آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

در این مقاله نگارنده، مساله رویکرد گوهرگرایان به پلورالیسم دینى را مطرح کرده و مى‏گوید: به طور کلى مى‏توان در باب تنوع و تکثر ادیان مختلف، سه دیدگاه مهم را برشمرد . انحصارگرایى، که نجات و رستگارى را منحصر در یک دین مى‏داند . شمول‏گرایى، گرچه تنها یک دین را بر حق مى‏داند، ولى طبق این دیدگاه پیروان سایر ادیان هم، حت‏شرایطى مى‏توانند نجات یابند . و بالاخره، پلورالیسم دینى که قائل به کثرت ادیان و محق بودن همه ادیان است . ایشان یادآور مى‏شود که برخى از اندیشمندان، تجربه دینى را مبنا و پایه‏اى براى پلورالیسم دینى قلمداد مى‏کنند، که ما از آن تحت عنوان «تجربه گرایان دینى‏» یا «گوهر گرایان‏» نام مى‏بریم . تجربه گرایان با گوهر انگاشتن «تجربه دینى‏» براى همه ادیان مى‏گویند ادیان داراى عنصرى واحد و مشترک به نام «تجربه دینى‏» مى‏باشند و همین عنصر مشترک دلیل بر حق بودن همه آنها مى‏باشد . نویسنده، نظریات شلایر ماخر و رودلف اتو را در این زمینه مطرح مى‏کند و با اشکالاتى که بر این نظریات وارد مى‏نماید نتیجه‏گیرى مى‏کند که «تجربه دینى‏» هیچ گونه حجیت معرفت‏شناختى ندارد و نمى‏تواند گوهر مشترک همه ادیان باشد، نتیجتا وقتى گوهر بودن تجربه دینى مخدوش شد، معقول نیست که مبناى پلورالیسم دینى قلمداد شود . امروزه در عرصه دین پژوهى با واقعیتى مواجه هستیم که معمولا از آن به عنوان «پلورالیسم دینى‏» یا کثرت‏گرایى دینى تعبیر مى‏شود که واکنشى است در قبال تعدد پدیده دین . تکثر و تنوع ادیان و مکاتب، یک واقعیت اجتناب‏ناپذیر عینى است . آنچه در این بین محل بحث و نظر مى‏باشد، حقانیت و بطلان یا سعادت و نجات ادیان و متدینان است .

متن

طرح مساله
در مواجهه با کثرت ادیان، پرسشهاى متعددى را مى‏توان مطرح کرد، مانند این که چرا در طول تاریخ، ادیان و مذاهب مختلفى ظهور کرده‏اند؟ و یا این که پیروان هر دینى در مقابل پیروان سایر ادیان چه رفتار و واکنشى داشته باشند؟ و . . .
اما آنچه که در ذیل عنوان پلورالیسم دینى (یا کثرت‏گرایى دینى) در مجامع علمى مطرح مى‏شود به هیچ یک از سؤالات فوق مربوط نمى‏شود، بلکه پاسخى است‏به این پرسش که آیا همه ادیان و مذاهب بر حقند و انسان مى‏تواند با انتخاب هر یک از آنها به نجات و رستگارى دست‏یابد؟ پاسخى که یک پلورالیست در قبال این مساله مى‏دهد، این است که ادیان مختلف همگى داراى سعادت، نجات و رستگارى‏اند و در واقع ما با «صراطهاى مستقیم‏» مواجهیم نه با یک «صراط مستقیم‏» . به طور کلى مى‏توان در باب تنوع و تکثر ادیان مختلف، سه دیدگاه مهم را برشمرد:
انحصارگرایى، (Exclusivism) که دیدگاه غالب در بین دینداران مى‏باشد، نجات و رستگارى را منحصر در یک دین مى‏داند . شمول‏گرایى، (Inclusivism) ، گرچه تنها یک دین را بر حق مى‏داند، ولى طبق این دیدگاه پیروان سایر ادیان هم، حت‏شرایطى مى‏توانند نجات یابند; چرا که لطف خداوند در سایر ادیان نیز تجلى یافته است .
و بالاخره، پلورالیسم دینى، (Religious pluralism) به منزله یک نظریه نوظهور در باب تکثر ادیان، یکى دیگر از رهیافتها در این زمینه مى‏باشد . کثرت‏گرایى دینى نظریه‏اى است در باب حق بودن ادیان و محق بودن دینداران، و بر آن است که کثرت پدید آمده در عالم دین‏ورزى، حادثه‏اى است طبیعى که از حق بودن ادیان و محق بودن دینداران پرده بر مى‏دارد . کثرت‏گرایان معتقدند ادیان مختلف، پاسخها و واکنشهاى گوناگونى را که نسبت‏به واقعیت غایى اتخاذ مى‏کنند، مى‏توانند در راه رستگارى انسان باشند . (2) و على رغم این واقعیت که ادیان دعاوى متناقضى نسبت‏به حق، نجات، درستى و نادرستى، و یا بایدها و نبایدها، تاریخ و بشر دارند، کثرت گرایان دینى مدعى هستند که همه این اقوال مى‏توانند نسبت‏به جهان بینى‏هایى که خاستگاه آن اقوال هستند، صحیح باشند . این نکته یکى از محلهاى بحثى است که جان هیک توجه بیشترى به آن دارد . (3)
و اما «تجربه دینى‏»
«تجربه دینى‏» یکى از مباحث مهم فلسفه دین و کلام جدید مى‏باشد، که با زمینه‏هاى مختلفى همچون روان‏شناسى دین، پدیدارشناسى دین و معرفت‏شناسى دینى در ارتباط است . تجربه دینى واقعه‏اى است که شخص تجربه‏گر، آن را از سر مى‏گذراند و به آن آگاهى دارد . تجربه دینى یکى از مبانى مهم پلورالیسم دینى مى‏باشد، اما قبل از این که به مبنا بودن تجربه دینى براى پلورالیسم دینى بپردازیم، بهتر است‏به زمینه‏هاى تاریخى آن اشاره کنیم:
زمینه‏هاى ظهور تجربه دینى
هنگامى که به تاریخچه استدلالهاى کلامى و فلسفى براى اثبات وجود خداوند نظرى افکنیم، در قرن هجدهم میلادى با شکاکیتى قوى در قبال دلایل عقل گرایان، (Rationalists) مواجه مى‏شویم . قرن هجدهم شاهد حضور فیلسوفى، تجربى مسلک است که ظاهرا معتقد به وجود نوعى «واقع‏گرایى خام‏» در معاصران خود است . این فیلسوف کسى جز «دیوید هیوم‏» نیست . هیوم با نقد و بررسى دلایل اندیشمندان نحله‏هاى الهیات طبیعى و الهیات وحیانى، آنها را از اثبات موجودى متعالى با صفاتى همچون خیر خواهى و قدرت مطلق و لایتناهى قاصر دانست . از دیدگاه او هر گونه بررسى جهان محسوس، شواهد بسیار ضعیفى را در اختیار بشر قرار مى‏دهد; و این شواهد نمى‏تواند مقدمه براى استدال بر وجود خدایى خیرخواه و لایتناهى باشد .
