آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

حضرت آقاى مکارم شیرازى فتوائى در مورد قربانى حج دارند که اگر گوشتهاى قربانى تلف مى‏شود یعنى آن را دفن مى‏کنند یا مى‏سوزانند، ذبح در آنجا جایز نیست، بلکه باید در جاهاى دیگر که گوشتها مصرف مى‏شود، ذبح کنند .
به این ترتیب که حاجى پول قربانى را در روز عید کنار مى‏گذارد و اعمال خود را بجا مى‏آورد و پس از بازگشت در ماه ذى‏الحجه قربانى را انجام مى‏دهد یا قبلا با کسان خود هماهنگ مى‏کند که در ساعت معینى (بعد از رمى جمره) در روز عید براى او قربانى کنند .
این فتوا بازتاب گسترده‏اى داشت و تاثیر مهمى به جاى گذارد تا آنجا که دولت عربستان سعودى به فکر جمع‏آورى تمام لاشه‏هاى قربانى و انتقال آن به کشورهاى نیازمند افتاد که اگر کاملا عملى شود، چهره حج در مساله قربانى دگرگون خواهد شد .
آنچه در این مقاله ملاحظه مى‏کنید، دفاع محکم و مستدلى از سوى یکى از فضلاى محترم حوزه علمیه از این فتوا و پاسخ به پاره‏اى از انتقادهاست .
در شماره 27 فصلنامه فارسى فقه اهل بیت علیهم السلام، مقاله‏اى از یکى از شخصیت‏هاى علمى حوزه با نام «مکان ذبح در حج‏» به چاپ رسید . مؤلف محترم در این مقاله ابتدا به اثبات این مطلب پرداخته‏اند که در صورت منع حکومت از ذبح قربانى در منى وجوب ذبح ساقط نمى‏شود و سپس این مساله را بررسى کرده که در صورت عدم امکان ذبح در منى، آیا مى‏توان قربانى را در هر مکان دیگرى ذبح نمود یا این که انتخاب مکه و پیرامونش براى ذبح واجب است؟
پاسخى که ایشان برگزیده‏اند، اولویت مکه براى ذبح است و به این نتیجه رسیده‏اند که بهترین راه براى اثبات اولویت مکه; یا مکه و پیرامون آن براى ذبح در صورت ناتوانى از ذبح در منى تمسک به آیه «لکم فیها منافع الى اجل مسمى ثم محلها الى البیت العتیق‏» است (1) .
آنگاه پس از بحث از مطالبى به بررسى فتواى یکى از مراجع تقلید معاصر پرداخته‏اند مبنى بر این که:
«اگر ذبح قربانى در منى یا در محدوده حرم منجر به اتلاف آن شود، احتیاط وجوبى آن است که حاجى قیمت‏خرید قربانى را کنار گذاشته و سایر مناسک را بجا آورد و سپس بعد از برگشت از حج، در وطن خود یا در محل دیگرى در ماه ذى‏الحجه قربانى خود را ذبح کند . البته در صورت امکان بهتر است که حاجى با بعضى از خویشان و دوستان خود به گونه‏اى برنامه‏ریزى کند که در روز عید قربان، آنان به نیابت از او در وطنش قربانى کرده و پس از آن حاجى به تقصیر و سایر اعمال بپردازد لیکن این کار واجب نیست زیرا براى بسیارى از حجاج موجب عسر و حرج مى‏باشد» (2) .
آن شخصیت‏حوزى پس از ذکر خلاصه‏اى از ادله این فتوا به نقد آن پرداخته و چند اشکال بر ادله مزبور وارد کرده است .
ضمن تقدیر و سپاس از ایشان به خاطر بحث عالمانه‏اى که مطرح کرده‏اند و در جهت عمل به سنت پسندیده نقد علمى، مطالب ایشان را در این مقاله مورد نقد و بررسى قرار مى‏دهیم به این امید که این مباحث موجب رشد و بالندگى هرچه بیشتر بحثهاى فقهى در زمینه مسائل مستحدثه گردد .
1 . اولین اشکال مؤلف محترم بر استناد به دلیل حرمت اسراف و تبذیر براى اثبات سقوط ذبح در منى مى‏باشد . نقد کننده محترم نوشته است:
«عجیب‏ترین قسمت‏سخن ایشان (آیة‏الله العظمى مکارم شیرازى) دلیل چهارم بر سقوط ذبح; یعنى دلیل حرمت اسراف و تبذیر است ... نسبت‏بین دلیل وجوب قربانى و دلیل حرمت اسراف و تبذیر نه تعارض است و نه تزاحم، بلکه نسبت‏بین آن دو «ورود» است زیرا اگر فرض کردیم دلیلى بر وجوب ذبح وجود دارد، به واسطه آن تکوینا موضوع اسراف و تبذیر برداشته مى‏شود» (3) .
نقد و بررسى
«ورود» در اصطلاح علم اصول همان‏گونه که خود ایشان به خوبى مى‏دانند، عبارت از آن است که یکى از دو دلیل موضوع دلیل دیگر را حقیقتا به مدد تعبد شرعى رفع کند بنابراین موضوع دلیل «مورود» حقیقتا مرتفع و منتفى مى‏شود ولى منشا این ارتفاع، تعبد شرعى است‏براین اساس، موضوع دلیل «مورود» الزاما باید از عناوینى باشد که به واسطه تعبد شرعى قابل رفع باشد لذا اگر موضوعى را شارع به عرف ارجاع داده و فهم عرف را در تحقق و ارتفاع آن ملاک قرار داده باشد، نمى‏تواند مورود واقع شود .
