آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸

چکیده

متن

محمدکاظم شاکر در سال 1342 شمسى در شهرستان میبد از توابع استان یزد دیده به جهان گشود. دبیرستان را در رشته علوم تجربى به پایان برد و کارشناسى علوم دینى و معارف اسلامى را در مدرسه عالى شهید مطهرى گذراند. آن‏گاه وارد حوزه علمیه قم شد و پس از اتمام‏دروس سطح حوزه، از سال 68 به تحصیل در خارج فقه و اصول پرداخت و دوره‏هاى کارشناسى ارشد و دکتراى علوم قرآن و حدیث را دردانشگاه‏هاى تهران و تربیت مدرس به پایان برد. در سال 1368 فارغ‏التحصیل ممتاز دانشگاه تهران شد و از رئیس جمهور وقت، على اکبر هاشمى رفسنجانى، لوح تقدیر دریافت کرد. وى هم اکنون عضو هیئت علمى دانشگاه قم است. کار تخصصى ایشان، روش‏هاى تفسیرى است و به تازگى تحقیقاتى را نیز در زمینه مقایسه روش‏هاى تفسیرى بین کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان و روش تفسیرى قرآن کریم به عمل آورده است. از وى کتاب‏ها و مقالات متعددى در زمینه علوم قرآنى به چاپ رسیده است. دکتر شاکر، دبیر اولین دوره انتخاب کتاب سال علوم و معارف قرآنى است.
کتاب‏شناخت دکتر محمد کاظم شاکر
کتاب‏هاى چاپ شده:
1. روش‏هاى تأویل قرآنى (در دانشنامه قرآن‏پژوهى آقاى خرمشاهى معرفى شده است)؛
2. قواعد وقف و ابتدا در قرائت قرآن کریم (در دانشنامه قرآن‏پژوهى آقاى خرمشاهى معرفى شده است)؛
3. فقر و غنا در قرآن و حدیث؛
4. باطن و تأویل قرآن (کار مشترک با آقاى على اکبر بابایى)؛
5. مبانى و روش‏هاى تفسیر؛
6. قرآن در آینه پژوهش (از دفتر اول تا دفتر چهارم).
پژوهش و حوزه: چه نوع تحلیل‏ها و برداشت‏هایى از وحى وجود دارد و دیدگاه شما در این باره چیست؟
، دیدگاه سنتى در میان اهل ادیان توحیدى، این است که پیامبران به واسطه فرشته‏اى (جبرئیل) پیام خداوند را دریافت مى‏کنند که این پیام همان «وحى» است. با این حال در طول تاریخ دیدگاه‏هاى مختلفى، هم در میان دانشمندان مذهبى و هم غیرمذهبى به‏وجود آمده است. اما در میان مسیحیان و مسلمانان نظریات جدیدى عرضه شده که کم و بیش با نظریه سنتى متفاوت است. در غرب تا قرن پانزدهم همان دیدگاه سنتى وجود داشت؛ اما با کشف مغایرت برخى قضایاى دینى ـ که در کتاب مقدس مطرح شده و به عنوان وحى تلقى شده بود ـ با قضایاى علمى، بسیارى را بر آن داشت که اساساً وحى را منکر شوند. این تفکر چنین تبلیغ مى‏کرد که پیامبران افرادى بوده‏اند که براى رسیدن به شهرت و مقام به‏دروغ ادعا کرده‏اند که از سوى خداوند وحى دریافت مى‏کنند. این وضعیت تا قرن هیجدهم به همین منوال ادامه داشت تا آنکه علم براساس یک‏سرى آزمایشات روان‏شناسانه پذیرفت که انسان فقط جسم و ماده نیست، بلکه هر شخصى داراى روحى است که خارج از ساز و کارهاى مادى و جسمانى عمل مى‏کند. آنها با اجراى خواب مصنوعى روى بسیارى از افراد، دریافتند که روح انسان در آن حالت قادر است اطلاعات عجیبى را کسب کند که در حالت عادى امکان ندارد؛ اطلاعاتى که در یک لحظه به دست مى‏آید و مربوط به زمان‏هاى گذشته یا مکان‏هاى دور دست است. با این دستاوردهاى علمى، غرب از موضع خود مبنى بر انکار وحى و دروغ پنداشتن ادعاى پیامبران یک قدم عقب‏نشینى کرد و پذیرفت که روح انسان مى‏تواند به حالتى برسد که اطلاعاتى را از غیب کسب کند. اما با این تحلیل نیز پذیرش صحت وحى مستلزم آن نبود که بپذیرند خداوند بر پیامبران وحى مى‏فرستد؛ بلکه چنین مى‏گفتند که پیامبران افرادى هستند که داراى روحى متعالى و شگفت‏اند که قادر است از جهان‏هاى دیگر (غیب) اطلاعات کسب کنند و همین روح گاهى براى خودشان مجسم مى‏شود؛ به طورى که فکر مى‏کنند شخص دیگرى، یعنى فرشته نزد آنها آمده، به آنها اطلاعات و اخبارى را مى‏رساند. این دیدگاه از وحى مى‏توانست خطاهاى کتاب مقدس را نیز توجیه کند. به این معنا که وحى اطلاعات خالص نیست که خداوند به افراد داده باشد، بلکه حاصل تعامل روح پیامبران با بدن، جهان ماده و جهان غیب است و در این تعامل، گاه اشتباه هم رخ مى‏دهد و امور غیرواقعى هم ممکن است واقعى جلوه کنند.
