گزارشی از کتاب: دینگریزان عصر نبوى
آرشیو
چکیده
متن
مقدمه
بشر براى تکامل خود نیاز به راهنما دارد، لذا خداوند متعال پیامبرانى را براى هدایت بشر در طول تاریخ برگزیده است، تا آنان را به سعادت برسانند. حضرت موسى علیهالسلام هم به همین دلیل مبعوث شد، اما پیروان او در طول تاریخ براى سود دنیوى خود این دین را تغییر داده و تحریف کردند، حتى یهودیان با آنکه نشانههاى پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله را در تورات خوانده بودند و منتظر ظهور او بودند، ولى بعد از بعثت، دست به کارشکنى زدند، چون آرمانها و دستورات اسلام با منافع دنیوى آنها مخالف بود. با مرورى بر کتاب تحلیلى بر عملکرد یهود در عصر نبوى، مىتوان به حوزههاى کارشکنى یهود علیه پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله ، علل و پیامدهاى آن پى برد.
یهود در حجاز
در مورد این که یهود مدینه بومى هستند یا اصیل، روایات، مغشوش و پراکنده است، اما به نظر مىرسد از هر دو گروه بومى(عرب یهودى شده) و اصیل(از نژاد بنى اسراییل) در مدینه ساکن بودهاند. گروهى عقیده دارند؛ یهودیان مدینه به این طریق یهودى شدهاند که زنان جاهلى براى فرزنددار شدن نذر مىکردند، فرزندانشان را یهودى کنند، البته این گروه پس از بعثت بعد از مسلمان شدن، فرزندانشان را مجبور مىکردند مسلمان شوند، در این هنگام آیه ـ لا اکراه فى الدّینِ قَد تَبَّیَنَ الرُشدُمِنَ الْغَىْ(بقره / 2)ـ نازل شد و به آنها تذکر داد که در دین هیچ اجبارى نیست. البته اوضاع سیاسى و اجتماعى یهود در مدینه به این صورت بود که قبل از اینکه قبایل اوس و خزرج از سرزمین سبا وارد مدینه شوند، یهودیان به تنهایى کنترل اوضاع سیاسى و اقتصادى مدینه را در دست داشتند، اما بعد از آمدن قبایل اوس و خزرج به مدینه، یهودیان موقیعت خود را در خطر دیدند، ناچار با این قبایل پیمان بستند، البته یهود در این پیمان از موقعیت پایینترى نسبت به اوس و خزرج برخوردار بودند. از نظر فرهنگى یهودیان شبیه اعراب بودند. افراد باسواد آنها از علماى مذهبى بودند. یهودیان براى اینکه کنترل اقتصادى را در دست بگیرند بین دو قبیله اوس و خزرج تفرقه مىافکندند. رسول خدا صلىاللهعلیهوآله هم که وارد مدینه شد، از موضع سیاسى یهود اطلاع داشت، به همین علت با یهودیان داخل و خارج مدینه پیمان صلح بست تا براى مبارزه با مشرکین نیروى خود را متمرکز کند.بر اساس پیمان نامه یهودیان در دین خود آزاد بودند، اما موظف به پرداخت جزیه بودند، همچنین یهودیان و مسلمانان موقع حمله دشمن باید با هم متحد مىشدند.
الف ـ نگاهى به قلمروهاى کارشکنى یهود
بر اساس مدارک و اسناد معتبر، یهودیان در طول تاریخ، پیامبران زیادى را آزار رسانده و کشتهاند، حتى آنان پیمان خود با پیامبر صلىاللهعلیهوآله را شکستند و براى حفظ منافع دنیوى خود به کارشکنى پرداختند، عدهاى ظاهرا مسلمان شدند ولى به جاسوسى پرداختند و از کمک رساندن مسلمین به پیامبر جلوگیرى کردند. در این موقع آیه 118 سوره آلعمران نازل شد. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِکُمْ لا یَأْلُونَکُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ قَدْ بَیَّنّا لَکُمُ الآْیاتِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ» . خداوند در این آیه دستور مىدهد مسلمانان راز خود را در بین بیگانگان افشا نکنند، خداوند در این آیه از باطن دشمنان خبر مىدهد و یادآورى مىکند که آنها شایسته دوستى نیستند، و به این صورت نقشه یهود بر هم ریخت. نمونهاى از جاسوسى یهودیان در جنگ احزاب است. آنها با وجود داشتن پیمان با مسلمانان به صورت ستون پنجم، سپاه ده هزار نفرى احزاب(قبایل چندگانه عرب و یهود) را یارى کردند. وقتى احزاب شکست خوردند، پیامبر صلىاللهعلیهوآله بر اساس مفاد پیمان نامه با آنها رفتار نمودند.
رفع اختلافات بین دو قبیله اوس و خزرج(اختلافات 20 ساله)از مشکلات رسول خدا صلىاللهعلیهوآله بعد از هجرت به مدینه بود. بعد از صلح این دو، یهود شروع به تفرقه افکنى کردند، اما پیامبر مردم را هوشیار نمودند و دوباره صلح را برقرار کرد. آیه 100 سوره آل عمران در این باره است و مسلمانان را از اطاعت از اهل کتاب منع مىکند. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا فَرِیقاً مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ یَرُدُّوکُمْ بَعْدَ إِیمانِکُمْ کافِرِینَ» . به نظر نویسنده کتاب، این آیه خطاب به تمام مسلمانان در همه زمانهاست و آنها را از توطئه دشمن آگاه مىکند. اما مصداق این آیه در اوایل هجرت مسلمانان به مدینه، مشرکان و یهودند. آنها از راههاى مختلف به پیامبر فشار مىآوردند، از جمله جنگهاى بدر و احد با مشرکین و درگیرى با قبایل بنى قینقاع و بنى قریظه و یهود خیبر، مقاومت در برابر این فشارها فقط با الطاف الهى و کمکهاى غیبى ممکن شد.
