آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

سال 81 سال" عزت و افتخار حسینى" است . حلول ماه محرم در ابتدا و انتهاى سال موجب شد یاد و نام سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین‏7 و بزرگ داشت قیام اصلاح طلبانه آن حضرت، همه ایام سال جارى را معطر و جان‏هاى تشنه به حقیقت و عزت را از دریاى پر فیض قیام حسینى سیراب سازد . از سوى دیگر مقوله اصلاحات فضاى سیاسى، فرهنگى و علمى کشور را به خود مشغول ساخته و از موضوعات مهم جامعه ما به شمار مى‏آید . بدین مناسبت، این مقاله در تلاش است اصلاحات را از منظر آن امام بزرگوار دنبال کند . تا همان گونه که در طول تاریخ، سیره و قیام آن حضرت الگو و اسوه همه مصلحان دین بوده، امروز نیز درس‏هاى تازه‏ترى از آن در جهت‏حفظ و تداوم انقلاب اسلامى و اجراى دقیق اصلاحات اسلامى بر گیریم .

متن

خدایا تو مى‏دانى آنچه ما انجام دادیم نه براى این بود که ملک و سلطنتى به دست آوریم و نه براى این که از متاع پست دنیا چیزى تهیه کنیم، بلکه مى‏خواستیم نشانه‏هاى از بین رفته دینت را باز گردانیم و اصلاح را در شهرهایت ظاهر سازیم تا بندگان ستم دیده‏ات در ایمنى قرار گیرند و واجبات و سنت و احکام تو در جامعه اجرا گردد . از سخنان امام حسین علیه السلام
ضرورت اصلاحات
در بینش اسلامى آفرینش انسان و جهان هدفمند است . آدمیان براى رسیدن به قرب الهى خلق شده‏اند . در راستاى این هدف، خداوند متعال افزون بر حجت‏باطنى (عقل)، برگزیدگان خویش را به مدد انسان فرستاد تا راه وصول به حق را متذکر شوند و بندگان را در انجام فرائض و دورى از پلیدى‏ها دستگیرى کنند .
پیامبر بزرگوار اسلام - مانند سایر پیامبران بزرگ الهى - تمام همت و توان خویش را صرف تحقق این هدف بزرگ نمود و نه تنها در عرصه تبلیغ پیام خداوند کامیاب بود، بلکه توانست در عرصه اجتماعى، حکومتى بر مبناى ارزش‏هاى دینى پایه‏ریزى کند . هدف این حکومت هدایت انسان‏ها به سوى سعادت واقعى بود . سعادتى که در پرتو آن هم دنیایى آباد و توام با آرامش مهیا مى‏شود و هم آخرتى برخوردار از فیض الهى و رستگارى ابدى .
اما متاسفانه بعد از رحلت پیامبر اکرم، دیرى نپایید که نظام ارزشى جامعه دگرگون شد و افراد فاقد صلاحیت مانند معاویه و یزید بر مسند خلافت تکیه زدند و شرایط به گونه‏اى شد که امام حسین علیه السلام تنها راه مبارزه با آن همه مفاسد را حرکت اصلاح طلبانه و امر به معروف و نهى از منکر دانستند: "ارید ان آمر بالمعروف و انهى عن المنکر" . در قرآن کریم و روایات اسلامى در اهمیت این دو فریضه و نقش اصلاحى آنها و زیان‏ها و مفاسد ترک آن دو، سخنان زیادى آمده است . امام باقر علیه السلام در باره اهمیت و جایگاه ویژه این دو فریضه مى‏فرماید: «ان الامر بالمعروف و النهى عن المنکر سبیل الانبیاء، و منهاج الصلحاء، فریضة عظیمة بها تقام الفرائض و تامن المذاهب، و تحل المکاسب، و ترد المظالم، و تعمر الارض و ینتصف من الاعداء، و یستقیم الامر; امر به معروف و نهى از منکر، روش پیامبران و شیوه صالحان و (دو) فریضه بزرگ الهى است که سایر فرائض و واجبات به وسیله آن برپا مى‏شوند; و در پرتو آن، راه‏ها امن مى‏گردد، و کسب و کار مردم حلال مى‏شود، و حقوق افراد تامین مى‏گردد، و زمین‏ها آباد و از دشمنان انتقام گرفته مى‏شود، و همه کارها روبه‏راه مى‏گردد» . (1)
به اعتقاد شیعه، امر به معروف و نهى از منکر داراى وجوب کفایى است; زیرا هدف شارع مقدس تحقق معروف و از میان برداشتن منکر است و این دو امر هر وقت و به توسط هر شخص حاصل شود وجوب این دو نیز از سایر افراد برداشته مى‏شود . (2)
