آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۸۳

چکیده

متن


شرح مثنوى معنوى مولوى, رینولد الین نیکلسون, ترجمه و تعلیق: حسن لاهوتى, شرکت انتشارات علمى و فرهنگى, چاپ اول: تهران, 1374, شش دفتر, صدویازده « 2322ص, وزیرى.
مثنوى را جهت آن نگفته ام تا حمایل کنند و تکرار کنند, بلکه تا زیر پا نهند و بالاى آسمان روند که مثنوى معراج حقایق است.*
مثنوى را بدان بیان لطیف
نغز شرحى گره گشا کردى
هر گره کِش به لفظ و معنى بود
به سر انگشتِ فکر واکردى
طبع و تصحیح و شرح آن نامه
هرچه کردى همه بجا کردى
شرقیان وامدارِ او بودند
تو مر آن وام را ادا کردى**
مثنوى در اصطلاحِ ادبا اطلاق مى شود بر اشعارى که هر دو مصراع آن یک قافیه داشته و مجموع به حسب وزن متحد و از جهت رویّ مختلف باشد و این گونه شعر از قدیمیترین عهد در زبان فارسى معمول بوده و از همان تاریخ که شعر فارسى رواج گرفته, شعرا به مثنوى سرایى زبان گشوده اند; مانند کلیله ودمنه رودکى و آفرین نامه ابوشکور, ولى امروز هرجا مثنوى گفته شود, بى اختیار مثنوى مولانا جلال الدین به خاطر مى گذرد.1
مثنوى معنوى جلال الدین مولوى, بزرگترین حماسه روحانى بشریّت است که خداوند براى جاودانه کردن فرهنگ ایرانى, آن را به زبان پارسى هدیه کرده است و هنوز بشریت در نخستین پله هاى شناخت این اثر ژرف و بى همتاست.2 مثنوى از نمونه هاى آشکار جود (بى علّت و بى رشوتِ) خداى وهاب است که از سرِ (محضِ مهر و دادورى و رحمت) بر زمینیان فروریخته است و از همه بهره مندتر و مُنعَم تر, پارسى زبانند که این گنج شایگان را چنین رایگان به کف آورده اند و حیات معنوى شان را با آن طراوت و حلاوتِ بیشتر داده اند.3
نردبان آسمان است این کلام
هرکه زین بر مى رود آید به بام
نى به بام چرخ کو اخضر بود
بل به بامى کز فلک برتر بود
حکایت و شکایتى که مولانا جلال الدین محمد مولوى بلخى رومى از زبان نى سرمى کند و تمام مثنوى جز تطویل و تمدید همان ابیات نخستین آن نیست, قصه جداییهاست; جدایى روح عارف که داستان او پر از اسرار روحانى است و با آنچه در این حکایت منعکس مى کند, آرزو دارد خود را از این تبعیدگاه دنیاى حسى به عالمى که مبدأ و منشأ اوست برساند. مهجورى و مشتاقیِ او که اسرار سرنوشت او و سیر و سلوک اوست از اینجاست و شکایت و حکایتى که از دورى نیستان ـ اقلیم روح و قلمرو اسرار ـ سرمى کند نیز جز قصه این فراق و اشتیاق نیست. این شور و درد را مولاناى روم هم در غزلهاى پرذوق و حال دیوان شمس به زبان عشق و شیدایى تقریر مى کند و هم در خود مثنوى ضمن دقایق معنوى به بیان مى آورد, و البته عمق و دقتى که در این گونه سخنان وى هست, چنان قوّت و صلابتى دارد که فهم آن از عهده هرکس برنمى آید و بسا که شور و غلبه آن درحدّ طاقت و حوصله اهل حس و خوکردگان به بحث عقل نظرى هم نیست.4 بنابراین اگر در هر سال شرحى جامع و کامل بر این کتاب نوشته شود, باز هم میدان تحقیق همچنان باز است و تشنگان این وادى, جویاى گزارشهاى بیشتر و بیشترند.5 بازبودنِ میدان تحقیق و نیز اشتیاق مشتاقان تا به امروز موجب گشته تا شرحهاى گوناگون و با دیدگاههایى ناهمگون بر این کتاب شریف نوشته شود. همچنین به دلیل مشکلاتى که در فهم مثنوى وجود داشته, گویا از همان زمان سرایش مثنوى, سخن از شرح ابیات مشکله به میان آمده است.6