از جمله کارهاى که یهود براى کارشکنى انجام دادند ایجاد ناامنى و فتنه بود. بعد از پیروزى مسلمانان در جنگ بدر یهود بنى قینقاع از شدت ناراحتى شروع به فتنه انگیزى و گفتن شعارهاى توهینآمیز کردند. رسول خدا صلىاللهعلیهوآله در پاسخ، نشانههاى پیامبرى خود در تورات را گوشزد نموده و آنها را بیم داد، بنى قینقاع به جاى عبرت گرفتن، قدرت نظامى خود را به رخ پیامبر کشیدند و او را تشویق به جنگ کردند، پیامبر صلىاللهعلیهوآله سکوت کرد،اما مسلمین منتظر فرصت انتقام بودند. آیات 12 و 13 سوره آل عمران نازل شد و شکست زود هنگام یهودیان و محشور شدن آنها در جهنم را خبر داد. یهودیان بنى قینقاع به فتنه انگیزى ادامه دادند چنانکه در شوال سال دوم هجرى جوانى از بنى قینقاع به زنى مسلمان توهین کرد، زن مسلمان تقاضاى کمک نمود. مردى مسلمان آن جوان یهودى را کشت، در عوض یهودیان نیز او را به قتل رساندند، در ادامه یهودیان به قلعههاى خود رفته و آماده جنگ شدند. پیامبر صلىاللهعلیهوآله پس از فتح قلعه دستور داد آنها از مدینه خارج شوند.
قبیله دیگر یهودیان بنى نضیر با طرح نقشه قتل پیامبر پیمان را شکستند. خداوند پیامبر را از نقشه آنان آگاه کرد و توطئه آنها بى نتیجه ماند. یکى از یهودیان به نام کنانة بن صویرا گفت: قسم به تورات او پیامبر خداست که نشانههایش در تورات آمده است، یهودیان به سخنان او توجهى نکردند، به این صورت قبیلهاى دیگر از یهودیان دشمنى خود را با پیامبر آشکار کرد. پیامبر صلىاللهعلیهوآله در پاسخ به این خیانت قصد جنگ با آنها را داشت، در نتیجه آنها یا باید مسلمان مىشدند و یا وطن خود را ترک مىکردند، آنها از شدت تعصب ترک وطن را انتخاب کردند. بعضى از مفسرین شأن نزول سوره حشر را این اتفاق مىدانند. خداوند در این سوره مجازات این عده را ترک وطن معرفى مىکند و مىفرماید: اگر خداوند این مجازات را تعیین نکرده بود علاوه بر عذاب دنیا در آخرت هم مجازات مىشدند.
در ادامه کارشکنىهاى سران یهود با قبایل دیگر و بتپرستان، احزابى را تشکیل دادند و در مقابل مسلمانان قرار گرفتند و مخالفان را از نظر نظامى و اقتصادى یارى کردند. سران یهود مردم عادى یهودى را با حیله تحریک به مخالفت و کارشکنى کردند. سران قبیله بنى نضیر که در اثر خیانت اخراج شده بودند عدهاى به شام و گروهى به خیبر رفتند سپس این دو دسته به مکه رفته و قریش را بر ضد پیامبر شورانیدند. در نتیجه مىتوان گفت، سران بنى نضیر و عدهاى از بنى وائل زمینه جنگ احزاب را ایجادکردند. نقشه جنگ احزاب که براى نابودى اسلام طراحى شده بود در تاریخ اعراب بى نظیر است. سران بنى نضیر با تطمیع و تحریک قبایل مختلف یهودى و بتپرست، سپاه ده هزار نفرى گرد آوردند که به صورت سه لشکر به طرف مدینه حرکت کردند. وقتى به مدینه رسیدند، خندقى اطراف شهر دیدند که هیچ کس نمىتوانست از آن عبور کند.
بعضىها مىگفتند این طرح عرب نیست، پیشنهاد یک ایرانى است. وقتى دیدند عبور غیر ممکن است، اردو زدند، چند بار حمله کردند، اما مسلمانان مقابله کردند. آنها یک ماه بى نتیجه آنجا ماندند، در نتیجه با سران بنى قریظه ارتباط برقرار کردند و آنها را تحریک به پیمان شکنى کردند تا از داخل مدینه با مسلمانان درگیر شوند و سپاه کفر بتواند از خندق عبور کنند. ابتدا بنى قریظه قبول نمىکردند، اما با پافشارى مداوم سران کفر و یهود پذیرفتند. از بین آنها پیرمرد یهودى تذکر داد که: اگر این محمد صلىاللهعلیهوآله همان پیامبرى باشد که در تورات وعده داده شده، هیچ سپاهى توان مقابله با او را ندارد. اما حى بن اخطب(یکى از سران یهود) گفت محّمد صلىاللهعلیهوآله از فرزندان اسماعیل است، اما آن پیامبر که در تورات نام برده شده از بنى اسرائیل مىباشد. بنى قریظه بعد از پیمان شکنى چارهاى جز جنگ با پیامبر نداشتند، پس به وسایل مختلف کار شکنى کردند. پیامبر صلىاللهعلیهوآله به مسلمانان مژده پیروزى داد. بنى قریظه نقشه کشیدند که با دوهزار نفر به شهر حمله کنند و آن را غارت کنند. پیامبر صلىاللهعلیهوآله پانصد نفر را مأمور کرد در شهر بگردند و تکبیر بگویند تا زنان و کودکان آرامش یابند. خداوند در آیه 10 سوره احزاب این حادثه را وصف مىکند و مىگوید که از شدت ترس مسلمانان چشمانشان خیره و جانهایشان به لب رسیده بود. «إِذْ جاوءُکُمْ مِنْ فَوْقِکُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْکُمْ وَ إِذْ زاغَتِ الأَْبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللّهِ الظُّنُونَا» . در این موقع نعیم ابن مسعود که یک یهودى تازه مسلمان شده بود، یک نقشه تاکتیکى ارائه داد.بوسیله این نقشه بین گروههاى یهودى و بتپرستان درگیرى ایجاد شد، هر گروه از جنگ صرف نظر کردند و عقب نشینى نمودند. خداوند بوسیله جبرئیل به پیامبر وحى کرد که بنى قریظه را تنبیه کند. پیامبر هم طبق پیمان نامه با آنها رفتار کرد.
