آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰

چکیده

متن

به مناسبت‏سالگرد شهادت اندیشمند و فیلسوف گرانقدر حوزه شهید استاد آیة‏الله مرتضى مطهرى در اردیبهشت‏ماه امسال مراسمى در مدرسه عالى تربیتى و قضایى طلاب قم برگزار شد و در این مراسم آقاى دکتر حداد عادل در مورد خدمات آن شهید در زمینه «آسیب شناسى دین و دیندارى‏» سخنرانى کرد . پیام حوزه به منظور گرامیداشت‏یاد آن فرزانه و به دلیل آنکه این سخنرانى نگرشى خاص به تلاشهاى آن شهید در دفاع از مرزهاى ایمان و عقیده است اقدام به چاپ آن مى‏نماید .
آسیب‏شناسى دینى
«آسیب‏شناسى دینى‏» اصطلاح جا افتاده‏اى نیست . در میان اهل فضل و نویسندگان و دانشگاهیان، یک عنوان جدید است . به همین جهت ممکن است ذیل این عنوان مطالب مختلفى مطرح شود; این اصطلاح گفته شود و هر کس از آن چیزى اراده کند; اتفاق کلمه‏اى بر سر این اصطلاح حاصل نشده است; تا معناى واحد و - در واقع - پذیرفته شده‏اى، در نزد همگان داشته باشد .
این اصطلاح از علم پزشکى وام گرفته شده است . آسیب‏شناسى در علم پزشکى، ترجمه اصطلاح «پاتولوژى‏» به معناى «دانش شناخت‏بافتهاى آسیب دیده‏» در بیماریهاست، که معمولا پاتولوژى یا هیستولوژى یا بافت‏شناسى را تداعى مى‏کند . بافت‏شناسى، علم شناخت‏بافتهاى بدن است از آن حیث که سالم هستند . و اگر از حیث‏بیماریها و اختلالاتى که در بافت‏حاصل مى‏شود: بافت را مطالعه کنند، آسیب‏شناسى یا پاتولوژى مى‏گویند .
وقتى این اصطلاح را، ما در حوزه اندیشه‏هاى دینى و بحثهاى دینى به کار مى‏بریم، لابد مرادمان این است که چه اشکالات و مسائلى در کار دین و دیندارى جامعه، ممکن است‏بروز کند و به دین آسیب برساند بنده از آسیب‏شناسى دینى به معناى وسیع کلمه این معنى را مى‏فهمم .
اگر مقصود از آسیب‏شناسى دینى این باشد، باید بگوییم که همه فعالیتهاى استاد شهید مطهرى را مى‏توانیم مربوط به آسیب‏شناسى دینى بدانیم . تالیفات، سخنرانیها و اقدامات اجتماعى ایشان و همچنین درسهایى که مى‏دادند، همه اینها، یا در جهت‏شناخت آسیبهایى بود که به دین و دیندارى وارد مى‏شد یا مسبوق به آن شناخت و نتیجه آن شناختها بود; یعنى یا در جهت دردشناسى بود و یا در جهت درمان آن دردها . درمان هم، بعد از شناخت درد است . اگر درد و آسیب را به معناى وسیع کلمه بگیریم ایشان، تمام عمر، کارش این بود که ببیند کجا دردى هست و آفتى هست و در کار دین و دیندارى، چه درمانى مى‏باید توصیه کرد . ایشان برازنده همان وصفى بود که امیرمؤمنان در نهج البلاغه به کار مى‏برد «طبیب دوار بطبه‏» . (1)
به همین معنى، مى‏توانیم بگوییم که فعالیت همه صاحب‏نظران و اهل بصیرت در عالم دین و دیندارى، باز به آسیب‏شناسى دینى مربوط مى‏شود; یعنى این امرى نیست که اختصاص به شهید مطهرى داشته باشد، بلکه هر آدم دردمند خردمندى، در عالم دیانت، باید به فکر آسیب‏شناسى دینى و درمان آن باشد .
احیاى فکر دینى
نکته دیگر این است که هر چند این اصطلاح، اصطلاح جدیدى است، اما ما یک اصطلاح دیگرى داریم که مفهوم متضایف این اصطلاح و نسبتا جا افتاده است و آن «احیاى فکر دینى‏» است .
