آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰

چکیده

متن

جایگاه ارجمند مبلغان
مبلغان به شهادت تاریخ همواره در تمامى جوامع از اهمیت‏خاصى‏برخوردار بوده‏اند و حتى جوامع جاهلى و غیر متمدن براى خطیبان،شاعران، نویسندگان و هنرمندان خود ارزشى خاص قایل بوده‏اند چه‏آنان را زبان خود و بیان کننده آرمان‏ها، اندیشه‏ها و احساسات وفرهنگ خود مى‏دانسته‏اند.
مبلغ کسى است که پیامى را به شایستگى به مقصد مى‏رساند از این‏روى ارزش و جایگاه او را نمى‏توان از قداست، اهمیت و ارزش‏محتواى پیام و کار تبلیغى او جدا دانست.
فضیلت تبلیغ و جایگاه مبلغ در اسلام
در اسلام مبلغ کسى است که پیام قرآن و خداوند و محتواى گرانقدرو انسان‏ساز اسلام را به مردمان مى‏رساند و آنان را از گمراهى،کژروى و ظلمت جهل مى‏رهاند. چه ارزشى والاتر و بالاتر از رسانیدن‏پیام خداوند و گسترانیدن محتواى اسلام و قرآن و ایمان آفریدن وشک‏ها را زدودن و اسلام را به اعماق جان‏هاى مردمان بردن این‏همان مسوولیتى است که پیامبران خدا یکى پس از دیگرى بر دوش‏گرفتند. (رسلا مبشرین و منذرین)و(الذین یبلغون رسالات الله ویخشونه ولا یخشون احدا الا الله...) (1) .
واصطفى الله سبحانه من ولده انبیاء، اخذ على الوحى میثاقهم،و على تبلیغ الرساله امانتهم، لما بدل اکثر خلقه عهدالله‏الیهم... فبعث فیهم رسله و واتر الیهم انبیاءه لیتسادوهم‏میثاق فطرته و یذکروهم منسى نعمته و یحتجوا الیهم بالتبلیغ ویثیروا لهم دفائن العقول ویروهم آیات المقدره من سقف فوقهم‏مرفوع... . (2)
«ذات وارسته خداوندى از فرزندان آدم پیامبرانى را برگزید وبر پایه وحى از آنان پیمان گرفت و تبلیغ رسالت الهى را به‏عنوان امانت‏خویش - به آنان سپرد و این گزینش در حالى بود که‏بیشتر خلق، پیمان خدا را دگرگون ساخته بودند.... و چنین بودکه خداوند فرستادگانش را میان آنان برانگیخت و پیامبران خودرا پى در پى به سویشان گسیل داشت، تا میثاق فطرت توحیدى را ازآنان مطالبه کنند و نعمت‏هاى از یاد رفته خداوندى را یادشان‏آورند و با تبلیغ حقایق توحیدى احتجاج کنند و عقل‏هاى مدفون رابرانگیزانند و آیه‏هاى دقیق و سنجیده‏اى را در خداشناسى - ازسقفى که بر فراز سرشان برافراشته و...- برایشان بنمایش‏گذراند. پیامبران خدا از آدم تا خاتم(ص) مبلغ بودند و امامان‏معصوم(علیهم السلام) و عالمان وارسته و مومنان پاکدل و آگاه‏نسل از پى نسل تبلیغ را وظیفه خود مى‏دانستند.
بى‏شک انجام چنین مسوولیتى دشوارى‏ها، شرایط و ویژگى‏هایى داردکه بدون مراعات آن‏ها نمى‏توان به هدف تبلیغ دست‏یافت و گاه‏اجتناب و پرهیز از تبلیغ بسى سودمندتر است. چه گاه پدید آمدن‏بدعت‏هایى را در پى دارد و گاه جاى استوار ساختن ایمان‏ها، دردل‏ها ایجاد شک و شبهه مى‏کند.
آگاهى از محتواى پیام
یکى از شرایط تبلیغ آن است که مبلغ از محتواى پیامى که در پى‏رساندن آن است و ابعاد گوناگون آن به خوبى آگاه باشد. اصولاتبلیغ را سه عنصر سامان مى‏دهد; پیام دهنده، پیام گیرنده وپیام. برخى ابزار تبلیغ را بر آن‏ها افزوده‏اند لیکن عناصر اصلى‏در تحقق تبلیغ همان‏ها است. افزون بر این دلایل زیر لزوم تحقیق‏در محتواى پیام را به منظور تاثیر و یا تاثیر بیشتر تبلیغ‏ضرورت مى‏یابد.
