آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰

چکیده

متن

در بخش دوم‏بحث جامعیت دین، به بیان جامعیت دین اسلام مى‏پردازیم. برهان‏عقلى جامعیت دین اسلام همان است که در بحث جامعیت دین به طورعام یادآور شدیم. در این جا نخست نمونه‏اى از آیات قرآن واحادیث اسلامى که بیان‏گر جامعیت آیین اسلام است را یادآورمى‏شویم، آن‏گاه به پژوهش تطبیقى پرداخته و احکام اسلام را باابعاد وجودى انسان و تمایلات گوناگون او، مى‏سنجیم تا جامعیت‏تعالیم و احکام اسلامى روشن شود.
قرآن و جامعیت اسلام
قرآن کریم که منشور جهانى اسلام است، در آیات متعددى بر جامعیت‏خود تاکید دارد. آیاتى که در ادامه مى‏آید به روشنى بر این‏مطلب دلالت مى‏کند.
(و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شى‏ء) (1) کتاب (قرآن) را که‏بیان‏گر هر چیز است، بر تو فرو فرستادیم.
از آن‏جا که هدف اصلى قرآن کریم هدایت‏بشر است (هدى للناس)مقصود از هر چیز، امورى است که هدایت انسان به آن‏ها بستگى‏دارد، از قبیل عقاید و اخلاق و اعمال و رفتار انسان.
(یهدى الى الحق و الى طریق مستقیم) (2) قرآن کتابى است که به حق،و راه راست هدایت مى‏کند.
روشن است که در حق نقصان و نارسایى راه ندارد و راه راست راهى‏است که سالک خویش را به مقصود مى‏رساند، و این، در گرو جامعیت‏تعالیم و احکام اسلام است. (و انزلنا الیک الکتاب بالحق مصدقالما بین یدیه من الکتاب و مهیمنا علیه) (3) کتاب (قرآن) را به حق‏بر تو فرو فرستادیم در حالى که کتب آسمانى پیشین را تصدیق‏کرده و مهیمن بر آن‏ها است.
براساس این آیه، قرآن کریم سه ویژگى دارد: 1) کتابى است‏بر حق، و حقانیت چنان که پیش از این یادآورشدیم با کمال و جامعیت ملازمه دارد.
2) تصدیق کننده کتب آسمانى پیشین است، و چون کتب آسمانى پیشین‏نیز در زمان خود از جامعیت‏برخوردار بودند، پس قرآن کریم نیزداراى جامعیت است. قرآن کریم در دو آیه، تورات را بیان‏گر همه‏چیز، یعنى همه مسایل مربوط به هدایت‏بنى اسرائیل، توصیف کرده‏است (و تفصیلا لکل شى‏ء) (4) .
3) بر کتب آسمانى پیشین هیمنه و برترى دارد، و این به دلیل‏خاتمیت‏شریعت اسلام است که جامعیت آن باید متناسب با جهانى ونهایى بودن آن باشد.
جامعیت اسلام از دیدگاه روایات
در احادیثى از پیامبر اکرم (ص) و ائمه طاهرین علیهم السلام نیزجامعیت اسلام تاکید شده است، در این جا نمونه‏هایى را یادآورمى‏شویم: 1) از پیامبر گرامى (ص) روایت‏شده است که در سفر حجه الوداع‏فرمودند: اى مردم هیچ چیزى نیست که شما را به بهشت نزدیک‏سازد، و از دوزخ دور کند، مگر این که شما را به آن امر کرده‏ام،و هیچ چیزى نیست که شما را از بهشت دور سازد، به دوزخ نزدیک‏کند. مگر این که شما را از آن نهى کرده‏ام (5) .
2) ابو الجارود از امام باقر (ع) روایت کرده است (6) که فرمود: هرگاه حدیثى را براى شما گفتم، شاهدى از قرآن، براى آن‏بخواهید. آن‏گاه به عنوان نمونه این حدیث را از پیامبر اکرم(ص) روایت کرد که آن حضرت از گفتگوى بیهوده، و تباه ساختن مال‏و ثروت، و زیاده‏روى در پرسش را نهى کرده است. (7) در این هنگام‏از آن حضرت درباره این حدیث‏شواهد قرآنى خواسته شده، امام (ع)به آیات یاد شده در زیر استشهاد کرد: (لا خیر فى کثیر من نجواهم الا من امر بصدقه او معروف او اصلاح‏بین الناس (8) ) در این آیه نجواهایى که مفید و سازنده نباشد، واتلاف وقت‏به‏شمار آید، مردود شناخته شده است، روشن است که نجوا(سخن آهسته و در گوشى) ویژگى خاصى ندارد، بلکه ملاک،«بیهودگى‏» است و هر گاه این ملاک در گفت‏گوهاى دیگر نیز وجودداشته باشد، نکوهیده و مردود خواهد بود.
(و لا توتوا السفهاء اموالکم التى جعل الله لکم قیاما) (9) در این‏آیه از سپردن اموال به دست افراد سفیه نهى شده است. فلسفه وغایت اموال، قوام و استوارى زندگى بشر است و هر گونه تصرفى که‏با این فلسفه و غایت ناسازگار باشد، تباه کردن مال خواهد بود،خواه توسط افراد سفیه باشد، یا افراد غیر سفیه، مصرف کردن مال‏در مسیرى که به فلسفه و غایت آن که بر پا داشتن حیات معقول‏بشرى است، خدشه وارد مى‏سازد کارى سفیهانه و تباه ساختن مال‏خواهد بود.
(لا تسالوا عن اشیاء ان تبد لکم تسوکم) (10) در این آیه کریمه ازپرسش‏هایى که پاسخ آن‏ها تکالیف سنگینى براى سوال کنندگان خواهدبود. و خداوند به مقتضاى اصل تسهیل در شریعت، آن‏ها را بیان‏نکرده است، نهى شده است. چنان که در ادامه آیه مى‏فرماید:(عفا الله عنها) (11) حاصل آیه این است که هرگاه حکمى الهى توسطپیامبر اکرم (ص) بیان شد، باید از پرسش در باره پاره‏اى‏خصوصیات که موجب دشوارتر شدن تکلیف مى‏شود خوددارى کرد. وچنان که بنى اسرائیل در ارتباط با بقره بنى اسرائیل از حضرت موسى(ع)چنین سوال‏هایى کردند و تکلیف را بر خود دشوارتر ساختند.
