آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

نگارنده در این نوشتار ضمن اشاراتى کوتاه به دو عنصر عقل و استدلال فلسفى و فطرت و گرایش قلبى، به راه ساحتهاى گوناگون روانى بشر پرداخت و با بیان این که اصولا غرب در مسائل خداشناسى عملا به عناصر روانى تکیه کرده است، با استناد به روایات، عناصر دخیل در راه روان‏شناختى را مطرح کرده است . در نهایت نیز با اشاره به سیر تکامل براهین اثبات خدا در فرهنگ اسلامى و سیر نزولى این براهین در فرهنگ غربى، تفاوتهاى براهین را به بحث گذاشته است .

متن

مقدمه
گر چه راه خداشناسى را در دو روش مطرح نموده‏اند: روش عقلى و استدلال فلسفى و کلامى و سپس روش دل و فطرت; یعنى بینش عقلى و گرایش قلبى و ذاتى، ولى شاید روا نباشد که راه ساحتهاى گوناگون روانى بشر را به عنوان عنصر سوم بکلى نادیده بگیریم و مخصوصا نمودهاى مختلف ذکر، یادآورى، تحبیب و تلطیف قلوب را نسبت‏به اعتقادات مذهبى از قلم بیندازیم و در حقیقت طرف دیگر تثبیت ایمان و خداباورى را در جان کسانى که خدا را در اصل منطقا یا بالفطره پذیرفته‏اند، یا راه‏هاى زمینه‏ساز قبول اعتقاد منطقى یا فطرى را به فراموشى بسپاریم . بنابراین، در این مقاله مختصر به توضیحاتى در باره این سه راه خداشناسى و ذکر ادله‏اى که زیر مجموعه این سه روش مى‏باشند مى‏پردازیم:
انواع براهین اثبات خدا
در اینجا نخست، مهمترین انواع و اقسام براهینى را که درست‏یا نادرست در جهت اثبات خدا اقامه شده است، نام مى‏بریم و سپس به طور اجمال به ذکر ویژگیها و تفاوتهایى که از جهات مختلف در میان عمده‏ترین این براهین به چشم مى‏خورد مى‏پردازیم .
همان طورى که گفته شد، راه خداشناسى سه عنصر دارد: 1 - راه عقل 2 - راه دل و فطرت 3 - راه روان‏شناختى، که هر یک شامل براهین مختلفى مى‏باشند .
الف) راه عقل
ادله‏اى که از راه عقل براى اثبات خدا ذکر کرده‏اند به سه قسمت عمده تقسیم مى‏شود:
1 - براهین وجودى
براهین وجودى، براهینى هستند که وجود خدا را از راه تصور خدا اثبات مى‏کنند . در این گونه از براهین براى اثبات خداوند به عالم واقع رجوع نمى‏شود بلکه اگر عالم واقع هم وجود نداشت‏باز هم اثبات وجود خدا ممکن مى‏بود; زیرا خدا تنها موجودى است که صرف تصور او مستلزم قبول و اعتراف به وجود اوست . برهانهایى که در این مجموعه قرار دارند عبارتند از:
1 - 1 - برهان آنسلم قدیس (2) که دو تقریر دارد .
1 - 2 - برهان دکارت (3)
1 - 3 - برهان مرحوم محمد حسین اصفهانى (کمپانى) (4)
2 - برهان صدیقین
این دسته، براهینى هستند که از راه اصل واقعیت، وجود خدا را اثبات مى‏کنند; یعنى همین که معلوم شد واقعیتى هست اثبات مى‏شود که خداوند باید موجود باشد . این دسته از براهین عبارتند از:
2 - 1 - برهان صدیقین ابن سینا .
2 - 2 - برهان صدیقین ملا صدرا .
2 - 3 - برهان صدیقین سبزوارى .
2 - 4 - برهان صدیقین علامه طباطبایى .
