را بر آن مى‏دارد که در اولین گام به بیان دیدگاه این دو اندیشمند و تعریفى که از سعادت دارند بپردازیم .
سعادت در دیدگاه ارسطو
ارسطو سعادت و خیر انسان را در رشد کامل و به‏کارگیرى قابلیت‏هاى مهم نوع بشر مى‏داند . (1)
وى در کتاب اخلاق نیکوم خوس که مهم‏ترین کتاب اخلاقى اوست مى‏نویسد:
الف) سعادت بالاترین خیر انسانى است .
ب) سعادت به معناى زندگى و رفتار خوب است .
اما درباره این‏که چه نوع از زندگى خوب محسوب مى‏گردد، اختلاف نظر وجود دارد . (2)
به نظر ارسطو:
خیر بشر را باید بر حسب خودش فهمید، از طرق معرفتى درونى در باب حالات حیات بشر و از طریق بصیرت در قابلیت‏هاى به هم پیوسته‏اى که طبیعت انسان را سامان مى‏دهد .
این معرفت محتاج تجربه شخصى است، این معرفت‏به مدعاهایى مربوط است و پاسخ مى‏گوید که در حواس شخص بالغ درباره چیزهایى که براى ما ارزشمند است ظهور یافته باشد و نیز به مدعاهایى که با استدلال کلى و انتزاعى عرضه مى‏گردد . (3)
به بیان دیگر سعادت عبارت است از تامین بیش‏ترین خیر و اعلا درجه خیر آدمى .
خیراعلا از نظر ارسطو، سعادت است و سعادت به عنوان فعالیتى مستمر بر طبق بهترین و کامل‏ترین فضیلت تعریف شده است که به وسیله مقدار کافى از خیرهاى جسمانى و خارجى همچون تندرستى و ثروت تکمیل مى‏شود (4) .
سعادت در دیدگاه نراقى
از سوى دیگر مرحوم نراقى غایت تهذیب نفس و تکمیل آن با فضایل را رسیدن به خیر و سعادت مى‏داند (5) ایشان در تعریف سعادت مى‏آورد:
سعادت رسیدن آدمى به کمال نهفته در سرشت‏خود است‏با حرکت و فعالیت ارادى نفسانى‏اش (6) .
آدمى در ذات و سرشت‏خود، قابلیت رسیدن به حالات و کمالاتى را دارد که با انجام فعالیت‏هاى اختیارى و ارادى مناسب مى‏تواند به آن کمالات نایل شود .
سعادت از دیدگاه مرحوم نراقى یعنى رسیدن به کمالاتى که فرد قابلیت نیل به آن‏ها را داشته است، مى‏باشد و فردى که به این کمالات مى‏رسد سعید نامیده مى‏شود .
اگر دو دیدگاه مزبور را کنار هم قرار دهیم، تقریبا به این نتیجه مى‏رسیم که این اندیشمندان، سعات را در به فعلیت رساندن توانایى‏ها و کمالاتى مى‏دانند که در سرشت آدمى نهفته است، کمالاتى که به عقیده ارسطو از مختصات نوع انسان است .
تحقق سعادت
بعد از بیان سعادت از دیدگاه ارسطو و فاضل نراقى به این بحث مى‏پردازیم که تحقق سعادت چگونه است .
تحقق سعادت از دیدگاه ارسطو
همان‏گونه که پیش‏تر گفتیم، ارسطو خیر آدمى را در رشد کامل و به‏کارگیرى قابلیت‏هاى خاص نوع بشر مى‏دانست و سعادت را تامین بیشترین خیر مى‏خواند .