از این جا به دست مى‏آید که ملاک در نهى از پرسش، آسان‏سازى‏وظیفه است و با اصل تسهیل در شریعت، و برداشته شدن حرج ومشقت‏هاى توان‏فرسا (و ما جعل علیکم فى الدین من حرج) (12) هماهنگ‏است چنین تکالیف توان‏فرسایى، چه بسا موجب روى‏گرداندن آنان ازدین، و مایه خسران ابدى سوال کننده شود. چنان‏که در آیه یادشده مى‏فرماید: (و قد سالها قوم قبلکم، ثم اصبحوا بها کافرین) (13) در هر حال،بااین قرینه قرآنى روشن مى‏شود که مقصود از سوال در حدیث‏پیامبراکرم (ص) سوال‏هاى مربوط به احکام دینى است. سوال‏هاى‏عادى، مورد نظر حدیث نبوده است، این گونه سوال‏ها حکم دیگرى‏دارد که فعلا مجال بحث درباره آن نیست.
3) از امام صادق (ع) روایت‏شده که فرمود: خداوند در قرآن همه احکام مورد نیاز بشر را بیان کرده است.
سوگند به خدا، هیچ چیزى را که بشر در امر هدایت‏خود به آن‏نیاز دارد، فروگذار نکرده است، تا کسى نتواند عذر آورده، بگوید:اگر این حکم، مورد نظر خداوند بود، در قرآن بیان مى‏شد، آگاه‏باشید که آن حکم در قرآن آمده است (14) .
4) از امام باقر (ع) روایت‏شده که فرمود: خداوند، هر آن‏چه را که امت در مسیر هدایت‏خویش به آن نیازدارد، در کتاب خود فرو فرستاده و براى پیامبر (ص) بیان کرده‏است و براى هر چیزى حکم و قانونى است و براى آن حد، دلیلى‏قرار داده است، و براى کسى که از آن حد و قانون الهى تجاوزکند نیز حدى و حکمى مقرر کرده است. (15)
5) از امام صادق (ع) روایت‏شده که فرمود: هیچ امرى نیست که دو نفر در آن اختلاف کنند، مگر این که براى‏آن اصل و قاعده‏اى در کتاب الهى وجود دارد، گرچه عقل افراد به‏آن نمى‏رسد. (16)
6) از امام على (ع) روایت‏شده که فرمود: پیامبر اکرم (ص) در زمانى که مردم در گمراهى آشکار بسرمى‏بردند، با کتابى برانگیخته شد که تصدیق کننده کتب آسمانى‏پیشین و بیان‏گر حلال و حرام بود، آن کتاب قرآن است... من شمارا از آن با خبر مى‏سازم، به تحقیق که علم گذشته و آینده، تاروز قیامت، و آن‏چه مربوط به حکم و داورى میان شماست در آن‏است، اگر از من بپرسید، شما را آگاه خواهم کرد (17) .
7) امام صادق (ع) فرمود: هیچ چیزى نیست. مگر این که حکم آن در کتاب یا سنت وارد شده‏است (18) .
ابعاد وجودى انسان و جامعیت اسلام اینک که با شواهد و دلایل‏کتاب و سنت‏بر جامعیت اسلام آشنا شدیم، به تطبیق احکام اسلام باابعاد و ویژگى‏هاى وجودى انسان مى‏پردازیم.
حیات انسان داراى دو جنبه مادى و معنوى جسمى و روحى است. وهر یک از این دو ویژگى‏هایى دارد که با توجه به آن‏ها حیات‏انسان داراى سه بعد کلى است: 1. عقل و تفکر 2. طبیعت و غریزه 3. احساس و عاطفه.
بر این اساس نیازهاى آفرینشى انسان عبارتند از: الف) نیازهاى طبیعى و غریزى از قبیل: خوراک، پوشاک، مسکن وغیره.
ب) نیازهاى عاطفى و احساسى از قبیل: انس و الفت، محبت ودوستى، تعاون و همکارى و غیره.
ج) نیازهاى عقلانى و اخلاقى از قبیل: عدالت، راستى، معرفت وغیره
روان شناسان و تمایلات انسان
را به سه دسته فردى، اجتماعى وعالى تقسیم کرده‏اند:
تمایلات فردى
تمایلات و انگیزه‏هاى فردى را «خود دوستى‏» مى‏نامند. هر کس‏خویشتن را دوست دارد و خیر و صلاح خود را بیشتر از دیگران‏مى‏جوید و بالاتر از هر چیز قرار مى‏دهد. این میل طبیعى نخستین‏قانونى است که افراد بشر به سائقه و کشش غریزه از آن پیروى‏مى‏کنند.
این خیرخواهى فردى تا زمانى که به تمایلات اجتماعى و عالى لطمه‏وارد نسازد، مفید و براى حیات انسان ضرورى است.
تمایلات فردى خود به دو گونه جسمانى و روانى تقسیم مى‏شوند،میل‏هاى بدنى و جسمانى مربوط به نیازهاى بدنى هستند; مانندنیاز به تنفس حرکت و نغذیه و استراحت. تمایلات روانى که ازآن‏ها به نام (ارضاء عزت نفس) یاد مى‏کنند مظاهر مختلفى دارندکه برخى از آن‏ها عبارتند از: 1) تحصیل خوشبختى که راه‏هاى دستیابى به آن در علم اخلاق بیان‏مى‏شود 2) استقلال‏طلبى و کسب قدرت و برترى 3) شهرت‏طلبى ومقام دوستى که‏گاهى‏به غرور وخود برتربیتى مى‏انجامد 4) احتیاج به هیجانات روحى از قبیل نوازش و مهر و محبت 5) حس تملک و تصرف‏در اشیاء به ویژه آن‏چه حاصل تلاش و کار است.