این اشکالات تاثیرى شگرف بر کانت، که متاثر از تفکر «هیوم‏» بود، بر جاى گذاشت . کانت روش کلامى استاد خود «ولف‏» را که روش عقلى بود نقد کرده و عقل نظرى را از ابراز حکم قطعى در باره وجود خداوند ناتوان دانست . شکاکیت کانت نسبت‏به دلایل عقل گرایان در باب اثبات وجود خداوند، او را به عاملى درونى ارجاع داد . او معتقد شد که آگاهى درونى ما از «قانون اخلاقى‏» به عنوان تجربه‏اى درونى، عاملى براى اثبات وجود خداوند است . (4) بنابر این، کانت دین را به اخلاق فرو کاسته و دچار تحول‏گرایى شد .
انتقادات کانت و هیوم از متافیزیک و دلایل اثبات وجود خدا و همچنین عواملى نظیر نقادى مفهوم کتاب مقدس، تعارض علم و دین و ظهور مکتب رمانتیک، دست‏به دست هم داده و موجب پدید آمدن تجربه‏گرایى دینى توسط فردریک شلایرماخر (1768- 1634) گردید . شلایرماخر با تاکید بر «احساس اتکاى مطلق‏» به عنوان گوهر دین، سعى کرد دین را که توسط غالب روشنفکران رد شده بود، به میان آنها باز گرادند; و دین را از دست اندازى‏ها و انتقادات مصون سازد .
شلایرماخر، تاکید نمود مباحثات فراوانى که در مورد دلایل اثبات وجود خدا، اعتبار کتاب مقدس، معجزات و نظایر آن انجام شده است همگى در حاشیه دین قرار دارند . قلب دین همیشه احساسات و عواطف بوده است نه دلایل و مباحثات عقلى . بر خلاف آنچه پیروان مکتب اصالت عقل تصور مى‏کنند، خدا یک فرضیه براى تفسیر مفهوم کاینات نیست . خدا براى شخص متدین یک تجربه و یک حقیقت زنده است . توسط شلایرماخر دین توانست‏به بسیارى از مشکلات آن زمان پاسخ دهد . در مرحله اول دین از فلسفه و علوم مستقل گردید . دین، بر اساس تجربه شخصى، داراى قلمرو مخصوص خود شد و براى اثبات حقانیت‏خود احتیاجى به دلایل دیگر نداشت و خود داراى اعتبار گردید . به علاوه مرکز و اساس دین، از کتاب مقدس به قلب ایماندار انتقال یافت . نقادى کتاب مقدس دیگرنمى‏توانست‏به مسیحیت لطمه‏اى بزند; زیرا پیام اصلى کتاب مقدس آن است که با فرد سخن مى‏گوید، و بعد از نقادى به طور روشن‏ترى سخن مى‏گوید; زیرا نقادى باعث‏شده است که بتوانیم پیام کتاب مقدس را بهتر درک نماییم . (5)
چنان که اشاره شد، برخى از اندیشمندان، تجربه دینى را مبنا و پایه‏اى براى پلورالیسم دینى قلمداد مى‏کنند که ما از آن تحت عنوان «تجربه گرایان دینى‏» یا «گوهر گرایان‏» نام مى‏بریم . (6)
تجربه گرایان دینى، گوهر و قلب دین را نوعى احساس و تجربه شخصى مى‏دانند، منظور از بحث گوهر و صدف (یا هسته و پوسته) دین تعیین این مطلب است که ذاتى و عرضى دین چیست؟ یعنى حقیقت دین و دیندارى به چه چیزى قائم است؟ و چه چیزهاى دیگرى نسبت‏به دین عرضى‏اند; یعنى از حقیقت دین خارج شده و در حاشیه دین قرار گرفته‏اند که با از دست دادن آنها، دیندارى از بین نمى‏رود، بلکه قلب دین با طراوت خواهد تپید و به حیات خود ادامه خواهد داد؟
گوهر گرایانى همچون شلایرماخر، رودلف اتو، هالینگ ویونگ هر کدام با تقریرى مشابه، کثرت و تعدد ادیان را تبیین کرده‏اند . آن که در میان این دسته، از اهمیت‏خاصى برخوردار هست، شلایر ماخر و اتو است که ما در این مقال رویکرد این دو را نسبت‏به تکثر ادیان بررسى خواهیم کرد .