توضیح آن که: براى تحقق ورود اولا لازم است که موضوع از امورى باشد که ارتفاع و ثبوت آن حقیقتا توسط شارع ممکن باشد بنابراین موضوعاتى که داراى یک حقیقت‏خارجى تکوینى مى‏باشند، مانند مرد و زن بودن هیچگاه مشمول عنوان ورود قرار نمى‏گیرند لذا به عنوان مثال وقتى آیه شریفه 3 سوره نساء، مى‏فرماید: «... فانکحوا ما طاب لکم من النساء ...» اگر دلیلى قطعى اقامه شود که فلان شخص زن نیست، بلکه خنثى مى‏باشد، نمى‏توان آن را وارد بر آیه دانست زیرا مؤنث‏بودن از موضوعاتى نیست که ثبوت و ارتفاع آن به واسطه تعبد امکان‏پذیر باشد .
و ثانیا انتفاء موضوع دلیل اول نیز باید به واسطه تعبد شرعى صورت گیرد و این در جایى است که شارع خود متصدى تحدید و تعیین موضوع شود بنابراین اگر شارع به تحدید موضوع نپردازد و آن را به عرف واگذار نماید، عنوان ورود تحقق نخواهد یافت . به عنوان مثال وقتى دلیل شرعى بر وجوب صدقه دادن به فقیر اقامه شود و عرف بگوید که شخصى فقط قوت یک روز خود را ندارد، فقیر نیست، بلکه فقیر کسى است که قوت یک سال خود را نداشته باشد، در این صورت وجوب صدقه شامل حال کسى که فاقد قوت یک روز خود مى‏باشد، نمى‏شود . در اینجا فهم عرفى موضوع دلیل اول را نفى کرده و قطعا مصداق ورود نیست .
مراجعه به ادله اسراف به خوبى نشان مى‏دهد که موضوع اسراف یک امر عرفى است و شارع در نهى از اسراف به وضوح معناى عرفى آن اکتفاء نموده و خود به تبیین و تحدید اسراف نپرداخته است . بلى این امکان وجود داشت که شارع تحدید خاصى براى اسراف ارائه نماید و ثبوت و ارتفاع آن را منوط به تعبد کند تا در نتیجه اگر دلیلى شرعى موضوع اسراف را در مورد خاصى نفى نماید، از باب ورود باشد ولى شارع چنین کارى نکرده و فقط در بعضى موارد، برخى از مصادیق احیانا مبهم اسراف را خاطرنشان نموده است .
×××
اسراف در لغت
با مراجعه به کتب لغت ملاحظه مى‏شود که براى اسراف معانى مختلفى ذکر شده است مانند: خطا، تبذیر، ضد قصد و میانه‏روى تجاوز از حد، انفاق در غیر مورد حاجت، انفاق در معصیت و آنچه که عقلاء قبیح بشمارند (4) ولى با دقت مى‏توان تمام این معانى را به یک معنا که همان تجاوز از حد است، برگرداند چنان که برخى از فقهاى بزرگ نیز به همین مطلب تصریح کرده‏اند (5) .
منظور از این حد در تعریف اسراف همان حد وسط است که قصد و میانه‏روى نیز نامیده مى‏شود و براى فهم آن باید به عرف مراجعه نمود . حد وسط از نظر عرف، مصرف مال در مقدار مورد نیاز یا مقدار متناسب با حال و وضعیت اجتماعى شخص ست‏بنابراین صرف مال در غیر موارد نیاز یا غیر متناسب با حال شخص و همچنین اتلاف مال، از حد وسط خارج بوده، اسراف محسوب مى‏شود چنانکه علامه نراقى در این مورد مى‏نویسد:
«المراد بالوسط الذى یکون التجاوز عنه اسرافا هو ما یسمى وسطا عرفا لان المرجع فى معرفة‏الحقائق اللغویة هى المصادیق العرفیة فالمرجع فى معرفة الوسط هو العرف و الوسط فى العرف هو صرف المال فى القدر المحتاج الیه او اللائق بحال الشخص فکل صرف مال و انفاق لم یکن کذلک، فهو یکون اسرافا سواء لم یکن صرفا و انفاقا بل کان تضییعا و اتلافا او کان صرفا و لم یکن لائقا بحاله او کان مما لا یحتاج الیه‏» (6) .
بدین ترتیب اسراف داراى سه مصداق کلى مى‏شود: تضییع و اتلاف مال; مصرف مال در موارد غیر مناسب با حال شخص و مصرف مال در غیر مورد نیاز . با مراجعه به روایات مى‏بینیم که دقیقا به این سه مورد اشاره شده و از مصادیق اسراف شمرده شده است .
به مورد اول یعنى تضییع و اتلاف مال در روایتى از امام صادق علیه السلام اشاره شده است که مى‏فرماید:
«ان القصد امر یحبه الله و ان السرف امر یبغضه الله حتى طرحک النواة فانها تصلح لشى‏ء و حتى صبک فضل شرابک‏» (7) .
و به مورد دوم در روایتى از امیرالمؤمنین علیه السلام اشاره شده که مى‏فرماید:
«للمسرف ثلاث علامات یاکل ما لیس له و یشترى ما لیس له و یلبس ما لیس له‏» (8) .
منظور از «ما لیس له‏» چنانکه در مجمع‏البحرین آمده است، «ما لا یلیق بحاله‏» مى‏باشد (9) .
