آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۶

چکیده

متن

قسمت نخست این نوشتار در شماره پیشین فصلنامه «تاریخ در آینه پژوهش» ارائه شد. در آن جا، کتاب مشاکلة الناس لزمانهم نوشته یعقوبى و نیز نظریه هم شکلى مردم با حاکمان (مندرج در آن کتاب) شناسایى شد. در شناخت نظریه یعقوبى گفته شد وى بر این باور است که در هر دوره زمانى، مردم بر اساس آداب، رفتار و گفتار حاکمان، سلوک مى کنند و با آنان، هم شکلى مى نمایند. هم چنین گذشت که وى، نظریه خود را با تکیه بر شواهد و نمونه هاى تاریخى فراوان به اثبات رسانده است. حال در ادامه نوشتار، نمونه هاى تاریخى مورد استناد یعقوبى و نیز دیدگاه هاى همسو با نظریه او بیان مى شود. باید توجه داشت که دو قسمت نوشتار (در شماره پیشین و شماره حاضر) کاملا به هم مرتبط است.
ب) شیوه بیان نمونه هاى تاریخى2
چنان که گذشت، یعقوبى براى اثبات نظریه خود، به ارائه نمونه ها و مستندات تاریخى پرداخته و بدین منظور، احوال 31 تن از خلفا را شناسایى کرده است. بر این اساس، کتاب مزبور ـ به جز دیباچه کوتاه آن ـ تماماً مشتمل بر بیان نمونه هاى تاریخى است. او نمونه هاى تاریخى را براساس ترتیب خلیفه ها، به طور پى در پى ارائه کرده، به گونه اى که ذیل نام هر خلیفه، ویژگى ها و آداب شناخته شده از آن خلیفه - یک یا چند مورد- و نیز هم شکلى مردم با آن موارد را بیان نموده است. بر این اساس، مى توان گفت شیوه وى در بیان نمونه هاى تاریخى، مشتمل بر مراحل زیر بوده است:
اول: بیان نام خلیفه (حاکم);
دوم: بیان ویژگى ها و آداب خلیفه;
سوم: بیان هم شکلى مردم با ویژگى ها و آداب خلیفه (همه موارد یا برخى از آن ها). گفتنى است که در این مرحله، یعقوبى به سه گونه عمل کرده است:
الف. به صراحت و آشکارا و به طور کلى گفته است که مردم با ویژگى ها و آداب یاد شده از خلیفه هم شکلى مى کردند;
ب. مظاهر و جلوه هایى از هم شکلى مردم با ویژگى ها و آداب یاد شده از خلیفه ارائه کرده است;
ج. شواهدى از هم شکلى برخى از «افراد خاص» با ویژگى ها و آداب یاد شده از خلیفه، بیان نموده است. البته افراد مزبور کسانى بوده اند که از جایگاه سیاسى برجسته یا پایگاه اجتماعى مهمى برخوردار بوده اند. افزون بر سه گونه یاد شده اخیر، گاهى نیز یعقوبى با بیان یک یا چند ویژگى یا رسم از یک خلیفه، اذعان مى کند که آن خلیفه براى اولین بار چنان ویژگى یا رسمى را ابداع کرده است که این امر خود، حکایت از آن دارد که بر هر روى، در همان زمان یا در دوران دیگر، آن ویژگى یا رسم به وسیله دیگران تداوم یافته است، و بدین سان، یکى از مصادیق هم شکلى محقق شده است.
البته گاه یعقوبى پس از بیان یک یا چند ویژگى و رسم از یک خلیفه، در اساس نسبت به بیان هم شکلى مردم با آن موارد، ساکت مانده و به هیچ یک از گونه هاى یاد شده در بالا عمل نکرده است که در این حالت، تشخیص این که آیا منظور وى، هم شکلى مردم با خلیفه بوده، دشوار است. هم چنین ناگفته نماند که در برخى موارد، گاه بدون ذکر ویژگى و رسمى از یک خلیفه، و گاه پس از بیان یکى ـ دو ویژگى و رسم، تصریح کرده است که از آن خلیفه، اخلاق و روشى که مردم با آن هم شکلى کرده باشند، شناخته نشده است.3
ج) جدول تبیین نمونه هاى تاریخى
حال پس از آشنایى با معیارهاى یعقوبى در گزینش نمونه هاى تاریخى و نیز شیوه وى در بیان آن نمونه ها، این زمینه فراهم شده است تا نمونه ها و مستندات نظریه وى تبیین گردد. بى گمان، انجام چنین کارى بس ضرورت دارد، چرا که با انجام آن، هم شناخت بهترى از نظریه یعقوبى به دست مى آید و هم ارزیابى و داورى درباره آن تسهیل مى شود.
براى تبیین نمونه ها و مستندات تاریخى وى، البته روش آسان این بود که نمونه ها از روى متن عربى به فارسى برگردانده و بیان شود. اما در این نوشتار تلاش شده است تا فراتر از این اندازه، نمونه ها تبیین گردند، به گونه اى که هر نمونه، بیان گر یک مستند -به معناى واقعى- براى اصل نظریه باشد. بدین منظور در این جا، نمونه هاى تاریخىِ مندرج در متن کتاب مشاکلة الناس با نظم و سازماندهى خاص در قالب جدول ارائه شده است. در این جدول بدون آن که چیزى بر متن اصلى کتاب افزوده یا از آن کاسته شود و بدون آن که مفهوم و اصطلاحى به متن، تحمیل و تزریق گردد، کوشش شده است تا نمونه ها بر اساس بخش هاى زیر تبیین شود:
1. نام خلیفه (حاکم);
2. ویژگى ها و آداب خلیفه: در این جا از مواردى که مردم در آن موارد با خلیفه، هم شکلى مى کردند یاد شده است;
3- بیان هم شکلى مردم:چگونگى بیان هم شکلى مردم با خلیفه در متن کتاب به سه گونه بیان شده است: الفـ بیان کلى و صریح، بـ بیان جلوه ها و مظاهر، جـ بیان هم شکلى افراد خاص. البته پیش تر، در بررسى شیوه بیان نمونه هاى تاریخى، موارد یاد شده و نیز برخى موارد فرعى شناسایى شد;
4. ویژگى ها و آداب دیگر: در این قسمت، مواردى از ویژگى ها و آداب خلیفه که در متن کتاب ذکر شده، اما نسبت به بیان هم شکلى مردم با آن موارد سکوت اختیار گردیده، ارائه شده است;
5. توضیحات: توضیحاتى که در متن کتاب بیان شده و ارائه آن ها به شناخت بهتر نسبت به نمونه تاریخى مورد سخن، موکول شده است.
شایان توجه است که از پنج بخش یاد شده در بالا، بخش هاى 1، 2 و 3 در بیشتر نمونه هاى تاریخى، و بخش هاى 4 و 5 در برخى از آن ها بیان شده است. اکنون جدول نمونه ها و مستندات تاریخى یعقوبى که روى هم رفته مشتمل بر 31 نمونه کلى است، براساس بخش هاى یاد شده در بالا و با تکیه بر متن کتاب مشاکلة الناس ارائه مى شود:

ردیف
نام خلیفه (حاکم)
ویژگى ها و آداب
(مواردِ «هم شکلى»)
بیان «هم شکلىِ» مردم (چگونگى بیان
آن در متن کتاب)
ویژگى هاوآدابِ دیگر
توضیحات
1.
ابوبکر (11ـ13 ق)
ـ زهد و تواضع;
ـ استفاده از جامه هاى ساده.
* به دوگونه:
الف. بیان جلوه ها: اشراف عرب و ملوک یمن که به نزد خلیفه آمده بودند و جامه هاى فاخرى بر تن داشتند، با مشاهده وضع وى، آن جامه ها را درآوردند و همانند خلیفه لباس هاى ساده پوشیدند.
ب. بیان هم شکلىِ افراد خاص: «ذوالکلاع» ـ ملک حمیر ـ و «اشعب بن قیس» ـ ملک کنده ـ با خلیفه هم شکلى کردند. این دو، پیش از گروش به اسلام، به سبکى شاهانه مى زیستند، اما پس از آن، با مشاهده وضع خلیفه، ساده پوشى گزیدند.(1)
2.
عمربن خطاب
(13ـ23ق)
ـ تواضع;
ـ استفاده از جامه ها و خوردنى هاى ساده و سخت، استفاده از مرکب شتر (و نه اسب).
* به دوگونه:
الف. بیان کلى: اصحاب پیامبر(صلى الله علیه وآله)، کارگزاران و امیران خلیفه، به او شباهت مى جستند.
ب. بیان هم شکلىِ افراد خاص: «ابوعبیده جرّاح»» استاندار شام،
«سلمان فارسى» والى مدائن و «عمیر بن سعد انصارى» سپهسالار حمص با خلیفه هم شکلى داشتند.(2)
3.
