آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۸۳

چکیده

متن


قرآن کریم, نور الهى است که فرود آمد تا فکر و فرهنگ زمینیان را آسمانى کند, و فرقان, اساس قانون و قانون اساسى ماست.
فرزانگان مسلمان, پروانگان این کتاب منیرند و هر کدام مجذوب جلوه اى از محاسن احسن الحدیث و مشغول تبیین و تفسیر پرتوى از آن. برخى به بیان مفردات و واژه هاى غریب قرآن همت گماشتند و بعضى وجوه اعراب و یا اعجازش را روشن ساختند. گروهى به قرائتها و تجوید و علوم قرآنى پرداختند و جمعى دلداده مواعظ و اندرزهایش شدند و برخى راهیان قلّه معارف آن شدند. در این میان رایت آیات الاحکام به دست فقها ـ رحمهم الله ـ برافراشته شد. اهمیّت این بخش بر آگاهان پوشیده نیست; زیرا شناختن حلال و حرام, سنگ زیربناى سلوک سالکان است و سرلوحه دستورالعمل. محقق اردبیلى در این باره گوید: (… مع اهتمام الشارع ببیان أحکام الشرع حتّى مستحبّات…) (زبده, ص65).
اخیراً تفسیر موضوعى رایج و به سود و ثمراتش توجه شده است, ولى مدال پیشگاهى و رداى پیشکسوتى این رشته, از آنِ شیعه است و با آنکه بیش از صد و هفتاد اثر در این باب شناسایى شده1, هنوز این وادى تشنه تحقیق است.
از معتبرترین کتابهاى اهل سنّت در این موضوع, احکام القرآن ابوبکر احمد بن على رازى جصّاص حنفى (م370ق) است. و گسترده ترین اثر از شیعه, مسالک الأفهام فى تفسیر آیات الأحکام از علاّمه شیخ محمّد, مشهور به فاضل جواد و فاضل مقداد کاظمى, است.2 ولى زبدةالبیان فى أحکام القرآن, تألیف مرحوم محقق اردبیلى (م993) از نظر اتقان, ایجاز, اعتبار و اشتهار گوى سبقت از سابق و لاحق ربوده و به عنوان بهترین متن درسى در حوزه هاى علمیه شناخته شده است.
عالم و کتابشناس بزرگ, مرحوم آیت اللّه العظمى نجفى مرعشى, مى نویسد: (…کتاب زبدةالبیان فى براهین احکام القرآن وتفسیر آیات احکام القرآن… وکتابه من أشهر ما صُنِّف فى الباب).3 و فقیه بزرگوار سیّد محمد هادى میرلوحى, در إعلام الأحبّاء فى حرمة الغناء فى القرآن والدعاء ذیل حدیث 29ـ30 زبدةالبیان را محور مباحث قرار مى دهد.
برجستگى این تألیف, از رواج و رونق همیشگى اش پیداست, چنانکه تا کنون 157 نسخه خطیّ این کتاب, شناسایى شده و دوازده نفر از اعلام بر آن حاشیه نوشته اند و شش بار به فارسى ترجمه و یا تلخیص شده و سه بار, به غیر از چاپ کنگره, منتشر شده است,4 و هیچکدام از آیات الأحکامهاى شیعه چنین امتیازاتى را ندارد.
تاریخ تألیف
مرحوم اردبیلى تاریخ تألیف مجمع الفائدة والبرهان و حاشیه شرح تجرید قوشچى را ذکر نموده, ولى تاریخ زبدةالبیان را ثبت نکرده است. لذا تاریخ دقیق آن معلوم نیست و از اینکه در زبدة به چند تألیف دیگرش حواله داده, شاید به دست آید این کتاب را پس از آنها و در اواخر عمر شریفشان نوشته اند. همچنین در زبدة به تألیف یک کتاب وعده مى دهد, ولى از تحقّق آن وعده خبرى نیست, و در پایان کتاب الطهارة, اقرار به حقایقى درباره تشیّع را از زبان مخالفان نقل و اظهار مى کند: (اقرارهایى از این دست, فراوان است. بزودى همه را یکجا جمع مى کنم إن شاءالله).5
خلاصه عبارت: (مثله فى غیر هذا المحل أیضاً منه ومن غیره أیضاً کثیر کما سیظهرک لک اذا تأمّلت کلامهم, … سأجمعها إن شاءالله). ص48.
نمونه اى از ارجاعات
در شرح آیه شریفه (ویسئلونک عن المحیض) (بقره/222) مى نویسد: (ولنا فى تحقیق هذه الآیه مع الأحکام رسالة جامعة للأقوال والأبحاث وتحقیق المقال فمن أرادها فعلیه بمطالعتها).(ص35).
و در ذیل بحث امر به معروف: (وقالوا ـ فى قوله تعالى (وما کنّا معذّبین حتّى نبعث رسولاً)6 ـ: دلالة على عدم کون الحسن والقبح عقلیین ولا دلالة فیه, بیّنته فى الأصول من عشرة أوجه وقلت: بل فیها دلالة على کونها عقلیین). (ص348).
در بیان آیه إفک7 درباره انفاق گوید: (ثم إنّه لایخفى أنّ مضمون الآیه نهى من اتّصف بفضل ما وسعة, عن الحلف والیمین على ترک الإحسان إلى ذوى قرابته والمساکین والمهاجرین فى سبیل الله بسبب ذنب وقع منهم وإساءة بالنسبة إلیه, ولا تدلّ على أفضلیّة أبى بکر من أربعة عشر وجها, على ما توهّمه الفخر الرازى فى تفسیره الکبیر8 وقد بیّنا ذلک فى رسالة على حده ونشیر هنا إلى نبذٍ منه…)(ص390).
در ادامه مى گوید: (فإن أردت تفصیل ماذکره وما ذکرناه فارجع الى تفسیره, وإلى ماذکرناه فى الرسالة) .(ص392).
در بیع فضولى و کاشفیت و ناقلیّت اجازه مى نویسد: (فالآیة (نساء/34) تدلّ علی… وأنّه لابدّ فى التجارة من إذن صاحب المال حین العقد فالبیع الفضولى لایکفى على تقدیر کون الإذن سبباً لا کاشفاً, بل کاشفاً أیضاً وهو ظاهر, على أنّه لامعنى للکشف وهو ظاهر, وقد بیّنتُه فى تعلیقات القواعد والارشاد).9(ص427ـ 428).
همچنین در احکام حجر, ذیل کریمه (ضرب الله عبداً مملوکاً لایقدر على شئ),10 آمده است: (وقد فصّلنا المسألة فى شرح الإرشاد) (ص492). و ذیل آیه شریفه (وابتلوا الیتامى حتّى إذا بلغوا النکاح)11 مى گوید: (الابتلاء هو الاختبار والامتحان… وقد بیّنا فى شرح الإرشاد, کون الابتلاء قبل البلوغ أو بعده). (ص479). همچنین مى گوید: (…فما ذُکر فى کتب الفقه مثل شرح الشرائع, محلّ تأمّل, وقد حقّقناه فى شرح الإرشاد). (ص481).
و در مبحث توابع نکاح در مقدار واجب پوشش بانوان آمده است: (… وبالجمله الحکم محلّ الاشکال وقد أوضحته فى الجمله فى محلّه من الفروع فى شرح الأرشاد فتأمّل). (ص544).
* * *
سید عبدالحسین خاتون آبادى ضمن نقل حوادث سال 995 آورده است:
آیات الأحکام آخوند مولانا احمد اردبیلى را ـ که استنساخ آن سال 995 در نجف اشرف به پایان رسیده بود ـ دیدم. در وسط آیات الأحکام به نظر رسید که شرح ارشاد قبل از آن نوشته شده است و چون از آخوند, فتوا به جواز تقلید در اصول دین مشهور است و در رساله اصول دین و شرح ارشاد ـ در مبحث نماز جمعه و غیره ـ به جواز تقلید در اصول دین تصریح کرده است, ولى در چند موضع12 از آیات الاحکام تصریح مى نماید: (در اصول دین تقلید جایز نیست و باید علم یقینى تحصیل نمود), معلوم مى شود تجدید نظر نموده و تألیف آیات الأحکام, دیرتر بوده است. چون وفات آن مرحوم به دست فقیر نیامد اندک نامشخص است که بعد از آیات الأحکام, دیگر تصنیفى داشته است یا نه).13
دو اشتباه در تاریخ تألیف
الف: استنساخ نسخه اى از زبدة در سال 989 منشأ شده که برخى کتابشناسان, تاریخ تدوین زبدة را همین سال بدانند.14
ب: فهرست الفبایى کتابهاى خطّى کتابخانه مرکزى آستان قدس, ص295, تاریخ استنساخ نسخه اى از زبدةالبیان را 962 ذکر کرده, که قطعاً غلط است; زیرا اوّلاً آن کتاب, تنها فهرستى از آیه هاى قرآنى زبدةالبیان است; ثانیاً طبق نظر کارشناسان, استنساخ آن مربوط به قرن یازدهم و دوازدهم هجرى است نه 962.
روش محقق در فقه القرآن
در تفسیر آیات فقهى قرآن کریم دو سبک رایج است: معمولاً اهل سنت آیات فقهى را به سبک تفاسیر ترتیبى از سوره بقره تا آخر قرآن بررسى کرده اند و عالمان شیعه بیشتر به سبک تفاسیر موضوعى و نظیر ابواب کتب فقه پیش رفته اند. ارزیابى اینکه کدام روش سودمندتر است, مجالى دیگر مى خواهد, ولى محقّق راه دوم را پیموده و از کتاب الطهارة والصلاة شروع کرده است. و چون در این روش عملاً برخى آیه هایى که بار فقهى هم دارند, سرشان بى کلاه مى ماند و عنوان مناسبشان در آیات الاحکامها نیامده است, محقق بهانه هایى براى بیان این دسته آیات, به میان آورده است. مثلاً در پایان بحث جهاد گفته است: (ولکن نتمه بآیاتٍ لها فوائد کثیرة ومناسبة ما به). (ص311). و در نه صفحه شش آیه را بررسى کرده است.
