آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

وجود امور خارق العاده امرى غیر قابل انکار است . هرچند خوارق عادت عموما در داشتن غایتى که همان اثبات امر غیر معتاد و یا نفى امر معتاد است، با هم مشترکند . اما وجوه افتراقى، آنها را از جهت نوع غایت و برخوردارى از مقبولیت الهى و عدم آن از هم جدا مى‏کند . این تنوع موجود در خوارق عادت امرى است‏با پیشینه‏اى طولانى در مسیر زمان، که رغبت اهل اندیشه، خصوصا متکلمین را نسبت‏به تحقیق درباره کیفیت و نحوه تحقق آنها جلب کرده است . معجزه به عنوان مهمترین و اصیل‏ترین امر خارق العاده، که روایتهاى تاریخى موثق وقوع آن را اثبات مى‏کند، یکى از این امور است . کرامت، سحر، جادو و امورى از قبیل «تله پاتى‏» و «هیپنوتیزم‏» از خوارق عادت محسوب مى‏شود . آنچه که بحث مورد نظر ما است، تعریف و تبیین این امور و نیز تفاوت آنها با معجزه است که از نظر مى‏گذرانیم .

متن

یکى از واقعیات هستى که هیچ شک و تردیدى در آن نیست، خوارق عادت است . ازآنجا که تحقق امور خارق العاده با تحقق امور عادى فرق دارد; به گونه‏اى که - امور خارق العاده - با پیش فرضهاى عرفى و عادى، قابل تصور و تحقق نیستند و از این روست که دیگران از آوردن مثل آن ناتوانند، از دیرباز توجه به چنین امورى ونیز کیفیت تحقق آنها، سیره عملى متکلمان اسلامى و اهل اندیشه بوده است . اهل عرف نیز به جهت‏برجستگى این امور نسبت‏به سایر افعال عادى و خارق‏العاده بودن آنها در مرحله تحقق و عینیت‏یافتن، از التفات خاص به آنها غافل نبوده‏اند . تنوع موجود در خوارق عادت، امر دیگرى است که انگیزه اندیشمندان اسلامى و غیراسلامى را در کنکاش، تحقیق و تفحص در کیفیت و نحوه تحقق این امور برانگیخته است .
در این که خوارق عادت به منظور اثبات امرى واقع مى‏شوند و مشتمل بر غایتى هستند، بحثى نیست ; ولى از آن روى که در نوع غایت و مشروعیت (به معناى الهى بودن) و عدم مشروعیت‏با هم مختلفند، شناخت این امور، امرى لازم و ضرورى به نظر مى‏رسد . آنچه در پى مى‏آید، تبیین بعضى از این امور، از قبیل معجزه، کرامت، سحر، جادو و بعضى از امور فرا روان شناختى مانند تله پاتى و هیپنوتیزم و تفاوت آنها با معجزه است که از نظر مى‏گذرانیم:
معجزه
پرداختن به مبادى تصورى هر واژه و مفهومى، قبل از بررسى معنایى و تصدیقى آن، امرى لازم و مطابق با اصول تحقیق است . از این روى، نوشته حاضر از این اصل منطقى و عقلانى، در ذیل هر عنوانى که پیرامون آن بحث مى‏شود، بهره مى‏برد .
معناى لغوى معجزه
در معناى لغوى معجزه این گونه آورده‏اند:
«معجزه به اصطلاح اهل ادب، اسم فاعل از اعجاز است و معناى اعجاز به فارسى، ناتوان کردن است; یعنى کسى سخنى بگوید، یا عملى انجام دهد، که هر کس نتواند چنان سخنى بگوید یا مثل آن عمل را انجام دهد . از این رو، بنا بر معناى لغوى مى‏توان امور بسیارى را یافت که از بعضى اشخاص ظاهر مى‏شود و دیگران مانند آن را نمى‏توانند بیاورند، مانند سحر، کهانت و تسخیر (مثل این که از جن کمک مى‏گیرد و خبر مى‏دهد) معجزه‏اند و البته تمام اینها متحقق به اسباب و علل خفیه‏اى است که افرادى که از این امور خفیه و صنایع بى‏بهره‏اند، نمى‏توانند مثل آن را بیاورند و چه بسا خیال مى‏کنند که اینها معجزه حقیقى است .» (2)
معناى اصطلاحى معجزه
در تعریف اصطلاحى معجزه آورده‏اند:
«معجزه این‏است که پیغمبرى به اجازه و امر خداوند کار خارق‏العاده‏اى را که ممکن و مطابق با عقل است و بر اساس علتى نامریى صورت مى‏گیرد و افراد دیگر هرچند دانشمند و متفکر و نابغه باشند، نمى‏توانند انجام دهند; براى اثبات نبوت خویش از خود نشان مى‏دهد .» (3)
محقق طوسى‏رضى الله عنه مى‏فرماید:
معجزه ثبوت امر غیر معتاد یا نفى امر معتاد است و علاوه بر خارق العاده بودن، باید مطابق با دعواى کسى که معجزه مى‏آورد نیز باشد . (4)