به مورد سوم یعنى مصرف مال بیش از مقدار مورد نیاز در روایت ابن ابى عمیر اشاره شده است که مى‏گوید:
«سال رجل ابا عبدالله علیه السلام عن قول الله تعالى: «و آتوا حقه یوم حصاده و لا تسرفوا انه لایحب المسرفین‏» فقال: کان فلان بن فلان الانصارى - سماه - و کان له حرث فکان اذا اخذ یتصدق به و یبقى هو و عیاله بغیر شى‏ء فجعل ذلک سرفا» (10) .
در تمام این موارد یک عنصر مشترک وجود دارد و آن تجاوز از حد و خروج از اعتدال و قصد است که یک امر عرفى مى‏باشد .
به عبارت دیگر مى‏توان تمامى موارد سه‏گانه فوق را تحت‏یک عنوان عرفى عقلائى جمع کرد و آن صرف مال در امورى است که عقلاء آن را قبیح مى‏شمارند چنان که برخى از فقهاء نیز به این مطلب تصریح کرده‏اند (11) .
×××
اکنون که اثبات شد نسبت‏بین دلیل وجوب ذبح و دلیل حرمت اسراف، ورود نیست، پس چه نسبتى بین این دو وجود دارد؟ آیة‏الله مکارم شیرازى معتقدند حق آن است که دلیل وجوب ذبح قربانى در حج نسبت‏به مواردى که قربانى‏ها تلف مى‏شود و به مصرف نیازمندان نمى‏رسد، اطلاق ندارد و در نتیجه اصولا دلیل وجوب ذبح شامل چنین مواردى نشده و ادله حرمت اسراف در این مورد جارى خواهد بود، بدین ترتیب اصلا نوبت‏به تعارض یا تزاحم نمى‏رسد .
اما اگر دلیل وجوب ذبح قربانى را داراى اطلاقى بدانیم که شامل موارد اتلاف قربانى نیز بشود، در آن صورت باز عمومات حرمت اسراف مقدم خواهد بود زیرا دلالت این عمومات بر حرمت اضحیه‏اى که اسراف شود، قوى‏تر از دلالت ادله وجوب اضحیه مى‏باشد .
توضیح این که تلف اضحیه در زمان حاضر از واضح‏ترین مصادیق اسراف بوده هیچ فرد منصفى شک ندارد که سوزاندن یا دفن کردن هزاران کیلو گوشت قابل استفاده، اسراف تلقى مى‏شود در حالى که شمول اطلاق ادله اضحیه (بر فرض پذیرش اطلاق آن) نسبت‏به اضحیه‏اى که اسراف مى‏شود، بسیار ضعیف است و به عبارت دیگر اضحیه‏اى که اسراف مى‏گردد، از مخفى‏ترین مصادیق اضحیه مى‏باشد بدین ترتیب اضحیه مزبور از یک طرف جزء واضح‏ترین مصادیق اسراف است و از طرف دیگر جزء مخفى‏ترین مصادیق اضحیه‏اى است که در حج واجب شده است (البته بر فرض پذیرش اطلاق ادله اضحیه نسبت‏به چنین اضحیه‏اى که تلف مى‏شود) در نتیجه دلالت عمومات اسراف بر حرمت این اضحیه قوى‏تر از دلالت ادله اضحیه بر وجوب آن مى‏باشد .
بر این اساس، حتى با فرض پذیرش اطلاق ادله اضحیه، تقدم با عمومات حرمت اسراف خواهد بود . اما اگر عمومات مزبور را قوى‏تر ندانیم، در آن صورت نسبت‏بین ادله حرمت اسراف و ادله وجوب ذبح، تعارضى مستقر از نوع تعارض عامین من‏وجه خواهد بود .
شخصیت محترم حوزوى وجود تعارض را بین دو دلیل مزبور نفى کرده است‏بدون آن که براى اثبات دیدگاه خود دلیلى بیاورد .
چنانکه ایشان به خوبى مى‏داند، تعریف اجمالى تعارض عبارت است از تنافى دو دلیل یا بیشتر به گونه‏اى که عرف در عمل به آنها و چگونگى جمعشان دچار حیرت و سرگردانى شود . اما این که منظور از این تنافى، تنافى به حسب مدلول است‏یا تنافى به حسب دلالت و ظهور بحث دیگرى است که ثمره آ ن در شمول و عدم شمول تعریف نسبت‏به موارد جمع عرفى ظاهر مى‏شود .
در هر حال تعارض بین دو دلیل گاهى به صورت تباین کلى است مانند تعارض بین وجوب و حرمت در جایى که مدلول یک دلیل وجوب چیزى و مدلول دلیل دیگر حرمت همان چیز باشد و گاهى تعارض بین دو دلیل به صورت تباین جزئى است‏یعنى جایى که نسبت‏بین دو دلیل عموم و خصوص من‏وجه مى‏باشد مانند تعارض بین «اکرم‏العلماء و لا تکرم‏الفساق‏» . که در مورد اجتماعشان یعنى عالم فاسق با یکدیگر تنافى دارند چرا که مقتضاى دلیل اول، وجوب اکرام عالم فاسق و مقتضاى دلیل دوم حرمت اکرام وى مى‏باشد .
با نگاهى به دلیل وجوب ذبح قربانى و دلیل حرمت اسراف ملاحظه مى‏شود که نسبت‏بین آن دو نیز عموم و خصوص‏من‏وجه است و مورد اجتماعشان جایى است که ذبح قربانى مصداق اسراف باشد زیرا در این صورت دلیل وجوب ذبح، چنین ذبحى را واجب مى‏داند و دلیل حرمت اسراف، آن را حرام مى‏شمارد .
