آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۶

چکیده

متن


معرفت، واژه بی انتهای نور است از افق جان، رقص امواج آیینه هاست فرا روی سایه ها در پرتو بذل بی دریغ خورشید، مفهوم بیداری است در عنایت فجرپگاه، بال فرارفتن تا بلندای آسمان، سند افتخار است در طومار پرنوشتار تاریخ آرمان زای انسان; بذر رستن است در کویر حرمان، پایگاه پروازاست بر فراز کهکشان، تفسیر عشق است در طلوع وصال، فرهنگ زندگی است در آغوش کمال، پایان بی رحمی زمستان است در ولادت بهار; بارقه پرفروغ آگاهی است از ممکن غریب بر روان باریافتگان کوی یار; عطر دل انگیز شکوفه بالندگی است در خنده پرنشاط صبح فروردین; کوثر طهور فضیلت و پاکی است بر سینه شکیبای زمین; شکن پرشکوی شراب طرب انگیز جنان است در سبوی اسرار آمیز عاشقان . معراج انسان است در جهاد پیمودن ماسوا تا پیوستن به ذات خدا، هاتف ترجمان قرآن است و نزول آیه های شعور در غار تن، بر پیامبر رحمت عقل در لحظه های اتصال به شهود، شهود جمال مطلق، کمال مطلق . و آن بحصول نمی رسد مگر در پی انفصال مطلق، انفصالی که مقبول شرع مقدس اسلام نیست جز به اعتدال مطلق; و بالاخره معرفت، راز سربه مهر کرامت انسان است در کتاب آفرینش و گام استوار انسان، فراسوی بینش، عروج آدمی است در تشعشع نور تا نیل به بزم شورآفرین مستان میخانه حضور، از اینروی مشهد پرور شکرستان سخن، در مطلع غزلی از دیوان خود، جانپروری و خردنوازی قصه ارباب معرفت را، به نکته پردازی تمام به طغرای تقریر کشیده است:
ای پیک راستان، خبر یار ما بگو
احوال گل به بلبل دستان سرابگو
جان پرورست قصه ارباب معرفت
رمزی برو بپرس وحدیثی بیا بگو (1)
و سید مصطفای خمینی بی شائبه گمان، یکی از همان ارباب معرفتی است که قصه ئی جانپرور به گستره یثرب انسانیت در جغرافیای دانش دارد، سید مصطفی بزرگ مردی بود که به درایت و بردباری سرافرازانه خود چکادهای نهائی کوه سرکش علم و حکمت را به زیرگامهای سرشار از تبلور استقامت کشید، نگارنده این سطور از سر درد و دریغ می گویم: با اینکه نزدیک به نوزده سال از حیات انقلاب در رود سیال زمان می گذرد جای تاسف است که این سیل پرخروش فقط در بستر لحظه ها مشغول سیر است اما صیرودتی را در هاضمه خود نپرورانده است، چرا باید درک این مردمی که داعیه فرهنگ و دانش دارند در حدی فروماند که در درگذشت یک قصه نویس یا شاعری که میزان تحصیلاتشان گاهی ممکن است در حد دوره دبیرستان متوقف شده باشد از طرف ارشاد با صرف آن بودجه های کذائی کنگره برگذار شود و آثاری پوچ و بی محتوا بسبکی آبرومندانه به چاپ برسد اما با گذشت این مدت زمان، هنوز کنگره ای برای معرفی مفید و کامل حکیم، عارف و مفسری چونان سید مصطفای خمینی که اندیشه های حکمی وی، بدون از مبالغه و اغراق در حد اندیشه های حکیم سبزواری قابل تامل و ژرف اندیشی و اندیشه های فلسفی وی، در حد اندیشه های فلسفی بزرگانی چونان مرحوم مطهری و سید جلال الدین آشتیانی، و اندیشه های تفسیری وی در حد اندیشه های تفسیری بزرگانی چون ملاصدرا و علامه، درخور بازنگری است که از طرف ارشاد و دیگر مراکز فرهنگی برگزار نشود .
مرحوم آیت الله شهید سید مصطفی خمینی ابر مردی بود که آینده اسلام به نگاهش گره می خورد از این رو سخن سالار خمین، امام راحل چه حکیمانه و تیزبینانه وی را بدینسان - مصطفی امید آینده اسلام بود (2) - ستود گرچه مقال، این مسکین را زبان تبیین منزلت روحانی و منقبت عرفانی آن بزرگمرد یادگار از سلاله طاها و یاسین نیست و گوی بیان زدن این فقیر در عرصه شناسائی آن نابغه کم نظیر - بمثابه بردن ران ملخ - آن مور بیمقدار است در آستان کرم سلیمان عالی مقدار اما با این حال - بحکم اینکه همه ما ایرانیان در یک قضاوت منصفانه، مدیون امام راحل و خانواده فرهیخته آن عارف کاملیم - بر همه ما به فتوای جازم عقل، لازم است که در فرایند ادای دین خود - در حد توان فکری، سیاسی، اجتماعی و علمی خود از بذل جهد بلیغ - دریغ ننموده و به میزان معرفت و رهاورد علمی خود در راستای معرفی آن حضرت و تبار وی قلمی برداشته و مطالبی را بازنگاشته و تقاضایمان از خوانندگان این است که اگر نوشتار ما در حد شان و فخامت آن بزرگان نیست به دید اغماض، نه عیب و اعتراض در آن بنگرند و این دقیقه را لحاظ دارند که: المعروف بقدرالمعرفة . (3)
ابعاد و ادوار حیات و زندگی سراسر افتخار آفرین این شهید گرانقدر تشیع و اسلام، مرحوم سید مصطفی خمینی، فرزند برومند حضرت امام از دیدگاه کاتب این حروف به چهار بخش زیر تقسیم می شود:
1 - دوران تحصیل و فراگیری علوم اسلامی
2 - دوران درخشش علمی و تدریس علوم اسلامی در حوزه شکوهمند نجف اشرف
3 - بررسی افکار وا ندیشه های علمی، فلسفی آن بزرگ
4 - سیری در زندگی سیاسی، اجتماعی وی
چون بازگفتن، هریک از چهاربخش مذکور به تفصیل، کاری دشوار است از این روی ما هریک از بخشهای فوق را به ایجاز و اجمال به سلک نوشتار می کشیم به امید اینکه فتح بابی باشد برای بازشناسی درختی تناور از بوستان معارف حیات بخش دین در فرهنگ پربار مشرق زمین .