و احیاناً به مباحثى در غیر جاى معهودشان, مثلاً به بحث ارتداد در کتاب النکاح (ص615) اشاره شده است, با آنکه مرسوم است ارتداد در حدود مطرح شود. و یا احکام المساکن در کتاب الصلاة (ص113) آمده و حال آنکه به باب اشیاء من المباحات بهتر مى خورد.
تفاوت وظیفه مؤلِّف فقه القرآن و مدرّسِ فقه
مدرّسِ فقه از مباحث بدیهى مى پرهیزد, ولى مؤلّف, به تفسیر هر آنچه در متن آیه آمده مى پردازد. مثلاً وجوب صوم و صلاة از ضروریّات دین است و بى نیاز از بحث, ولى جزء کار مفسِّر است. و همین نکته باعث گشته تا محقق اردبیلى در آیات صوم به استنباط وجوب روزه از آیات, تصریح کند و یا ترک این بحث را در کتاب الصلاة چنین توجیه کند: (واعلم اَنّ وجوب الصلوات لیس من الفقه فإنّه من ضروریات الدین, مع أنّ الآیات الدالة علیها فى غایة الإجمال فکان ترکها ألیق, ولکن ذکرنا بعض الآیات لبیان الوقت وبعض الفوائد الأخر). (ص63). نیاز به این توجیه و توضیح وقتى روشن مى شود که به صدر همین فصل توجه شود که نوشته است: (النوع الثانى فى [1] دلائل الصلوات الخمس و [2] أوقاتها) (ص55), ولى تنها به بحث وقت پرداخته و از اتلاف وقت در ضروریات صرف نظر و صرفه جویى نکرده است.
تفاوت دیگر آنکه مدرس فقه, به بسیارى از فروع مسأله مى پردازد, ولى مؤلّف آیات الأحکام هرچند هم که اوج بگیرد, فراتر از مدار مدلول آیه پرواز نمى کند و به آشیانه آیه فرود مى آید, نه هر شاخه اى. محقق اردبیلى درباره فروعات مى فرماید: (أنّ العمدة فى تفاصیل الأحکام, الأخبار والإجماع) (ص672). وى به این مرزبندى کاملاً توجه دارد, ولى گاهى فواید را به قواعد اعتبارى ترجیح مى دهد. مثلاً در جمع بندى دو صفحه بحث سلام, گوید: (وبالجمله الذى یتبادر من الآیه, السلام المتعارف بین المسلمین…) (ص103). و نکات دیگر را از جهت احتیاط یا اخبار مى داند. و یا در بحث صدّ و احصار از کتاب حج مى نویسد: (ثمّ إنّ الاحکام المشترکة بینهما کثیرة مذکورة فى کتب الفقهیّه وکذا المختصّة, والفرق بینهما, فلایهمُّ ذکرها فإنّه یطول, ولکن نذکر هنا مسألةً مهمّةً ممّا یعمُّ به البلوى, متداولةً بین طلبة العلم, منقولةً عن شیخهم الشهید الثانى رحمه الله). (ص251ـ252). و در پایان حدیثى در نماز مسافر گوید: (وفیها فوائد وأحکام کثیرة لذلک نقلت فافهمها). (ص120, همچنین ر.ک: ص63).
فوائد کلامى, اخلاقى, تفسیرى و تاریخى فراوانى به تناسب آیات, در زبده وجود دارد که هر بخش جداگانه در این مقاله تشریح مى گردد.
تفاوتى دیگر: گرچه عناوین تألیفات (آیات الاحکام) یا (أحکام القرآن) و (فقه القرآن) است, ولى منظور خصوص مباحث فقهى نیست, بلکه به تناسب, به بسیارى از مسائل اصولى هم مى پردازد که سپس نمونه هایى ذکر مى شود, ولى در محافل درسى, علم اصول فقه جداگانه و علم فقه مستقلاً بررسى مى شود.
تفاوتى دیگر: به جهت (تسامح در ادله سنن), احادیث (من بلغ) و یا (عدم عقاب بر ترک مستحبات), معمولاً مندوبات در دروس خارج متروک مى مانند. (ر.ک: حواشى عروةالوثقى), ولى مقدس اردبیلى به بحث واجب و مستحب به یک چشم نگریسته است. و اینک نظایرى از مستحبات: از ص89 ـ100 (النوع السادس فى المندوبات) وص320, 61, 62, 89, 100, 117 و 541 الى 578 (النوع الرابع فى أشیاء من توابع النکاح).
شیوه محقق اردبیلى
1ـ نظم و ترتیب در مباحث آیات. محقق اردبیلى معمولاً پس از ذکر تمام یا قسمتى از آیه, اوّل لغت و اعراب, سپس معنى و اگر داراى شأن نزولى باشد, شأن نزول و فضاى نزول را تشریح مى کند. آنگاه به استنباط احکام و نقل اقوال مى پردازد و ضمن نقّادى سخنان دیگران, گاهى مسائل غیرفقهى را هم مطرح مى کند. این نظم و ترتیب در همه جاى زبده وجود دارد و گرچه در بیشتر موارد همین شیوه هست, ولى مرزبندى نشده و مطالب مجزّا نیست.
آمیختگى اخلاق و احکام
2ـ آموزش علوم تخصّصى, از جمله فقه و متون کلاسیک, هرچه خالص و مربوط به موضوع آن علم و رشته مورد نظر باشد, براى محافل درسى مناسبتر است; ولى قرآن کریم کتاب علمى نیست تا در هر فصلى تنها از علمى خالص صحبت کند. قرآن کتاب هدایت و نور است و فقه و اخلاق و عقاید را در هم مى آمیز.,15 حتى گاهى حکمت عملى را برهان حکمت نظرى و بالعکس مى آمیزد.
از آنجا که مقدّس اردبیلى علاوه بر بحث علمى و تفسیر آیات, به فکر تهذیب و تربیت جانها هم بود, در موارد زیادى مطالب اخلاقى را به میان مى آورد. گویا بیش از آنکه در قید تنظیم کتاب و ترتیب فصول باشد, به فکر انسان سازى است.
چنین شیوه اى را کما بیش قدما هم داشته اند. به عنوان نمونه ابوجعفر احمد بن ادریس حلى ـ رحمه الله ـ, گذشته از آنکه مستطرفات را پایانبخش سرائر قرار داده, استطراداً در متن کتاب نکات اخلاقى هم دارد.
پایبند بودن به نصّ و برهان
3ـ فقهاى شیعه از قیاس و استحسان و خودرأیى دورى مى کنند و مقدس اردبیلى بر این موضع پافشارى دارد و بر اقتصار بر نصوص و تبعیّت از براهین عقلى اصرار مى ورزد. اینک اشاراتى بدین نکته:
در اینکه (جهت) معیار قبله نیست, مى گوید: (وقد ذُکر تعاریف کثیره لها [جهت] وکاد أن لایکون واحد منها سالماً مع انّه لا اعتداد بتحقیقها إذ الواجب استعمال العلامات فقط ولیست الجهة واقعة فى النص بحیث ما لم تتحقق لم یجز لنا التوجه الى القبله وهو أمر ظاهر).(ص64 و65).
در پاسخ به زمخشرى که در کشّاف مى گوید: قیاس اقتضا دارد جواز صلوات بر غیر پیامبر(ص) را ولى علما تفصیل داده اند و گفته اند (صلوات بر اهل البیت(ع) بتنهایى مکروه است), مى نگارد: (ولایخفى ما فیه فإنّ ما ذکره [جواز صلوات بر غیر پیامبر(ص)] برهان لاقیاس وأنّ البرهان من العقل والنقل کتاباً وسنةً کما نقله… مع أنّه لامعنى للحکم بکراهة ما ثبت بالبرهان العقلى والنقلی, کتاباً وسنةً من الترغیب والتحریص بالأمر به فهو مقتضى البرهان… وبالجملة لاینبغى منع مایقتضى العقل والنقل جوازه). (ص87).
و در شرح آیه (اُدع الى سبیل ربک بالحکمة والموعظةالحسنه)16 مى فرماید: (وفى هذه الایة إشارة إلی… واشارة الى قانون المیزان الثلاثة الأقسام [کذا] المقبولة من البرهان والخطاب والقیاس الجدلى). (ص348).
نمونه اى دیگر از عقلگرایى این است که در کتاب الأمر بالمعروف مى گوید: (…والأولى منه [اى من البحث عن الوجوب عینیّاً أو کفائیّاً] کون البحث عن کونه عقلیّاً أو نقلیّاً, والظاهر أنّه کفائیّ وکون الغرض هو الردّ عن القبیح والبعث على الطاعة لیرتفع القبیح, ویقع المأمور به والحسن, ولا دلیل فى العقل یدلّ على الوجوب مطلقاً). (ص321).
و در نکاح موقت گوید: (إن الجواز کان یقیناً بالکتاب والسنّة وإجماع الأمّة, ولا یزول إلا بیقین مثله عقلاً ونقلاً من العامّة والخاصّة ولیس…). (ص518).
تطبیق و تقارن
4ـ زبدةالبیان از تطبیق و تقارن و نقل و نقد آراى سایر مذاهب فقهى بى نصیب نمانده است. مثلاً بیش از پنجاه بار نام ابوحنیفه مطرح شده و این نکته از بس مکرر و روشن است, از شرح آن خوددارى مى شود. (ر.ک: ص32 الى37, ص208, 235).
نقل و نقد
5 ـ سلطه اردبیلى بر تفسیر و کلام و ادبیّات عرب, وى را به میدان نقّادى تفاسیر کشانده و آراى معتزله و اشاعره, خصوصاً بسیارى از نقاط ضعفِ انوار التنزیل قاضى بیضاوى, کشاف زمخشرى و تفسیر کبیر فخر رازى را به معرض نقد نهاده و تناقضاتشان را آشکار کرده است.