دست نوشته هاى مثنوى گویا تا مدتى, محدود به همان حوزه آسیاى صغیر بوده و تا قرن نهم و عصر نورالدین عبدالرحمان جامى, در آثار شاعران و نویسندگان کمتر اشاره اى به مولانا و مثنوى مى توان یافت, و مناقب نامه ها و زندگى نامه هاى مولانا هم به دست کسانى چون افلاکى و سلطان ولد و در همان آسیاى صغیر نشر مى شده است.7 امّا در قرن نهم, خواجه ابوالوفاء خوارزمى, مرشد صوفیان کبروى که به مولانا اعتقاد دارد, شاگرد خود کمال الدین حسین خوارزمى را به تألیف شرحى بر مثنوى ترغیب مى کند. باز شاه قاسم انوار در همان قرن به مولانا ارادت مى ورزد و سرآمد شاعران آن قرن, نورالدین عبدالرحمان جامى در تفسیر بر سر آغازِ مثنوى, منظومه اى مى سراید, و شاه داعى شیرازى در عشق نامه اش از مثنوى نقل و اقتباس مى کند و در غزلهایش راه مولانا را در دیوان شمس پیش مى گیرد و مهمتر از آن شرحى یا حاشیه اى بر مثنوى مى نویسد که به حاشیه شاه داعى معروف است. در اواخر قرن نهم ملاحسین واعظ کاشفى که ادیبِ پرمایه اى است, در لبّ لباب مثنوى, خلاصه اى از مباحث و اندیشه هاى مولانا را با نظم مفید و تازه اى عرضه مى کند.8
امّا نخستین تفسیر مشروح نیز در قرن نهم پدید آمده است. در سالهایى که جامى هنوز جوان بود, کمال الدین حسین خوارزمى, شرحى بر مثنوى را آغاز کرد به نام جواهر الاسرار و زواهر الانوار, امّا فقط توانست شرح سه دفترِ مثنوى را بنویسد. خوارزمى شرح منظومى هم بر مثنوى نوشته است به نام کنوز الحقایق که در جواهر الاسرار ابیاتى از آن آورده, و پیداست که تألیف آن پیش از جواهرالاسرار بوده است. در قرن یازدهم تفسیرهاى دیگرى بر مثنوى نوشته اند, که از آن میان دو تفسیر سودمندتر و عالمانه تر است: یکى تفسیر فاتح الابیات از اسماعیل دده یا اسماعیل انقروى, که در آن علاوه بر تفسیر ترکى ابیات, انقروى کوشیده است که متن درستى از مثنوى را هم با تفسیر خود همراه کند. تفسیر عالمانه دیگر لطایف معنوى از عبداللطیف عباسى است که بر شرح ابیات مُشکل تکیه دارد, و آن هم با یک متن منقّح از مثنوى همراه است.
در قرن دوازدهم, اسرارالغیوب معروف به شرح خواجه ایّوب, شرح مثنوى ولى محمد اکبرآبادى و شرح عبدالعلى لکنهویى معروف به بحرالعلوم را باید در شمار سودمندترین و مفصل ترین تفسیرهاى مثنوى دانست.
از دیگر تفسیرهاى مثنوى, شرحى است به نام شرح اسرار که حاج ملاهادى سبزوارى در قرن سیزدهم هجرى, نوشته است. این حکیم الهیِ عصر ناصرى, کوشیده است که اندیشه مولانا را با موازین حکمت و شریعت تفسیر کند و در واقع مثنوى را چنان شرح کند که بر آراء و نظریات حکما و بویژه صدرالدین شیرازى تطبیق کند.
همچنین باید از المنهج القوى لطلاب المثنوى یاد کرد که شرحى است به زبان عربى از یوسف احمد مولوى و مشتمل است بر تفسیر تمامت ابیات مثنوى که در سال 1230هـ.ق به پایان رسیده است و در سال 1289 در مصر چاپ شده است. نیز ترجمه عربى مثنوى به نام جواهر الآثار از عبدالعزیز صاحب الجواهر که دانشگاه تهران آن را منتشر کرده است.