نقض غرض
در خطبه اول نهج‏البلاغه به هدف تبلیغ پیامبران اشاره شده است وبر پایه آن مقصد پیامبران الهى در تبلیغ آن است که با ابلاغ‏پیام پروردگار عالم حجت را بر بندگان تمام کنند و گنجینه‏خردهاى نهفته آنان را بیدار سازند و آیات و نشانه‏هاى قدرت ووجود خداوند متعال را براى مردمان به نمایش گذارند.
از مجموع آیات و روایات استفاده مى‏شود که مبلغ در اسلام به‏چراغ پرنورى مى‏ماند که پیام گیرندگان در پرتو آن مى‏توانند راه‏راست را بیابند و حقیقت را با چشمان خویش ببینند و در سایه‏هشدارها و تنبه آفرینى‏هاى او از خواب فلت‏برخیزند و باوجدان‏هاى بیدار شده به پیمان الهى گردن نهند.
بى‏شک دستیابى به چنین اهدافى جز با شناخت دقیق محتواى پیام‏ممکن نیست.
دانش و بصیرت در تبلیغ
خداوند متعال در قرآن کریم مى‏فرماید:
(قل هذه سبیلى ادعوا الى الله على بصیره انا و من اتبعنى وسبحان الله و ما انا من المشرکین). (3)
«بگو این راه من است که با بینش و بصیرت به سوى خدا مى‏خوانم.
من و هر که از من پیروى کند و پاک است‏خداى و من از مشرکان‏نیستم‏».
فخر رازى در تفسیر این آیه شریفه مى‏نویسد:
... و این آیه دلالت دارد که دعوت مردمان به دین خدا تنها درصورتى نیکو و جایز است که از سر بصیرت و هدایت و یقین به آن‏باشد. و در غیر این صورت دعوت به راه خدا جز غرور و فریب‏نیست.
پیامبر خدا(ص) فرمود: عالمان دینى امانت داران پیامبران، بربندگان خدایند از این روى که از محتواى پیامى که آنان را بدان‏مى‏خوانند حفاظت مى‏کنند. (4)
مفسر عالى‏قدر علامه طباطبائى- رحمه‏الله علیه - در تفسیر این‏آیه مى‏نویسد: جمله «ادعوا الى الله على بصیره‏» بیان است‏براى کلمه «سبیلى‏» و جمله «انا و من اتبعنى‏» توسعه وتعمیم است. بدین سان معناى آیه آن است که روش و شیوه من آن‏است که مردم را از سر بصیرت و معرفت‏به توحید فرا خوانم وپیروان من نیز همین شیوه را دارند و از این جهت همانند منند.
آن مفسر عظیم الشان در پایان تنبه مى‏دهد; مقصود از پیروان آن‏حضرت که در این موضوع با ایشان مشترکند، همه مسلمانان وتابعان رسول خدا(ص) نیستند. بلکه تنها کسانى مشمول این آیه‏شریفه‏اند که افزون بر اخلاص از دانش و بصیرت و یقین برخوردارباشند وگرنه هر مومنى نمى‏تواند رسالت دعوت به دین و تبلیغ آن‏را بر دوش کشد. (5)
خداوند متعال در آیه دیگرى مى‏فرماید:
(ادع الى سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتى‏هى احسن ان ربک هو اعلم بمن ضل عن سبیله و هو اعلم‏بالمهتدین). (6)
«مردم را با حکمت و موعظه نیکو به راه پروردگارت بخوان و باآن به شیوه‏اى که نیکوتر است مجادله و گفت و گو کن. هماناپروردگار تو به آنان که به راه او هدایت‏شده‏اند. آگاه‏تراست‏».
در این آیه شریفه خداوند به پیامبرش فرمان مى‏دهد، سه روش رادر دعوت به راه خدا در نظر گیرد، حکمت، موعظه حسنه و جدال‏احسن.
دعوت بر پایه حکمت
بر پایه این آیه شریفه پیامبر(ص) باید از طریق حکمت، موعظه‏نیکو و مجادله احسن مردم را به راه خدا فراخواند. بدین سان‏نخستین شیوه و راهبرد تبلیغ دین خدا حکمت است.
حکمت در لغت‏به معناى دانش، اتقان، باز داشتن، معرفت و...است.
راغب اصفهانى در این باره مى‏نویسد:
الحکمه اصابه الحق بالعلم و العقل فالحکمه من الله تعالى‏معرفه الاشیاء و ایجادها على غایه الاحکام.
و من الانسان معرفه الموجودات و فعل الخیرات و هذا هو الذى وصف‏به لقمان فى قوله عز و جل (و لقد آتینا لقمان الحکمه).