ایشان در توضیح این تعریف آورده‏اند:
ثبوت امر غیر معتاد مثل امر منقلب کردن عصا به مار است (چنان‏که حضرت موسى علیه السلام انجام داد) و نفى چیزى که معتاد است مثل منع کردن شخص قادر و توانا، از برداشتن حتى کوچکترین اشیا . قید خارق‏العاده به جهت آن است که فعل معتاد (یعنى فعلى که طبق عادت است) یا نفى فعل غیر معتاد، دلالت‏بر صدق پیغمبرى نمى‏کند; چراکه فعل معتاد یا نفى فعل غیر معتاد را به هر کس مى‏توان نسبت داد و قید مطابق با دعوى بودن بدین منظور که مدعى نبوت، اگر براى اثبات نبوت خویش، بر بینا کردن شخص نابینا معجزه جارى کند، ولى آن معجزه مطابق با مدعاى او نباشد; مثلا نه تنها شخص نابینا، بینا نشود، بلکه ناشنوا هم گردد، معلوم مى‏شود که در ادعایش صادق نبوده است . (5)
چنان که در قضیه «مسیلمه کذاب‏» آمده است که براى اثبات مدعاى خویش، آب دهان در چاه انداخت تا آب آن زیاد شود، ولى آب چاه به جاى فزونى، خشکید . اکنون، با توجه به معنا و محتواى اصطلاحى معجزه مى‏توان شرایط آن‏را این‏گونه بیان کرد:
1 - مردم از آوردن مثل آن عاجز باشند .
2 - از جانب خداوند تعالى یا به امر او باشد . توضیح آن که گاه صدور معجزه از جانب خداست و از مدعى نبوت عمل محسوسى صادر نمى‏شود، بلکه پیامبر صلى الله علیه و آله، تنها وقوع آن را از خدا طلب مى‏کند، مانند شق‏القمر، تسبیح سنگ‏ریزه و ... ولى گاه صدور معجزه که به امر خداوند است و از شخص مدعى نبوت و پیغمبرى، عمل محسوسى صادر مى‏شود; یعنى خود پیامبر فعل خارق‏العاده را انجام مى‏دهد . ولى فعل خارق‏العاده او، به اذن الهى است . مانند خبر دادن از غیب، تبدیل کردن عصا به مار و ...
3 - خارق العاده باشد .
4 - مقارن دعواى نبوت و مطابق با ادعاى او باشد . پس هر فعلى که واجد شرایط مذکور باشد، معجزه بوده و دلیل بر صدق دعواى مدعى نبوت است .
کرامت
کرامت، عبارت است از امر خارق‏العاده‏اى که به عنوان دلیل بر ادعاى امامت (یا بدون ادعاى امامت) انجام یابد . (6)
و بدین ترتیب، «اصطلاح کرامت اختصاص مى‏یابد به سایر خارق‏العاده‏هاى الهى که از اولیاى خدا صادر مى‏شود .» (7)
اکنون، با توجه به تعریف هریک از معجزه و کرامت و توضیحات ارائه شده، به بیان تفاوت آنها مى‏پردازیم .
تفاوت معجزه با کرامت
فرق بین معجزه با کرامت دراین است که معجزات نبویه به ادعاى نبوت از جانب نبى هستند، ولى کرامات اولیا، مشروط به ادعاى امامت از جانب کسى نیست . بلکه گاهى با دعواى امامت مقارن است و گاهى بدون دعواى امامت انجام مى‏گیرد . (8)
دیگر آن که کرامات اولیاء الله با تحدى صورت نمى‏پذیرد، اما معجزات با تحدى (9) مقارن و همراه است . به تعبیر دیگر، معجزه و کرامات از این جهت که هر دو بر اساس ولایت تکوینى نبى و یا امام انجام مى‏شوند، همانند یکدیگرند ولى با این تفاوت که معجزه همراه با تحدى نبوت است; یعنى نبى دعواى نبوت نموده و با انجام معجزه، مبارز مى‏طلبد ولى کرامت همراه با ادعا و تحدى نمى‏باشد . (10) (تحدى مبارزه طلبیدن جهت اثبات دعوى است . به این بیان که مدعى نبوت هنگام معجزه آوردن از کسانى که موافق با دعواى او نیستند و او را تصدیق نمى‏کنند، مى‏خواهند تا آنها هم مثل آنچه را که او آورده است، بیاورند و چون نتوانند، محکوم گردند).
در اینجا شایسته است‏به بعضى از اهم مناقشاتى که در باره کرامات اولیا شده است، اشاره و پاسخ داده شود .
مناقشات در کرامات اولیا و پاسخ آنها
در ظهور کرامت از اولیا از جهاتى مناقشه شده است که پس از بیان مهمترین آنها به نقد و بررسى آنها مى‏پردازیم .
مناقشه اول
اگر چیزى مانند معجزه (11) از غیر نبى صادر شود، معجزه خصوصیت‏خود را از دست داده و فرقى بین نبى و غیر نبى باقى نمى‏ماند و در نتیجه تشخیص نبى میسور نخواهد بود .