الف ـ فرهنگ
از برنامههاى دین اسلام، کنترل افراد سودجو و منفعت طلب است براى همین، این افراد براى شکست اسلام به کارشکنى فرهنگى پرداختند، به طور مثال در مسائل اعتقادى، یهودیان از بىنیازى خداوند آگاهى داشتند با این وجود نسبت فقر به خدا دادند که این کار جزو گناهان بزرگ هم ردیف قتل انبیاء است، لذا خداوند وعده عذاب سوزان را به آنها مىدهد. «لَقَدْ سَمِعَ اللّهُ قَوْلَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللّهَ فَقِیرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِیاءُ سَنَکْتُبُ ما قالُوا وَ قَتْلَهُمُ الأَْنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَ نَقُولُ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِیقِ»(1) در شأن نزول این آیه آمده است که وقتى خداوند مردم را دعوت به خواندن نماز و دادن زکات کرد، یهودیان گفتند خدا فقیر و تنگدست است؛ اما ما که روزى را بر اهل خود توسعه دادیم غنى هستیم. این تهمتها و توهینها از طرف مردمى که انبیاء را کشتهاند، دور از ذهن و عجیب نیست. علامه طباطبایى در تفسیر این آیه مىگوید: شاید این سخنها به علت دیدن فقر عمومى مسلمانان و براى طعنه و زخم زبان به آنها بوده است.
حیله فرهنگى دیگر این بود که یهودیان گفتند: قرآن همان مطالب تورات است که تحریف شده و دیگر اینکه در قرآن تناقضهایى وجود دارد. آنها با این شبهات مىخواستند مؤمنین را گمراه کرده و اعتقاداتشان را سست کنند، در حالى که خودشان گمراه شدند و لذا وقتى که به این کار شوم سرگرم شدند، دیگر نتوانستند در حق و حقیقت به جستجو بپردازند. عدهاى از بزرگان انصار که قبل از بعثت با یهودیان رابطه دوستى داشتند به آنها گفتند: شما قبل از بعثت نشانههاى پیامبر و ظهورش را به ما مىگفتید پس دست از مخالفت با پیامبر بردارید و از عذاب خدا بترسید، اما یهودیان گفتند: هرگز بعد از موسى پیامبرى مبعوث نشده و کتابى نازل نشده است. وقتى عدهاى از مشرکین از یهودیان درباره دین جدید یعنى اسلام راهنمایى خواستند آنها به علت کینه و دشمنى با پیامبر گفتند: دین شما بهتر و قدیمىتر است و شما هدایت یافته ترید. حتى خود یهودیان اعتراف مىکنند که این لکه ننگ بر دامان یهود است. نویسنده یهودى کتاب تاریخ یهود و عربستان مىگوید: هرگز ارزش نداشت یهود چنین خطایى را مرتکب شوند، هر چند قریش با تقاضاى آنان موافقت نکنند. هرگز صحیح نبود ملت یهود به بتپرستان پناه ببرند، زیرا این رفتار با تعلیمات تورات موافق نیست.
از دیگر کارهاى یهود این بود که عدهاى را مامور کردند، تا صبح، ایمان بیاورند و شب از ایمان خود بازگردند، زیرا تازه مسلمانان مىدانستند که علماى یهود با ادیان الهى و پیامبران آشنایى کامل دارند. با این وسیله مىخواستند در دل کسانى که ایمانشان سست بود، تردید به وجود بیاورند. در تفسیر قمى از امام باقر علیهالسلام نقل شده است؛ وقتى قبله مسلمانان از بیت المقدس به مکه تغییر کرد، یهودیان خشمگین شدند و گفتند شما اى یهودیان به آنچه در آخر روز نازل شده است(تغییر قبله به طرف کعبه) کافر شوید، تا شاید مسلمانان به قبله ما برگردند.
نقشه دیگر یهودیان این بود که خواستند خود پیامبر را منحرف کنند. آنها نزد پیامبر رفته و گفتند: بین ما و قبیله دیگر اختلافى افتاده است اگر از ما، حمایت کنى مسلمان مىشویم. اما پیامبر صلىاللهعلیهوآله بر اساس دستور خداوند در آیه 49 سوره مائده، این هنگام نازل شد عمل کرد. در این آیه، چند نکته وجود داشت:
1ـ هشدار به پیامبر براى پیروى نکردن از یهود.
2ـ افشاى توطئه یهودیان.
3ـ اشاره به مجازات بعضى از گناهان اهل کتاب در آخرت، چون جزاى همه گناهان در دنیا داده نمىشود، بلکه بعضى از گناهان در آخرت مجازاتشان داده مىشود. وقتى رؤساى یهود از اجراى این نقشه ناامید شدند، تلاش کردند مسلمانان دیگر را از حق منحرف کنند، حتى یاران بسیار نزدیک پیامبر، مثل معاذ بن جبل، حذیفه و عمار بن یاسر. اگر در این کار موفق مىشدند، ضربه سنگینى به اسلام وارد مىشد. در این هنگام آیه 69 سوره آل عمران نازل شد. در این آیه خداوند مىفرماید: یهودیان مىخواستند شما را گمراه کنند، اما با نسبت دادن خلافها به رسول خدا، روح تنفر و بدبینى را در خود پرورش دادند و نقاط مثبت را نادیده گرفتند و هر روز بیشتر از اسلام فاصله گرفتند.