ما مدتى است که در جامعه‏مان با اصطلاح احیاى فکر دینى آشنا هستیم; کتابها و مقالاتى در این زمینه نوشته شده است; شخصیتهایى به عنوان احیاگران اندیشه دینى مطرح شده‏اند، بخصوص در یک قرن اخیر، احیاگرانى پیدا شده‏اند .
خلاصه، اصطلاح احیاى فکر دینى، از مفهوم مقابلش جا افتاده‏تر است و پیداست که احیاى فکر دینى و آسیب شناسى دینى، دو روى یک سکه هستند; یعنى، دو وجهه از یک واقعیت‏اند، دو مفهوم مخالف‏اند که هم عنان و همدوش هم‏اند; آن کسى که مى‏خواهد دین را احیا کند، در واقع مى‏خواهد دین را از آسیبها و آفتهایى که به آن رسیده، درمان کند و آن را از نو بسازد; پس، آسیب‏شناسى در واقع کار هر کسى است که قدم در راه احیاى فکر دینى مى‏گذارد .
گاه با شخصیتهاى متعددى روبرو مى‏شوید که درصدد احیاى فکر دینى بوده‏اند . در میان اینها مهمتر از همه، به لحاظ تاریخى، مرحوم سید جمال‏الدین اسدآبادى است; سید جمال الدین چهره‏اى است که فرق او با سایر علماى زمانش، همین وجهه مت‏خاص احیاگرى او بود، شما در آثار سید جمال، اشارات فراوانى به آسیبهایى که به دین و دیندارى رسیده، مى‏بینید . و این اشاره‏ها، براى کسى که مى‏خواهد قدم در راه احیاى دین بگذارد، کاملا طبیعى است . از این گونه شخصیتها در عالم اسلام زیاد بودند در ایران هم بوده‏اند . استاد شهید ما مرحوم مطهرى بحق یکى از چهره‏هایى است که ما مى‏توانیم بگوییم عمر خود را در راه احیاى اندیشه دینى صرف کرد .
بنده‏این‏اصطلاح آسیب‏شناسى‏دینى را براى سهولت‏بحث‏به دو بخش تقسیم کرده‏ام:
الف) آسیب‏شناسى دیندارى;
ب) آسیب‏شناسى دینى .
مقصودم از آسیب‏شناسى دیندارى، شناخت آفات و موانعى است که مانع دیندارى مردم مى‏شود . و مراد از آسیب‏شناسى دینى، شناخت آفاتى است که به اصل دین لطمه مى‏زند .
پیداست که آسیب‏شناسى دیندارى یک قشر با قشر دیگر فرق مى‏کند: براى جوانها، آنچه مانع دینداریشان مى‏شود یک چیز است، براى میانسالان و سالخوردگان چیزهاى دیگر . آسیب‏شناسى دیندارى در شهر ممکن است‏حکایت از یک دسته از عوامل بکند و در روستا حکایت از عوامل دیگر . یا مثلا آسیب‏شناسى دیندارى زن و مرد فرق مى‏کند، همچنین آسیب‏شناسى دیندارى طلاب با دانشجویان; بازاریان با . . .
ارتباط آسیب‏شناسى دیندارى با جامعه‏شناسى
پس آسیب‏شناسى دیندارى، به همان اندازه که مى‏تواند یک مقوله دینى باشد، یک مقوله اجتماعى هم هست . و این از آن جاهایى است که جامعه شناسى دینى، موضوعیت پیدا مى‏کند; یعنى مى‏بینید یک بحثى هست که از یک سو به منابع اصیل دینى و به گوهر و حقیقت دین مربوط مى‏شود و از سوى دیگر با اختلاف قشرهاى مختلف اجتماعى، حکمش فرق مى‏کند . این بحث در جامعه شناسى دینى مطرح مى‏شود .
شهید مطهرى یک طبیب روحانى بود که تخصصش در همین آسیب‏شناسى دیندارى و تخصص ویژه‏اش در آسیب‏شناسى دیندارى جوانان، بود .