دیدگاه دیگرى نیز در غرب در دهه‏هاى اخیر به وجود آمده است و آن اینکه وحى یک تجربه دینى است. این دیدگاه، بر آن است که پیامبران مواجهه‏اى با خدا و عالم غیب داشته‏اند و بعداً تجربه خود را تفسیر کرده‏اند. به عبارت دیگر آن تجربه عارفانه بر شخصیت و روح و زندگى آنها اثر گذاشته، متناسب با آن روش زندگى و آداب خاصى را براى روابط اشخاص با خود، دیگران و خدا ترسیم مى‏کنند که مجموعه آنها همان آیین‏هاى الهى است. طبق این دیدگاه، متون دینى، تفسیرها و برداشت‏هاى پیامبران یا نویسندگان کتاب‏هاى مقدس از تجربه‏اى است که در مواجهه با خدا و عالم غیب داشته‏اند و آنچه در کتاب‏هاى مقدس عرضه شده است، سخن خداوند نیست؛ بلکه تفسیرهایى از تجربه دینى افراد است. همان گونه که افراد مختلف در تجربه‏هاى عادى، نتیجه‏هاى متفاوتى مى‏گیرند و روش و منش خود را در زندگى براساس آن تجربیات بنا مى‏کنند، پیامبران و عارفان نیز ممکن است تفسیرهاى متفاوتى از تجربه پیامبران یا عارفانه خود عرضه کنند و براساس آن آیینى را براى زندگى دینى پیش نهند.
در میان مسیحیان، دیدگاه دیگرى در مورد وحى وجود دارد و این دیدگاه حاصل نگاه متفاوتى است که آنها به عیسى و پیامبران دارند. آنها مى‏گویند پیامبران حامل وحى‏اند، اما عیسى خود تجسم وحى الهى است. از این رو آنها قائل نیستند که عیسى از جانب خداوند کتابى به نام انجیل آورده است، بلکه خود او تجسم انجیل الهى است. در مورد وحى و الهام بر پیامبران و رسولان نیز بسیارى از مسیحیان امروزه معتقدند که نوشته‏ها و سخنان آنها دو موءلف و گوینده دارد: موءلف الهى و موءلف انسانى. بنابراین دیدگاه نمى‏توان آنچه را در کتب دینى و مقدس آمده، یکسر سخن خدا دانست، بلکه روحیات، شرایط و مقتضیات زمان و مکان نیز بر محتواى وحى موءثر بوده است.
در یکى از دائرة المعارف‏هاى مسیحى آمده است که فرق وحى از دیدگاه مسیحى و دیدگاه اسلامى آن است که مسلمانان شخصیتِ پیامبر را مانند اسفنجى مى‏دانند که آب را از درون ظرفى جذب مى‏کند و بدون آنکه کوچکترین دخالتى در آن داشته باشد، مى‏تواند آن را به ظرف دیگرى منتقل کند؛ یعنى شخصیت پیامبر هیچ‏گونه دخالت و تأثیرى بر روى وحى ندارد و پیامبر آنچه را که دریافت کرده، بى‏کم و کاست به مردم منتقل مى‏کند. اما در دیدگاه مسیحى وحى به رسولان، الهام روح القدس است، اما آنها هر یک با توجه به مقتضیات مختلفى که داشته‏اند، به شکلى و زبانى به مردم منتقل مى‏کرده‏اند.