این موارد نیز از بس زیاد است از بیانش صرف نظر مى کنیم. رجوع شود به: (ص16, 21, 82, 112, 223, 264, 303, 331, 541, 542, 566). و در مواردى که نکته زیبا و سخن حقّى دارند, آنها را مى ستاید. مثلاً از تفسیر کشاف چنین ستایش شده است: (وَنِعمَ ما قال). (ص575).
گزیده گویى
6 ـ هنر مقدس اردبیلى در خلاصه گویى نام زبدةالبیان را با مسمّى کرده است. گاهى سخن چند صفحه اى دیگران را در چند سطر یا چند کلمه گنجانده است. نمونه هایى از این دست را در مقایسه کنز الفواید با زبدةالبیان مى توان یافت.
از طرفى گاهى خلاصه مباحث فقهى را ذکر و تفصیل را به سایر کتب استدلالى فقهى حواله مى دهد. یا نتیجه مسأله اى اصولى را مطرح کرده و اصل بحث را به جایش در علم اصول ارجاع داده است. همچنین ر.ک: ص49, 105, 302, 306, 308, 436, 439, 467, 614 و 672.
سِرّ تطفل و استطراد
7ـ خروج از موضوع فقه القرآن و ورود در سایر مسائل, نقطه ضعف کتاب است, ولى به دلایل زیر مى توان مطالب استطرادى زبدةالبیان را نقطه قوّت این اثر و تجلّى پاکى نیّت و حسن سریرت مقدس اردبیلى دانست. زیرا (از کوزه همان برون تراود که در اوست).
عوامل تطفّل و استطراد
الف: توقّف بعضى احکام بر مبانى عقیدتى. به این عامل چنین اشاره دارد: (وَلَمّا توقفت صحةالعبادة على الایمان أشرت إلى بعضى الآیات اللتى تتعلّق به) (ص7).
محقق در بیش از چهل جا متعرض مباحث کلامى شده که ـ ان شاءالله ـ جداگانه ذکر مى شود.
ب: عشق به آل پیامبر(ص).
این دلدادگى عقربه دل و سرِ قلم را گردانده است. در این باره, نمونه ها فراوان است. هم مؤلف, ولایت على(ع) را زینتِ کتاب خود مى شمارد و ذیل آیه (إنّما ولیکم الله وسوله…)17مى گوید: (مع إجماع المفسرین على أنّه فى شأن علی(ع) والأدلة على إمامته ووصایته من المعقول والمنقول غیر محصورة ولیس هنا محلُّ ذکرها والمقصود من ذکر نبذٍ منها تزیین هذا الکتاب به). (ص14).
نمونه دیگر در بحث جهر و اخفات قرائت, پنج صفحه درباره صلوات بر آل پیامبر(ص) بحث شده است. (ص84 ـ89).
ج: گاهى از باب (الکلام یجرّ الکلام) به مطالبى خارج از موضوع اشاره شده است. مثلاً در کتاب الصلاة, بحث اصولى (فور و تراخى) (ص63) و در کتاب النکاح, (ارتداد) (ص615) و در طهارت, بحث (امامت) (ص44) پیش آمده است و در کتاب الصوم, آیه دعا, (ص165). نمونه دیگر ذیل اوّلین آیه وضوست. (ص21ـ23).
معیار حذف و درج
8 ـ هرجا فوایدى ندیده, حتى بحث آیات احکام را, حذف و هر جا ثمرى مى دیده, حتى قصه هاى قرآنى یا روایى را هم درج کرده است. در این موارد معیار گزینش, مفید بودن است نه مطابق قاعده بودن. در ذیل نمونه هایى از تصریحات مؤلف نقل مى شود.
1ـ (ولا ثمرة کثیرة فى البحث عن الوجوب عینیاً أو کفائیّاً) .(ص321).
2ـ در وجوب پذیرش توبه تائب از نظر عقل مى گوید: (…فیقبح عقلاً ردّه وعدم قبول عذره وعذابه مع عدم نفعه بعقابه; وقد یُردّ بأنّه مکافاة فلاقبح کما لاقبح فى الشاهد الانتقام [کذا] للتسلیة ودفع الغصّة والألم, والأوّل لایبعد, والقیاس سیّما مع الفارق ظاهر البطلان مع انّه لاثمرة فى هذا البحث; فقد تحقق الإجماع بقبول توبته, ودلیل السمع أیضاً). (ص695).
3ـ ذیل آیه لعان (نور, 6 ـ9) مى گوید: (و أمّا سبب نزول الآیة فمشهور مع ما فیه من الحکم بثبوت الزنا وبأنّ الولد من الذى زنا بالمشابهة مع أنّ القیافة باطلة فترکتُه لذلک).
4ـ حذف شرح آیات جهاد, یعنى سوره نساء, آیه 73, 75, 94, 70; سوره توبه, آیه 30, 73, 92, 121, 124; سوره انفال, آیه 15, 65; سوره تحریم, آیه9 را چنین تعلیل مى فرماید: (وحیث إنّ الجهاد لم یقع إلاّ مع الإمام وحینئذٍ لایحتاج إلى معرفة احکامه فترکنا باقى الآیات المتعلقة به).. (ص310).
5 ـ کتاب العتق (…والآیات الدالّة علیه کثیرة لایحتاج إلى الذکر, ولنذکر آیة الکتابة). (ص501).
6 ـ در باب عطایا: (وقد ذکر الراوندى وغیره آیات… والآیات والأخبار على ذلک لاتعدّ ولاتحصى ومعلوم أنّه لایحتاج إلى ذکرها).. (ص492).
سیاق فصلها
9ـ ترتیب فصول زبده شبیه تبویب کتب فقهى است. گرچه در کتب فقهى نیز نظم و ترتیب دقیق و اجماعى وجود ندارد,بیست تفاوت چشمگیر زبدة در آن است که باب القضاء والشهادات را در پایان کتاب قرار داده است.
به هر روى تنظیم آیات در این کتاب بیشتر بسان کنزالعرفان فاضل مقداد و فقه القرآن راوندى است و عمده مطالب تطفّلى بدین صورت است:
مقدّمه اى در سه صفحه به بیان معنى تأویل و تفسیر, تفسیر به رأى و معنى جایز نبودن تفسیر قرآن بدون اخبار, پرداخته و براى تیمّن و تبرّک, کتاب الطهارة با تفسیر سوره مبارکه حمد شروع شده و تا (صراط المستقیم), ادامه یافته و از آن پس به سوى معنى اسلام و ایمان چرخیده است. وى انگیزه تفسیر آیات الایمان صدر سوره بقره را (توقّف صحت عبادت بر ایمان) ذکر مى کند و به تناسب ایمان, به بیان معنى و مصداق آن مى پردازد و مى گوید: (ایمان مطلق در نزد امامیه, تصدیق و اقرار به خدا و به رسولان و ره آورد پیامبران است اجمالاً و اقرار به خصوص هرچه تفصیلاً مى داند انبیا آورده اند و گرایش به ولایت, وصایت و امامت یکایک اهل بیت(ع) به شرط پرهیز از هرچه او را از این دایره بیرون مى کند; مثل سبّ النبى(ص). پس اشاره مى کنیم به پاره اى از دلایل امامت امیرالمؤمنین(ع)). این بخش در صفحه14 چنین پایان پذیرفته است: (منظور ما تزیین کتاب به بحث امامت است, وگرنه اینجا جایش نبود).
در کتاب الطهاره پس از ذکر آیه هاى 7و8 سوره مائدة, به نقل قصه هابیل و قابیل و منوط بودن قبول اعمال به تقوا پرداخته که خارج از مبحث احکام القرآن است.
در کتاب الصلاة, از ص70 تا 80, با عنوان (النوع الرابع فى مقدمات اخر للصلاة), صبغه تفسیرى مباحث بیش از فقهى است. همچنین در اواخر باب امر به معروف و نهى از منکر, به موعظه و نقل آداب امر و نهى و شیوه تبلیغ و سرگذشت انبیا ـ علیهم السلام ـ مى پردازد. به تقلید و تقیّه و عمل به ظنّ نیز در همین مباحث اشاره شده است.
در فصل (اشیاء من توابع النکاح) (ص541 ـ 578) آیاتى را که به نحوى با احکام و اخلاق خانواده مربوط است, و از جمله دو آیه اوّل سوره تحریم, را تفسیر مى نماید و یکباره جذّابیّت قرآن, قلم را نگه داشته و تا ده صفحه درباره مطالب همین سوره قلمفرسایى شده است, با آنکه ربطى به فقه القرآن ندارد.
اسرار عبادات
10ـ گرچه در عنوان (زبدةالبیان فى احکام القرآن), (احکام) محور موضوع اس, ولى گفته شده که قبول شدن عمل مهمتر از صحّت آن است. و رمز پذیرفته شدن, توجّه به اسرار عبادات, مثل حضور قلب در نماز, است.
مقدس اردبیلى بیش از سى مورد تذکّرات اخلاقى را با احکام فقهى درآمیخته و از تشریح معنویات دریغ نورزیده است.مثلاً در پایان آیه وضو (مائده/6) به تفسیر آیه و بعد از آن به فلسفه طهارت مى پردازد. و در شرح (ولیتمَّ نعمتَه علیکم) مى گوید: خداوند با احکام دین و با ایجاب وضو و تیمّم مى خواهد آن گونه شریعتش را کامل کند که پاک کننده پیکر و بخشاینده گناهان شما باشد. در آیه بعد به راه و رسم تقوا پرداخته و با بیان داستان فرزندان آدم(ع), تقوا را سبب قبولى اعمال مى شمارد…. (ص22). همچنین درباره آیه 39 سوره روم, از (تریدون وجه الله) استنباط مى کند که شرط انفاق, اخلاص است. (ص187). و در ذیل آیه 42 سوره نساء, (یا ایها الذین آمنوا لاتقربوا الصلوة وأنتم سکارى), مى گوید: (وفیها إشارة إلى أنّ القلب لابدّ أن لایکون غافلاً حال الصلاة ولامشغولاً بغیر مایتعلّق بها…). (ص25).