مرحوم آیت الله سیدمصطفی خمینی، که دیگر قران سعدین باید تا چون او به نبوغ و درایت در حوزه های علوم دینی سربرآرد به حسب آنچه در تراجم زندگی ملکوتیش مسطور آمده در سنه 1349 هجری قمری پا به عرصه گیتی نهاد او که در دامن حکیمی منضال و عارفی ستوده خصال از سلاله خاتم پیامبران، در تاریخ بی همانند حیات طیبه مجد و عظمت انسان به بالندگی تمام پرورش یافت از اوان طفولیت و نوپائی این درخت تنومند و پرشوکت، باغبان هوشمند و مدبر این بوستان، یعنی امام راحل، بین روح این نهال، نوبپاخواسته، و روح قرآن به ظرافت و دقت تمام، چنان پیوندی به هنجار و در نهایت استحکام زد که در آخر از این نونهال، درختی، بل سدرة المنتهائی قرآنی به بروبار نشست و بر اثر این پیوند بود که مصطفی بدنبال گذراندن دوره ابتدائی خواندن و نوشتن به جامعه ی روحانیت پیوست و دوره سطح را از محضر بزرگانی، چونان آیت الله اصفهانی و آیت الله سلطانی فراگرفت، پس از آن برای فراگیری خارج فقه به حوزه تدریس فقیه بزرگ آن عصر، آیت الله العظمی بروجردی رحمة الله علیه راه می یابد و برای فراگیری علم اصول - که شیوه استنباط منطقی احکام شریف را از قرآن و سنت به محصلان علوم اسلامی می آموزد - به حلقه شاگردان مکتب اصولی امام (که به جهت گرایش آن حضرت به تفکرات عقلائی، حوزه ای بسیار گرم، پرحرارت و ذهن پرور بوده است - می پیوندند (4) برای پرورش ادراک نظری و اندیشه های عقلایی خود در دایره مشتاقان حکمت نظری می نشیند و در آموختن اسفار و شفا و دیگر کتب حکمی از محضر پرفیض صاحب نظرانی متضلع، چونان حکیم بارع و محیط بر نحله های فلسفی، علامه سید ابوالحسن رفیعی قزوینی و یگانه مرد علم و حکمت، مظهر تقوا و قداست، علامه طباطبائی، بهره کافی برد و برای سیراب شدن از مینای معرفت و وقوف وافی بر اسرار طریقت به سالکان طریق حقیقت پیوست و از خمخانه محبت به دست قدسی امام امت، سبوی وحدت سرکشید و در قهقهه مستانه یار غرق و از تعرفه های تلوین زای خود و اغیار رهید .
یکی دیگر از علومی که از اسرار محسوب می شود و این شهید گرانقدر اقلیم فقاهت بر آن علم احاطه ئی کامل و تبحری صائب و کافل و قدمی راسخ و واصل داشته علم جفر و اعداد است این علم که بحسب روایاتی منسوب به فاطمه زهرا (س) و امام عارفان علی علیهم السلام است در رای واقفان به اسرار آن تا میزانی از عظمت و ارزش برخوردار است که علامه، حسن زاده آملی در کتاب هزار و یک نکته بر این باور است که همینظور که امام معصوم، قطب عالم امکان است علم جفر نیز قطب معارف حقه الهیه است . (5)
و ابتکار منحصر به فرد مرحوم آیت الله مصطفی خمینی در تفسیر قیم خود بر قرآن مجید، استفاده کامل از جفر و اوفاق است و وقتی که در این مقام به اظهار نظر می پردازد هر متفطن مطلعی، احاطه اعجاب برانگیز وی را در حقایق و رموز پیچیده این علم در می یابد . بخش اعظمی از نوشتار تفسیری این مرد، به اسرار این علم و بررسی خواص حروف اختصاص دارد که بر آشنای به کتب این فن شریف مستور نیست که آن بزرگ در قلمرو این مباحث، نظری تمام به کتبی چونان، شمس المعارف، حکیم بونی، انوار الیقین، برسی و مفاتیح المغالیق مرحوم محمود دهداد، متخلص به عیانی و فتوحات مکیه و همینطور مفاتح الاسرار دانای مغرب زمین، ابن عربی که خود خریت در علم جفراست داشته است، نکته دیگر که در خور تامل و باز نگری است اعتماد و اذعان این بزرگ، بر علم مزبور است تا جائی که در جلد اول تفسیر ارزشمند خود، ارزش و اعتبار آن را بدینسان باز گزارده است:
اعلم ان علم الحروف والاعداد، من العلوم الشریفة و هو یتکفل علوم الغریبة ولها المبادی العلمیة والمحاسبات الدقیقة وله الارباب و الاصحاب، یشتغلون به فی الازمنة الطویلة و فیها الکتب الکثیرة المطبوعة و غیر المطبوعة و منها یشتق علم الجفر والرحل، ولاشبهة فی ان الجفر من العلوم الشریفة و قد وردت فیها الاثار والاخبار . (6)