حکمت‏به معناى دست‏یافتن به حقیقت از راه دانش و خود است.
بدین سان حکمت‏خداوند متعال آن است که اشیاء را به گونه‏اى‏استوار و متقن بشناسد و بیافریند. و حکمت انسان آن است که به‏موجودات معرفت داشته و کارهاى نیک و شایسته انجام دهد. و این‏همان است که خداوند به لقمان عنایت کرده و در وصف او فرمود (ولقد آتینا لقمان الحکمه).
از سخنان شیخ طوسى در تفسیر تبیان استفاده مى‏شود که ایشان‏حکمت را به معناى منع و باز داشتن از فاسد مى‏داند.
حکمت آن است که آدمى را از فساد باز دارد از این روى به تعقل‏مستقیم و معرفت، حکمت مى‏گویند چه مانع فساد انسان مى‏شود. (7)
به نظر مى‏رسد حکمت در لغت‏به معناى اتقان، استوارى و پختگى‏است و معانى مختلف دیگرى که لغت‏شناسان تازى و گروهى ازمفسران آورده‏اند (8) از لوازم و توابع آن باشد، مانند به حق‏رسیدن، تشخیص، جلوگیرى از فساد که از تایج‏حکمت است و نیز به‏تکالیف به طور مطلق (9) و تعالیم حضرت عیسى(ع) (10) از آن روى حکمت‏اطلاق شده است که احکام و اتقان را در پى دارد.
این واژه در قرآن بیست‏بار به کار رفته و مى‏توان گفت که معناى‏اصلى آن در همه موارد همان باشد که آوردیم.
علامه طباطبایى در این باره مى‏نویسد:
حکمت نوعى محکم کارى و اتقان یا نوعى از امر متقن و محکمى است‏که در آن سستى راه ندارد; حکمت قضایایى است که با واقع مطابق‏است از آن روى که در بر دارنده سعادت انسان است و استعمال آن‏در معلوماتى که صادق است و حق و کذب در آن‏ها راه ندارد غلبه‏یافته است‏». (11)
در روایتى از امام صادق(ع) نقل شده است که مقصود از حکمت درآیه شریفه، «قرآن‏» است، از این رو طبرسى در مجمع‏البیان برهمین اساس معناى حکمت را قرآن دانسته است. (12)
فیض کاشانى در این باره مى‏نویسد:
(ادع الى سبیل ربک بالحکمه:) المقاله المحکمه الصحیحه الموضحه‏للحق المزیله للشبهه... فى الکافى و القمى عن الصادق یعنى‏بالقرآن‏». (13)
«حکمت‏سخن درست، روشن‏گر حق و زداینده شبهه است... و در کافى‏و تفسیر قمى از امام صادق(ع) نقل شده است که مقصود از حکمت‏«قرآن‏» است.
به‏هر حال حکمت در آیه شریفه چه مربوط به محتواى سخن باشد;یعنى مطالب و محتواى دعوت بر پایه برهان و دلایلى قطعى و منطقى‏مطرح شود و چه ناظر به شیوه دعوت و تبلیغ باشد یعنى در دعوت‏راه حکمت‏بپیماید و هر چیزى را به جاى خود نهد و با توجه به‏اوضاع و احوال و مطابق با مقتضاى حال (بلاغت) مطالب را عرضه‏کند. و چه به هر دو معنا باشد - که این احتمال مطابق ظاهر آیه‏است- و با معانى لغوى آن سازگارتر مى‏باشد و نیز مطابق روایتى‏که از حضرت صادق(ع) در باره قرآن آورده است. به روشنى بر این‏نکته دلالت درد که مبلغ باید از محتواى تبلیغ خود به خوبى آگاه‏باشد. و اگر به معناى دوم باشد; یعنى مبلغ باید اوضاع و احوال‏مخاطبان خود را بشناسد و به هنگام تبلیغ با عایت‏حال آنان به‏تبلیغ بپردازد.
در این فرض نیز بدون تسلط کامل بر محتواى تبلیغ ، مبلغ‏نمى‏تواند حکیمانه تبلیغ را به فرجام رساند.