به طور کلى در همه تفسیرهاى مثنوى, یک مشکل بنیادى این است که مفسران, تفسیر را براساس نسخه هاى موجود و دسترس نوشته اند و جز انقروى و عبداللطیف عباسى, دیگران در پى یک متن درست مثنوى نبوده اند و بیشتر آنها, کار تصحیح انتقادى متن را بیرون از مسؤولیت خود دانسته اند.9
در روزگار ما, شناخت مولانا و مثنوى, بیش از همه و پیش از همه, مدیون دو استادِ پرمایه و نامدار این عصر, مرحوم بدیع الزمان فروزانفر و مرحوم جلال الدین همایى است که هر دو در آثار خود بسیارى از پرسشهاى مربوط به مولانا و آثار او را جواب داده اند, و استاد فروزانفر با تصحیح و نشر دیوان کبیر شمس تبریزى و فیه مافیه, این دو اثرِ مولانا را به صورتى درست و قابل فهم در اختیار مشتاقان نهادند و اگر مرگ بى هنگام, او را نبرده بود, در شرح مثنوى شریف مى توانست پاسخگوى همه مشکلات این اثر عظیم نیز باشد. امّا از شرح مثنوى شریف تنها سه جلد (تفسیر سه هزار و دوازده بیت مثنوى) منتشر شد و کار ناتمام ماند.
پس از مرحوم فروزانفر و همایى, در این زمینه فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوى از مرحوم استاد دکتر سید صادق گوهرین, کتابها و مقالاتى متعدد و گوناگون دکتر عبدالحسین زرین کوب و بخصوص تحلیل عالمانه مثنوى در سرّنى با حرمت بسیار قابل ذکر است, و تفسیر وسیع و پرمحتواى شیخ محمدتقى جعفرى را نیز باید در شمار کارهاى سودمند و موثّر دانست.10 همچنین باید از همت والاى دکتر سید جعفر شهیدى یاد کرد که شرح ناتمام مرحوم فروزانفر را بر دفتر اوّل به انجام رسانید و بر سر ادامه آن در دفترهاى دیگر است.
حکایت شرحها و حاشیه هایى که در سده گذشته و به زبانهاى غیر فارسى بر مثنوى شریف, نگاشته شده, خود چنان طولانى است که با وجود کتابشناسیهاى مولانا (در ترکیه و ایران), همچنان نیازمند تألیفى مستقل است. امّا از میان آن همه, کار بزرگ نیکلسون, بى گمان بزرگترین و سنگینترین کار در زمینه بررسى ادب فارسى در مغرب زمین است.
او بجز تصحیح انتقادى مثنوى و ترجمه کامل انگلیسى, دو جلد توضیح و تفسیر درباره آیات و احادیث و سابقه حکایتها و شرح نکات و ابیات مبهم مثنوى دارد (ترجمه حاضر) که حتى براى محققان بزرگ و سرشناس فارسى زبان هم به صورت مرجعى معتبر و بسیار مفید قابل استفاده است. در اینجا بى مناسبت نیست که شرحى مختصر از آثار علمى نیکلسون را از قلم دکتر شفیعى کدکنى نقل کنیم:
(رینولد الین نیکلسون (1868ـ 1945) استاد دانشگاه کمبریج, یکى از سه چهار مستشرق بزرگى است که در طول تاریخ خاورشناسى جهان در باب تصوف اسلامى به تحقیقات و جستجوهاى طراز اوّل پرداخته اند و بى هیچ تردیدى بزرگترین مولوى شناس مغرب زمین است که تحقیقات او در زبان انگلیسى هنوز بى مانند است و قراین خارجى نشان مى دهد که دیگر همتایى براى او در حوزه هاى خاورشناسى ظهور نخواهد کرد. بزرگترین کارهاى او در باب مولاناست, نخست تصحیح متن انتقادى مثنوى که هنوز بهترین متن مثنوى است و دیگر ترجمه مثنوى به زبان انگلیسى با دقت و وسواس و امانتى که حیرت آور است و این ترجمه یکى از بهترین راهنماها در فهم مثنوى مولاناست و از همه مهمتر, تفسیر مثنوى است که تمامى مثنوى مولانا را به زبان انگلیسى شرح کرده و بى هیچ گمان بهترین شرحى است که تاکنون در هر زبانى بر مثنوى نوشته شده است, زیرا به مصداق کل الصید فى جوف الفرى, او همه شروح فارسى و عربى و ترکى مثنوى را سالیان دراز مورد مطالعه قرار داده و با فرهنگ عظیم و گسترده اى که در قلمرو مطالعات اسلامى و متون عرفانى داشته و با استفاده از همه تحقیقات موجود در شرق و غرب این شرح را نگاشته است. تنها شرحى که با این شرح مى توان مورد مقایسه قرار گیرد شرح مثنوى شریف از شادروان استاد بدیع الزمان فروزانفر است که متأسفانه ناقص است و کمتر از یک ششم مثنوى مولانا را شامل مى شود.