پاسخ آن که:
«فرق بین این دو به تحدى و دعواى نبوت است و این فرق ثابت است; زیرا آن کسى که به ولایت نرسد، فاقد کرامت است، ولى نیز جز از طریق عمل به دستورات نبى، نمى‏تواند به ولایت‏برسد . پس آن کسى که صاحب کرامت است، مطیع پیامبر و مقر به او بوده و هرگز دعوى و تحدى ندارد . در نتیجه ظهور کرامت از غیر نبى ممکن است و بهترین دلیل بر امکان آن، وقوعش است; زیرا جریان تاریخ، چنان که مستفاد از روایات و احادیث است، شاهد زنده‏اى است‏بر ظهور کرامات فراوانى که توسط اولیاى الهى که پیامبر نبوده‏اند، انجام شده است .» (12)
مناقشه دوم
اگر روا داریم که معجزه در حق بعضى اولیا جایز شود، در حق همه جایز مى‏شود . پس خوارق عادت بسیار مى‏شود و چون چنین شود، خرق عادت، خود عین عادت شود و در این صورت نه دلیل است‏بر نبوت نبى و نه بر کرامت ولى . (13)
پاسخ آن است که:
اولا: این اشکالى که در کرامات بر ما وارد کرده‏اید، در معجزات بر شما لازم مى‏آید (یعنى همین مطلب شما شامل معجزات هم مى‏شود) ; زیرا بر آن تقدیر که خداى تعالى پیامبران بسیار فرستد و بر دست هر یک معجزه ظاهر کند، لازم مى‏آید خرق عادت موافق عادت شود، از این رو، قدح در معجزه پدید مى‏آید و این جایز نیست .
ثانیا: اگر بگویید که هر چند تکثیر معجزات روا باشد، لیکن باید به حدى نرسد که عادت شود، مى‏گوییم جواب در ظهور خوارق اولیا عین این است (14) ; یعنى درباره ظهور خوارق عادت از اولیا مى‏گوییم امکان داشته و تکثیر آن هم رواست و به گونه‏اى هم که به حد عادت برسد و عادى شود، نخواهد رسید .
ثالثا: مدار در معجزه بر نادر الوقوع بودن آن نیست تا کثرت وقوع آن موجب خروج آن از اعجاز شود . بلکه ملاک معجزه دو امر است: یکى خارق العاده بودنش (یعنى مستند به اسباب و علل عادیه نبوده باشد) و دیگرى ناشى بودن آن از عنایت‏خاصه الهیه . بنابراین، قلت‏الوقوع یا کثرت‏الوقوع بودن فعلى، تاثیرى در معجزه بودن آن ندارد . (15)
مناقشه سوم
وجود معجزه در غیر انبیا، موجب کم شدن رغبت مردم به انبیا و متفرق شدن از آنهاست; چراکه علت وجوب اطاعت مردم از انبیا، ظهور معجزه از جانب آنهاست . از این رو، هرگاه غیر انبیا که اطاعت از آنها واجب نیست، در اعجاز شریک انبیا باشند، موقعیت انبیا از بین رفته و موجب قلت رغبت مردم به آنها مى‏شود .
پاسخ آن است که وجود اعجاز در غیر انبیا موجب تحقیر انبیا نیست; چراکه انبیا غیر از اعجاز داراى صفات و ملکاتى (خاص خود) هستند که موجب عظمت آنها در نزد مردم مى‏شود و مشارکت اولیا با انبیا در اعجاز، دلیل بر این نمى‏شود که در همه چیز با انبیا مشترک هستند . پس انبیا به جهت فزونى ملکاتى که دارند، مورد بى رغبتى مردم واقع نمى‏شوند (16) . بلکه مى‏توان گفت این امر موجب جلالت قدر آنان مى‏گردد; زیرا مشعر است‏به این که امم و پیروان آنها به برکت اقتدا به آنان به این درجه رسیده‏اند .
مناقشه چهارم
اگر ظهور معجزه از انسان صادقى که نبى نباشد، جایز باشد، هر آینه اظهار معجزه بر هر کسى‏که صادق است، جایز خواهد بود . حتى اگر نسبت‏به قول خودش که «من گرسنه هستم‏» صادق باشد، باز اظهار معجزه بر او جایز خواهد بود .