اصولا حکمت‏بهر معنا باشد مقابل جهل و نادانى است و ناآگاهى ویا کم آگاهى از موضوعات تبلیغ شده در تقابل کامل با حکمت وحکیمانه تبلیغ کردن است. این مطلب را از دو عنوان دیگر در آیه‏شریفه; یعنى «موعظه حسنه و جدال احسن‏» نیز مى‏توان استفاده‏کرد. موعظه بر دو قسم است; موعظه حسنه و غیرحسنه و جدال نیزدو قسم است، جدال حسن و غیرحسن. جدال حسن نیز گاهى احسن است‏و گاهى غیراحسن. علامه طباطبایى پس از این تقسیم مى‏نویسد:
آیه شریفه تنها موعظه حسنه و جدال احسن را به عنوان شیوه‏تبلیغ مجاز دانسته است، نه دیگر اقسام آن‏ها را. (14) بى‏شک موعظه حسنه و جدال احسن در صورتى است که مبلغ از چگونگى‏موضوع مورد نظر خود آگاه باشد، به همان سان که آگاهى از اوضاع‏و احوال مخاطب نیز ضرورى است. (15)
صداقت در تبلیغ در گرو تحقیق است
بى‏شک از مهم‏ترین شرایط تبلیغ دین چه در نوشتار و چه در گفتارصداقت است. آیات، روایات و فتواهاى فقیهان و سیره عالمان دینى‏بلکه سیره عقلا مملو از فضیلت و ارزش راستگویى است; علامه نورى‏در این باره در لولو و مرجان‏مى‏نویسد: بدان که خصلت صدق و سیره‏راستگویى از افضل کمالات انسانى است. تمام عقلاى هر ملت متفق برحسن آن و زشتى ترک آن هستند و حاجتى به ذکر فضایل و مدایح آن‏از کتاب و سنت نیست.
آنگاه آیات و روایات زیادى را در این باره آورده است:
در تبلیغ مسایل دینى به صدق در گفتار و نوشتار تاکید شده است‏و این مهم جز با تحقیق دست‏یافتنى نیست. علاوه بر این‏که دروغ درتبلیغات دینى در قرآن و سخنان معصومان چهره‏اى بس کریه و زشت‏دارد. از دیدگاه روایات اصولا کذب نکوهیده است و ویران‏گر ایمان‏و معنویت و خباثت آفرین و... شمرده شده است.
مرحوم نورى پس از گزارش احادیث متعددى در این باره، فشرده‏اى‏از پیامدها و آثار زیان‏بار دروغ را در چهل عنوان فهرست‏وارآورده است. برپایه آن‏ها کذب و دروغ کیفر دردناک الهى را در پى‏دارد.
گروهى از این روایات به لحاظ سند و دلالت‏بسیار متقن و روشن‏است. شهید ثانى در کتاب الدرایه به مناسبت‏بررسى معناى خبرمتواتر و اقسام آن و ضمن مردود شمردن برخى از اخبار، که گروهى‏آن‏ها را متواتر دانسته‏اند، مى‏نویسد:
آرى، حدیث «من کذب على متعمدا فلیتبوا معقده من النار» رامى‏توان متواتر دانست. زیرا آن‏را گروه زیادى از پیامبر خدا(ص)روایت کرده‏اند و برخى گفته‏اند شمار راویان آن به چهل نفرمى‏رسد و برخى گفته‏اند شصت و دو نفر از اصحاب پیامبر(ص) آن رانقل کرده‏اند و هم‏چنان بر تعداد راویان آن افزوده‏اند و روشن‏است که تواتر با این تعداد بلکه با کمتر از آن تحقق مى‏یابد. (16)
یکى از آثار دروغ بستن بر خدا، پیامبر و امامان(علیهم السلام)بطلان روزه است. در موثقه ابوبصیر که کلینى، صدوق و شیخ آن راروایت کرده‏اند چنین آمده است: «سمعت اباعبدالله(ع) یقول:
الکذبه تنقض الوضوء و تفطر الصائم.
قال: قلت له: هلکنا. قال: لیس حیث تدهب انما ذالک الکذبه على‏الله و على رسوله و على الائمه(علیهم السلام)» (17)
ابوبصیر مى‏گوید از امام صادق(ع) شنید که فرمود: دروغ وضوء رامى‏شکند و روزه را باطل مى‏کند. به ایشان عرض کردم: [بدین‏سان]ما هلاک مى‏شویم. حضرت فرمود: آن گونه که شما گمان مى‏کنى‏نیست.
تنها دروغ بستن بر خدا، پیامبر و امامان(علیهم السلام) این اثررا دارد. لازم به یادآورى است این کذب انواع و اقسامى دارد ونباید گمان کرد که تنها در صورتى که مى‏دانیم این مطلب در دین‏خداوند نیامده و یا به گونه دیگر آمده و از سر عمد بر خلاف آن‏مى‏گوییم و یا مى‏نویسیم دروغ عمدى تحقق مى‏یابد. بلکه اگر براثر عدم تحقیق در مساله با تساهل و تسامح، مطلب را درست‏درنیابیم. و آن را به دین خدا نسبت دهیم، کذب محقق مى‏شود.