3 - براهین جهان شناختى
این براهین، براهینى هستند که عمدتا از راه استناد به اصل علیت وجود خدا اثبات مى‏شوند . به این صورت که یکى از خصوصیات بارز جهان خارج را مبدا قرار مى‏دهند و اثبات مى‏کنند چیزى در این جهان وجود دارد که نسبت‏به این خصوصیت‏بارز، حالت على دارد که نامش خدا مى‏باشد . این دسته از براهین عبارتند از: 1 - برهان حرکت 2 - برهان حدوث 3 - برهان امکان و وجوب 4 - برهان نفس 5 - برهان علیت 6 - برهان نظم 7 - برهان اخلاقى .
ب) راه دل یا راه فطرت
در توضیح این راه آمده است که خداشناسى در فطرت هر آدمى نهفته است; یعنى هر انسانى به مقتضاى خلقت و ساختمان اصلى روحى خود خدا را مى‏شناسد بدون این که نیازى به اکتساب و تحصیل علوم مقدماتى داشته باشد .
ج) راه روان‏شناختى
به جهت تازه بودن بحث این دسته از براهین توضیح مختصرى در مورد آن داده و نمونه‏هایى از آن را ذکر مى‏کنیم .
اصولا غرب در مسائل خداشناسى عمدتا به عناصر روانى تکیه کرده است و در کلام اسلامى (بویژه آثار قدما) صرفا به باحث‏خشک عقلى پرداخته شده است و اگر در آثار متاخرین موضوع فطرت و خداشناسى فطرى نیز جایگاه خود را باز یافته است، صرفا در حد تحلیل و تفسیر بعد مذهبى انسان و بیان بینش شهودى و کشش درونى او نسبت‏به خداى متعال بوده است . ولى شیوه بیانى قرآن کریم یک شیوه جامع و کامل است و از هر گونه ویژگى وجودى انسان (چه عقلى و چه فطرى و چه ساحتهاى گوناگون روانى) در این راه بهره جسته و به گونه‏هاى مختلف عملا حقانیت‏خدا و ایمان را همواره در مراى و مسمع انسانها قرار داده و همواره بشر (این موجود سرکش و عاصى و سرگرم و لاهى و پا در گل و ناسى) را به طرق مختلف تسخیر کرده و به سوى خدا رهنمون کرده است .
با این توضیح معلوم مى‏شود که در طریق خداباورى و توجه دادن انسانها به خدا و حقانیت ایمان، علاوه بر تکیه به عقل و فطرت، باید از عناصر دیگر روانى نیز بهره جست . عناصرى که بعضى از آنها براى برخى از انسانها قویتر و نافعتر است و در جذب قلوب و تسخیر جانها و عمدتا در یاد آورى و تقویت ایمان و تلطیف شعور باطن، بسى مؤثرترند . هر چند این امور به گونه‏اى هستند که اگر در طریق اثبات خدا قرار بگیرند، از نظر منطقى در ردیف خطابات جاى مى‏گیرند و جز ظن و حداکثر یقین روان شناختى حاصلى ندارند . بعضى از این عناصر در مغرب زمین به گونه‏اى مطرح شده است که نمى‏تواند وافى به مقصود باشد، ولى ما با تصحیح روایت آنها و قرار دادن آنها در جایگاه دیگر سعى مى‏کنیم از آنها در تثبیت‏حقانیت ایمان و خداباورى بهره جوییم .
برخى از این عناصر به این شرح هستند:
1 - مفید بودن بررسى روان شناسانه و جامعه شناسانه عنصر ایمان و تحلیل آثار و نتایج غیر قابل جایگزینى آن، به وضوح بر حقانیت‏خدا و اعتقاد مذهبى مهر تایید مى‏زند . در این روش، خداشناسى و خداگرایى از عنصر مفید بودن الهام مى‏گیرد و در عین اذعان به بطلان نظریه معرفت‏شناسى پراگماتیستى، با توجه به تاثیر شگرف آن در زندگى روانى و اجتماعى انسانها، به جان انسان مى‏تابد و آدمى لزوما به عینیت داشتن متعلق ایمان; یعنى به وجود خدا باور پیدا مى‏کند . (5)
در این روش، انسان با پى بردن به این نکته که اخلاق و انسانیت و نسج‏حیات فردى و جمعى بدون دخالت دادن خدا، امرى غیر ممکن است و زیست روانى بدون ایمان تلخ و ناگوار مى‏باشد (6) ، لزوما دل و اندیشه را مسخر مفهوم مقدسى به نام «خدا» و مقهور عناصر حیات بخش به نام ایمان مى‏یابد و به وجود خدا و حقانیت ایمان معترف مى‏گردد .