پاسخ آن است که ملاک اعجاز تنها صادق بودن صاحب معجزه نیست . بلکه ملاک دیگرى نیز دارد و آن این است که انسان صالح، متعبد و صاحب منزلت زیادى پیش خداوند باشد و این براى هر مخبر صادقى صحیح نمى‏آید . بلکه در حق پیامبران و اولیاى الهى صادق خواهد بود . (17)
اعمال مرتاضان
در تعریف افعالى که مرتاضان هندى انجام مى‏دهند، آورده‏اند:
«امورى هستند که اسباب و علل عادى نداشته، اما اسباب غیر عادى آنها کمابیش در اختیار بشر قرار مى‏گیرد و مى‏توان با آموزشها و تمرینهاى ویژه‏اى به آنها دست‏یافت .» (18)
سحر
«در فارسى، به معناى جادویى و افسون است . به عبارت دیگر، نمایش دادن باطل است‏به صورت حق‏» (19) و از نظر مفهوم عام که شامل کهانت نیز مى‏باشد، عبارت است از:
«الفاظ و اوراد خاص یا اعمال مخصوصه‏اى که با تکرار و تمرین آنها، انجام‏دهنده آن بر بعضى از قواى طبیعى و غیرطبیعى تسلط مى‏یابد و به نفع خود، آنها را قبضه مى‏کند . با توجه به این که تاثیر آن عبارات و کلمات یا ریاضت و اعمال، کاملا محدود است و در تحت‏شرایط خاص از زمان و مکان معین، داراى تاثیر است .» (20)
یا مى‏توان چنین آورد:
«سحر، کارى است که آدمى مى‏تواند با دمیدن و تکرار بعضى کلمات یا انجام بعضى اعمال، قواى فوق‏العاده عظیم جهان را به نفع خود قبضه کند .» (21)
در کتاب «تاریخ جامع ادیان‏» در بیان امورى که وسیله تسخیر یا غلبه بر قواى غیبى هستند، آمده است:
«سه موضوع که بدویان آن را وسیله غلبه بر قوه و نیروى غیبى مى‏دانند، عبارتند از:
1 - عقیده به فتیش ; (fetishism) یعنى استفاده و استمداد از قوه مخفى و مستور در اشیاى بى‏جان .
2 - دومین طریقه سحرى، شمینیزم است و مقصود ازآن، تصرف در قواى روحى و غیبى جهان است . دراین طریق، یک نفر «شمن‏» که داراى این چنین قوه غیبى است، در بدن انسان دیگر تاثیر مى‏کند; یعنى روحى معین را از بدن او خارج یا به جسم او داخل مى‏کند .
3 - سومین طریقه، سحر عوامانه است که منحصرا به دست کاهن یا ساحر نیست . بلکه در نزد تمام افراد قبیله یا گروه معمول است که به کمک صاحبان ارواح غیبى و فتیشها یا شمنها، یا بدون آنها، ولى همواره با ترکیباتى معین، با وسایلى ساده و بسیار ابتدایى به خیال خود سعى مى‏کنند از مضرات و شرور ارواح موذى جلوگیرى کنند یا ارواح مفید را به نفع خود به کار وادارند .» (22)
کهانت
صاحب کتاب «تقویم المعارج‏» در بیان کهانت آورده است:
عملى بود که سابقا در میان مردم بود و خلق در زمان فترت که پیامبرى نبود، رجوع به کاهن مى‏کردند و ایشان بعضى اخبار مى‏دادند یا راست‏یا دروغ . وجه اطلاعشان بر غیوب، چند وجه بود: یکى فراست; یعنى به واسطه شعورى که داشتند، حدس مى‏زدند که چنین و چنان مى‏شود . یا از جهت ذکاى قلب، خبر مى‏دادند; زیرا که از طبع بشر است که هر گاه فى‏الجمله ریاضتى بکشد، قلب او صاف مى‏شود و از بعضى چیزها اطلاع به هم مى‏رساند و بعضى هم از وسوسه شیاطین بود; چرا که اگر انسان مرتاض شد و از اهل حق نباشد و خداوند او را حفظ نفرماید، شیاطین به او تعلق مى‏گیرند و بعضى اخبار هم براى او مى‏آورند واخبار شیاطین به چند وجه بود که بعضى از زمین بود که مى‏دیدند، اتفاقات عالم را خبر مى‏آوردند . بعضى هم از اخبار آسمان بود و قبل از بعثت‏خاتم صلى الله علیه و آله شیاطین مى‏رفتند بالا و استراق سمع مى‏کردند و بعد از آن خبر مى‏آوردند براى اولیاى خود و اما الان از بالا رفتن ممنوعند و خداوند ایشان را منع مى‏فرماید بواسطه شهب . چنان که در کتاب مجید خود مى‏فرماید: «و انا کنا نقعد منها مقاعد للسمع فمن یستمع الان یجد له شهابا رصدا» (23) ; یعنى و بعد از آن که شیاطین کلمه‏اى مى‏شنیدند، بعضى اخبار هم از خود داخل مى‏کردند و مى‏گفتند .» (24)
با توجه به مطالب یاد شده، مى‏توان گفت: کهانت نزدیک سحر یا اخص از آن است .
شعبده
در تعریف آن آورده‏اند
«تردستى و نیرنگهایى است که حقه‏بازها انجام مى‏دهند و این نیست مگر یک نحوه بازى که با سرعت انجام مى‏گیرد، به گونه‏اى که ناظرین ملتفت نمى‏شوند .» (25)
اکنون، پس از تعریف امور فوق، نوبت‏به بیان تفاوت معجزه با آنها مى‏رسد .