ارسطو این قابلیت‏ها را همان جنبه‏هاى سرشت آدمیان به عنوان موجودات عاقل مى‏داند . به این بیان که آدمیان قوه آن را دارند که در باره صدق مسایل نظرى همچون ریاضیات، علوم طبیعى‏و متافیزیک به تحقیق بپردازند . آنان مى‏توانند خود و خیر طبیعى خودشان را ادراک کنند . آنان مى‏توانند خواسته‏هاى غیر عقلانى خود (یعنى شهوات و عواطف) را با ادراک عقلانى خود راجع به خیر بشر هماهنگ کنند . بنابراین خیربشر بیش از هر چیز در کمال این سه قوه نهفته است که از طریق رشد فضایل مناسب با هر قوه حاصل مى‏آید:
1 - فضایل عقل نظرى (که همان حکمت‏یا سوفیا است).
2 - فضایل عقل عملى (حکمت عملى و اجزاى آن).
3 - فضایل اخلاقى یا فضیلت‏هاى منش انسانى (فضایلى که خواسته‏هاى غیر عقلانى را سازمان مى‏دهد).
آنان که تمامى فضایل انسانى را کسب مى‏کنند و زندگى خود را از طریق آن هدایت مى‏کنند، به طور طبیعى به سوى حیاتى شکوفا و سعادتمند رهنمون مى‏شوند، مشروط بر اینکه از ناحیه امراض یا محرومیت از خیرهاى ضرورى بیرونى، با اشکال جدى مواجه نشوند .
ارسطو با اینکه سعادت را در گرو کمال تمام این قوا مى‏داند، اما تاکید فراوانى بر فضایل عقل نظرى دارد، زیرا به عقیده ایشان آدمیان به واسطه قوه ادراک نظرى است که تا حدى به خدا شبیه مى‏شوند و بدین ترتیب تا اندازه‏اى از آن نوع خیر حیات که خداوند همواره و به حد کمال از آن بهره‏مند است، بهره مى‏برند (7) .
ایشان تقریبا در آخرین بخش‏هاى کتاب اخلاق نیکوماخوس مى‏نویسد:
هر کس عقل خود را به کار برد و ورزش دهد به نظر مى‏رسد که هم در بهترین حال روحى است و هم به نزد خدایان از همه گرامى‏تر، زیرا اگر خدایان، چنان که پنداشته مى‏شود، توجه‏اى به امور بشرى داشته باشند، عقل حکم مى‏کند آن‏ها از آن‏چه به آن‏ها مانندتر و در نظرشان بهتر است (یعنى عقل) خشنود شوند و نیز کسانى را که به این چیز بیشتر مهر مى‏ورزند و حرمت مى‏نهند پاداش دهند; و این نشان مى‏دهد که خدایان به آنچه نزدشان گرامى است، توجه دارند و کارشان صواب و بزرگوارانه است . و آشکار است که همه این صفات بیش از هر کس به شخص فیلسوف تعلق دارد به این سبب وى نزد خدایان گرامى‏ترین کسان است . اوست که مى‏توان گفت‏خوشبخت‏ترین مردمان نیز خواهد بود و از این حیث نیز فیلسوف بیش از هر کسى خرسند خواهد بود . (8)
تحقق سعادت از دیدگاه نراقى
ایشان در این باره مى‏آورند:
بعد از آگاهى از تجرد نفس و بقاى جاودان آن، بدان که نفس یا دائما در لذت غرق است و یا دائما در درد و رنج، معذب . التذاذ و لذت بردن نفس، متوقف بر کمالى است که مختص به آن است و از آن‏جا که این نفس دو قوه عملیه و نظریه دارد، کمال قوه نظریه‏اش عبارت است از: احاطه به حقایق موجودات (موجودات حقیقى)، آگاهى از مراتب آن موجودات و اطلاع از جزئیات و موجودات شخصى غیر متناهیه از طریق ادراک کیفیات آن موجودات، و ترقى از این آگاهى به شناخت مطلوب حقیقى و غایة‏کل، تا این‏که به مقام توحید نایل شود و از وساوس شیطان رها گردد و قلبش با نور معرفت اطمینان یابد، این کمال را حکمت نظرى گویند .