2 - تجربه دینى; یعنى احساس هویت والا و «من‏» مقدس و معنوى در شخصیت مذهبى انسان، به طورى که فرد در این احساس هویت، خود را مجذوب و مصاحب یک امر قدسى مى‏نگرد و بوضوح در مى‏یابد که بدون این تجربه دینى و بدون اذعان به ماوراى طبیعت و التزام به بندگى خدا، آن را از دست مى‏دهد وهویتش پوچ و تهى از هر گونه کرامت مى‏گردد . (7) بدینسان اعتقاد به وجود خدا و حقانیت ایمان بر جان آدمى تابیده و ساحت وجود او را تسخیر مى‏کند .
3 - وجدان اخلاقى و احساس یک ناظر درونى، به گونه‏اى که بدون فرض حقیقتى که عالم و آدم در محضر اوست، و مراقب رفتار انسان و حسابگر اعمال او مى‏باشد، این وجدان اخلاقى و این احساس ناظر درونى بى‏معنا جلوه مى‏کند و انسان بدون نام و یاد خدا، شخصیت اخلاقى خود را شخصیتى کاذب و هویت مسؤولیت‏پذیر خود را هویتى بى پایه و مجهول احساس مى‏کند . در حالى‏که آدمى همچنان سنگینى این هویت مسؤولیت‏پذیر و این شخصیت اخلاقى را در جان خود احساس مى‏کند و حتى با فرض کنار گذاشتن آن، خود را دچار بحران هویت و تیرگى و ابهام در شخصیت مى‏یابد . بنابراین، نفس توجه کردن به وجدان اخلاقى و شخصیت اخلاقى و مسؤولیت‏پذیر و درک خوبیها و بدیها و متاثر شدن از هنجارها و ناهنجارهاى رفتارى خویش، در کنارش، احساس وجود خدا و تعلق شخصیت انسان به یک مبدا قدسى را مى‏پرورد و آدمى را لزوما به ایمان و اعتقاد به خدا خاضع مى‏سازد . (8) البته عکس قضیه نیز صادق است; یعنى احساس وجود خدا هم وجدان اخلاقى را در انسان پرورش مى‏دهد و رابطه متعاکس بین آن دو همانند رابطه متعاکس بین تقوى و هدایت‏خاص الهى است .
4 - امور خارق العاده; یعنى معجزات و کرامات با عنایت‏به پیوند آنها (9) با مسائلى که در کل متضمن دعوت به سوى خدا و ایمان و بندگى و اعتقاد مذهبى است . این امور با قید مذکور، انسان را در مقابل حقانیت ایمان و اعتقاد مذهبى به خضوع و تسلیم وامى‏دارد . پیوند یادشده مى‏تواند در ارتباط معجزه با معجزه‏گر و باورهاى ایمانى و دعوتهاى الهى او و بویژه با توجه به عظمت، کرامت و فضیلت مشهود در شخصیت او نگریسته شود و نیز مى‏تواند در نفس معجزه، اگر ناطق به خدا (10) و مسائل الهى باشد، ملحوظ گردد . شایان ذکر است که این قسم اخیر به طور ویژه بدون عنایت‏به فطرت و مخصوصا عقل و داده‏هاى عقلى بسیار رهزن و خطاپذیر است (نظیر آنچه در عجل سامرى و رمان بحرینى اتفاق افتاده است) ولى با قرار گرفتن در کنار فطرت و عقل، بسیار پر جاذبه و گویا است . اساسا اگر در طول تاریخ بشر، پیامبران الهى و معجزات آنها و دعوتهاى الهى آنان در کنار فطرت و عقل انسانها قرار نمى‏گرفت، معلوم نبود که چه به روزگار خداشناسى مى‏آمد و چگونه یک خداشناس مى‏توانست‏به شهود یا استدلال خود خاضع باشد و یا خیل عظیم انسانهاى غافل را با استدلالهاى عقلى قانع سازد . بنابراین، مى‏بینیم که در خداشناسى و خدا باورى، مساله ذکر از اهمیت‏بسیارى برخوردار است و قرآن، «ذکر» و بند بند سخنانش «آیه‏» وپیامبر یا پیامبران الهى، «مذکر» و ائمه هدى علیه السلام، «آیات الهى‏» (11) و «اهل ذکر» نامیده مى‏شوند و نماز (که نمود روشنى از تجربه دینى است)، «ذکر» خوانده مى‏شود . «اقم الصلاة لذکرى‏» (12) و با تلاوت آیات قرآنى، ایمان مؤمنان فزونى مى‏یابد «و اذا تلیت علیهم آیاته زادتهم ایمانا» (13)