باید گفت که بستر همه این دیدگاه‏ها، «فرهنگ و تمدن غرب»، «علوم تجربى و روش‏هاى کشف حقیقت در آن» و «ویژگى‏هاى متون مقدس عهدعتیق و عهدجدید» است. به عبارت دیگر، این فرضیه‏ها همگى حاصل تعامل واقعیت‏هاى موجود در متون مقدس یهودى ـ مسیحى، فرهنگ و تمدن غرب و روش‏هاى مرسوم در علوم تجربى براى کشف حقیقت است.
ما مسلمانان قرآن را کلام خدا مى‏دانیم و ویژگى‏هاى بیانى قرآن به گونه‏اى است که جز این را نمى‏توان گفت. در بسیارى از موارد پیامبر اکرم(ص) مورد خطاب خداوند قرار مى‏گیرد و تمام این خطاب‏ها با همان الفاظ عیناً نقل شده است. حتى در مواردى که با لفظ قل مورد خطاب قرار گرفته است، فقط محتواى پیام نقل نمى‏شود، بلکه واژه «قل» نیز نقل مى‏شود. بنابراین کسى که ویژگى‏ها و اسلوب‏هاى کلامى و خطابى قرآن را مطالعه مى‏کند، به روشنى در مى‏یابد که اسلوب بیانى، حکایت از آن دارد که این سخنان از خود پیامبر نیست، بلکه هم محتوا و هم الفاظ از آن خداوند است. با توجه به نظریات جدید در مورد افعال خداوند، مى‏توان گفت که وحى خداوند بر پیامبران از نوع «افعال گفتارى خداوند» است؛ یعنى همان طور که خداوند با توجه به صفات فعلیه‏اش جهان و موجودات جهان را مى‏آفریند و به آنها روزى مى‏دهد، یکى از افعال خداوند، ایجاد کلام و سخن است. بنابراین نباید پنداشت که چون سخن گفتن با اصوات و حروف و کلمات از ویژگى‏هاى انسان‏ها است، پس شأن خداوند، اجلّ است از آنکه با بشر سخن بگوید. در قرآن تأکید شده است که خداوند با موسى سخن گفته است: وکلّم الله موسى تکلیماً. این شبهه که خداوند ممکن نیست مانند انسان سخن بگوید، باطل است؛ زیرا خداوند، سخن و کلام را خلق مى‏کند؛ همان طور که اجسام را خلق کرده است، بدون آنکه خود جسمانى باشد.
پژوهش و حوزه: اگر قرآن داراى یک زبان است، آیا همان زبان عموم عقلا و عرف مردم است، یا زبان مخصوص به خود را دارد؟
، وقتى گفته مى‏شود که زبان قرآن، زبان عرف عام است یا زبان عرف خاص، در آغاز باید تعریفى روشن از «عرف عام» و «عرف خاص» ارائه کرد. طرفداران نظریه «عرف عام» مى‏گویند که قرآن به زبان فلاسفه سخن نگفته است، یا آنکه مى‏گویند قرآن به زبان عرفا و صوفیه نازل نشده است تا ما ملزم باشیم تفاسیرى را که آنها مطابق با فرهنگ و اصطلاحات خاص خود عرضه مى‏کنند، بپذیریم. برداشت این گروه از «عرف خاص بودن زبان قرآن» آن است که اگر کسى بگوید زبان قرآن، عرف خاص است، یعنى قرآن به زبان یکى از علوم رایج یا مکاتب و فرقه‏هاى کلامى، فلسفى و عرفانى سخن گفته است.
تعریف دیگر براى «عرف خاص بودن زبان قرآن» این است که قرآن کریم زبان خاص خودش را دارد، همان طور که فلسفه، کلام، منطق و نیز صوفیه، عرفا و... زبان خاص خودشان را دارند.