خلاصه مرحوم سید مصطفی خمینی به همان میزان که بر علومی از قبیل فقه واصول، فلسفه و عرفان احاطه داشته است بر جفر محیط بوده است ولی اینکه استاد آن بزرگ در این علم، کدامین سالک صاحب سر بوده است امری است که بر ما تاکنون که به تسوید این صفحات مشغولیم نامعلوم است; تنها نکته ئی که با مراجعه به تفسیر قرآن آن حکیم عالی قدر و فقیه بلندنظر بدست می آید اینستکه: وی دوستی داشته است به نام شیخ زین العابدین ابهری که از دیدگاه صاحب ترجمه از اکابر این فن بوده است و صاحب ترجمه می نویسد که در ایام گذشته به ابهر رفتم و بعضی از نسخه های خطی او را در علم جفر دیدم که اگر بجای آن - عمر شریف خود را در تالیف علوم ظاهری صرف کرده بود چه بسا تصنیفاتش از حیث کثرت به مقدار آثار مرحوم مجلسی می رسید . (7)
دومین بخش از ابعاد زندگی علمی ، اجتماعی آن مرحوم که در ادوار تاریخ طومار پرافتخار حیات معنوی وی با شکوه خاصی به تجلی نشسته است دوران ظهور آن ستاره برفروغ حکمت و فقاهت است در آسمان علم و معرفت نجف، مرکز عالمان وارسته تشیع; درخشش این اختر فروزان در آسمان پرستاره این دار و دیار مومنان تا میزانی از شدت بود که در اندک زمانی به اوج عروج خود رسید و در کنار فرزانگان برجسته و وارستگان فرهیخته آن حوزه به تدریس خارج اصول و تشیید مبانی عقلی صدرالمتالهین شیرازی در کتاب گرانسنگ اسفار، همراه با شروع و تحکیم حوزه درس تفسیر قرآن کریم به سبکی جامع و فراگیر پرداخت، اینجانب نه افتخار شاگردی آن روحانی واصل به حیات طیبه را داشته ام نه مدعی وقوف به مراتب علمی و مدارج روحی آن بزرگ مردم، اما این را میدانم که وی در جامعه اسلامی ما بعنوان یک فقیه مبازر شناخته شده است و این بزرگترین ظلمی است که قلم بدستان دلسوز ما بر شخصیت علمی آن مرحوم ندانسته روا داشته اند چه اینکه هر اندیشه واقع بین و پرتلاشی که پایبند به میراث های معنوی شرق اسلامی است و مرعوب اصطلاحات و انحرافات لغزنده فرهنگ غرب نیست با اندک تامل و تدبری در آثار و افکار بزرگان مشرق زمین که بی گمان به قضاوت واقع بینانه و عادلانه، صاحب ترجمه نیز در راس آن قرار گرفته است به روشنی در می یابد که مردی چون سید مصطفی خمینی، نابغه ای بوده است که در علوم و معارف انسانی، قرآنی، برهانی و عرفانی از نظر موشکافی و ژرفایابی و صاحب نظری بدون از کمترین گزافه گوئی در عداد اوحدی از اساتین بوده است و تنها آنچه تحت عنوان تفسیر از وی بازمانده است در صدق این ادعا کافی است . عالم متقی و پرهیزکار، حضرت حجة الاسلام شیخ ابراهیم فاضل فردوسی نماینده ولی فقیه و امام جمعه استان بوشهر برای نگارنده این سطور نقل کردند که مرحوم آیت الله سید مصطفی خمینی که رحمت خدا بر او باد، در حوزه علمیه نجف اشرف درس تفسیر می گفت و فضلائی را که در آن درس شرکت می کردند به عجز و حیرت می انداخت . آری نگارنده نه از در احساس که از سر تحقیق و ارزیابی دقیق تفسیر قرآن آن بزرگ مرد میدان حکمت و عرصه معرفت میگوید: که، تفسیر وی حاکی از احاطه، تبحر ، تضلع و تخصص کامل آن مرحوم بر علومی از قبیل صرف، نحو، معانی، بیان، بدیع، عروض، قافیه، لغت، نقدشعر و ادب، منطق، فلسفه، عرفان، تاریخ، تفاسیر شیعه و سنی، فقه مذاهب خمسه، اصول فقه، هیئت و نجوم، هندسه و ریاضی و بالاخره علم اعداد و حروف است و اگر کسی از باب عناد و تنگ نظری در پی انکار فضل فاضلان برآید باید ازاین نکته غفلت نورزد که وجدان بیدار و جستجوگر تاریخ در آئینه گذر زمان به زیر غبار برخواسته از طوفان انکار نااهلان محجوب نمی ماند . مگر فضائل امام علی در تاریخ، مورد انکار قرار گرفت که فضائل فرزندان راستین روحانی و جسمانی وی در پرده افکار اصالت فروشان بی هویت یا مغروران بی همیت بازماند اگر مبنای تاریخ بر این بود که در این صورت تاریخ در خود تحمل گنجانیدن این سخن خلیفه دوم را - کنا ننظر الی علی فی ایام النبی کما ننظر الی النجم - (8) نداشت .
پس مبنای تاریخ در گذر زمان، کنار زدن پرده های اعتباری کذب و پندار است از سیمای نورانی اخیار، و بستر تاریخ محک آزمایش روش و سیره گذشتگان است .