با توجه به موارد استعمال امر به معروف و نهى از منکر در قرآن و روایات مى‏توان دو معناى خاص و عام براى آنها ارائه داد:
معناى خاص امر به معروف و نهى از منکر همان معناى مصطلح است که در رساله‏هاى عملیه مطرح گردیده، و براى آن نیز شرایطى ذکر مى‏شود . از جمله شرایط عمل به وظیفه امر به معروف و نهى از منکر این است که احتمال یا خوف ضرر نباشد . . . و به معناى عام آن یعنى هر گونه تلاشى که شخصى به منظور اثر گذاردن در دیگرى انجام مى‏دهد، به گونه‏اى که او را وادار به انجام کار واجب کند یا از کار حرام باز دارد . . . ممکن است "تعلیم" مهم‏ترین مصداق . . . معناى عام باشد . از طرف دیگر کارى مانند حرکت‏سید الشهداء علیه السلام که منجر به شهادت آن حضرت شد نیز یکى از مصادیق امر به معروف و نهى از منکر به معناى عام است . (3)
از مطالب پیش گفته نتیجه مى‏گیریم که در زمان امام حسین علیه السلام اوضاع به گونه‏اى بود که آن حضرت چاره‏اى جز قیام اصلاح طلبانه نداشتند و راهکار رسیدن به اصلاح مطلوب را امر به معروف و نهى از منکر دانستند از این رو در نامه‏اى به سران قبایل شهر بصره نوشتند:
. . . شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر دعوت مى‏کنم، زیرا در شرایطى قرار گرفته‏ایم که دیگر سنت پیامبر از میان رفته و جاى آن را بدعت فرا گرفته است . اگر سخن مرا بشنوید به راه سعادت و خوشبختى هدایتتان خواهم کرد . (4)
استاد مطهرى درباره ضرورت قیام حسینى مى‏فرماید:
اگر در زمان عثمان اموال و مناصب غصب شد و اگر در زمان معاویه لعن و سب على علیه السلام و جعل حدیث و دروغ بستن به پیغمبر و کشتن بى گناهان و مسموم کردن و خلافت را موروثى کردن و امتیاز نژادى به وجود آوردن معمول شد، عهد یزید عهد رسوائى اسلام و مسلمین بود . . . یزید مست غرور، مست جوانى، مست‏حکومت، مست‏شراب بود . در این صورت معناى کلام سیدالشهدا واضح مى‏شود که: على الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید (5) : . . . یزید همه پرده‏ها را دریده بود و قطعا در همچو موردى باید قیام کرد . (6)
حضرت ابى عبدالله علیه السلام در سخن دیگرى ضمن تاکید بر اهمیت امر به معروف و نهى از منکر، مفاسد و منکرات رایج در زمان خویش را بر مى‏شمارد و قیام براى نابودى آنها را وظیفه خویش دانسته، مى‏فرماید:
همانا رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود اگر کسى با سلطان زورگویى مواجه گردد که حرام خدا را حلال نموده و پیمان الهى را در هم مى‏شکند و با سنت رسول خدا صلى الله علیه و آله مخالفت مى‏کند و در میان بندگان خدا راه گناه و معصیت و دشمنى در پیش مى‏گیرد ولى در مقابل چنین سلطانى با عمل و یا با گفتار خود مخالفت نکند بر خداوند است که این فرد ساکت را به محل همان طغیان گر در آتش جهنم داخل گرداند . و شما مردم دانستید که بنى امیه اطاعت از شیطان را بر خود فرض کرده‏اند و از اطاعت‏خداوند سر باز زده‏اند، فساد را ترویج و حدود خدا را تعطیل کرده‏اند و بیت المال را به خود اختصاص داده‏اند . حرام الهى را حلال کرده‏اند و حلال خدا را حرام نموده‏اند و من سزاوارترین کسى هستم که باید اینها را تغییر دهد . (7)
بنابراین، براى جلوگیرى از ناراستى‏ها، بدعت‏ها و فسادها، اصلاحات یک ضرورت همیشگى است . جامعه‏اى که خواهان توسعه، پیشرفت، معنویت و عدالت است اگر به اصلاحات نپردازد با گذشت زمان دچار انحطاط خواهد شد و اندک اندک ارزش‏هاى اصیل دینى و فرهنگى خود را از دست‏خواهد داد .