دیگر از کارهاى نیکلسون, ترجمه منتخبى از غزلیات شمس تبریز11 است; ترجمه اى دلکش و زنده و جذّاب به زبان انگلیسى که مهمترین دریچه آشنایى جهانیان با غزلهاى مولاناست که اگرچه به لحاظ مسأله انتساب, بعضى از آن غزلها, از آنِ مولانا نیست (نیکلسون چاپهاى هند را در آن روزگار در اختیار داشته) امّا ترجمه موفقى بوده است و با اینکه در اواخر قرن نوزده این کار را انجام داده, هنوز هم بهترین ترجمه غزلیات شمس در زبانهاى فرنگى است. ترجمه غزلیات شمس از کارهاى دوران جوانى و آغاز کار وى بوده است. دیگر از کارهاى او در زمینه ادبیات عرفانى اسلامى, تصحیح کتاب اللمع ابونصر سراج طوسى است و نیز تصحیح تذکرة الاولیاء عطار و ترجمه کشف المحجوب هجویرى به زبان انگلیسى و ترجمه ترجمان الاشواق محى الدین بن عربى به زبان انگلیسى. نیکلسون در زمینه مباحث تصوّف دو کتاب معروف دیگر نیز دارد به نامهاى مطالعات در تصوّف اسلامى و عرفاى اسلام. از کارهاى مهم او در زمینه مطالعات شرقى تاریخ ادبیات عرب است که از معروفترین کتابها درین زمینه به شمار مى رود. کتابى با عنوان مطالعات در شعر اسلامى نیز دارد. وى همچنین منتخبى از چند قطعه کوتاه مثنوى و دو سه غزل مولانا را با مقدمه اى در باب مولوى چاپ کرده با عنوان: رومى, شاعر و عارف که کتابى است براى خوانندگان غربى و براى آشنایى مختصر آنان با مولانا و همین قطعات و متن انگلیسیِ ترجمه نیکلسون و حواشى آنها را دانشمند محترم آقاى اوانس اوانسیان با عنوان مقدمه رومى و تفسیر مثنوى معنوى به فارسى ترجمه و تنظیم کرده اند که غالباً سبب مى شود خوانندگان فارسى زبان تصور کنند تفسیر نیکلسون بر مثنوى عبارت از همان چند یادداشت مختصر و همان قطعات کوتاه است, حال آنکه تفسیر مثنویِ او, چنانکه پیش از این یاد کردیم, کارى است عظیم و در دو مجلّد بزرگ.)12
مترجم کتاب نیز در معرفى این شرح چنین مرقوم داشته اند که:
(متن انگلیسى مثنوى معنوى بى شک یکى از شاهکارهاى بزرگ و کم نظیر ترجمه در عالم ادب است که نشان از نهایت ذوق و قریحه, کمال علمى, پختگى فکرى, انسجام کلام و عشق و علاقه پرشور نیکلسون به ادب فارسى و تصوف اسلامى دارد….