به نظر مى‏رسد قرآن زبان عرف خاصى دارد، اما نه به معناى اول، بلکه به معناى دوم؛ به شرحى که خواهد آمد:
تحولات مختلف در جامعه انسانى روى زبان و ادبیات اثر مى‏گذارد و معانى واژه‏ها و ساختارها را تغییر مى‏دهد. به طور مثال وقتى در جامعه‏اى انقلاب رخ مى‏دهد، واژه‏هایى با بار معنایى جدید ظاهر مى‏شوند؛ گرچه قبلاً نیز آن واژه‏ها، به کار مى‏رفت، اما در انقلاب با معناى نسبتاً متفاوت و جدید به کار مى‏رود. مجموعه اصطلاحات و واژه‏هایى که با یک انقلاب متولد مى‏شوند، «ادبیات انقلاب» را تشکیل مى‏دهند. همچنین در جنگ، «ادبیات جنگ» پدید مى‏آید. اصولاً ایجاد یک عرف خاص به معناى اول نیز جز همین مسیر را طى نمى‏کند. به طور مثال وقتى علم پزشکى پدید مى‏آید، پدیدآورندگان این دانش و کاربران این دانش، همراه با کار و فعالیت خود در این رشته، واژه‏هایى را از زبان عمومى مى‏گیرند و با کاربرد خود در معناى خاصى، به آن واژه معناى خاص مى‏دهند. پس عرف خاص پزشکى همراه با علم پزشکى به وجود مى‏آید، همراه با رشد علم پزشکى نیز رشد مى‏کند و بعد از رواج و گسترش کاربرد واژه‏هاى خاص در این علم، کسانى به جمع آورى و ثبت آنها در مجموعه‏هایى با عنوان «فرهنگ علوم پزشکى» اقدام مى‏کنند. همه علوم، فنون، حرفه‏ها و تحولات سیاسى، اجتماعى، فرهنگى و... همین کارکرد و تعامل را با زبان دارند.
دین و قرآن نیز براى جامعه حرف‏هاى جدید و دستور العمل‏هاى جدیدى داشته است. به عبارت دیگر جریان آمدن پیامبران و به طور خاص پیامبر اسلام (ص) را مى‏توانیم به عنوان ظهور یک جریان جدید که مدعى حرف‏هاى جدید و بسیارى است، بدانیم. این جریان نیز مانند همه جریانات دیگر به طور طبیعى روى زبان اثر مى‏گذارد، واژه‏هاى زبان را به کار مى‏گیرد، اما معانى جدیدى را به آنها تزریق مى‏کند. پس همان طور که فلسفه، پزشکى، فیزیک و نیز عرفا و صوفیه و... سازنده عرف خاص هستند، انبیا و وحى نیز پدیدآورنده عرف خاص خود هستند.
اما اینکه چگونه مى‏توانیم به این عرف خاص دست یابیم، جواب آن ساده است. عرف خاص در هر علمى جدا از خود آن علم نیست. همان طور که اشاره کردم عرف خاص هر علمى، همزاد آن علم است و در دوران خود آن علم پدید مى‏آید. پس شناخت آنها جدا از شناخت آن علم نمى‏تواند باشد. کسى قبل از پدید آمدن علم پزشکى، فرهنگ پزشکى نمى‏نویسد تا دیگران را با آن آشنا سازد. در مورد قرآن نیز همین‏طور است. زبان عرف خاص قرآن را باید با مراجعه به خود قرآن به دست آورد. مرحوم علامه طباطبایى در تفسیر یکى از آیات مربوط به «روح» این نکته را متذکر مى‏شوند که کسانى که روح را در آیاتى مثل: یلقى الروح على من یشاء من عباده به وحى تفسیر کرده‏اند، نظریه قرآن را در مورد معناى «روح» در نظر نگرفته‏اند. ایشان مى‏گویند اساساً تفسیر به رأى آن است که کسى بخواهد قرآن را صرفاً با توجه به اصول و قواعد زبان عربى و معانى واژه‏ها در عرف عام زبان عربى تفسیر نماید. یادآور مى‏شوم که پایبندى به زبان عرف عام در تفسیر قرآن در تفسیر آیات متشابه، مشکلاتى را به دنبال مى‏آورد. شاید ظاهرگرایانى که به تشبیه‏گرایى تمایل پیدا کرده‏اند و اسما و صفات خداوند را همچون صفات انسانى معنا کرده‏اند، با همین طرز تفکر که زبان قرآن زبان عرف عام است، چنین تفاسیرى را عرضه کرده‏اند.