تفاوت معجزه با امور مذکور
«به طور مقدماتى باید دانست که امور خارق‏العاده، امورى هستند که نمى‏توان کلیه اسباب و علل آنها را به وسیله آزمایشهاى حسى شناخت . بلکه شواهدى یافت مى‏شود که در پیدایش این‏گونه پدیده‏ها نوع دیگرى از عوامل مؤثر است و متخصصان علوم مختلف گواهى مى‏دهند که این کارها بر اساس قوانین علوم مادى و تجربى انجام نمى‏یابد .» (26)
امور خارق‏العاده به دو بخش کلى تقسیم مى‏شوند . امورى که هر چند اسباب و علل مادى ندارند، اما اسباب غیرعادى آنها کمابیش در اختیار بشر قرار مى‏گیرد و مى‏توان با آموزشها و تمرینهاى ویژه‏اى به آنها دست‏یافت . مانند کارهاى مرتاض، سحر و ... . بخش دیگر، کارهاى خارق العاده‏اى است که تحقق آنها مربوط به اذن خاص الهى است ... این‏گونه خوارق عادت مخصوص بندگان برگزیده خداست . ولى اختصاص به پیامبران ندارد . بلکه گاهى سایر اولیاى خدا هم از آنها برخوردار مى‏شوند که به اصطلاح کلامى، در حق غیر انبیا، کرامت‏خوانده مى‏شوند و در حق انبیا، معجزه . (27)
بنابراین، مى‏توان تفاوت معجزه را با امورى از قبیل سحر، کهانت، شعبده و اعمال مرتاضان، چنین دانست:
الف) کارهاى ساحران و مرتاضان با وسائل مادى و یک سلسله تمرینات عادى انجام مى‏شود . ولى معجزه بدون وسیله مادى و مقدمه و تمرین صورت مى‏گیرد .
ب) کارهاى جادوگران و مرتاضان از دیگران آموخته شده و به دیگران نیز آموزش داده مى‏شود . ولى معجزه نه از کسى آموخته شده و نه قابل آموزش دادن به افراد دیگر است .
ج) کارهایى که ساحران و یا مرتاضان (یا غیر اینها از شعبده بازان و کاهنان و . .). انجام مى‏دهند، از هر کس صادر مى‏شود . هر چند، شخص کافر یا فاسد باشد . ولى معجزه فقط از پیامبرانى که پاک و صالح و شایسته‏ترین بندگان خدا هستند، ظاهر مى‏شود; چراکه آنان معجزه را فقط در ارتباط با خدا و به عنوان رهبر دینى انجام مى‏دهند و ناگفته پیداست که خدا افراد نادرست را رهبر جامعه نمى‏کند .
د) ساحران و مرتاضان آنچه را انجام مى‏دهند، از خود و هنر خویش مى‏دانند . ولى کارهاى خارق العاده‏اى را که پیامبران انجام مى‏دهند، صرفا از طرف خدا دانسته و به اذن و اراده خدا انجام مى‏دهند .
ه) کارهاى ساحران و مرتاضان اغلب براى مطامع دنیوى و سودجویى و هوسهاى پست انجام مى‏گیرد . ولى معجزه فقط براى اثبات رسالت و ابلاغ دین الهى و هدفهاى مقدس تربیتى است و هیچ هدف مادى از آن ندارند .
و) کارهاى ساحران و مرتاضان محدود به بعضى مکانها و شرایط معین و قیود خاصى انجام مى‏شود . ولى معجزات انبیا مقابله به مثل نمى‏شود . پس شخص دیگرى که پیامبر نیست، هرگز نمى‏تواند انجام دهد . (28)
حکم فقهى سحر، شعبده و کهانت
عمل سحر و تکسب به آن فى‏الجمله حرام است و تعلیم و تعلم آن نیز هرگاه منجر به عمل سحر شود، حرام است . (29)
دراین خصوص، به استفتایى از حضرت امام خمینى رحمه الله اشاره مى‏شود:
«کسى‏که سحر ساحر را باطل مى‏کند و شخص را نجات مى‏دهد، آیا حرام است و گناه دارد این کار یا خیر؟
اگر سحر مى‏کند، جایز نیست و اگر حفظ نفس یا واجب دیگرى بر آن موقوف باشد، با ملاحظه اهمیت واجب دیگر مانع ندارد .» (30)
اما شعبده:
شعبده و تکسب به آن نیز به اجماع فقها حرام است . (31) از حضرت امام خمینى رحمه الله استفتا شده است که: دانش شعبده و تردستى را فرا گرفتن یا دیدن آنچه صورت دارد؟
ایشان در پاسخ فرموده‏اند که:
«تعلیم و تعلم شعبده و اعمال آن حرام است .» (32)
اما کهانت: در کتاب «جواهر الکلام‏» آمده است:
علم کهانت و تعلیم و تعلم و اجرت بر آنها به قصد یاد گرفتن و عمل به آن و اخذ برآن به اجماع فقها و دلالت اخبار، حرام است . (33)
اعمال مرتاضان از نظر شرع مقدس اسلام: اعمالى که مرتاضان هندى انجام مى‏دهند، از آنجا که مقرون به اضرار بدن و نفس است، از غیر طریق شرعى و اضرار به نفس هم از نظر شرع مقدس اسلام، منفى و باطل است; چنان که حدیث‏شریف نبوى «لا ضرر ولا ضرار فى الاسلام‏» بر این مطلب دلالت دارد . پس این‏گونه اعمال از نظر اسلام جایز نیست و در متون دینى و یا کلمات فقها هیچ مطلبى که مؤید این‏گونه اعمال باشد، دیده نمى‏شود .
