آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰

چکیده

متن

پیش گفتار
از قدیم الایام دو روش مهم تبلیغى وجود داشته است:
1. زبان خطابه‏اى‏2. زبان شعرى
هر کدام از این دو، موقعیتى ویژه در میان ملل و اقوام‏داشته‏اند. گاهى یک بیت‏شعر، شعله‏اى از آتش خشم به جان عده‏اى‏افکنده و باعث‏سال‏ها جنگ و خونریزى شده است و گاهى سخن‏حساب‏شده و سنجیده و از عمق جان برخاسته‏اى طوفانى را مهار کرده‏است. این مقاله نگاهى گذرا بر دو تن از خطیبان تاریخ اسلام‏است.
اولین سخنور و خطیب
در همه دوران‏هاى عربى و اسلامى و بلکه تاریخ بشرى، هیچ کسى دربلاغت‏سخن منزلت‏حضرت على‏بن ابى‏طالب(ع) را نداشته است.
کلام او تمامى امتیازات پر ارج سخنورى را دارد.
نهج‏البلاغه شاهکار علم و ادب و فصاحت و بلاغت است، در حالى که‏کلام براى حضرت وسیله است نه هدف. آن حضرت مى‏خواستند انسان‏هارا هدایت کنند نه این که هنرنمایى کنند. اگر هدف حضرت خلق یک‏اثر هنرى بود حتما زلزله بزرگتر و عجیب‏ترى ایجاد مى‏کرد.
مرحوم شهید مطهرى مى‏فرماید:
«میخائیل نصیحه‏» نویسنده لبنانى در مقدمه کتاب جرج جرداق‏گوید:
«على(ع) تنها در میدان جنگ قهرمان نبود، در همه جا قهرمان‏بود. در صفاى دل، پاکى وجدان، جذابیت‏سحرآمیز بیان، انسانیت‏واقعى... او در همه میدان‏ها قهرمان بود» (1)
به گفته جاحظ، ابن عباس که خود سخنورى برجسته بود، در مقابل‏حضرت على(ع) زانو مى‏زد و کلام آن حضرت را مى‏شنید. تمامى کسانى‏که اهل سخن بوده و هستند با شنیدن و خواندن کلمات على(ع)مسحور مى‏شوند. سخنان حضرت آن چنان عظمتى دارد که گاهى ازشنیدنش به گریه مى‏افتادند و چه بسا قالب تهى مى‏کردند.
وقتى حضرتش خطبه معروف الغراء را القا فرمود، بدن‏ها لرزید واشک‏ها جارى شد و دل‏ها به تپش افتاد. (2) همام بعد از شنیدن صدصفت از صفات متقین در بیان حضرت(ع) خشکید و به زمین افتاد. وجان به جان آفرین تسلیم کرد!
اعتراف سخنوران بر عظمت‏سخنان حضرت امیر(ع)
ابن مقفع دانشمند و نویسنده عرب مى‏گوید:
هفتاد خطبه از خطبه‏هایش را حفظ کردم پس از آن ذهنم جوشید که‏جوشید. (3) ابن ابى الحدید معتزلى مى‏گوید:
به حق، سخن على را از سخن خالق فروتر و از سخن مخلوق فراترخوانده‏اند. (4) او در جلد چهارم کتابش پس از شرح نامه امام(ع) به‏عبدالله بن عباس گوید: (5) فصاحت را ببین که چگونه افسار به دست‏این مرد داده و مهار خود را به او سپرده است. نظم عجیب الفاظرا تماشا کن... مانند چشمه‏اى که خود به خود بدون مزاحمت‏مى‏جوشد. سبحان الله... على(ع) مافوق بشر است.
شیخ محمد عبده در مقدمه شرح خود بر نهج‏البلاغه گوید:
در همه مردم عرب زبان یک نفر نیست، مگر آن که معتقد است، سخن‏على(ع) بعد از قرآن و کلام نبوى، شریف‏ترین و بلیغ‏ترین و پرمعناترین و جامع‏ترین سخنان است. (6) طه حسین، ادیب و نویسنده‏مصرى در کتابش، داستان مردى را نقل مى‏کند که در جریان جنگ جمل‏دچار تردید مى‏شود. آن مرد با خود مى‏گوید: چطور ممکن است‏شخصیت‏هایى مثل طلحه و زبیر بر خطا باشند؟! پس درد دل خود رابا على(ع) در میان مى‏گذارد. حضرت به او مى‏فرماید:
«انک ملبوس علیک. ان الحق و الباطل لا یعرفان باقدار الرجال.
