آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

تاکنون با دو ویژگى جهان آفرینش و راه و رسم پاسداشت آن آشنا شدیم. دیدیم که خداوند خود را ملتزم شناخته که بر راه راست باشد و دیدیم که خود را متعهد شمرده که روزى‏رسان همه جنبندگان باشد. پس ما هم باید در راه راست نظام آفرینش حرکت کنیم و شکر نعمت‏ها را به جاى آوریم. اکنون با ویژگى دیگر آشنا مى‏شویم.
3. هدایت همگانى
هدایت بر دو قسم است: هدایت تکوینى و هدایت تشریعى. آفریننده جهان و انسان، همانگونه که بر راه راست و از روزى‏رسانى، دریغ نمى‏ورزد، از هدایت تکوینى و تشریعى آفریده‏هاى خویش نیز غفلت و سستى نمى‏کند. اصولاً او از غفلت و سستى و درنگ و خستگى و ناتوانى، منزّه است، بلکه همواره و بدون هیچ کم و کاستى، بندگان بلکه همه مخلوقات خود را به راه راست هدایت مى‏کند. او خود را بر این امر، ملزم و متعهد شناخته و فرموده است:
«إنّ عَلَیْنا لَلْهُدى * و إنّ لَنا لَلْآخرَةَ و الأولى(1)».
«بر ماست هدایت و ما راست آخرت و دنیا».
هر کدام از دو جمله فوق، دوبار به وسیله حرف «لام» و «إنّ» تأکید شده و با تقدیم خبر، هدایت و مالکیّت دنیا و آخرت را منحصر در ذات بى‏مانند خداوند کرده است.
نکته مهم دیگر اینکه متعلّق هدایت، ذکر نشده است. یعنى نفرموده است که هدایت، چه کسى و چه چیزى بر عهده خداوند است و این، دلالت دارد بر اینکه هدایت خداوند، همگانى است و همه مخلوقات -از جمله انسان- از آن برخوردارند.
گذشته از اینها، واژه «الهدى» داراى حرف تعریف «الف و لام» است، اعم از اینکه براى جنس یا استغراق باشد، همه هدایت‏ها را شامل مى‏شود. بنابراین هر هدایتى بر عهده خداوند است، اعم از اینکه تکوینى باشد یا تشریعى و اعم از اینکه صرف راهنمایى باشد یا شامل دستگیرى و همراهى تا رسیدن به مقصود و مطلوب باشد. از این هدایت به معناى دوم به «ایصال الى المطلوب» تعبیر مى‏شود.
هیچ قرینه و دلیلى نداریم که هدایت گسترده الهى را -که مدلول و مقتضاى آیه است- محدود و مقیّد کنیم. وانگهى اگر او «ربّ العالمین(2)» و «ربّ المشارق(3)» و «ربّ المشرقین و ربّ المغربین(4)» و «ربّ المشارق و المغارب(5)» است و اگر سیطره ربوبیّت او از ذرّه تا کهکشان و از زمین تا آسمان و از جنّیان تا انسان و از جسم بى‏جان تا همه جنبندگان و از دنیا تا واپسینیان را فرا گرفته است، چگونه مى‏توان مقتضاى ربوبیّت او را -که معنایى جز مالکیّت و تدبیر ندارد- در بعضى از چیزها و در برخى از اوقات و مقاطع و مراحل آفرینش، تعطیل شده پنداریم؟!
در تفسیر علىّ بن ابراهیم آمده است که معصوم درباره آیه مورد بحث فرموده است:
«عَلَیْنا أنْ نُبَیِّنَ لَهُم(6)».
«بر ماست که (حقایق را) براى ایشان بیان کنیم».
در حقیقت، خط هدایت، خطى طولانى است که با هدایت تکوینى در همه ابعادش آغاز و به هدایت تبیینى ختم مى‏شود و صد البته که هدایت تبیینى هم آثار و نتایجى دارد که تعطیل‏بردار نیست. آنان که در برابر هدایت تبیینى و تشریعى پیامبران و امامان - که بار این وظیفه سنگین را خداوند بر دوش ایشان نهاده است- سر تسلیم فرود آورند، مشمول توفیقات مستمر الهى و دستگیرى و ایصال به مقصود و مطلوب مى‏شوند و تا آنجا پیش مى‏روند که به آنها گفته مى‏شود:
«یا أیّتُهَا النّفْسُ المُطْمَئِنّة* اِرْجعى الى رَبِّکِ راضیَةً مَّرْضیّة* فادخُلى فى عِبادى* و ادخُلى جَنّتى(7)».