نکته قابل توجه آن که، امورى از قبیل سحر، کهانت و ... ، از جهت نفس‏الامرى و یا این که یادگیرى آنها مى‏تواند به عنوان علمى براى شخص بوده باشد، بدون توجه به زوایاى دیگر آن که مورد تایید شرع مقدس نیست، ممنوعیت‏شرعى ندارد بلکه آنچه مورد نهى شرع مقدس است، استفاده و تکسب به آنها و عمل کردن به مفاد آنهاست .
تله پاتى
یکى از امور فرا روان شناختى که مورد سخن ماست، تله پاتى است . در تعریف آن، تعابیر مختلفى ارائه شده است . بعضى گفته‏اند:
«تله پاتى از دو کلمه «تله‏» به معنى «دور» و «پاتوس‏» به معناى «احساس‏» گرفته شده است; یعنى احساس از دور و آن ارتباط روان انسان با دیگرى از راهى بجز حواس معمولى است .» (34)
بعضى هم گفته‏اند:
«تله پاتى عبارت از این است که شخصى از فاصله‏اى، رابطه‏اى فکرى با شخص دیگرى برقرار سازد; آنچه را او فکر مى‏کند، بفهمد و چیزى را که خود مى‏اندیشد، او درک کند، یا واقعه‏اى را که در محلى دور دست اتفاق مى‏افتد، بدون آن که رابطه‏هاى مادى بین او و آن محل برقرار باشد، آن واقعه را ببیند و از آن با خبر گردد .» (35)
بعضى هم تعریفى نزدیک به این معنا ذکر کرده‏اند و آن این که:
«تله پاتى به معناى انتقال فکر و رابطه معنوى و ارتباط فکرى میان دو نفر از راه دور و همچنین به معناى القاى مطلبى از راه دور از طرف کسى براى کس دیگر از طریق انتقال فکر است .» (36)
دراین که آیا قدرت و نیروى تله پاتى در همه افراد انسان وجود دارد یا خیر، نظرات مختلفى وجود دارد. در کتاب «حقیقت روح‏» آمده است:
«قدرت خواندن افکار دیگران براى همه کس امکان ندارد . به طورى که عده بسیارى از انسانها داراى این قدرت نیستند . لکن وجود آن یک حقیقتى است که علم روان شناسى جدید در صحت آن تردید ندارد ... در نتیجه آزمایشات مکرر، ثابت‏شده که «مدیومهاى‏» تله‏پاتى بعضى از اوقات مؤفق مى‏شوند و گاهى هم مؤفق نمى‏شوند . حتى با نزدیک بودن مسافت، مدیوم نمى‏تواند افکار طرف مقابل را بخواند . ولى گاهى از مسافت دور هم مى‏تواند بخواند .» (37)
در عین حال، بعضى معتقدند که همه افراد انسانى از نیروى تله پاتى بهره‏مندند . در کتاب «نیروى ناشناخته در انسان‏» چنین آمده است:
«همه، قدرت و نیروى تله پاتى را دارند، منتهى بسیارى از افراد از وجود چنین نیرویى در خود بى خبرند و از این رو کمتر از آن بهره گرفته مى‏شود . همان طور که شخص مى‏تواند با ورزش اندام را قوى کند، به همان طریق مى‏توان به تدریج‏با تمرینات مداوم نیروى تله پاتى را در خود پرورش داد .» (38)
«براى تقویت و شکوفایى نیروى تله پاتى، روشهاى مختلفى وجوددارد که یکى از آنها هیپنوتیزم است . دراویش و مرتاضان، اکثرا از طریق خود هیپنوتیزم به خلسه رفته، حقایقى را کشف مى‏کنند .» (39)
از نظر نگارنده، از آنجا که انسان داراى قوا و استعداد هایى است که از سوى خداوند تعالى در نهاد او قرار داده شده است و نوع انسانى از این موهبت الهى بهره‏مند است، پس نظر اخیر اقرب به صواب است و در همه افراد انسان این قوه و نیروى تله پاتى وجود دارد . بعضى در صدد شکوفایى آن برمى‏آیند و بعضى خیر .
