آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

حق، همچون آب، سودمند و پایدار است . اما باطل، همانند کف روى آب، بى‏فایده و نابود شدنى است .
انزل من السماء ماء فسالت اودیة بقدرها فاحتمل السیل زبدا رابیا و مما یوقدون علیه فی النار ابتغاء حلیة او متاع زبد مثله کذلک یضرب الله الحق و الباطل فاما الزبد فیذهب جفاء و اما ما ینفع الناس فیمکث فی الارض کذلک یضرب الله الامثال‏» (1) .
خداوند از آسمان آبى فرستاد، [آب] هر رودخانه‏اى به اندازه گنجایش آن جارى گشت . سپس سیل بر روى خود کفى را حمل کرد و از آنچه در کوره‏ها براى به دست آوردن زینت‏آلات یا چیزهاى دیگر به آن آتش روشن مى‏کنند [ذوب مى‏کنند] نیز کفهایى پدید مى‏آید . اما کفها به بیرون ریخته مى‏شوند ولى آنچه بر مردم سود مى‏رساند - آب یا فلز خالص - در زمین مى‏ماند . خداوند این چنین مثل مى‏زند» .
تفسیر آیه
آیه یاد شده از آیه‏هاى بس زیبا و پر معناى قرآن است (هرچند همه آیات آن، زیبا و پرمعناست) . قبل از تبیین تشبیه، به تفسیر جمله‏هاى آیه مى‏پردازیم:
1 . «انزل من السماء ماء» ناظر به آب باران است که از بالا فرو مى‏ریزد و حیات‏بخش و حرکت‏آفرین است .
2 . «فسالت اودیة‏» آب رودها به راه مى‏افتند، زیرا در سایه ریختن باران شدید، سیلابها از نقطه بالا مانند کوهها و تپه‏ها به سمت پایین سرازیر شده، و آبها پشت‏هم رود عظیمى را تشکیل مى‏دهند و رودخانه‏ها را پر مى‏کنند .
3 . «بقدرها» درست است آب سیل‏آسا از بالا فرو مى‏ریزد و از کوهها و تپه‏ها به سمت پایین سرازیر مى‏شود، ولى هر رودى به اندازه گنجایش خود، آب برمى‏دارد . چه‏بسا آب پشت رود، ده برابر باشد ولى رود جز گنجایش خود آب نمى‏گیرد . با واژه «بقدرها» به این حقیقت اشاره مى‏کند .
4 . «فاحتمل السیل زبدا رابیا» . هنگامى که سیل در رودها به راه مى‏افتد، کفى را نیز همراه دارد و آن را روى خود حمل مى‏کند «زبد» به معنى کف و «رابى‏» به معنى بلندى است .
5 . «و مما یوقدون علیه فی النار ابتغاء حلیة او متاع زبد مثله‏» ، نه تنها سیل کفى را با خود حمل مى‏کند، بلکه آنگاه که فلزات براى ساختن زینت‏آلات یا وسائل دیگر در کوره قرار مى‏گیرد، از آن نیز کفى برمى‏خیزد، بسان کفى که در آب است .
در لغت عرب هرگاه چیزى را روى آتش قرار دادند . و عرب هنگامى که براى پختن، آتش روشن کند، مى‏گویند: «اوقد النار» ، ولى این جمله در آیه با واژه « علیه‏» همراه است، تو گوئى آتش کوره همه جوانب فلز را از بالا و پایین دربر گرفته تا به خوبى ذوب شود و ناخالصى‏هاى آن بیرون رود و ماده خالص در کف دیگ باقى بماند .
6 . «کذلک یضرب الله الحق والباطل‏» این جمله یادآور آن است که هدف از مطرح کردن این دو مطلب:
الف . سیلاب جارى مى‏شود و کف را همراه خود مى‏برد .
ب . فلزاتى که در کوره ذوب قرار مى‏گیرند، ناخالصیهاى آنها بیرون ریخته مى‏شود، ترسیم واقعیت‏حق و باطل است .
7 . «فاما الزبد فیذهب جفاء» کف بیرون ریخته مى‏شود و از بین مى‏رود .
8 . «و اما ما ینفع الناس فیمکث فى الارض‏» ولى آنچه به مردم سود مى‏رساند، مانند فلز خالص، در زمین مى‏ماند .
9 . «کذلک یضرب‏الله الامثال‏» خدا اینگونه مثل مى‏زند و حق و باطل را ترسیم مى‏کند . حق بسان آب و فلز خالص است که پس از طى مراحلى در زمین باقى مى‏ماند، یکى مایه حیات، دیگرى هم مایه زینت‏یا وسیله زندگى است . درحالى که باطل بسان کف روى آب، یا روى دیگ کوره است که پس از اندى خاموش مى‏شود یا به دور ریخته مى‏شود اما آب یا فلز باقى مى‏ماند، حق و باطل نیز چنین‏اند . حق پایدار و باطل لرزان و ناپایدار است .