عثمان بن
عفان (23ـ35ق)
ـ انباشتنِ مال و مِلک فراوان
* به دوگونه:
الف. بیان کلى: مردم و اصحاب پیامبر(صلى الله علیه وآله) از رفتار خلیفه پیروى مى کردند.
ب. بیان هم شکلىِ افراد خاص: از اصحاب پیامبر(صلى الله علیه وآله)، کسانى چون زبیر، طلحه، عبدالرحمن بن عوف، سعدبن ابىوقاص، زید بن ثابت، یعلى بن منیّه تمیمى و مقداد با خلیفه هم شکلى داشتند.(3)
* ویژگى ها و آداب دیگر:
ـ جود و سخاوت;
ـ صله رحم، و بالا بردن خویشاوندان (در مناصب).
4.
امیرمؤمنان
على ابن ابى طالب(ع)
(35ـ40ق)
ـ انشاى خطبه ها و سخنانِ [حکیمانه و] فراوان (بالغ بر چهارصد مورد).
* به یک گونه:
الف. بیان جلوه ها: مردم، خطبه هاى على(علیه السلام) را حفظ مى کردند، و آن ها را در خطبه ها و گفتار خود به کار مى بردند، و آن خطبه ها در میان مردم رواج داشت.(4)
* توضیحات:
ـ دوران خلافت على(علیه السلام) با جنگ سپرى شد، و آن حضرت نه مِلک و مالى اندوخت، و نه جامه نویى پوشید (ابداع کرد).
ردیف
نام خلیفه (حاکم)
ویژگى ها و آداب
(مواردِ «هم شکلى»)
بیان «هم شکلى» مردم (چگونگى بیان
آن در متن کتاب)
ویژگى هاوآداب دیگر
توضیحات
5.
معاویة بن ابى
سفیان (41ـ60ق)
ـ ساختنِ کاخ ها و ابنیه مرتفع، و بر گرفتن املاک;
ـ برپایى تشریفات، شامل موارد زیر:
ـ قرار دادن نگهبانان و پاسبانان و پرده داران، ایجاد «مقصوره» (جایگاه ویژه پیش نماز در مساجد);
ـ استفاده از چارپایان تندرو;
ـ استفاده از جامه هاى فاخر، و سفارش ساختِ پارچه هاى گرانبها به بافندگان در سایر بلاد.
* به دوگونه:
الف. بیان کلى: افراد خاندان، فرزندان و کارگزاران خلیفه، روش او را در پیش گرفتند، و کارهایى همانند کارهاى وى انجام دادند.
ب. بیان هم شکلىِ افراد خاص: «عمروعاص» استاندار مصر، «عبدالله بن عامر بن کریز» والى بصره، «زیاد» استاندار عراق، «مسلمة بن مخلد» دیگر استاندار مصر و «عقبة بن عامر جُهَنى» دیگر استاندار مصر با خلیفه هم شکلى داشتند.(5)
6.
یزیدبن
معاویة (60ـ64ق)
ـ «گذراندن زندگى در همراهى با»:
شادمانى (مطرب)، هوسرانى (لهو)، شراب خوارى، سگان و پرندگان شکارى.(6)
* به یک گونه:
ـ بیان جلوه ها: موارد یاد شده بر اصحاب و اطرافیان خلیفه غالب شد. در عصر وى، غنا و آوازه خوانى در مکه و مدینه علنى شد; ابزار لهو و بازى به کار گرفته شد; و اشراف، شرابخوارى را آشکار کردند.(7)
7.
عبدالملک بن مروان
(65ـ86ق)
ـ علاقه مندى به ستوده شدن در قالب شعر (اشعار مدح آمیز).
ـ خونریز بودن، و اقدام سریع در ریختن خونِ مردمان.
* به دوگونه:
الف. بیان جلوه ها: در عصر این خلیفه، شاعران بزرگ همچون جریر، فرزدق و أخطل پیدایش یافتند، و بازار شعر، رونق پیدا کرد. هم چنین، شاعران براى دریافتِ پاداش در مدح امیران و اشراف، شعر سرودند.
* به دو گونه:
الف. بیان کلّى: کارگزارانِ خلیفه، بر روش و طریقه او بودند.
ب. بیان هم شکلىِ افراد خاص: «حجّاج» استاندار عراق، «مهلّب» استاندار خراسان، «هشام بن اسماعیل مخزومى) والى مدینه، «عبدالله بن عبدالملک» استاندار مصر، «موسى بن نصیر لخمى» استاندار مغرب، «محمدبن یوسف ثقفى» (برادر حجاج) استاندار یمن و «محمد بن مروان» استاندار جزیره و موصل، با خلیفه هم شکلى داشتند، و همگى بسیار ستمگر بودند.(8)
ویژگى ها و آداب دیگر:
ـ دلیرى;
ـ دوراندیشى;
ـ خساست و
تنگ چشمى
ردیف
نام خلیفه (حاکم)
ویژگى ها و آداب
(مواردِ «هم شکلى»)
بیان «هم شکلى» مردم (چگونگى بیان
آن در متن کتاب)
ویژگى هاوآداب دیگر
توضیحات
8.
ولیدبن عبدالملک
(86ـ96ق)
ـ تکبر، خودکامگى
و ستمگرى.
* به دوگونه:
الف. بیان کلى: کارگزاران خلیفه در همه سرزمین ها، به روش و طریقه او بودند.
ب. بیان هم شکلىِ افراد خاص: «حجاج» استاندار عراق، «عثمان بن حیان» استاندار حجاز، «محمدبن یوسف» استاندار یمن»، «قرة بن شریک» استاندار مصر و «موسى بن نصیر» استاندار إفریقیه، با خلیفه هم شکلى داشتند، و زمین را از جور و ستم آکنده ساختند.(9)
* ویژگى ها و آداب دیگر:
ـ ساختن مساجد، از جمله مسجد شهر دمشق.
9.
سلیمان بن عبدالملک
(96ـ99ق)
ـ استفاده بسیار از جامه هاى نازک و فاخر، به ویژه نوعى جامه پر نفش و نگار و زربافت موسوم به «وشى».
* به یک گونه:
ـ بیان جلوه ها: افراد خاندان، کارگزاران، اصحاب، خادمان، همه ساکنانِ خانه خلیفه ـ حتى آشپز او ـ همانند خلیفه بودند و جامه «وشى» مى پوشیدند.(10)
* ویژگى ها و آداب دیگر:
ـ بسیار پرخور بودن.
10.
عمربن عبدالعزیز
(99ـ101ق)
ـ تواضع;
ـ زهد و دین دارى;
ـ نزدیکى جستن به اهل فضل.
ـ منع از لعن گفتن بر على(علیه السلام);، و جایگزین کردن این ادعا: «اللهم اغفرلنا و لاخواننا الذین سبقونا بالایمان و...».
* به یک گونه:
بیان کلّى: کارگزاران خلیفه، به روش و طریقه او سلوک مى کردند.
* به یک گونه:
بیان جلوه ها: تا زمان نگارش کتاب (مشاکلة الناس)، مردم در خطبه ها، دعاى یادشده را به کار برده اند..(11)
* ویژگى ها و آداب دیگر:
ـ عزل کارگزاران پیشین، و نصب افراد شایسته به جاى آنان;
ـ رفع جور و ستمى که در ادوار گذشته بر مردم روا مى شد.
11.
یزیدبن عبدالملک
(101ـ105ق)
ـ اقدام سریع در ریختنِ خون مردمان، و ستاندنِ اموال شان.
* به یک گونه:
بیان جلوه ها: کارگزاران این خلیفه، به روش ستمگرى پیشین ـ پیش تر از «عمربن عبدالعزیز» ـ بازگشتند.
* توضیحات:
وى، نخستین خلیفه اى بود که کنیزى رامش گر به دربار خود راه داد. هم چنین بر امور حکومت او، کنیز آوازه خوانى به نام «جبابة» تسلط یافت..(12)
ردیف
نام خلیفه (حاکم)
ویژگى ها و آداب
(مواردِ «هم شکلى»)
بیان «هم شکلى» مردم (چگونگى بیان
آن در متن کتاب)
ویژگى هاوآداب دیگر
توضیحات
12.
هشام بن عبدالملک
(105ـ125ق)
ـ خساست و تنگ دستى; انباشتن اموال و هزینه کردن آن در آبادسازى مِلک و زمین، و تهیه جامه ها و فرش هاى نیک، بدون بذل و اعطاى پاداش به دیگران.
* به یک گونه:
ـ بیان کلّى: همه مردم، به روش و طریقه خلیفه بودند، و اموال خود را نگاه مى داشتند و به دیگران بخششى نمى کردند، تا آن جا که بنا به گفته اى، دوران این خلیفه، سخت ترین روزگار بر مردم بوده است..(13)
* ویژگى هاو آداب دیگر:
ـ درشت گویى و
تندخویى
13.