تمایلات اجتماعى
تمایلات اجتماعى انسان موجب مى‏شوند که نوعى علاقه و دل بستگى به‏هم‏نوعان احساس کند و در غم و شادى آنان سهیم باشد. این تمایلات‏نیز نمودهاى مختلفى دارند که مهم‏ترین آن‏ها عبارتند از: 1) محبت و دوستى خانوادگى 2) میهن دوستى علاقه‏اى که هر کس به جامعه‏اى که عضو آن است دارد،و هر اندازه آن جامعه کوچکتر باشد. دلبستگى متقابل اعضاى آن‏بیشتر خواهد بود، زیرا اشتراک آنان در منافع و تکالیف روشن‏تراحساس مى‏شود.
3) تقلید یا الگوپذیرى: هر کس از گفتار و رفتار اشخاصى که‏مورد محبت او هستند، الگوبردارى مى‏کند، به ویژه اگر براى آنان‏نوعى برترى قایل باشد. این اصل در تربیت کمال اهمیت را دارد.
قرآن کریم نیز بر آن تاکید بسیار دارد و مى‏فرماید: (و لکم فى‏رسول الله اسوه حسنه) (19) .
تمایلات عالى
تمایلات عالى بر چهار دسته‏اند: 1) حقیقت جویى: یکى از احتیاجات و تمایلات روحى انسان که ازدوران کودکى فعالیت داشته و در گفتار و رفتار کودکان نیزمشهود است، حس حقیقت‏جویى است و آن را حس کنجکاوى و حس راستى‏نیز مى‏نامند.
حقیقت‏جویى گاهى براى جلب فایده و گاهى بى‏غرضانه است. انسان‏حقیقت را از آن جهت که حقیقت است، جست‏وجو مى‏کند و چه بساشداید و ناملایماتى را نیز براى درک اساسى‏ترین عامل پیدایش ورشد فلسفه و دانش را باید حس کنجکاوى و حقیقت‏جویى بشر دانست.
2) زیبایى دوستى: تمایل به جمال و زیبایى نیز یکى از تمایلات‏روحى انسان است. ادراک زیبایى موجب تهییج عواطف و انبساط خاطرانسان مى‏شود. این احساس به صورت فطرى در دوران انسان موجوداست، ولى پرورش و تلطیف آن در گرو آن است که انسان به امورهنرى و مسایل تفننى توجه بیشترى کند و آن نیز در گرو این است‏که به لحاظ معیشتى شرایط مناسبى داشته و از آسایش و رفاه لازم‏برخوردار باشد.
3) اخلاقى: انسان به طورى فطرى خواهان خیر و فضیلت‏بوده و ازشر و پلیدى گریزان است. ارضاى آن مایه ضایت‏خاطر و عدم ارضاى‏آن موجب پشیمانى و احساس شرمندگى است. این تمایل یکى ازمهم‏ترین وجوه تمایز انسان از حیوانات است و نمود عینى آن‏را باید از نشانه‏هاى تمدن حقیقى افراد و اقوام بشر دانست.
4) حس مذهبى: در درون هر یک از افراد بشر تصور مبهمى از مبداکل و آفریننده جهان موجود است که فطرتا میل به درک آن دارد.
این میل فطرى را «حس مذهبى‏» مى‏گویند. (20)
اسلام و تمایلات عالى
تعقل و تفکر و رشد عقلانى و فکرى بشرى در اسلام جایگاه بسیاربرجسته‏اى دارد، تا آن‏جا که قرآن کریم کسانى را که از خردورزى‏بى‏بهره‏اند بدترین جنبدگان مى‏داند و مى‏فرماید: (ان شر الدواب‏عند الله الصم البکم الذین لا یعقلون) (21) .
و در آیات بسیارى تفکر و خردورزى را غایت نزول وحى و برخى ازقوانین و تعالیم الهى دانسته است.
(و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم و لعلهم‏یتفکرون) (22) . (تلک الامثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون) (23) .
امام على (ع) آن‏جا که اهداف نبوت پیامبران الهى را بیان‏فرموده است، یکى از آن‏ها را برانگیختن اندیشه‏ها و کشف‏گنجینه‏هاى عقول دانسته است. (لیثیروا لهم دفائن العقول) (24) .
تعقل و تفکر در آفرینش، سرانجام انسان را به جهان‏بینى توحیدى‏رهنمون مى‏گردد، او را در مسیر خداپرستى و خضوع در برابر کمال‏و جمال مطلق به انگیزه سپاسگزارى از مبدا آفرینش که منعم‏حقیقى است قرار مى‏دهد، و از این رو است که دعوت به یکتاپرستى‏نیز در سرلوحه دعوت‏هاى دینى قرار گرفته و لذا است که قرآن‏مى‏فرمایند: (و لقد بعثنا فى کل امه رسولا ان اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت) (25) .
فضایل و ارزش‏هاى اخلاقى نیز از اجزاى لا ینفک تعالیم و احکام‏دینى است. همان‏گونه که عده‏اى از فلاسفه اخلاق گفته‏اند، روح وجوهر اخلاق را عدالت تشکیل مى‏دهد، یعنى آن‏گاه که انسان بتوانددر مواجه با مسایل مختلف و به‏کارگیرى غرایز و تمایلات خویش ازآفت و بیمارى زیاده‏روى و کوتاهى محفوظ بماند و در خط میانه‏روى‏قرار گیرد، به سرچشمه فضایل و ارزش‏هاى اخلاقى دست‏یافته است. وچنین است که برپایى قسط و عدل در حیات بشر - در همه زوایا وزمینه‏ها- از جمله اهداف دین بشمار مى‏رود. هم‏چنان که قرآن‏مى‏فرماید: (لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان‏لیقوم الناس بالقسط...) (26) .
از این اصل کلى اخلاقى که بگذریم، فروع -اخلاق اعم از اخلاق فردى‏و اجتماعى- بخش عظیمى از تعالیم و دستورات دینى را به خوداختصاص داده است که وضوح این مطلب ما را از ذکر شاهد و نمونه‏بى‏نیاز مى‏سازد. در اهمیت این مطلب همین بس که آخرین پیامبرالهى، تتمیم مکارم اخلاق را از اهداف رسالت‏خویش برشمرده وفرموده است: (انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق) (27) .
اسلام و تمایلات اجتماعى
آن‏چه بیان شد مربوط به تمایلات عالى انسان بود که پیش‏از این گفته روانشناسان را در این باره یادآور شدیم و روشن‏شد که این تمایلات یعنى حس حقیقت جویى، زیبایى خواهى، فضیلت‏جویى و حس مذهبى، از اهداف برجسته و برین دین محسوب مى‏شوند.