گستره اصلاحات
به طور کلى مى‏توان دو قلمرو جداگانه براى اصلاحات ترسیم کرد . الف - اصلاحات فردى . ب - اصلاحات اجتماعى .
الف - اصلاحات فردى
اصلاحات اجتماعى هیچ گاه به مرتبه مطلوب خود نمى‏رسد مگر آن که اصلاح گران در گام نخست مملکت وجود خویش را اصلاح کرده باشند . از منظر اسلام، خویشتن سازى و تزکیه درون بر دگر سازى تقدم دارد و مصلحان راستین پیش از دعوت به اصلاح و طرح شعار اصلاحات، به اصلاح واقعى خویش مى‏پردازند و خود به آنچه مى‏گویند عمل مى‏کنند . در قرآن کریم آیاتى به این حقیقت اشاره مى‏کنند:
ا تامرون الناس بالبر و تنسون انفسکم و انتم تتلون الکتاب ا فلا تعقلون (بقره/44)
یا ایها الذین آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون (صف/2)
در روایات اسلامى نیز به این امر مهم اشاره شده است . به عنوان نمونه، امام على علیه السلام مى‏فرماید:
آن که خود را پیشواى مردم سازد پیش از تصمیم دیگرى باید به ادب کردن خویش پردازد، و پیش از آنکه به گفتار تعلیم فرماید باید به کردار ادب نماید، و آنکه خود را تعلیم دهد و ادب اندوزد، شایسته‏تر به تعظیم است از آن که دیگرى را تعلیم دهد و ادب آموزد . (8)
و نیز درباره توصیه‏هاى اصلاح گرانه خویش مى‏فرماید: «اى مردم! به خدا من شما را به طاعتى بر نمى‏انگیزم، جز که خود پیش از شما به گذاردن آن بر مى‏خیزم . و شما را باز نمى‏دارم، جز آنکه خود پیش از شما آن را فرو مى‏گذارم .» (9)
بنابراین اصلاحات فردى، پیش شرط اصلاحات اجتماعى است و مدعیان فاسد اصلاح‏طلبى ثمرى جز فساد و گمراهى به بار نخواهند آورد .
ب - اصلاحات اجتماعى (سیاسى)
اصلاحات در ساحت اجتماعى داراى ابعادى گوناگون است و این نوشتار تنها به بررسى یک بعد مهم و اساسى آن یعنى اصلاحات سیاسى مى‏پردازد .
اصل شایسته سالارى در اعطاى مناصب حکومتى مورد پذیرش همه عقلاى عالم است . زیرا قوانین حاکم بر جامعه هر چند از استحکام و انسجام بالایى برخوردار باشند اما به تنهایى سامان بخش نیستند و نمى‏توانند جامعه را به رشد و صلاح هدایت کنند . قوانین خوب نیازمند مجریان خوب هستند و اگر افراد ناصالح اجراى آنها را بر عهده بگیرند وجود آن قوانین کارایى چندانى نخواهد داشت . از این رو مى‏توان خاستگاه بسیارى از مفاسد اجتماعى، اقتصادى و سیاسى را در شخص حاکم و ساختار حکومتى یک جامعه دانست; به ویژه آن دسته از حکام و حکومت‏هایى که هیچ گونه نظارتى بر آنها صورت نمى‏پذیرد . نه داراى ملکه تقوا هستند که از درون احساس مسئولیت کنند و خداوند را ناظر خویش بدانند و نه کسى از بیرون جرات ارزیابى و نظارت بر آنها را دارد . بدین جهت‏خداوند درباره فرعون میفرماید: و اضل فرعون قومه و ما هدى (10) ; و فرعون قوم خود را گمراه کرد و هدایت ننمود . یعنى یک حاکم ناشایست و فاسد مانند فرعون مى‏تواند ملت و مملکت‏خویش را به ضلالت و تباهى بکشاند و به خاطر تبعیض‏هاى نارواى اجتماعى و گسترش ظلم و فحشاء و فقر و بى عدالتى زندگى را بر مردم تنگ گرداند .