ولیدبن یزید
بن عبدالملک
(125ـ126ق)
ـ «گذراندنِ زندگى با»: شرابخوارى، هوسرانى (لهو)، شادمانى (طرب) و گوش دادن به غنا (آوازه خوانى)
* به یک گونه:
ـ بیان جلوه ها: در عصر این خلیفه، خوانندگانى چون ابن سریح، معبد، عزیض و دیگران پیدایش یافتند. بر طبقه اشراف، میل به غناچیرگى یافت، و مردم مراسم شادمانى برپا کردند.
* ویژگى ها و آداب دیگر:
ـ پُر رویى، بى شرمى و هرزگى.
* توضیحات:
ـ وى، نخستین خلیفه اى بود که خوانندگان از دیگر بلاد به سوى او مى آمدند، و با هوسبازان هم نشینى مى کرد، و آشکارا از شراب و ابزار لهو و ساز و آواز استفاده مى کرد..(14)
14.
یزیدبن ولیدبن
عبدالملک (126ق)
ــــــــــ
ـــــــــــ
* ویژگى ها و آداب دیگر:
ـ پیروى کردن از اندیشه «اعتزال» و احتجاج ورزیدن بر آن.
* توضیحات:
روزگار این خلیفه، دوامى نداشته است تا اخلاق و روش او شناخته شود.(15)
ردیف
نام خلیفه (حاکم)
ویژگى ها و آداب
(مواردِ «هم شکلى»)
بیان «هم شکلى» مردم (چگونگى بیان
آن در متن کتاب)
ویژگى هاوآداب دیگر
توضیحات
15.
مروان بن محمد
(127ـ132ق)
کاتبِ خلیفه و رئیس دیوان رسائل: عبدالحمید بن یحیى بن سعید
ـ آشکار ساختن تعصّبات قومى.
ـ طولانى کردن نامه ها و به کار بردنِ «تحمیدات» (ستایش گویى ها) در آن ها.
* به یک گونه:
ـ بیان کلّى: وى «عصبیّت» را آشکار ساخت، و آن را در میان مردم به وجود آورد.
* به یک گونه:
بیان کلّى: پس از وى، مردم در ابتداى نامه هاى خود «تحمیدات» به کار بردند.(16)
* توضیحات:
ـ همه دوران این خلیفه، در جنگ سپرى شده است.
16.
ابوالعباس سفّاح
(132ـ136ق)
ـ ایراد خطبه، روى منبر در حال «ایستاده» (بر خلاف امویان که در حال نشسته خطبه مى خواندند.)
ـ شتاب در فرمان دادن به ریختنِ خون مردمان.
* به یک گونه:
ـ بیان کلى: مردم از روش خلیفه پیروى کردند.
* به یک گونه:
ـ بیان هم شکلى افراد خاص: «اشعث» در مغرب، «صالح بن على» در مصر، «حازم بن خزیمة» و «حمید بن قطبه» در عراق، «عبدالله بن على» در شام، «داود بن على» در حجاز و «یحیى بن محمد» در موصل، با خلیفه هم شکلى داشتند، و خون مردمان مى ریختند.(17)
* ویژگى ها و آداب دیگر:
ـ سخاوت و جود.
17.
ابوجعفر منصور
(136ـ158ق)
رأى دادن در زمینه علوم و روایت کردن حدیث
ـ به کار گرفتنِ موالیان و غلامان (غیر عرب) و مقدّم داشتن آنان بر عرب ها.
* به یک گونه:
ـ بیان جلوه ها: در عصر این خلیفه، علوم مردم و نیز روایات شان فراوان شد.
* به یک گونه:
ـ بیان کلّى: پس از او، خلفاى دیگر از روش وى پیروى کردند.
توضیحات:
ـ وى، اولین خلیفه اى بود که اقدامات زیر را انجام داد:
به خدمت گرفتن منجمّنان; ترجمه کتاب هاى کهن عجمى به عربى; بناى شهر «بغداد» و اقامت در آن; جدایى افکندن میان فرزندان عباس (عباسیان) و فرزندان ابوطالب (طالبیان)، در حالى که پیش تر، به همه آنان «هاشمى» گفته مى شد.(18)
ردیف
نام خلیفه (حاکم)
ویژگى ها و آداب
(مواردِ «هم شکلى»)
بیان «هم شکلى» مردم (چگونگى بیان
آن در متن کتاب)
ویژگى هاوآداب دیگر
توضیحات
18.
مهدى
(158ـ169ق)
ـ سخاوت و جود
* به یک گونه:
ـ بیان کلّى: مردم، بر روش و طریقه خلیفه بودند، و بدو شباهت مى جستند.(19)
* توضیحات:
ـ اقدامات مهم وى عبارت است از: تصمیم به کشتار «زندیقان»; بازسازى «مسجد الحرام» و «مسجد النبى(ص)»
19.
هادى موسى بن مهدى
(169ـ170ق)
ـ تکبّر:
در هنگام حرکت، پیشاپیش او، مردانى مجهّز، با شمشیرهاى از نیام برکشیده، با تیر و کمان حرکت مى کردند.
* به یک گونه:
ـ بیان کلى: کارگزاران خلیفه، به او شباهت جستند، و به روش و طریقه او سلوک کردند.(20)
20.
هارون الرشید
(170ـ193ق)
ـ گذراندنِ زندگى در دو کار:
حج و جهاد;
ـ ساختنِ ابنیه در مکه و مدینه و در مسیر آن جا و ساختنِ دژهاى جنگى در مناطق مرزى (مانند طرسوس)
ـ ضرب سکه هاى تخت از نقره ناب; مهارت در تیراندازى و ارج نهادن به تیراندازان; پرداختن به بازى هاى شطرنج و نرد، و اعطاى مستمرى به بازى کنندگان; برده گرفتن از «بنى هاشم»; (وى، نخستین خلیفه اى بود که هر یک از موارد یادشده را انجام داده است.)
* به دو گونه:
ـ بیان کلى: افراد خاندان، کارگزاران، کاتبان و اطرافیان خلیفه، به او شباهت جستند، به طورى که هرکس در هر یک از مناطق مکه، مدینه و طرموس خانه اى مى ساخت.
ـ بیان هم شکلى افراد خاص: «امّ جعفر» (زبیدة) همسر خلیفه و «برمکیان» وزیران خلیفه، با او بیشترین «هم شکلى» داشتند.
* به یک گونه:
ـ بیان کلّى: همه مردم به خلیفه شباهت جستند، و بر راه و روش وى سلوک کردند.
ویژگى ها و آداب دیگر:
ـ بر سر نهادنِ نوعى کلاه دراز.
ـ نگارش شعار «لا اله الا الله، محمد رسول الله» با خط سفید بر پرچم هاى سیاه.
(وى، نخستین خلیفه اى بوده که هر یک از موارد یاد شده را انجام داده است.)
ردیف
نام خلیفه (حاکم)
ویژگى ها و آداب
(مواردِ «هم شکلى»)
بیان «هم شکلى» مردم (چگونگى بیان
آن در متن کتاب)
ویژگى هاوآداب دیگر
توضیحات
برمکیان
(وزیران خلیفه)
امّ جعفر زبیده
(همسر خلیفه)
نگارش عبارتِ «و أسأله ان یصلّى على محمد عبده و رسوله(صلى الله علیه وآله)» در ابتداى نامه ها (وى، نخستین خلیفه اى بود که چنین کرد.
ـ علاقه مندى نسبت به حکمت و علم کلام و مناظره (درمورد یحیى بن خالد برمکى، چنین گفته شده است.)
ـ جود و بخشندگى، و اعطاى اموال.
ـ حفر چشمه و چاه براى تأمین آب مورد نیاز حاجیان مکه، احداث سقّاخانه ها و وضوخانه ها در مکه و عرفات.
ـ ساختن منزلگاه هایى ویژه «ابناء السبیل»، (افراد در راه مانده) در منا، و نیز در مناطق مرزى; احداث بیمارستان ها; وقف اموال فراوان در رفع نیاز فقیران و مصارف خیر; استفاده از تاجى آراسته به زر و سیم و گوهر; استفاده از جامه هاى فاخر موسوم به «وشى»; گماشتن خدمتکارانى ویژه، براى نامه رسانى و انجام امور دیگر.
* به یک گونه:
ـ بیان کلّى: پس از او، خلفاى دیگر از روش وى پیروى کردند.
* به یک گونه:
ـ بیان جلوه ها: در دوران وزارت یحیى بن خالد، دانشمندان متخصص در علم کلام فراوان شدند، و به جدول و مناظره و نگارش کتاب پرداختند.
* به یک گونه:
ـ بیان کلّى: همه مردم و کارگزاران برمکیان به آنان شباهت جستند تا آن جا که دورانِ «هارون الرشید» به علت فراوانى شمارِ بخشش گران به «ایام العُرس» (روزگار عروسى) شهرت یافته است.