در دیدگاه دین محبت و دوستى بنیان و شالوده خانواده را تشکیل‏مى‏دهد. آن‏جا که قرآن مى‏فرماید: (و جعل بینکم موده و رحمه) (28) .
بنیاد خانواده صبغه قدسى دارد و دین آن را پسندیده‏ترین بنا وتشکیلات مى‏داند. (ما بنى بناء فى الاسلام احب الى عز و جل الله من‏التزویج) (29) .
درباره علاقه به وطن نیز حدیث (حب الوطن من الایمان) معروف است.
البته توجه به این نکته لازم است که در جهان‏بینى الهى، محبوب‏بالذات خداوند است، و هر چیز دیگرى غیر از خدا آن‏گاه محبوبیت‏مى‏یابد که به گونه‏اى منتسب به خدا مى‏شود; مانند پیامبران الهى‏و کتب آسمانى و انسان‏هاى مومن و اولیاى خداوند و مکان‏هایى که‏خدا در آن‏ها عبادت مى‏شود، بر این اساس، دوستى میهن بدان جهت‏مطلوب است که جایگاه زندگى صالحان و عبادت خداوند و مهد عمل‏به ارزش‏هاى الهى است.
مساله الگو پذیرى از افراد برجسته و شایسته که یکى دیگر ازتمایلات اجتماعى انسان است، نیز مورد توجه بسیار دین قرارگرفته است. قرآن کریم از ابراهیم خلیل (30) و پیامبر گرامى اسلام(ص) (31) به عنوان دو اسوه و الگوى الهى و پسندیده یاد کرده‏است.
اسلام و تمایلات فردى
دین اسلام تمایلات فردى انسان را نیز مورد توجه کامل قرار داده‏است و اهمیت آن‏ها را براى حیات بشر پذیرفته و به هدایت ورهبرى آن‏ها در راستاى تمایلات عالى انسان اهتمام ورزیده است.
جایگاه دین در غرایز و تمایلات، موضع کنترل و تعدیل است نه‏موضع براندازى و ریشه‏کن ساختن، اگر غرایزى تمایلات براى زندگى‏انسان ضرورت نمى‏داشت و زیانبار بود، اصولا آفریده نمى‏شد.
آیه زیر یک قاعده کلى در این خصوص بشمار مى‏رود.
(ابتغ فیما آتاک الله الدار الاخره و لا تنس نصیبک من الدنیا واحسن کما احسن الله الیک و لا تبغ الفساد فى الارض ان الله لا یحب‏المفسدین) (32) .
به واسطه آن‏چه خداوند به تو ارزانى داشته است، (سعادتمندى در)سراى آخرت را برگزین و بهره دنیوى خویش را فراموش مکن وهمان‏گونه که خداوند به تو احسان کرده، تو نیز به دیگران احسان‏کن. و تبهکارى در زمین را طلب مکن، به تحقیق که خداوندتبهکاران را دوست ندارد.
کوتاه سخن آن‏که اگر برخوردارى و بهره‏بردارى از مواهب ونعمت‏هاى الهى و کوشش در جهت رفاه و آسایش زندگى دنیوى باآرمان‏هاى متعالى حیات و تمایلات برتر انسان سازگار باشد به هیچ‏وجه نکوهیده و ناپسند نیست، بلکه پسندیده نیز مى‏باشد. بدین‏جهت است در دستورات پیشوایان دینى آمده است: (لیس منا من ترک دنیاه آخرته و لا آخرته لدنیاه) (33) کسى که دنیاى‏خود به انگیزه آخرت رها کند، و یا آخرت را براى نیل به دنیاترک نماید، از ما نیست. یعنى اندیشه و عمل او با اندیشه و عمل‏ما هماهنگى ندارد.
مطالعه ابواب فقه اسلامى به روشنى جامعیت احکام و قوانین اسلامى‏را ثابت مى‏کند. این احکام و قوانین را مى‏توان در محورهاى زیردسته‏بندى کرد: 1) رابطه انسان با خدا (وجوب نماز و عبادت‏هاى دیگر) 2) رابطه انسان با خویش (وجوب حفظ نفس و حرمت زیان رساندن به‏خود و غیره) 3) رابطه انسان با جهان (شناخت قوانین آفرینش و آباد ساختن‏زمین و غیره) 4) رابطه انسان با انسان‏هاى دیگر (تعاون، خوت، انفاق، و مانند آن).
روشن است که قلمرو اندیشه و رفتار انسان از محورهاى یاد شده،بیرون نخواهد بود. از امام کاظم (ع) روایتى نقل شده است که به‏روشنى جامع‏نگرى اسلام دلالت مى‏کند، ترجمه روایت چنین است: «بکوشید تا اوقات زندگى شما در چهار زمینه بکار گرفته شود»:الف در مناجات و راز و نیاز با خدا (ساعه لمناجاه الله)ب براى تحصیل آن چه در معیشت و زندگى دنیوى مورد نیاز است(و ساعه لامر المعاش) ج دیدار برادران دینى و افرادى که عقیده،رفتار و اخلاق آن‏ها مورد اعتماد است و از سر خیرخواهى عیوب وکاستى‏هاى انسان را به او گوشزد مى‏کنند. (و ساعه لزیاره الاخوان‏و الثقات الذین یعرفونکم عیوبکم و یخلصون لکم فى‏الباطن) داستفاده از لذت‏هاى مشروع، زیرا این امر موجب مى‏شود که انسان‏در ابعاد سه‏گانه پیشین کامیاب و موفق گردد. (و ساعه تخلون‏فیها للذاتکم فى غیر محرم، و بهذه الساعه تقدرون على الثلاث‏ساعات) (34)
جامعیت اسلام از زبان دیگران
جامعیت و برترى اسلام بر ادیان و مکاتب دیگر، توجه برخى ازصاحب نظران غیر مسلمان را به خود جلب کرده و در این‏باره اظهارنظرهاى جالب توجه‏اى دارند. در پایان این بحث‏برخى ازدیدگاه‏هاى درخور توجه یکى از اسلام شناسان غربى به نام «مارسل‏بوازار» را از کتاب «اسلام و حقوق بشر» (35) او نقل مى‏کنیم:
جامعیت دین
«دیانیت اسلام به انسان با ملاحظه‏ى تمام ابعاد آن مى‏نگرد. این‏نگرش جامع را قبول عقیده‏ى «وحى‏» به اسلام ارزانى داشته است.