پژوهش و حوزه: سطح و عمق مطالعات و پژوهش‏هاى قرآنى در موضوعات جدید را چگونه ارزیابى مى‏کنید؟
، درباره این سوءال باید دو نکته را عرض کنم: نکته اول این است که متأسفانه برنامه‏هاى آموزشى و پژوهشى ما در حوزه علوم قرآنى به گونه‏اى نیست که اساساً به مطالعات جدید بها بدهد. ما مى‏بینیم که برنامه‏هاى درسى در رشته علوم قرآن و حدیث به گونه‏اى است که گویى در 200 سال قبل زندگى مى‏کنیم. این برنامه باعث مى‏شود که استاد و دانشجو تنها به مطالعه کتاب‏هاى قدیمى و بحث‏هاى قدیمى بپردازند و عمده وقت خود را صرف آنها کنند. در چنین شرایطى خیلى معقول نیست که از استادان و دانش‏پژوهان و دانشجویان این رشته انتظار نوآورى داشته باشیم. نکته دوم این است که مباحث جدیدى که وارد حوزه قرآن شده است ـ مانند مباحث مربوط به هرمنوتیک ـ نوعاً از حد ترجمه اندیشه‏هاى غربى ـ که در مورد کتاب مقدس گفته‏اند ـ فراتر نمى‏رود و عده‏اى گمان کرده‏اند که آنچه در غرب به عنوان هرمنوتیک جدید مطرح شده، عیناً مى‏توان در مورد قرآن نیز مطرح کرد! در حالى که توجه به فرق‏هاى موجود بین کتاب مقدس مسیحیان و قرآن کریم، چهره این‏گونه مباحث را کاملاً دگرگون مى‏سازد.
در اینجا بر این نکته تأکید مى‏کنم که تنها راه آنکه به مباحث جدید عمق ببخشیم، آن است که این مباحث جزو برنامه‏هاى درسى، از کارشناسى تا دکترا، قرار گیرد. در این صورت است که به طور طبیعى دانشجو انتظار دارد تا مباحث جالب و مفیدى توسط استاد عرضه شود و استاد هم به عنوان وظیفه کارى‏اش به دنبال مطالعه بیشتر خواهد رفت و طبیعتاً درس مربوط روز به روز غناى بیشترى مى‏یابد. سپس این مباحث به درون جامعه مى‏آید و صاحب‏نظران درباره آن نظر کارشناسى مى‏دهند و به اصطلاح چکش مى‏خورد و در نتیجه شکل منسجمى به خود مى‏گیرد.
پژوهش و حوزه: حوزه مطالعات قرآنى و دلمشغولى‏هاى اصلى شما در پژوهش‏هاى جدیدتان چیست؟
، همان طور که مى‏دانید حوزه قرآن و حدیث، بسیار گسترده است و ضرورت دارد محققان و مدرسان بخشى از آن را به عنوان گرایش تخصصى خود دنبال کنند تا بتوانند در آن زمینه صاحب‏نظر شده، حرف و سخنى براى گفتن داشته باشند. این امرى است که ضرورت آن در دهه‏هاى اخیر به‏خوبى احساس شده است که دیگر زمان جاهلیت علمى گذشته است و اگر فرض کنیم کسانى باز هم تلاش کنند تا در همه زمینه‏ها، کسب معلومات کنند این افراد اگر هم خیلى موفق باشند نوعاً دریا و اقیانوسى خواهند شد با عمق یک سانتیمتر! بنابراین لازم است حتى در بخش قرآنى هم تخصص‏هاى مختلفى به وجود آید. این‏جانب سال‏ها است که بیشتر وقتم را صرف حوزه مبانى و روش‏هاى تفسیرى قرآن کرده‏ام و اکثر نوشته‏هایى را هم که به چاپ رسانده‏ام، در این زمینه است. به تازگى با گذراندن یکسال فرصت مطالعاتى در انگلستان به مطالعات تطبیقى بین روش‏هاى تفسیرى کتاب مقدس و قرآن روى آورده‏ام و امیدوارم بتوانم در آینده پژوهش‏هاى مکتوبى را در این زمینه عرضه کنم. تاکنون چند اثر را به صورت کتاب و مقاله در این زمینه از انگلیسى ترجمه کرده‏ام که آماده چاپ و انتشار است.
یکى از دغدغه‏هایى که این‏جانب در ارتباط با کار خودم دارم، مواجهه با جهان غرب و مسیحیت است. ما باید بتوانیم حقانیت قرآن را با زبان علمى و متدهایى که براى غرب و مسیحیت آشنا و شناخته شده باشد، بیان کنیم. یکى از این موارد پاسخ گفتن به شبهاتى است که آنها در مورد قرآن کریم مطرح مى‏کنند که باید درست فهمید و درباره آنها اندیشید و سپس با روشى مناسب به آنها پاسخ گفت.