اما کمال قوه عملیه خالى شدن و رها شدن از صفات پست و آراسته شدن به اخلاق پسندیده مى‏باشد . و به دنبال آن ترقى و پیش‏رفت‏به سوى تطهیر باطن و پاک گرداندن باطن از همه چیز غیر خدایى و این حکمت عملیه است . . .
اکنون کمال قوه نظریه به منزله صورت است و کمال قوه عملیه به منزله ماده و هیچ‏کدام بدون دیگرى تام و تمام نمى‏باشند و کسى که هر دو کمال براى او حاصل شود تبدیل به عالم صغیرى مى‏گردد که مشابه عالم کبیر است و آن انسان کاملى است که قلبش با انوار شهود درخشان است و دایره وجود با آن تکمیل مى‏شود . (9)
مرحوم نراقى برخلاف ارسطو، سعادت حقیقى را در کمال هر دو قوه، نظریه و عملیه با هم مى‏داند و از این جهت دیدگاه او با رویکردى که ارسطو داشت، متمایز مى‏گردد . البته نکته دیگرى نیز وجود دارد که مى‏تواند وجه فارقى میان این دو اندیشه شود . ارسطو آدمى را داراى سه قوه مى‏داند:
1) قوه‏اى که با آن آدمى به تحقیق درباره صدق مسایل نظرى مى‏پردازد .(عقل نظرى)
2) قوه‏اى که با آن خود و خیر طبیعى خودشان را مورد ادراک قرار مى‏دهند .(عقل عملى)
3) قوه‏اى که آدمیان با آن مى‏توانند خواسته‏هاى غیر عقلانى خود را (یعنى شهوات و عواطف خود را) با اداراک عقلانى خود راجع به خیرش هماهنگ کنند .(قوه اخلاقى) (10)
اما مرحوم نراقى در مواضع مختلف از جمله در کتاب اللمعة الالهیة والکلمات الوجیزة نفس را داراى دو قوه نظریه و عملیه معرفى مى‏نماید . (11)
فضیلت در دیدگاه نراقى و ارسطو
از نظر ارسطو فضیلت عملى است که منجر به خوبى مى‏شود و بدین ترتیب فضیلت وسیله‏اى در جهت نیل به سعادت تلقى مى‏شود (12) .
اما از نظر مرحوم نراقى:
فضایل اخلاقى از امور نجات دهنده آدمى‏اند و انسان را به سعادت ابدى مى‏رسانند و رذایل اخلاقى از جمله مهلکات‏اند و موجب شقاوت سرمدیه‏اند . (13)
مرحوم نراقى در جاى دیگرى مى‏آورد:
امورى که با روح آدمى منافات دارند و از دردهاى روح به شمار مى‏روند رذایل اخلاقى‏اند که نفس را به هلاکت مى‏افکنند و شقاوت را پدید مى‏آورند که صحت روح به رجوع و بازگشت آن به فضایلى است که او را به سعادت مى‏رساند و او را به مجاورت اهل الله و مقربانش مى‏رساند . (14)
از عبارت‏هایى که از این دو شخصیت مطرح شد، به دست مى‏آید که هر دو فضایل را وسیله رسیدن به سعادت تلقى مى‏نمایند که البته با توجه به این‏که سعادت حقیقى نزد آن دو تا حدودى متفاوت است، محدوده کارکرد این فضایل نیز براساس محدوده سعادت حقیقى متفاوت خواهد بود .
سعادت و لذت در دو دیدگاه
بحث دیگرى که در مباحث مربوط به سعادت جایگاهى ویژه دارد، رابطه میان سعادت و لذت است .
به نظر ارسطو: اولا: سعادت هم معنا و عین لذت نیست;
سعادت بدون لذت معنا ندارد .