از دیگر اعمال یهود، تخریب شخصیتهاى مسلمان بود. آنها سعى کردند شخصیتهاى دینى یعنى پیامبر و پیروانش را در نظر مردم حقیر جلوه دهند و نسبتهاى ناروا به آنها بزنند تا اعتبار آنها در بین مردم از بین برود. حتى عدهاى شاعر ماهر را اجیر کردند، یکى از این شاعران کعب ابن اشرف بود، که بسیار بد زبان و کینه توز بود. او زشتى را به جایى رساند که پیامبر دستور قتل او را صادر کرد. مفسرین عقیده دارند آیه 186 سوره آل عمران در این باره نازل شده است. «لَتُبْلَوُنَّ فِی أَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ مِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا أَذىً کَثِیراً وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الأُْمُورِ» . خداوند دراین آیه زخم زبانها را آزمایش از طرف خداوند معرفى مىکند. یهودیان حتى حقایق روشنى را که در کتابهاى آسمانى از جمله تورات درباره پیامبر وجود دارد را آگاهانه مخفى کردند، با این کار بزرگترین خیانت را به بشریت کردند. خداوند در آیه 159 سوره بقره این کتمان کنندگان حقیقت را لعنت مىکند.
خداوند در آیه 146 سوره بقره مىفرماید: آنها(یهودیان)پیامبر را مثل فرزندان خود مىشناختند، منظور عبدالله بن سلام است؛ یهودى که مسلمان شد و مىگفت: من پیامبر را بهتر از فرزندان خود مىشناسم. علماى یهودى قبل از بعثت پیامبر، نشانههاى او را(که در تورات آمده بود) براى مردم عادى بازگو مىکردند و این مردم عادى هم، وقتى مسلمانان را مىدیدند، این نشانهها را بازگو مىکردند، اما بزرگان یهودى که موقعیت خود را در خطر مىدیدند، به علت خودخواهى و دنیاطلبى آنها را از این کار منع مىکردند، در حالى که علماى یهود حقیقت را مىدانستند و آن را پنهان مىکردند. آیات 76، 77 و 89 سوره بقره در این باره نازل شد. خداوند در این آیات مىفرماید: آنها مىگفتند اگر این نشانهها را بازگو نکنیم، در قیامت مسلمانان علیه ما دستاویزى نخواهند داشت. هم چنین مىفرماید: آیا آنها نمىدانند که خداوند از پنهان و آشکار آنها مطلع است؟
ج ـ اعتقادى و اقتصادى
یهودیان در زمینه اعتقادى هم مشکلاتى ایجاد کردند، مثلاً، یهودیان یکى از علل سرگردانى خود را یکتا پرستى خود مىدانند، اما یهود عصر پیامبر به علت لجاجت و دشمنى با پیامبر، اساس دین خود را فراموش کردند و به شرک تمایل پیدا کردند. آنها ترجیح دادند بگویند: خداى دیگرى با آنها است. آنان شخصى به نام عزیر را فرزند خدا مىدانستند، چون او تورات را بعد از نابودى از قلب خود بیان کرد و جبرئیل به او آموخت، به همین دلیل او را پسر خدا نامیدند. عده کمى از یهودیان این را گفتند، اما خداوند در آیه 30 سوره توبه این سخن را به همه یهودیان نسبت داد. یهودیان دیگر، این سخن عده کم را انکار نکردند و این نشانه شرک آنان بود. در مورد یکى بودن اعمال عوام و عالمان یهود، امام صادق علیهالسلام مىفرماید: عوام یهود احبار و راهبان را اطاعت مىکردند با اینکه آنها حرامها را حلال و بعضى حلالها را حرام مىکردند. پس بدون اینکه متوجه شوند آنها را مىپرستیدند.
دلیل دیگر بر شرک یهود دوران پیامبر این بود که آنان مىگفتند مافرزندان خدا هستیم و وقتى پیامبر آنان را از عذاب خدا آگاه کرد، آنها با این گمان که برگزیده خدا هستند مىگفتند: ما را از چه مىترسانى، ما فرزندان خداییم. سوره مائده آیه 18 مربوط به این دعاى یهود است. به نظر نویسنده کتاب این ادعاى یهودیان به دلیل نژادپرستى و خودپرستى و خود برتربینى آنان است. یهودیان براى اینکه پیامبر بودن رسول خدا را زیر سؤال ببرند گفتند: بعد از حضرت موسى پیامبرى نیامده است. گروهى از سران یهودى نزد پیامبر خدا رفتند و پرسیدند که ایشان به کدام پیامبران معتقد هستند؟ پیامبر صلىاللهعلیهوآله آیه 84 سوره آل عمران را تلاوت نمود و حضرت موسى علیهالسلام و حضرت عیسى علیهالسلام را در یک ردیف نام برد. یهودیان از جواب پیامبر صلىاللهعلیهوآله خشمگین شدند و گفتند: ما به مسیح و هر که به او مؤمن باشد، ایمان نمىآوریم. خداوند در آیه 59 سوره مائده از ایشان به نام خارج شدگان از راه حق یاد مىکند. بعلاوه بیشتر یهودیان به قیامت اعتقاد ندارند. آنها به دو گروه فریسیین و صدوقییین تقسیم مىشوند. فریسیین به قیامت اعتقاد دارند، اما صدوقییین به قیامت معتقد نیستند و همه چیز را در جهان مادى خلاصه مىکنند. خداوند در آیه 13 سوره ممتحنه مؤمنین را از دوستى با این گروه منع مىکند. ویل دورانت در این باره مىگوید: یهود به جهان پس از مرگ اعتقاد ندارد و پاداش و کیفر را فقط براى این دنیا مىداند.