* به یک گونه:
ـ بیان کلّى: مردم، در همه کارهاى «ام جعفر»، به او شباهت جستند.
* توضیحات:
«ام جعفر» در پىِ پیشى گرفتن بر هارون الرشید و رقابت با وى بوده است.(21)
ردیف
نام خلیفه (حاکم)
ویژگى ها و آداب
(مواردِ «هم شکلى»)
بیان «هم شکلى» مردم (چگونگى بیان
آن در متن کتاب)
ویژگى هاوآداب دیگر
توضیحات
21.
محمد الامین
(193ـ198ق)
امّ جعفر زبیده
(مادر خلیفه)
ـــــــــــ
ـ در مواجهه با اقدام خلیفه در ارج نهادن بر غلامان مرد، براى نخستین بار، اقدام به برگرفتن کنیزانى بلندقامت و خوش رو کرد، و آنان را بدون پوشش سر ـ و با جامه هاى نیک ـ به سوى خلیفه فرستاد و نیز آنان را میان مردم آشکار ساخت.
ـــــــــــ
* به یک گونه:
ـ بیان جلوه ها: مردم از خواص، عوام، همانند «ام جعفر» کنیزانى پُر گیسوان برگرفتند و به آنان جامه هاى نیک پوشاندند که این کنیزان، «غلامیات» نام یافتند.(22)
* ویژگى هاو آداب دیگر:
ـ ارج نهادن بر غلامان.
* توضیحات:
ـ دوران خلافت وى کوتاه بود، تا اینکه کشته شد.
22.
مأمون
(198ـ218 ق)
ـ اظهار اعتقاد به عدل و توحید، و همنشینى با دانشمندان علم کلام، فقیهان و ادیبان و اعطاى مستمرى به آنان.
ـ جود و بخشندگى و
اعطاى اموال.
* به یک گونه:
ـ بیان جلوه ها: در عصر این خلیفه، دانشمندان علم کلام فراوان شدند، و هر کس در تأیید دیدگاه خلیفه و ردّ مخالفان وى کتابى مى نگاشت.
* به دو گونه:
ـ بیان کلّى: اطرافیان، وزیران، کاتبان و امراى نظامى خلیفه، شیوه و کار وى را مى پذیرفتند، و بر روش و طریقه وى سلوک مى کردند.
ـ بیان هم شکلى افراد خاص: «حسن بن سهل»، «حمید بن عبدالحمید طوسى»، «غسان بن عباد»، «عبدالله بن طاهر»، «على بن هشام»، «احمدبن یوسف» کاتب خلیفه و «فرج رخجى» با خلیفه هم شکلى داشتند (در متن کتاب، درباره هم شکلى ایشان با خلیفه در بخشش اموال به دیگران، جزئیاتى بیان شده است.)
* توضیحات:
ـ مأمون به دانش نجوم مى پرداخت، و به مطالعه کتاب هاى کهن علاقه مند بود و به روش پادشاهان فارس عمل مى کرد.
* ویژگى ها و آداب دیگر:
ـ گذشت از خطاها و سرکشى هاى دیگران، با وجود توان بر انتقام. (با بیان جزئیاتى فراوان در این باره در متن کتاب.)
ردیف
نام خلیفه (حاکم)
ویژگى ها و آداب
(مواردِ «هم شکلى»)
بیان «هم شکلى» مردم (چگونگى بیان
آن در متن کتاب)
ویژگى هاوآداب دیگر
توضیحات
نگارش عبارتِ «بسم اللّه الرحمن الرحیم» در ابتداى نامه ها;
ـ تعیین دیوانى مخصوص جهت پرداخت مستمرى ثابت به سپاهیان;
ـ امضاى نامه هاى حکومتى به وسیله کاتب خلیفه (پیش تر، به وسیله نویسنده نامه امضا مى شد.)
* به یک گونه:
ـ بیان جلوه ها: پس از این خلیفه، موارد یاد شده، دوام یافت.(23)
23.
معتصم
(218ـ227ق)
ـ پوشیدن لباس هایى با آستین هاى تنگ
ـ پوشیدن چکمه هایى بزرگ و نیز کلاه چهار گوش موسوم به «الشاشى المعتصمیة».
ـ سوارى بر مرکب، بر زین هایى مخصوص (السررج المکشوفه؟)
ـ استفاده از افزارهاى عجمى (غیرعرب)
* به یک گونه:
ـ بیان جلوه ها: مردم، آستین جامه هاى خود را تنگ کردند.
* به یک گونه:
ـ بیان کلّى: مردم، به خلیفه شباهت جستند، و این گونه کفش و کلاه پوشیدند.
* به یک گونه:
ـ بیان کلّى: مردم به خلیفه شباهت جستند.(24)
* ویژگى ها و آداب دیگر:
ـ پیروى از باورهاى مأمون (خلیفه پیشین) در مسائل دینى;
ـ اهتمام به سوارکارى.
* توضیحات:
ـ «ابن ابى دؤاد» بر امور خلافت چیره بود.
24.
واثق
(227ـ232ق)
ـ پیروى از باورهاى مأمون و معتصم (دو خلیفه پیشین) در مسائل دینى و اعتقاد به «عدل»;
ـ اظهار باورهاى مزبور و آزمودن باورهاى دیگران;
ـ مجازات و زندانى کردنِ مخالفان باورهاى خلیفه;
ـ ردّ شبهاتِ مخالفان (طى فرمان خلیفه به قضات).
* به یک گونه:
ـ بیان جلوه ها: باورهاى خلیفه بر مردم چیره شد، و مردم مى کوشیدند با اظهار باورهاى موافقِ خلیفه، به قضات، و نیز به «ابن ابى دؤاد» ـ شخص پرقدرت این دوران ـ تقرّب جویند.(25)
* ویژگى ها و آداب دیگر:
ـ پر خورى;
ـ اعطاى صدقات و خیرات فراوان;
ـ زیر نظر داشتن خاندان خود در همه بلاد، و رسیدگى به امور آنان.
ردیف
نام خلیفه (حاکم)
ویژگى ها و آداب
(مواردِ «هم شکلى»)
بیان «هم شکلى» مردم (چگونگى بیان
آن در متن کتاب)
ویژگى هاوآداب دیگر
توضیحات
25.
متوکل
(232ـ247ق)
ـ ردّ باورهاى «واثق» (خلیفه قبلى)، و اظهار اعتقاد به باورهاى اهل سنّت;
ـ آزاد سازى زندانیانى که به علت مخالفت با باورهاى واثق، قبلا زندانى شده بودند;
ـ منع از مجادله.
ـ ساختن «رواق»ها (بخش هاى جلوى خانه) با قرار دادن درهایى براى آن ها.
ـ استفاده از جامه هاى ابریشمى.
ـ شوخى کردن، و آزاد گذاردن یاوه گویى و مسخره بازى در مجلس خود (نخستین خلیفه اى که چنین کرده است.)
* به یک گونه:
ـ بیان جلوه ها: مردم، باورهاى خلیفه پیش (واثق) را رها کردند. هم چنین، جدل و مناظره از میان مردم رخت بر بست.
* به یک گونه:
ـ بیان جلوه ها: همه مردم در شهر «سامره» چنین بناهایى ساختند.
* به یک گونه:
ـ بیان جلوه ها: همه کسانى که در خانه خلیفه بودند چنین لباس هایى مى پوشیدند.
* به یک گونه:
ـ بیان جلوه ها: این امور در میان مردم رواج یافت.(26)
* ویژگى ها و آداب دیگر:
ـ ساختن زندان ها.
توضیحات:
ـ این خلیفه به محدثان فرمان داد که احادیث خود را بر مردم بازگویند.
ـ روزگار این خلیفه، نیک و پرمنفعت بوده است.
ـ «فتح بن خاقان» بر خلیفه چیرگى داشت، و مردم از شرّ او ایمن نبودند.
26.
منتصر
(247ـ248ق)
ـــــــــــ
ـــــــــ
* ویژگى ها و آداب دیگر:
ـ خساست و تنگ چشمى.
* توضیحات:
ایام این خلیفه دوامى نداشت تا اخلاق و روش او شناخته شود.(27)
ردیف
نام خلیفه (حاکم)
ویژگى ها و آداب
(مواردِ «هم شکلى»)
بیان «هم شکلى» مردم (چگونگى بیان
آن در متن کتاب)
ویژگى هاوآداب دیگر
توضیحات
27.
مستعین
(248ـ251ق)
ـــــــــــ
ـــــــــ
* ویژگى ها و آداب دیگر:
ـ پوشیدن لباس هایى با آستین هاى بسیار گشاد، و استفاده از کلاه هاى کوچک و کوتاه. (وى نخستین خلیفه اى بوده که چنین کرده است.
* توضیحات:
ـ از وى، روش و طریقه اى شناخته نشده است که مردم از آن پیروى کرده باشند.
ـ وى، از خلافت «خلع» شد.(28)
28.