قرآن کتابى است که به روشنى سخن مى‏گوید و بر خلاف نوشته‏هاى‏دو پهلو و مبهم، در عبارات آن از ابهام و پیچیدگى اثرى نیست‏».
قوانین اسلام یک بعدى تدوین نشده و شارع مقدس به تمام‏جنبه‏هاى مختلف زندگى انسان، اعم از مادى و معنوى توجه داشته‏است. دیانت اسلام، مجموعه‏اى از دستورالعمل‏ها و تکالیفى است که‏خط مشى هر مسلمان را در امور سیاسى و اقتصادى و فرهنگى واجتماعى تعیین مى‏کند».
مقام و منزلت انسان
قرآن به انسان‏ها ارزشى والاتر از فرشتگان مى‏بخشد، با این همه‏عنصر نخستین خلقت آدمى را خاک قرار داده است، تا با وقوف به‏این حقیقت، از خودپرستى و غرور برحذر باشد. اسلام اندیشه سقوط‏اخلاقى آدم را در برابر تعرض شیطان و در نتیجه انحطاط اخلاقى‏انسانیت را برخلاف نظر ادیان مسیحیت و یهود، مردود مى‏شمارد،آن‏چه که سیاست را توجیه مى‏کند، حیات اخلاقى انسان‏ها است. مقصوداز خلقت انسان، سیر تکاملى روح است، موضوع بهشت و دوزخ وپاداش و کیفر در اسلام به کلى براى تحقق این منظور است، این‏همان خصوصیتى است که دین اسلام را بر سایر ادیان ممتاز مى‏سازد.
وقتى همه افراد بشر نشانه‏اى از خدا داشتند، طبعا رعایت احترام‏آنان بر همه مسلمانان واجب است و این یکى از اصول تعلیم وتربیت اسلام است.
باید به انسانى که به اعتقاد قرآن، فرشتگان او را سجده کردند،و خداوند نام چیزها را به او آموخت و در نتیجه به شناخت علمى‏و تسخیر طبیعت دست‏یافت، سرتعظیم فرود آورد.
اسلام، از آن‏گونه سیستم‏هاى سیاسى است که به مصالح اجتماعى بیش‏از منافع فردى اهمیت مى‏دهد، با این همه، رعایت این موضوع به‏کیفیتى است که به اصل آزادى و اصالت انسان خللى وارد نمى‏سازد.
مفهوم حقوق بشر و به عبارت دیگر، اعتقاد به‏ارزش و شایستگى‏انسان، برگرفته از اصل توحید در اسلام است، جنبه‏هاى عالى والهى انسان، آزادى و برابرى اوست و قدرت کامله خداوند بشر رابه سوى آزادى و برابرى رهنمون است.
اسلام و اصل مساوات
اصل مساوات اسلامى، به کلى با آن چه در فرهنگ مغرب زمین وجوددارد، متفاوت است، اصل مساوات در اسلام کاملا رعایت مى‏شود و برپایه این اصل است که فرد مسلمان وظایف خود را در مقابل جامعه‏و افراد دیگر مى‏شناسد و متقابلا حقوق خود را تشخیص مى‏دهد. اصل‏مساوات، نخستین سنگ بناى نظام اجتماعى اسلام است،: هیچیک ازادیان و فلسفه‏ها تا این حد به برابرى انسان‏ها ارج ننهاده‏اند.واین اصل برابرى اسلام درباره افرادى که مسلمان نیستند، نیزجارى است، آنان مى‏توانند از تمام حقوق و امتیازات مسلمانان دریک جامعه اسلامى استفاده کنند، و در احوال شخصیه تابع قوانین‏خود باشند. این تساهل دینى در آن زمان به راستى شگفت‏انگیزبوده است.
در دیانت اسلام، حقوق و تکالیف، اوامر و نواهى عموما از مذهب‏ریشه گرفته‏اند. قانون قرآن، ناظر به همه امور مسلمانان است.
بنابراین اسلام به انسان از نظرگاه فردى و اجتماعى، مادى ومعنوى هر دو، مى‏نگرد.
ایجاد هم‏آهنگى بین حقوق شخصى و غیر عموم، بین ماده و معنى، ازدید اسلام، تنها با بکار بستن صحیح دستورات قرآن میسر است،اصول تقوى و عدالت و مسوولیت انسان، شالوده تکالیف هر فردمسلمان را در قبال خود و دیگران بنیان نهاده‏است.
اسلام و حقوق زن
دین اسلام، به مراتب بیشتر از مسیحیت و ادیان دیگر در موردحقوق و آزادى‏هاى زن سخن گفته است، مالکیت‏خصوصى زن و مهریه وارث، حق دریافت هزینه زندگى از شوهر سابق پس از طلاق، وامتیازات بسیار دیگر، نمونه‏اى از این امورات باشد.
در کدام سیستم اقتصادى، از حق مالکیت زن، همانند اسلام حمایت‏شده است، شور و حرارتى که پیامبر در دفاع از آزادى و حقوق‏اقتصادى و اجتماعى زن، در هزار و چهارصد سال پیش، نشان داده،واقعا شگفت‏انگیز است، ظهور اسلام مقارن با فرمانروایى‏امپراطوران رم بود که اصولا مرد و زن از آزادى و عدالت، بى‏بهره‏بودند اروپاى قرن بیستم، هنوز حقوقى را که اسلام برا زنان قایل‏شده، به آن‏ها نبخشیده است.
با توجه به این حقایق زنان روشنفکر مسلمان، بهتر است‏براى‏مطالبه حقوق و آزادى‏هاى خود از دولت‏ها، به جاى تکرار مطالب‏متفکران غرب، به اصول برابرى و عدالت اسلام تمسک جویند.
اصل آزادى در اسلام، پیش از آن که به صورت یک دستور یا فریضه‏مذهبى، ترویج‏شود، اعتقادى است که از جهان‏بینى اسلام، سرچشمه‏گرفته و اذعان به وحدانیت‏خدا به آن استحکام بخشیده است.