مدت کوتاهى بعد از هجرت پیامبر، سران یهود نزد پیامبر رفته و سعى کردند با مطرح کردن سوالاتى عجز و ناتوانى ایشان را در پاسخ دادن به سوالات نشان دهند. وقتى از پاسخهاى پیامبر ناامید شدند، براى آخرین سؤال پرسیدند: کدام فرشته براى تو وحى آورده است؟ پیامبر پاسخ داد جبرئیل. آنها گفتند جبرئیل دشمن ماست او ویرانگر و خونریز است، او همیشه دستورات سخت و مشکل، همینطور دستور جهاد مىآورد، پس ما به تو ایمان نمىآوریم. اگرمیکائیل بود ایمان مىآوردیم، میکائیل همواره براى رفع گرفتارى و آوردن خوشى نازل مىشود. علامه طباطبایى در المیزان این ادعا را رد مىکند و مىگوید: اولاً جبرئیل به دستور خدا نازل مىشود. ثانیا انسان عاقل پیام هدایت را حتى از دشمن مىپذیرد.
یهودیان در ادامه مخالفت خود به کارشکنى اقتصادى نیز پرداختند. مهاجران در مدینه با سختى معیشتى روبرو بودند، چون تمام اموال خود را در مکه باقى گذاشته بودند. پیامبر شخصى را فرستاد تا از یهودیان وام بگیرد. یهودیان با آنکه با مسلمانان پیمان صلح داشتند، به تمسخر و طعنه پرداختند. در این موقع وحى الهى نازل شد و به آنان وعده عذاب سوزان را داد. آنها حتى اموالى از مسلمانان را که نزد آنان امانت بود، پس ندادند و گفتند: چون شما از دین خود خارج شدهاید، پیش ما امانتى ندارید. از آیات و تفاسیر نتیجه مىشود که صفت پیمان شکنى در یهود سابقه تاریخى دارد به جز اقلیتى اندک مثل عبدالله بن سلام، که تعهدات خود را انجام مىدادند. خداوند در آیه 57 سوره آل عمران، بین این دو گروه فرقى مىگذارد. در ادامه کارشکنىهاى اقتصادى، یهود مدینه نزد انصار رفتند و آنها را از کمک به مهاجرین نهى کردند. آنها به انصار گفتند: به مهاجرین کمک نکنید زیرا فقیر خواهید شد.
علل کارشکنى یهود
بررسى عوامل کارشکنى یهودیان چهره واقعى این قوم را نشان مىدهد، و باعث عبرت افراد حقیقت جو مىشود. در تبیین این سخن باید گفت که قوم یهود از اولین کسانى بودند که براى دیدن پیامبر آخرالزمان به مدینه هجرت کردند، آنها سختىهاى زیادى را تحمل کردند؛ اما هنگام بعثت پیامبر صلىاللهعلیهوآله خلاف جهت اولیه حرکت کردند و گمراه شدند. عالمان یهودى براى تامین دنیاى خود و خوشآیند سلاطین یهود دین را تحریف کردند، این دنیادوستى امروز هم ادامه دارد. آنها با در اختیار داشتن بیشتر تبلیغات جهان، مواد مخدر و اسلحههاى فرسوده انبارهایشان را مىفروشند، تا هم فکر ملل دیگر را از کار بیاندازند و هم فریاد عدالت خواهى را خاموش کنند. ژرژلامبن در کتاب اسرار سازمان مخفى یهود به توطئههاى یهود اعتراف مىکنند و مىگوید: ما با جنگ داخلى که به تدریج به جنگهاى اجتماعى تبدیل مىشوند، ملتها را ضعیف مىکنیم، تا حس احترام آنان نسبت به خودمان را افزایش دهیم و قراردادهاى مالى و اقتصادى خود را بر آنان تحمیل کنیم. یهودیان عصر حاضر هم این جنایتها را انجام مىدهند. خداوند در آیه 96 سوره بقره درباره دنیاطلبى یهود مىفرماید: آنها را حریصترین مردم حتى حریصتر از مشرکان در زندگى خواهى یافت، که هر یک از آنها آرزو دارد، هزار سال عمر به او داده شود، در حالى که این عمر طولانى او را از کیفر الهى باز نخواهد داشت و خداوند به اعمال آنها بیناست. از صفات ناپسند یهود، مقام پرستى وجاهطلبى است. زمامداران یهود وقتى دیدند صفات پیامبر با صفاتى که در تورات آمده یکى است براى حفظ مقام و منصب خود آن حقایق را تغییر دادند و وارونه در تورات نوشتند. مرحوم طبرى در تفسیر قسمتى از آیه 78 سوره آل عمران ـ یَقُولُونَ على اللّهِ الکَذِبَ و هُمْیَعْلَمُون ـ مىگویند منظور این است که دروغ گفتن بر خداوند و گواهى دادن به باطل و ملحق کردن چیزى به آن که جزو آن نیست، از روى عمد بوده ویهود براى ریاست طلبى و دنیا خواهى این کار را انجام دادهاند. این دنیا پرستىها و ناجوانمردیها تا عصر ما نیز ادامه دارد. به طورى که آدولف هیتلر در کتاب ـ نبرد من ـ مىگوید: اعمال یهودیان به طور آشکار نشان مىداد که غیر از خراب کارى، نظرى ندارند.
یکى دیگر از علل کارشکنى یهود نفاق و دورویى آنان بود که در آنها ریشه دوانیده بود و باعث دورى شان از رحمت الهى بود. درباره نفاق و دورویى یهود، امام حسن عسگرى علیهالسلام در روایتى مىفرمایند: وقتى پیامبر صلىاللهعلیهوآله با معجزه حقانیت خود را اثبات نمود، یهود که بهانهاى نداشتند، ظاهرا ایمان آوردند. اما وقتى نزد قوم خود مىرفتند، مىگفتند، همانا ما اظهار ایمان نزد او مىکنیم، براى اینکه با این وسیله هر شرى از جانب او بر خودمان را بهتر بتوانیم دفع کنیم و با آگاهى از اسرارشان دشمنانشان را یارى دهیم. نفاق و دورویى یهود فقط مربوط به عصر پیامبر صلىاللهعلیهوآله نیست، بلکه امروزه هم ادامه دارد. یهود در هر جامعهاى خود را در ظاهر با آن هماهنگ مىکند، اما در باطن فقط به هدفهاى شوم خود مىپردازد. کتاب پروتکلهاى دانشوران صهیون که اسرار یهود را فاش مىکند، این موضوع را ثابت مىکند.