شلایرماخر، گوهر دین و پلورالیسم دینى
دیدگاه شلایرماخر بنیانگذار پروتستانتیسم لیبرال، اهمیت‏خاصى در فلسفه دین و تفکر جدید غربى دارد، به طورى که مى‏توان برخى از عناصر کثرت‏گرایى دینى را در نوشته‏هاى او یافت . مهمترین مدافع پلورالیسم یعنى جان هیک از افکار او متاثر بوده است . شلایر ماخر در دو کتاب مهم خویش، یعنى کتاب «درباره دین‏» و کتاب «ایمان مسیحى‏» لب مشترک و یا گوهر دین را تبیین مى‏کند .
نظریه گوهر دین، معمولا به موازات نظریه گوهر مسیحیت، ساخته و پرداخته شده است . اقوال مطرح شده در باره گوهر دین براى متکلمان پروتستان جالب توجه بود; زیرا مى‏توانستند از آن براى کاهش و رفع اختلافات بین فرقه‏اى در مسیحیت‏سود برند، و نیز تحولات جارى در کلیساى جهان معاصر را نسبى جلوه دهند .
نویسندگان مسیحى قرن نوزدهم که نظریه‏هاى گوناگونى در باره گوهر دین مطرح کرده‏اند، غالبا نوعى دفاع تکاملى مسیحیت را نیز مطرح کرده‏اند; یعنى دفاع از این نظر که مسیحیت کاملترین دین است . این نکته، هم در آثار هگل و هم در آثار شلایرماخر به چشم مى‏خورد، هر چند آراى آن دو در باره گوهر دین متفارت است . به نظر هگل مسیحیت کاملترین دین است، زیرا او دین را فى نفسه ظهورى متعالى در تاریخ مى‏داند، و کاملترین تجلى و ظهور قابل تصور، حلول و یا تجسد است . از سوى دیگر آنچه که مسیحیت را به نظر شلایرماخر با عظمت جلوه مى‏دهد، تجربه دینى از تجسد الهى است که به وسیله کلیسا اشاعه مى‏شود . براى چنین متفکرانى، کاملترین تجلى گوهر دین در مسیحیت‏یافت مى‏شود و ادیان دیگر، مراحل ابتدایى مسیحیت محسوب مى‏شوند . اسلام براى کسانى با این طرز تفکر، مشکل ساز است، زیرا اسلام بعد از مسیحیت آمده است . اما آنها در باره این مساله بدین‏گونه اظهار نظر مى‏کنند که چون فهم و ادراک صحیحى از مسیحیت در میان اعراب قبل از اسلام وجود نداشت، بنابراین، اسلام مى‏توانست در میان اعراب به منزله مقدمه‏اى براى مسیحیت محسوب شود . (7)
شلایرماخر، در کتاب «درباره دین‏» ، گوهر دین را نوعى احساس معرفى مى‏کند، اما در کتاب «ایمان مسیحى‏» صریحا از این احساس به «احساس و شوق به بیکرانه‏» نام مى‏برد . (8) از نظر او تصور دین به عنوان یک ذات متعالى، شرط ضرورى وجود ادیان تاریخى است; و این ادیان را مى‏توان مظاهر واقعى صورت ابتدایى دین دانست . ادیان، جزئى زاید و غیر ضرورى نیستند، بلکه تکثر ادیان براى ظهور تام و تمام وحدت متعالى دین ضرورى است . از آنجا که هر دینى بهره‏اى از گوهر دین را در بر دارد، ادیان تاریخى را تا اندازه‏اى که در بیان گوهر یا صورت اولیه دین توفیق داشته باشند، مى‏توان تا حدودى درست دانست . به گفته شلایرماخر، کثرت ادیان تاریخى یا مثبت (9) ، نتیجه مستقیم فعالیت روح القدس است . و با این که اکثر محتویات آنها دست‏خوش تحریف و تغییر مى‏شود، کم و بیش بهره‏اى از ماهیت‏حقیقى دین دارند . ادیان را مى‏توان به لحاظ اهمیت‏با یک معیار طولى‏اى مرتب کرد که با تحول تکامل خود آگاهى دینى انسان در ارتباط است و از به اصطلاح اشکال و صور ابتدایى پرستش طبیعت و بت آغاز شده و از طریق چندگانه پرستى به یکتا پرستى مى‏رسد . اسلام، یهودیت و مسیحیت نماینده‏هاى اصلى ادیان توحیدى تلقى مى‏شوند .
از دیدگاه ایشان، از مخالفت‏با تکثر دینى باید احتراز جست . هر کسى حق دارد دین خود را تکامل بخشد، هر چند اکثر مردم صورتى از ادیان موجود را انتخاب مى‏کنند که با احساساتشان منطبق باشد . با این بیان همه ادیان به یک میزان، جزئى و شخصى‏اند . به نظر شلایرماخر، هیچ چیز، غیر دینى‏تر از انکار کثرت و در خواست وحدت ادیان نیست; زیرا با توجه به درجات متفاوت ادراک و استعداد انسان، انواع مختلف دین همواره امکان‏پذیر است و باید پذیرفت که امکان وقوع تحولات دینى جدید در عرض مسیحیت همواره وجود دارد .