پذیرش فکر آزادى با توجه به عادات و رسومى که در سال‏هاى‏نخستین اسلام، قوم عرب، و اقوام مجاور، در راه بهره‏کشى واستثمار انسان‏ها، داشتند، جالب توجه است. اسلام به رغم برداشتى‏که رومى‏ها و مسیحى‏هاى قرون وسطى، از مفهوم انسان داشتند، وبردگان را طبقه‏اى پایین‏تر از انسان‏هاى عادل جامعه تلقى‏مى‏کردند، براى نخستین بار در تاریخ، به انسان مقام شایسته‏اى‏مى‏دهد، مقامى که حتى در فرهنگ یونان هم بدان گونه که ارسطونوشته، به انسان داده نشده بود. در دموکراسى یونان، بردگان ازحقوق مساوى با سایر طبقات بى‏بهره بودند و این خود ستمى بزرگ‏بود. اما هدف اسلام در مبارزه با برده‏دارى، هر چند به عللى به‏کندى صورت گرفته است، بازگرداندن ارزش‏هاى انسانى از راه گسترش‏اصل برابرى و آزادى انسان، به برده‏ها بود، و نیز به کارگیرى‏راه‏کارهایى در راه محدودیت‏برده‏دارى و تدریجا نابودى، آن.
در دین اسلام، آزادى و برابرى بشر، حقى است که خداوند به اواعطا کرده و مطلقا تفویض این حق به انسان‏ها در اختیار انسان‏دیگرى نیست.
همه مردم باید از دستور خدا اطاعت کنند و آزادى انسان‏هاى دیگررا پاس دارند.
اسلام و عدالت
نظام اسلامى، بطورکلى بر پایه تعادل نیروها استوار است. خداى‏قرآن، موجود برتر و یگانه و جاویدانى است که از یک سو داراى‏قدرت کامل و عدالت مطلق، و از سوى دیگر به صفت رحمت و رافت،از خداى سایر ادیان ممتاز است. بر پایه این اعتقاد است که امت‏اسلامى، در قرآن به عنوان امت وسط و جامعه متعادل معرفى مى‏شود،و فضیلت در فرهنگ اسلامى، عبارت از تعادل و هماهنگى است.
در منطق محکم اسلام، عدالت و رافت، مقصد اعلاى انسانیت است که‏براى رسیدن به آن، به کار بستن هر دو با هم توصیه شده ونمى‏توان رافت‏بدون عدالت‏یا عدالت‏بى‏راءفت را اختیار نمود، واین شیوه با اخلاق مسیحیت تفاوت آشکار دارد، زیرا در دین مسیح،اعمال رافت از حد اعتدال مى‏گذرد، و در اجراى عدالت نیز، حس‏انتقام و گذشت، دخالت مى‏کند.
این تفاوت، ناشى از اختلاف اصولى اسلام و مسیحیت در عقیده به‏خداوند است‏خداى قرآن، وجودى ازلى و ابدى، مطلق و یگانه است‏که با قدرت کامله بر مخلوقات خود حکم مى‏راند، خداى انجیل ازتجرد و وحدانیت کامل نظیر خداى قرآن، بهره‏مند نیست، در پیکرمسیح حلول کرده و قالب انسانى به خود گرفته است، پیش از آن که‏عادل باشد، رئوف و مهربان است.
هدف دین اسلام، ایجاد هماهنگى بین ماده و معنى، تن و جان،حقیقت و واقعیت است. اسلام تحولى در جهان پدید آورد و گرایش‏هاى‏مادى انسان را با انگیزه‏هاى معنوى و روحانى در هم آمیخت وتعادلى در رفتار آدمى به وجود آورد. فردگرایى انسان با اشراق‏و شهود، خودخواهى او با غیر خواهى و عشق درهم آمیخته و از این‏آمیزش، عدالت‏بر شالوده احسان تجلى مى‏کند.
اسلام و سیاست
از نظر جامعه‏شناسى، امت اسلامى از تلفیق و هماهنگى دین وسیاست، شکل مى‏گیرد و این هماهنگى ضامن پیوند آگاهانه امت‏مسلمان و گرد آمدن آن‏ها زیر یک پرچم و یک شعار است. هرگاه‏پیامبر اسلام، سیاست را به معناى وسیع آن، در اداره حکومت، دردیانت‏خدمات اجتماعى و کلیه امور مربوط به زندگى انسان درجامعه، در دیانت دخالت نمى‏داد، پیروزى اسلام و توسعه آن درجهان، تا این پایه ممکن نبود. از نظر تاریخى، قبل از ظهوراسلام دین بیشتر جنبه پرستش و عبادت فردى داشته و حوزه نفوذ آن‏از مراکز مذهبى تجاوز نمى‏کرده است، در حالى که قرآن، دیانت راحاوى سه خصوصیت دانسته است: 1) اقرار به یگانگى خدا و اطاعت از دستورات او که زهد و عبادت‏نیست، و مشارکت در فعالیت‏هاى اجتماعى، و از همه مهم‏تر شرکت درجهاد مقدس بر علیه کفر و پیروزى حق بر باطل است که تا مرحله‏شهادت پیش مى‏رود.
2) مجاهدت فرهنگى و شرکت در هرگونه اقدامى که سبب تقویت ایمان‏مذهبى و افزایش سطح فرهنگ و دانش عمومى و در نتیجه عامل گسترش‏نظم الهى و استحکام مبانى جامعه توحیدى شود.
3) اعتقاد به هماهنگى در نظام آفرینش و ایمان به دخالت مشیت‏الهى در کلیه حوادث و رویدادها و پیروى از اصول تسلیم، شکر وتوکل در هرگونه رفتار اجتماعى.
فرد و اجتماع
ارج و اعتبارى که اسلام به هویت راستین انسان و شخصیت ذاتى اومى‏دهد، تا بدان حد است که هر فرد مسلمان را، اساس و بنیان‏نهاد فراگیر فرهنگ اسلامى مى‏شناسد. و بر عکس تمدن‏هاى دیگر، فردرا جزئى از جامعه و پاره سنگى از ساختمان یک تمدن معرفى‏نمى‏کند. توجه به کار برد واژه امت در اسلام، مى‏تواند موقعیت ونقش انسان را در فرهنگ اسلامى تعیین کند. انسان در فردیت‏خود،مقام ممتازى در جامعه اسلامى دارد. در مقایسه با سایر ملت‏ها ازموقعیت و حقوق اجتماعى بیشترى بهره‏مند است.