هیپنوتیزم
هیپنوتیزم، از لفظ یونانى گرفته شده و به معناى خواب است . در چیستى و کیفیت آن تعابیر مختلفى وجود دارد . در کتاب «راز درون‏» آمده است که اولین بار، این نام را دکتر «جیمز برید» به کار برده است و آن خوابى است که در اثر تلقین اشخاص مخصوصى به نام عامل یا «هیپنوتیزور» به معمول دست مى‏دهد و به عبارت دیگر، هیپنوتیزم، حاصل القائات ممتد عامل در معمول است . (40)
بعضى دیگر، در تعریف هیپنوتیزم آورده‏اند:
«هیپنوتیزم عبارت است از خواب مصنوعى که در اثر تمرکز نگاه طولانى به یک نقطه روشن و نورانى و یا در اثر توجه خاص سبت‏به یک موضع براى انسان حاصل مى‏شود .» (41)
پس مى‏توان گفت:
«هیپنوتیزم، یک حالت القایى ارادى است که درآن هوشیارى و آگاهى سوژه، فوق العاده افزایش مى‏یابد . این آگاهى عمدتا بر روى مطالبى تمرکز مى‏کند که توسط هیپنوتیزور به او ارائه مى‏شود . اگر این تمرکز بسیار شدید باشد ... ، معمولا سوژه پس از بیدار شدن کوچکترین خاطره‏اى از وقایع و حوادث زمان هیپنوتیزم ندارد .» (42)
پیدایش هیپنوتیزم
در باب پیدایش هیپنوتیزم باید گفت:
«گر چه موضوع خواب مصنوعى در میان اقوام گذشته قدیم مانند کلدانیها، آشوریها، مصریها، هندیها، ایرانیها و نظایر اینها کم و بیش شهرت داشته و برخى از کاهنان در گوشه و کنار مشغول تداوى بیماران از راه خواب مصنوعى بوده‏اند، ولى تا اواسط قرن هیجدهم اثرى از این علم در اروپا دیده نمى‏شد و براى نخستین بار، پزشک مشهور اتریشى «فرانسوا آنتوان مسمر» در حدود سال 1775 اظهار کرد که در آدمى نیروى سیال مغناطیسى وجود دارد که مى‏شود از راه اراده، آن را بر دیگران نفوذ داد .» (43)
آیا هیپنوتیزم یک خواب است؟
در این که آیا هیپنوتیزم مى‏تواند خواب محسوب شود یا خیر، باید گفت‏با توجه به تعریف و کیفیت آن معلوم مى‏گردد که هیپنوتیزم نمى‏تواند خواب باشد . هر چند ظاهر فرد هیپنوتیزم شده به فردى که در حال خواب است، شباهتهایى دارد . ولى در هیپنوتیزم، علاوه بر قدرت تفکر، امکان صحبت، قضاوت، راه رفتن و ... ، وجود دارد . به گونه‏اى که فکر سوژه بر روى موضوع خاص (صحبتهاى هیپنوتیزور) تمرکز فوق العاده‏اى پیدا مى‏کند و بین او و فرد هیپنوتیزور، ارتباط عاطفى خاصى برقرار مى‏شود که در حالت‏خواب نمى‏توان نظیر آن را مشاهده کرد و شاید به همین دلیل آن‏را خواب مصنوعى نامیده‏اند . (44)
تفاوت معجزه با تله پاتى و هیپنوتیزم
با توجه به آنچه در تعریف معجزه، تله پاتى و هیپنوتیزم و کیفیت و شرایط تحقق آنها بیان شد، مى‏توان تفاوت آنها را در امور ذیل بر شمرد:
1 - دو عنصر تله پاتى و هیپنوتیزم در اثر یک سلسله تمرینات براى شخص حاصل مى‏شود . ولى معجزه بدون هیچ مقدمه و تمرینى صورت مى‏پذیرد .
2 - تله پاتى و هیپنوتیزم قابل تعلیم و تعلم هستند; یعنى آموخته مى‏شوند و به دیگران نیز آموزش داده مى‏شوند . ولى تعلیم و تعلم در معجزه راه ندارد .
3 - این دو از هر کس، چه کافر، چه فاسق، چه مؤمن، مى‏تواند حاصل آید . ولى معجزه فقط از پیامبران و اولیاء الله که پاک و صالح و شایسته‏ترین بندگان خدا هستند، ظاهر مى‏شود; چرا که معجزه به جهت اثبات رهبرى امت است و معلوم است که خداوند افراد غیر صالح را رهبر جامعه نمى‏کند .
4 - این دو ممکن است‏به اغراض مختلف شیطانى انجام گیرد، ولى معجزه فقط براى اثبات رسالت و ابلاغ دین و مقدسات الهى به وقوع مى‏پیوندد و هیچ غرض شخصى و شیطانى در آن راه ندارد .
5 - تحقق این دو، مقید به بعضى مکانها و زمانها و شرایط خاص و محدود است، ولى معجزات پیامبران چنین محدودیتهایى ندارد و در هر شرایطى که پیغمبر صلاح دانست، به اذن الهى از او صادر مى‏شود .
6 - گاهى مدیوم و هیپنوتیزور در کار خود موفق نیستند، ولى در معجزه چنان نیست که هر گاه پیغمبر آن را به اذن خدا اراده کند، انجام نگیرد .