گفتنى است‏برخى از براهین فوق مانند برهان صدیقین ابن سینا، برهان صدیقین ملاصدرا، برهان وجودى، برهان اخلاقى، برهان حرکت، برهان نظم و برهان امکان و وجوب، داراى تقریرهاى متفاوتى هستند و در سه برهان اخیر، هر تقریر به گونه‏اى است که ساختار برهان، متمایز از تقریر دیگر به نظر مى‏آید .
نگاهى کلى و تحلیلى به مساله خداشناسى از راه برهان و فطرت
امکان تقریرات مختلف از یک برهان
مرحوم میرزا مهدى آشتیانى در تعلیقه بر بخش حکمت‏شرح منظومه، 19 تقریر از برهان صدیقین ارائه کرده است . (14) همچنین تقریرات بسیارى از برهان امکان و وجوب شده است . به طور مثال در شرح مواقف، ظاهرا پنج تقریر آمده است . از برهان صدیقین ابن سینا تقریرات مختلف، از برهان تجربه اخلاقى دو تقریر و از برهان فطرت سه تقریر صحیح و یک تقریر نادرست‏بیان شده است . (15)
سیر براهین اثبات خدا در فرهنگ اسلامى و غربى
سیر تکاملى براهین اثبات خدا در فرهنگ اسلامى و سیر نزولى این براهین در فرهنگ غربى یک مساله جالب توجه مى‏باشد . توضیح این که در فرهنگ اسلامى هم از حیث زمانى و تطورات فکرى و هم از جهت‏سطح اندیشه و مقدار ظرفیت مخاطبان، از باب «کلم الناس بقدر عقولهم‏» ، مشاهده مى‏شود که برهان نظم، برهان حرکت، برهان حدوث و قدم، برهان امکان و وجوب و برهان صدیقین، یک نوع سیر اندیشه از ناقص به کامل و از سادگى به پیچیدگى و فنى‏تر شدن استدلال را در پى دارد . همچنین در براهین صدیقین که از برهان صدیقین ابن سینا به برهان صدیقین صدرا و سپس برهان صدیقین محقق سبزوارى و در نهایت‏به برهان صدیقین علامه طباطبایى طى طریق مى کنیم . در حالى که در فرهنگ فلسفه‏هاى رایج مغرب زمین و مسائل مربوط به معرفت‏شناسى و کلام مسیحى، یک نوع فرود اندیشه و تسلیم شدن به اشکالات مطرح شده پیرامون براهین مشاهده مى‏گردد . به طورى که هر چه زمان مى‏گذرد و روند اندیشه فلسفى و کلامى به ظاهر تکامل مى‏یابد و مسائل مختلفى را طى مى‏کند، انسان غربى از اندیشه ناب عقلى دور مى‏شود و به سخنان خطابى روى مى‏آورد و در نهایت راه اثبات خداى انسان و جهان، به تجربه دینى و معجزه و مفید بودن و احساس معنوى نه از باب فطرت و شهود، متکى مى‏شود و آنان که در این مسیر غیرقابل اعتماد به نقد علمى و زیر ذره‏بین قرار دادن این نوع به اصطلاح براهین مى‏پردازند، محصول اندیشه و فلسفه شان به انکار خدا و دین، وحى، رسالت و هر آنچه متضمن امور ماوراى طبیعى است، مى‏انجامد .