معتز
(251ـ255 ق)
سوارکردن بر چارپا همراه با زیورآلات زرین (پیش از او، خلفا با اندک زیورى از سیم، سوارى مى کردند.)
به یک گونه:
ـ بیان کلى: مردم در سوارى کردن همراه با زیورآلات زرّین، از خلیفه پیروى کردند.
توضیحات:
از وى، اخلاقى که ستوده یا نکوهش شده باشد، شناخته نشده است. (29)
29.
مهتدى
(255ـ256ق)
ـــــــــــ
ـــــــــــــ
ویژگى ها و آداب دیگر:
پرداختن به امر قضاوت، به طور مباشر و مستقیم با جلوس در محکمه; نزدیک شدن به فقیهان; کاستن از جامه و فرش (کاستن از تشریفات).
* توضیحات:
این خلیفه بر آن شد تا همانند عمربن عبدالعزیز به بنى هاشم (علویان) نزدیکى جویند.(30)
ردیف
نام خلیفه (حاکم)
ویژگى ها و آداب
(مواردِ «هم شکلى»)
بیان «هم شکلى» مردم (چگونگى بیان
آن در متن کتاب)
ویژگى هاوآداب دیگر
توضیحات
30.
معتمد
(256ـ279ق)
ــــــــــــــ
ــــــــــــــ
ویژگى ها و آداب دیگر:
ـ برگزیدن «لذّت»، روى آوردن به آلات لهو و بازى.
* توضیحات:
ـ خلافت وى، دوامى نداشت، و به وسیله برادرش «ابواحمد» زندانى شد.(31)
31.
معتضد
(279ـ289ق)
ـــــــــــ
ـــــــــــــ
ویژگى ها و آداب دیگر:
ـ زیرکى و دور اندیشى.(32)
پى نوشت جدول
1. ر.ک: یعقوبى، مشاکلة الناس لزمانهم، ص9ـ10.
2. در متن کتاب درباره هم شکلى هریک از افراد یاد شده، ماجرایى بیان شده است، ر.ک: همان، ص11ـ12.
3. در متن کتاب درباره اموال گرد آمده توسط خلیفه و نیز راجع به هم شکلى هر یک از افراد یاد شده، جزئیاتى بیان شده است، ر.ک: همان، ص13ـ14.
4. ر.ک: همان، ص15.
5. در متن کتاب، راجع به هم شکلىِ هر یک از افراد یاد شده با خلیفه در جمع آورى اموال فراوان، جزئیاتى بیان شده است، ر.ک: همان، ص16ـ17.
6. در متن کتاب چنین است: «صاحب طرد و جوارح و کلاب و لهو و منادمة على الشراب». در عبارت مزبور «صاحب» به معناى «هم نشین» است که در نوشتار حاضر، به معناى «گذراندن زندگى در همراهى با...» ترجمه شد. هم چنین در عبارت یاد شده «طرد» آمده که به گمان قوى اشتباه رخ داده و «طرب»منظوربوده است.ر.ک:یعقوبى،همان،ص18.
7. ر.ک: همان، ص18.
8. ر.ک: همان.
9. ر.ک: همان، ص19.
10. ر.ک: همان.
11. ر.ک: همان، ص19ـ20.
12. ر.ک: همان، ص20.
13. ر.ک: همان.
14. ر.ک: همان، ص21.
15. ر.ک: همان.
16. ر.ک: همان.
17. ر.ک: همان، ص22.
18. ر.ک: همان، ص22ـ23.
19. ر.ک: همان، ص23ـ24.
20. ر.ک: همان، ص24.
21. ر.ک: همان، ص24ـ27.
22. ر.ک: همان، ص27.
23. ر.ک: همان، ص27ـ31.
24. ر.ک: همان، ص31ـ32.
25. ر.ک: همان، ص32.
26. ر.ک: همان، ص32ـ33.
27. ر.ک: همان، ص33.
28. ر.ک: همان، ص34.
29. ر.ک: همان.
30. ر.ک: همان.
31. ر.ک: همان، ص 34ـ35.
32. ر.ک: همان، ص35.
3- مبانى نظریه «هم شکلى مردم با حاکمان» و دیدگاه هم سو
بى گمان بررسى مبانى نظریه یعقوبى و شناخت نظریه هاى هم سو با آن، خود نیازمند پژوهشى جداگانه و مفصل است. از این رو، آن چه در این جا مطرح مى شود، تنها درآمدى بر انجام چنان پژوهشى است. حال، پیش از هر سخنى، نخست، توضیح کوتاهى درباره گستره نظریه یعقوبى ارائه مى کنیم.
در این باره، با توجه به نمونه ها و مستندات تاریخى ارائه شده از سوى یعقوبى ـ که پیش تر شناخته شد ـ مى توان دریافت که گستره و قلمرو نظریه وى عبارت است از: فرهنگ و تغییرات فرهنگى. البته درباره فرهنگ،4 تعاریف بسیارى ارائه شده است، اما روى هم رفته این اصطلاح جنبه هاى غیر مادى از زندگى انسانى، همچون باورها، هنرها، اخلاق و آداب و رسوم را شامل مى شود. هم چنین بنا به تعبیرى، فرهنگ، رفتارهاى آموخته شده، عقاید و آرایى را در برمى گیرد که خصوصیت یک جامعه یا یک جمعیت خاص را مشخص مى کند.5
در تحقیقات فرهنگ شناختى بر این سخن تأکید مى شود که فرهنگ، متغیر، ولى ثابت است. این سخن بدین معناست که تغییر و تطور در زمینه هاى فرهنگى به اندازه اى کُند و آرام صورت مى گیرد که در مشاهدات و ملاحظات روزمره، محسوس نیست و تقریباً ثابت به نظر مى رسد، و حال آن که هر کدام از زمینه هاى فرهنگى، مانند لباس، خوراک، زبان، آداب و رسوم را هرگاه در یک برش زمانى نسبتاً بلند مدت - مثلا چند دهه - مقایسه کنیم، این تغییر و تطور به روشنى معلوم مى شود. هم چنین جالب توجه است که فرهنگ شناسان، روى کار آمدن یا برکنار شدن یک رهبر سیاسى پر قدرت را به عنوان یکى از عواملى که سبب تغییرات فرهنگى سریع مى شود، به شمار آورده اند.
نکته دیگر آن که تغییرات فرهنگى در چهار مرحله تحقق مى یابد:
1ـ نوجویى و نوآورى: این امر با انگیزه هایى، همچون تنوع طلبى و کنجکاوى در آزمایش چیزهاى تازه انجام مى شود;
2ـ پذیرش اجتماعى: نوآورى عرضه شده، مورد تقلید همگانى قرار مى گیرد و به عبارتى، قبول عامه پیدا مى کند;
3ـ طرد انتخابى: عنصر یا عناصر قدیمى فرهنگ، ترک و فراموش مى شوند و نوآورى عرضه شده، به عنوان عنصر جدیدى از فرهنگ جایگزین مى گردد;
4ـ تلفیق و انطباق: گاهى براى پذیرفته شدن یک عنصرِ فرهنگى تازه وارد، بایسته است که در عناصر هم جوار و در ترکیب فرهنگى، تغییراتى به وجود آید که در نتیجه، تغییرى وسیع در زندگى اجتماعى حاصل مى گردد. مثلاً در دوران اخیر، با رواج استفاده از اتومبیل به جاى دُرشکه، این ضرورت به وجود آمده است که پمپ بنزین و نیز تعمیرگاه هاى اتومبیل تأسیس شود.6 اکنون با تکیه بر این آشنایىِ اجمالى نسبت به قلمرو نظریه یعقوبى، در ادامه نوشتارِ حاضر، تلاش مى شود تا مبانى آن نظریه و نیز دیدگاه هاى هم سو با آن به فراخور این مجال، شناسایى گردد:
الف) یک «مثل» و یک «حدیث»
بى گمان، رواج مثل ها و پندهاى حکیمانه در هر جامعه، با برداشت ها و باورداشت هاى اشخاص آن جامعه، مرتبط است. حال باید دانست که از دیرباز در میان عرب زبانان، دو عبارت شهرت و رواج داشته که هر دو با موضوع این پژوهش ارتباط دارد. آن دو عبارت، چنین است:
1- «الناس على دین الملوک (ملوکهم، ملیکهم); مردم بر دین پادشاه (پادشاهان خود، پادشاه خود)اند».
2- «الناس بزمانهم أشبه منهم بآبائهم; مردم به روزگار خود، شبیه ترند تا به پدران خود».
