آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰

چکیده

متن

آیة‏الله سبحانى در این گفتار، ابتدا با اشاره به اصول محورى ضرورت تحول و تکامل نظام آموزشى، متناسب با دگرگونى‏هاى جهان، ضرورت تناسب برنامه‏هاى درسى با استعدادهاى متفاوت و توجه به گستردگى نیازهاى جهان معاصر و ضرورت بهره‏ورى هر چه افزون‏تر از دوران تحصیل، به اصل مهم لزوم حفظ ارتباط محصلان فعلى و آینده حوزه و استفاده از دستاوردهاى علمى گذشتگان حوزه پرداختند. آن‏گاه، بر لزوم دقت و احتیاط و همه جانبه‏نگرى در تغییر و تحول متون درسى تاکید کرده و علوم مقدمى حوزه و وضعیت فعلى نظام آموزشى را مورد بررسى قرار داده‏اند.
شایان ذکر است که اظهارات ایشان در «اجلاسیه بررسى نظام آموزشى حوزه‏» ایراد شده است.
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله الذی فضل مداد العلماء على دماء الشهداء و جعل اجنحة الملائکة مواطا لاقدامهم، والصلاة والسلام على معلم الکتاب والحکمة خاتم النبیین و اشرف المرسلین، سیدنا ابی‏القاسم محمد و على آله الطیبین الطاهرین عیبة علومه و حفظة سننه و آثاره، صلاة دائمة، مادامت السماء ذات ابراج والارض ذات فجاج.
سخنان من بر چهار اصل استوار است; یعنى باید این چهار اصل را در نظر بگیریم، سپس، در نظام آموزشى حوزه اظهار نظر کنیم.
یکم) جهان متغیر و برنامه ثابت است، آیا این دو با هم همگون هستند؟
دوم) استعدادها متفاوت و برنامه ثابت است، الان در حوزه، نظام درسى ابت‏حاکم است، این دو با هم سازگار هستند یا باید نوعى سازگارى ایجاد کرد؟
سوم) مدت تحصیل کوتاه است و نیازها فزون از مدت تحصیل است، چه باید کرد؟
چهارم) هر نوع تحول و تبدل در نظام آموزشى، باید رابطه نسل جدید را با قدیم قطع نکند; یعنى اصالت‏ها حفظ شود و نسل حاضر و آینده بتواند از معارف و آثار دیرینه بهره‏مند شود.
اصل یکم
جهان متغیر و برنامه ثابت، مسلم تولید اشکال مى‏کند. البته این اشکال در گذشته هم بوده، مثلا در فلسفه، مساله ربط حادث به قدیم، یک نوع برگردان این اشکال است که جهان حادث را چگونه به خداى قدیم ارتباط دهیم؟ همین مطلب در مسایل کلامى در بحث‏خاتمیت‏به گونه‏اى دیگر رخ مى‏نماید; جهانى که بشر در آن زندگى مى‏کند، متغیر و متبدل است، در حالى که برنامه اسلام به عنوان خاتمیت داراى قوانین ثابتى است، چگونه قانون ثابت، جهان متغیر را اداره مى‏کند؟
در بحث‏هاى کلامى مى‏گویند: اسلام دو نوع قانون و مقررات دارد: آنچه که مربوط به فطرت است، ثابت است آن چه که مربوط به خارج فطرت است، متغیر است. آن‏جا که تغیر هست، در آن جا قانون نیست و در آن جایى که قانون هست، فطرت انسان هست و فطرت انسان در گذشته و حال دگرگون نشده است. اما بحث ما در موضوع دیگرى است. یک برنامه مدون ثابتى از زمان صاحب جواهر تاکنون رایج‏شده و ما مى‏خواهیم با این قوانین و مقررات ثابت، جامعه متغیر را که در هر «آن‏» براى خود خواسته‏اى دارد، اداره کنیم، مسلما جامعه در اختیار ما نیست که به آن یک نوع ثبات بخشیم، اما قانون را مى‏توانیم به نحوى تغییر دهیم که با این تغیر هماهنگ باشد.
این، اصل اولیه بازنگرى در نظام آموزشى است - که بحمدالله مورد توجه همه است - و ایجاب مى‏کند که این نوع جلسات و تبادل فکرى باشد تا یک نوع هماهنگى بین جامعه متغیر و برنامه ثابت‏خود ایجاد کنیم، لباس برنامه را با حفظ اصول عوض کنیم.
اصل دوم
