آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

دکتر انور خامه‌ای در سال 1295 در تهران متولد شد و پس از گذراندن تحصیلات در تهران در سال 1321 در دبیرستان صنعتی و تعداد دیگری از مدارس آن دوران به تدریس ریاضیات مشغول شد. وی برای ادامه تحصیل به آلمان و سوئیس رفت و پس از 9 سال با اخذ مدرک دکترا در رشته اقتصاد و علوم اجتماعی به ایران بازگشت. انور خامه‌ای در ابتدای جوانی به عضویت گروه مشهور «53 نفر» در آمد، زمانی دیگر به عضویت حزب توده ایران درآمد و یک چندی بعد، مسیر انشعاب را برگزید با وی درباره کودتای 28 مرداد و نقش و موقعیت حزب توده در زمان وقوع کودتا به گفت‌وگو نشسته‌ایم.

اززمان کودتا تعداد افسران حزب توده و میزان تاثیرگذاری و نفوذ آنها چقدر بود؟
تعداد افسران توده‌ای ارتش که سازمان مستقلی از حزب توده را تشکیل داده بودند و از طریق نورالدین کیانوری و عبدالصمد کامبخش به طور مستقیم با شوروی ارتباط داشتند، (اگرچه شاید بسیاری از افسران از این ارتباط بی‌خبر بودند) در زمان دستگیری یعنی دو سال پس از کودتا، در ارتش، شهربانی و دیگر نهادهای نظامی مجموعا به 600 نفر می‌رسید. اما به نظر می‌رسد در 28 مرداد این افراد بیش از 200 نفر نبوده‌اند. زیرا در آن زمان هنوز شهربانی و ژاندارمری به نیروهای تحت نفوذ توده‌ای‌ها افزوده نشده بود، چرا که در آن زمان هنوز مدیریت این بخش‌ها زیر نظر آوانسیان بود و کامبخش راهی به آنها نداشت.
 
پس از جریانات آذربایجان و بلندپروازی‌های سران حزب توده در آن زمان، که نهایتا منجر به دستگیری تعداد زیادی از هواداران، اعضا و تعطیلی کلوپ‌های این حزب شد، بسیاری از صاحبنظران بر این عقیده بودند که حزب از هم خواهد پاشید اما عده‌ای از دلسوزان تصمیم گرفتند با تشکیل شورای موقت و انحلال کمیته افسران از منحل شدن آن جلوگیری کنند. کیانوری که در آن زمان مسوول تشکیلات شورای موقت بود، تصمیم گرفت سازمان افسران را به صورت مستقل تشکیل دهد که هیچ ارتباط تشکیلاتی با شورای موقت حزب یعنی افراد دیگر به جز خود او نداشت. این اتفاقات به پنج، شش سال پیش از کودتا باز می‌گردد. به همین دلیل در زمان کودتا کمیته مرکزی هیچ اطلاعی از آمار و تعداد افسران نزدیک به خود در ارتش نداشت.

آقای دکتر! بسیاری معتقدند که در جلسه کمیته مرکزی حزب توده که پیش از وقوع کودتا تشکیل شد. پس از پیشنهاد علوی مبنی بر حضور افسران حزب با اسلحه‌هایشان در خیابان‌ها برای کنترل کودتاچیان، در میان اعضای کمیته دودستگی ایجاد شد به شکلی که برخی بر حمایت بدون شرط از دولت مصدق در برابر توطئه‌گران تاکید کردند و برخی تنها با این شرط که حزب توده رهبری اتحاد را برعهده داشته باشد حاضر به حمایت از مصدق بودند و همین دودستگی و عدم اتخاذ تصمیمی مورد توافق همه اعضای کمیته باعث شد حزب توده در ماجرای کودتا از خود انفعال نشان داده و عکس‌العمل مناسبی نشان ندهد؟ آیا از نظر شما چنین چیزی می‌تواند صحیح باشد؟
ابتدا لازم است نکاتی را درباره روز 28 مرداد ذکر کنم. صبح روز 28 مرداد عده‌ای از چماقداران با کامیون‌ها در سطح شهر پخش شدند که در ابتدا تنها به پاک کردن شعارهای حمایت‌آمیز از دکتر مصدق از روی دیوارها می‌پرداختند و به راه خود ادامه می‌دادند. حدود ساعت 11 بود که این گروه‌ها توسط گروه‌های دیگری که نقش هدایت‌کننده را ایفا می‌کردند به سمت منزل دکتر مصدق هدایت شدند.
 
محافظان منزل هم شروع به تیراندازی هوایی کردند که منجر به درگیری‌هایی شد. در این جریان افسران نزدیک به حزب توده که از طریق کیانوری و چند رابط دیگر در انتظار دستور کمیته مرکزی حزب بودند، به‌رغم میل باطنی مجبور شدند انفعال پیشه کنند. در حالی که پیشنهاد علوی در همان شرایط در کمیته مرکزی مطرح شده بود که با مخالفت کیانوری مواجه شد. از افرادی که در آن جلسه حضور داشتند بابک امیرخسروی و فکر می‌کنم دکتر کشاورز معتقدند که افراد دیگر پس از این پیشنهاد علوی هیچ نظری نداشتند و تنها کیانوری مخالفت خود را ابراز و دلیل این مخالفت را هم نتایج گفت‌وگوی خود با دکتر مصدق اعلام کرد. که گویا دکتر مصدق به او گفته بود که شما هیچ کاری نکنید، تا من خودم توسط نیروهای نظامی کودتاچیان را آرام کنم. البته از نظر من این بحث از تمام احتمالات دیگر به واقعیت نزدیک‌تر است.