گفتنى است که در پاره اى از منابع، هر دو عبارت یاد شده، به عنوان ضرب المثل شناخته شده است.7 افزون بر این، عبارت دوم بنا به تصریح متون کهن، در واقع از سخنان و احادیث امیر مؤمنان على(علیه السلام) بوده است.8 در این باره، باید توجه داشت که با گذشت زمان، پندهاى بزرگان در میان مردم رواج یافته و در جایگاه یک ضرب المثل به کار برده شده است، چنان که على بن حسین مسعودى (متوفاى 345 یا 346ق) درباره سخنان گهربار رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) به این امر اذعان کرده است.9
رشید الدین وطواط (متوفاى 573 ق) در شرح عبارت دوم به عنوان سخنى از على(علیه السلام) مى نگارد: «مردمان در زمانه، نگرند و به افعال او اقتدا نمایند، هر که را زمانه بنوازد ایشان بنوازند، و هر که را زمانه بیندازد ایشان نیز بیندازند، و بر سنت پدران خویش نروند و به گذشتگان خویش تشبّه نکنند».10 در این جا بدون بررسى پند حکیمانه امام على(علیه السلام) (عبارت دوم) و بدون ارزیابى تفسیر یاد شده از وطواط، باید دانست که عنوان کتاب یعقوبى (مشاکلة الناس لزمانهم) از نظر الفاظ و مفاهیم به پند مزبور بسیار نزدیکى و شباهت دارد. البته پیش تر گذشت که یعقوبى با وجود آن که چنین عنوانى را براى کتاب خود برگزیده است، اما مراد وى هرگز بیان «هم شکلى مردم با زمانه خود» نبوده، بلکه وى در این کتاب بر «هم شکلى مردم با حاکمان خود» تأکید ورزیده است و در این باره، نظریه خود را ارائه کرده، به گونه اى که به طور مشخص، یعقوبى در پى اثبات این دیدگاه بوده است که «مردم با حاکمان خود هم شکلى مى کنند و به آنان شباهت مىورزند». از این رو باید اذعان کرد که از میان دو عبارت یاد شده در بالا، عبارت نخست (الناس على دین ملوکهم) به لحاظ محتوا، با نظریه یعقوبى کاملا هم سو است. در این جا درباره عبارت نخست (مثل)، باید دانست که این عبارت با توجه به آن که بیان گر تطبیق زندگى مردم با زندگى حاکمان است، فراتر از آن که به عنوان یک مثل در متون ادبیات عرب وارد شود، در آن دسته از آثار کهن مسلمانان که در شرح آداب ملوکانه و اندرز دادن به حاکمان نوشته شده، راه یافته است، به گونه اى که حتى مبحث مستقلى از این گونه آثار به بررسى همین موضوع، اختصاص یافته است.
در این باره، گفتنى است که محمد بن على بن طباطبا معروف به ابن طقطقى (660-709 ق) در کتاب ارزش مند الفخرى فى الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیة عنوان یکى از مباحث را الناس على دین ملوکهم (نخستین مثل مورد سخن در این جا) قرار داده و در ذیل آن چنین نوشته است:
بدان که چیزهایى خاص ِ پادشاه است که بدان بر سایر مردم برترى دارد، از آن جمله این است که هرگاه سلطان چیزى را دوست بدارد مردم نیز آن را دوست مى دارند، و هر گاه از چیزى بدش بیاید مردم نیز آن را بد مى شمارند. و چنان چه چیزى مورد پسند وى افتد، مردم طبعاً و یا از روى تظاهر و براى جاى گرفتن در دل وى از این راه، آن را پسندیده مى شمارند، از این روست که گفته اند: الناس على دین ملوکهم، پس باید به هیئت و زىّ مردم در زمان خلفا نگریست که چگونه و به چه نحو بود. و چون این دولت (دولت مغول) بر سر کار آمد[...] مردم چگونه وضع خود را در همه چیز تغییر دادند، و از حیث سخن گفتن و رسوم و آداب و لباس و ارباب در زىّ فرمانروایان خود درآمدند، بدون آن که ایشان مردم را بدان امر، تکلیف کرده; فرمان داده باشند، و یا از آن باز داشته باشند، و لیکن خود مردم فهمیدند که وضع سابقشان در نظر فرمانروایان زشت و منافى با چیزى است که ایشان برگزیده اند. از این رو به زىّ ایشان درآمده، به آنان تقرّب جستند. بدین ترتیب پادشاهان، پیوسته در هر زمان، زىّ و فنى را برگزیده، مردم نیز بدان روى مى آوردند، و به آنان اظهار علاقه مى کردند، و این خود از خصوصیات دولت و اسرار پادشاهى است».11
بى گمان، سخنان یاد شده در بالا از ابن طباطبا نکات ارزش مند و تأمل برانگیزى دربردارد که باید در مجالى جداگانه نقد و ارزیابى شود. اما به طور کلى باید بر صحت سخنان وى پاى فشرد و نیز یادآور شد که این سخنان با نظریه یعقوبى کاملاً هم سو است. هم چنین باید اذعان داشت که ابن طباطبا نسبت به یعقوبى در ارائه تحلیل و تعلیل، پیشرفت چشم گیرى داشته است که این امر احتمالاً برآمده از فاصله زمانى میان دو دانشمند (از پایان قرن سوم تا آغاز قرن هشتم) و رشد دانش و آگاهى مسلمانان در این فاصله بوده است.
ب) تقلید
1ـ تقلید در باورداشت مسلمانان: نخست، باید دانست که در آیات متعددى از قرآن کریم، یکى از عوامل انحراف مشرکان، تقلید (پیروى) از نیاکان و باقى ماندن بر دین شرک آلود آنان معرفى شده است.12 قرآن کریم این گونه تقلید را که مایه انحراف انسان ها بوده، به شدت نکوهش کرده است. با وجود این، معلوم است که نکوهش از یک نوع تقلید، هرگز نمى تواند به معناى نفى اصل و اساس آن و انکار کارکرد آن در نقش یکى از اصول حاکم بر رفتارهاى انسانى بوده باشد، بلکه قرآن کریم درصدد بوده است تا آدمیان را از تقلید کورکورانه در امور زشت و نابخردانه باز دارد. براین اساس، در این جا باید بر این نکته پاى فشرد که مسلمانان از همان ابتداى تاریخ اسلام مفهوم تقلید را مى شناختند و به کار کرد آن به عنوان یکى از بُن مایه هاى رفتار آدمى، باور داشتند. این شناخت آن ها، هم به مطالعه آیات قرآن کریم، و هم به مشاهده نمونه هاى واقعى آن، متکى بود.
گرچه شناخت و باورداشت مسلمانان نسبت به مفهوم تقلید، در آغاز با نوع نکوهیده آن همراه شده بود; اما بى گمان، به حکم قاطعانه خرد براى آنان معلوم بوده است که همه موارد تقلید، نکوهیده نیست، بهویژه آن که به مرور زمان با پیدایش علوم و فنون گوناگون و به وجود آمدن زمینه هاى تخصصى فراوان، در عمل براى هیچ فردى از افراد جامعه، این امکان وجود نداشت که در همه زمینه ها، آگاهى و مهارت به دست آورند. از این رو همگان به حکم خرد در مى یافتند که فرد ناآگاه، ناگزیر است تا به فرد آگاه مراجعه کند و از اوامر و نواهى وى پیروى (تقلید) نماید، چنان که این واقعیت در همه ادوار تاریخى و در زمینه هاى مختلف، از جمله، پیروى از فتاواى فقیهان یا اطاعت از دستورات پزشکان، مشاهده مى شود.
حال در این قسمت از نوشتار، سخن از تقلید به عنوان یکى از باورداشت هاى مسلمانان به معناى این است که مفهوم تقلید بدون توجه به بار ارزشى آن، تنها به عنوان یک واقعیت اجتماعى انکارناپذیر، مورد شناخت مسلمانان بوده و آن شناخت، به مرور زمان تکامل یافته است. بر همین اساس، یعقوبى که خود یک مورخ و اندیشمند مسلمان بوده، به خوبى با مفهوم و کارکرد این اصل آشنایى داشته است.
در این میان، آن چه مى تواند این شناخت و باورداشت را تأیید کند، جنبه واژه شناسى13 موضوع است که در زیر به آن اشاره مى شود.
البته در آیات قرآن (مورد اشاره در بالا) واژه تقلید به کار نرفته، و مفهوم آن در قالب واژه هایى دیگر بیان شده است، با این حال، در زبان عربى واژه تقلید و اشتقاقات آن رایج بوده است. از این رو یعقوبى نیز که زبان عربى را مى دانسته و به همان زبان کتاب مى نوشته، با مفهوم واژه مزبور و اشتقاقات و استعمالات آن آشنایى کامل داشته است. بر این اساس، او به خوبى مى دانسته است که تقلید در عربى به معناى دقیق، عبارت از پیروى کردن از کسى و قلاده در گردن کسى نهادن بوده، و در برابر، واژه عربى تقلّد به معناى برعهده گرفتن بوده است.14 بر این اساس، با توجه به مفاهیم یاد شده، در واقع، تقلیدکننده کسى است که «امرى را بر عهده دیگرى مى نهد» و تقلید شونده آن کس است که «امرى را بر عهده مى گیرد».15 البته از هر امرى مى توان تقلید کرد، مانند: چگونگى انجام یک حکم شرعى، چگونگى درمان یک بیمارى و چگونگى رفتارهاى شخصى یا اجتماعى.
