آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

غزالى در کتاب خود «معیارالعلم‏» (1) بعد از ذکر آراى فلاسفه یونان قدیم و دانشمندان اسلامى به‏ویژه فارابى به انواع عقول اشاره کرده مى‏گوید: منظور از عقول عبارت‏اند از:
1 . عقلى که مورد نظر جمهور و عامه مردم است .
2 . عقلى که مورد نظر متکلمان است .
3 . عقلى که مورد نظر فلاسفه است .
سپس اضافه مى‏کند که مراد از عقل مورد نظر جمهور و عامه مردم مى‏تواند یکى از سه معناى زیر باشد:
1 . صحت و سلامت فطرت اولیه انسان یعنى نیروئى که انسان مى‏تواند بوسیله آن میان امور زشت و زیبا فرق گذاشته، آنها را از هم باز شناسد .
2 . گاهى مراد از عقل در نظر عامه مردم عبارت از نیروئى است که انسان بوسیله آن احکام کلى را از راه تجربه بدست مى‏آورد و لذا در تعریف آن مى‏توان چنین گفت:
عقل سلسله معانى و مفاهیمى است که در ذهن فراهم آمده، مقدماتى را تشکیل مى‏دهد که انسانها مى‏توانند از رهگذر آنها مصالح و اهداف خود را استنباط کنند .
3 . گاهى نیز هدف جمهور و عامه مردم از عقل همان معنائى است که باوقار و متانت و انتخاب و اختیار پیوند نزدیکى دارد .
عقل نزد متکلمان و فلاسفه
عقل نزد متکلمان همان معنائى است که ارسطو در کتاب «برهان‏» از آن یاد کرده است‏باین صورت که «عقل‏» عبارت از تصورات و تصدیقات فطرى است که بدنبال آن «علم‏» از راه اکتساب و تفکر و یادگیرى در نفس حاصل مى‏شود .
از اینجا میان عقل مکتسب و عقل فطرى فرق گذارده اولى را «علم‏» و دومى را «عقل‏» نامیده‏اند .
عقل در اصطلاح فلاسفه همان معانى و امور مختلفى است که پاره‏اى از آنها مربوط به مابعدالطبیعة مانند عقول مفارق از ماده بوده و برخى دیگر مربوط به عقلى است که بعنوان نیروئى از نفس، موردنظر مى‏باشد، غزالى عقل را جزئى از نفس ناطقه مى‏داند که به عقل عملى و عقل نظرى تقسیم مى‏گردد چنانکه سابقا گفته شد .
غزالى در دو کتاب خود: «معارج القدس فى مدارج معرفة‏النفس‏» و «معیارالعلم‏» از همان عقولى یاد مى‏کند که پیش از او فارابى و ابن‏سینا آنها را مطرح کرده‏اند .
و در کتاب «احیاء علوم الدین‏» (ج‏3، ص‏4) از عقل بعنوان افزار ادراک و در مبحث «العقل‏» از انواع چهارگانه عقول به صورت زیر نام مى‏برد:
الف . عقل غریزى و آن عبارت از عقلى است که بوسیله آن انسان از حیوان امتیاز مى‏یابد .
ب . عقل به معناى علوم و معارف ضرورى، و آن از طریق حصول علوم و معارف ضرورى در طفل ممیز بوجود مى‏آید .
ج . عقل به مفهوم علوم و آگاهى‏هائى که از طریق تجارب و اوضاع و احوال بدست مى‏آید . و در جاى دیگر کتاب «احیاءالعلوم‏» (ج‏3، ص‏7) دو نوع عقل را مشخص مى‏کند:
1 . عقل مطبوع و آن عبارت از این است که قلب آدمى واجد آگاهى‏هاى ضرورى و علوم بدیهى است .
2 . عقل مسموع و معناى آن این است که از طریق تجارب و یادگیریها، علوم اکتسابى براى انسان فراهم مى‏آید و چنین علوم و آگاهى‏ها مانند ذخیره‏هائى است که انسان هروقت‏بخواهد مى‏تواند به آنها مراجعه کرده، مطلوب خود را در میان آنها بیابد .
او در کتاب احیاءالعلوم (ج‏3، ص‏16) از چهار نوع عقل نامبرده در بالا، عقل غریزى و عقل ضرورى را در هم ادغام کرده، هر دو را فطرى مى‏داند و عقل مطبوع و مسموع را به خاطر آنکه هر دو کسبى هستند، باهم ادغام نموده است‏به جهت امر مشترکى که هر دو داراى آن بوده کسبى و غیرضرورى مى‏باشند .
وظائف و تکالیف و اعمال ویژه عقل چیست؟
از دیدگاه غزالى عقل یک سلسله وظائف ادراکى و اخلاقى دارد که سایر اعضاء و جوارح و سایر خصوصیات نفس انسانى آنها را ندارند و از اینجا است که انسانها در برابر اعمال خویش مسؤول بوده، انسانها باید افعال نیک و مفید و نتیجه‏بخش را انجام داده، در قبال افعال خویش کاملا مسؤول باشند .
مى‏توان این تکالیف را به صورت فشرده و در عین حال جامع چنین بیان کرد:
1 . عقل میزان و معیار سنجش الهى در روى زمین است (2) . توضیح آن اینکه عقل مى‏تواند معقولات را درک کند خواه اینکه این معقولات ذاتا و فى نفسه مجرد باشند یا آنکه تجرد آنها از طریق الهام یا استدلال صورت پذیرد .