بنابر نظریه تجربه‏گرایى دینى شلایرماخر، که کثرت و تنوع ادیان را ضرورى و اجتناب‏ناپذیر و انکار کثرت را غیر دینى مى‏داند، ادیان مختلف براى همدیگر مشکلى ایجاد نمى‏کنند; زیرا در همه آنها احساس حضور خدا مشترک است . «ممکن است اعتقادات ادیان با یکدیگر تفاوت داشته باشند ولى در تمام آنها تجربه مشترکى وجود دارد» . (10)
اتو، گوهر دین و تکثر ادیان
رویکرد گوهر گرایان به تکثرگرایى دینى را همچنین مى‏توان در آثار رودلف اتو (1869- 1937) یافت . وى یکى از بزرگان سنت پروتستانتیسم لیبرال است که بر گوهر واحد همه ادیان تصریح مى‏کند . در نظر اتو، باطن و حقیقت همه ادیان از لطیفه‏اى ناشى مى‏گردد که امرى اولى و قائم به خود و بى نیاز از هر امر دیگر است . این لطیفه همان وجهه قدسى است . اما این وجهه قدسى به مرور زمان با امورى که در اصل، متعلق به حوزه‏هایى مانند اخلاق است و با مفاهیم عقلانى آغشته گردیده، به گونه‏اى که آن صرافت و محوضت اولیه خود را از دست داده است و از این رو، براى آن که به آن لطیفه به طور پیراسته از ضمایم اشاره کنیم، از لفظ وجهه جلالى، (Das Numinouse) استفاده مى‏کنیم . بنابراین، وجهه جلالى عبارت دیگرى براى وجهه قدسى است، پیش از آن که معناى آن با مفاهیم اخلاقى آغشته گردد . (11)
وى این حالت روانى را کاملا منحصر به فرد و تقلیل‏ناپذیر به هر امر دیگرى مى‏داند، بنابراین، مانند همه داده‏هاى کاملا اولیه و مقدماتى، در حالى که قابل بحث و بررسى است اما دقیقا قابل تعریف نیست «تنها یک راه براى تفهیم این معنا به دیگران وجود دارد . دیگران باید با ذهن خود به دقت و تامل و بحث و بررسى در باره این موضوع بپردازند تا جایى که به نقطه‏اى برسند که در آن امر «مینوى‏» با گریز، آنها را تکان دهد و به حیات و آگاهى آنها وارد شود» . (12)
هر چند دغدغه اصلى اتو از جدا سازى عنصر غیر عقلانى از امر مینوى و تقلیل آن عنصر به عنوان هسته مفهوم امر قدسى، فراهم آوردن تحلیلى پدیدار شناسانه از ساختار خود آگاهى دینى است، ولى در همان حال عنصرى را که مقوم مبناى مشترک یا گوهر همه ادیان است، نشان مى‏دهد . این موضوع، لوازم مهمى براى مطالعه ادیان دارد و تاثیر او بر افرادى که به تکثر دینى توجه دارند، حایز اهمیت است . به عنوان نمونه تصور و برداشت تیلیش (13) از دین و رویکرد سنخ شناسانه و پویاى وى به دین پژوهى تا حدود زیادى مرهون تحلیل پدیدار شناسانه اتو است، با این همه به زعم اتو، مفهوم امر قدسى مبناى مشترک یا گوهر دین است . از این رو او را به عنوان نماینده برجسته رویکرد گوهر گرایان به تکثر دینى معرفى مى‏کند .
نقد وبررسى
رویکرد گوهر گرایان به تجربه دینى و همچنین کثرت‏گرایى دینى، از منظرهاى مختلفى قابل نقد و بررسى است . در اینجا به خاطر اهمیت‏بحث تجربه دینى در اندیشه گوهرگرایان و این که تجربه دینى مهمترین اصل و مبناى پلورالیسم دینى از دیدگاه گوهرگرایان مى‏باشد، به برخى از ایراداتى که به تجریه دینى وارد است اشاره مى‏کنیم و در ادامه به بحث گوهر دین و پلورالیسم دینى خواهیم پرداخت . چنان که گذشت، دیدگاه تجربه گرایان (گوهر گرایان) نسبت‏به تکثر ادیان بر مبناى گوهر انگارى تجربه دینى تبیین شد، در واقع مهمترین مبنایى که اینان بر آن تکیه و تاکید مى‏ورزند و بر اساس همان مبنا به تبیین تعدد ادیان و درستى و حق بودن همه آنها، استدلال مى‏کنند، گوهر انگاشتن تجربه دینى براى همه ادیان است; بر اساس همین موضوع، ادیان داراى عنصرى واحد و مشترک به نام «تجربه دینى‏» هستند و همین عنصر مشترک دلیل بر حق بودن همه آنها مى‏باشد .
قبلا اشاره شد که شلایرماخر براى این که دین را از انتقادات روشنفکران حفظ کند، نظریه تجربه دینى را مطرح کرد . اگر چه شلایرماخر و بعد از وى، اتو، با طرح این نظریه تا حدودى در کار خود موفق شدند و دین را دوباره به صحنه باز گرداندند، لکن این دیدگاه مشکلات دیگرى را به همراه داشت و دین را با انتقادات و اشکالات دیگرى مواجه ساخت . از این رو قبل از پرداختن به نقد دیدگاه گوهر گرایان در باب پلورالیسم دینى، اصل و مبناى این نظریه را (تجربه دینى) مورد ارزیابى قرار خواهیم داد .
برخى از انتقاداتى که بر دیدگاه تجربه دینى وارد است، عبارتند از:
1- بیان ناپذیرى و معرفت‏بخش نبودن تجربه دینى
بنابراین نظریه، تاملات فلسفى و کلامى از نتایج و تبعات ثانوى تجربه دینى به شمار مى‏روند و از آن سرچشمه مى‏گیرند . اگرتجربه دینى در کار نباشد، مباحث فلسفى و کلامى هم وجود نخواهد داشت . مشکل اصلى نظریه یاد شده این است که چگونه مى‏توان از احساسات غیر معرفتى، ادعاهاى صدق و کذب بردارى را که در فلسفه دین و الهیات یافت مى‏شوند، به دست آورد؟
تجربه گرایان بر این باورند که مى‏توان از تجربه دینى، عقاید و نظریه‏هاى ناظر به واقع را نتیجه گرفت در حالى که «امر مجرب و تجربه، هر دو بیان ناپذیرند و اگر تجربه چندان بنیادین است که از حد تمایز معرفتى فراتر مى‏رود، پس حقایق دینى چگونه نتیجه مى‏دهند؟ اگر بکوشیم چندین تجربه‏اى را به مدد تمثیل توصیف کنیم، باز هم از پیش، فرض کرده‏ایم که مى‏توانیم درک عرفت‏بخشى از آن واقعه داشته باشیم، و بنابراین، شخص مى‏تواند دریابد کدام یک از تمثیلها به آن تجربه متناسب است و کدام یک متناسب نیست‏» . (14)
2- زبان و تجربه دینى
وین پراودفوت موفقیعت نظریه شلایرماخر را در گرو سه فرضیه ذکر مى‏کند: (15)
1- 2) لحظه متمایز، در آگاهى دینى کاملا مستقل از مفاهیم و عقاید است .