خوش بود تا محک تجربه آید به میان تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد (9) و ما از این روی خرسندیم و دل در گرو این کلام خواجه شیراز داریم که:
دور فلکی یکسره بر منهج عدل است
خوش باش که ظالم نبرد راه به منزل (10)
هرکه از روزن تحقیق و بصیرت به آثار قلمی آن، مرحوم بنگرد وی را آفتابی از شرق می یابد که در شرق به غربتخانه غروب نشست . دریغ که اجل در این پنگان مینا به این زلال چشمه ساز معرفت، فرصت نداد تا تفسیر قرآنش که به گمان نگرنده جامع ترین و بهترین روش در تفسیر قرآن است بنحوی که اگر ایشان توفیق یافته بود که با روش منظور، یکدوره کلام الله مجید را تفسیر کند بی تردید این تفسیر بین همه تفاسیر شیعی و سنی - چنانکه در خصوص تفسیر المیزان حکم رانده اند (11) بعنوان ناسخ التفاسیر شناخته می شد، روش آن بزرگ در این تفسیر چنانکه مصحح در مقدمه خود بر آن کتاب شریف باز آورده است بحث پیرامون هر آیه ئی از قرآن مجید است از جهت لغوی، صرفی و نحوی، کتابت و رسم الخطی، معانی و بیان و بدیع، تجوید و قرائت، فقه و اصول، حکمت و فلسفه کلام و عرفان، علم اخلاق، علم اعداد و اوفاق . " (12) و آنچه قابل بیان است (گذشته بر این چیزهائی که مصحح محترم برشمرده است و ممکن است بررسی آیات از خیلی از این جهات، چونان بررسی آیات از جهت لغت، فصاحت و بلاغت و علم الموسیقی برای بسیاری از علاقمندان به تفسیر، مباحثی خارج از دایره تفسیر قرآن باشد، ولی این دقیقه را نباید فرو گذاشت که بحث حول آیات قرآن از نظر معانی و بیان و همینطور علم موسیقی و الحان، لطیفه ئی است که زیباشناسی ، ژرفاشناسی و آرایه های لفظی که عمده اعجاز قرآن است بر بنیاد آن بر نهاده شده است) اینکه متفکر صاحب ترجمه بعد از قراردادن تک تک آیات در مجاری بر شمرده شده، به تفسیر هر آیه و تاویل آن بر مبنای مسالک متعدده و مشارب مختلفه می پردازد که این امر نیز خود بازگو کننده جولان ذهن وقاد و فکر نقاد آن شخصیت عالی قدر عالم اسلام در میادین تضارب اندیشه ها و اصطکاک افکار است .
بخش سوم از ادوار حیات پربار این اندیشمند فرزانه، بررسی افکار و اندیشه های علمی آن بزرگ می باشد که این امر را با همه دشواری و دقتی که می طلبد با استمداد از روح آن شهید به تحلیل می کشیم، نوشته های صاحب نظر معهود در راستای تحلیل مسائل معرفتی، عقیدتی، فلسفی و مبداشناسی منحصر در تفسیر قرآن وی نمی باشد بلکه آثار دیگری نیز در معقولات به خامه بنان در رقم ترجمان آورده که از آنجمله است کتابی بنام "القواعد الحکمیة" که صد دریغ از عدم دسترسی به آن، و تنها کانال اطلاع ما از این کتاب نفیس، منحصر است به استنادهای خود آن استاد الهی در مواردی از مجلدات نشرشده تفسیرش که مورد زیر نمونه ئی از آنست: و لقد تحررنا تفصیله فی کتابنا - القواعد الحکمیة (13) - و نکته قابل تامل دیگر اینکه از بعضی از تصریحات خود وی در مسائل نزاعی و تنش برانگیز برمی آید که کتاب مذکور همانند بسیاری از کتب حکیمان سلف (که این حکیم توانمند الهی با این عبارت روشن و بین - ان ما ذکره شرکائنا فی الفلسفة، خال عن التحصیل (14) - آنان را شریک خود در وقوف بر فلسفه قلمداد می کند) نیست که به شرح و تفسیر آرا حکیمان بسنده کرده باشد بلکه کتاب به سبک و سیاق بدایع الحکم ملاعلی مدرس زنوزی نوشته شده است که نویسنده در آن با استقلال عقلانی تمام و با اتکا و اتکال بر پشتوانه مستحکم عقل و برهان مبانی و استواری را با نحله ای صد رائی، بازنگاشته است از مطالعه نوشته های فلسفی آن عزیز در معانی عرفانی و مبانی برهانی برمی آید که وی همانند صاحب مکتبان بزرگی چونان بوعلی و شیخ اشراق و خواجه نصیرالدین و ملاصدرا، دارای نظراتی تاسیسی و تحول برانگیز بوده است که اگر تعلیقات وی بر اسفاد و همینطور کتاب - القواعد الحکمیة - او به نشر برسد بطور مسلم برای تبیین و تحلیل اندیشه های فلسفی امام و استنباط دقیق آرا و مبانی عقلانی آن حضرت راهگشای بسیار خوبی است، آنچه مهر تائیدی است بر هر دو مدعای فوق، عبارتی صحیح و روشن از خود اوست که در ضمن بررسی نظر حکما و عرفا در مسئله معروف "انه تعالی لا ماهیة له" ذکر کرده است، که:
قال طائفة راقیة من المشائین و فیهم شریکنا فی الریاسة ابوعلی سینا (15)