در دیدگاه ایشان، لذت عبارت است از خشنودى محسوسى که در هنگام دستیابى به‏امرى مطلوب و مورد میل حاصل مى‏شود . (15)
همان‏گونه که پیش‏تر متذکر شدیم وى سعادت را عمل عالى روح مى‏داند و آدمى براساس عمل به ارزش‏ها و فضایل اخلاقى و به ویژه فضایل عقلانى است که به سعادت نایل مى‏شود و این تعالى عمل همان چیزى است که به عنوان غایت‏به دنبالش هستیم، نه لذت . و البته لذت همراه با دست‏یافتن به این فضایل و کمالات و اعمال آن فضایل وجود دارد .
علاوه بر این، آنچه که آدمى در راه رسیدن به سعادت اولا و بالذات در پى آن است، عمل براساس فضایل عقلانى و اخلاقى است و اگر مطلوبیتى براى لذت حاصله از نیل به این کمالات وجود دارد مطلوبیتى بالعرض است و غایت اصلى رفتار اخلاقى و عقلانى او نمى‏باشد .
چنین معنایى از عبارات مرحوم نراقى نیز قابل درک است و به نظر مى‏رسد وى نیز لذت را پیامد نیل به امور مطلوب مى‏داند و الم را در اثر فقدان و عدم وصول به آن امور تفسیر مى‏کند . ایشان در کتاب لمعة‏الالهیة مى‏آورد:
اللذة ادراک الملائم من حیث هو ملائم و الالم مقابله (16) .
لذت ادراک امرى ملائم [با طبع و نفس انسانى] است و الم مقابل آن ادراک است .
و نیز مى‏توان این نکته را به‏دست آورد که مطلوبیت لذت با تابع مطلوبیت چیز دیگرى است که در راه رسیدن به سعادت واقع شده است . ایشان بعد از بیان قواى انسانى مى‏گوید:
به ازاى هر قوه‏اى لذت و المى وجود دارد، یعنى لذت‏ها و الم‏ها عبارتند از لذات و آلام عقلیه، خیالیه، غضبیه و بهیمیه .
لذت عقلیه مثل: انبساط و ابتهاج حاصل از معرفت اشیاى کلیه و ادراک ذوات مجرده نورانیه است و الم عقلى مثل: گرفتگى و کدورت حاصل از جهل است .
لذت خیالیه مثل: شادى حاصل از ادراک صور و معانى جزئیه ملائم است و الم خیالى مثل: [کسالت‏حاصل از] ادراک صور و معانى جزئیه غیر ملائم .
لذت قوه غضبیه همانند: انبساط حاصل از غلبه و نیل به مناصب و پست‏ها است و الم این قوه همانند: کدورت و گرفتگى حاصل از مغلوبیت و عزل شدن و مرئوس بودن است .
و لذت بهیمیه لذتى است که از خوردن، جماع و امثال این امور حاصل مى‏گردد و الم بهیمى حالتى است که از تشنگى، گرسنگى، گرما و سرما و . . . حاصل مى‏شود . (17)
با توجه به آنچه گذشت مى‏توانیم این دو شخصیت را بر این عقیده مشترک بخوانیم که لذت را پیامد نیل به امر مطلوب مى‏دانند .
مرحوم نراقى قوى‏ترین لذات را لذات عقلى مى‏داند، زیرا این لذت، لذتى فعلى و ذاتى است که با اختلاف حالات و احوالات از بین نمى‏رود بر خلاف لذات حسیه که انفعالى و عرضى‏اند و زوال پذیرند . (18)
نهایت‏سعادت
مرحوم نراقى سعادت‏هاى جسمى همانند سلامت‏بدن و ثروت و . . . را اگر در طریق نیل به سعادت حقیقى قرار گیرند سعادت مضاعف مى‏نامد و اگر در طریق کسب خشم خدا قرار گیرند، آن را اساسا سعادت نمى‏داند . (19)
از سوى دیگر تنها راه رسیدن به سعادت حقیقى را اصلاح جمیع صفات و قواى آدمى در تمام دوران‏ها معرفى مى‏کند و مى‏گوید:
لا تحصل السعادة الا باصلاح جمیع الصفات والقوى دائما: فلا تحصل باصلاحها بعضا دون بعض و وقتا دون وقت، کما ان الصحة الجسمیة، و تدبیر المنزل و سیاسة‏المدن، لا تحصل الاباصلاح جمیع الاعضاء و الاشخاص و الطوائف فى جمیع الاوقات، فالسعیدالمطلق من اصلح جمیع صفاته و افعاله على و جه‏الثبوت و الدوام بحیث لا یغیره تغیر الاحوال والازمان . . . (20)
سعادت حاصل نمى‏شود مگر با اصلاح دائمى جمیع صفات و قوا .