2- 2) بهترین توصیف آن لحظه، این است که بگوییم آن لحظه، احساس بى نهایت‏یا آگاهى از وابستگى مطلق است .
3- 2) زبان و آموزه‏هاى دینى، بسط تعابیر خود جوش و طبیعى از این احساس یا آگاهى است، نه احکام یا ادعاهایى [راجع به جهان . ]
دو فرض اول با هم ناسازگارند . اگر براى شناسایى لحظه متمایز تجربه دینى، لازم است که به مفهوم وابستگى و به متعلق قصدى، اشاره کنیم، در آن صورت تجربه نمى‏تواند مستقل از زبان و اندیشه باشد . در غیاب مفهوم علت و مفهوم وابستگى، یا در غیاب این اندیشه که همه زنجیره علل که آن را جهان مى‏خوانیم، متکى به قدرتى جامعتر و جداى از آن است، آگاهى از وابستگى مطلق (که شلایرماخر از آن بحث مى‏کند) حاصل نخواهد شد .
بنابراین، انتقاد دیگر به این دیدگاه این است که طرفداران این نظریه درباره ماهیت عواطف و احساسات دچار سوء فهم شده‏اند . عواطف از عقاید یا رفتارها بنیادى‏تر نیستند; در واقع عواطف نیز همانند عقاید و اعمال، قائم به مفاهیم‏اند . عواطف «جزئى دارند که از مفاهیم و احکام تشکیل شده است . وقتى مى‏گوییم مفهوم جزء مقوم عاطفه است . مقصودمان این است که آن عاطفه را نمى‏توانیم بدون ارجاع به آن مفهوم مشخص و معین کنیم . . . براى آن که عاطفه‏اى را مشخص و معین کنیم باید کیفیت آن احساس، موضوع آن عاطفه و مبانى عقلانى‏اى را که شخص به استناد آن، عاطفه را توجیه مى‏کند، مشخص و معین نماییم . حال مى‏توان دید که در واقع بخشى از آن مبانى، اعتقاداتى هستند که شخص در باره علل موجده عواطف و احساساتش دارد» . (16)
هنگامى که فرد دیندار مى‏خواهد تجربه دینى خود را براى دیگران باز گو کند، این بازگویى و تعبیر را در قالب زبان مى‏گنجاند و زبان دین از این تعابیر فراهم مى‏آید . فیلسوفان و معرفت‏شناسان معاصر، از جمله پست مدرنها، بر این تصویر از رابطه زبان و تجربه مهم صحه نمى‏گذارند . به اعتقاد آنان، زبان ویژگى اصلى وجود انسانى است، که در متن تجارب نیز دخالت دارد . از این رو، هیچ تجربه‏اى فارغ از زبان وجود ندارد . (17)
3- معرفت‏شناسى و محال بودن تجربه بدون تفسیر
یکى از محصولات مهم معرفت‏شناسى معاصر این است که «تجربه بدون تفسیر محال است .» و هیچ تجربه‏اى بدون تفسیر وجود ندارد . صورت دیگرى از این مساله در فلسفه علم مطرح مى‏شود و از اصولى است که اغلب پست مدرنها به آن اعتراف دارند که «هر مشاهده‏اى گرانبار از نظریات است‏» . (18) قول به تقدم تجربه بر مفاهیم و باورها، یعنى وجود تجربه‏اى محض و خالى از مفاهیم و باورها مى‏باشد . در حالى که هیچ تجربه تفسیر نشده‏اى وجود ندارد و عقاید و باورهاى صاحب تجربه، در متن تجربه‏اش حضور دارند . «حتى علم به نفس که بهترین نمونه تجربه شهودى است، محصول استنتاج است . در نتیجه، اعتقادات فرهنگى و دینى، تجربه دینى را محدود و مقید مى‏کنند، تا آن جا که افرادى که در سنتهاى دینى مختلف هستند، واقعا تجربه‏هاى متفاوتى را مى‏گذرانند . هیچ تجربه واحدى وجود ندارد، بلکه کثیرى از تجربه‏هاى متنوع وجود دارد» . (19) به دلیل وجود چنین زمینه‏ها و عقایدى است که دو عارف یهودى و مسیحى، دو نوع تجربه متضاد را از سر مى‏گذرانند و هیچ وجه مشترکى میان تجارب آنان نیست .