اسلام به فرد بشرى به عنوان جزء ساده اجتماع، نمى‏نگرد و او راعنصر سازنده‏اى در جامعه متحول اسلام مى‏داند که هرگاه نقش خودرا به درستى ایفا نکند، جامعه را گرفتار بى‏نظمى و اختلال‏مى‏سازد. با این برداشت، «اخلاق اجتماعى اسلام‏» شکل مى‏گیرد.
هدف اخلاق اجتماعى، تنظیم روابط گروهى افراد جامعه است که اصولابا روابط فردى مبتنى بر رفع نیازهاى مادى متفاوت است. با این‏همه، اسلام با قبول تفاوت‏هایى که از نظر تکالیف فردى ومسوولیت‏هاى اجتماعى وجود دارد، در اصل، این دو را از یکدیگرجدا نمى‏داند. به همان اندازه که فرد رفع گرفتارى‏هایش را ازجامعه مى‏خواهد، متقابلا، جامعه نیز بدون گردهم‏آیى و مشارکت‏افراد فعلیت نمى‏یابد.
این رابطه متقابل میان فرد و اجتماع، در قرآن از دیدگاه معنوى‏و اخلاقى بررسى شده است. هر مسلمانى ملزم است تکالیف خود را درمقابل افرادى که با او نوعى رابطه دارند، مطابق تعالیم قرآن‏انجام دهد. به طورى کلى بیشتر تکالیف اسلامى جنبه اجتماعى‏دارند و بر خلاف پاره‏اى مذاهب، عبادت اسلام تنها ریاضت‏بدنى ومناسک فردى نیست.
مبناى نظم و قانون در جامعه
از دیدگاه توحیدى اسلام، عالم وجود را مشیت الهى با نظم وترتیب ویژه‏اى که از علم او پدید آمد، اداره مى‏کند و همگى‏چیزها در جاى خود قرار دارد. بنابراین ترکیب جامعه بشرى جزئى‏از کل عالم امکان ا ست که با نظم و هم‏آهنگى اداره مى‏شود. پس‏در جامعه بشرى بى‏نظمى و اختلاف، بى‏دادگرى و تجاوز، عدم تعادل،باید رفتارى علیه نظام برتر جهان محسوب شود. اصل تقسیم کار وتعیین مسوولیت‏ها و وظایف افراد جامعه، ناشى از قبول اصل نظم وهم‏آهنگى الهى در جامعه است. هیچ دیانتى به روشن‏بینى اسلام،زندگى را به پیروان خود نیاموخته و احترام به قانون را تا به‏این پایه توصیه نکرده است. این روح اطاعت از قانون و عشق به‏عدالت است که دیانت اسلام به تاسیس جامعه‏اى هم‏آهنگ، واداشته‏است، اسلام، "من فردى" را به "من اجتماعى" مبدل ساخته و مصلحت‏جامعه را بر سود شخصى برترى داده است.
حکومت اسلامى و دموکراسى
دیانت اسلام، حاکمیت مطلق را از آن خدا مى‏داند که قسمتى از آن،بنابر مشیت الهى به پیامبر و جانشینانش تفویض مى‏شود، رهبران‏سیاسى نماینده حاکمیت‏خداوند بر روى زمین‏اند. بنابراین بایدواجد شایستگى و توانایى لازم باشند. تا بى‏چون و چرا مورد قبول‏و تایید مردم واقع شوند، این جاست که مسئله آراء عمومى دراسلام مطرح مى‏شود...
شالوده حکومت اسلامى بر آزادى‏هاى فردى و دخالت آزادانه اشخاص،در کارهاى عمومى ریخته شده و اتخاذهاى فردى و دخالت آزادانه‏اشخاص، در کارهاى عمومى ریخته شده و اتخاذ تصمیم در مسایل‏جامعه از طریق مشورت است... هیاءت حاکمه‏اى که حل و فصل امورامت را متعهد است‏براى انجام کارها، سازمان‏هایى به‏وجود مى‏آوردکه برخلاف کشیشان سیاستمدار قرون وسطى مرد را به بند و زنجیرنمى‏کشند.
پیوند امت‏با مسوولان حکومت همانند روابطى است که هم اکنون برملت‏هاى آزاد جهان حکمفرماست.
تنها حکومت اسلامى از این امتیاز برخوردار است که رعایت مبانى‏و احکام الهى را وجهه همت قرار داده است. اصول اداره مملکت،بر بنیان تعالیم قرآن و سنت پیامبر (ص) استوار است و حوزه‏نفوذ قوه مقننه تا بدان حد نیست که قادر به تصرف در اصول الهى‏باشد، ولى البته در فروع، بنا به ضرورت و احتیاج، از طریق‏شوراها و فتواى فقیهان تغییراتى به سود مردم صورت مى‏گیرد.
حکومت اسلامى با آن‏چه که امروزه در کشورهاى غرب حکومت جمهورى‏یا مشروطه نامیده مى‏شود، متفاوت است، مهم‏ترین اختلاف در کیفیت‏اعمال حاکمیت است، رهبر امت در اسلام، بیش از هر نیروى دیگرى‏متکى به اعتقاد و اطمینانى است که مردم به او دارند.
بنابراین شائبه دیکتاتورى مطلق در نظام دموکراسى راه ندارد.
زیرا حاکم مبعوث مردم است و وظیفه او در چارچوب اجراى قوانین‏اسلام و پیروى از سنت پیامبر محدود مى‏شود. ضمنا اگر وظیفه خودرا انجام ندهد، نمایندگان مردم او را بر کنار مى‏کنند. مردم‏شدیدا رفتار کارگزاران حکومت را زیر نظر دارند و اصل مشورت درکارها پیوسته رعایت مى‏شود.