اعرف الحق تعرف اهله، و اعرف الباطل تعرف اهله‏». (7)
طه حسین سپس مى‏گوید:
«من پس از وحى و سخن بالا، جوابى پر جلال‏تر و شیواتر از این‏جواب ندیده و نمى‏شناسم. (8)
نخبگان خطابه
خطبه و خطابه از روش‏هاى تبلیغى در طول تاریخ اسلام است و معرفى‏خطباى یک شهر از شهرهاى اسلامى نیازمند مجلداتى است، ناچارباید به برجستگان اکتفا کرد آن هم برجستگان مورد تایید بزرگ‏مردان دین.
صعصعه بن صوحان عبدى
او از برجسته‏ترین یاران و شاگردان حضرت على(ع) بود و همواره‏در همه جا در کنار حضرت على(ع) بود.
امام صادق(ع) در شان و مقام و منزلت او فرموده‏اند:
«ما کان مع امیرالمؤمنین(ع) من یعرف حقه الا صعصعه و اصحابه وله مسجد بالکوفه معروف‏» (9)
مرحوم شهید مطهرى در پاورقى کتابش آورده است:
وى از اکابر اصحاب امیرالمؤمنین و از خطباى معروف است. او جزءمعدود افرادى است که در شب وفات حضرت امیر(ع) در تشییع جنازه‏آن حضرت شرکت کرد و پس از تدفین، کنار قبر حضرتش ایستاد. یک‏دست روى قلب متهیج و پر تپش خود گذاشت و با دست دیگر مشتى ازخاک برداشت و بر سر ریخت و خطابه‏اى پر شور و هیجان در جمع‏خاندان و یاران خاص حضرت ایراد کرد. (10)
او از شجاعان لشکر امام و یاوران مخلص حضرتش بود.
صعصعه به‏حدى بلیغ و فصیح بود که گاهى حضرت على(ع) به سخنورى‏او توجه خاص مى‏فرمود.
جاحظ در کتاب البیان گوید:
از هر دلیلى بالاتر بر سخنورى او این که على(ع) گاهى مى‏نشست واز او مى‏خواست‏سخنورى کند. (11)
هنگامى که امام على(ع) به خلافت رسید و در مسجد مدینه بر بیعت‏آن حضرت اجتماع شد، صعصعه بعد از بیعت در جملاتى کوتاه و زیباو پر ارزش گفت:
والله زینت الخلافه و ما زانتک رفعتها و ما رفعتک وهى الیک‏احوج منک الیها. به خدا قسم تو خلافت را آراستى و آن تو رانیاراست، تو مقام آن را بالا بردى نه آن مقام تو را و آن به تونیازمندتر است تا تو به آن.
و از همه این نکات بالاتر، امام به صراحت او را خطیب خطاب‏مى‏فرمود:
هذا الخطیب الشحشح: این خطبه‏خوان ماهر و زیرک است.
سید رضى درباره شحشح گوید:
شخص ماهر و زیرک و استاد در خطبه خواندن و تواناى در اداى سخن‏رسا را گفته است، و هر تندگذر در سخن و رفتار را شحشح گویند.
ابن ابى الحدید گوید:
صعصعه را فخر و سرافرازى همین بس که مانند على بن ابى‏طالب(ع)او را به مهارت، استادى و فصاحت زبان و توانایى بر سخن‏بستاید. (12)
عقیل بن ابى‏طالب آن جا که معاویه از صعصعه سؤال مى‏کند گوید:
اما صعصعه: فعظیم الشان عضب اللسان، قائد فرسان، قاتل اقران‏یرتق ما فتق و یفتق ما رتق قلیل النظیر. (13) صعصعه منزلتى والا دارد. زبانى دارد مثل شمشیر برنده و فرمانده‏شیران شجاع و کشنده شجاعان مهار کننده شکاف‏ها و شکافنده قفل‏هااست. او کم نظیر است.