پراودفوت قدمى پیشتر مى‏رود و مى‏گوید:
این ساختار مفهومى و اعتقادى نه تنها شکل دهنده تجربه است، بلکه جزئى از تجربه است; یعنى آن احساس و عاطفه‏اى که احساس گرایان، تجربه دینى را صرفا به آن تفسیر مى‏کنند، نمى‏تواند بدون ارجاع به مفهوم و عقیده مشخص گردد . براى مشخص کردن عاطفه یا احساس خاصى، باید کیفیت، موضوع و مبانى توجیه عقلانى آن را نیز مشخص کنیم . در نتیجه، بخشى از آن مبانى، همان اعتقاداتى هستند که شخص تجربه‏اش را بر اساس آنها تفسیر مى‏کند . به عبارت دیگر، یک جنبه ذهنى قوى در تجربه دینى وجود دارد که مانع انعقاد عینیت تام و تمامى بر آن مى‏شود و در نتیجه نمى‏توان از وجود تجربه دینى، به عینیت داشتن متعلق آن رسید . (20)
4- تحویل گرایى
چنان که از توضیح زمینه‏هاى پیدایش تجربه‏گرایى دینى روشن شد، تجربه‏گرایى دینى دو هدف عمده را تعقیب مى‏کرد: یکى این که با استفاده از روش پدیدار شناختى، توصیفى دقیق از دین و دیندارى و خود آگاهى دینى ارائه دهد . دوم این که در مقابل نقادیهاى روشنفکران، از دین دفاع کند . هر دو هدف متکى بر رد تحویل‏گرایى است; اثبات استقلال حوزه دین و حفظ آن از انتقادات، منوط به این است که تحویل دین به دیگر حوزه‏ها نادرست‏باشد . توصیف هم در خدمت هدف دوم است; یعنى اگر قلب دین به طور دقیق توصیف شود، تحویل‏گرایى نیز رد خواهد شد . بنابراین، عمل توصیف با رد تحویل‏گرایى به هم تنیده‏اند . (21)
بنابراین، دیدگاه مزبور به شدت با تحویل و تقلیل دادن، (Reduction) دین و از جمله تحویل آن به اخلاق و . . . مختلف است، در حالى که خود دچار خطاى تحویل گروى شده است . و در واقع، دین را که داراى ابعاد و اضلاع مختلفى است، به یک بعد آن; یعنى بعد تجربى و درونى دین (تجربه دینى) فرو کاسته است و در نتیجه از سایر ابعاد اجتماعى، سیاسى، فرهنگى و همچنین محتواى معرفتى و عقلانى دین غفلت ورزیده است .
5- ناهمخوانى با تاریخ و متون دینى
این دیدگاه که در واقع راه حلى در مقابل انتقادات روشنفکران بر ضد دین بود، با ادعاى ادیان مخالف است; ادیان مدعى‏اند که حقایقى را از طریق گزارش‏هاى پیامبران به دیگران منتقل مى‏کنند .
به عبارت دیگر، از دقت در متون دینى در مى‏یابیم که به جاى آن که بر تجارب پیامبران تاکید کرده باشند، بر گزارشهاى آنان از وحى تاکید کرده‏اند و همین گزارشها موضوعیت دارند و اطاعت و پیروى دیگران بر پایه همین گزارشها استوار شده است . بنابراین، دیدگاه یاد شده به جاى حل مساله، صورت مساله را پاک کرده است . علاوه بر این که این دیدگاه مخالف ادعاى خود ادیان و پیامبران است، (22) این نگرش با واقعیت تاریخى ادیان نیز همخوانى ندارد; چرا که وقتى سراغ تاریخ مى‏رویم هیچ اثرى از تاکید پیامبران بر تجارب دینى (آن گونه که گوهر گرایان ادعا مى‏کنند) به عنوان گوهر دین، دیده نمى‏شود .
6- گوهر واحد یا گوهر متعدد؟!
اشکال دیگرى که این دیدگاه دارد، در این است که نسبت‏به ماهیت هسته مشترک توافق نظر وجود ندارد . افزون بر این، علاوه بر تنوع میان سنتهاى دینى، در درون هر سنت دینى هم، تنوع زیادى به چشم مى‏خورد . دین جهانى معتدل، مى‏بایست‏بر تجارب خصوصى و تصورات انتزاعى استوار باشد که از مجموعه خاطرات تاریخى، مناسک و سرگذشتهاى گروهى الگوهاى رفتارى مخصوص جوامع دینى موجود تجرید شده‏اند . (23) گوهرگرایان هر کدام تقریر متفاوتى از گوهر و هسته مشترک ادیان اظهار کرده‏اند; شلایر ماخر گوهر دین را «احساس و شوق به بیکرانه‏» معرفى مى‏کند و اتو آن را «نیروى مینوى امر قدسى‏» ذکر مى‏کند و . . . . اگر نظریه گوهرگرایى تجربه دینى را بپذیریم، به جاى گوهر واحد و مشترک، گوهرهاى متعددى خواهیم داشت، در حالى که ادعا این بود که فقط یک گوهر وجود دارد و همه ادیان در آن مشترکند نه چند گوهر متفاوت!
شاهد بر این مدعا، انتقاد برخى از گوهر گرایان از یکدیگر در مورد گوهر دین مى‏باشد . به عنوان نمونه، اتو در کتاب «مفهوم امر قدسى‏» به نقد سخن شلایرماخر مى‏پردازد که مى‏گوید: آن لطیفه منحصر به فردى که گوهر ادیان را تشکیل مى‏دهد، احساس و شوق به بیکرانه و یا احساس وابستگى مطلق، است . وى این سخن شلایرماخر را از جهات گوناگونى قابل نقد مى‏داند: اشکال مهمى که بر دیدگاه شلایرماخر وارد مى‏شود آن است که «احساس وابستگى‏» در قلمروها و در رابطه با امور گوناگونى مى‏تواند براى انسان روى دهد که به هیچ وجه صبغه دینى ندارد، مانند فقر و ناتوانى، محرومیت و محدودیت . انسانى که از احوال دینى بى بهره است، مى‏تواند احساس وابستگى به غیر را در خود دریابد، وابستگى به آب، هوا، غذا، لباس، مسکن و مانند آن . روشن است که هیچ یک از اینها را نمى‏توان حالتى دینى خواند .