تلاش مقدس اردبیلى در ایجاد تقدس و تقوا را در این صفحات مى توان دید: 22, 23, 25, 30, 32, 50, 61, 62, 63, 80, 104, 117, 118, 141, 142, 273, 324, 335, 341, 347, 349, 353, 354, 355, 359, 374, 375, 388, 391, 394, 571, 638, 639.
تسلط محقق بر تفاسیر
11ـ از تفسیر آیات زبده چیره دستى محقق اردبیلى در علم تفسیر بخوبى برمى آید. وى مکرر در بسیارى از آیات به کشاف زمخشرى, انوارالتنزیل قاضى بیضاوى, حواشى و شروح کشاف و تفسیر کبیر فخر رازى نظر و توجه دارد و بیشتر به نقل و نقد آنها مى پردازد و گاه تناقضات مبانى عقیدتى و حتى ادبى زمخشرى را عیان مى کند. مثلاً ذیل آیه کریمه (ومن یرد فیه بالحاد)18 در کتاب الحج مى گوید: (والتفاسیر مضطربة). (ص223). و در آیه (توبوا إلى الله توبةً نصوحاً)19 ـ با اینکه توضیح توبه نصوح, تأثیرى در فقه القرآن ندارد ـ نُه معنا را ذکر مى کند که خلاصه اش چنین است: (نصوحاً 1ـ أی: بالغاً فى النُصح قال معاذ بن جبل قلت یا رسول الله: ما التوبة النصوح؟ قال: أن یتوب التائب ثمّ لایرجع کما لایعود اللبن إلى الضرع. 2ـ هى الّتى تکفّر کلّ سیّئة. 3ـ هى الّتى یناصح الإنسان فیها نفسه بإخلاص الندم, مع العزم على أن لایعود إلى مثله فى القبح. 4ـ هى أن یکون العبد نادماً على ما مضى مجمعاً على ان لایعود فیه. 5 ـ هى الصادقه 6 ـ هى أن یستغفر باللسان ویندم بالقلب ویمسک بالبدن 7ـ هى المقبولة ولم تقبل ما لم یکن فیها ثلاث خصال: خوف أن لایقبل و رجاء أن یقبل وإدمان الطاعة 8 ـ هى أن یکون الذنب نصب عینیه, ولایزال کأنّه ینظر إلیه. 9ـ هى من النصح بمعنى الخیاطة لانّ العصیان یمزّق الدین والتوبة ترقّعه وقیل: لأنّها جمعت بینه وبین أولیاءالله کما جمع الخیّاط الثواب والصقَ بعضه ببعض وقیل: لأنّها أحکمت طاعته وأوثقها کما أحکم الخیاط الثوب وأوثقه). (ص572).
از مهمترین منابع تفسیرى محقق, مجمع البیان است و مى توان حدس زد آراى مفسران بى تفسیر, مثل ابومسلم اصفهانى, را بیشتر از همین منبع نقل کرده باشد; نظیر آنچه در صفحه640 آمده است.
فوائد کلامى
12ـ از آنجا که محقق اردبیلى فقیه متکلّم است, زبده را با فواید کلامى و عقیدتى در آمیخته است; به گونه اى که اگر کسى از نوشتارهاى کلامى او بى خبر باشد, از همین زبده تبحّر مؤلف را در علم کلام مى تواند بیابد. نکات عقیدتى زبده نیاز به مقالى مستقل دارد, و از این رو به ذکر صفحاتى که داراى نکات کلامى است مى پردازیم: 5, 7, 8, 14, 33, 44ـ 48, 71ـ 78, 95, 104, 109, 114, 141, 191, 303, 304, 305, 340, 342, 352, 392, 394, 566, 569, 570, 573, 574, 575, 623, 624, 642, 643, 699.
شأن نزول آیات
13ـ توجه به قرائن حالیه و جو و فضاى نزول و اوضاع و احوال حجاز و گاهى خارج از حجاز, همه در فهم آیه دخیل است. مفسرناگزیر است به (سبب نزول) آگاه باشد و در زبدةالبیان این مسأله از اهمیت والایى برخوردار است و کمتر آیه اى پیدا مى شود که شأن نزولى داشته باشد و ذکر نشده باشد. حتى گاه آیه مطرح شده, در حالى که هیچ ربطى به موضوع ندارد جز به برکت شأن نزول. مثل آیه (وإذ ابتلى ابراهیم ربُّه بکلماتٍ فاتمّهنّ) (بقره/124) که به خاطر شأن نزولش در باب طهارت (ص44) ذکر شده است. در آن شأن نزول, (کلمات) بر سنن دهگانه حنفیّه که درباره نظافت است تطبیق شده است.
در جایى به نقّادى روایات سبب نزول پرداخته شده (مثل ص555, 556, ذیل سوره تحریم, آیه1ـ2) و نظیر آیه لعان, سوره نور 6 ـ9 که گوید: به جهت ضعف سبب نزول آن را ترک کردم: (وامّا سبب نزول الآیة فمشهورة مع مافیه من الحکم بثبوت الزنا وبأنّ الولد من الذى زنى بالمشابهة, مع أنّ القیافه باطلة, فترکته لذلک). (ص615).
بدیهى است سبب نزول با روایات وارده در موضوع, متفاوت است. مثلاً به صدها روایت که در باب طهارت هست, شأن نزول گفته نمى شود. به همین جهت اشکال مصحح زبده (چاپ سوم), به اردبیلى (در ص543 ذیل آیه 32 سوره نور) وارد نیست. مرحوم اردبیلى ذیل آیه (قل للمؤمنات یغضضن من أبصارهن…) (نور/32) مى نویسد: (هذا ظاهر فى نهى النساء عن النظر إلى الأجانب أصلاً ورأساً, ویُؤیده خبر ابن اُمّ مکتوم المشهور). و مصحح در پاورقى اشکال مى کند:
(أقول: قد اشتبه المراد من آیة الحجاب على بعضٍ کالمؤلّف رضوان الله علیه فتوهم أنّ المراد بآیة الحجاب فى هذا الحدیث, آیةالنور المبحوث عنها ولیس کذلک, بل المراد آیةالأحزاب). (ص566).
حال آنکه اردبیلى حکم را بیان مى کند نه شأن نزول را و اینجا مصحح اشتباه کرده است.
توجه به پیشینه احکام
14ـ آگاهى از آداب و رسوم عصر جاهلیّت در استنباط برخى از احکام مؤثّر است و مرحوم اردبیلى سابقه آنها را در تفسیر بعضى آیات ذکر مى کند. مثلاً در توجیه تعبیر (لاجناح علیکم) در آیه (إنّ الصفا والمروة من شعائرالله فمن حجّ البیت أو اعتمر فلاجناح علیه أن یطوّف بهما) (بقره/158) مى نویسد: (ونفى الحرج والإثم لاینافى الوجوب, إلاّ انّه لایثبته أیضاً ولکنه ثابت بغیره; واختیار هذا اللفظ المشعر بالإباحة لِعدّ المسلمین ذلک کذلک, على ما روى أنّه کان علیهما [أى الصفا والمروة] أصنام فى الجاهلیّة, وأهلها کانوا یطوفون بهما, ویمسحون تلک الأصنام وکان ذلک إثماً ومیلاً من الحقّ إلى الباطل والمسلمون کانوا یعدّونه کذلک, ولمّا إنکسرت الأصنام زال ذلک, ولکن ما کان للمسلمین علم بذلک فیتحرّجون منه کما کانوا فنزلت لیدفع عنهم ذلک). (ص287ـ 288).
باز تأمّل دارد در تطبیق آیه86 سوره نساء بر هر تحیّتى, نظیر (صباحکم, مسائکم), و گوید: (لأنّه تحیّة الجاهلیّة والإسلام نسخه). وى معتقد است باید آیات را بر همان معناى متعارف و رسم رایج عصر نزول حمل نمود نه بر فرهنگ جاهلیّت قدیم یا جدید و درباره ردّ تحیّت مى نویسد: (…انّ المراد بالتحیّة هنا, هى التحیة الغالبة, المتعارفة بین المسلمین بعد رفع ماکان متعارفاً فى الجاهلیّة وهى السلام المتعارف بینهم…). (ص102).
همچنین در انتخاب یکى از وجوهى که براى جمله (الذى جعلناه للناس سواء العاکف فیه والباد) در سوره حج/25 محتمل است, گوید: (ویحتمل أن یکون المعنى: جعلناه قبلةً لصلاتهم وغیرها مثل دفن الأموات والذبح, ومنسکاً لحجّهم والطواف فیه, وصلاتهم فیه, فالعاکف والبادى فیه سواء وهو ظاهر, ویؤیّده ما نقل أنّ المشرکین کانوا یمنعون المسلمین عن الصلاة فى المسجد الحرام, والطواف بالبیت ویدّعون أنّهم أربابه وولاته, فنزلت, ففى الآیة دلالة على التسویة, وکون مسجد الحرام معبداً, وعلى تحریم المنع عن العبادات وعن المسجد الحرام…). (ص221ـ222).
نمونه دیگر: ذیل آیه (یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم القصاص فى القتلى الحرّ بالحرّ والعبد بالعبد) (بقره/178) مى نویسد: (ظاهرها وجوب التماثل فى القصاص… وأنّ قوله: (الحرّ…) بیان للقصاص الواجب فلایکون غیره واجباً وبما نُقل من سبب النزول; وهو أنّه کان فى الجاهلیّة بین حیّین من أحیاء العرب دماً, وکان لأحدهما طَول على الآخر کانّه قوة وتسلط [کذا] فأقسموا لنقتلَنَّ الحرّ منکم بالعبد منّا وکذلک الذکر بالأنثى, فلمّا جاء الإسلام تحاکموا إلى رسول الله صلّى الله علیه وآله فنزلت وأمَرَهم أن یتباؤوا). (ص670ـ 671).