شرح نیکلسون بر مثنوى مانند اکثر شروح فارسى, ترکى و عربى, توضیح معضلات ابیات مثنوى از راهِ مراجعه به مآخذ و منابعى است که مولانا در سرودن مثنوى معنویِ خود از آن سودجسته است. وى برخلاف انقروى که یک یک ابیات را به ترکى ترجمه کرده و بلافاصله بعد از ترجمه هر بیت توضیحات لازم آن را آورده, این دو بخش یعنى ترجمه و تفسیر را از هم جدا کرده و کوشیده است تا ضمن شرح معضلات مثنوى, منابع و مآخذ سخنان مولانا را نشان دهد و اشارات به کلام قرآن, احادیث نبوى, روایات و اخبار, واقعیات تاریخى, حکایات, امثال و حکم, مجازها و استعاره هاى شعرى و غیر آن را که در مثنوى بسیار فراوان است, توضیح دهد و به این ترتیب مشکلات را از پیش پاى خواننده اهل تحقیق بردارد و پرده هاى ابهام را بدرد و اسرار را هویدا سازد. در این باره بجرئت مى توان گفت کمتر دقیقه اى است که از نظر تیزبین او گریخته باشد. وى براى بیان این نکات ظریف به بسیارى متون کهن مراجعه کرده و کوشیده است… اصطلاحات و مفاهیم فلسفى و عرفانى را مطابق اصیل ترین منابع توضیح دهد…)13
ترجمه این اثر نفیس نیز ـ که پس از نیم قرن انتظار, چشم جویندگان را روشن کرده است ـ از نفاست بى بهره نیست و بى شبهه در شمار آثار ماندگار این مترجم بخت یار خواهد ماند. استاد لاهوتى که پیش از این اثر, مهارتش را در ترجمه اثر پرمایه خانم آنِ مارى شیمل14 دیده بودیم, اینک حاصل رنج هفت ساله خود را در ترجمه شرح بى بدیل نیکلسون, فراروى مشتاقان قرار داده است. مترجم محترم در مقدمه کتاب (صفحه صدوشش) مى نویسد: (ترجمه متن انگلیسی… مستلزم آن بود که به منابع اصلى مورد استفاده نیکلسون, لااقل تا آنجا دسترسى پیدا کنم که بتوانم علاوه بر معادلهاى درست و مأنوس الفاظ و تعبیرات و اصطلاحات عرفانى و فلسفى, عین نقل قولهاى مستقیم را نیز بیابیم و در متن فارسى بگنجانیم. این دو نکته بسیار مهم ـ معادل گزینى و یافتن نقل قولهاى فارسى و عربیِ منظوم و منثور کوتاه و بلند, از آیات قرآنى و احادیث مأثوره گرفته تا سخنان مشایخ و امثال سائره و نظایر آن ـ مرا با کارى تحقیقى روبرو ساخت که ترجمه این اثر سترگِ علمى بدون آن امکانپذیر نبود.) بارى به تعبیر استاد سید جلال الدین آشتیانى, سنگینى کار و تعلیقات مفصل آقاى لاهوتى بر هر دفتر, حاکى از دقّت توأم با صبر و حوصله و زحمت و رنجى است که وى با کمال اشتیاق بر خود هموار کرده است.
در خاتمه این مقال ضمن پاسداشت رنجى که او برده است و گنجى که او به خواننده فارسى زبان ارزانى داشته است, چند نکته کوتاه را صرفاً جهت هرچه پیراسته تر شدن این اثر عظیم یادآور مى شویم.
در چنین کارهاى سترگى بایسته است که پیش از ویرایش متن مترجَم, حتماً در یک و یا حتّى دو مرحله, دست نوشت با متن اصلى (انگلیسى) مقابله شود تا درصدِ خطاهاى احتمالیِ مترجم هرچه کمتر شود. به نظر مى رسد که کتاب حاضر ـ شاید به دلیل شتابى که مترجم و ویراستار براى ارائه آن به ناشر داشته اند ـ تنها یک بار ویرایش شده است و فرصتِ بازنگرى و مقابله با متن اصلى (توسط استادى دیگر) به دست نیامده است. نگارنده با وجود اینکه متن اصلى را در دسترس نداشت, بخشهایى از مقدمه و نى نامه ترجمه حاضر را با ترجمه اى که سالها پیش از این, توسط دکتر جواد سلماسى زاده به چاپ رسیده بود15 [اگرچه لبریز از خبط و خطاهاى ترجمه اى, ویرایشى, چاپى و… است], مقایسه کرد و در همان صفحه هاى آغازین, مواردى را دید که ممکن است خواننده را حتى نسبت به صحّت دیگر بخشهاى ترجمه به تردید وادارد. براى نمونه تنها به دو مورد اشاره مى کنیم و براى اینکه خواننده محترم فرصتِ مقایسه داشته باشد, همان دو مورد را نیز از ترجمه دکتر سلماسى زاده, نقل مى کنیم.