شهید مطهرى بیش از هر کس دیگرى و بیش از هر موضوع دیگرى، علاقه‏مند بود که بداند چه علل و عواملى و چه آفاتى جوانان را از دین دور مى‏کند . ایشان بعد از اینکه به تهران آمد، بدون اینکه از ارزشهاى روحانى قم اعراض کند، به سراغ دانشگاهها و جوانان و قشر تحصیل کرده رفت و بیش از هر کس دیگرى مسائل و مشکلات این قشر را مى‏دانست .
عوامل آسیبهاى دیندارى از دیدگاه شهید مطهرى
تصور بنده این است که ایشان دو چیز را عامل اصلى در آسیب‏شناسى دیندارى جوانان مى‏دانست:
الف) ناآگاهى جوانان از حقیقت دین;
ب) آلودگى اخلاقى .
حال ببینیم ایشان در زمان خودشان چگونه تشخیص مى‏دادند که جوانها اسلام را نمى‏شناسند; چگونه است که دانشگاهیها، دانش‏آموزان سالهاى بالا که اهل فکرند و جستجوگرند، از حقیقت دین بى‏خبرند و تصورى از دین ندارند یا اینکه تصور غلطى دارند .
یکى از نشانه‏هاى عامل اول، این بود - و شاید بتوان گفت این هست - که خیلیها دین را یک امر غیرمعقول و غیرمنطقى مى‏پنداشتند; خصوصا قشرهایى که با اندیشه‏هاى غربى و علم و فلسفه غربى آشنا بودند . عده‏اى از آنها تصورشان این بود که اصولا در دین نباید دنبال یک نظام منطقى و یک نظام عقلایى بود; یعنى دین بر نمى‏تابد که به محک تفکر عقلایى و منطقى زده شود و سربلند از بوته آزمایش بیرون آید .
یکى از کوششهاى سترگ مطهرى این بود که این تصور را از اذهان پاک کند و نشان دهد، اسلام نظامى است که یک انسان خردمند فرهیخته منطقى هم مى‏تواند به آن باور داشته باشد . دین مجموعه‏اى از اوهام و تحکمات نیست که کسى بنابر سلیقه‏اى، عشقى، سابقه‏اى دنبال آن باشد اما قابلیت تجزیه و تحلیل و عرضه به محک علم و منطق را نداشته باشد .
این وجهه نظر، ستون فقرات نظام فکرى شهید مطهرى بود; همت ایشان این بود که این تهمت را از دین دور کند و به عنوان یک فیلسوف، هیچ وقت اعتماد خودش را به عقل از دست نمى‏داد و همواره در طرح مباحث و ارتباط با مخاطبان خودش، راهى را که مبتنى بر تفکر عقلانى بود، برمى‏گزید . بخش قابل توجهى از آثار شهید مطهرى را همین دفاع از جنبه عقلانى اسلام تشکیل مى‏دهد، ایشان آن اندازه که به فلسفه اسلامى غیرتمند بود براى این بود که مى‏خواست این توهم را که جهان‏بینى دینى مبتنى بر یک نظام عقلانى نیست دور کند .
در آسیب‏شناسى دیندارى جوانان، تصور غلط دیگر که به ناآگاهى جوانها از حقیقت دین مربوط مى‏شود «خرافى پنداشتن دین‏» است; یعنى دین را مجموعه‏اى آمیخته و همراه با خرافات مى‏دانستند .
ایشان در لابلاى آثارشان هر جا که فرصت‏به دست آورده‏اند، با شجاعت‏به آن خرافاتى که دامان دین را آلوده و چهره دین را در نظر جوانها، زشت کرده، اشاره و اعتراض کرده‏اند و با صراحت آنها را نفى کرده‏اند تحریف زدایى از واقعه عاشورا از این نمونه است .
یکى دیگر از آسیبهایى که در این بخش مطرح است، منافى دانستن دین با علوم جدید و پیشرفت و صنعت و توسعه و امثال آن است .