آرى محسوسات را ما توسط حواس ظاهرى درک مى‏کنیم مثلا بوسیله حس بینائى رنگ مشخصى را در کنار صفات دیگر و مقرون به مکان و شکل و اندام مشخص و مضبوطى درک مى‏کنیم و از اینجا تفاوت میان محسوس و معقول روشن مى‏گردد، زیرا انسان معقول مثلا فقط خود انسان است که انسانهاى کوتاه و بلند، نزدیک و دور و سفید و سیاه، همه در یک مفهوم کلى مشترک هستند و از نظر انسانیت تفاوتى با هم ندارند . این، یک نمونه‏اى از تصورات عقلى است که با محسوسات قطعا فرق دارد .
به خاطر همین نکته است که انسان هم داراى قوه و نیروئى است که بوسیله آن مدرکات را در ذهن احضار و آنها را در حس و خیال خود وارد مى‏کند علاوه بر این انسانها داراى قوه و نیروئى هستند که بوسیله آنها مدرکات مجرد از امور بیگانه از ذات آنها در ذهن خود را احضار مى‏کنند و این قوه را قوه عاقله مى‏نامند (3) .
2 . هقل علاوه بر درک ادراکات کلى و مجرد وظیفه دیگرى دارد و آن قضاء و داورى بر اعمال و رفتار و بالاتر کنترل اشتباهات و لغزشهاى حواس ظاهرى مى‏باشد، چه بسا در صورت قصور و نارسائى حس‏ها آنها را تدارک و جبران مى‏کند و این ویژگى مربوط به وظیفه عقل به این جهت است که حس اشیاء را جز از طریق تماس و لمس و یا سایر عوامل موجود درک نمى‏کند به طوریکه اگر حس با محوس خود تماسى برقرار نکند و یا بدان نزدیک نباشد نمى‏تواند آنها را درک نماید (4) در حالیکه عقل براى درک خود به چنین شرائطى نیاز ندارد .
پس حس نمى‏تواند ذات خود را درک کند در حالیکه عقل مى‏تواند هم ذات خود و هم غیر خود را درک نماید (5) . براى حس، نزدیکى و دورى اشیاء در مقدار احساس و اصل احساس و عدم احساس مؤثر است درحالیکه دورى و نزدیکى و پائین و بالا بودن شى‏ء محسوس براى عقل یکسان بوده، عقل حتى دورترین اشیاء و نزدیک‏ترین آنها را نیز درک مى‏نماید پس حقائق از دیدگاه عقل مخفى نمى‏باشند، همانطور که حس نمى‏تواند آنچه را که در پس پرده مخفى باشد ببیند و آنها را درک نماید .
آرى تنها حجاب عقل از خود انسان است که بخاطر صفاتى که در او پدید مى‏آید ممکن است چنین حجابى مانع شهود اشیاء و حقایق نزد عقل باشد .
3 . عقل مى‏تواند به اسرار درونى اشیاء راه یابد و حقایق را باز یافته، اسباب و علل و حکمت‏هاى آنها را درک نماید در حالیکه حس تنها به درک ظواهر و قالب‏هاى صورى و ظاهرى اکتفاء مى‏کند . و به ژرفاى اشیاء راهى ندارد .
4 . عقل مى‏تواند همه حالات درونى از قبیل شادمانى درد، عشق، تمایلات، اراده، علم و امثال آنها را درک کند در حالیکه که حس از درک و معرفت آنها ناتوان است (6) .
5 . اداراکات عقلى مى‏تواند نامتناهى بوده، محدود نباشد اما حواس ظاهرى از درک نامتناهى عاجز است‏حال این سؤال علمى مطرح است که جهات نامبرده که به‏طور اجمال بیان گردید مى‏توانند دلیل‏هاى قاطع بر وجوب و ضرورت عقل و به کارگیرى آنها در زندگانى انسانها باشند؟ تا یک زندگى سالم و ثمربخش در این دنیا و عالم رستاخیز داشته باشد؟ پاسخ سؤال قطعا مثبت‏بوده، بدیهى و روشن است و نیازى به توضیح آن نیست .
در خاتمه تذکر این نکته لازم است که عقل با همه ویژگى‏ها و برکات وجودى که دارد احیانا ممکن است مقهور و مسخر شهوات و هوس‏هاى زودگذر نفسانى بوده و براى اجراى هواهاى نفسانى چاره‏سازى کند پس اینطور نیست که همه تشخیص‏هاى عقل مطابق واقع بوده، مفید بوده باشند و در عین حال اینگونه نیست که عقل همواره پیرو هواهاى نفسانى و تمایلات غیرواقعى بوده باشد بلکه انسانها مى‏توانند توسط عقل و درایت و ملکه تقوا و فضیلت از محارم و رفتارها و گفتارهاى ناروا اجتناب ورزیده، فرائض الهى را به موقع ادا نمایند و به عبارت روشن‏تر انسان عاقل کسى است که تقوى و پرهیزکارى را پیشه خود سازد و این ویژگى نیز از مزایا و ثمرات بزرگ عقل آدمى است (7) .
پى‏نوشت:
1) ص‏162 .
2) مشکوة‏الانوار: ص‏25 .
3) معیارالعلم: ص‏135 و ...
4) مشکوة‏الانوار: ص‏2 - معیارالعلم: ص‏25 و 26 - المنقذ من الضلال، تحقیق دکتر صلیبا، ص‏62 .
5) مشکوة‏الانوار: ص‏6 و 7 .
6) مشکوة‏الانوار: ص‏6 و 7 .
7) احیاء علوم الدین: ج‏3، ص‏6 - ج‏1، ص‏85 .

تبلیغات