نگاهى تحلیلى به براهین
با نگاهى تحلیلى به انواع براهین اثبات خدا به طور کلى و تجزیه و تحلیل عناصر پیدا و ناپیداى آن براهین، مى‏توان در کل به نوع خداشناسى، جهان‏شناسى، انسان‏شناسى و معرفت‏شناسى صاحبان آن براهین پى برد . به تعبیر دیگر، هر کدام از این براهین، آیینه‏اى است که در آن، مسائل خاصى از حوزه‏هاى یاد شده به صورت آشکار و پنهان جلوه نموده است و به بیان دیگر، یک انسان آگاه و هوشمند و یک انسان تحلیل‏گر و مطلع مى‏تواند براحتى نوع نگرش به خدا، جهان، انسان و اصل معرفت را در آیینه هر یک از براهین به تماشا بنشیند .
گر چه این مقال گنجایش تفصیل بحث را ندارد، ولى مى‏توان رشته اختلاف این نگرشها را در مباحث‏بعدى تا اندازه‏اى جستجو کرد .
تفاوتهاى براهین
در انواع براهین اثبات خدا، تفاوتهایى اساسى در مبادى تصدیقى براهین و نیز در نتایج هر کدام به چشم مى‏خورد که نمى‏توان از کنار آنها به سادگى گذشت . به طور مثال در مورد نتایج‏خاص هر یک از براهین که در حوزه اسلامى اقامه شده است، مى‏توان به بعضى از براهین توجه ویژه نمود و این تفاوت را ملاحظه کرد:
1 - برهان نظم .
یک موجود ناظم، عالمى ماوراى عالم طبیعت را اثبات مى‏کند . ولى در مورد حدوث یا قدم و مادى یا مجرد بودن او همچنین ممکن یا واجب بودن او سخنى به میان نمى‏آورد . گو این که مى‏توان مجرد بودن او را با توجه به عدم شعور ماده نتیجه گرفت .
2 - برهان فطرت از راه امید و برهان فطرت از راه محبت .
این دو برهان، علیم و قدیر و مشکل‏گشا بودن یا کمال مطلق و محبوب مطلق بودن خدا را نتیجه مى‏بخشد ولى از اثبات ویژگى‏هاى او از حیث امکان یا وجوب، قدم یا حدوث او و نظایر آن، ناتوان و عاجز است .
3 - برهان حرکت .
نتیجه این برهان اصل وجود محرک ثابتى است که جهان متحرک را آفرید . ولى از ممکن یا واجب بودن و نیز حادث یا قدیم بودن آن سخن به میان نمى‏آورد . گو این که حدوث زمانى را به دلیل اختصاص آن به امر متحرک نفى خواهد کرد .
4 - برهان حدوث و قدم .
خداى قدیم را به اثبات مى‏رساند، ولى از امکان یا وجوب آن سخن نمى‏راند .
5 - برهان امکان و وجوب .
این برهان (و نیز برهان صدیقین سینوى)، خداى واجب‏الوجود را اثبات مى‏کند . قهرا قدم ذاتى او نیز به اثبات مى‏رسد . حتى با توجه به ویژگیهاى واجب‏الوجود، (همانگونه که مرحوم خواجه در شرح تجرید آورده و حکما نیز از آن بهره مى‏جویند)، صفات ثبوتى و سلبى او را نیز به دنبال خود به اثبات مى‏رساند . ولى از نشان دادن ذات او و چهره بى نشان او عاجز است . به طور مثال، این برهان نمى‏تواند بگوید آیا خدا ماهیت دارد یا ندارد و رابطه قیومیت او نسبت‏به ممکنات و رابطه عبودیت تکوینى و تقوم ذاتى اشیا با خدا در نهایت‏به چه نحو بوده و معیت‏حق تعالى نسبت‏به اشیا و تنور اشیا به نور الهى به چه صورت قابل تفسیر است؟!