البته امروز دیگر این مساله حل شده ولى شاید هفتاد سال پیش، یک گره کور بوده است . تصور بسیارى از کسانى که با علوم غربى کم و بیش آشنا بودند، این بود که علم، رقیب دین است و آنجا که علم نباشد، دین مطرح است و آنجا که علم مطرح است دیگر جایى براى تفکر دینى باقى نمى‏ماند . و خیلیها فکر مى‏کردند که دوران علم فرا رسیده و دوران دین سپرى شده است .
مطهرى سعى کرد با این درد مبارزه کند و تفهمیم بکند که شناخت قانونمندیهاى طبیعت، تحت عنوان علوم تجربى و بیان آن در قالب قوانین ریاضى، هیچ منافاتى با دین و دیندارى ندارد، بلکه این از لوازم جامعه اسلامى است; لذا بخشى از آثار خود را به این اختصاص داده بود .
یکى دیگر از آفاتى که در این باب بود و هست، این تصور است که دیندارى با زندگى سعادتمندانه در دنیا منافات دارد . خیلیها از دیندارى و دین فرار مى‏کردند و حرفشان این بود که: با دین و دیندارى نمى‏شود خوشبخت‏بود و زندگى درست و حسابى داشت . این کشورها و شهرهاى اسلامى را ببینید، همه چیزشان آشفته و بى‏نظم است، قوانینشان عمل نشده است، نه نظمى، نه نظافتى، نه بهداشتى; اما آنهایى که دین را در حاشیه قرار داده‏اند زندگیشان سعادتمندانه و مرتب و منظم است . مطهرى، در این زمینه هم کار کرد .
یکى دیگر از مباحث در همین زمینه، تصور ناتوانى دین در اداره جامعه در مسیر تحولات زمانه بود، خیلیها انتقاد مى‏کردند و این تصور را داشتند که چگونه ممکن است‏با تحولات شگرفى که در روزگار ما به ظهور مى‏رسد، دین همچنان بتواند درمان دردها باشد و تناسب خود را با نیازهاى بشر حفظ کند .
ایشان سخنرانیهاى متعددى تحت این عنوان کردند، کتاب و مقاله نوشتند، بحث‏خاتمیت‏به همین مساله مربوط مى‏شود و یا سخنرانیهایى که بعد از شهادتش به نام «اسلام و مقتضیات زمان‏» به چاپ رسید، به همین مطالب مربوط است .
موضوع مهم دیگرى که جوانها را از دین و معنویت و خداشناسى و خداپرستى دور مى‏کند و از مقوله شبهات فکرى و نظرى نیست، مشکل اخلاقى است که یک بلیه‏اى است که خصوصا دامنگیر جوانان، به لحاظ سن و سال و بحران غرایز و مقتضیات موجود و موانع مفقود در جامعه آن روز بود . مطهرى، از این باب خیلى رنج مى‏برد .
ایشان در کتاب علل گرایش به مادیگرى - که از نام این کتاب پیداست که یک نوع آسیب‏شناسى است - یکى از علل گرایش به مادیگرایى را همین مفاسد اخلاقى ذکر مى‏کنند و مى‏گویند: وقتى یک کسى در مسیر مفاسد اخلاقى افتاد، فساد اخلاق زمینه اعراض او از دین مى‏شود; چون دین را مزاحم تمنیات خود مى‏بیند و اگر جامعه‏اى پاک باشد به انحاى گوناگون، مستعد دیندارى مى‏شود و اگر در جامعه‏اى فساد باب شود، مردم از دین دور مى‏شوند خصوصا جوانها .
نمونه‏هایى از اقدامات درمانى شهید مطهرى
از اقدامات درمانى شهید مطهرى براى این بیمارى، سخنرانیها و کتابهایى است که در باب مسائل جنسى و حجاب و ازدواج و اخلاق جنسى نوشته است . ایشان تشخیص مى‏دادند که چگونه بى‏حجابى، یک مفسده اخلاقى است و یک آسیبى به دیندارى جوانان است، این بود که آن کتاب مساله حجاب را نوشتند .