اندیشمندانی که بر تاریخ فلسفه وقوف دارند این دقیقه را بخوبی درمی یابند که تنها حکیم متاله ئی که وقتی از بوعلی اسم می برد او را شریک خود در ریاست بر فیلسوفان قلمداد می کند و هنگامی که از ارسطو و فارابی اسم می برد با عبارت - هما شریکان فی التعلیم - بر خود لقب معلم ثادث را در خود می یابد میرداماد است و سیدمصطفی در عبارت متقدمه، به آن بزرگ تاسی کرده است و چون ما به مراتب معرفت و مقام تقوا و مراحل درک و واقع بینی آن بزرگ واقفیم درمی یابیم که این سخن وی در خصوص خود نه تنها ادعائی گزاف نیست که تبیین آن برای آشنائی مشتاقان و استفاده بردن طالبان بعنوان یک ارشاد و ارائه طریق واجب است بدانسانکه یوسف پیامبر نیز بر خود لازم دید که برای حفظ اقتصاد کشور مصر و تداوم سرمایه آن، خود را به پادشاه وقت معرفی کند و مطلب صادق پیرامون لیاقت و کفایت خود را چنین بازگو کند: قال اجعلنی علی خزائن الارض، انی لحفیظ علیم . (قرآن سوره یوسف)
پس اظهار لیاقت و توانمندی برای هدایت و رشد استعدادهای درونی در جهت وصول به فعلیت و شکوفائی در ابعاد مختلف فرهنگی، علمی، اقتصادی و سیاسی جامعه، به منطق قرآن، امری حیاتی و ضروری است; رمز توفیق یک فیلسوف، برای ارائه روش نو - در جهت مندی یک رشته علمی - احاطه بر اندیشه و افکار و آثار اندیشمندان آن رشته است و دومین خصوصیت خودپروری، مدیریت فکری داشتن در جمع و دسته بندی مطالب و ریشه ئی دنبال کردن آرا دقیق نظری، همراه با ذوق و ابتکار عمل که ارزشهای فوق، در اندیشمند بزرگ قصه ما جمع بوده است و نظری ژرف به آثار بجا مانده وی موید این معناست، باشد که خردمندان پاک سرشت و بلندنظری که معرفی عالمان بزرگ و حکیمان سترگ را تعارضی برای حفظ اعتبار علمی خود نمی دانند برای تبیین خطوط کلی اندیشه و افکار فلسفی شهید وارسته ئی چون مرحوم سیدمصطفی که خون پاکش در جهت بقای عزت مسلمین بر زمین ریخته شد دامن همت به کمر بربندند . خلاصه، قواعد الحکمیه کتابی است که مولف بلندقدرش در آن به سلوک بر مشای منطق و امعان، به اظهارنظر و جرح و تعدیل آرا و افکار حکیمان و متکلمان بزرگ پرداخته است برای نمونه، وقتی که در تفسیر خود از ترکیب دستوری بسم الله سخن می راند از تعیین متعلق بسم الله، نتیجه کلامی در راستای بطلان هر یک از جبر و تفویض می گیرد به این تقریر که اگر متعلق بسم الله، جمله فعلیه یا اسمیه ئی باشد که بر استعانت جستن عبد به اسما شریفه ذات باری در افعالی که انجام می دهد دلالت کند، - و بخاطر تحکیم و تشیید نظریه فوق که چندان برای امام الائمه نحویان، سیبویه مطلوب و رضایت بخش نیست از اینرو که با استعانت در ابزار و وسایل مادی و فیزیکی کاربرد فراوانی دارد; مانند کتبت بالقلم، و لحاظ و اعتبار آن در بسم الله، مستلزم تنزل شان باری عز اسمه است - آن مرحوم مجوز رای فوق و مهر تصحیح بخش آن را، اتفاق آرا بیشتر مفسرین در خصوص بسم الله، سوره مبارکه فاتحة الکتاب می داند و بعد از اتقان و استحکام نظر ادبی خود با توصل به واسطه قرار دادن رای اکثر علما تفسیر به شیوه کارشناسی مخصوص به یک متخصص، بر مفوضه و مجبره می شورد به اینکه اگر با را برای استعانت فرض کنیم در این فرض، حسن دیگری نیز که در بردارنده مبنای کلامی شیعه و تائیدی بر این مبناست بر آن مترتب است به این معنی که اصحاب کلام از مفوضه بر این اعتقادند که افعال و کارهای بندگان به خود آنان واگذار شده است و خدای تعالی در افعالی که افراد انسان انجام می دهند هیچگونه دخالتی ندارد و مجبره بر این باورند که بندگان خدا در افعالی که از آنان صادر می شود مجبور و هیچگونه اختیاری از خود ندارند (16) که ما انگیزه بروز این نظریه را از طرفداران جبر در مثنوینامه خروش عشق بدینسان بازآورده ایم .
اشعری می دید از ذات خدا
فعل انسان جمله، آن پر مدعا
باورش این بد که کار آدمی
هست بیرون از مهار آدمی
نقشه ای در پرده پرگار بود
دست مکر حاکمی در کار بود
ای بسا اندیشه ها مانند تیغ
گشت استخدام قدرت بی دریغ
گر بود مجبور، انسان در عمل
پس مساوی هست اخلاص و دغل
هرچه باشد از خدا آمد پدید
فاعل مجبور، انسان در رسید
گر حسین در کربلا مقتول شد
کی یزید و شمر دون، مسئول شد
تیغ حق از دست حق آمد برون
گردنی از حق زحق شد سرنگون
شد بهانه، دیدن خواب و سماع
بهر توجیه فساد اجتماع
ورنه هر عاقل بداند اشکار
کین عمل شد آیتی بر اختیار (17)
خلاصه مولف، پس از اشاره اجمالی که ذکر آن گذشت به صراحت بازآورده است، که: و بطلان مقالة الفریقین محرر فی القواعد الحکمیه" . (18)
کار دیگر مرحوم سیدمصطفی خمینی، تعلیقاتی است بر اسفار، که در حال حاضر اثری از آن در دست نیست و به درستی خبری از موجود بودن یا مفقود شدن نسخه آن نداریم و تنها مصدر موثق بر تحریر تعلیقاتی بر اسفار صدرالمتالهین سند افتخار حکمای ایران زمین، به قلم وزین آن مرحوم، استناد به گفته خود اوست در ضمن نقل مطلب بسیار مهمی در تفسیر قرآنش از آن تعلیقات بدین قرار: و قد ذکرنافی تعالیقنا علی الالهیات من الاسفار، آن هناک ثلاث قواعد، الاولی: قاعدة الکل فی الکل و هی قاعدة طبیعیة و الثانیة، قاعدة کلی شئ و فیه معنی کل شئ و هی قاعدة تستعمل فی علم الاسما و العرفان و الثالثة، قاعدة کل شئ فی کل شئ و هی قاعدة تستعمل فی الفلسفة العلیا" . (19)