دلیل شما برای اثبات این ادعا چیست؟
همانطور که می‌دانید جریانات حامی دکتر مصدق به چندین گروه تقسیم می‌شدند؛یکی گروه موسوم به «نیروی سوم» به رهبری «دکتر خلیل ملکی» که طیف وسیعی از نیروهای سیاسی از جمله جلال‌آل‌احمد، قندهاری و نیروهای زبده دیگری را در بر می‌گرفت که در میان دانشجویان نفوذ بسیاری داشته و سابقه خوبی هم در فعالیت‌های مبارزاتی داشتند. دوم «حزب ملت ایران» به رهبری مرحوم «داریوش فروهر» که با وجود تعداد کمتری که نسبت به نیروی سوم داشت اما فعالیت‌های مبارزاتی با کیفیتی را سامان داده بود، سوم «حزب مردم ایران» به رهبری «محمد نخشب» بود که تعداد آنها در حد حزب ملت بود اما کارایی مبارزاتی آنان کمتر از گروه فروهر بود به طوری که تنها برای یک جلسه سخنرانی خوب بودند نه برای روز مبارزه و چهارم جمعیت ما بود که با عنوان «جمعیت رهایی کار و اندیشه» فعالیت می‌کرد و حدود 150 نفرعضو داشت. برخی از این احزاب مثل حزب ملت، نیروی سوم و حزب ایران عضو «جبهه ملی» بودند ولی گروه ما و حزب مردم ایران عضو جبهه ملی نبودند اما با خط مشی آنها همراهی می‌کردند.

علت اینکه معتقدم سخن آخر کیانوری درباره جلسه‌اش با مصدق درست بوده از این جهت است که شب کودتا من با خلیل ملکی تماس گرفتم و به او گفتم که فردا احتمال کودتا جدی است، دولت می‌خواهد چه کاری انجام بدهد؟ ایشان در جواب من گفت که من با مصدق صحبت کرده‌ام و گفته‌ام اجازه دهید ما نیروهایمان را بسیج کنیم و در مقابل کودتاچیان بایستیم اما مصدق مرا از این کار نهی کرده است. او گفته که شما هیچ کاری نکنید و کلوپتان را هم تعطیل کرده و اعضای حزبتان را هم به خارج شهر هدایت کنید. من خودم با نیروی نظامی که در اختیار دارم جلو آنان را خواهم گرفت.
 
دلیل دیگرم برای صحت این ماجرا این است که دو ماه پیش از کشته‌شدن مرحوم فروهر نزد او رفتم و دراین‌باره (صحبت ملکی و کیانوری مبنی بر مخالفت مصدق با مقاومت نیروهای سیاسی در برابر کودتاچیان) از او پرسیدم. وی نیز گفت که:«من پس از تماس تلفنی با مصدق که گفت شما کاری نکنید، تصمیم گرفتم برای شنیدن حرف آخر نزد او بروم. او در ملاقات حضوری هم عینا همان حرف‌های پشت تلفن را تکرار کرد و گفت کلوپ حزبتان را تعطیل کنید و به خارج از شهر بروید. من هم روز کودتا از صبح برای اطلاع دادن این مساله به اعضای حزب جلو در کلوپ‌مان رفتم و به معدود افرادی که می‌آمدند جریان را اطلاع دادم.
 
تقریبا همه رفته بودند که سر و کله چماقداران پیدا شد و آنان مرا مورد ضرب و شتم قرار دادند و تمام کلوپ را نیز به هم ریختند و تابلو را پایین کشیدند.» دو سال پیش هم برای اطلاع از صحت یا عدم صحت این قضیه نزد مرحوم مهندس حق‌شناس، وزیر راه کابینه دکتر مصدق که تنها عضو باقیمانده حزب ایران در داخل کشور بود رفتم که او نیز این مطلب را تایید و بر آن تاکید کرد که دکتر مصدق از همه خواسته بود کاری نکنند و شهر را ترک کنند. او انتقادات بسیاری هم بر این رفتار و برخی اعمال دیگر دکتر مصدق داشت که آن شب راجع به آنها نیز سخن گفت.

اگر این مساله صحت داشته باشد، فکر می‌کنید دلیل این امر چه بوده است؟ یعنی چه دلیلی داشت که دکتر مصدق از تمامی گروه‌ها بخواهد که در روز کودتا هیچ مقاومتی نکنند و ماجرا را به دست وی بسپارند؟
از نظر من یکی از دلایل اتخاذ چنین تصمیمی از سوی مرحوم مصدق، اعتماد به نفس بیش از حد او بود. این تقریبا خصوصیت مشترک تمامی نخست‌وزیران و صدراعظم‌های ایران در گذشته بوده است. همانطور که قوام السلطنه نیز به خودرایی مشهور است. دلیل دیگر را می‌توان در اعتماد بیش از حد او به افراد نالایقی مثل ریاحی و دفتری دانست که اگرچه به ظاهر افراد ملی بودند اما جزو افسران «ناسیونالیست» (که نماد آنها افشارطوس بود) نبودند.
 