نظم قرآن
15ـ نظم و ارتباط بین آیه ها و حتّى بین سوره ها از مباحث قدیمى و اختلافى بین مفسران است. برخى بشدّت مدافع آنند و برخى مخالف. در زبدةالبیان به مواردى از نظم آیات اشاره شده است; مثل:بعد از تفسیر آیه کریمه (اهدنا الصراط المستقیم) گوید: (ثمّ اعلم أیضاً أنّ فى نظم السورة دلالة ما على طریق تعلیم الدعاء وهو کونه بعد التسمیة والتحمید والثناء والتوسّل بالعبادة کما هو المتعارف وورد به الروایة). (ص7).
برخى از این مناسبتها و ارتباطات سست و بى مایه به نظر مى رسد. مثلاً مى نویسد: از این جهت قرآن بر محافظت بر نمازها تأکید دارد و مى فرماید: (حافظوا على الصلوات…) (بقره/238) که قبلاً درباره ازواج و اولاد احکامى بیان داشت, و اکنون مى خواهد متذکر شود که اشتغال به خانواده مردم را از نماز باز ندارد). (ص49).
دقت شود که احکام ازواج و اولاد در آیات 221ـ223, آمده و پس از آن بحث طلاق است. و طلاق هم چندان طول نمى کشد و مزاحم نماز نیست.
و در تناسب (إنّى قریب أجیب…) (بقره/185), با آیه قبل که درباره روزه است, گوید: (چون تکالیف مشقّت دارند ـ و به همین جهت هم سوره هود باعث پیرى پیامبر(ص) شد ـ خداوند مى فرماید: (من به احوال شما خبیر و به اقوال شما سمیع و به دعاى شما مجیب و به کارتان پاداش دهنده ام) تا مشقّت تکلیف, آسان شود. (ص168).
نسخ احکام و شرایع
16ـ نسخ قرآن کریم از مباحث مهمّ علوم قرآن است. برخى بالکل منکر آن شده اند و بعض در نقطه مقابل, کوشیده اند تا آیات منسوخه را بیشتر جلوه دهند و تعدادشان را بیشتر نمایند. آنچه از زبدةالبیان استفاده مى شود, پذیرش اصل نسخ است, ولى جایى ندیدم که نسخ حکمى از احکام قرآن را قبول نموده باشد, بلکه بیشتر در ردّ قائلین به نسخ احکام کوشیده است و چند بار تصریح کرده است: نسخ کتاب جز با خبر متواتر ممکن نیست. اینک مواردى از برخورد محقق, با نسخ احکام را با کمترین توضیح نقل مى کنیم.
1ـ ذیل آیه قصاص: (کتب علیکم القصاص) (بقره/178) مى گوید: (ثمّ اعلم أنّ ظاهر الأیة الشریفة کون القصاص وحده هو موجب القتل, حیث اقتصر علیه, والغیر [کذا] وهو الدیة منفیّ بالأصل… وأنّ التخییر لیس بنسخ للواجب العینی… والنسخ إنّما یکون لحکم شرعی… ولذلک قیل: التخییر بین الواجب وغیره, لیس بنسخ لوجوبه). (ص670).
2ـ (وإذا حضر القسمة اُولوا القُربى والیتامى والمساکین فارزقوهم منه وقولوا لهم قولاً معروفاً) (نساء/10).
(وظاهرها [اى فارزقوهم] وجوب ذلک لکنّ الظاهر أنّه لاقائل الآن بوجوبه ولهذا قیل إنّها منسوخة بآیات قسمة الإرث, ویحتمل کونه للندب فتکون غیر منسوخة… ویمکن حملها على استحباب الطعمة عند الأصحاب, وهو مشهور…). (ص657).
3ـ (قل لاأجد فیما أوحى إلیّ محرماً….) (انعام/145).
(والآیة محکمة لأنّها تدلّ على عدم وجود محرّمٍ إلى تلک الغایة إلاّ هذه الأمور فلا ینافیه تحریم أمور أ ُخر بعدها, فلو وُجد محرَّم آخر بخبر لایکون نسخاً للکتاب بالسنّة, فإنّ الظاهر عدم جواز ذلک إلاّ أن یکون متواتراً وهو ایضاً غیر معلوم هنا). (ص627).
4ـ (والذین یتوفّون منکم ویذرون أزواجاً یتربّصن بأنفسهن أربعة أشهُرٍ وعشراً). (بقره/234).
(قال فى مجمع البیان: إنّ هذه ناسخة لقوله تعالى: (والذین یُتوفون منکم ویذرون أزواجاً وصیّةً لأزواجهم مَتعاً إلى الحول غَیرَ إخراج…) (بقره/240) …ولعل المنافاة باعتبار وجوب العدّة سنة, المفهوم من قوله (إلى الحول) کما قاله القاضى وفیه تأمّل). (ص600).
5 ـ (…فما استمتعتم به منهنّ فآتوهنّ أ ُجورهنّ فریضةً….) (نساء/24).
(…ولا خلاف فى أنّه متعة الحج غیر منسوخة ولامحرّمة, فوجب أن یکون حکم متعة النساء حکمها… وعن ابن عباس: (هى محکمة) یعنى لم تنسخ… وعدم دلیل واضح على النسخ, وکونه على خلاف الأصل, مع الخلاف فى جواز نسخ الکتاب بالسنّة المتواترة, وعدم الإجماع, مع عدم العلم بالتواتر منّا, وعدم جوازه بالخبر الواحد بالعقل والنقل من الإجماع وغیره, دلیل العدم… فقولهما بالنسخ باطل). (ص517).
6 ـ در چند جاى دیگر که از نسخ سخن به میان آمده است مى کوشد آن را نپذیرد و بر وجوهى مثل تخصیص حمل کرده است. ر.ک: ص69, 106, 147, 285, 465, 466, 639, 670.
نسخ شرایع سابق
17ـ در این شکى نیست که ظهور شریعت خاتم المرسلین(ص) ـ دست کم ـ بر تغییر و تکمیل بسیارى از برنامه هاى پیشین دلالت دارد, ولى در اینکه آیا احکام شرایع سابق معتبر است یا منسوخ یا باید تفصیل قائل شد, سخنان مرحوم اردبیلى مضطرب است در جایى احکام آنها را ـ فى الجمله ـ پذیرفته و نوشته است: (ونسخ شریعة نبیّنا شریعة مَن قَبلنا, لاینافى إثبات بعض أحکامها لأن المراد, نسخ المجموع من حیث هو مجموع). (ص44).
در جاى دیگر با منسوخ شمردن آنها چنین گوید: (فیهما [أى فى الآیة 26 و27 من سورة القصص: (یا أبت استأجره… إنّى أرید أن أنکحک إحدى ابنتیّ هاتین على أن تأجرنى ثمانى حجج)] دلالة على مشروعیّة الإجارة فى الجملة فى شرع من قبلنا, وحجیّتهما عندنا موقوفة على کونه حجّة عندنا ولیس بثابت, وتحقیقه فى الأصول ولایکفى (الأصل عدم النسخ) فى دلالتهما علیها عندنا… وفى الأخیرة دلالة على جواز جعل المهر عمل الزوج بل جعل نفسه أجیراً وعدم تعیین الزوجة وانعقاده بقوله: (أرید أن أنکحک) الآیه, وفیه تأمّل فى شرعنا, ودلالة الثانیة أخفى). (ص465).
و گاهى به احکام شرایع سابق تمسک مى کند; چنانکه در باب سبق و رمایه, بعد از نقل آیه استباق برادران یوسف(ع) با اظهار تأمّل در دلالتش, چنین گوید:
(…الثانیة: (قالوا یا أبانا إنّا ذهبنا نستبق وترکنا یوسف عند متاعنا).
والثالثة: (فما أوجفتم علیه من خیلٍ ولا رکابٍ) وفى دلالتهما على معناهما الشرعیین تأمّل ظاهر سیّما الأخیره).. (ص466).
و ذیل (أرسله معنا غداً نرتع ونلعب) (یوسف/13) مى گوید: (فیدلّ على عدم تحریم اللعب مطلقاً إلاّ ما ثبت تحریمه بخصوصه إلاّ أن یقال: إنّه مخصوص بشریعتهم, إذ لم یثبت حجیّة شرع مَن قبلنا….) (ص399).
و ذیل این آیه: (من أجل ذلک کتبنا على بنى إسرائیل أنّه من قتل نفساً بغیر نفس أو فسادٍ فى الأرض فکانّما قتل الناس جمیعاً) (المائدة/33), با اشاره به آیه 45 مائده, یعنى (وکتبنا علیهم فیها أنّ النفس بالنفس…), گوید: (والحاصل أنّ العمدة فى تفاصیل الأحکام, الأخبار والاجماع ومن هذا عُلِمَ أنّها لیست بمنسوخة… مذهب أبى حنیفة وأصحابه أنّها منسوخة بقوله (النفس بالنفس…) فإنّه لایصحّ أمّا أوّلاً فلأنّ (النفس بالنفس) حکایة ما کان واجباً ومکتوباً فى التوراة, ولیس بمعلوم ثبوت ذلک فى المسلمین… وأمّا خامساً فلأنّه لاشکَّ فى بقاء بعض الأحکام فى الآیة, فلایصحّ الحکم بأنّها منسوخة الاّ أن یرید نسخ العموم). (ص672).
البته داورى در این باره وقتى درست است که تمام مواردى که عملاً به احکام شرایع سابق تمسک شده بررسى شود. زیرا فراوان دیده مى شود که نام نسخ برده نشده, ولى به احکام شرایع استدلال شده است. مثلاً در مبحث مکاسب مکرراً به آیات سوره یوسف(ع) استدلال مى کند و نیز در قصّه خضر و موسى(ع) مى نویسد: (واعلم أنّه یستفاد من هذا ومن إقامة الجدار وجوابه, جواز التصرف فى مال الغیر, إذا علم أنّه أولى من عدمه, ومنه إجارة دارالغائب اذا کانت أولى و… واعلم أنّ ذلک لیس بمخصوص بشرع موسى وخضر(ع) وإ‹ کان شرع من قبلنا لیس بحجةٍ لنا, لأنّ سوق الآیة یدلّ على کون الحکم معقولاً وأنّ العقل یقتضى ذلک موافقاً للشرع, فلا خصوصیّة له بمذهب دون مذهب فتأمّل). (ص386).