مرحوم محقق نورى در لولو و مرجان دروغ بستن بر خدا و معصومین‏را یازده نوع گفته است; خلاصه نظریه ایشان آن است که پیرایه‏بستن به خداوند و معصومان چه با زبان و چه با قلم، و چه باکنایه و اشاره و سکوت و چه... حرام است. (18) ایشان در این باره‏مى‏نویسد:
مخفى نماند که کذب بر خداوند و رسول و ائمه طاهرین(ص) ازمعاصى کبیره و گناهان عظیمه در نزد تمام مسلمین است‏بلکه ابن‏حجر عسقلانى در کتاب زواجر نقل کرده از جماعتى که آن موجب کفراست... . (19)
علاوه بر این‏ها اگر در مواردى احتمال دروغ بودن مطلبى را دهیم‏نباید آن را به صورت قطعى نسبت دهیم; به عنوان نمونه اگرنتیجه پژوهش در موضوعى آن باشد که حکم دینى برگرفته از کتاب وسنت احتمالا این است و آن‏را جزما به دین و صاحبان آن نسبت دهیم‏و یا به دلیل عدم تحقیق و یا تحقیق نارسا احتمال نادرستى مطلب‏برود و آن‏را به طور یقینى و قطعى به دین نسبت دهیم این نیز ازگناهان کبیره است‏بلکه روزه را نیز باطل مى‏کند. صاحب عروه دراین باره مى‏نویسد:
لا فرق فى البطلان بین ان یکون الخبر المکتوب مکتوبا فى کتاب من‏کتب الاخبار اولا. فمع العلم بکذبه لا یجوز الاخبار به وان اسنده‏الى ذالک الکتاب الا ان یکون ذکره على وجه الحکایه دون الاخباربل لا یجوز الاخبار به على سبیل الجزم مع الظن بکذبه و کذا مع‏احتمال کذبه... (20)
در باطل شدن روزه با پیرایه بستن بر خدا و رسول خدا تفاوتى‏نمى‏کند که خبر دروغ در یکى از کتب حدیثى نوشته شده یا نشده‏باشد بدین سان با یقین به دروغ بودن اخبار جایز نیست گرچه آن‏را از همان منبع اصلى (کتاب حدیثى) نقل کنیم مگر آن که بگوییم‏در آن کتاب چنین آمده است نه این که امام(ع) چنین فرموده است.
بلکه نقل این خبر و انتساب آن به معصوم به صورت قطعى در صورتى‏که ظن به کذب آن و یا احتمال کذب آن وجود داشته باشد، جایزنیست.... آیه‏الله خویى(ره) در استدلال بر این حکم مى‏نویسد:
در صورتى که علم به کذب خبر داشته باشیم مطلب روشن است امااگر ظن به کذب داشته باشیم چه ظن به کذب خبر داشته و چه ظن به‏عدم کذب آن داشته باشیم، حکم شرعى آن مانند صورتى است که کذب‏و یا صدق آن خبر مشکوک باشد. زیرا تفاوتى از این جهت [حجت‏نبودن ] میان ظن و شک نیست در این احتمالات چنین نسبتى به‏معصوم(ع) جایز نیست زیرا آیات قرآن بر حرام بودن آن دلالت‏دارد.
اطمینان در نقل وقایع تاریخى
که در انتساب به خداوند، پیامبر وپیامبران (22) و امامان(علیهم السلام) تفاوتى نمى‏کند که در اموردنیوى و یا دینى باشد زیرا مسایل دینى و تاریخى و اجتماعى درباره دین به گونه‏اى به ائمه و پیامبر و خداوند مى‏رسد گزارش هرمطلب دینى و دست کم غالب آن‏ها و یا بیان حکم شرعى اگر خلاف‏واقع باشد از مصادیق دروغ بستن به خدا، پیامبر و اهل بیت(ص)محسوب مى‏شود و بدون تحقیق در مطلب مورد نظر نمى‏توان از پیرایه‏بستن بر دین خدا و از این گناه بزرگ دورى کرد.
تبلیغات غیرمنطقى
هرگاه تبلیغ بر پایه تحقیق استوار نباشد به تبلیغات گمراه‏کننده و فضاسازى فرهنگى و فکرى دروغین مى‏انجامد.. و تنها درکسانى تاثیر مى‏گذارد که کورکورانه تقلید مى‏کنند و چشم و گوش‏بسته تسلیم فضاى فرهنگى غالب مى‏شوند. در اسلام ایمان و گرایش‏بر اساس منطق و تفکر است و تقلید غیرمنطقى اعتبار و ارزش‏ندارد. قرآن کریم مى‏فرماید:
(فبشر عبادالذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئک الذین‏هداهم الله و اولئک هم اولوالالباب). (23)
«پس بندگان مرا مژده ده; آنان که سخن را مى‏شنوند و بهترین آن‏را پیروى مى‏کنند اینانند کسانى که خدا هدایتشان نموده وایشانند خردمندان‏».