6 - برهان فطرت از راه ظهور حق محض و نیز برهان صدیقین مرحوم ملا صدرا و محقق سبزوارى و علامه طباطبایى
این براهین به وضوح ماهیت نداشتن ذات اقدس الهى و حق محض بودن او را در منظر مخاطب قرار داده و رابطه خدا و جهان و این که او حق بالذات است و همه با او حق‏نما بوده و بى او معدوم محض هستند و همه آیات او و آیینه صفات و اسماء حسناى اویند را پیش چشم هر ناقد بصیر قرار داده و در آیینه برهان هر آن گونه که هست و باید باشد را نشان مى‏دهد .
مقدمات و مبادى تصدیقى براهین
1 - در برهان حرکت، باید همه ذرات عالم ماده، متحرک دانسته شود و حرکت جوهرى به اثبات برسد تا همه این مجموعه به یک امر ماوراى طبیعى استناد داده شود . از این رو، اگر در هر گوشه از جهان طبیعت‏حرکت‏به اثبات نرسد و متحرک بودن آن قطعى نگردد، نیاز او به محرک ثابت منتفى مى‏گردد . البته اگر بتوان ثابت کرد که ماده یا جوهر یا هر چیزى که در جهان طبیعت است (ولو فرضا ثابت تلقى بشود)، نمى‏تواند منشا حرکت‏سایر اجزاى عالم و مبدا به فعلیت رسیدن استعدادها و قواى موجود در اجزاى جهان گردد، اصل موجود ماوراى طبیعى که محرک این متحرکها باشد، به اثبات مى‏رسد .
2 - در برهان حدوث و قدم، با توجه به این که مراد، حدوث زمانى است، باید حدوث زمانى همه اجزاى عالم را (از افق تا افق و از گذشته تا حال) به اثبات رساند; وگرنه برهان ناتمام و نیازمند تغذیه از براهین دیگر خواهد بود .
3 - در برهان نظم، باید همانند برهان حدوث، نظم را در سراسر گیتى اثبات کرد و به مساله شرور و کاستیها و تزاحمها و تمانعها پاسخ داد .
4 - در برهان نفس، باید تجرد آن را اثبات کرد .
5 - در بسیارى از براهین، امتناع دور و تسلسل مساله مهمى است و باید آن را به عنوان مبادى تصدیقى، مستدل و مبرهن ساخت . گو این که برخى از براهین، خود گرچه در واقع به این مساله تکیه دارند ولى بنفسه متکفل این استحاله بوده و این امتناع را در درون خود مى‏پرورانند و نیازى ندارند که مسبوق به برهان امتناع دور و تسلسل باشند .
6 - در اکثر این براهین، اصل علیت‏به عنوان یک مبدا تصدیقى و یک مقدمه ضرورى نمایان و جلوه‏گر است و بدون پرداختن به این اصل اساسى و حیاتى، اساسا پرداختن به برهان اثبات خدا ناممکن است . ولى در برهان صدیقین مرحوم ملا صدرا و محقق سبزوارى، علامه طباطبایى و نیز برهان فطرت، نیازى به اصل علیت نیست; چه آن که نیازى به ابطال دور و تسلسل نمى‏باشد . توضیح آن که گرچه به دلیل برهان و در ظرف استدلال بودن و با عنایت‏به «از مقدمه به نتیجه پى بردن‏» ، این نوع براهین هم در شکل و قالب خود از اصل علیت‏بى نیاز نبوده و در فضاى استدلال به آن تکیه دارند ولى در متن دلیل و محتواى برهان و حقیقت آنچه محصول برهان است، هیچ نشانه‏اى از مساله علیت و معلولیت‏به چشم نمى‏خورد . به همین جهت، از اصل علیت‏بى‏نیاز بوده و در واقع، متکفل اولى بودن وجود خداى سبحان هستند، به طورى که بعد از اقامه برهان، معلوم مى‏شود که: «الله موجود» قضیه اولى بوده و موضوع و محمول در خارج عین هم بوده‏اند .