استنباط از نقل قولها
18ـ از مسائل قابل تحقیق, حجیّت گفتار دیگران در ضمن آیات شریفه است; خصوصاً اگر خداوند تعالى جمله اى را از کافران یا اشقیا نقل کند. در تفاسیر زیاد دیده مى شود که در گرما گرم جدالهاى مسلکى بعضى مى گویند: فلان مطلب حجّت نیست, چون گفتار فلان کافر یا شیطان است.20 ولى از برخى عبارات زبدة مى شود پى برد به این که مؤلّف, نقل قولهاى قرآنى را حجّت مى داند, مگر آنکه خود قرآن کریم, پس از نقل, آن عقیده را محکوم کرده باشد, مثلاً:
الف: وقتى ابوحنیفه براى حلیّت نبیذ به (ومن ثمرات النخیل والأعناب تتخذون منه سکراً) (نحل/67) استدلال کرده و ابومسلم اصفهانى در ردّ ابوحنیفه گوید: (لاحاجة الى ذلک سواء کان حراماً أم لم یکن لأنّه تعالى خاطب المشرکین وعدَّد أنعامه علیهم بهذه الثمرات والخمر من اشربتهم, فکانت نعمةً علیهم). (ص640).
محقق اردبیلى به کلام ابومسلم اصفهانى اشکال مى کند. باز جمله دیگرى از اصفهانى نقل و ردّ مى کند; بنگرید: (وقال ایضاً وقد اخطاً من تعلّق بهذه الآیه فى تحلیل النبیذ لانّه سبحانه إنّما أخبر عن فعل یتعاطونه فایّ رخصة فى هذا اللفظ) اردبیلى گوید: (وأنت تعلم أنّ البعض لایخلو عن تکلّف وهو ظاهر). (ص660).
ب: درباره وصایاى حضرت لقمان مى نویسد: (…وأنّ وصیّته مثل وصیّةالله فى وجوب الإتّباع). (ص355).
استدلال و استنباط
19ـ روش استنباط فقهى مرحوم اردبیل را باید در آثار فقهى او جستجو کرد و اکنون ما در پى آن نیستیم. آنچه در پى مى آید, نمونه هایى از استنباطات محقق از آیات قرآنى و احکامى است که ـ تا آنجا که ما تفحص کردیم ـ قبل از محقق کسى به آن آیه استدلال نکرده یا حکم مستفاد را متذکّر نشده است. مرحوم اردبیلى داراى هوش سرشار و ذهن وقّادى است; چنانکه از یک روایت پانزده حکم و فایده را استنباط کرده و در شش سطر متذکّر شده است. (ر.ک: ص120,پاورقى).
براى نمونه موارد ذیل یادآورى مى شود:
1ـ ذیل (إنّما یتقبّل الله من المتقین) (مائده/27) مى نویسد: (…ویمکن أن یقال: المراد إشتراط التقوى فى تلک العبادة أى لایقبل الله عبادةً إلاّ من المتقین فیها, بأن یأتى بها بحیث لایکون عصیاناً مثل أن یقصد بها الریاء أو غیره من المبطلات; أو المراد تقوى عن ذنبٍ ینافى تلک العبادة فیکون إشارةً إلى أنّ الأمر بالشیء یستلزم النهى عن ضدّه وهو موجب للفساد). (ص23).
2ـ در شرح (واستغفروا الله إنّ الله غفور رحیم) (مدثّر/20) مى نویسد: (دلیل على وجوب الاستغفار, یعنى یجب علیکم ذلک, فانّه یغفرلکم فانّه ستّار لذنوبکم وصفوح عنکم, رحیم بکم فلاتترکوه, فدلّت على وجوب الاستغفار ومشروعیّته دائماً وإن لم یشعر بالذنب, فیمکن استحباب التوبة حینئذٍ دائماً من غیر شعور بصدور الذنب). (ص100).
و از ذیل آیه کتمان (بقره/160) (ویلعنهم اللاعنون, الا الذین تابوا…) وجوب توبه را استنتاج مى کند و مى گوید: …وبالثانیة على وجوب التوبة لأنّها مخلصة من استحقاق اللعن وغیره; وعدم تجویز لعن التائب). (ص694).
3ـ در تفسیر (وإذ قلنا للملائکة اسجدوا الله) (کهف/50), فرموده است: (ففیها دلالة على کون الأمر للوجوب کما فى قوله تعالى فى الأعراف: (ثمّ قلنا للملائکة اسجدوا لآدم فسجدوا إلاّ إبلیس لم یکن من الساجدین قال: ما منعک ألاّ تسجد اذ أمرتک…) اعراف11ـ12, حیث وبَخّ على ترک السجود والمأمور به بمجرّد ترک الأمر, وهو أحسن ممّا استدلّوا به وهو ظاهر). (ص350).
4ـ درباره صراط گوید: والآیة [إهدنا الصراط المستقیم] تدلّ على رجحان طلب الخیر من الله تعالى سیّما أصل الخیر وأساسه وهو الصراط المستقیم أى دین الإسلام… أو عبادةالله فقط دون غیره کما یدلّ علیه بعض الآیات مثل قوله تعالى: (واَن اعبدونى هذا صراط مستقیم) فیدلّ على مشروعیة الدعاء, بل على استحبابه مطلقاً حتى لثبات الأمر الذى علیه مثل الدین وعدم تغییره و… ثم أعلم ایضاً أنّ فى نظم السورة دلالةً ما على طریق تعلیم الدعاء وهو کونه بعد التسمیة والتحمید والثناء والتوسل بالعبادة…). (ص6 ـ7).
5 ـ از آیه مهاجرت: (والذین هاجروا فى الله) (نحل/41) وجوب هجرت استفاده شده است: (أى ترکوا منازلهم ومواضعهم فى حقّ الله ولوجهه… فهى دالة على استحباب المهاجرة ووجوبها عن دارالکفر والخلاف لو ظلموا أو أوذوا ولم یتمکّنوا من إقامة لوازم الدین). ص(318).
6 ـ از آیه (وما آتیتم من زکوة تریدون وجه الله فأولئک هم المضعفون) (روم/39) اشتراط اخلاص را استنباط مى نماید و مى گوید: (وفى قوله: (یریدون وجه الله) دلالة على اشتراط الإخلاص فى الإنفاق فکأنّه النیّة فافهم). (ص187).
7ـ از وعید و تهدید و عدم محبّت خدا, حکم الزامى تحریم را استنباط مى کند; مثل: (إنّه لایحبّ المستکبرین) (نحل/23) (بئس مثوى المتکبّرین) (نحل/29), که گوید: (یدلّ على تحریم الاستکبار والتکبّر). (ص347).
8 ـ نمونه اى از استنباط قواعد کلّى: از (یا بنى آدم قد أنزلنا علیکم لباساً یوارى سوءاتکم وریشاً ولباس التقوى ذلک خیر) (اعراف/25), استنباط مى کند: (ففى الأوّل إشارة إلى وجوب ستر العورة باللّباس مطلقاً, لقوله: (یوارى سوءاتکم) فإنّه یدلّ على قبح الکشف وأنّ الستر مرادالله تعالى, وفى الثانى إلى استحباب التجمل باللّباس). (ص70).
در این باره نمونه اى دیگر ذکر مى کنیم: (ومن اظلم ممن کتم شهادةً عنده من الله وما الله بغافل عمّا تعملون) (بقره140) و (إنّ الذین یکتمون ما أنزلنا من البیّنات والهدى من بعد ما بیّنّاه للناس فى الکتاب اولئک یلعنهم الله ویلعنهم اللاعنون) (بقره/160) مى گوید:
(1ـ …فیدخل فیه [اى فى حرمة الکتمان] کتمان المجتهد الحکم والفتوى سیّما عند السؤال, وکذا ترک الأمر بالمعروف والنهى عن المنکر, مع الشرائط;
2ـ بل لایبعد إدخال تحریم فعل بعض المحرّمات, وترک بعض الواجبات, بحیث یؤدّیان إلى جوازهما [أى جواز فعل المحرم وترک الواجب] فإنّ ذلک حینئذٍ إظهار للباطل, فیکون ستراً للحقّ فیکون کبیرة الاّ ما ثبت عدمه بدلیلٍ;
3ـ ولا یبعد أیضاً الإستدلال بها على جواز لعن ذلک الشخص المرتکب للکتمان وإن کان مؤمناً لأنّ الله لعنه, وقال: إنّه یستحقّ اللّعن من الناس وغیرهم). (ص694).
از این نوع, مى شود به فصلى درباره اجتهاد و تقلید اشاره کرد که در کتب پیشین نیامده است, ولى محقق اردبیلى در مواردى به آن اشاره دارد; از جمله در ص347 به بعد, که به استدلال کشاف هم پاسخ داده است.
ذکر احکام روشن
20ـ گاهى احکامى استنباط شده که امروزه براى ما بدیهى است, نظیر: (وأوحى ربّک إلى النحل…) (نحل68ـ69):
(ففیها دلالة على حلیّة العسل لکلِّ من یجد وأخذ النخل لذلک). البته این آیه را به تبع کتاب کنزالعرفان, یا در ادامه آیه65 سوره نحل, آورده است. حلیّت عسل از باب قضایا قیاساتها معها است و در اینکه آیا چنین احکامى هم نیازمند تذکّر هستند یا نه, باید گفت:
الف: شاید نظر مرحوم اردبیلى آن باشد که هر آیه اى که به نحوى متضمّن حکمى است, باید در عداد آیات الأحکام قرار گیرد و لذا وقتى مى بیند فاضل مقداد آیه کتمان را که در فقره قبل گذشت کتمان کرده است, چنین توجیه مى نماید: (…فیستخرج الأحکام المذکورة, فکأنّ سبب ترک هذه الآیة فى آیات الأحکام فى کنز العرفان سبب النزول[یعنى کتمان, کار عالمان یهود و نصارى بود] وکونها مقصورة علیهم ـ کما فعله فى الکشاف والبیضاوى ـ وأنت عرفت أنّه لیس بجیّد, ومثل هذا فعل فى کثیر من الآیات, حیث عُمِّمَت مع أنّ سبب النزول خاصاً, لما مرّ, ثمّ على تقدیر التخصیص أیضاً لایبعد التعمیم لفهم العلّة فیستخرج الباقى فتأمّل). (ص696).