بر این اساس تبلیغ در صورتى مفید است که بر پایه تفکر و برهان‏و استدلال باشد والا اگر تاثیرگذار هم باشد، نمى‏تواند ایمان‏هاى‏استوار بیافریند و کژى‏ها و انحرافات فکرى مخاطبان را بزداید.
اخبار و سرگذشت اقوام و پیامبران گذشته همه بر پایه واقعیات‏است.(و تلک الامثال نضربها للناس و ما یعقلها الا العالمون). (24)
همچنین در تشریع بسیارى از احکام فلسفه آن بیان شده است; رازوجوب نماز یاد خدا و زدودن زشتى‏ها و انحرافات اخلاقى و اجتماعى‏است; (25) رمز وجوب روزه تقوا پیشگى و رهانیدن آدمیان ازتنگناهاى غرایز حیوانى، (26) فلسفه وجوب زکات و صدقات پاکیزه‏ساختن مال و تزکیه جان‏ها است. (27) و علت‏حرام بودن شراب‏خوارگى وقماربازى پلیدى و پلشتى آن عمل شیطانى است و دشمنى و کینه‏توزى‏که در پى مى‏آورد (28) و دلیل حرام بودن نگاه به نامحرمان پاک‏سازى‏جامعه [از آلودگى‏هاى جنسى و زینت و آرایش آن به عفت] است. (29)
فراهم کردن زمینه خردورزى
دانشمندان رشته تبلیغ در عصر کنونى معتقدند عالى‏ترین صورت‏تبلیغ آن است که بعد فرهنگى و ارشادى داشته باشد و مخاطبان رابه واقعیت امر و شناخت و آگاهى از محتواى پیام و تاثیر آن درسرنوشت انسان توجه دهد و این شیوه تبلیغ را در تبلیغات روزگارما در جهان کمتر مى‏توان دید. (30)
توصیه قرآن آن است که زمینه را حتى براى کافران و کژاندیشان‏فراهم آورید تا سخن حق را بشنوند و در آن بیندیشند و از سرتفکر و تامل ایمان آورند; علامه طباطبایى(ره) در تفسیر آیه‏شریفه زیر مى‏آورد:
(و ان احد من المشرکین استجارک فاجره حتى یسمع کلام الله ثم‏ابلغه مامنه ذالک بانهم قوم لا یعلمون). (31)
این نهایت چیزى است که مى‏تواند، کرامت انسانى و فضیلت و ارزش‏و رحمت و رافت انسانى را بگستراند... در آیه کریمه توصیه شده‏هر گاه فرد مشرک براى شناخت و شنیدن کلام خدا به شما پناه‏آورد، پناهش دهید و او را به مکانى امن هدایت کنید و این دلیل‏است‏بر عنایت کامل به گشودن باب هدایت‏بر مردم و پاسدارى ازآزادى انسان در زندگى و کارهاى حیاتى خود و چشم‏پوشى از تحکم وتحمیل، تا در نتیجه هر کس رو به هلاکت مى‏آورد با دلیلى روشن‏باشد و هر کس به راه هدایت مى‏آید با دلیل و برهان باشد و مردم‏را پس از اتمام حجت‏به وسیله پیامبران بر خداوند حجتى نیست ونیز آیه دلالت دارد که اعتقاد به اصول دین باید از روى علم‏قطعى و بدور از هر گونه شک و تردید باشد.... (32)
تحقیق ونو آورى
نوآورى همواره جذابیت دارد. موفق‏ترین هنرمندان آنانند که باابتکار و آفریدن اعمال نو در آفرینش احساس و انتقال آن به‏دیگران توفیق یابند و بدینسان دل‏ها و توجه مردم را جلب کرده ودر ژرفاى جان آنان اثر گذارند. نوآورى در چگونگى تبلیغ و نیزدر محتواى پیام تاثیر شگرفى در تبلیغات دارد. و صد البته‏نوآورى از تحقیق بر مى‏آید. به همانسان که در همانجا مى‏باشد وشکوفا مى‏شود. تا آن جا که مربوط به تعالیم دینى است، بى‏شک‏زمینه برآوردن مسایل نو که بتواند مرهمى بر زخم‏هاى مزمن‏اجتماعى و روحى مردم باشد و توجه آنان را به اصل دیانت و اسلام‏جلب کند، فراهم است و این مبلغ است که مى‏باید در سایه‏پژوهش‏هاى پیاپى و کوشش فراوان به نوها دست‏یابد و از زلال‏گواراى قرآن و سنت و سیره معصومان جان‏هاى تشنه را سیراب سازد.