«اى نفس اطمینان یافته، در حالى‏که تو خشنودى و خداوند از تو خشنود است، به سوى پروردگارت بازگرد و در صف بندگانم داخل شو و در بهشتم گام بنه».
«کرم نما و فرود آ که خانه، خانه توست»
و همینهایند که سرانجام، اصحاب اعراف -که همه را به سیما مى‏شناسند- به آنها مى‏گویند:
«ادخلوا الجنّةَ لا خَوْفٌ عَلَیْکُم و لا أنْتُم تحزنونَ(8)».
«داخل بهشت شوید که بیمى بر شما نیست و شما دچار حزن و اندوه نمى‏شوید».
در آیات مربوط به امامت، یکى از وظایف امامان معصوم، هدایت به امر و فرمان الهى شمرده شده است(9). هدایت به امر، همین است که بندگان مطیع و سرسپردگان هدایت تشریعى، به وسیله امامان، دستگیرى شوند و به مقصود و مطلوب، که براى برخى بهشت پاداش و ثواب و براى برخى بهشت رضوان -یعنى عالى‏ترین درجات- است، برسانند.
اینکه مى‏گوییم بهشت رضوان برترین درجات است، به خاطر این است که خود قرآن بعد از وصف بهشت‏ها و نهرهاى جاویدان و مسکن‏هاى پاکیزه‏اى که وعده‏گاه اهل ایمان است، مى‏فرماید:
«و رِضْوانٌ مِنَ اللّهِ أکْبَرُ ذلک هو الفَوْزُ العظیم(10)».
«و خشنودى خداوند، بزرگتر و همان، رستگارى بزرگ است».
بى‏جهت نیست که اهل سیر و سلوک، بهشتى را که پایین‏تر از بهشت رضوان باشد و آنها را از کوى یار به دور بدارد، طالب نیستند.
از در خویش خدارا به بهشتم مفرست     که سر کوى تو از کون و مکان ما را بس
خاطر خطیر آنان، در پى عشرت شبگیر است. آنها سوخته فراق و طالب وصالند. آنها مى‏دانند که در راه دوست، باید دل باخت و سر داد:
زانکه گوى عشق نتوان زد به چوگان هوس.
هرکه طالب بهشت رضوان است، راه و رسمى دیگر دارد، غیر از راه و رسم آنان که طالب بهشت پاداش و ثوابند. آرى:
دل به رغبت مى‏سپارد جان به چشم مست یار     گرچه هشیاران ندادند اختیار خود به کس
طوطیان در شکّرستان کامیابى مى‏کنند     وز تحسّر دست بر سر مى‏زند مسکین مگس
این است مقام اولیاى کامل و بندگان خالص مخلَص.
برخى از مفسران درباره آیه «إنّ علینا للهدى» گفته‏اند: مقصود این است که بر ماست بیان هدایت. یعنى ما باید دلالت کنیم و شما باید هدایت‏پذیر باشید. بر خداوند واجب است که هدایت کند و اگر جایز بود که گمراه کند، هدایت‏کردن واجب نبود(11).
آنها برداشتشان از آیه این است که هدایت، منحصر است به هدایت تشریعى؛ حال آنکه چنین انحصارى از آیه استفاده نمى‏شود؛ بلکه کل هدایت و حقیقت آن را بر خداوند واجب شمرده است. در حقیقت، هدایت تکوینى و تشریعى، لازم و ملزوم یکدیگرند و هیچ‏یک بدون دیگرى کامل و جامع نیست.
هنگامى که فرعون از حضرت موسى علیه‏السلام سؤال کرد پروردگار شما کیست؟ آن حضرت پاسخ داد:
«رَبُّنَا الّذى أعْطى کُلَّ شى‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمّ هدى(12)».
«پروردگار ما کسى است که آفرینش هر چیزى را (با برنامه‏اى دقیق و حکیمانه) به او اعطا کرد، سپس هدایتش نمود».
همان‏طورى که خلقت، عامّ و فراگیر است، هدایت نیز فراگیر است. نه خلقت از هدایت جداست و نه هدایت از خلقت. پس چرا آیه «انّ علینا للهدى» را به هدایت تشریعى تفسیر کنیم و چرا آن را به همه ابعاد و جوانب، تعمیم ندهیم.
مرورى بر داستان حضرت موسى علیه‏السلام و فرعون
در داستان حضرت موسى علیه‏السلام و فرعون، یک بار از زبان فرعون نقل شده است:
«أنَا ربُّکُمُ الأعْلى(13)»: «منم پروردگار برترین شما».