در چنین موردى براى حل تعارض نمى‏توان به مرجحات صدورى مانند ترجیح براساس صفات راوى یا شهرت مراجعه نمود زیرا باعث‏خواهد شد که دلیل مرجوح به‏طور کامل چه در ماده اجتماع و چه در ماده افتراق از حجیت‏ساقط گردد درحالى که سقوط دلیل مرجوح در ماده افتراق هیچ وجهى ندارد چرا که ماده افتراق داخل در تعارض نبوده، بنابراین براى حل تعارض باید به مرجحات جهتى (مانند مخالفت‏با عامه) و مرجحات مضمونى (مانند موافقت‏با کتاب) مراجعه نمود (البته بر طبق این مبنا که مرجحات جهتى و مضمونى را راجع به مرجحات صدورى ندانیم) لکن ملاحظه مى‏شود که این مرجحات در هیچکدام از دو دلیل متعارض (یعنى ادله حرمت اسراف و ادله وجوب ذبح) موجود نمى‏باشد یعنى چنین نیست که یکى از آ ن دو موافق با عامه و دیگرى مخالف با عامه باشد و یا یکى موافق با کتاب و دیگرى مخالف با آن باشد تا بتوانیم مخالف با عامه و موافق با کتاب را بر دلیل مقابلش ترجیح دهیم در نتیجه باید قائل به تساقط دو دلیل مزبور شویم .
البته راه دیگرى نیز وجود دارد که منجر به تساقط دلیلین مى‏شود و آن، این است که مطابق راى مشهور فقهاء (12) در خصوص ماده اجتماع دو دلیل متعارضى که نسبتشان عموم‏من‏وجه مى‏باشد، از ابتدا به مرجحات جهتى و مضمونى مراجعه نکنیم، بلکه قائل به تساقط دو دلیل در ماده اجتماع شده و به اصول عملیه رجوع نماییم .
در هر حال بر طبق هر یک از دو بیان فوق، با فرض پذیرش تعارض بین ادله وجوب ذبح و ادله حرمت اسراف، دو دلیل مزبور تساقط کرده باید به سراغ اصول عملیه رفت چرا که نمى‏دانیم در وضعیتى که گوشت قربانى اسراف مى‏شود آیا ذبح آن واجب ست‏یا نه؟ و مفروض مساله نیز این است که هیچ یک از ادله حرمت اسراف و ادله وجوب ذبح به دلیل تعارض و تساقط شامل این مقام نمى‏شود .
از آنجا که رابطه اضحیه با دیگر مناسک حج، رابطه اقل و اکثر ارتباطى مى‏باشد نه استقلالى، به نظر مى‏رسد که مطابق راى اقوى و معروف در میان اصولیون معاصر، اصل برائت در این مقام جارى مى‏شود، در نتیجه باید به سقوط وجوب اضحیه قائل شد . الا این که احتیاط در امر حج (که در میان عبادات از اهمیت‏خاصى برخوردار است)، اقتضاء مى‏کند که حاجى اضحیه را در مکان دیگرى که منجر به اسراف آن نشود، ذبح کند . این احتیاط هنگامى قوى‏تر مى‏شود که با استقراء موارد مختلف در مى‏یابیم که شارع مقدس، وجوب قربانى را در هیچ موردى ساقط نکرده و حتى بر کسى که پول خرید قربانى را ندارد، واجب نموده است که به عنوان بدل قربانى، سه روز متوالى در ایام حج و هفت روز پس از بازگشت‏به وطن روزه بگیرد:
«فاذا امنتم فمن تمتع بالعمرة الى الحج فما استیسر من الهدی فمن لم یجد فصیام ثلاثة ایام فی‏الحج و سبعة اذا رجعتم تلک عشرة کاملة‏» (13) .
همچنین بر شخص مصدود واجب شده در همان محلى که او را از ورود به مکه یا حرم منع کرده‏اند، قربانى کند و از احرام خارج شود با این که هنوز به منى نرسیده است (14) .
علاوه براین برکسى که قربانیش را با خود آورده و در میان راه بر اثر خستگى حیوان، نتوانسته آن را به قربانگاه برساند، واجب شده در همان مکان، هدى (قربانى) را ذبح کرده و چیزى بنویسد و بر لاشه قربانى بگذارد که این هدى است تا هرکس که از آنجا مى‏گذرد، بداند صدقه است و از گوشت آن بخورد (15) .
بدین ترتیب با توجه به این موارد ملاحظه مى‏شود که ذبح در نزد شارع اهمیت زیادى داشته و در نتیجه اگرچه به مقتضاى تساقط ادله و رجوع به اصل برائت، وجوب ذبح ساقط مى‏گردد لکن احتیاط مقتضى آن است که ذبح قربانى در مکان دیگرى که منجر به اسراف نشود، انجام گیرد .
باید توجه داشت که مطابق بیان فوق دلیل این احتیاط تمسک به اطلاق ادله وجوب اضحیه نیست تا اشکال شود که با پذیرش عدم اطلاق ادله مزبور چگونه مى‏توان اهتمام شارع را به ذبح قربانى استنباط نمود، بلکه دلیل احتیاط توجه به ادله خاصى است که در موارد مختلف (مانند کسى که پول خرید قربانى را ندارد یا از ورود به مکه یا حرم منع شده است‏یا بر اثر خستگى حیوانى که براى ذبح با خود آورده نتوانسته است آن را به قربانگاه برساند)، ذبح قربانى را همچنان واجب دانسته و آن را ساقط نکرده است .