تا اینجا از تفسیر جمله‏هاى آیه فارغ شدیم، اکنون هنگام آن رسیده است که نکاتى را که آیه به آن اشاره مى‏کند، بیان کنیم:
آیه در تمثیل به نکات دهگانه‏اى اشاره مى‏کند، و این خود مى‏رساند که قرآن و بالاخص این آیه محصول فکر انسانى نیست که در محیطى دور از علم و دانش پرورش یافته باشد، بلکه سخنى است که از عالم بالا بر او القا گردیده است . این نکات عبارتند از:
1 . گاهى مبارزه حق و باطل به صورت مبارزه ایمان به خدا و کفر به او در مى‏آید، در این صورت تشبیه حق (ایمان) به آب، تجلى خاصى پیدا مى‏کند، زیرا همان‏طور که آب، مایه حیات، بلکه آغاز حیات جانداران و گیاهان است و قرآن مجید درباره آن مى‏گوید:
«... و جعلنا من الماء کل شى حى ...» (2) .
«هر موجود زنده‏اى را از آب آفریدیم‏» .
همچنین ایمان به خدا و روز رستاخیز مایه حیات اجتماعى مى‏باشد و در پرتو ایمان به خدا، عدل اجتماعى که در حقیقت مایه زندگى اجتماعى است، زنده مى‏گردد . عواطف انسانى و احساسات پاک بشرى، تجلى خاصى پیدا مى‏کنند، در صورتى که ملت فاقد ایمان، هیچ انگیزه‏اى براى مراعات حقوق افتادگان و اجراى عدالت اجتماعى ندارد و پیوسته در لب پرتگاه فاصله طبقاتى قرار گرفته و با جنگهاى کوچک و بزرگ دست‏به گریبان است .
روزى «فروید» روانکاو معروف تصور مى‏کرد که روزگار دین سپرى گردیده و نظامات مدنى و تربیتهاى اجتماعى، جایگزین دین شده است، ولى تلفات وحشت‏آور جنگ اول جهانى، که آمار آن از ده میلیون نفر تجاوز کرد، او را مجبور کرد که فرضیه خود را پس بگیرد . جنگ دوم جهانى روشن ساخت که اروپاى ماشینى فاقد حیات انسان اجتماعى است و هنوز به صورت درندگان باقى است .
اگر ایمان به فلزات تشبیه شده است، آن نیز براى این است که برخى از آنها مایه حیات انسان است و قرآن درباره یکى از آنها چنین مى‏فرماید:
«... و انزلنا الحدید فیه باس شدید و منافع للناس ...» (3) .
«آهن را آفریدیم، در آن قدرت عظیم و سودهایى براى مردم است‏» .
اگر این فلز از بین برود، زندگى انسان دچار اختلال مى‏گردد .
2 . کفهاى روى سیل یا فلزات ذوب شده بسان حجابى است که تا مدتى چهره آب و فلز را مى‏پوشاند ولى طولى نمى‏کشد که تمام کفها نابود شده و سیماى شفاف آب، چشم‏ها را خیره مى‏سازد . همچنین چهره حقیقت گاهى به وسیله نقاب باطل پوشیده مى‏شود، اما سرانجام نقاب باطل به کنار مى‏رود، و سیماى حق با درخشندگى خاصى خودنمایى مى‏کند .
گاهى افکار شیطانى و آراى باطل، تا مدتى آفتاب حق را بسان ابرهاى تیره بهار مى‏پوشاند ولى این «پرده‏پوشى‏» همیشگى نیست و قرآن این حقیقت را به زبان دیگر نیز بیان کرده است آنجا که مى‏فرماید:
«و قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا» (4) .
«بگو حق آمد و باطل نابود گردید و باطل از میان رفتنى است‏» .
و در جاى دیگر مى‏فرماید:
«... یمح الله الباطل و یحق الحق بکلماته ...» (5) .
«خداوند باطل را نابود مى‏سازد، و حق را با سخنان خود پایدار مى‏دارد» .
3 . باطل; بى‏خاصیت و بى‏فایده است ولى حق; منبع انواع برکات مى‏باشد، از کفهاى روى آب گلى رشد نمى‏کند و درختى سبز نمى‏شود . و تشنه‏اى سیراب نمى‏گردد، ولى آب سرچشمه هزاران جلوه حیات و زندگى در جانداران و گیاهان مى‏باشد .
4 . همان‏طور که باران از آسمان مى‏بارد، و هر نقطه به اندازه گنجایش و ظرفیت‏خود از آن بهره‏مند مى‏گردد و به اصطلاح «در باغ لاله روید و در شوره‏زار خس‏» . همچنین روح و روان افراد بشر از نظر گنجایش یکسان نیستند و هر کدام به اندازه شایستگى خود، از معارف و تعالیم آسمانى بهره مى‏گیرند . قلوب و ارواح از نظر گنجایش باهم اختلاف دارند، برخى به اندازه یک سبو، و برخى دیگر به اندازه یک دریا است و هرکدام به نسبت گنجایش خود، از تعالیم آسمانى بهره‏مند مى‏گردد .