وی بعد از بازآوردن اجمالی قواعد سه گانه فوق به سبک و سیاقی که گذشت، قاعده اول را که در باب مباحث کلی طبیعی و اندراج نوع در جنس کاربرد دارد به همان اجمال وامی گذارد و به تفصیل دادن و تحقیق نمودن، پیرامون قاعده دوم و سوم می پردازد که در توضیح قاعده دوم به اجمال و کنایه، اشاره ای به نقد نظری از امام خمینی دارد و این روش معقول و خردپرور نویسنده، اولا از استقلال فکری وی حکایت می کند و ثانیا از مطلق نپنداشتن بزرگان بزم معرفت در قلمرو اظهارنظرهای علمی با حفظ تواضع و فروتنی و اذعان جازم به مراتب والای معرفتی آنان، همراه با معرفتی در خور و شایسته شان علمی آنان در تضاعیف مطالبی که حاوی نقدهای عیارگیر است فی المثل به عبارات زیرین که حاکی از استقلال نظر آن بزرگ و بی ملاحظه قدم زدن وی در عرصه قلم زدن است توجه کنید:
" فما تخیله الوالد المحقق مدظله من المقالة الاولی و ما توهمه صدرالمتالهین فی شرح اصول الکافی - من انه تعالی اذا وصف بالرحمة و الرافة کان اتصافه بهما علی وجه اعلی و اشرف و کان باعتبار المظاهر و الاثار و کذا نسبة الغضب الیه تعالی باعتبار ما یصدد عنه فی حقه تعالی، انتهی، کلاهما فی غیر محله" . (20)
بزرگ قصه ما اگر در مقام نقل سخنان بزرگانی چون صدرا و امام بعد از تحلیل اجتهادی که سیره حسنه اوست با صراحت تمام و بدون ملاحظه اشتهاد علمی و مقبولیت معرفتی و بدون از اینکه لبه های تیغ نقد در ستیغ عقیدتی و مبنائی از نظر به صاحب نظر سرایت کند به تاسیس مبنی می پردازد ولی با اینحال در مقام تبیین منزلت روحانی و عظمت عقلانی و دقت برهانی و موهبت عرفانی این بزرگان حکمت و ستارگان درخشان آسمان معرفت نیز نکته ئی را فروگذار نمی کند و این خصوصیت بارز، حاکی از تقوای علمی و تعهد اخلاقی وی نسبت به آنان است برای نمونه به عبارات زیر از این نقاد معانی در تجلیل و تفخیم از مقام علمی صراف دقائق ذوقی و عرفانی یعنی امام خمینی بنگرید:
"الوالد الکامل، الجامع بین الشتات العقلیة و النقلیة و الراحل بقدمیه العلمیة و العملیة، الی قصوی مدارح العلوم النظریة و التطبیقیة و الی نهایة مباحث العلوم المتعارفة المتشمة" . (21)
نقد غیرمستقیم نکته پرداز اقلیم معرفت که در تفصیل قاعده دوم به تقریر و تحکیم آن می پردازد از اینجا شروع می شود که امام خمینی در کتاب ارزشمند مصباح الهدایه بر این اعتقاد است که عالم شهادت اسم ظاهر حق تعالی است (22) . "ناقد محترم در تفصیل قاعده دوم بر این اصل رصین تاکید می ورزد که جمیع اشیا و حقایق عالم وجود، از کوچکترین تا بزرگترین موجود، مظهر همه اسمای الهی است و در همه اسما و صفات، تجلیات حق تعالی جریان دارد و به صراحت می گوید: جمیع الموجودات مظهر جمیع الاسما و الصفات و فیه جمیع التجلیات" . (23)
نتیجه ئی که بر این دو نظریه مترتب است محدود فرض نمودن اسم الظاهر حق تعالی است حسب رای امام خمینی که عالم شهادت را همان اسم الظاهر می داند چه اینکه عالم شهادت، گرچه به مجموعه نظام کیهانی قابل اطلاق است ولی نظام مورد نظر با همه گستره خود، نسبت به عالم هستی، چون نقطه ئی است نسبت به دایره، اما حسب رای حکیم قصه ما، عالم شهادت، مظهر اسم الظاهر است و آن اسم شریف، مجلی این عالم است، و به گمان نگارنده، قول حق نیز همین است: و برهان موید این نظریه، نفی محدودی از اسما حق تعالی است به این تفصیل: که، بین ذات حق تبارک و تقدس و اسما و صفات کبریائی او، سنخیت وجودی متحقق است بنابراین اصل عقلائی، اگر اسم الظاهر را همان عالم شهادت دانستیم این سنخیت و وحدت بین اسم الظاهر و ذات باهر حق تعالی را برگرفته ایم، چون عالم شهادت، مرکب است و هر مرکبی زمانمند و محدود، یعنی فناپذیر است و مکانمند و محاط; و حال آنکه در ذات حق، شائبه ترکیب نیست، پس عالم شهادت جلوه اسم الظاهر است نه خود اسم الظاهر; از این روی در قرآن کریم، این اسم شریف بطور مستقیم به حق تعالی اسناد داده شده است . هوالاول و الاخر و الظاهر و الباطن و هو بکل شئ علیم . (24)
ابیاتی از مثنوینامه خروش عشق به این مبحث جان پرور اختصاص یافته است که یادی از آن در این مورد خالی از لطف نیست:
اسم الظاهر ز اسما خدا
چون تجلی کرد عالم شد بپا
نور حق در جمله عالم باهرست
عالم ما از ظهور ظاهر است
عالم فیزیک از ارض و سما
اسم ظاهر نیست زاسما خدا