اشکال دیگر شلایرماخر آن است که حالت وابستگى را یک حالت درونى و نفسانى; یعنى شعور به حال بخصوصى در نفس من، که همان حالت وابستگى من است، به شمار مى‏آورد . مواجهه اصلى و ابتدایى انسان، به زعم شلایرماخر، با همین حالت و وابستگى است، و از طریق آن و با گونه‏اى استدلال در مرحله دوم به ساحت الهى راه مى‏یابد . بنابراین، توجه انسان ابتدا به حالت وابستگى خود و سپس به مبدا و منشایى است که شخص به او وابسته مى‏باشد . به عقیده اتو، این تحلیل کاملا بر خلاف واقعیت امور نفسانى است . چنین نیست که مواجهه ما با وجهه جلال، یک مواجهه ثانوى باشد . (24)
با توجه به ایرادهایى که نسبت‏به تجربه دینى ذکر شد و همچنین، مشکلاتى که نظریه گوهر انگارى تجربه دینى داشت، نمى‏توان گوهر بودن تجربه دینى را براى ادیان مختلف پذیرفت . البته در ادیان بر توجه به باطن و روح اعمال تاکید شده است; پیامبران، خود به باطن اعمال توجه خاصى داشتند و پیروان خود را هم به آن ترغیب و تشویق مى‏کردند، ولى نشاندن این حالات و تجارب در مقام گوهر دین - بدین معنا که اگر کسى واجد این حالات و تجارب باشد، دیندار است و کسى که فاقد آن باشد از دایره دینداران خارج مى‏شود - با تعالیم دینى و واقعیت تاریخى ادیان نمى‏سازد . لازمه گوهر پنداشتن تجربه دینى، خروج اکثریت‏بسیار بزرگى از دینداران از جرگه دینداران است و فقط تعداد بسیار نادر و محدودى دیندار خواهند بود .
پلورالیسم دینى و گوهر دین
چنان که گذشت، لازمه سخن گوهر گرایان در مورد گوهر دین این است که آنها وجود صور متکثر دین را یک ضرورت تاریخى براى تحقق گوهر ادیان مى‏دانند . حال به این مساله مى‏رسیم که آیا واقعا پلورالیسم دینى لازمه منطقى تجربه دینى است؟ قبل از این که به این موضوع بپردازیم، ذکر این نکته خالى از فایده نیست که تجربه‏گرایى دینى به دو صورت «ذات‏گرایى‏» (25) و «ساختى‏گرایى‏» (26) تقسیم مى‏شود: ذات‏گرایى سابقه‏اى دیرینه دارد و اولین کسانى هم که بحث تجربه دینى را بنا نهادند، ذات گرایان بودند . (27)
شلایرماخر و اتو (که در این نوشتار در مورد آنها بحث‏شد) ذات‏گرا بوده‏اند . ذات‏گرایى به طور کلى دو ادعا دارد:
1- زبان، معلومات و فرهنگ صاحب تجربه در تجربه‏اش دخالت ندارند و به آن شکل و صورتى خاص نمى‏دهند .
2- همه تجارب دینى و عرفانى على رغم شکل و شمایل متنوع آنها، هسته مشترکى دارند که در همه فرهنگها و سنتها ثابت و یکسان است و همان تجربه خام و محض، غیر متاثر از زبان، فرهنگ و معلومات است .
بنابر نظریه ساختى‏گرایى:
اولا تجربه دینى گران‏بار از نظریات، پیش دانسته‏ها، انتظارات، زبان و فرهنگ صاحب تجربه است و به آن شکل و محتواى خاصى مى‏دهند (ادعاى معرفت‏شناختى .)
ثانیا طبق اصل اول، هیچ تجربه خام و محضى در کار نیست تا هسته مشترک بین تجارب مختلف باشد . هر کدام نظام پیچیده‏اى از معارف، پیش دانسته‏هاى خاص، فرهنگ خاص، محتوا و شکل خاصى به خود گرفته‏اند . و نمى‏توان این امور را کنار گذاشت و به تجربه خام دست‏یافت .
پلورالیسم دینى در صورتى نتیجه منطقى تجربه دینى مى‏تواند باشد که گوهر همه ادیان، تجربه واحد باشد (ذات‏گرایى)، همچنان که گوهر گرایان هم به آن معتقدند، تفاسیر از گوهر دین خارجند و گوهر دین که همان تجربه واحد است هدف نهایى دین را بر آورده مى‏کند . اگر گوهر ادیان یک نوع تجربه نباشد، پلورالیسم نتیجه گرفته نمى‏شود; زیرا انحصارگرا راهى دارد که نشان دهد فقط یک نوع تجربه که گوهر دین خاصى است، به هدف نهایى - نجات و سعادت بشر - منجر مى‏شود، نه دیگر انواع تجربه . (28)
سوال اساسى و مهمى که پلورالیستها یا به عبارت دقیقتر، گوهرگرایان پلورالیست‏باید به آن پاسخ دهند این است که بر اساس این نظریه چه راهى وجود دارد تا بتوان تشخیص داد که همه ادیان درباره یک واقعیت و یک گوهر مشترک سخن مى‏گویند؟ یک راه که قابل تصور است (و البته عملا ممکن نیست) این است که گوهرگرایان، خود تمامى ادیان را درک و تجربه کرده باشند و به آن عنصر مشترکى که قائل هستند، برسند . راه دیگر این است که همه ادیان مختلف به داشتن گوهر واحد و مرکزى میان خودشان تاکید کرده باشند، در حالى که چنین چیزى عملا در طول تاریخ اتفاق نیفتاده است . و چنان که قبلا هم گذشت هیچ یک از پیامبران و ادیان الهى به تجربه دینى (آن گونه که گوهرگرایان ادعا مى‏کنند) تاکید نکرده‏اند، بلکه ملاک دیندارى را چیزى غیر از تجربه دینى معرفى کرده‏اند . بنابراین، هیچ ضمانتى وجود ندارد که ادیان داراى عنصر واحد و مشترکى به‏نام «تجربه دینى‏» هستند و چنین ادعایى، فاقد دلیل است . علاوه بر این که خود گوهرگرایان هر کدام تصویرى مختلف از این عنصر به اصطلاح مشترک، ارائه داده‏اند و هیچ یک توافقى بر تعیین آن عنصر مشترک ندارند . بنابراین، نمى‏توان از تجربه دینى، پلورالیسم دینى را نتیجه گرفت .