این خطیب کم‏نظیر، از بدو تسلیم در مقابل دین اسلام تا سال شصت‏هجرى از ولایت و دین با زبان و شمشیر دفاع کرد و در راه هدف ازمولایش على(ع) جدا نشد، مگر مواقعى که او را تبعید و از مدینه‏دورش کردند و حتى در تبعید مدافعى سر سخت‏براى على(ع) بود.
احتجاجات و سخنورى‏هاى صعصعه
اینک به بیان نکته‏هایى از این مبلغ و خطیب وارسته مى‏پردازیم:
1. هنگامى که عثمان او را با عده‏اى به شام تبعید نمود، معاویه‏براى محک زدن آنان جلساتى با آن‏ها داشت و گاهى برترى‏هاى خودش‏را مطرح مى‏کرد، روزى گفت: قریش دریافت که ابوسفیان بهترین‏آن‏ها و پسر بهترین آن‏ها است، مگر آن چه خداوند براى پیامبرش‏محمد(ص) قرار داده، زیرا او انتخاب شده خداوند است. اگرابوسفیان پدر تمامى انسان‏ها بود، همه انسان‏ها حلیم و بردباربودند.
در این هنگام خطیب شجاع صعصعه برخاست و گفت:
دروغ گفتى. بهتر از ابوسفیان را خدا آورده است.
کسى که خداوند او را به دست‏خود خلق کرد و روح بر او دمید وبه ملائکه فرمود سجده‏اش کنید و در بین فرزندان او خوب و بد وزیرک و احمق وجود دارد. (14)
2. گروهى از مردم عراق بر معاویه وارد شدند. معاویه گفت:
آفرین بر شما مردم عراق به سرزمین مقدسى گام نهادید. زمینى که‏حشر و نشر در آن است و نزد برترین امیر آمدید.
صعصعه از میان برخاست و پس از حمد خداوند و درود بر رسولش(ص)گفت: معاویه! این که گفتى سرزمین مقدس، سوگند به جانم که‏سرزمین باعث تقدس افراد نمى‏شود و اعمال است که موجب ارزش است.
و حشر و نشر نیز مربوط به اعمال است. اما این‏که خود را برترین‏امیر دانستى، برترین امیر حضرت آدم(ع) است.
دیگران دسته‏اى نیک و برخى سفیه و احمق و برخى عالم یا جاهل‏هستند. معاویه برآشفت و گفت:
به خدا قسم ترا خوار و فرارى شهرها خواهم ساخت.
صعصعه گفت:
«والله ان فى الارض لسعه و ان فى فراقک لدغه‏» به خدا قسم‏سرزمین خدا وسیع و دورى از تو راحتى است.
معاویه گفت: سهمت را قطع مى‏کنم.
صعصعه گفت:
«ان کان ذالک بیدک فافعل، ان العطاء و فضایل النعماء فى‏ملکوت من لا تنفد خزائنه ولا یبید عطاء».
معاویه گفت: با این حرف‏ها خودت را به کشتن دادى.
صعصعه گفت:
لا تقتل النفس التى حرم الله الا بالحق. و من قتل مظلوما کان‏الله لقاتله مقیما یرهقه الیما و یجرعه حمیما و یصلیه‏جحیما. (15)
در این هنگام معاویه به عمروعاص گفت تو با او سخن بگو:
عمر و عاص گفت: چه چیزى تو را بر سلطنت‏شورانیده؟
صعصعه گفت: واى بر تو; اى پناه‏گاه فراریان فاسد و دشمن‏خیرخواهان.
3. در مورد دیگرى به معاویه گفت:
«انما انت طلیق ابن طلیق اطلقکما رسول الله فانى تصلح‏الخلافه للطلیق‏». (16) تو آزاد شده فرزند آزاد شده‏اى. شما راپیامبر آزاد کرد. بندگان آزاد شده شایسته خلافت نیستند.
4. در یکى از اوقات که صعصعه سخنرانى مى‏کرد، عثمان بن عفان‏گفت:
ایها الناس ان هذا البجباج النفاح ما یدرى من الله ولا این‏الله!