مورد اخیر (تقلید در رفتارهاى شخصى یا اجتماعى) دقیقاً همان است که در نظریه یعقوبى (هم شکلى مردم با حاکمان) قابل شناسایى است. از این رو ویلیام میلوارد که کتاب مشاکلة الناس لزمانهم را تصحیح و منتشر کرده، در مقدمه خود بر کتاب مزبور چنین نوشته است: «هدف نویسنده [یعقوبى] آشکار کردن اصل تقلید بوده است».16
البته تأثیر تقلید در رفتارهاى آدمیان چنان با اهمیت است که در دوران اخیر، تنى چند از جامعه شناسان و روان شناسان اجتماعى، درباره آن به بررسى و ارائه نظریه پرداخته اند که در ادامه همین قسمت از نوشتار، به آراى آنان اشاره مى شود.
حال اگر سخن یاد شده از ویلیام میلوارد تماماً صحیح به شمار آید، باید کتاب یعقوبى (مشاکلة الناس لزمانهم) را به عنوان نخستین پژوهش جامعه شناسانه در زمینه تقلید به شمار آورد و یعقوبى را پیشگام بر پژوهش گران دوران اخیر دانست.
اما با وجود این، پیداست که تقلید، خود یک اصل عام و فراگیر است و یعقوبى در نگارش کتاب یاد شده، با آن که نسبت به چنان اصلى آشنایى و باور داشته، اما در یک اقدام پژوهش مندانه، به گونه اى خاص و به طرز جزئى عمل کرده و به شباهت یافتن مردم به حاکمان توجه و در این باره، نظریه پردازى کرده است. بنابراین، گرچه نظریه وى با اصل و مبناى تقلید هم سو بوده و بر آن تکیه داشته است، اما بر خلاف محتواى سخن ویلیام میلوارد هرگز با آن مساوى نبوده است، بهویژه آن که یعقوبى در عنوان کردن نظریه خود، از واژه تقلید که آن را به خوبى مى شناخته استفاده نکرده است، بلکه واژه مشاکلة (هم شکلى کردن) را به کار برده است.
2ـ تقلید از دیدگاه جامعه شناسان: کمى پیش تر گذشت که در سده هاى اخیر، برخى از جامعه شناسان و روان شناسان اجتماعى، درباره تقلید، نظریه پردازى کرده اند. هم چنین دانسته شد که نظریه یعقوبى نسبت به اصل تقلید، خاص و جزئى تر و در عین حال با آن هم سو بوده و بر آن تکیه داشته است. بنابراین، در این جا شایسته است که به طور اجمالى به برخى از دیدگاه هاى اخیر درباره تقلید، اشاره شود.
بنابر برخى تعاریف ارائه شده، منظور از تقلید17 این است که شخص عیناً ـ و به طور کلى، فوراً- عمل یکى از اشخاص پیرامون خود را دوباره انجام دهد. این امر، زمانى اتفاق مى افتد که شخص تحت تأثیر دیگرى و عمل او قرار گیرد و به او یا عملش ارج گذارد. یکى از روانشناسان اجتماعى به نام گابریل تارد18(1843-1904م) بر این باور است که جامعه بدون تقلید، قابل تصور نیست و تحول اجتماعى از این جهت ممکن است که افراد، از آن چه تازه و خیره کننده است تقلید مى کنند. البته تقلید هنگامى صورت مى گیرد که رضایتِ خاطر خاصى را براى شخص فراهم کند. بر این اساس، فریمن تأکید مى کند که تقلید مردم از کارى، براى این است که فکر مى کنند این کار موجب توفیق دیگران بوده است یا دیگران این عمل را تأیید یا تمجید خواهند کرد.19 هم چنین تارد، قوانینى براى تقلید شمرده که یکى از آن ها قانون فرود است که بر اساس آن، طبقات پایین اجتماع از طبقات بالا تقلید مى کنند.20
بر این اساس، مفهوم تقلید، جایگاه مهمى در تاریخ اندیشه اجتماعى ـ روان شناختى داشته است، به گونه اى که برخى روان شناسان اجتماعى قرن نوزدهم میلادى، تقلید را به عنوان اصل ساده اى به شمار آورده اند که همه نوع هم رنگى در رفتار انسان را توضیح مى دهد. با این همه، مفهوم یاد شده اکنون تا حد وسیعى جایش را به مفاهیمى مانند اجتماعى شدن، فرهنگ پذیرى و نهادینه شدن داده است.21
ج) نخبگان
در دوران اخیر، برخى جامعه شناسان در تحلیل دگرگونى هاى اجتماعى، بر نقش نخبگان22 بسیار تأکید مى کنند. از نظر پارتو23 لفظ نخبگان (برگزیدگان) به کسانى اطلاق مى شود که با توجه به نقشى که در جامعه به عهده دارند و کارى که انجام مى دهند و استعدادهاى طبیعى که دارند، از موقعیت هاى برترى نسبت به افراد متوسط جامعه برخوردارند. بر این اساس، ایشان در نتیجه قدرتى که به دست مى آورند و تأثیرى که بر جاى مى گذارند یا به وسیله تصمیماتى که اتخاذ مى کنند یا به وسیله ایده ها، احساسات و یا هیجاناتى که به وجود مى آورند، در کنش تاریخىِ جامعه اى، مؤثر واقع مى شوند.24
نخبگان، خود بر چند گونه اند، از جمله عبارت اند از: اشراف، مسئولان عالى رتبه ادارى، نخبگان مذهبى، سرمایه داران بزرگ، هنرمندان و... . ایشان به طور کلى از دو راه در کنش تاریخىِ جوامع تأثیر مى گذارند: نخست، از طریق تصمیم گیرى هاى خود، و دوم، به وسیله الگوسازى.25
در این میان، راه دوم با موضوع پژوهش حاضر هم سویى دارد، از این رو باید براى شناخت بیش تر درباره آن به مطالب زیر توجه کرد.
با توجه به این که آن ها (نخبگان) سمبل هاى زنده اى از طرز تفکر، وجود و عمل هستند، نسبت به برخى دستجات، گروه ها یا بر تمام افراد جامعه، قدرت جاذبه اى دارند و بنابراین، مورد تقلید قرار گرفته و به عبارت دقیق تر، دیگران سعى در همانندسازى خود با آن ها دارند. البته این همانندسازى نسبت به نخبگان ممکن است از انگیزه هاى مختلفى نشأت بگیرد که جاه طلبى شخصى را شاید بتوان یکى از انگیزه هاى مهم در همانندسازى با برخى نخبگان محسوب کرد. آن هایى که در سلسله مراتب اجتماعى، به ارتقا تمایل دارند، باید با منافع نخبگان، هم سانى داشته و گاهى از جزئیات رفتارهاى عملى و زندگى آن ها تقلید کنند. در حقیقت، نیل به نخبگان قدرت، بدون قبول همانندى کامل با آن ها بسیار مشکل است.26
البته باید دانست که نظریه نخبگان از سوى جامعه شناسانى که بر عزم و اراده توده مردمان تأکید مىورزند، نقد شده است. اما روى هم رفته، به روشنى پیداست که نظریه مزبور، در شمار دیدگاه هاى هم سو با نظریه یعقوبى و بسیار نزدیک به آن هاست.
د) هژمونى
نظریه هژمونى، یک نظریه جامعه شناختى است که در قرن بیستم میلادى به وسیله آنتونیو گرامشى27 ارائه شده است. از دیدگاه وى هژمونى، یک اصطلاح به معناى پذیرش اجتماعى است که بر پذیرش سیطره طبقه سیاسى حاکم از سوى طبقات فروتر جامعه دلالت دارد. بر اساس این نظریه، طبقه اى که حاکمیت دارد، توانسته است طبقات جامعه را به پذیرفتن ارزش یابى اخلاقى، سیاسى و فرهنگى خود وادارد. بر این اساس، هژمونى ویژه طبقه حاکم و بیان گر یک شیوه استیلاست. در این شیوه، حاکمان به اعمال زور یا تهدید نمى پردازند، بلکه شرایط و زمینه هایى را به وجود مى آورند که افراد با میل باطنى و داوطلبانه، استیلاى گروه هاى حاکم را مى پذیرند.28
بنا بر نظریه گرامشى، فرهنگى که در هر مقطع تاریخى مشخص، در یک جامعه حاکم است، حاصل و مظهر هژمونى گروه هاى حاکم بر جامعه است. هم چنین در این نظریه، بر این نکته پاى فشرده مى شود که گروه هاى تابع، عقاید و ارزش ها و استیلاى گروه حاکم را بنا به دلایل غیر فیزیکى مى پذیرند. بنا به اظهارات گرامشى، هژمونى مثلا به این دلیل تضمین مى شود که گروه هاى حاکم، امتیازاتى که عمدتاً اقتصادى است به گروه هاى تابع، اعطا مى کنند.29 حال با توجه به معرفى اجمالى نظریه هژمونى، به روشنى مى توان دریافت که این نظریه با نظریه یعقوبى - موضوع سخن در این نوشتار- کاملا هم سویى دارد، و البته بسیار تکامل یافته تر از آن است، به گونه اى که در نظریه یعقوبى بر هم شکلى مردم با حاکمان تأکید مى شود، اما در نظریه هژمونى با تبیین پذیرش استیلا، ارزش ها و عقاید و نیز آداب حاکمان از سوى همگان بر جنبه غیراجبارى بودن این پذیرش تأکید مى گردد.