پژوهش و حوزه: یکى از فعالیت‏هاى علمى شما در چند سال اخیر تهیه و تنظیم و معرفى مقالات علمى‏ـپژوهشى فارغ التحصیلان مقطع دکترا بوده است. این کار با چه هدف و انگیزه‏اى انجام شد؟
، یکى از کارهاى خوبى که معاونت محترم وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى در سال‏هاى اخیر انجام داده حمایت از فعالیت‏هاى قرآنى است که اکنون با ایجاد مرکز توسعه و ترویج فعالیت‏هاى قرآنى رشد قابل توجهى داشته است. حمایت از محققان و پژوهشگران و از جمله حمایت از نویسندگان پایان‏نامه‏هاى قرآنى یکى از فعالیت‏هاى این مرکز بوده است. در زمینه تشویق و حمایت از دانش‏آموختگانى که مقطع کارشناسى ارشد خود را با نوشتن پایان‏نامه قرآنى به اتمام رسانده‏اند، چند کار صورت گرفته است: 1. انتخاب پایان‏نامه نمونه و معرفى آن همراه با اعطاى جایزه که این کار مشترکاً از سوى معاونت فرهنگى و جهاد دانشگاهى انجام مى‏شود؛ 2. چاپ و انتشار پایان‏نامه‏هاى قرآنى که این کار پس از ارزیابى توسط دو داور و تصویب در کمیته علمى متشکل از پنج نفر از استادان علوم قرآنى صورت مى‏گیرد و تاکنون پایان‏نامه‏هاى فراوانى هم در سطح دکترا و هم در سطح فوق لیسانس به چاپ رسیده است؛ 3. چاپ کلیه پایان‏نامه‏ها، که تاکنون به چند جلد رسیده است؛ 4. چاپ یک مقاله از هر پایان‏نامه دکترا که در مجموعه قرآن در آینه پژوهش صورت مى‏گیرد.
متأسفانه استفاده بهینه‏اى از تحقیقات دوره دکترا صورت نمى‏گیرد. از طرفى هر دانشجوى دکترا به طور متوسط بین یک سال و نیم تا دو سال از بهترین سال‏هاى عمر خود را صرف تحقیق و تحریر پایان‏نامه مى‏کند و از طرف دیگر بنا به دلایلى حاصل این تحقیقات در مجلات معتبر علمى به چاپ نمى‏رسید؛ چرا که معمولاً مجلات علمى ـ پژوهشى دانشگاه‏ها اقدام به درج مقالات علمى استادان دانشگاه مى‏کنند. از این رو با پیشنهاد یکى از مسئولان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى مقرر گردید از هر رساله دکترا یک مقاله بگیریم و پس از تهذیب و ویرایش در مجموعه‏اى به چاپ برسانیم و به مناسبت نمایشگان بین المللى قرآن منتشر کنیم. اینک خداى متعال را سپاسگزاریم که توفیق داد تا در آستانه بازگشایى دوازدهمین نمایشگاه بین المللى قرآن کریم چهارمین دفتر را منتشر سازیم. اگرچه تبلیغاتِ مناسب و موءثرى در مورد این مجموعه صورت نگرفته است، با این حال استقبال خوبى از آنها در میان پژوهشگران و دانشجویان وجود دارد. ما امیدواریم با انتشار پى در پى این مجموعه و گسترش مقالات به حوزه‏هاى مختلف، در آینده این مجموعه را همانند یک مجموعه بزرگ و دایرة المعارف علوم و معارف قرآنى ببینیم.
از نکات جالب توجه اینکه بسیارى از این پایان‏نامه‏ها مربوط به دانش‏آموختگانى است که در رشته علوم قرآن تحصیل نکرده‏اند، بلکه فارغ التحصیلان رشته هایى نظیر زبان و ادبیات عرب، زبان و ادبیات فارسى، فلسفه و... هستند. در اینجا فرصت را غنیمت شمرده، به دانشجویان دیگر رشته‏ها توصیه مى‏کنم پایان‏نامه خود را به یکى از موضوعات مرتبط با قرآن اختصاص دهند؛ مخصوصاً دانشجویانى که در رشته‏هاى مختلف هنر تحصیل مى‏کنند؛ نظیر دانشجویان رشته موسیقى، فیلم و... ؛ زیرا مى‏توان مفاهیم عالى قرآنى را در فیلمنامه‏ها به کار گرفت و با الهام از روح قرآن پدیدآورنده آثار ارزشمند هنرى شد. مثلاً در بحث از قرائت قرآن، موسیقى قطعاً مى‏تواند مفید باشد.
پژوهش و حوزه: سپاس‏گزاریم که در این گفت‏وگو شرکت کردید و براى شما آرزوى توفیق بیشتر مى‏کنیم.

تبلیغات