وجود استعدادهاى متفاوت در حوزه و در عین حال، یک نواختى برنامه، یک نوع ناهماهنگى به شمار مى‏رود. در زندگى مرحوم محقق اردبیلى نوشته‏اند که در نجف دو درس مى‏گفت. یک درس مشترک و یک درس هم براى دو نفر به طور خصوصى مى‏گفت که تیزهوشان آن زمان یا پى‏افکنان دانش‏هاى آن زمان بودند، یکى مرحوم صاحب مدارک و دیگرى مرحوم صاحب معالم. این ایجاب مى‏کند که دگرگونى زیربنایى در برنامه حوزه ایجاد شود و در طرح‏ها و برنامه‏ها به آن توجه شود.
اصل سوم
در گذشته، نیاز علمى عالم یک شهر، محدود بود. پدر من از علماى تبریز بود، براى خود بیرونى داشت و ملاقاتى داشت و نوشتنى داشت من دوره‏اش را به خاطر دارم; نیازهایش نسبت‏به خواسته‏هاى جامعه خیلى کم بود. مرحوم میرزاى قمى (اعلى الله مقامه) جامع الشتات‏اش بیانگر نیازهاى آن روز است. در حالى که الان نیازهاى امروز متنوع و این علوم تجربى که الان به کار آمده و مخصوصا علوم روان‏شناسى و جامعه‏شناسى و علوم انسانى، ما را در مقابل امواجى از مباحث قرار داده که ریشه‏هاى آن در کتاب‏هاى ما کم است و اصولا کمتر بحث‏شده است.
مثلا کتاب‏هایى که در باره خداشناسى در صد سال قبل نوشته شده، الان اگر مطرح کنى در عین حالى که اصیل هستند، پاسخ‏گوى نیازها و خواسته‏هاى دانشگاهیان و دیگر اقشار نیست علت آن گستردگى علوم و مطرح شدن شبهات تازه است. البته، دشمن، مایه تکامل انسان است و شاید یکى از فلسفه‏هاى خلقت‏شیطان همین است، دشمن انسان است، ولى در عین حال، نیازها فراوان و زمان کم است نه تنها در مسایل فقهى و حقوقى، بلکه در تمامى زمینه‏هاى علوم حوزوى این خلا مشاهده مى‏شود.
این سه اصل، ما را به تغیر و حرکت و دگرگونى و بازبینى وا مى‏دارد.
اصل چهارم
بازبینى باید به گونه‏اى باشد که ارتباط نسل جدید، با دانش‏ها و کتاب‏هاى بزرگان ما قطع نشود طورى نشود که آن چنان همه را تغییر دهیم که بعد از بیست‏سال و سى سال دیگر، جواهر براى طلبه به صورت کتاب غریبى درآید. باید موازنه را حفظ کرد. در عین حال که آن سه اصل، ما را به یک حرکت صحیح عقلانى دعوت مى‏کند، این اصل هم به ما هشدار مى‏دهد که گام‏ها باید آهسته‏تر، آرام‏تر، شمرده‏تر، حسابى‏تر برداشته شود; طورى باشد که ارتباط نسل ما با کتب عالمان گذشته حفظ شود.
پس چه کنیم؟ اصولى ایجاب مى‏کند که حرکت، تکاملى و با دگرگونى همراه باشد و اصل دیگرى ایجاب مى‏کند که رابطه نسل جدید با دانش‏هاى گذشتگان محفوظ بماند; این‏جاست که باید بزرگان نظر دهند، نظر یک فرد کافى نیست.
برنامه‏هاى درسى مدارس
در برنامه‏هاى درسى مدارس - که آن را از نزدیک بررسى کرده‏ام - مقدارى از مدارس و دانشگاه تقلید شده است. در دبیرستان ذهن محصل را کاسه بزرگى حساب مى‏کنند و همه نوع دانش در آن مى‏ریزند که در آخر همه‏اش ناقص است. به قدرى برنامه‏ها متنوع است، درس‏هاى عمومى زیاد است که درس‏هاى اصلى پا نمى‏گیرد، با این روش طلبه قواعد صرف و نحو عربى را نمى‏داند و عبارات متون عربى را خوب نمى‏تواند بخواند. بالاخص از آن زمان که مساله ترم یا نیم سال رایج‏شده، معلم ناچار است که کتاب‏ها را تا آخر سال تمام کند، حالا شاگرد بفهمد یا نفهمد.
در دوره ادبیات، آوردن تفسیر و عقاید گسترده، مانع ملکه شدن ادبیات مى‏شود. ادبیات عرب کلید است، مفتاح معارف است، باید ملکه راسخ شود. این در صورتى عملى است که طلبه در عین فراغت، فقط عاشق این دانش‏ها باشد. اما اگر همه برنامه‏ها را ریختیم، سبب مى‏شود که این علم کلیدى پا نگیرد و طلبه نتواند آیه و روایت و حدیث و شعر را بخواند و حلاجى کند

تبلیغات