بسیاری معتقدند پس از 30 تیر که شاه وزارت جنگ را در اختیار دولت قرار داد مصدق باید به تصفیه افراد نالایقی مثل ریاحی می‌پرداخت و به جای آنها افراد موجه‌تر و ناسیونالیستی مثل نجاتی را می‌گمارد، علاوه بر این بعدها مشخص شد حتی ریاحی به شدت مخالف مصدق بوده است. ضمنا سرتیپ محمد دفتری هم که خواهرزاده مصدق بود، به‌رغم سابقه سیاهش در نوکری شاه و ضدیت با ملت و با اینکه پس از کودتای اول مسجل شده بود، از کودتاچیان است به خاطر تشخیص اشتباه شخص مصدق و اصرار خواهرش بر بی‌گناهی فرزند به جای «مدبر» به سمت ریاست شهربانی منصوب و نهایتا یکی از ارکان کودتای دوم در 28 مرداد شد.

پس بدین‌ترتیب شما دلیل عمده توفیق کودتاچیان در سرنگونی دولت ملی دکتر مصدق را اشتباه وی در انتصاب افراد نالایق و غیرملی در پست‌های حساس دولت می‌دانید؟
بله. این یکی از دلایل مهم این واقعه بود. در همان زمان بسیاری از روزنامه‌ها و ارگان‌های احزاب حامی مصدق از جمله جمعیت ما به وی هشدار داده بودند که چنین دستگاه پوسیده نظامی‌ای نمی‌تواند، حفاظت از حکومت ملی را برعهده بگیرد. حتی به او پیشنهاد تاسیس گارد ملی و کمیته‌های محلی را برای این امر خطیر ارائه کردیم اما او این پیشنهادات را نپذیرفت. او اعتقاد راسخی به نیروهای ارتش داشت چنان که در سندی که اخیرا به دست آورده‌ام، پس از نشست طولانی‌مدت نماینده آمریکا و مصدق، او خطاب به نماینده آمریکا اعلام می‌کند که: «شما مطمئن باشید که طرفداران جنبش ملی کردن صنعت نفت تا زمانی که تانک‌های آمریکا و انگلیس از روی اجسادشان عبور کنند، مقاومت خواهند کرد.» یکی از علل این اعتماد بیش از حد را می‌توان به خانه‌نشینی مصدق به مدت طولانی و قطع ارتباطش با متن جامعه و نیروهای سیاسی مربوط دانست. در این شرایط او نمی‌توانست قضاوت درستی از جریانات سیاسی کشور و فضای حاکم بر ارتش داشته باشد و این منجر به اطمینان به کسانی شد که در کودتا پشت او را خالی کردند.

آیا با توجه به سخنان شما می‌توان نتیجه گرفت که اگر مصدق حزب توده و احزاب حامی دولت ملی را از مقاومت برحذر نمی‌داشت، حزب توده با تکیه بر نفوذ خود در بدنه ارتش و حضور احتمالی نیروهایش در خیابان‌ها به همان شکلی که در پیشنهاد علوی آمده بود، می‌توانست از پیروزی کودتاچیان و سقوط دولت دکتر مصدق جلوگیری کند؟
بله این امر بعید نبود و احتمالا می‌توانست منجر به شکست کودتاچیان شود، زیرا کنترل کودتا در ساعات اولیه بسیار آسان بود و اگر اشتباهات ریاحی مثل انتقال تانک‌های داخل کاخ سعدآباد به اطراف منزل مصدق (که نهایتا کودتاچیان از آنها استفاده کردند) یا همراهی دفتری با اراذل و اوباش نبود، مسلما کودتا ناکام می‌ماند.
 
حزب توده می‌توانست با سازمان جوانان خود و نیروهای ارتشی‌اش که در انتظار دستور حضور در خیابان‌ها بودند جلو کودتاچیان را بگیرد. این مسایل به علاوه اشتباه دکتر مصدق در گماردن نیروهای غیردلسوز و نالایق در بدنه نیروهای نظامی و حفاظتی و لجاجت و یکدندگی وی باعث شد یکی از بهترین دولت‌های تاریخ ایران به سادگی سقوط کند. اگر چه دولت دکتر مصدق عملکرد بسیار مطلوبی به ویژه در برنامه «اقتصاد بدون نفت» از خود برجای گذاشت و خود دکتر مصدق نیز یکی از بهترین و ملی‌ترین سیاستمداران آن زمان بود، اما نباید از وی بت ساخت و ایرادات او را نادیده گرفت. باید در کنار تمجید از خدمات افراد ایرادات آنها را نیز گفت تا افراد فردایی بهتر از گذشته را برای کشورشان بیافرینند.

تبلیغات