عیاشى و شهوت رانى هم علت دیگر مخالفت یهود با اسلام است، زیرا اسلام در این زمینه محدودیت ایجاد مىکند. اولین برخورد فیزیکى یهود با پیامبر صلىاللهعلیهوآله هم به علت همین اعمال منافى علت بود. صفت بد دیگر یهود حسادت آنها بود. آنها وقتى دیدند پیامبر صلىاللهعلیهوآله از نژاد یهود نیست، بلکه از غیر یهود است، نتوانستند تحمل کنند. در آیه 109 سوره بقره، خداوند درباره بسیارى از اهل کتاب مىگوید: آنها از روى حسادت آرزو مىکردند که مسلمانان بعد از ایمان به کفر برگردند. بعضى از مفسران مىگویند: علت حسادت یهود این بود که نبوت از خاندان اسرائیل به خاندان اسماعیل تغییر کرده بود. حسادت امروزه نیز در میان یهود وجود دارد. در پروتکل شماره 5 دانشوران صهیون آمده است: «بذر دشمنى، کینهتوزى و حسد را در هر خانهها کاشته و در این زمینه از تعصبات مذهبى، قبیلهاى و غیره استفاده مىکنیم.»
از صفات دیگر یهود لجاجت آنها بود، به طورى که ابن صوریا(یکى از یهودیان)از روى لجبازى گفت: تو(پیامبر صلىاللهعلیهوآله )چیزى را که براى ما مفهوم باشد، نیاوردى و خداوند نشانه روشنى بر تو نازل نکرده است. بعضى از مفسرین مىگویند: آیه 99 سوره بقره در این باره است. خداوند در این باره مىفرماید: ما نشانههاى روشنى براى تو فرستادیم و جز فاسقان کسى به آنها کفر نمىورزد.
به علاوه، علت دیگر کارشکنى یهود این بود که به جهان آخرت ایمان نداشتند. حتى امروزه هم در کتاب توراتى که در دست یهودیان است، اشارهاى به جهان آخرت نشده است. یهودیان چون فقط به جهان مادى اعتقاد دارند، براى رسیدن به آن هر کارى مىکنند.
کینهتوزى به خاطر تغییر قبله، علت دیگر کارشکنى یهود بود. پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآله 13 سال در مکه و 17 ماه در مدینه به طرف بیت المقدس نماز خواند،در این مدت یهودیان، مسلمانان را سرزنش مىکردند چرا که قبله مستقلى ندارند؟ وقتى قبله مسلمانان به طرف کعبه تغییر کرد، یهودیان خشمگین شدند. خداوند در آیه 142 سوره بقره مىفرماید: «بگو مشرق و مغرب از آن خداست، خدا هر کس را بخواهدبه راه راست هدایت مىکند.» این آیه قبل از بهانه جویى یهود نازل شده است و معجزه بودن قرآن را نشان مىدهد. از آیات قرآن نتیجه مىگیریم که تغییر قبله، دو نشانه داشته است: یکى آزمایش مسلمانان و دیگر پاسخ به بهانه جویى یهودیان.
داشتن روحیه نژادپرستى علت دیگرى بود که آنها را وادار به مخالفت و دشمنى مىکرد. آنها بین مردم فاصله طبقاتى ایجاد مىکردند تا اشراف داراى امتیاز شوند و حتى حدود الهى در مورد آنها اجرا نشود. مثلاً در زمان پیامبر صلىاللهعلیهوآله زن و مردى مرتکب زناى محصنه شدند، چون از طبقه اشراف بودند، یهودیان مىخواستند حکم سنگ باران که در تورات آمده، برایشان اجرا نشود، حتى آنها پیامبر صلىاللهعلیهوآله را براى داورى انتخاب کردند تا شاید حکم خفیفترى صادر کند، پیامبر با وجود حیلههاى آنها مطابق دستور الهى فرمان داد، آنها سنگ باران شوند.
خداوند علت این تمرد را خیال باطلى مىداند و مىگوید، این، آرزویى بیش نیست. منظور این است که یهودیان از روى خودخواهى بهشت را هم مخصوص خود مىدانند. آنها معتقدند خداوند کارهاى ناشایست آنها را مىبخشاید. قرآن در پاسخ یهودیان مىفرماید: «اگر شما این ادعا را دارید، پس آرزوى مرگ کنید، اگر راست مىگویید.» یهودیان که مىدانستند دروغ مىگویند دیگر چنین ادعایى نکردند. یهودیان در ابتدا فکر نمىکردند اسلام با این سرعت پیشرفت کند، در ضمن آنها مىخواستند از اسلام براى منافع خود بهره بردارى کنند، براى همین بعد از مشاهده پیروزىهاى مسلمانان بخصوص پیروزى در جنگ بدر خشمگین شدند و از آن به بعد مخالفت خود را علنى کردند.
پىآمد کارشکنىهاى یهود
در وهله اول به نظر مىرسد کارشکنى یهود فقط نتیجه منفى داشته است، اما اعمال آنها ناخواسته نتایج مثبتى هم داشت. پىآمدهاى مثبت کارشکنىهاى یهود:
1ـ درستى آیههاى قرآن درباره یهود ثابت شد، و ایمان تازه مسلمانان محکم شد.