قرآن براى رسانیدن این نکته لفظ «بقدرها» را آورده است .
اختلاف در مساله آفرینش به اندازه‏اى مهم است که قرآن روى آن تکیه کرده و مى‏فرماید: «و قد خلقکم اطوارا» (6) . «شماها را مختلف و جوراجور آفریده‏ایم‏» .
پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله استعداد و شایستگى افراد را به معادن زیرزمینى تشبیه کرده که برخى طلا و برخى دیگر نقره است آنجا که فرموده است: «الناس معادن کمعادن الذهب و الفضة‏» (7) .
امیرمؤمنان در سخن معروف خود به کمیل چنین فرمود:
«ان هذه القلوب اوعیة فخیرها اوعاها» (8) .
«قلوب و ارواح مردم ظرف‏هایى هستند، بهترین آنها، وسیع‏ترین آنها است‏» .
خلاصه هر فردى به اندازه شایستگى خود از نعمت‏هاى معنوى و مادى بهره مى‏گیرد .
5 . رمز بقا و پیروزى در صحنه‏هاى مبارزه این است که شى‏ء، مفید و سودمند باشد . خداوند براى تفهیم این مطلب چنین فرموده است:
«و اما ما ینفع الناس فیمکث فی الارض‏» . «آنچه که به حال مردم مفید است، در زمین باقى مى‏ماند» .
6 . باطل به شکل‏هاى گوناگون و چهره‏هاى مختلفى در صحنه‏هاى متعددى خودنمایى مى‏کند همان‏طور که کف، هم بر روى آبها و هم بر روى فلزهاى ذوب شده، آشکار مى‏گردد چنانکه مى‏فرماید: «و مما یوقدون علیه فى النار» . «کف نه تنها بر روى آبها، بلکه بر روى فلزات ذوب شده نیز ظاهر مى‏گردد» .
7 . فروغ ناپایدار باطل، از فروغ پیوستگى حق است، و باطل در خودنمایى موقت‏خود مدیون حق مى‏باشد و تا از حیث‏حق بهره نگیرد، نمى‏تواند خود را به جایى قالب بزند، کفهاى باطل از موقعیت آب استفاده مى‏کنند و خود را نشان مى‏دهند و اگر آبى در کار نبود، کف را یاراى خودنمایى نبود، قرآن براى افهام این نکته جمله «فاحتمل السیل زبدا» را آورده است .
8 . باطل همواره از بازار آشفته و محیطهاى هرج و مرج استفاده کرده و خود را نشان مى‏دهد و در محیطهاى آرام و بى‏صدا، نمى‏تواند خودنمایى کند همچنان که کف موقعى ظاهر مى‏شود که سیلاب از سراشیبى تند کوهها با هیجان و شور، به پایین بریزد اما وقتى آب به جلگه و نقاط صاف و هموار رسید، و شور و هیجان سپرى گردید، به‏طور تدریج‏به خاموشى مى‏گراید .
9 . حرکت‏باطل بر حرکت‏حق استوار است، تا باطل بر دوش حق سوار نشود، نمى‏تواند حتى به صورت موقت‏حرکت کند همچنان که حرکت کف، بر اثر حرکت آب انجام مى‏گیرد .
10 . باطل محض، چون تاریکى و تیرگى خالص است و نمى‏تواند خود را نشان دهد، بلکه باید خود را به نوعى با حق بیامیزد تا بتواند خود را نشان دهد، همچنان که کف در همان خودنمایى موقت‏خود نیازمند ذرات آبى است که در درون آن نهفته است و به خاطر همین ذرات است که مى‏تواند خود رانشان دهد و کف بدون ذرات از هر نوع خودنمایى ناتوان است .
امیرمؤمنان علیه السلام در یکى از سخنان پرمغز خود به این حقیقت اشاره کرده و مى‏فرماید:
«... فلو ان الباطل خلص من مزاج الحق لم یخف على المرتادین، و لو ان الحق خلص من لبس الباطل انقطعت عنه السن المعاندین و لکن یؤخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فیمزجان فهنالک یستولى الشیطان على اولیائه و ینجو الذین سبقت لهم من الله الحسنى‏» (9) .
«اگر باطل با حق آمیخته نمى‏شد، حق براى راه‏پویان پوشیده نمى‏شد و اگر حق در میان باطل پنهان نمى‏گشت، زبان معاندان بریده مى‏شد ولى بخشى از باطل و بخشى از حق گرفته و آمیخته به هم گردیده، آنگاه شیطان بر دوستان خود تسلط یافت و کسانى که قضاى الهى بر هدایت آنان رفته است، نجات مى‏یابند» .
پى‏نوشت:
1) رعد، 17 .
2) انبیاء، 30 .
3) حدید، 25 .
4) اسراء ، 81 .
5) شورى، 24 .
6) نوح، 14 .
7) بحارالانوار، ج‏4، ص 405 .
8) نهج‏البلاغه، کلمات قصار، شماره 127 .
9) نهج‏البلاغه، خطبه 49، چاپ عبده .

تبلیغات