خلاصه راه‏هاى مختلف خداشناسى
1 - راه فطرت که در اعماق وجود انسان به ودیعت نهاده شده است . مى‏توان با اندکى توجه و تامل و نجواى درونى آن را بوضوح مشاهده کرد .
2 - راه شهود عرفانى که در مسیر تهذیب نفس و دورى از پلیدیهاى ظاهرى و باطنى و با تقویت ایمان و عمل صالح و اخلاص مى‏توان به آن دست‏یافت .
3 - دلیل جهان شناختى و هر آنچه در آن به چشم مى‏خورد . در این راه مى‏توان با نظم، حرکت، حدوث، امکان و نفس به اثبات خدا پرداخت .
4 - دلیل وجود شناختى که با تکیه بر اصل واقعیت، وجود خداوند اثبات مى‏شود .
5 - دلیل درونى و پى بردن از راه معرفت نفس و قواى آن و ملاحظه کردن فقر ذاتى نفس .
6 - دلیل عقل عملى که کانت آن راه را پیموده است . توجه شود که فعلا سخن در صحت‏یا سقم این راه‏ها نیست .
7 - تجربه دینى به معناى گسترده و فراگیر آن که به نوعى شامل مفیدیت پراگماتیسمى و وجدان اخلاقى و مسؤولیت پذیرى و احساس هویت و کرامت انسانى و احساس معنویت و حضور و درک «امر مقدس‏» و نظایر اینها مى‏شود همه این راهها را مى‏توان در عنوان واحد «ساحتهاى روانى و ادراک عاطفى‏» خلاصه نمود .
پى‏نوشت:
1) مدرس حوزه، فارغ التحصیل ممتاز رشته تخصصى کلام، محقق و نویسنده .
2) ملکیان، تاریخ فلسفه غرب، ج 2، ص 92 .
3) همان، ص 144 .
4) مرحوم اصفهانى، تحفة الحکیم، مؤسسه آل البیت، ص‏71 .
5) در مکتب پراگماتیسم، «مفید بودن‏» با «حقیقت‏» یکى گرفته مى‏شود . بنایراین، «مفید بودن در عمل‏» نه آن که علامت‏حقیقت و نشانه صدق یک گزاره و مطابقت آن با واقع تلقى بشود، بلکه اساسا عین حقیقت‏شناخته مى‏شود . یعنى: حقیقت جز همین نیست و حقیقت چنین تعریف مى‏شود: «چیزى که فایده عملى دارد» .
ولى بیانى که در متن آورده شد، روایت تصحیح شده‏اى از ارتباط عنصر «مفید بودن‏» با «حقانیت ایمان‏» است . بدین معنا که مفید بودن، علامت‏حقیقت و نشانه صدق اعتقاد و آیت درستى ایمان تلقى مى‏شود . البته اگر این امر به صورت ارتکازى و در شکل یک احساس و انقیاد روانى مطرح بشود، نتیجه همان خواهد بود که در متن منظور شده است; یعنى یک راه مستقل تلقى گشته و در ساحت روانى تعبیر مى‏شود، ولى اگر در قالب استدلال و هیات برهان مطرح شود، (چه درست و چه نادرست) در ردیف برهان کلاسى جاى مى‏گیرد و از انواع استدلالهاى عقلى و کلامى به روش غربیان منظور خواهد شد .
6) رعد/28: «الا بذکر الله تطمئن القلوب‏» ; زخرف/36: «و من یعش عن ذکر الرحمن نقیض له شیطانا و هو له قرین‏» ; طه/124: «و من اعرض عن ذکرى، فان له معیشة ضنکا» .
7) حجرات/13: «ان اکرمکم عند الله اتقیکم‏» . بدیهى است اگر کسى در پیشگاه الهى کرامت نداشته باشد، بدین معنا خواهد بود که اصلا کرامت ندارد و او در خویشتن خویش نیز شخصیت‏خود را از هرگونه کرامت تهى خواهد یافت .