صعصعه گفت:
اما قولک: ما ادرى من الله. فان الله ربنا رب آباونا الاولین‏اما قولک: لا ادرى این الله. فان الله لبالمرصاد.
سپس قرائت کرد:
اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا ان الله على نصرهم لقدیر. (17)
و مسعودى مى‏گوید:
براى صعصعه اخبارى نیکو و کلامى در نهایت فصاحت و بلاغت و ایضاح‏معانى و ایجاز و اختصار است. (18) و با ابن عباس مصاحبه مفصلى دارد که در آخر ابن عباس گوید:
انت‏یابن صوحان باقر علم العرب. (19)
ابویحیى عبدالرحیم بن محمدبن محمدبن اسماعیل ابن نباته
معروف به «ابن نباته‏» متوفى 374 خطیب برجسته قرن چهارم هجرى‏و سخنور حاکم بزرگ شیعه (سیف الدوله) و از خاندان بنى حمدان،در حلب بین سال‏هاى 315 تا356 است.
او به طور غیر مستقیم شاگرد مکتب حضرت على(ع) بود.
خطبه‏هایش را از خطبه‏هاى حضرت اخذ مى‏کرد و سخنش را با نام حضرت‏آغاز مى‏کرد. عبدالرحیم ابن نباته، ضرب المثل خطباى عرب دردوره اسلامى است‏سرمایه فکرى و ذوقى خود را از على(ع) مى‏داند.
ابن ابى الحدید در مقدمه شرح نهج البلاغه از قول او مى‏آورد:
«صد فصل از سخنان على را حفظ کردم و به خاطر سپردم و همان‏هابراى من گنجى پایان ناپذیر بود». (20)
ابن نباته در خطبه‏هایش که بیش‏تر در مورد جهاد بود و به‏خطبه‏هاى «جهادیه‏» معروف‏اند از کلمات و جملات حضرت امیر(ع)استفاده مى‏کرد از جمله:
«ایها الناس، الى کم تسمعون الذکر فلا تعون، و الى کم تقرعون‏بالزجر فلا تعلقون کان اسماعکم تمج و دافع الوعظ... فالجهاد والجهاد ایها الموقنون، و الظفر الظفر ایها الصابرون‏». (21)
غالب تمثیل‏هاى ابن ابى الحدید در خطبه‏ها و نکاتش از ابن نباته‏است او در جلد هفتم موازنه‏اى بین کلام مولى على(ع) و ابن نباته‏دارد و در مقدمه مى‏گوید:
ما در این جا فصولى از خطبه‏هاى خطیب فاضل عبدالرحیم بن نباته‏رحمه الله کسى که به بالاترین درجه در سخن و سخنورى رسید ومردم علاقه و شوق عظیمى به کلام و سخن او داشتند و کلامش در همه‏جا زبانزد نیکویى بود، را مى‏آوریم، بعد نمونه‏اى را ذکر مى‏کند.
ایها الناس تجهزوا فقد ضرب فیکم بوق الرحیل، و ابرزوا فقدقربت لکم نوق التحویل الخ. (22)
این مقایسه را ابن ابى الحدید آورده تا نظریه کسانى که کلام‏ابن نباته را مساوى سخنان درر بار حضرت على(ع) مى‏دانند ردکند، لذا مى‏گوید:
بدانید که ما منکر فضل ابن نباته و نیکویى اکثر خطبه‏هایش‏نیستیم ولکن عده‏اى از مردم اهل عناد و عصبیت جاهلى، گمان‏دارند که کلام ابن نباته مساوى کلمات على(ع) است. در حالى که‏بین کلمات امام على(ع) و ابن نباته هیچ تشابهى نیست.
آن در اوج عظمت و این در حضیض کوچکى. (23) اگر چه در عصر خودش‏تنها سخنور نکته‏دان بوده است.
در هر صورت او خودش را وامدار مکتب على(ع) و شاگرد شاگردعلى(ع) مى‏دانسته و به‏دفاع از مکتب على(ع) سخنورى مى‏کرده است.