و یک بار هنگامى‏که موسى علیه‏السلام از دیدن طناب‏ها و عصاهاى ساحران -که به نظرش مى‏آمد که در سعى و جنب و جوش مى‏باشند- احساس ترس کرد و خداوند به او فرمود:
«لا تَخَفْ إنَّکَ أنْتَ الأعْلى(14)»: «نترس که تو برترینى».
و این در حالى است که در جاى دیگر فرموده است:
«سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الأعْلى(15)».
«پروردگار خود را که برترین است، تنزیه کن».
اینکه فرعون گفت: «أنا ربّکم الاعلى» چیز مهمى نبود. او دچار خودبزرگ‏بینى شده بود و به تعبیر قرآن مجید:
«إنّهُ کانَ عالیا مِنَ المُسْرِفینَ(16)».
«او یکى از اسراف‏کنندگانى بود که علوّ و برترى یافته بود».
در جاى دیگر مى‏فرماید:
«إنّ فِرعَونَ عَلا فى الاَرْضِ و جَعَلَ أهْلَها شیَعا(17)».
«فرعون در روى زمین برترى یافت و اهل آن را گروه‏گروه ساخت».
او با قدرت ظاهرى خود، بر همگان برترى یافته و از قدرت پوشالى خود سوءاستفاده کرده و در میان مردم، تفرقه انداخته و آنها را در دام استضعاف گرفتار کرده بود. او شاید باورش شده بود که بر مسند ربوبیّت برتر نشسته و در جهان هستى، موجودى از او برتر و بالاتر نیست و شاید در عمق اندیشه خود به چنین عقیده‏اى نرسیده بود، ولى مى‏خواست از ضعف آگاهى مردم سوءاستفاده کند و آنها را به پرستش خویشتن وادار سازد. در چنین شرایطى خدایى که هدایت مخلوقات -و از جمله انسان- را بر خود واجب شمرده است، نباید بندگان خود را رها سازد و از زمینه‏سازى براى هدایت آنان اغماض فرماید.
راست است که موسى علیه‏السلام را قبل از تولّد و در دوران شیرخوارگى و کودکى و جوانى و قبل و بعد از بعثت زیر نظر گرفته و در کمال شگفتى، او را در خانه فرعون پرورش داده و با خطاب: «و اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسى(18)»: «تو را براى خودم پروریده و برگزیده‏ام» موقعیّت حسّاس او را به او گوش‏زد کرده است، ولى مگر ممکن است که او را در تنگناها و فراز و نشیب‏ها و توطئه‏هاى ناگوارى که دشمنان براى شکست او زمینه‏سازى کرده و مى‏کنند، رها کند و اجازه دهد که روحیّه‏اش را خرد کنند و شخصیّتش را تحقیر نمایند و به زانویش درآورند.
به همین جهت است که هر جا تنها مى‏ماند، گذشته از پشتیبانى معنوى، هارون را با او همراه مى‏کند و هر جا احساس ترس و دلهره مى‏کند، نغمه «إنّکَ أنتَ الأعلى» را در گوش جانش مى‏نوازد، تا بدین‏وسیله نشان دهد که قانون عام «إنّ علینا للهدى» نه تخلّف مى‏پذیرد و نه استثناء برمى‏دارد.
جمله روح‏بخش «انّک أنت الأعلى» جمله عجیبى است. هم تأکید دارد و هم افاده حصر مى‏کند. یعنى محققّا و منحصرا توئى که برترینى. فرعون‏ها و هامان‏ها و قارون‏ها و امثال آنها کیانند که بتوانند در برابر علوّ و عظمت الهى و آسمانى تو دم از برترى بزنند و گوى سبقت را در میدان برترى از تو و امثال تو بربایند؟!
فرعون در کار خود بیدار و هشیار بود. هنوز موسى علیه‏السلام در صلب پدر یا در رحم مادر بود که او کار خود را براى تحقق نیافتن سنّت هدایت الهى آغاز کرد.
حمله بردى سوى دربندان غیب     تا نیایند این طرف مردان غیب
چنگ در صلب و رحم‏ها بر زدى     تا که شارع را بگیرى از بدى
چون بگیرى شه‏رهى که ذوالجلال     برگشاده‏ست از براى انتسال
سد شدى دربندها را اى لجوج     کورى تو کرد سرهنگى خروج
نک منم، سرهنگ و هنگت بشکنم     نک به نامش نام و ننگت بشکنم
تو هلا دربندها را سخت بند     چند گاهى بر سبال خود بخند
سبلتت را بر کند یک‏یک قدر     تا بدانى که «القدر یُعمى البصر»
سبلت تو تیزتر یا آنِ عاد     که همى لرزید از دمشان بلاد؟
تو ستیزه‏روترى یا آن ثمود     که نیاید مثل ایشان در وجود؟
صد از اینها گر بگویم تو کرى     بشنوىّ و ناشنوده آورى(19)
هیچ قدرتى نتوانسته است در برابر سنّت خدشه‏ناپذیر هدایت الهى ایستادگى کند. نه عاد و ثمود و نه فرعون و نمرود و نه اسکندر و نرون و هیتلر و استالین و نه امثال بوش و بلر و شارون.