در خاتمه، اشاره به حکم آنها از نظر شرع مقدس اسلام، خالى از فایده نیست و آن این که، این امور فى حد نفسه و به عنوان حکم اولى، در شرع مقدس منهى عنه نیست . آرى با توجه به لحاظهاى دیگر، مثل تعلق مفاسد و ضرر و اضرار به سبب آنها و القا در حرام و گناه به واسطه آنها است که به عنوان ثانوى متعلق نهى شرع مقدس قرار مى‏گیرند .
پى‏نوشت:
1) مدرس حوزه، محقق و نویسنده .
2) ر . ک: على اکبر مروج الاسلام، کرامات رضویه، نشر مشهد، چاپ چهارم، ج‏1، صص 9 - 7 .
3) غلامحسین رحیمى اصفهانى، درسهایى از اصول عقاید اسلامى، حکمت، قم، 1362، صص 268 - 264 .
4) علامه حلى، کشف المراد، تعلیقه استاد حسن‏زاده آملى، مؤسسه نشر اسلامى، چاپ هفتم، 1417ق . ، ص‏474 .
5) همان، صص 475 - 474 .
6) ر . ک: شرح المواقف، ج‏8، صص 225 - 223 .
7) محمد تقى مصباح یزدى، آموزش عقاید، سپهر، سازمان تبلیغات اسلامى - واحد فرهنگى، تهران چاپ اول، 1367، ص 90 .
8) میثم بحرانى، قواعد المراد فى علم الکلام، تحقیق: سید احمد حسین، به اهتمام سید محمود مرعشى، کتابخانه آیت الله مرعشى نجفى، چاپ دوم، 1406ق . ، ص 182 .
9) تحدى مبارزه طلبیدن جهت اثبات دعوى است . به این بیان که مدعى نبوت هنگام معجزه آوردن از کسانى که موافق با دعواى او نیستند و او را تصدیق نمى‏کنند، مى‏خواهند تا آنها هم مثل آنچه را که او آورده است، بیاورند و چون نتوانند، محکوم گردند .
10) عبدالله جوادى آملى، ولایت در قرآن، مرکز نشر فرهنگى رجا، چاپ اول، بهار 1367، ص 312 .
11) در این قسمت از بحث هر جا که در حق اولیا تعبیر معجزه آورده شده مراد، کرامت است .
12) عبد الله جوادى آملى، پیشین، ص‏313 .
13) محمد بن عمر فخر رازى، البراهین فى علم الکلام، دانشگاه تهران، 1342، ج‏2، ص 110 .
14) همان، ص 143 .
15) شرح المقاصد، ج‏5، ص‏76 .
16) علامه حلى، کشف المراد، تعلیقه: جعفر سبحانى، مؤسسه امام صادق علیه السلام، چاپ اول، 1375، صص 161 - 160 .
17) همان، صص 163 - 162 .
18) محمد تقى مصباح یزدى، پیشین، صص 89 - 88 .
19) على اکبر مروج الاسلام، پیشین، صص 9 - 7 .
20) سید ابوالقاسم حسینى، در جست و جوى دین طبیعى و جاودانى، ص 206 .
21) جان بى ناس، تاریخ جامع ادیان، یا ادیان بشر; ترجمه على اصغر حکمت، چاپ چهارم، 1370، ص 15 .
22) همان، صص 15 - 7 .
23) جن/9 .
24) محمد کریم خان کرمانى، تقویم المعارج، صص 88 - 82 .
25) همان .
26) محمد تقى مصباح یزدى، پیشین، ص 90 .
27) همان، با تلخیص، ص 89 .
28) ر . ک: غلامحسین رحیمى اصفهانى، پیشین، صص 265 - 264 .
29) محمد حسن نجفى، جواهر الکلام، کتابفروشى اسلامى، ج‏22، صص 79 - 75 .
30) امام خمینى‏رضى الله عنه، استفتائات، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ اول، بهار 1372، ج‏2، ص 21، س 54 .
31) محمد حسن، نجفى، پیشین، ج 22، ص 94 .
32) امام خمینى، پیشین .
33) محمد حسن نجفى، پیشین .
34) ر . ک: احمد زمردیان، حقیقت روح، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ اول، 1368، صص 132 - 131 .
35) زین الدین قربانى، به سوى جهان ابدى، شفق، قم، 1363، ج‏1 و 2، ص 152 .
36) احمد زمردیان، پیشین .
37) همان .
38) محمد مهدى علیخواه، نیروهاى ناشناخته در انسان، انتشارات جمال الحق، چاپ اول، 1371، ص 73 .
39) همان، ص 74 .
40) ر . ک: احمد زمردیان، پیشین .
41) زین الدین قربانى، پیشین .
42) اورماند مک گیل، دائرة المعارف هیپنوتیزم، جمال الحق، تهران، 1372، ص 150 .
43) زین الدین قربانى، پیشین، ص 138 .
44) اورماند مک گیل، پیشین، صص 150 - 149 .

 

تبلیغات