2ـ افراد فاسد و خطرناک از اطراف مسلمانان پاک شدند. چون پیامبر صلىاللهعلیهوآله بر اساس پیمان نامه با کارشکنان رفتار مىکرد، نتیجه و اثر هر عملى به خود یهودیان برگشت.
به بیان دیگر، کارهایى که یهود در زمان پیامبر صلىاللهعلیهوآله انجام دادند هم اثرات دنیایى داشت و هم نتایج اخروى. برخوردى که یهودیان با پیامبر صلىاللهعلیهوآله کردند در زندگى دنیایى آنها آثارى داشت. مثلاً تبعید به مناطق دیگر و آوارگى در دشت و بیابان با خوارى و زبونى. خداوند هم در قرآن بر این خوارى تاکید مىکند و در باره علت آن مىفرماید: «چرا که آنان به آیات خدا کفر مىورزیدند و پیامبران را به ناحق مىکشتند، اینها به خاطر آن است که گناه کردند و تجاوز نمودند.» خوارى و آوارگى یهود به علت این است که وقتى دیگران به آنها مسلط مىشوند با آنها همپیمان مىشوند، ولى وقتى احساس قدرت مىکنند، همه عهد و پیمانها را زیر پا مىگذارند. گمراهى از راه حق هم از نتایج خلاف کاریهاى آنهاست. خداوند در آیه 90 سوره آل عمران در این باره مىفرماید: «کسانى که پس از ایمان کافر شوند و سپس بر کفر خود افزودند، هیچ گاه توبه آنها قبول نمىشود و آنها گمراهان واقعى هستند.» علامه طباطبایى در کتاب المیزان مىگوید: این آیه درباره اهل کتاب است. بعضى دیگر گفتهاند: این آیه درباره یهود نازل شده است، که اول به حضرت عیسى علیهالسلام کفر ورزیدند و سپس کفر خود را زیاد کرده به پیامبراسلام صلىاللهعلیهوآله نیز کافر شدند.
علامه طباطبایى درباره علت گمراهى اهل کتاب از توحید مىگوید: علت این گمراهى، مبلغین دنیا طلب یهود و مسیح بودند، در ادامه مىگوید: «این دو دین در حقیقت دو شعبه از آیین بت پرستى هستند.» بنابراین یهودیان نه تنها خودشان منحرف شدند، بلکه زمینه انحراف دیگران را هم فراهم کردند. امروزه هم عامل خیلى از فسادها و فحشاها صهیونیستها هستند. یهود به علت نافرمانى خود مستحق عذاب آخرت هستند.
مراحل برخورد پیامبر صلىاللهعلیهوآله با کارشکنى یهود
پیامبر براى برقرارى آرامش و امنیت در مدینه، پیمان نامه هایى امضاء نموده و به ادیان الهى دیگر آزادى عقیده داد. پیامبر صلىاللهعلیهوآله مدینه را حرم اعلام کرد، و دستور داد مردم در امور اجتماعى همکارى کنند. البته در این پیماننامهها گناهکاران و ستمگران استثناء بودند. این پیمان نامهها از هر جهت به نفع اسلام بود، چون مسلمانان با دشمنان خود اتمام حجّت مىکردند و مدتى از توطئه آنان در امان بودند. پیامبر صلىاللهعلیهوآله به یهودیان خیبر نامه نوشتند و آنان را دعوت کردند تا به فطرت و حق برگردند، نشانههاى پیامبرى خود و مسلمانان را که در تورات آمده بود، تذکر دادند. بعد آنها را به چیزهایى که برایشان مقدس است، قسم دادند و فرمودند: «اگر در تورات مىیابید که به محمد صلىاللهعلیهوآله ایمان بیاورید، ما شما را به سوى خدا و پیامبر او دعوت مىکنیم. پیامبر صلىاللهعلیهوآله در تمام مدت بر اساس پیماننامهها با یهودیان رفتار مىکردند. پیامبر صلىاللهعلیهوآله سعى مىکرد با تاکید بر نقاط مشترک ادیان بین آنها اتحاد ایجاد کند. پیامبر براى دعوت به توحید واقعى (کلمه سواء)زحمات زیادى کشیدند. اما اهل کتاب از مسیر توحید منحرف شدند.
اهل کتاب هم در مکه و هم در مدینه براى کارشکنى با پیامبر صلىاللهعلیهوآله بحث و مناظره مىکردند. آنها مىخواستند محبوبیت پیامبر را کم کنند، اما چون پیامبر به منبع علم یعنى خداوند متصل بود، این بحث و مناظره بر حق بودن او را ثابت مىکرد. در این بحثها پرسش هایى مطرح مىشد. از جمله چگونگى خلقت یعنى خداوند متعال. دانشمندان یهود نزد پیامبر صلىاللهعلیهوآله رفته مىپرسیدنداین مخلوقات را خداآفریده است پس خدا را چه کسى آفریده است. پیامبر از هدف آنها آگاه شد و خشمگین شد، اما جبرئیل نازل شد و آیات سوره توحید را بیان کرد. سپس علماى یهود پرسیدند: کیفیت خلقت توسط خدا چگونه بوده و منظور از دست خدا چیست؟ رسول خدا برآشفت، جبرئیل براى دومین بار نازل شد و آیه 67 سوره زمر را تلاوت کرد. خدا در این آیه مىفرماید: «آنها خدا را آنگونه که شایسته است، نشناختهاند، در حالیکه تمام زمین در روز قیامت در قبضه اوست و آسمانهاى پیچیده در دست او، خداوند منزه و برتر است از شریک هایى که براى او مىپندارند. علت ناراحتى پیامبر در برابر سؤالات یهود این بود که آنها عالمان یهود بودند و بر کتابهاى دینى آگاهى کامل داشتند و جواب بسیارى از این سؤالها را مىدانستند. این سؤالات براى خوار کردن رسول خدا و گمراهى مردم عادى بود.