×××
آیا ذبح در وادى محسر جایز است؟
2 . اشکال دیگر آن شخصیت‏حوزوى بر تفسیرى است که آیة‏الله مکارم شیرازى از حدیث «یرتفعون الى وادى محسر» ارائه داده و گفته‏اند که بر جواز انجام ذبح در وادى محسر دلالت نمى‏کند، بلکه این موثقه فقط ناظر به بیتوته در منى است . ایشان این تفسیر را نادرست دانسته‏اند به این دلیل که:
«بودن در منى در طول سه روز یا زدن خیمه یا مسکن گزیدن در آنجا واجب نیست، بلکه معناى «یرتفعون الى وادى محسر» این است که در وادى محسر ساکن شوند تا اعمالى از قبیل بیتوته یا ذبح یا حلق را آنجا بجا آورند» (16) .
نقد و بررسى
در حدیث مورد بحث‏سماعه مى‏گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم هنگامى که مردم در سرزمین منى زیاد شوند و آن سرزمین برایشان تنگ گردد، چه کنند؟ امام علیه السلام فرمود: به وادى محسر بالا روند . «قلت لابى عبدالله علیه السلام اذا کثر الناس بمنى و ضاقت علیهم کیف یصنعون؟ فقال: یرتفعون الى وادى محسر ...» .
بدین ترتیب موضوع مورد سؤال، ازدحام مردم در منى است‏به گونه‏اى که این سرزمین بر آنان تنگ گردد . واضح است که حالت ضیق و تنگى منى فقط در خصوص بیتوته حاصل مى‏شود نه در مورد ذبح و حلق; چرا که لازم نیست همه مردم با هم به انجام مراسم ذبح و حلق بپردازند، بلکه مى‏توانند این اعمال را دسته دسته و گروه‏گروه به دنبال یکدیگر انجام دهند چنان که عملا نیز همین‏طور است و لذا براى انجام این مراسم، ضیق و تنگى پیش نمى‏آید ولى از آنجا که همه مردم در زمان معینى باید در منى بیتوته نمایند، لذا ممکن است در صورت کثرت جمعیت، سرزمین منى بر آنان تنگ گردد .
بنابراین ظاهر حدیث فقط شامل بیتوته مى‏گردد و دلیل آن نیز مناسبت‏حکم و موضوع است چرا که «ضیق منى‏» در خصوص ذبح و حلق، متحقق نمى‏شود و لذا مووضع «ضاقت علیهم‏» که در حدیث آمده، فقط در مورد بیتوته تحقق مى‏یابد نه در مورد دیگر مراسم منى، و قیاس این دو به یکدیگر قیاس مع‏الفارق است .
×××
3 . دیگر اشکال آیة‏الله حائرى در مورد استدلال به انصراف است . توضیح این که مطابق تقریر درس آیة‏الله مکارم شیرازى از آنجا که ذبح قربانى در منى به‏گونه‏اى که منجر به اتلاف و اسراف آن گردد، در عصر نزول آیات و صدور روایات یا اصلا وجود نداشته و یا بسیار نادر بوده است لذا مشکل است که اطلاق روایات اضحیه را شامل چنین فرضى بدانیم بلکه صحیح آن است که روایات وجوب ذبح از این صورت انصراف دارد آیة‏الله حائرى در اشکال بر این سخن نوشته‏اند:
«باید گفت که نزد محققان متاخر در بحث اطلاق و انصراف، حق آن است که انصراف به مجرد نادر بودن فرد، یا موجود نبودن آن در عصر روایات، پذیرفته نیست‏» (17) .
نقد و بررسى
ایشان در بیان اشکال، صرفا به ذکر نظریه مورد قبول خویش پرداخته‏اند بدون آن که دلیلى براى اثبات بطلان نظریه مقابل ارائه نمایند . بر این اساس اگر نگارنده نیز بخواهد از همین شیوه استفاده کند، باید بگوید حق آن است که انصراف در بعضى موارد به مجرد نادر بودن فرد یا موجود نبودن آن در عصر روایات نیز تحقق مى‏پذیرد، بدین ترتیب بحث‏حاضر به یک بحث مبنایى تبدیل مى‏شود که هر طرف مبناى خود را حق مى‏داند و البته مى‏دانیم که اشکال مبنایى (بدون ذکر دلیل) اشکال قوى‏اى نیست لکن براى این که بحث در این حد متوقف نگردد، اشاره‏اى به دلیل مى‏شود اگرچه تفصیل آن را باید در علم اصول جستجو نمود .
مى‏دانیم که انصراف به معناى انسباق معناى معینى از یک لفظ به ذهن مى‏باشد بدین صورت که معنى منسبق بعضى از افراد طبیعتى مى‏باشد که لفظ براى آن وضع شده است‏بنابراین معناى موضوع‏له لفظ وسیع‏تر از معنى منسبق به ذهن مى‏باشد . همچنین واضح است که انصراف به دو قسم مستقر و بدوى تقسیم مى‏گردد و شکى نیست که انصراف بدوى تاثیرى بر اطلاق نداشته، ظهور لفظ را در اطلاق از بین نمى‏برد بنابراین اختلاف بین اصولیون در این مورد است که چه انصرافى بدوى است و چه انصرافى مستقر است .