این مهم با اصلاح برخى قوا و نادیده گرفتن برخى دیگر و یا اصلاح آن قوا در برخى زمان‏ها و اهمال در برخى دیگر از زمان‏ها حاصل نمى‏شود . همچنان که سلامت‏بدن و اداره منزل و کشوردارى قابل دسترسى نیست مگر با اصلاح جمیع اعضا و اشخاص و طوایف، آن هم در تمام زمان‏ها . بر این اساس، سعید مطلق کسى است که تمام صفات و افعالش را به صورتى ثابت و دائمى اصلاح کرده باشد، به‏گونه‏اى که تغییرات و تحولات ایام بر سعادت او خدشه‏اى وارد نسازند و تحولات اصلاح او را برهم نزند .
مرحوم نراقى غایت‏سعادت و نهایت درجه سعادت را از زبان حکما تشبه آدمى به مبدا معرفى مى‏نماید با این‏که از آدمى افعال، از آن جهت که زیبا هستند، صادر شود نه این‏که انجام کارها براى جلب منفعت‏یا دفع مضرة باشد و این مهم زمانى حاصل مى‏شود که حقیقت وى (که از آن به عقل الهى و نفس ناطقه تعبیر مى‏شود) خیر محض شود با این که از جمیع خبائث جسمانیه و اقذار حیوانى پاک شود . (21)
پى‏نوشت:
1) ر . ک: تاریخ فلسفه اخلاق غرب، ویراسته لارنس یکر، گروهى از مترجمان، مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمینى‏رحمه الله - قم ، 1378، ص 36 .
2) ر . ک: اخلاق نیکو ماخوس، ارسطو، صص 22 - 15 و a 1095
3) تاریخ فلسفه اخلاق غرب، ص 36 .
4) ر . ک: فلسفه اخلاق‏غرب، ص 99 .
5) ر . ک: نراقى مولى محمد مهدى، جامع السعادات، مؤسسه مطبوعاتى اسماعیلیان، قم، ج 1، ص 36 .
6) ر . ک: همان .
7) تاریخ فلسفه اخلاق غرب، صص 36 - 37 .
8) اخلاق نیکوماخوس، a 1179.
9) جامع‏السعادات، ج‏1، صص 8 - 9 .
10) تاریخ فلسفه اخلاق، ص 36 .
11) ر . ک . نراقى، مولى محمد مهدى، اللمعة الالهیة والکلمات الوجیزة، تعلیق و تصحیح: سیدجلال الدین آشتیانى، انتشارات انجمن فلسفه، تهران، 1357، ص 104 .
12) ر . ک: اخلاق نیکو ماخوس، ط 1113 .
13) جامع‏السعادات، ج 1، ص 9 .
14) جامع‏السعادات، ج 1، ص 5 .
15) ر . ک: فلسفه اخلاق، ص 1841 .
16) لمعة‏الالهیة والکلمات الوجیزة، ص 117 .
17) جامع‏السعادات، ج‏1، ص 421 .
18) جامع‏السعادات، ص 39 .
19) جامع‏السعادات، ص 38 .
20) جامع‏السعادات، ص 39 .
21) جامع‏السعادات، صص 40 - 41 .

تبلیغات