بلکه الظاهر تجلی چون نمود
آن تجلی گشت این دار شهود
این جهانی را که چشمت ناظرست
گر گمان داری که اسم ظاهرست
این متاع در سوق عرفان، کاسدست
پیش اهل عقل، قولی فاسد است
در فسادش عقل را برهان بود
نفی محدودی زاسما، آن بود
چونکه حق را نیست حد و انتها
نیست پس محدود، اسما خدا (25)
دیگر خصوصیت بارز روحی و علمی این مرحوم - که به هنگام مطالعه آثار علمی بزرگان سلف در نوشته کمتر کسی قابل توجه و دست یازی است - بی تعصبی خاصی است که برخواسته از واقع بینی و عشق به حل مشکلاتی است که در مذاهب خمسه اسلامی موجود است و توجه به حل و فصل آن راهگشای بسیار خوبی در حضوریابی نور وحدت در سیطره بی امان شب تفرقه و ظلمت است بزرگانی که در طول تاریخ پرفراز و فرود جوامع اسلامی اثر تزریق فلاکت بار و مرگ آور شرنگ اختلاف و چنددستگی در معبر حیات انسانی، توسط دشمنان قسم خورده اسلام را به چشم بصیرت نظاره گر بودند و آرزوی بلوغ کاروان رهگذرها در گذر لحظه های سرشار از عظمت و شکوه میقات پیوندها را از ورای آهنگ کاروان سالار قبیله قبله را در سر می پرورند . بزرگانی که دارالتقریب را تنزیل آیه های طنین انداز عزت جاودان مسلمین در طول رسالت روحانی خاتم المرسلین در بازیافتن مبعث کمال انسان بر کره زمین می دانستند بزرگانی که به ترتیل خواندن آن آیات را در موسیقی صوت داوودی امام خمینی در اقتدای به اهل سنت در نماز، برای انفجار نماز در تاریکستان حق کشی و ستم، استماع کردند، بزرگانی که بذر آرزوی تبلور حماسه های سرخ حنین و ذلت یهود خیبر را در شعر خونبار و برق شرربار ذوالفقار علی (ع) در فجر ظفر در دل می کارند، آزادمردانی که حضور پرصلابت اسلام را رمز راستین تداوم عظمت مسلمانان در بستر سیال زمان می دانند و مصطفی مرد نامآور قصه ما که مست و مسحور سرشاری عظمت ذره های خورشید جان فزای اسلام در پرتو وحدت بود و منتظر تجلی ائتلاف و همدلی در کاروانسرای میقات مسلمانان، تا حضور در کعبه نه تنها ابلاغ شعار که آیه بلوغ شعور آنان را در طواف خانه بر جهانیان به فتوت تمام بازخواند و این هدف با قداست در تفسیر قرآن آن اندیشمند پاکباز که به جد تمام می کوشد تا بسیاری از اعمال عبادی اهل سنت که از دیدگاه فقیهان شیعه باطل است با اجتهاد عمیق و زیربنائی خود تائید و تثبیت کند محسوس است فی المثل به عبارات زیر که حاکی از احاطه شایان توجه وی به فقه و اخبار و احادیث اهل سنت است و د رآن می کوشد تا راه توجیهی از نظر عقلی یا نقلی برای خالی از اشکال بودن - آمین گفتن - در پایان سوره حمد که سیره اهل سنت است و اتفاق فقهای شیعه در آن بر بطلان نماز است پیدا کند .
"اما اصحاب سنت، آمین گفتن را برای قاری قرآن - وقت اتمام قرائت - و همینطور در نماز - بعد از اتمام سوره حمد - به اجماع، مستحب دانسته اند و در تامین بعد از سوره فاتحه اللکتاب در نماز، اختلاف بین فقهای مذاهب اربعه - شافعی، حنفی، حنبلی و مالکی - پیش آمده است . که به جهر ادا شود یا به اخفات، و همینطور در استحباب آن اختلاف کرده اند که آیا تنها برای مامومین مستحب است یا هم برای مامومین و هم برای امام مستحب است و این فقیهان به روایاتی از ابوهریره و ابوموسی اشعری و وائل بن حجر استناد کرده اند که دسته اول از این روایات که دلالت بر استحباب تامین در نماز دارند مسلم از بین روایات اهل سنت اخراج و در صحیح خود بازآورده است و دسته دوم از این روایات که حاوی مسئله جهر و اخفات به تامین است آنکه امهات از روایات اهل سنت بیرون کشیده است و دسته سوم را ابو داود نسائی و دارقطنی از روایات اهل سنت بیرون کشیده اند و بر تائید این روایات که در باب استحباب تامین وارد شده است سیره اسلامی شهادت می دهد و آنچه در تذکره مرحوم علامه مسطور است از اینکه تنها ابوهریره این روایات را نقل کرده است نظری است غیرصواب بلکه اگر در اخبار خاصه ای که از ائمه ما وارد شده است نهی از آمین گفتن در نماز نشده بود هر آینه برای تجویز آن وجه بسیار محکمی - که عبارتست از جری سیره اسلامی بر آن - وجود داشت چون تامین بدنبال اتمام فاتحة الکتاب بین همه طوایف مسلمین اشتهاد داشته و این سیره بنحوی نبوده است که در عصر خلفا حادث شود بلکه اتصال آن به عصر پیامبر قطعی است، اما نهیی که در اخبار ما وارد شده است متوجه کلمه آمین مشدد است مانند قول حق تعالی - ولا آمین البیت - که از ماده ام بمعنای قصد است مضاف بر اینکه آمین بر وزن فاعیل عربی نیست همینطور که هابیل و قابیل غیر عربی اند . اما آمین عربی، بر وزن فعیل است و اصل آن امین بوده است و آمین اشباع آنست و اشباع جایز است بر این قرار، آمین، دعا و نیایش است و معنای آن، استجب لنا; و آنچه ابی صالح از ابن عباس روایت کرده، این است که وی گفته است از پیامبر (ص) پرسیدم: معنای آمین چیست، حضرت فرمود - رب افعل - معنای آنست و ترمذی گفته است که معنای آن - لا تخیب رجائنا - معنای آنست; بنابر آنچه گذشت، گفتن آمین در نماز جایز است "زیرا که آمین حسب تحلیل مذکور دعاست و کلام آدمی نیست و آنچه بر تائید این مطلب شهادت می دهد این است که قول به نهی از آمین مشدو در آنچه از ابی نصر، عبدالرحیم بن عبدالکریم قشیری و ابی حسن و حسین بن فضل روایت شده است به امام صادق (ع) نسبت داده اند . " (26)