اکنون سؤال این است که چرا با اینکه وصف ممتاز «اعلى» ویژه خداوند است و ما مطابق آیه «سبّح اسمَ ربّک الأعلى»، شبانه‏روزى، چندبار در نمازهاى خود «سبحان ربّى الأعلى» را زمزمه مى‏کنیم، با آن جمله متضمّن معناى تأکید و حصر، به موسى گفته شده «انک أنت الاعلى»؟ آیا -نعوذ باللّه- در سخن خداوند، تعارض و تناقضى است؟
حقیقت این است که خیر. بزرگان ادب، حصر را به حقیقى و اضافى یا نسبى تقسیم کرده‏اند. حصرى که از آیه «انّک انت الاعلى» استفاده مى‏شود، حصر اضافى یا نسبى است. یعنى تو -اى موسى- چرا دچار بیم و هراس شوى؟ تو در مقابل اشخاصى مثل فرعون، برترینى. چراکه تو از پشتیبانى و هدایت پروردگار خویش برخوردارى.
برخى از علماى معاصر معتقدند که اصولاً تقسیم حصر به حقیقى و اضافى، غلط است. حصر، یک معنى بیشتر ندارد. دایره حصر، گاهى وسیع و گاهى محدود است.
هرگاه دو آیه «سبّح اسم ربّک الأعلى» و آیه «انّک أنت الأعلى» را در کنار هم قرار دهیم، چنین استفاده مى‏کنیم که برتر بودن خداوند نسبت به همه ماسوى‏اللّه است، ولى برترى موسى نسبت به هر موجودى نیست؛ بلکه سیطره و برترى او نسبت به غیر خداست. آن هم تنها در زمان خودش؛ چراکه بعد از زمان او کسانى آمده‏اند که قطعا مقامشان از حضرت موسى برتر و والاتر بوده است. مى‏توان گفت: اگر وصف «اعلى» در جاى خود به کار رود و گزاف و ادّعا نباشد، قابل تقسیم به دو قسم است: یکى آنکه بالذّات بر مسند برترى قرار دارد و دیگرى آنکه بالغیر. آرى چنین است، خداوند «اعلى» است بالذّات و موسى «اعلى» است بالغیر. درست مثل این است که گفته شود: همه موجودات، واجب الوجودند، چراکه تا شى‏ء، واجب نباشد یا واجب نشود، موجود نیست و موجود نمى‏شود. خداوند، واجب الوجود بالذات و سایر موجودات، واجب الوجود بالغیر هستند.
از دقت در داستان آموزنده حضرت موسى علیه‏السلام معلوم مى‏شود که خداوند براى اینکه موسى را بر کرسى هدایت تبیینى بنشاند، جریان خلقت را به گونه‏اى ترسیم کرده که نتیجه‏اى جز شکست فرعون و پیروزى موسى نداشته باشد. ولادت غیرعادى موسى و بزرگ شدن او در خانه فرعون و اژدها شدن عصا و بلعیده شدن دسترنج ساحران و باز شدن راهى در رود نیل براى عبور بنى‏اسرائیل و غرق شدن فرعون و همراهانش در همان راهى که بنى‏اسرائیل به سلامت از آن عبور کرده بودند و... همه و همه روشنگر معناى دقیق «إنّ عَلَیْنا لَلْهُدى» است.

________________________________________
1. لیل، 13 و 14.
2. فاتحة، 2.
3. صافات، 6.
4. رحمان، 18.
5. معارج، 41.
6. تفسیر نور الثقلین، ج 5، ص 592.
7. فجر، 29 تا 31.
8. اعراف، 48.
9. و جعلناهم ائمّة یهدون بأمرنا. (انبیاء، 74).
10. توبه، 74.
11. تفسیر مجمع البیان، ج 10، ص 502.
12. طه، 53.
13. نازعات، 25.
14. طه، 72.
15. اعلى، 1.
16. دخان، 31.
17. قصص، 4.
18. طه، 44.
19. کلیات مثنوى، ص 402، نشر کتابفروشى اسلامیّه.

تبلیغات