سخنان امام حسین علیه السلام گواهى مى‏دهد که یزید داراى چنین شخصیتى بود: «و یزید رجل فاسق شارب الخمر قاتل النفس المحرمه معلن بالفسق . . . ; و یزید، مردى فاسق، شرابخوار و آدم کش است که آشکارا گناه مى‏کند» (11) در واقع تمام فسادهایى که مى‏تواند در یک حاکم جمع شود، در شخص یزید وجود داشت از این رو امام علیه السلام خطاب به برادر بزرگوارش محمد حنفیه مى‏فرماید: «یا اخى والله لو لم یکن فى الدنیا ملجا و لاماوى لما با یعت‏یزید بن معاویه; برادرم، به خدا قسم اگر در دنیا هیچ پناهگاه و ماوایى نیابم، بازهم با یزید بیعت نخواهم کرد» (12) ، زیرا از منظر دین اگر انسان با حاکمى که وجودش گناه و فساد را به همراه دارد بیعت کند، در گناه او شریک است و در قیامت در آتش جهنم با او هم‏نشین خواهد بود: «و کان حقیقا على الله ان یدخله مدخله; سزاوار است که خداوند ا و را به جایى برد که آن ستمکار را برده است‏» .
بارى، حاکم ناصالح تبعات ناشایستى را به بار مى‏آورد . ولى حاکم شایسته و لایق مى‏تواند منشا خیر و صلاح امت‏خویش باشد . بدین معنى که با انتخاب کارگزاران شایسته و مورد اعتماد مشکلات جامعه را شناسایى کند و با پشتوانه مردم و توکل به خداوند آنها را برطرف نماید . به همین خاطر وقتى امیرالمؤمنین علیه السلام به خلافت رسید یکى از اقدامات اساسى خود را، اصلاح مدیریت و دستگاه اجرایى قرار داد زیرا بر این باور بود که "اصلاح امت‏بدون اصلاح حکام، امرى ناممکن است" (13) امام صادق علیه السلام نقش مدیران جامعه را در هدایت و سعادت مردم و هم چنین در آبادانى و سامان یافتن امور مملکت‏بى بدیل شمرده، مى‏فرماید: لا یصلح الناس الا بامام و لاتصلح الارض الا بذاک . (14)
در این باره به شواهد تاریخى نیز مى‏توان استناد کرد . رسول خدا صلى الله علیه و آله مصداق بارز و نمونه اعلاى یک حاکم اسلامى است . رهبرى امتى را بردوش گرفت که فرهنگ حاکم بر آن، تعصبات جاهلى، قساوت و شقاوت، جهل و خرافه گویى، جنگ‏هاى ممتد قبیله‏اى و . . . بود . اما در مدت کوتاهى بسیارى از آن آداب را دگرگون ساخت و افزون بر تربیت و پرورش انسان‏هاى کامل، جامعه‏اى را بر پایه توحید بنا نهاد که در آن عدالت و حق گرایى، عزت و کرامت انسانى، ایمان راستین به خدا، ایثار و فداکارى و . . . ارزش واقعى تلقى مى‏شد . (15)
به هر حال، امام حسین علیه السلام به منظور اصلاحات سیاسى در جامعه اسلامى آن روز چند برنامه محورى را در دستور کار خویش قرار داد:
1- تبیین جایگاه امامت و ویژگى‏هاى امام;
2- تبیین عدم صلاحیت دیگران براى تصدى این منصب;
3- بیان شایستگى‏هاى خود براى امامت .