تولستوى در این زمینه مى‏نویسد:
هیچ چیز کهنه‏تر و متبذل‏تر و پیش‏پا افتاده‏تر از لذت و هیچ چیزفزون‏تر از احساساتى که ناشى از شعور دینى یک زمان معلوم است‏شاداب و نو، نیست. جز این نمى‏تواند باشد زیرا لذت حدى دارد واین حد را طبیعت آدمى معلوم کرده است. لیکن حرکت پیشتاز بشریت‏که شعور دینى مبین آن است‏بى‏کران است. با هر گامى که بشریت‏به‏پیش مى‏گذارد - و این گام‏ها به سبب وضوح روز افزون دینى‏برداشته مى‏شود - انسان‏ها پیوسته از احساسات نو بر خور دارند.
فقط بر احساس شعور دینى که عالى‏ترین درجه ادراک انسان‏ها را اززندگانى در زمان معین و مشخص نشان مى‏دهد، احساسات جدید - یعنى‏احساساتى که قبلا مردم هرگز تجربه ننموده‏اند - به وجود مى‏آید.
تنوع احساساتى که ناشى از شعور دینى‏اند، بى‏پایان است و همه‏این احساسات تازه‏اند. زیرا شعور دینى جز نشان دادن رابطه جدیدانسان با جهان در یک نظام خلقت چیز دیگرى نیست. و حال آن که‏احساساتى که از میل لذت بردن سرچشمه مى‏گیرد، نه تنها محدوداندبلکه از مدت‏ها پیش آن‏ها را کاویده و بیان کرده‏اند.... (33)
الگوها
صد شکر که الگوهاى تبلیغ و تحقیق در تاریخ تشیع و حوزه‏هاى‏علمى شیعه کم نیست، مردان پولادینى که دامن همت‏به کمر بسته وبا کوشش‏هاى مداوم و چشم‏پوشى از لذت‏هاى زودگذر دنیوى با عبوراز فراز و فرودهاى تحقیق قله‏هاى رفیع تبلیغ را در نوردیدند واز رهگذر پژوهش به سرافرازى چشمگیرى در تبلیغ دست‏یافتند. آن‏فرزانگان از سویى حجت را بر مبلغان تمام کردند و از سویى‏راه‏را به آنان نشان دادند.
استاد سخنوران، عالم وارسته و محقق و مبلغ و نویسنده شایسته‏مرحوم فلسفى در زمره این عالمان فضیلت مدار بود او تبلیغ وتحقیق را در هم آمیخت. بهره‏ورى از آمیزه این دو، رمز و رازموفقیت و سربلندى او در رسانیدن پیام قرآن و آموزه‏هاى‏معصومان(علیهم السلام) بود.
مناسب مى‏نماید در این جا سخن آن فرزانه را در باره چگونگى وکمیت تحقیقاتى که براى سخنرانى‏هاى خود انجام مى‏داد فراروى‏خوانندگان گذاریم:
در یک سخنرانى حدود پنج‏سال پیش از نگارش کتاب معاد مى‏گوید:
اما این بحث قیامت که اگر خداوند یک وقتى توفیق داد، میل دارم‏اگر عمرم وافى باشد، یک سال ماه رمضان را از اول تا آخر به‏بحث معاد اختصاص دهم. منتهاى مراتب آن بحثى را که من بایدداشته باشم اقلا یکسال مطالعه لازم دارد; من باید لااقل پنج ماه‏روزى، سه الى چهار ساعت، تمام آیات قرآن را در باره معادبررسى کنم و بعد در بقیه هفت ماه، تمام روایات این باب راببینم تا یک بحث پخته و منظمى بر روى یک اساس صحیح بتوانم‏انجام دهم. (34)
بر پایه سخنان یاد شده ایشان براى هر منبر سى ساعت مطالعه‏داشته‏اند البته نباید از یاد برد که سى ساعت مطالعه کسى که‏بیست الى سى سال تحقیق قبلى داشته و با چنین دستمایه وپشتوانه علمى براى هر سخنرانى این مقدار مطالعه مى‏کرده است.
آن عالم وارسته در این باره مى‏گوید:
باید سى سال درس بخوانم و بعد سى ساعت مطالعه کنم تا یک ساعت‏براى شما سخن بگویم. (35)
گاه در گوشه و کنار شنیده مى‏شود که هر گاه مى‏خواهند به مطلبى‏که چندان استوار نیست، اشاره کنند. مى‏گویند این براى منبرمناسب است!