یکى دیگر از خصوصیات شهید مطهرى، توجه به «دو جنسى بودن جامعه‏» است . ایشان توجه داشتند که زنان، به یک معنى قربانى بى‏توجهى شده‏اند و هم به یک معنى ابزارى براى دور شدن جامعه از دیندارى‏اند . ایشان معتقد بود که باید براى زنان در جامعه اسلامى، سرمایه‏گذارى کافى شود تا لااقل جبران بى‏توجهیهاى گذشته بشود،
کتاب حقوق زن در اسلام ناظر به همین توجه ایشان به این قشر جامعه بود .
شهید مطهرى و آسیب شناسى دین
مطهرى در کار آنهایى که مدعى بودند دارند دین را معرفى مى‏کنند دقیق مى‏شد و سعى مى‏کرد اشکالات آنها را کشف کند .
موضع‏گیرى استاد مطهرى در برابر سه گروه
در این زمینه شهید مطهرى، حداقل با سه گروه مواجه بود:
1) آن دسته از روحانیانى که گرفتار جمود بودند، آنهایى که الان هم، انقلاب با آنها مشکل دارد، آن عده که امام در این اواخر، بث و شکواى خود را از آنها بیان داشت .
مطهرى سعى مى‏کرد با جمود حاکم بر افکار و اذهان این دسته از روحانیان، مخالفت کند . مطالب مفصلى که ایشان در مقام مخالفت‏با تفکر اخبارى بیان کرده، در همین زمینه است .
2) یکى دیگر از آن قشرها، روشنفکران مذهبى بودند; کسانى که روحانى نبودند، از حوزه برنخاسته بودند ولى متدین بودند، مسلمان بودند، مى‏نوشتند، سخنرانى مى‏کردند و دین را به جامعه و جوانان معرفى مى‏کردند .
مطهرى به تصویرهایى که اینان از دین ترسیم مى‏کردند، حساس بود . در عین اینکه متانت و تواضع خود را حفظ مى‏کرد و هیچ وقت‏بى‏انصافى نمى‏کرد و جوانب بحث را خلط نمى‏کرد، اما، کوتاه هم نمى‏آمد . نسبت‏به مرحوم مهندس بازرگان، احترام قائل بود . اما با شجاعت و صراحت در مقدمه جلد پنجم اصول فلسفه و روش رئالیسم انتقادات جدى خودش را به نظام فکرى مهندس بازرگان - آنجایى که در کتاب راه طى شده دین را معرفى مى‏کند - مطرح مى‏کند و چون مقام، مقام دفاع از دین بود، ایشان ملاحظه اشخاص را نمى‏کرد .
همین روش را در مورد دکتر شریعتى داشت . با اینکه خیلیها سکوت مى‏کردند یا مایل نبودند که ایشان اشتباهات دکتر شریعتى را ذکر کند، در محافل مذهبى، اشکالات خود را مى‏گفت . بنده یادم هست در عید فطرى که فکر مى‏کنم سال 56 بود، بعد از نماز به منزلشان رفتیم; عده‏اى از اعضاى انجمن اسلامى پزشکان به دیدن ایشان آمده بودند; از جمله صحبتهایى که مطرح کردند این بود که شما چرا با دکتر شریعتى مخالفید؟ ایشان خیلى خونسرد گفتند:
فلان موضوع جزء مسلمات اسلام هست‏یا نه؟ جزء احکام اسلام هست‏یا نه؟ گفتند: بله . گفت: خوب . این نوشته‏ها را شما بخوانید . اگر من بگویم کسى با خواندن اینها فکر مى‏کند، اصل این موضوع در اسلام نیست، حق دارم این اعتراض را بکنم یا نه؟ گفتند: بله . گفت: حرف من ازا ین قبیل است .
شیوه ایشان، در مورد بعضیهاى دیگر هم همین طور بود .
خلاصه، ایشان از ناحیه روشنفکران مذهبى، بیشتر نگران التقاط بود . بارزترین و کریه‏ترین چهره التقاط را در آثار مجاهدین خلق مى‏دید و شاید از آنها بدتر، در آثار گروه فرقان .