با توجه به مباحثى که تاکنون در زمینه افکار و اندیشه‏هاى گوهرگرایان، همچون تجربه دینى، گوهر دین، و بخصوص پاسخى که اینان در قبال تنوع و تکثر ادیان دادند، به این نتیجه رسیدیم که تجربه دینى هیچ گونه حجیت معرفت‏شناختى (حداقل براى دیگران) ندارد و همچنین به خاطر اشکالات فراوانى که دارد، نمى‏تواند گوهر مشترک همه ادیان باشد . و نتیجتا وقتى گوهر بودن تجربه دینى مخدوش شد، معقول نیست که مبناى پلورالیسم دینى قلمداد شود.
پى‏نوشت‏ها:
1) محقق و نویسنده .
2) ر . ک، هادى صادقى، پلورالیسم (دین، حقیقت و کثرت‏موسسه طه، ص 55 .
3) محمد لگنهاوزن، اسلام و کثرت‏گرایى دینى، ترجمه نرجس جواندل، موسسه طه، ص 36 .
4) رضا اکبرى، گاتینگ و تجربه دینى، نقد و نظر، ش 24- 23، ص 262 .
5) ویلیام هوردرن، راهنماى الهیات پروتستان، ترجمه طاطه‏وس میکایلیان، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، صص 41- 40 .
6) قبل از این که پاسخ گوهرگرایان نسبت‏به تکثر ادیان را مورد بحث و بررسى قرار دهیم، بهتر است نکته‏اى را متذکر شویم و آن این که، تجربه‏گرایان دینى را مى‏توان به دو گروه «ذات گرایان‏» و «ساختى گرایان‏» تقسیم کرد; منظور از ذات گرایان، آن عده از تجربه‏گرایانى هستند که معتقدند: میان تجارب دینى گوناگون، هسته مشترک و گوهرواحدى وجود دارد، بدین معنا که یک تجربه محض و خالصى وجود دارد که بین همه انواع تجارب دینى مشترک است . «شلایر ماخر» و «رودلف اتو» از پیشگامان تجربه‏گرایى دینى، از مهمترین کسانى هستند که ذات‏گرا محسوب مى‏شوند، در مقابل، «ساختى گرایى‏» بر آن است که از آن جایى که پیش دانسته‏ها، انتظارات، معلومات، فرهنگ و . . . صاحب تجربه همواره در تجربه او تاثیرگذار هستند از این رو نمى‏توان به هسته مشترکى بین تجارب دینى قائل شد .
بنابراین، منظور از تجربه گرایان دینى، همان ذات گرایان مى‏باشند که به گوهر مشترک بین تجارب دینى قائلند و منظور از «گوهرگرایان‏» در این نوشتار، ناظر به همین افراد مى‏باشد .(توضیح ذات گروى و ساختى گروى در باب تجربه دینى را در ادامه بحث‏خواهیم آورد .)
7) محمد لگنهاوزن، پیشین، صص 22- 21 .
8) گلین ریچاردر، به سوى الهیات ناظر به همه ادیان، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، ص 80 .
9) (Positive) به دینى که چگونگى رابطه ذاتى خداوند و انسان را بیان مى‏کند، دین مثبت گفته مى‏شود، دین «مثبت‏» یا «رسمى‏» دینى است که صورتى وحدت بخش داشته باشد . مسیحیت و یهودیت هر دو مثال‏هاى دین محبت‏اند . همان، ص 80
10) ویلیام هوردرن، پیشین، ص 43 .
11) ویلیام ج . وینرایت، امر قدسى از نگاه رودلف اتو، ترجمه على شیروانى، نامه مفید، ش 19، ص 136 .
12) رودلف اتو، مفهوم امر قدسى، ترجمه همایون همتى، انتشارات نقش جهان، ص 48 .
13) در مورد دیدگاه وى، ر . ک: پل تیلیش، پویاى ایمان، ترجمه حسین نوروزى، انتشارات حکمت .
14) مایکل پترسون و دیگران، عقل و اعتقاد دینى، ترجمه احمد نراقى و ابراهیم سلطانى، طرح نو، ص 43 .
15) وین پراودفوت، تجربه دینى، ترجمه عباس یزدانى، موسسه طه، صص 55- 54 .
16) مایکل پترسون و دیگران، پیشین، ص 43 .
17) ر . ک: علیرضا قائمى‏نیا، تجربه دینى، مدرنیته و پست مدرنیسم، هفت آسمان، ش 4- 3، ص 128 .
18) ر . ک: علیرضا قائمى‏نیا، تجربه دینى، و گوهر دین، بوستان کتاب، قم، صص 249- 243 .
19) مایکل پترسون و دیگران، پیشین، ص 55 .
20) هادى صادقى، دین و تجربه، نقد و نظر، ش 24- 23، صص 236- 235 . نقدهایى که تا اینجا ذکر شد (یعنى نقد شماره 1، 2 و 3) بر اساس دیدگاه «ساختى‏گروى‏» در باب تجربه دینى است که از مهمترین نمایندگان این دیدگاه، کتز (katz) و پراودفوت ( Proudfoot) مى‏باشند .
21) علیرضا قائمى‏نیا، تجربه دینى و گوهر دین، پیشین، ص 120 .
22) ر . ک: علیرضا قائمى‏نیا، وحى و افعال گفتارى، انجمن معارف، صص 60- 59 .
23) این اشکال را ایان باربور در کتاب «دین در عصر دانش‏» متذکر شده است . ر . ک: ایان باربور، پلورالیزم دینى، ترجمه رضا گندمى نصرآبادى، دین‏پژوهان، اردیبهشت 79، ص 67 .
24) ویلیام ج . وینرایت، پیشین، صص 138- 1 و نیز، ر . ک: رودلف اتو، پیشین، صص 55- 53 .
25. Essentialism
26. Constructivism
27) ر . ک: علیرضا قائمى‏نیا، وحى و افعال گفتارى، پیشین، ص 103; عباس یزدانى، تجربه دینى، انجمن معارف، ص 33 .
28) علیرضا قائمى‏نیا، پلورالیزم تحویلى، نشر دارالصادقین، ص 22 .

 

تبلیغات