آنچه در مسئله استحباب آمین در اینجا به سلک تحریر درآمد خلاصه ئی بود از نظر بلند و محققانه این مرد علم و فقاهت که به باریک بینی تمام و واقع بینی دور از تعصب و اتهام در ابتدای تفسیر سوره حمد بازآورده است و اینک بهترین معرف شخصیت علمی آن بزرگ، نشر و معرفی آثار سودمند و پرژرفای اوست و همینطور مراجعه تخصصی و ژرف اندیشی حکیمانه در این آثار در عین التفات به این نصیحت پدرانه مولانا; که،
هل صباحت را، رها کن کبر و کین
نیست جیحون، نیست جو، دریاست این (27)
یکی دیگر از خصایصی که زمینه وصول به درک مراحل والای علمی، برهانی و منازل اعلای ذوقی، عرفانی آثار این شهید اقلیم ولایت را هموار می سازد نکته یابی و دقیقه شناسی است از اینروست که سزاوار این امر خطیر را جز پیمودگان وادی صعب العبور حکمت و واصلان به این مروارید را جز غواصان مجرب دریای معرفت نمی یابم و ناآشنایان به نزد عشق و محبت و غریبان بزم پرشور علم و فضیلت را هشدار می دهم، که:
نکته ها چون تیغ پولادست تیز
اگر نداری تو سپر واپس گریز (28)
تفسیر قرآن و همینطور منشور عقلی قواعدالحکمة و تعلیقات فلسفی وی بر کتاب اسفار و ... همیشه برای این شیفته شراب حقیقت تداعی بخش این اشعار بلند حضرت خداوندگاری مولاناست:
یک دهان خواهم به پهنای فلک
تا بگویم وصف آن رشک ملک
ور دهان یابم چنین و صد چنین
تنگ آید در بیان آن امین
اینقدر هم گر نگویم ای سند
شیشه دل از ضعیفی بشکند (29)
چهارمین بخش از ابعاد زندگی پرافتخار وی، حضور مدبرانه و ظهور محتاطانه در عرصه پرمخاطره و لغزاننده سیاست و تبلور شکوهمندانه در پهنه سرنوشت مسائل اجتماعی است که آن شهید بزرگوار اقلیم ولادت در عرصه حماسه سرخ شهادت جان گرانبهای خود را در این ره به طبق اخلاص نهاد و برای تداوم بخشیدن راه حسین که همان اعتلای کلمه توحید در نفی بت و بت پرستی به شفق خونین ایثار بار عروج بربست و انقلاب ما اینک میراث معنوی این خونهائی است که در جریان زلال عشق و از خودگذشتگی به کوثر پایان ناپذیر ولایت پیوست و چون بررسی ابعاد سیاسی شخصیت این بزرگ مرد، به مقاله مفصل نیازمند است و در این سطور نمی گنجد ما آن را به نوشته ئی دیگر و وقتی فراتر محول می کنیم .
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
پاورقی:
1 . دیوان حافظ، بتصحیح خطیب رهبر، نشر صفی علیشاه، ص 564 - 565 .
2 . صحیفه نور، سخنان امام خمینی حول شهادت سیدمصطفی .
3 . امثال و حکم دهخدا، جلد سوم، حرف میم .
4 . البته استادان آن مرحوم در خارج فقه و اصول منحصر در آیت الله بروجردی و امام نیستند و ما اختصارا به آن دو بسنده کردیم .
5 . در نکته 319 همان ماخذ گوید: قرآن محضر جامع انسان کامل است .
6 . تفسیر القران الکریم، السیدمصطفی الخمینی، الجز الاول، ص 119 .
7 . همان .
8 . الامام علی، صوت العدالة الانسانیه، المجلد الاول، جورج جرداق، نشر بیروت، ص 59 .
9 . دیوان حافظ، بتصحیح خطیب رهبر، ص 215 .
10 . همان، ص 411 .
11 . تفرج صنع، عبدالکریم سروش، ص 329 .
12 . تفسیر القرآن الکریم، السید مصطفی الخمینی، مقدمة الجز الاول، ص 10، محمد السجادی .
13 . همان، ص 105 .
14 . همان، ص 325 .
15 . همان، ص 101 .
16 . همان، ص 109 .
17 . مثنوینامه خروش عشق، دفتر اول، اثر نگارنده .
18 . تفسیر القران الکریم، السیدمصطفی الخمینی، الجز الاول، ص 109 .
19 . همان، ص 141 .
20 . همان، ص 181 .
21 . همان، ص 108 .
22 . مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایة، الامام الخمینی، بتصحیح السید الاشتیانی .
23 . تفسیر القرآن الکریم، السید مصطفی الخمینی، ص 141 .
24 . سوره حدید، آیه 3 .
25 . مثنوینامه خروش عشق، دفتر اول، اثر نگارنده .
26 . تفسیر القرآن الکریم، السید مصطفی الخمینی، ص 29 - 30 .
27 . مثنوی معنوی، جلد دوم، دفتر چهارم، بتصحیح نیکلسون، نشر امیرکبیر، ص 361 .
28 . همان، جلد اول، دفتر اول، ص 43 .
29 . همان، جلد سوم، دفتر پنجم، ص 120 .

تبلیغات