8) کسانى مثل نیچه که منکر خدا هستند و به نتیجه قطعى آن نیز ملتزم شده و وجدان اخلاقى را امرى موهوم و بى اساس مى‏شمرند، نمى‏توانند در خویشتن خویش این احساس مسؤولیت و وجدان اخلاقى را نادیده بگیرند . «و للانسان على نفسه بصیرة و لو القى معاذیره‏» (قیامت/15 - 14) .
9) در مغرب زمین وقتى براى اثبات خداوند برهان معجزه را طرح مى‏کنند، اعجاز را فى حد نفسه و با صرف نظر از پیوند آن با دعوتهاى الهى، حد وسط قیاس قرار مى‏دهند و با این بیان که امور خارق العاده که گاه و بیگاه در زندگى انسانها رخ مى‏دهد یا به دست مردان بزرگ صورت مى‏پذیرد، نمى‏تواند بعد مادى داشته باشد و قهرا مى‏بایست آنها را به یک مبدا غیبى و امر ماوراى طبیعى مستند دانست، به اثبات خدا مى‏پردازند . ولى بیانى که در متن آورده شد، مساله را به گونه‏اى قرار مى‏دهد که اولا به احساس وجود خدا مى‏انجامد و نه اثبات آن و ثانیا با پیوند دادن معجزه با دعوت مذهبى و فراخواندن به سوى فضایل و معنویات و بویژه با توجه به شخصیت‏بلندمرتبت و با فضیلت معجزه‏گر مدعى، نشات گرفتن این احساس را از جهل به علل مادى و عجز و ناتوانى در تحلیل مادى مساله و کشف روابط و ضوابط مادى به طور متعارف منتفى مى‏سازد . با این بیان، انسان ظهور این قدرت خارق العاده را به دست‏یک انسان الهى و با فضیلت، ظهور قدرت خدا مى‏بیند و در واقع از طریق قدرت خدا به وجود خدا معتقد مى‏شود .
10) مانند قرآن کریم وقتى گفته مى‏شود: «الحمد لله المتجلى لخلقه‏» (نهج البلاغه، خطبه 108)، در جاى دیگر یک نمونه آن در قرآن معرفى شود که: «فتجلى لهم سبحانه فى کتابه‏» (نهج البلاغه، خطبه 147) و مثل سخن گفتن سوسمار و تسبیح سنگریزه‏هادر دست مبارک پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله، همچنین مانند خضوع و شهادت شجره در برابر رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله .
11) در زیارت امیر المؤمنین علیه السلام، به حضرتش آیة الله العظمى خطاب مى‏کنیم . ر . ک: مفاتیح الجنان، زیارت دوم از زیارات مخصوصه، زیارت امیر المؤمنین در روز مولود . همچنین در جاى دیگر درباره ایشان به خداوند عرض مى‏کنیم: «و آیتک الکبرى‏» . سایر ائمه علیهم السلام نیز چنین‏اند و آنان آیات الهى و اسماى خداوند هستند . آیت و نشانه بودن آنان براى خدا و اسم بودن آنها براى حق تعالى جهات گوناگونى دارد و مى‏توان یکى از آن جهات را نشانه بودن آنان براى اصل وجود حق تعالى دانست . در واقع انسان در سیماى آن مردان الهى به وضوح تجلیات الهى را احساس مى‏کند . شخصیت والاى آن بزرگواران هرگز نمى‏تواند براى دهرى و طبیعى قابل تفسیر باشد (به على شناختم من به خدا قسم خدا را) .
12) طه/14 .
13) انفال/2 البته در باره مساله «ذکر» ، «آیه‏» و «تزیید ایمان‏» و مانند آن، مى‏توان تحلیلهاى گوناگونى ارائه کرد که متن اشاره شده، یکى از آنها مى‏باشد .
14) ر . ک: آیة الله جوادى آملى، مبدا و معاد، ص 136 .
15) همان .

 

تبلیغات