ب: و شاید نظر محقق تأیید برخى احکام عقلى و روشن به ادلّه نقلى است. مثلاً (مباح بودن آب و زمین) عقلاً جاى بحث ندارد. ولى محقق ذیل (والله أنزل من السماء ماءاً فأحیى به الأرض…) (نحل/6) مى فرماید: (وفیها دلالة على إباحة الماء والأرض بالنقل أیضاً). (ص638).
توجّه به اهل بیت(ع)
21ـ در زبدةالبیان, تولّى و تبرّى و عشق به خاندان رسول اکرم(ص) بیش از هر مسأله کلامى جلوه گر است. تبحّر محقق در کلام باعث شده که به مسائل کلامى متنوعى اشاره کند, ولى ارادت اهل بیت(ع) و بیزارى از دشمنان رسول و آل همواره رخ مى نماید. شاید حوادث سیاسى آن روزگار بر اثر جنگهاى ایران و عثمانى, گرمى تنور ولایت در اصفهان, سختگیرى مخالفان تشیع در خارج ایران نظیر اقداماتى که به شهادت علماى بزرگ شیعه انجامید, در این گرایشها بى اثر نبوده است. از این رو با آنکه در باب کلام, بى کتاب نیست, ولى آرزو دارد اقرارهاى عالمان سنّى به نفع امامت را یکجا جمع و تألیف کند. شاید طرحهایى نظیر آنچه به تألیف الغدیر و عبقات الأنوار منجر شد, در ذهن اردبیلى بوده است. از این رو در پایان (شرائط الامامة) گوید: (حقایقى که از زبان عالمان سنّى ظهور کرده و حجّتى که علیه مبانى عقیدتى آنهاست, فراوان است اگر در کلامشان تأمل کنى, برایت روشن خواهد شد. من به برخى اشاره کرده ام و ان شاءالله آن موارد را جمع آورى مى کنم). (ص48).
وى طرح مبحث امامت را در زبدة ـ که کتاب احکام است ـ زینت کتاب مى شمرد. (ص14). وقتى در نکاح بحث مى کند, نمى تواند از مسائل ارزنده سوره تحریم چشم بپوشد و اذیّت و آزار عایشه و حفصه به پیامبر(ص) را به محبت على(ع) به پیامبر(ص) گره مى زند و این قسمت (وإن تظاهرا علیه فإنّ الله هو مولیه وجبریل وصالح المؤمنین) (تحریم/4) را بر على(ع) منطبق مى داند و به اشکالات قاضى بیضاوى پاسخ مى دهد, محقق با نقل روایاتى از عامه و خاصه به نقل از مجمع البیان و شواهد التنزیل حاکم حسکانى, در این که صالح المؤمنین, امیرالمؤمنین است گوید: (ولاشکّ فى أنّه أصلح المؤمنین, ومن أراد المعرفة وترک ماانفردت به طائفة من نقل ما یدلّ على مایقول به فأنا والله ضامن لحصول العلم بذلک وبأنّه الإمام بعد الرسول والأحقّ….) (ص569 ـ570 و565 ـ 571).
در ص532 ـ533 به (کلّ الناس افقه من عمر, و…) اشاره دارد و ضمن شرح (انّ ربّک یعلم أنّک تقوم أدنى من ثُلُثیِ اللیل ونصفه وثُلُثه) از مجمع البیان نقل مى کند که (وطایفة من الّذین معک) در ادامه آیه, مزمّل/20, على(ع) و ابوذر است.
محقق در کتاب المکاسب به وعاظ السلاطین شدیداً حمله مى کند و مطالب بیضاوى را در این باره نقل مى نماید; از جمله: (قال رسوال الله(ص): مَن دعا لظالم بالبقاء فقد أحبّ أن یعصى الله فى أرضه). (ص398).
نویسنده ضمن مبحث حرمت اشاعة فاحشه و طرح آیه (ولا یأتل أولوا الفضل…) (نور/22) مى فرماید: آیه, نهى است, (… ولاتدل على أفضلیّة أبى بکر مِن أربعة عشر وجهاً على ما توهّمه الفخر الرازى فى تفسیره الکبیر, وقد بیّنّا ذلک فى رسالة على حدةٍ ونشیر هنا إلى نبذٍ منه). (ص390).
در باب امر به معروف به تناسب قرار گرفتن (إنّ الله یأمر بالعدل…) (نحل/90) در خطبه هاى نمازجمعه به جاى لعن على(ع), مفصلاً مطالبى در ملعون بودن معاویه آورده است. (ص323ـ324).
وى به باب نیّت که مى رسد, به آیه ولایت و آیه (ومَن یتول الله ورسوله والذین آمنوا فإنّ حزب الله هم الغالبون) مى پردازد وبا نقل شأن نزولها از ص107ـ110, در آستانه امامت و ولایت مى ماند. و درباره عالیترین درجات قصد قربت مى نویسد: (…وایضاً بأنّه لایناسب هذه الشریعة بل ما تجد فى أنفسنا مثله, نعم قد یکون موجوداً فى الانبیا والأئمة علیهم السلام کما نقل عن امیرالمؤمنین(ع): ما عبدتک طمعاً فى جنّتک ولا خوفاً من نارک ولکن وجدتک أهلاً للعبادة فعبدتک, فتکون مخصوصة بهم). (ص696).
در صفحه 516 به بعضى بدعتها و منع متعه اشاره دارد و در صفحه87 ـ 88 به صلوات بر آل پیامبر(ص). با نقل این نمونه ها نمى گوییم تبرى و تولى را منحصر به باب ولایت مى داند, بلکه غرض ارائه پرده اى از عشق درونى مقدس ـ قدس سره ـ و حوادث و اوضاع سیاسى روزگار اوست, وگرنه موارد دیگرى نیز از ایشان هست.
تأّملى در برخى دلالتها
در کتب فقه القرآن, گاهى به دلالتهاى بعیده بر احکام استدلال شده و یا جملاتى از آیات در عداد آیات الاحکام قرار گرفته, که جاى تأمل دارد و ما نمونه هایى را از زبدةالبیان ذیلاً ذکر مى کنیم:
آیه شریفه (الخبیثات للخبیثین والخبیثون…) (نور/26) را بر این وجه حمل کرده اند که گفتار و نوشتار و واژه هاى خبیث براى مردان خبیث و مردان خبیث براى کلام خبیث و کلمات طیّب براى مردان طیّب و مردان طیّب براى کلمات طیّب. (ص564).
براى مشروعیت إبضاع به (وقال لفتیانه اجعلوا بضاعتهم فى رحالهم…) (یوسف/62) و (جئنا ببضاعة مزجاة) (یوسف/88) و (ولمّا فتحوا متاعهم وجدوا بضاعتهم ردّت الیهم) (یوسف/65) استدلال شده است.
محقق در این باره گوید: (عدم دلالتها على المطلوب واضح ـ فانّه دفع مالٍ إلى أحدٍ لیتّجرله مجّاناً ومعلوم أنّ المراد فى الآیات, مال إخوة یوسف الذى اشتروا به طعاماً وأنّ هذا لایحتاج إلى الآیات).
همچنین مى گوید: الثالث: المضاربة وفیها أیضاً ثلاث آیات, الأولى: (فانتشروا فى الأرض وابتغوا من فضل الله) جمعه/10 والثانیة: (وإذا ضربتم…) نساء/101 الثالثة: (وآخرون یضربون فى الأرض یبتغون). (مزمّل/20). و مى فرماید: (لا دلالة فیها إلاّ بعمومٍ بعید). (ص464).
همچنین مى گوید: (سابقوا إلى مغفرةٍ من ربّکم) حدید/21 (قیل: تدلّ على أنّ المراد بالأمر الفور, وذلک غیر ظاهر….). (ص63). همچنین در صفحه80 به چندین مورد از این نمونه اشاره مى فرماید.
نگاهى به منابع
محقق اردبیلى از منابع فراوانى, مستقیم یا باواسطه, بهره برده است; گذشته از استطرادهاى کلامى و غیره که آنها را به شرح تجرید و تفاسیر یا کتب تاریخ و… ارجاع مى دهد ـ بیشترین منابع فقهى او کتب مرحوم علامه حلّى, مثل ارشاد الاذهان, مختلف, تذکره, قواعد و کتابهاى شهید اوّل و شهید ثانى و محقق کرکى است. به ذکر نام برخى از منابع با ذکر صفحه اشاره مى کنم تا فراوانى ارجاعات مؤلف به آن منابع روشن شود:
الدروس: ص89, 153, 184, 189, 241, 243, 245, 246, 250, 251, 252, 253, 257, 259, 264, 279, 299.
التذکرة: 202, 424, 481, 488, 489.
المختلف: 118, 161, 163, 261, 272.
شرح الشرائع (المسالک): 18, 153, 154, 155, 156, 236, 250, 255, 380, 481, 636, 668.
در بین تفاسیر, بیش از همه به مجمع البیان, تفسیر کشاف و حواشى آن, تفسیر بیضاوى, تفسیر على بن ابراهیم, تفسیر عیاشى, ارجاع شده است. کمتر آیه اى است که تفسیرش از مجمع البیان نقل نشده باشد. به تفسیر على بن ابراهیم در این صفحات ارجاع شده است: 101, 102, 138, 153, 154, 156, 192, 458, 626, 632.