کتاب نامه
1. آلپورت، گوردن دبیلو و ادوارد.اى.جونز، روانشناسى اجتماعى از آغاز تاکنون، ترجمه محمدتقى منشى طوسى، مشهد، معاونت فرهنگى آستان قدس رضوى، 1371.
2. ابن طباطبا، محمد بن على(ابن طقطقى)، تاریخ فخرى در آداب ملکدارى و دولت هاى اسلامى، ترجمه محمد وحید گلپایگانى، چاپ سوم: تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، 1367.
3. ابن منظور، لسان العرب، تصحیح امین محمد عبدالوهاب و محمدصادق عبیدى، چاپ اول: بیروت، دار احیاء التراث العربى ـ مؤسسة التاریخ العربى، 1416ق/1966م.
4. استریناتى، دومینیک، مقدمه اى بر نظریه هاى فرهنگ عامه، ترجمه ثریا پاک نظر، تهران، گام نو، 1380.
5. ثعالبى،ابومنصور،الاعجازوالایجاز، بیروت،منشورات المکتب العالمى،1992م.
6. خوارزمى،موفق بن احمد، المناقب، چ دوم: قم، مؤسسة النشرالإسلامى، 1414.
7. روح الأمینى، محمود، زمینه فرهنگ شناسى، چاپ پنجم: تهران، عطار، 1379.
8. روشه، بک گى، تغییرات اجتماعى، ترجمه منصور وثوقى، چاپ دوم: تهران، نشر نى، 1368.
9. عسکرى خانقاه، اصغر و محمد شریف کمالى، انسان شناسى عمومى، تهران، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانى دانشگاه ها «سمت»، 1378.
10. کلاین برگ، اتو، روانشناسى اجتماعى، ترجمه على محمد کاردان، چاپ دهم: تهران، نشر اندیشه، 1370.
11. گرت و سى، هانس و رایت میلز، منش فرد و ساختار اجتماعى (روانشناسى نهادهاى اجتماعى)، ترجمه اکبر افسرى، تهران، آگاه، 1380.
12. گولد، جولیوس و ویلیام.ل.کولب، فرهنگ علوم اجتماعى، ترجمه مصطفى ازکیا و دیگران، ویراستار محمد جواد زاهدى مازندرانى، چاپ اول: تهران، مازیار، 1376.
13. مسعودى، ابوالحسن على بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق محمد محى الدین عبدالحمید، بیروت، دارالمعرفه، 1368ق/1948م.
14. میدانى، ابوالفضل احمد بن محمد، مجمع الأمثال، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ دوم: بیروت، دارالجیل، 1407ق/1987م.
15. وطواط، رشید الدین، مطلوب کل طالب من کلام على بن ابى طالب(علیه السلام)، تحقیق محمود عابدى، تهران، بنیاد نهج البلاغه، 1374.
16. یعقوبى، احمد بن واضح، مشاکلة الناس لزمانهم، تحقیق و.ملورد، چاپ دوم: بیروت، دارالکتاب الجدید، 1980م.

راهنماى اشتراک فصلنامه تاریخ در آینه پژوهش
1. در صورت تمایل، وجه اشتراک را به حساب جارى 1001 بانک ملى شعبه مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى (ره) (کد 2723) (قابل پرداخت در سراسر کشور) واریز نموده و اصل فیش بانکى یا تصویر آن را همراه برگ اشتراک و مشخصات کامل خود، به نشانى دفتر فصلنامه ارسال نمایید.
2. در صورت تغییر نشانى خود، فصلنامه را از نشانى جدیدتان مطلع سازید.
3. در کلیه مکاتبات خود، شماره اشتراکتان را نیز ذکر کنید.
4. بهاى اشتراک داخل کشور، سالانه (4 شماره) 16000ریال (تک شماره4000 ریال). توجه: در صورت افزایش نرخ فصلنامه، مبلغ مزبور از موجودى شما کسر مى شود.
نشانى دفتر فصلنامه:
قم ـ بلوار امین ـ روبروى راهنمایى و رانندگى ـ 45 مترى بسیج ـ مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى (ره) ـ فصلنامه تاریخ در آینه پژوهش
تلفن: 2932328 داخلى 689 ـ دورنگار 2936002 (0251)
اینجانب (نام): …(نام خانوادگى): …
سطح تحصیلات: … مشترک حقیقى oحقوقى o به نشانى ذیل، متقاضى دریافت مجله مى باشم:
شهرستان: …خیابان: … پلاک: … کد پستى: … صندوق پستى: … تلفن: …کد شهرستان: … لطفاً از شماره … تا شماره: … مجله به نشانى فوق ارسال نمایید.
در ضمن، فیش بانکى به شماره … به مبلغ …
ریال به پیوست ارسال مى گردد. تاریخ امضا
برگ درخواست اشتراک


--------------------------------------------------------------------------------
1. دانشجوى دکترى تاریخ اسلام.
2- عنوان یاد شده در این جا، عنوانى فرعى است که ذیلِ عنوان کلى تر (اثبات نظریه)، یاد شده در قسمت پیشین از این نوشتار جا دارد.
3- ر. ک: یعقوبى، همان، ص 21، 33 و 34.
4. culture.
5- ر. ک: اصغر عسکرى خانقاه و محمد شریف کمالى، انسان شناسى عمومى، ص 236-237.
6- ر. ک: محمود روح الامینى، زمینه فرهنگ شناسى، ص 21-22 و 35-37.
7- براى نمونه ر. ک: ابوالفضل احمد بن محمد میدانى، مجمع الأمثال، ج 3، ص 416-417. جالب توجه است که یک ضرب المثل رومى نیز حکایت از آن دارد که «زمان تغییر مى کند و ما با آن تغییر مى کنیم». رک: هانس گرت و سى. رایت میلز، منش فرد و ساختار اجتماعى (روان شناسى نهادهاى اجتماعى)، ص 359.
8- ابو منصور ثعالبى، الاعجاز و الایجاز، ص 36; خوارزمى، المناقب، ص 357 و رشید الدین وطواط، مطلوب کل طالب من کلام على بن ابى طالب(علیه السلام)، ص 68.
9- مسعودى، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج 2، ص 300-301.
10- رشید الدین وطواط، همان، ص 68.
11- ابن طباطبا، تاریخ فخرى در آداب ملک دارى و دولت هاى اسلامى، ص 31-32.
12- براى نمونه، ر. ک: بقره(2)آیه 170، مائده(5)آیه 104، انبیاء(21)آیه هاى 52-54، شعراء(26) آیه هاى 74-77، لقمان(31) آیه 21، زخرف (43) آیه هاى 22-24. البته در آیه هاى مورد اشاره، مفهوم «تقلید» - و نه واژه آن - به کار رفته است.
13_ Philology.
14 - ابن منظور، لسان العرب، ج 11، ص 275-227 ،ماده قلد.
15 - باید توجه داشت که گاه «تقلید کننده» از کسى پیروى مى کند و کارى را بر عهده دیگرى وامى نهد، بدون آن که شخص «تقلید شونده» این پیروى را بپذیرد و آن کار را بر عهده گیرد که در چنین حالتى تنها «تقلید» تحقق یافته است و «تقلّد» پدید نیامده است.
16- یعقوبى، همان، مقدمه مصحح، ص 6.
17- Imitation.
18- Gabriel Tarde.
19- اتو کلاین برگ، روانشناسى اجتماعى، ص 493-495.
20- گوردن دبیلو. آلپورت و ادوارد اى. جونز، روانشناسى اجتماعى از آغاز تاکنون، ص 54-55.
21- همان، ص 53-54 و جولیوس گولد و ویلیام. ل. کولب، فرهنگ علوم اجتماعى، ص 256.
22- Elite.
23- Pareto.
24- بک گى روشه، تغییرات اجتماعى، ص 146 و 153.
25- ر. ک: همان، ص 154-160.
26- همان، ص 160-162.
27- Antonio.
28- ر. ک: دومینیک استریناتى، مقدمه اى بر نظریه هاى فرهنگ عامه، ص 222.
29- ر. ک: همان، ص 222-224.

تبلیغات