ص11, سطر13: (الفقه الاکبر عنوان دو رشته از عقاید دینیِ بسیار مختصرى است که نادرست به ابوحنیفه نسبت داده اند و…)
سلماسى زاده: (عنوان فقه الاکبر به کتاب کوچک و کم حجم ابوحنیفه اطلاق گردیده است که در اینجا منشأ اشتباه نیز شده است.)16
ص12, سطر3: (ابناء هذا السبیل, صوفیانى که در طریق الى اللّه هنوز سالک راه اند و هنوز به کمال نرسیده اند. موافق قول فاتح مگر گمان بریم که شاعر به درویشان طریقه مولویّه مى اندیشد.)
سلماسى زاده: (ابناء هذا السبیل: به پشمینه پوشانى که در حال سلوک هستند و هنوز در طیّ طریق به سرحدّ کمال نرسیده اند, اطلاق مى شود. در این مورد با کتاب فاتح الابیات همداستانیم که شاید منظورش سالکان طریقه مولویّه باشد.)17
همچنین اگر ویراستارى جز جناب خرمشاهى, عهده دار ویرایش این ترجمه بود, شاید بسیارى از کاستیهاى نگارشى آن را نادیده مى گرفتیم, امّا…!
ر.ک: صفحه صدوهفت, سطر آخر: (برخى دیگر از آثار او هنوز فارسى ترجمه نشده است که خود ارجاعات وى را از این آثار به فارسى برگرداندم…)
ص16, سطر اوّل: الربانیین, مردان حق, رجال الله, قش (125, 6ح) آنان را صعلماء حکماء متخلّقین باخلاق الحقّش توصیف مى کند. (دلهاى آن بر دلهاى انبیاست) و…
[سلماسى زاده: دل آنان بمثابه دل پیامبران مى باشد.]
در صفحه 19, آیا به جاى این عبارت: (بسیارى از صوفیان به روش نو افلاطونیان, نظام هستى را سلسله صوادرى مى دانند از حق تعالی…) مترجم نمى توانست فى المثل بنویسد:… نظام هستى را سلسله اى از تجلّیِ حق تعالى مى دانند…؟
باز به این عبارت نگاه کنید: (به روشنى مى توان حدس زدکه مقدار جاى لازم براى چهار دفتر مثنوى از حدى که دو دفتر نخستین در آن شرح شده است خیلى افزون تر نخواهد بود.)
بروشنى مى توان حدس زد که ذوق سلیمِ جناب خرمشاهى این نثر را برازنده اثر سترگِ نیکلسون نمى داند و شامّه قویّ ایشان بوى ترجمه را از لابلاى کلمات این نثر بخوبى استشمام مى کند. البته اگر بنا باشد که به شیوه مترجم فاضل, به مدّاقه هاى باریک بینانه, ولى مفید بپردازیم,18 جاى سخن فراوان است; امّا تنها به این امید که این ترجمه در ویرایش دوّم, هرچه منزّهتر گردد, به دو مورد از مواردى که بگمان ناشى از سهوِ مترجم است, اشاره مى کنیم.
مترجم در صفحه صد از مقدمه خود مى نویسد: (نیکلسون در سال 1901 که سى وپنج ساله بود به کار تدریس زبان و ادبیات فارسى در دانشگاه لندن مشغول شد…) همانگونه که در پاورقى همین صفحه نیز آمده, اگر ولادت نیکلسون به سال 1868 بوده باشد, یا باید گفت در سال 1901 سى وهفت ساله بوده و یا آنکه تاریخ 1903 را بپذیریم.
همچنین در صفحه15, نام ابوعبدالله بابویى شیرازى,19 چنین ضبط شده: عبدالله بایونى شیرازى.
شایسته آن مى بود که مترجم محترم, در مقدمه کتاب خود, اشاره اى نیز به ترجمه دکتر سلماسى زاده مى کرد تا ـ با علم به نقصان کمّى و کیفیِ آن ـ حرمتِ فضلِ تقدّمِ او را پاس داشته باشد.