دانشمندان علم اصول براى تامین این مقصود به تبیین منشا انصراف پرداخته‏اند . یکى از منشاهاى انصراف غلبه وجود بعضى از افراد طبیت معناى موضوع‏له لفظ در خارج است . غلبه وجودى مراتبى دارد . گاهى در مقابل افراد غالب، افراد قلیلى وجود دارند که به حد ندرت نمى‏رسند و گاهى افراد مزبور نادرند و گاهى به گونه‏اى است که اصلا بعضى از افراد طبیعت، مصداق خارجى ندارند .
بدون شک مرتبه اول از غلبه وجودى باعث انصراف مستقر نمى‏گردد و اگر انصرافى حاصل شود، انصراف بدوى است که با کمى تامل زایل مى‏گردد . اما در مورد مرتبه دوم و سوم نمى‏توان چنین سخنى گفت چرا که ندرت وجود یا معدوم بودن بعضى از افراد طبیعت موجب مى‏شود که رابطه‏اى بین لفظ و افراد غالب ایجاد شده و رابطه بین لفظ مزبور و افراد نادر یا معدوم، ضعیف گردد به گونه‏اى که دلالت لفظ مزبور بر افراد نادر یا معدوم، مخدوش مى‏شود . حتى اگر نتوان ندرت یا معدوم بودن بعضى از افراد طبیعت را موجب انصراف لفظ به افراد غالب دانست‏حداقل این است که در ظهور اطلاق لفظ نسبت‏به افراد نادر یا معدوم تردید ایجاد مى‏شود و لذا چنین اطلاقى قابل استناد نخواهد بود . چرا که در چنین صورتى یکى از مقدمات حکمت که «انتفاء ما یوجب التعیین‏» مى‏باشد احراز نشده است .
بدین ترتیب مبناى چنین انصرافى پدید آمدن یک علاقه و ارتباط بین لفظ و افراد غالب است که همراه با تضعیف علاقه بین لفظ و افراد نادر یا معدوم از طبیعت معناى موضوع‏له مى‏باشد بنابراین مى‏توان انصراف ناشى از غلبه وجود بعضى از افراد را در برخى موارد به مساله دلالت و ظهور برگرداند و مى‏دانیم که تشخیص ظهور نیز یک امر وجدانى است .
×××
آیا اراقه دم موضوعیت دارد؟
4 . یکى از ادله حضرت آیة‏الله مکارم شیرازى براى اثبات این که اضحیه مطلوب از دیدگاه اسلام، آن است که گوشتش به مصرف نیازمندان برسد و صرف ریختن خون و انجام ذبح از نظر شارع مطلوبیت ندارد، تمسک به وحدت مطلوب در آیه 36 سوره حج است که مى‏فرماید: «و البدن جعلناها لکم من شعائر الله لکم فیها خیر فاذکروا اسم الله علیها صواف فاذا وجبت جنوبها فکلوا منها و اطعموا القانع و المعتر ...» .
ایراد کننده محترم در ایراد خود بر این بیان آن را قابل مناقشه فنى ندانسته و نوشته است:
«اما دلیل اول ایشان قابل مناقشه فنى نیست زیرا هیچ نقطه‏اى براى استظهار وحدت مطلوب از امر به جز «فاى تفریع‏» ذکر نکرده و هیچ دلیلى براى تفریع بودن «فاء» و این که تفریع، وحدت مطلوب را ثابت مى‏کند، ذکر نکرده است‏» (18) .
نقد و بررسى
دلیل ظهور «فاء» در تفریع و استظهار وحدت مطلوب از فاء تفریع، فهم عرفى است چرا که مى‏دانیم مرجع تشخیص ظهور، عرف است . آیة‏الله مکارم شیرازى نیز اگرچه تفصیلا به این نکته نپرداخته، ولى به آن اشاره کرده‏اند . در این عبارت که «ظاهر الامر فى الآیة الشریفة هو وحدة المطلوب ...» (19) . استناد به ظهور در واقع، استناد به فهم عرفى است و از آنجا که مطلب واضح است، نیازى به توضیح بیشتر دیده نشده ولى اکنون که محل ایراد و اشکال قرار گرفته است مى‏توان گفت که:
در تمام آیات و روایاتى که سخن از ذبح قربانى به میان آمده، استفاده از گوشت قربانى بر ذبح متفرع شده است مانند: «فاذا وجبت جنوبها فکلوا منها و اطعموا القانع والمعتر» (20) . «و یذکروا اسم الله فی ایام معلومات على ما رزقهم من بهیمة الانعام فکلوا منها و اطعموا البائس الفقیر» (21) .
و مانند سخن امام صادق علیه السلام در صحیحه معاویة بن عمار که مى‏فرماید: «اذا ذبحت او نحرت فکل و اطعم کما قال الله فکلوا منها و اطعموا القانع و المعتر» .
ملاحظه مى‏شود که در هیچکدام از این ادله، وجوب قربانى کردن و مصرف نمودن آن به صورت چند فعل امر در کنار یکدیگر ذکر نشده و مثلا گفته نشده است: «اذبحوا من بهیمة الانعام و کلوا منها و اطعموا» تا این که بتوان از آن تعدد مطلوب را استفاده نمود .