فواید رجالى زبده, زیاد نیست. در ص217 رجال ابى داوود, ص917 رجال شیخ و ص154 و241 رجال نجاشى نام برده شده است. ولى زبدةالبیان بیش از هر منبعى, متأثر از کنزالعرفان است. گرچه گاهى هم از فقه القرآن راوندى نام برده است; مثل ص492.
مقایسه زبدة وکنز و بررسى میزان تأثیرات, مقاله اى مستقل مى طلبد. از این رو در این باره به چند نکته مختصر قناعت مى کنیم.
1ـ کنزالعرفان بعد از لوامع ومنهاج الهدایة فى شرح آیات الأحکام الخمسمائة, تألیف احمد بن عبدالله بن متوّج بحرانى, و با توجه به آن نوشته شده است. ر.ک: کنزالعرفان, ج2, ص383. و قبل از این دو, فقه القرآن راوندى شدیداً متأثّر از تبیان مرحوم شیخ طوسى است و این همه, بر زبدةالبیان اثر گذاشته است.
2ـ نظر اردبیلى در منابع بسیار نقّادانه است. به نمونه هایى اشاره مى شود:
الف: (قال فى الکشاف: الصلاة علیه (اى رسول الله(ص)) واجبة وقد اختلفوا فى حال وجوبها, فمنهم مَن أوجبها کلَّما جرى ذکره… والذى یقتضیه الاحتیاط الصلاة علیه عند کلِّ ذکرٍ, لما ورد من الأخبار). وى مى گوید: (ولاشکّ أنّ احتیاط الکشاف أحوط واختار فى کنزالعرفان الوجوب کلّما ذُکر, وقال: إنّه اختیار الکشاف, ـ ونقل عن ابن بابویه ـ وأنت تعلم أنّه لم یفهم اختیاره). (ص85 ـ86. (یعنى کنزالعرفان, منظور و مختار کشاف را نفهمیده است.)
ب: (قال فى کنزالعرفان: قال الزمخشرى والقاضی… وفیه تأمّل لأنّ الزمخشری, ما قاله بل نقله عن قومٍ… فلا یرد علیه ما أورده…).(ص435).
دسترسى نداشتن به منابع فراوان
محقق اردبیلى مى گوید: از دویست تألیف شیخ مفید تنها مقنعه مانده است. با آنکه امروزه با گذشت چهارده قرن از آن تاریخ, 45 عنوان از آثار مفید در مجموعه اى چهارده جلدى منتشر شده است. این نشان مى دهد که محقق این آثار را حتى در کتابخانه دیگران هم ندیده است. اینک تصریح اردبیلى: (…فانّه الآن مثلاً ما بقى من قریب مأتى کتب للشیخ المفید على ما ذکره الشیخ فى الفهرست إلاّ المقنعة التى شرحها فى التهذیب فى بعض البلاد; ومن ثلاث مائة تقریباً من کتب الصدوق….) (ر.ک: مجمع الفائدة والبرهان, ج5, ص9ـ10). و کتاب (بشارة المصطفى لشیعة المرتضى) را دوبار به سیّد رضى الدین على بن طاووس ـ قدس سره ـ نسبت مى دهد; با اینکه این اثر, تألیف طبرى امامى است و ابن طاووس چنین کتابى ندارد. (مجمع الفائده, ج2, ص514 ـ 515). مؤلف با اشاره به نکته اى از اربعین شهید اول, از آن با تعبیر (المنسوب إلى الشهید) یاد مى کند. (مجمع الفائده, ج3, ص22). با آنکه یقیناً, از شهید است نه منسوب به او. و یا مى فرماید: در باب غناء, حدیث صحیحى نداریم (مجمع الفائده ج8, ص59), با آنکه حدود صد روایت در این باب هست. همین مطلب تعجّب شیخ حر عاملى را برانگیخته و از این رو در فوائد طوسیه (ص88) مى نگارد: (ومن أعجب العجب أنّ الفاضل الأردبیلى فى شرح الارشاد اعتمد فى تحریم الغناء على الإجماع, وذکر أنّه لولاه لما جزم بتحریمه وادّعى ضعف الأخبار ونقل یسیراً من الأخبار واکتفى بما وجد فى کتب الاستدلال وببعض أحادیث التهذیب وذکر أنّه لم یجد حدیثاً صحیحاً یستدلّ به وغفل عن تواترها, بل تجاوزها حدّ التواتر… وغفل عن أحادیث الکافى وسائر کتب الحدیث الموجودة الآن وهى تزید على مائة کتاب ولعلَّ عذره, تشتت الأخبار وتباعد أماکنها وعدم استحضاره لها وعدم إمکان ضبطها….)
نظیر همین تعبیر را مرحوم ملاّ محمد مهدى استرآبادى ـ قدس سره ـ در رساله (نجم المؤمن) دارد. این رساله چاپ نشده و نسخه خطى آن به شماره 9577 در کتابخانه آیت الله مرعشى ـ طاب ثراه ـ نگهدارى مى شود.
دو انتساب اشتباه در منابع زبدةالبیان
الف: محقق گوید: آداب المتعلمین للمحقق خواجه نصیرالدین الطوسى. (ص98). با آنکه این کتاب از زرنوجى است نه از خواجه نصیر. ر.ک: مجله راهنماى کتاب, سال19, ص427ـ 428, مقاله آقاى دانش پژوه.
ب: شیخ آقا بزرگ, کتاب شیخ محمد بن محمود بن على طبسى را از منابع زبدةالبیان اردبیلى دانسته است, ولى در زبده خبرى از این کتاب نیست که نیست. وى مى نویسد: (218= آیات الأحکام للمولى محمد بن الحسن الطبسى نسبَه الیه المولى المقدس الاردبیلى م993, فى زبدةالبیان, یوجد فى الخزانة الرضویه کما فى فهرستها….) (الذریعة, ج1, ص43) از این کتاب در فهرست الفبایى کتابخانه آستان قدس هم خبرى نیست.
باز گوید: 129= زبدةالبیان فى تفسیر آیات قصص القرآن, للشیخ محمد بن محمود بن مولانا على الطبسى, ـ کما حکى عن الریاض ـ وهو غیر الشیخ محمد بن الحسن الطبسى المقدم على الأردبیلى, وهو صاحب آیات الأحکام الذى ینقل عنه المقدس الاردبیلى فى کتابه زبدةالبیان). (الذریعة, ج12, ص21ـ22, أعیان الشیعة ج9, ص159).
علم اصول
برخى از مسائل علم اصول فقه در زبده مطرح شده که براى اختصار, تنها به بعضى صفحات اشاره مى شود و بررسى مبانى و آراى اصولى محقق به مقال و مجال دیگرى موکول مى شود: 23, 30, 73, 114, 119, 319, 342, 343, 345, 617, 618, 619, 621, 691.
تجلّى تقوا
تقدس محقق اردبیلى ـ ره ـ از قلم تراویده و در عمل و نوشته او تجلّى نموده است. براى اختصار به برخى تعابیر ایشان اشاره مى شود:
پس از پاسخ به فخر رازى مى نگارد: (الله یعلم… الله الموفّق للحق والصواب وإلیه المصیر والمآب). (ص392).
(لاتمار فإنّ المؤمن لایماری, (أعاذنا الله وإیّاکم عن أمثالها). (ص348).
(ومن روافع النکاح الارتداد, نعوذ بالله منه).
(والأول هو مذهب السید المرتضى وهو بعیدعنه, لعدم خروجه عن الایة الا بیقین ولا یقین). (ص239).
تعبیر محترمانه سلطان المحققین الطوسى در ص59, 304, 331, 510, 695 ذکر شده است.
اشارات و تنبیهات اخلاقى
تشویق و ترغیب به مکارم اخلاق در آثار مقدس اردبیلى زیاد است. به این صفحات زبده مراجعه شود: ص22, 23, 25, 30, 63, 80, 104, 117, 134, 143, 187, 273, 324, 335, 336, 347, 348, 349, 350, 353, 354, 359, 374, 375, 388, 394, 399, 571, 573, 632.
پاورقی:
1. ر.ک: مقاله کتابشناسى احکام قرآن, محمد على هاشم زاده, فصلنامه پژوهشهاى قرآنى, شماره3, ص165ـ184.
2. مسالک الافهام, 989 صفحه در چهارجلد است که مکتبة المرتضویه تهران آن را منتشر کرده است.
3. مسالک الافهام, ج1, ص10, مقدمه.
4. مشخصات نسخ خطى, چاپها, تعلیقه ها و ترجمه هاى زبده در مقاله کتابشناسى و نسخه شناسى آثار محقق اردبیلى به قلم على اکبر زمانى نژاد در بخش کتابشناسى همین شماره آمده است.
5. پایان مبحث کتاب الطهارة, ص48.
6. اسرى17/15.
7. نور22.
8. التفسیر الکبیر, ج23, ص187ـ190.
9. از (تعلیقات قواعد) خبرى نیست و منظور از (شرح ارشاد), (مجمع الفائدة والبرهان) است.
10. نحل16/75.
11. النساء4/2.
12. رک: زبدةالبیان, ص139ـ140 و343ـ345 و 617ـ620 و66.
13. وقایع السنین والأعوام, ص494ـ495.
14. براى تفصیل بیشتر ر.ک: مقاله کتابشناسى و نسخه شناسى آثار محقق اردبیلى, نوشته على اکبر زمانى نژاد, چاپ کنگره مقدس اردبیلى و ر.ک: مجله تراثنا, ش16, ص82; فهرت کتابخانه مدرسه عالى شهید مطهرى, ج1, ص831; فهرست منزوى, ج1, ص124
15. ر.ک: وعده دیدار, حضرت امام خمینى قدس سره, ص92, 82.
16 . نحل16/125.
17 . مائده5/55.
18 . سوره حج22/25.
19 . سوره تحریم66/8.
20 . ر.ک: تفسیر فخرالدین رازى, ذیل آیه 119, از سوره نساء.
ر.ک: مجّله تراثنا, ش16, ص82; فهرست کتابخانه مدرسه عالى شهید مطهرى, ج1, ص831; فهرست منزوى, ج1, ص124.

تبلیغات