پویایى اسلام
در جهان معاصر، تعالیم اسلام، پویایى و برترى خاصى برایدئولوژى‏هاى دینى و فلسفى دیگر دارد که نمودار آن، ثبت‏بودن‏و عملى بودن برنامه‏ها و هدف‏هاى اخلاقى اجتماعى آن در شرایطزندگانى امروز است. با این همه، روشنفکران ممالک اسلامى بادموکراسى غرب و اعلامیه‏هاى حقوق بشر بیشتر از تعالیم اسلام واصول برابرى و برادرى آن، آشنایى دارند. بلکه شیفته و فریفته‏فرهنگ و تمدن مغرب زمین شده‏اند.
یکى از دلایل بیگانگى این سرزمین‏ها از حقایق اسلام، وابستگى‏طولانى آن‏ها به امپراطورى عثمانى یا دول استعمارى اروپا بوده‏است. غالب کشورهاى اسلامى معاصر، یا جزء قلمرو عثمانى بودند که‏پس از جنگ اول جهانى استقلال یافتند، یا جزء مستعمرات کشورهاى‏اروپایى که پس از جنگ‏هاى اول و دوم جهانى، به استقلال‏رسیده‏اند. در سال‏هاى اخیر، رهبران سیاسى سرزمین‏هاى اسلامى،چندان به مبانى و اصول اسلام، در حل و فصل، دشوارى‏هاى جامعه‏خود توجه نکرده و از فرهنگ غرب در پیدا کردن راه حل‏هاى مسایل‏سیاسى، اقتصادى و اجتماعى امروز، استمداد جسته.
تساهل اسلامى
تساهل دینى در اسلام، برخلاف برداشت اروپائیان از این واژه، به‏بى‏بندوبارى و سهل‏انگارى اطلاق نمى‏شود. دیانت اسلام، به گروه‏هاى‏غیر مسلمانى که در درون جامعه مسلمان، زندگى مى‏کنند، آزادى‏انجام فرائض دینى و حفظ آداب و رسوم قومى را داده و آن‏ها رادر حمایت‏خود قرار داده است. این رفتار مردمى به تعبیر اسلام،"تساهل" نامیده شده است.
مجامع جهانى، امروزه این تفکر عالى اسلام را به مقررات حمایت‏از آزادى‏هاى انسان، افزوده‏اند و از سخت‏گیرى‏هاى اکثریت‏به‏اقلیت در بیان افکار و عقاید خود چشم پوشیده‏اند. حکومت اسلامى،نه تنها آزادى غیر مسلمان را تامین کرده است، بلکه فرصت‏بهره‏مندى از مزایاى ادارى - اقتصادى جامعه را به آنان داده‏است. در تاریخ اروپایى مى‏خوانیم که قرن‏ها، کلیسا بر غیرمسیحیان سخت‏گیرى و شکنجه روا مى‏داشتند و حتى به متفکران «اهل‏علم‏» اجازه ابراز عقاید و نظریات خود را، به علت آن که مخالف‏با مفاد انجیل است، نمى‏دادند. ولى اسلام برخلاف تفکر مسیحیت، نه‏تنها براى مخالفان خود حق آزادى بیان قایل شده، بلکه آن‏ها رازیر چتر حمایت کامل خود گرفته است مخصوصا از دانشمندان غیرمسلمان، تجلیل کرده است. معاهداتى که با گروه‏هاى مختلف امضاءکرده همگى روشن‏گر این روح آزادى‏طلبى و احترام به یثیت‏بشرى‏است.
جاى تاسف است که با متروک شدن قوانین اسلام حتى در سرزمین‏هاى‏اسلامى، فرهنگ مغرب زمین نتوانسته است مقررات پیشرفته‏ترى براى‏حمایت از حقوق انسان‏ها و تامین آزادى‏هاى فردى و اجتماعى، به‏وجود آورد و در عمل اجرا کند. اندیشه‏هاى تازه‏اى که در زمینه‏دموکراسى ابراز شده بیشتر جنبه اوتوپى داشته و قابل اجرانبوده است. در سال‏هاى اخیر، مى‏توان نمونه‏هاى روشنى از تفتیش‏عقاید و آزار ناخشنودان در کشورهاى متمدن غرب و شرق را ارائه‏داد.
پى‏نوشتها
1ک نحل (16): 89 .
2ک‏احقاف(46):30.
3ک‏مائده(5):38.
4ک اعراف (7): 145; انعام (6): 154.
5ک وسائل الشیعه، ج‏12، ص 27.
6ک اصول کافى، ج‏1، کتاب فضل العلم، باب 18 حدیث 5.
7ک ان رسول الله (ص) نهى عن القیل و القال، و فساد المال، وکثرة السوال.
8ک نسا(4): 114.
9ک نسا(4): 5.
10ک مائده(6): 101.
11ک مائده(6): 103.
12ک بقره (2): 67-71، ر.ک. المیزان، ج‏6، ص‏153.
13 مائده(5): 102.
14ک اصول کافى، ج‏1، کتاب فضل العلم، باب 18، حدیث 1.
15ک همان، حدیث‏2.
16ک همان، حدیث 6.
17ک اصول کافى، ج‏1، کتاب فضل العلم، باب 18، حدیث 7.
18ک همان، حدیث 4.
19ک احزاب (33):21.
20ک مبانى فلسفه، دکتر على اکبر سیاسى، صص 126-116.
21ک‏انفال(8):22.
22ک نحل (16):44 .
23ک حشر (59): 21.
24ک نهج البلاغه، خطبه اول.
25ک نحل (16): 36.
26ک حدید (57): 25.
27 حدیث نبوى معروف .
28ک روم (30): 21.
29ک وسایل الشیعه، ج‏14، ص 3.
30ک قد کانت لکم اسوة حسنة فى ابراهیم و الذین معه... ممتحنه/4 .
31ک لقد کان لکم فى رسول الله اسوة حسنة لمن کان یرجو الله‏و الیوم الاخر و ذکر الله کثیرا (احزاب آیه 21).
32ک قصص (28): 77.
33ک وسائل الشیعة، ج‏12، ص 49.
34ک تحف العقول، سخنان امام کاظم (ع) ، ص 307.
35ک اسلام و حقوق بشر، ترجمه دکتر محسن مویدى، ص 14 و 20 و 23و 66 و 24 و 32 و 43 و 65 و 66 و 74-75 و 76 و 82-92 و 131 و 132-134.

تبلیغات