به عبارت دیگر هنگامى که مولا به عبدش این‏گونه فرمان دهد که: «قربانى خود را ذبح کن و از گوشت آن بخور و مستمندان را نیز اطعام کن‏» ، عبد بر اساس فهم عرفى چنین مى‏فهمد که چند مطلوب براى مولا وجود دارد و بر او لازم است که همه آنها را بجا آورد و اگر از انجام یک مطلوب ناتوان گردید، لزوم انجام دادن مطلوبهاى دیگر از عهده‏اش ساقط نمى‏شود . ولى اگرمولا دستور خود را به گونه دیگرى صادر کند و مثلا بگوید: «هنگامى که قربانیت را ذبح کردى، آنگاه از گوشت آن بخور و مستمندان را هم اطعام کن‏» ، عبد براساس فهم عرفى و تفریعى که در عبارت وجود دارد (یعنى هنگامى که ... آنگاه ... . که نظیر «اذا ذبحت او نحرت فکل‏» در صحیحه معاویة بن عمار مى‏باشد)، چنین مى‏فهمد که مولا مطلوب واحدى دارد و آن، ذبح قربانى به صورتى است که مورد استفاده قرار گیرد و تلف نشود لذا اگر شرایطى پیش آید که امکان استفاده از گوشت قربانى وجود نداشته باشد، عبد شک مى‏کند که آیا در این شرایط ذبح قربانى مطلوب مولا هست‏یا خیر و با تامل به این نتیجه مى‏رسد که در چنین وضعیتى، ذبح به

نکته دیگرى که براى اثبات وحدت مطلوب قابل توجه مى‏باشد، آن است که تعدد مطلوب در واقع به نوعى از اطلاق و شمول دلیل بر مى‏گردد یعنى حقیقت تعدد مطلوب آن است که دلیل شرعى داراى شمولى باشد که صورتهاى مختلف و متعدد امتثال خود را دربرگیرد مانند آن که دلیل وجوب ذبح قربانى در حج داراى آن اندازه شمول باشد که هم ذبح در صورت مصرف و عدم اسراف را شامل گردد و هم ذبح در صورت اسراف را; در حالى که چنین نیست و دلیل وجوب ذبح از چنین شمولى برخوردار نمى‏باشد . زیرا چنان که پیش از این گفتیم وجود اطلاق نسبت‏به یک مصداق، فرع وجود مصداق مزبور و یا عدم ندرت آن در زمان صدور روایت است‏حال آن که مصداق اسراف قربانى در حج در زمان معصومین علیهم السلام یا وجود نداشته و یا نادر بوده است‏به گونه‏اى که موجب انصراف ادله وجوب ذبح از صورت اسراف مى‏گردد .
آیة‏الله مکارم شیرازى به این نکته استناد کرده نوشته‏اند:
«. . مضافا الى ما سیاتى من عدم سبق اراقة الدم بدون صرف اللحوم فى عصر نزول القرآن و اعصار المعصومین علیهم السلام حتى یدعى التعدد فان تعدد المطلوب یرجع الى نوع من الاطلاق و شمول الدلیل و الاطلاق بالنسبة الى مصداق فرع وجود ذلک المصداق کما اشرنا الیه سابقا» (22) .
بدین ترتیب با توجه به فهم عرفى و نکته فوق مى‏توان وحدت مطلوب را اثبات نمود .
اما در صورتى که وحدت مطلوب پذیرفته نشود و اطلاق ادله وجوب ذبح قربانى را شامل صورت اسراف نیز بدانیم، همان باحث‏سابق مطرح خواهد شد که اولا ادله حرمت اسراف اقوى از ادله وجوب ذبح بوده و بر آنها مقدم مى‏باشد و ثانیا حتى اگر اقوى بودن ادله اسراف نیز پذیرفته نشود، نوبت‏به تعارض بین ادله مزبور و ادله وجوب ذبح مى‏رسد و پس از تساقط هر دو، باید به سراغ اصل برائت از وجوب ذبح رفت که توضیح آن پیش از این گذشت، بنابراین در نهایت، باز نمى‏توان وجوب ذبح قربانى در صورت اسراف را اثبات نمود .
×××
قیاس مع الفارق
5 . ایراد کننده محترم در ادامه اشکال بر وحدت مطلوب در خصوص مساله ذبح قربانى و اطعام نیازمندان نوشته‏اند:
«بنا بر مقدمه بودن ذبح براى اطعام، مى‏توان به خرید گوشت از قصابها و تقسیم بین نیازمندان اکتفاء کرد ... مقدمه بودن ذبح براى اطعام عقلى است‏بنابراین ... پس از فرض مقدمه بودن آن تبدیلش به خرید گوشت ممکن است ... . اگر ذبح مقدمه اطعام است‏بدون این که خود داراى ملاک نفسى باشد، چرا در فرض قدرت باید در منى ذبح شود؟ چه ایرادى دارد که پیش از رفتن به منى یا پیش از رفتن به مکه ذبح انجام گیرد و اطعام آن تا منى به تاخیر افتد؟ تمام این مطلب ثابت مى‏کند که در ذبح ملاک نفسى وجود دارد و پس از فرض ثبوت ملاک نفسى در ذبح چگونه مى‏توان وحدت مطلوب را ثابت کرد؟» (23) .
نقد و بررسى
اگر ذبح مقدمه اطعام باشد، بدون آن که خود هیچگونه ملاکى داشته باشد، نتیجه همان خواهد بود که ایشان نوشته‏اند یعنى در این صورت مى‏توان به خرید گوشت از قصاب‏ها و تقسیم بین نیازمندان اکتفاء کرد ولى اگر قائل شویم که ذبح داراى دو جنبه یا حیثیت مى‏باشد یکى حیثیت مقدمى براى اطعام و دیگرى حیثیت نفسى، آنگاه نمى‏توان به نتیجه فوق رسید و سخن ما همین دومى است .