پاسخ دیگرى که پیامبر صلىاللهعلیهوآله به کارشکنىهاى یهود داد این بود که از تحدّى استفاده کرد، یعنى آنها را دعوت کرد اگر مىتوانند مانند قرآن سوره یا آیهاى بیاورند، زیرا پیامبران الهى براى اثبات پیامبرى خود معجزاتى دارند، معجزه پیامبر اسلام نیز قرآن کریم است. پس پیامبر براى اثبات حقانیت خود از قرآن استفاده نمود. خداوند در آیات 23 و 24 سوره بقره مىفرماید: اگر مىتوانید مثل قرآن سورهاى بیاورید. همچنین در روایتى از امام حسن عسگرى علیهالسلام آمده است، خداوند متعال مىفرماید: اگر در آنچه محمد صلىاللهعلیهوآله مىگوید، شک دارید سورهاى مانند قرآن از تورات، انجیل، زبور و صحف ابراهیم بیاورید. این عمل یعنى دعوت به مقابله به مثل، تحدّى نام دارد، این تحدّى نه تنها در مکه و مدینه یعنى در زمان پیامبر صلىاللهعلیهوآله بلکه امروز هم ادامه دارد و براى همه زمانهاست.
روش دیگر پیامبر در برخورد با کارشکنىها موعظه و ارشاد آنها بود. وقتى پیامبر صلىاللهعلیهوآله متوجه شد که یهود به عهد خود وفادار نیست و قصد فتنه دارد، آنها را در بازارشان جمع کرد و فرمود: اى گروه یهود بترسید که همان عذابى که به قریش نازل آمد بر سر شما نازل شود. یهود بنى قینقاع پاسخ دادند: از اینکه با مردم بى خبر از فنون جنگى، برخورد کردى مغرور نباش، تو توان رویارویى با ما را ندارى. در این وقت آیهاى از سوره انفال نازل شد که تکلیف پیامبر را روشن کرد. خداوند در این آیه مىفرماید: به طور عادلانه به آنان اعلام کن که پیمانشان لغو شده است، زیرا خداوند خائنان را دوست ندارد. از کارشکنىهاى یهود فساد فرهنگى و اخلاقى بود، پیامبر براى نابودى فساد کارهاى جدى انجام دادند. پیامبر صلىاللهعلیهوآله ابتدا یهود را هم به اسلام دعوت کردند، اما وقتى آنها پیمان شکنى کرده و فتنه و آشوب ایجاد کردند، پیامبر فرمان جهاد و مبارزه مسلحانه را صادر کرد. البته فرمان جهاد فقط مخصوص یهود نبود و هر قبیلهاى را که پیمان شکنى مىکرد، شامل بود. بر اساس پیماننامه، اگر قبیلهاى پیمان شکنى مىکرد، باید مجازات مىشد و مجازات براى مردان اعدام و براى زنان و فرزندان اسارت بود، بعضى قبایل هم مجازات کمترى مىشدند و تنها از جامعه مسلمانان اخراج مىشدند.
نتیجه
بیشترین دلیل انحراف و گمراهى یهود خودبرتربینى و نژادپرستى آنان است که باعث شد، چشم خود را روى حقیقت ببندند و واقعیتهاى مسلم را نادیده بگیرند و انکار کنند. دنیاپرستى آنان دلیل دیگرى براى سقوط آنها در دره گمراهى بود. عدّهاى از آنها سختىهاى زیادى کشیدند تا پیامبر آخرالزمان را ببینند اما اطاعت از هواى نفس تمام زحمات آنها را به باد داد. مىتوان از تغییر رویه ناگهانى یهود اینطور نتیجه گرفت که عدّهاى از آنها منتظر پیامبر خدا نبودند، بلکه کسى را مىخواستند که در دنیاطلبى و خودخواهى، فرصت بیشترى به ایشان بدهد و ثابت کند آنها قوم برگزیده هستند. با توجه به آنچه گفته شد با وجودى که یهود پیمان نامهها را نقض کردند، نتایج مثبتى هم به بار آمد. از این موضوع مىتوان فهمید باید در برخورد با افراد یا دستههاى کارشکن ابتدا از راه صلح و مدارا وارد شد.
با کمى دقت مىتوان دریافت عملکرد یهود در برابر مسلمین و اسلام در عصر حاضر مانند عملکرد آنان در عصر رسول خداست. با این تفاوت که حوزه فعالیت آنها وسیعتر و امکاناتشان عظیمتر شده است. آنها بیش از پیش، از راه حق فاصله گرفتهاند و مانند کسى که در مردابى در حال غرق شدن است، دیگر ملتها را نیز مىخواهند با خود غرق کنند، اما هر چقدر آنها قدرت بگیرند پیروزى نهایى از آن حق و حقیقت است و هرگز حقیقت براى همیشه پنهان نمىماند و عاقبت چهره واقعى آنها براى مردم جهان آشکار خواهد شد. وظیفه مسلمانان این است که به خودسازى فردى و اجتماعى بپردازند و در راه خداوند صبور و شکیبا باشند. البته تنها یهود نیست که براى اسلام خطرآفرین است بلکه هر مکتبى که توسط افراد سود جو تحریف شود. براى سعادت بشر خطرآفرین است پس باید یک مسلمان با دقت و تیز بینى و مطالعه صحیح حق را از باطل تشخیص دهد و با مراجعه به دستورات خداوند و عقل و فطرت خود راه راست را بیابد.
________________________________________
1ـ آل عمران / 181. یعنى: خداوند، سخن آنها را که گفتند: خدا فقیر است و ما بىنیازیم، شنید. به زودى آنچه را گفتند، خواهیم نوشت و (همچنین) کشتن پیامبران را به ناحق (مىنویسیم) و به آنها مىگوییم: بچشید عذاب سوزان را (در برابر کارهایتان).