در پایان, تذکار این نکته را بر خود فرض مى دانم که وجود چند سهوالقلم و یا شتابزدگى, در اثرى با حجم 2500 صفحه, با همه دقّتها و تلاشها, نه تنها اجتناب ناپذیر که با توجّه به امکانات و مشکلات موجود, کاملاً طبیعى است. با این همه, انتظار مى رود که محققان و مترجمان دلسوزِ این دیار, به قصد هرچه کاملتر کردن و بى عیب ساختن این ترجمه ـ آن هم نه تنها به عنوان خدمتى به جناب لاهوتى, که به انگیزه خدمتى به فرهنگ عرفانى و میراث اسلامى این مرز و بوم ـ این ترجمه را در مطالعه گیرند و در بهبود آن بکوشند. اندک جسارت ورزیهایى نیز که نویسنده این مقاله مرتکب شد, تنها با همان انگیزه بود ولاغیر.
پاورقی:
* مولانا جلال الدین محمد بلخى, مکتوبات (به نقل از: دکتر عبدالحسین زرین کوب, بحر در کوزه, ص18).
** این ابیات برگرفته از قصیده اى است که مرحوم فروزانفر در رثاى استاد نیکلسون سروده است. ر.ک: استاد بدیع الزمان فروزانفر, مجموعه مقالات و اشعار (با مقدمه دکتر زرین کوب و کوششِ عنایت الله مجیدى) کتابفروشى دهخدا, ص237.
1. بدیع الزمان فروزانفر, رساله در تحقیق احوال و زندگانى مولانا جلال الدین محمد مولوى, چاپ اول: تهران, چاپخانه مجلس, 1315, ص168.
2. نقل از تقریظ دکتر محمدرضا شفیعى کدکنى بر: کریم زمانى, شرح جامع مثنوى معنوى, ص15.
3. نقل از تقریظ دکتر عبدالکریم سروش بر: کریم زمانى, شرح جامع مثنوى معنوى, ص14.
4.عبدالحسین زرین کوب, بحر در کوزه, ص458.
5.مأخذ شماره دو.
6.مولانا خود نقل مى کند که یکى از مریدان از او مى پرسد که معنى این بیت چیست که مى گوید:
اى برادر تو همان اندیشه اى
مابقى تو استخوان و ریشه اى
و مولانا در پاسخ او مى گوید: تو به این معنى نظر کن که همان اندیشه, اشارت به آن اندیشه مخصوص است, و آن را با اندیشه عبارت کردیم جهت توسّع. امّا فى الحقیقه آن اندیشه نیست و اگر هست این جنس اندیشه نیست که مردم فهم کرده اند, ما را غرض این معنى بود از لفظ اندیشه.)
7. ر.ک: دکتر عبدالحسین زرین کوب, سرّنى (نقد و شرح تحلیلى و تطبیقى مثنوى), ج2, ص766ـ770.
8. دکتر محمد استعلامى, شرح مثنوى, صفحه هشتاد وسه و هشتاد وچهار (از مقدمه).
9. همان مأخذ و نیز ر.ک: بدیع الزمان فروزانفر, شرح مثنوى شریف, صفحه دوازده و سیزده.
10. مأخذ شماره هشت.
11. رینولد,. ا. نیکلسون, قحط خورشید (برگزیده اشعار دیوان شمس تبریز), به اهتمام مجید روشنگر, چاپ اول: تهران, انتشارات مروارید, 1358.
12. رینولد. ا. نیکلسون, تصوف اسلامى و رابطه انسان و خدا, ترجمه و حواشى به قلم محمدرضا شفیعى کدکنى, چاپ اول: انتشارات توس, ص هفده تا نوزده.
13. رینولد. الین نیکلسون, شرح مثنوى معنوى مولوى (دفتر اوّل), صفحه صدوچهار (از مقدمه مترجم).
14. آنِ مارى شیمل, شکوه شمس (بررسى افکار و آثار مولوى), ترجمه حسن لاهوتى, تهران 1367.
15. ر.ک: دکتر جواد سلماسى زاده, تفسیر مثنوى مولوى (براساس تفسیر رینولد الین نیکلسون وفاتح الابیات و روح المثنوى), ناشر: مؤلف, چاپ اول: 1369.
16. همان, ج1, ص31.
17. همان, ج1, ص33.
18. ر.ک: آینه پژوهش, شماره35, ص28ـ40. مقاله حسن لاهوتى با عنوان (سهل انگارى و شتابکارى در ترجمه).
19. عبدالرحمن جامى, نفحات الانس من حضرات القُدس, مقدمه, تصحیح و تعلیقات: دکتر محمود عابدى, مؤسسه اطلاعات, چاپ دوم, 1373, ص325 و 815.

تبلیغات