توضیح آن که از کتاب و سنت استفاده مى‏شود که شارع اسلام براى ذبح قربانى در حج دو حیثیت (نه دو مطلوب) در نظر گرفته است: یکى به عنوان مقدمه‏اى براى اطعام . این حیثیت از آیات و روایاتى فهمیده مى‏شود که پس از بیان ذبح قربانى، استفاده از گوشت قربانى را بر آن متفرع ساخته است و سابقا به آنها اشاره شد .
و حیثیت دیگر، حیثیت نفسى ذبح است‏بدین معنا که شارع هر طریقى را که نهایتا منجر به اطعام نیازمندان شود، نپذیرفته، بلکه طریق خاصى را که ذبح قربانى با شرایط معین باشد، در نظر گرفته است . این مطلب را مى‏توان از شرایط خاصى که براى هدى لحاظ شده است، استنباط نمود مانند شرط جنس معین که از انعام ثلاثه (شتر، گاو و گوسفند) باشد و شرط خالى بودن از عیب و نقص و همچنین شرایط دیگرى که در مورد زمان و مکان ذبح وجود دارد، جمع بین دو حیثیت فوق اقتضاء مى‏کند که از یک سو در صورت اتلاف و اسراف گوشت قربانى، آن را مجزى ندانیم و از سوى دیگر نتوانیم به جاى ذبح به خرید گوشت و اطعام نیازمندان اکتفاء کنیم .
بدین ترتیب در پایان این مقال به نظر مى‏رسد که اشکالات فقیه بزرگوار جناب آیة‏الله حائرى قابل پاسخ مى‏باشد ولى نگارنده با صرف نظر از این پاسخها و این که مورد قبول مستشکل محترم خواهد بود یا نه، نکته‏اى را گله‏مندانه با ایشان در میان مى‏گذارد و آن این که با توجه به تواضع علمى و اخلاقى مؤلف محترم بسیار زیباتر مى‏بود اگر از استعمال تعابیرى همچون «عجیب‏» و «عجیب‏ترین قسمت‏سخن‏» خوددارى مى‏شد . آرى صحیح است که در کلام گذشتگان امثال این تعابیر و گاهى تندتر از آن نیز دیده مى‏شود ولى ادب بحث علمى درزمان ما اقتضاى دیگرى دارد و مؤلف محترم بى‏تردید خود بیش از نگارنده عالم و عامل به این ادب علمى هستند بنابراین بدون آن که تعابیر مزبور را بر معناى ناصوابى حمل کنیم، انتظار خود را در مورد دیدن تعابیرى زیباتر مخفى نمى‏کنیم .
×××
آخرین سخن
کلام آخر آن که با صرف نظر از تمامى این اشکال‏ها و پاسخ‏ها، اگر ذهن خود را خالى کرده و به اسراف عظیمى که در سالهاى اخیر در مراسم ذبح قربانى اتفاق افتاده و طى آن هر ساله دهها هزار راس گاو و گوسفند و شتر دفن و یا سوزانده شده است‏بنگریم، آیا مى‏توانیم بپذیریم که اسلام به عنوان یک دین کامل و جاودانى، دینى که بیش از هر چیز دیگر و بیش از هر دین و مکتب دیگر بر اهمیت عقل تاکید نموده و خود براساس آن استوار است، پیروان خود را از تمامى دنیا فرا خوانده است که هر ساله در بزرگترین مراسم عبادى اجتماعى حج گرد هم آمده و چنین خیل عظیمى از حیوانات اهلى قابل استفاده را اتلاف نمایند؟! به راستى چه نکته معقولى در این میان نهفته است که اسراف و اتلاف میلیونها کیلو گوشت قابل مصرف را در هر سال مجاز مى‏کند؟!
پى‏نوشت:
1) فصلنامه فقه اهل بیت، شماره 27، ص 17 .
2) حکم الاضحیة فى عصرنا، ص 10 .
3) فصلنامه فقه اهل بیت، شماره 27، ص 33 .
4) مراجعه شود به: صحاح‏اللغة، ج‏4، ص 1373 و القاموس المحیط، ج‏3، ص 156 و نهایه ابن اثیر، ج‏2، ص 361 و مجمع‏البحرین، ج‏5، ص 69 .
5) ر . ک: علامه مولى احمد نراقى، عوائدالایام، ص 630 .
6) عوائدالایام، ص 632 .
7) وسائل الشیعة، ابواب النفقات، باب 25، ح‏2 .
8) وسائل، ابواب مقدمات التجارة، باب 22، ح‏4 .
9) ر . ک: مجمع‏البحرین، ج‏5، ص 69 .
10) وسائل، ابواب النفقات، باب 29، ح‏3 .
11) ر . ک: محقق اردبیلى، زبدة البیان، ص 488 - ملا احمد نراقى، عوائدالایام، ص 635 .
12) ر . ک: مرحوم میرزا حسن بجنوردى، منتهى الاصول، ج‏2، ص 616 .
13) بقره: 196 .
14) وسائل الشیعة، ابواب الاحصار و الصد، باب 6 .
15) وسائل الشیعة، ابواب الذبح، باب 31 .
16) فصلنامه فقه اهل بیت، شماره 27، ص 34 .
17) فصلنامه فقه اهل بیت، شماره 27، ص 34 .
18) فصلنامه فقه اهل بیت، شماره 27، ص 34 .
19) حکم‏الاضحیة فى عصرنا، ص 14 .
20) حج، 36 .
21) حج، 28 .
22) حکم الاضحیة فى عصرنا، ص 14 .
23) فصلنامه فقه اهل بیت، شماره‏27، ص 34 و 35 .

تبلیغات