زندگانى ابن نباته
او عبدالرحیم پسر محمدبن محمدبن اسماعیل ظاهرا از نوادگان‏اصبغ بن نباته،متولد 325ق و متوفى 374ق و خطیب نام‏آور روزگارحمدانیان است. حمدانیان به خصوص در سالهاى 315ق تا 360ق‏جنگ‏هاى متوالى و مدافعات مستمر با رومیان که به طمع اشغال شام‏و بیت‏المقدس به منطقه حکومت آن‏ها حمله‏ور مى‏شدند و به کشتار وتخریب سرزمینهاى اسلامى مى‏پرداختند، داشتند.
ابن نباته با ایراد خطبه‏هاى شورانگیز خویش موسوم به خطبه‏«جهادیه‏» مردم را براى یارى سیف الدوله حاکم قدرت‏مند شیعى‏مذهب حمدانى تشویق مى‏نمود. او همیشه همراه سیف‏الدوله بود و ازآن جا که سیف الدوله اکثرا در جنگ و جهاد با رومیان بود، ابن‏نباته خطبه‏هاى زیادى ایراد کرد. مردم نیز شیفته خطبه‏هایش‏بودند. به خصوص که علاوه بر استفاده از کلمات زیباى نهج‏البلاغه‏سخنانش را با آیات قرآن زیباتر مى‏کرد. آیات قرآن جاى ویژه‏اى‏در سخنان او داشت. (24)
سخنان و خطبه‏هاى او به سه بخش تقسیم شده است.
1 - ستایش خداوند سبحان;2 - نعت رسول مکرم اسلام(ص) و ترغیب به ترس از خدا;3 - رعایت دستورات اخلاقى و دینى،به ویژه جهاد.
شدت علاقه ابن نباته به حضرت على(ع)
در روز جمعه‏اى در نماز جمعه خطبه‏اى ایراد نمود به‏نام «خطبه‏منام‏». به هنگام شب، حضرت على(ع) را در خواب دید که او را«خطیب الخطبا» نامید و حتى دهان ابن نباته را با آب دهانش‏متبرک نمود. این رویا آن قدر در او تاثیر گذاشت و او رامنقلب کرد که تا 18 روز لب به طعام و نوشیدنى نگشود و در پى‏آن از شوق درگذشت. (25)
لذا به‏طور غیرمستقیم بلکه مستقیما تایید شده بزرگ سخنور تاریخ‏على بن ابى‏طالب(ع) مى‏باشد.
پى‏نوشت‏ها:
1. سیرى در نهج‏البلاغه، ص 20.
2. شهید مطهرى سیرى در نهج‏البلاغه نقل ازمرحوم سید رضى(ره)،ص‏9.
3. همان ص 11 - 12 -16.
4. همان ص 11-12-16.
5. همان ص 11-12-16.
6. همان مصدر، ص 18.
7. همان مصدر، ص 18.
8. همان، ص‏19.
9. مجمع البحرین طریحى، ج 2، ص‏359. در مفاتیح الجنان نام ومحل مسجد و اعمال آن آمده است.
10. سیرى در نهج‏البلاغه، ص 14.
11. سیرى در نهج‏البلاغه، ص 14.
12. همان مصدر.
13. مروج الذهب، ج‏3، ص‏37. مخاریق کلام، سخنوران برجسته.
14. مروج الذهب، ج‏3، ص 40.
15. الغدیر، ج 10، ص 174.
16. همان، ص 175.
17. الغدیر، ج‏9، ص‏147.
18. مروج الذهب، ج‏3، ص‏43، ص‏46.
19. مروج الذهب، ج‏3، ص‏43، ص‏46.
20. سیرى در نهج‏البلاغه شهید مطهرى، ص 110.
21. شرح نهج‏البلاغه ابى الحدید، ج 2، ص 80.
22. شرح نهج‏البلاغه ابى الحدید، ج‏7، ص 211.
23. همان، ص‏216.
24. دائره المعارف بزرگ اسلامى، کلام ابن نباته.
25. دائره‏المعارف بزرگ اسلامى و تاریخ ذهبى اسلام، ج‏26، وقایع‏سالهاى 351 تا 380.

تبلیغات