مطالب پیشین و آن چه از مرحوم فلسفى نقل شد، به خوبى بطلان وبى‏اساسى این مطلب را نشان مى‏دهد; مرحوم فلسفى در باره‏دشوارى‏ها و تلاش‏هایى که اهل منبر دارند مى‏فرماید:
... اگر یک کارگر هشت‏ساعت کار مى‏کند، به خدا عمامه به سر هست‏که ده تا دوازده ساعت زحمت مى‏کشد; من در اروپا جراحى کردم.
وقتى آن پروفسور فهمید من ناطقم آمد و گفت‏شما خیلى مواظب‏باشید به استناد آمارهاى دقیق و آزمایش‏هایى که انجام داده‏اندمقدار کالرى و نیرویى را که یک نفر ناطق در یک ساعت مصرف‏مى‏کند مساوى با هشت‏ساعت کار عادى است; یعنى هشت‏ساعت‏خشتمالى‏چقدر نیرو مصرف مى‏کند... . (36)
پى‏نوشت‏ها:
1- احزاب(33):39.
2- نهج‏البلاغه، خطبه اول، با تکیه بر ترجمه عبدالمجید معادى‏خواه.
3- یوسف(12): آیه 108.
4- التفسیر الکبیر، فخر رازى، ج 18، ص 224. ر. ک. تفسیرکنزالدقائق، ج 5، ص 64.
5- المیزان، ج 11، ص‏279-280.
6- نحل(16): 125.
7- تفسیر تبیان، ج 4، ص 440.
8- ر.ک. روح المعانى، ج‏7، ص 254. تفسیر شبر، 278.
مجمع‏البیان، ج 5، ص 392 التفسیر الکبیر، ج 20، ص 111.
جامع‏البیان، ج 8، ص 194، البحر المحیط، 5،549. المیزان، ج‏12، ص 371، المصباح المنیر، ص 145، لسان العرب،3، ص‏107،مجمع‏البحرین، ج‏6، ص 45. ترتیب کتاب العین، ج 1، ص 411.
9- اسرا(17):39 و احزاب(33): 34.
10- زخرف(43):63.
11- المیزان، ج 2، ص 395.
12- تفسیر قمى، ج 1، ص 392، ر.ک. المیزان، ج 12، ص‏376 و تفسیرنورالثقلین، ج‏3، ص 95.
13- تفسیر الصافى، ذیل آیه 125 سوره نحل.
14- المیزان، ج 12، ص 374 گو این که آن فرزانه این تقسیم رااز روایتى در تفسیر آیه شریفه گرفته است. ر.ک تفسیرنورالثقلین، ج‏3، ص 95.
15- بررسى دقیق مفهوم موعظه حسنه و جدال احسن فرصتى فراترمى‏طلبد و در این جا مقصود بیان تلازم آن دو با شناخت و تحقیق‏است.
16- الدرایه فى مصطلح علم الحدیث، ص 15.
17- وسایل، باب 2 از ابواب ما یمسک عنه الصائم، حدیث 2. درموثقه دیگر ابوبصیر و نیز در دو موثقه سماعه همین مضمون نقل‏شده است. ر. ک. همان منبع حدیث 2 و 4.
18- لولو و مرجان، ص 98-91.
19 همان، ص 128-106.
20- العروه الوثقى، ج 2، ص 18، مسله 24 باب صوم.
21- العروه الوثقى، ج 2، ص 18، الخامس.
22- در همان منبع نسبت کذب به پیامبران را مثل کذب به پیامبراسلام دانسته است، مساله‏19.
23- زمر(39): 18.
24- عنکوب (29):43.
25- عنکبوت (29): 45.
26- بقره(2):183.
27- توبه(9):103.
28- مائده(8): 90 و 91.
29- نور(24): 30.
30- پژوهشى در تبلیغ، ص‏253.
31- توبه(9):6.
32- المیزان، ج‏9، صص 154، 155 و156.
33- هنر چیست، ص 84-83 به نقل از پژوهشى در تبلیغ محمدتقى‏رهبر.
34- نوار سخنرانى آن مرحوم در تکیه سید عزیزالله در تهران‏حدود پنج‏سال قبل از بحث معاد با تشکر از بیت آن مرحوم که مطلب‏یاد شده را از سر لطف در اختیارم نهاد.
35- سخنرانى مرحوم فلسفى در سال‏1343 در کرمان.
36- همان منبع.

تبلیغات