یک عده قلم برداشته بودند و تحت عنوان اسلام، کتاب و مقاله مى‏نوشتند تفسیر قرآن مى‏کردند اما یکسره آمیخته با شوائب مکتبهاى مادى، یک چهره التقاطى به نام اسلام راستین از اسلام معرفى مى‏کردند . مطهرى، با شجاعت، در مقابل این آسیبها ایستادگى مى‏کرد و این، خیلى کار سختى بود; براى اینکه بعضى از این گروهها با فعالیتهاى سیاسى و مبارزاتى وجهه‏اى - خصوصا در بین جوانهاى دانشگاهى - کسب کرده بودند، اگر روز روشن را مى‏گفتند شب است، عده‏اى مصلحت‏اندیشى مى‏کردند و مى‏گفتند: نباید گفت اینها اشتباه مى‏کنند; چون دشمن استفاده مى‏کند .
یادم هست، شبى ایشان در ایام محرم، در مسجدى گفته بودند: جمله ان الحیاة عقیدة و جهاد حدیث نیست، ما در منابع خودمان گشتیم، سندى براى این عبارت پیدا نکردیم . پس دانشجویان فکر نکنند که این کلام معصوم است . آقاى مطهرى مى‏گفت: هر عقیده و جهادى مطلوب نیست; پس براى شما فرق کند مبارزه به نام اسلام و مبارزه به اسم مارکسیسم . ایشان، این حرف را بالاى منبر گفته بود، چه وقت؟ آن وقت که بازار این حرفها در دانشگاه داغ بود . یادم هست، فرداى آن روز یکى از دانشجویان مذهبى آمد نزد من (چون ارادت بنده را به ایشان مى‏دانست) با یک دامن گله از آقاى مطهرى که: ایشان اصلا حساب نمى‏کند . الآن وقت این حرفها نیست . عده‏اى را مى‏رنجاند و . . . .
اما مطهرى اهل این حرفها نبود . در مقدمه چاپ هشتم علل گرایش به مادیگرى دقیقا، به سمت افکار التقاطى هدفگیرى و به گروه فرقان اعلام جنگ کرده است . بنده مى‏توانم بگویم جزء اخیر علت تامه براى شهادت ایشان، همین مخالفت‏با گروه فرقان بود که بیش از همه در این مقدمه منعکس است .
3) سومین گروه «تحریفگران‏» بودند . اینجا، مخاطب مطهرى، وعاظ و گویندگان و اهل منبر بودند . ایشان به سخنان گویندگان مذهبى، خیلى حساس بودند و دیده‏اید که با چه شهامتى به تحریفات آنها در واقعه عاشورا اعتراض مى‏کند .
بنده، شجاعت مطهرى را در مقابل گروهى که در واقع مطهرى خود را متعلق به آنها مى‏دانست کمتر از شجاعت او در مقابل دستگاه طاغوت نمى‏دانم .
چیزهایى را که عادى شده بود، همه قبول و یا حداقل سکوت مى‏کردند، ایشان اعتراض مى‏کرد . و این همه، ناشى از ایمان و اخلاص آن بزرگوار بود که در بند خوشایند این و آن نبود، کار را براى رضاى خدا مى‏کرد و در مقام بندگى، کارها را کوچک و بزرگ نمى‏کرد . اگر یک وقت‏شان دین اقتضا مى‏کرد که ایشان یک سرى کارهاى کم اهمیت هم بکند، ابایى نداشت .
شهید مطهرى در واقع، درخشنده‏ترین گوهرى است که حوزه به دانشگاه تحویل داده است آیا نباید رابطه با شهید مطهرى را جدى بگیریم؟ امروز درست است که با پیروزى انقلاب اسلامى امکانات تازه‏اى در اختیار ما قرار گرفته و نعمت‏بزرگى عاید ما شده است، اما فکر نکنید، خطرهایى که شمردم، همه‏اش، از میان رفته است . ببینیم چقدر با آثار استاد شهید که زبده اندیشه‏هاى امام، علامه طباطبایى و بزرگان دیگر است، انس داریم .
امیدوارم خداوند به همه ما توفیق ایمان و عمل صالح و خدمتگزارى به انقلاب اسلامى را عنایت‏بکند و ما بتوانیم در حوزه و دانشگاه، در همه جا، وظیفه خودمان را انجام دهیم .
پى‏نوشت:
1) خطبه 108، صبحى صالح .

تبلیغات