در مقام بیان شرایط امام مى‏فرماید: «به جانم سوگند، امام جز کسى که به کتاب خدا حکومت و داورى کند و قیام به قسط و عدل نماید و به دین حق گردن بنهد و خود را وقف راه خدا کرده‏باشد، نیست‏» . (16)
و در بیان برنامه دوم مى‏فرماید: «ما از خداییم و بسوى او باز خواهیم گشت . چه مصیبتى از این بالاتر که مسلمانان به سرپرستى همچون یزید دچار شوند! پس باید با اسلام وداع نمود . از جدم رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدم که مى‏فرمود: خلافت‏بر فرزندان ابوسفیان حرام است .» (17)
امام علیه السلام درباره شایستگى خود براى حکومت، در مسیر راه کوفه خطاب به سپاه حر فرمود: اى مردم اگر تقواى خدا پیشه کنید و حق را براى صاحبانش بشناسید، خدا از شما بیشتر راضى خواهد بود . ما دودمان پیامبریم و به عهده دارى این امر (حکومت) و ولایت‏بر شما، از دیگرانى که به ناحق مدعى آنند و در میان شما به ستم و تجاوز حکومت مى‏کنند، سزاوارتریم .» (18)
در روایت دیگرى بعد از بیان جنایاتى که بنى امیه مرتکب شدند مى‏فرماید: «و انى احق بهذالامر لقرابتى من رسول الله . . . ; من به دلیل نزدیک‏تر بودنم به رسول خدا صلى الله علیه و آله براى حکومت‏بر مسلمین شایسته‏ترم .» (19) و یا وقتى که حاکم مدینه، ولید بن عتبه، مى‏خواست از حضرت بیعت‏بگیرد حضرت فرمود: «اى امیر! ما خاندان نبوت و معدن رسالت و محل رفت و آمد فرشتگان و نزول رحمتیم، خداوند به ما آغاز کرده و به ما ختم نموده است . ولى یزید، مردى تبهکار و شراب خوار و آدم کش است که فسق علنى مى‏کند . کسى مانند من باکسى همچو او بیعت نمى‏کند، ولى ما و شما صبح کنیم و منتظر باشیم و نگاه کنیم که کدام یک از ما به بیعت و خلافت‏سزاوارتریم؟ !» (20)
پى‏نوشتها:
1) شیخ حر عاملى، تفصیل وسائل الشیعه، مؤسسه آل البیت، قم، 1412 ق‏ج 16، ص 119، حدیث 6 .
2) جعفر سبحانى، الالهیات، مرکز جهانى علوم اسلامى، قم، 1411 ق، ج 4- 3، ص 879 .
3) محمدتقى مصباح یزدى، آذرخشى دیگر از آسمان کربلا، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، قم، 1379، ص 189- 190 .
4) مرکز تحقیقات باقرالعلوم و سازمان تبلیغات اسلامى، موسوعة کلمات الامام الحسین علیه السلام، نشر معروف، قم، 1374، ص 315 .
5) آنگاه که والى مسلمین کسى چون یزید باشد، باید با اسلام خداحافظى کرد .
6) مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، صدرا، تهران، 1377، ج 17، ص 439 .
7) محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، دار احیاء التراث العربى، بیروت، 1403 ق، ج 44، ص 382 .
8) نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 73 .
9) همان، خطبه 175 .
10) سوره طه، آیه 79 .
11) سیدبن طاووس، اللهوف فى قتلى الطفوف، منشورات المطبعة الحیدریة، نجف، 1369، ص 10 .
12) موسوعة کلمات الحسین علیه السلام، ص 289 .
13) نهج البلاغه، خطبه 216 «فلیست تصلح الرعیة الا بصلاح الولاة‏» .
14) محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 23، ص 22 .
15) رک: نهج البلاغه، خطبه 97 .
16) شیخ مفید، الارشاد، مؤسسة آل‏البیت، قم، 1413 ق، ج 2، ص 39 .
17) سیدبن طاووس، پیشین، ص 10 .
18) محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 44، ص 377 .
19) همان، ص 381 .
20) همان، ص 261 .

 

تبلیغات