آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

در قبرستان بقیع در کنار هر قبرى که مورد توجه است، مامورى گمارده شده که از نزدیکى به قبر و تبرک به آن، جلوگیرى کند و ماموران بقیع آنچنان عبوس و کم‏حرفند که به زحمت‏سلام انسان را پاسخ مى‏دهند، مگر این که انسان مسلط به زبان عربى باشد. پس از یک رشته گفتگوهاى معمولى، چهره آنها باز مى‏گردد.
در سنوات گذشته هر موقع از این ماموران از نام صاحب قبر سؤال مى‏کردند، مى‏گفت: «الله یعلم‏» ولى در سال جارى علاوه بر این، اصل وجود قبر مورد نظر را زیر سؤال مى‏بردند.
نگارنده پس از قرائت زیارت جامعه در کنار ائمه بقیع، به تدریج‏به زیارت سایر قبور پرداخته، در کنار قبر زوجات پیامبر مامور جوان بلندقامتى را مشاهده کردم که از نظر قیافه باز، و از نظر اخلاق با دیگران فرق داشت‏به او گفتم: من سؤالى دارم، آماده‏اید به آن پاسخ بگویید؟
در پاسخ گفت: تا چه سؤالى باشد، گفتم: دینى.
گفت: مانع ندارد، سؤالت را مطرح کن.
گفتم: شما از ورود زنان به قبرستان بقیع جلوگیرى مى‏کنید و این برخلاف سنت پیامبر صلى الله علیه وآله است زیرا:
1- پیامبر گرامى صلى الله علیه وآله در نیمه شب به زیارت اهل بقیع آمد و در حق آنان استغفار کرد و طلب رحمت نمود همسرش پرسید من چگونه اهل بقیع را زیارت کنم؟ پیامبر کیفیت زیارت اهل بقیع را به او آموخت، اینک متن حدیث: مسلم در صحیح خود از عایشه چنین نقل مى‏کند:
«ان النبى صلى الله علیه وآله قال لها: اتانى جبرئیل فقال: ان ربک یامرک ان تاتى اهل البقیع فتستغفر لهم قال: قلت: کیف اقول لهم یا رسول الله؟ قال: قولى: السلام على اهل‏الدیار من المؤمنین و المسلمین، و یرحم‏الله المستقدمین منا و المستاخرین و انا ان شاء الله بکم لاحقون‏» (1) .
«جبرئیل آمد و به من گفت: پروردگارت فرمان مى‏دهد به سوى اهل بقیع بیایید و در حق آنان طلب آمرزش کنید» .
عایشه مى‏گوید: من به رسول خداصلى الله علیه وآله گفتم: من چگونه آنان را زیارت کنم؟
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: بگو درود بر اهالى این سرزمین از مؤمنان و مسلمانان. خدا گذشتگان و آیندگان را رحمت کند ما هم به خواست‏خدا به شما ملحق مى‏شویم‏» .
با این آموزش پیامبر که مقدمه زیارت عایشه از قبرستان است، چرا شما از ورود زنان که قصد زیارت بقیع دارند، جلوگیرى مى‏کنید؟
2- پیامبر گرامى‏صلى الله علیه وآله فرمود: «کنتم نهیتکم عن زیارة القبور فزوروها فانها تزهد فى الدنیا و تذکر الآخرة‏» (2) .
«من در گذشته شما را از زیارت قبور باز داشتم، اما الآن آنها را زیارت کنید زیرا مایه وارستگى از دنیا و یادآورى آخرت مى‏شود» .
این روایت‏حاکى از آن است که پیامبر پس از نهى از زیارت، اذن عام به همه مسلمانان داد و در این مورد میان زن و مرد فرقى نگذاشت.
3- ترمذى در سنن خود نقل مى‏کند هنگامى که عبدالرحمن بن ابى بکر برادر عایشه در نقطه‏اى به نام «حبشى‏» درگذشت، جنازه او را به مکه آورده و در آنجا به خاک سپردند، وقتى عایشه از مکه به مدینه آمد، به زیارت قبر برادرش رفت و دو بیت‏یاد شده در زیر را در رثاى او خواند، و چنین گفت:
و کنا کندمانى جذیمة حقبة
من الدهر حتى قیل: لن یتصدعا
فلما تفرقنا کانى و مالکا
لطول اجتماع، لم نبت لیلة معا
«ثم قال: والله لو حضرتک ما دفنت الا حیث مت، و لو شهدتک ما زرتک‏» (3) .
«به خدا سوگند هرگاه به هنگام فوت در کنارت بودم در همان جایى که درگذشته بودى، به خاک مى‏سپردم، و اگر چنین بود، به زیارت قبر تو نمى‏آمدم‏» .
با توجه به این دلائل روشن، چگونه شما زنان را از زیارت باز مى‏دارید؟ او در وجود چنین احادیثى شک و تردید داشت.
مذاکره یک فرد معمم ایرانى با یک مامور آمر به معروف سبب اجتماع زائران گردید، من مصلحت دیدم که دامن سخن را کوتاه کنم - لذا - با او خداحافظى کردم.
فرداى آن روز متون روایات را از کتاب خود به نام «الزیارة فى الکتاب والسنة‏» زیراکس گرفته و به هنگام زیارت مرقد زوجات پیامبرصلى الله علیه وآله، به او تحویل دادم او نیز با کمال احترام پذیرفت.
پاسخ آمر به معروف به استدلال ما
روز بعد به هنگام عبور از مرقد زوجات پیامبرصلى الله علیه وآله ایشان با چهره باز ورقه‏اى را به من تسلیم کرد که در آن به گمان خود به استدلالهاى اینجانب چنین پاسخ گفته بود:
ما خلاصه نامه و سپس ترجمه آن را مى‏آوریم:
«فضیلة الشیخ لقد راجعت صحیح مسلم بشرح النووى حدیث ام المؤمنین السیدة عائشة و فیه ان هذا الحدیث دلیل من جوز زیارة القبور للنساء، و لکن هناک قولین آخرین:
1- انها حرام.
2- انها مکروهة.
و لا دلالة فى الروایة على جواز الزیارة للنساء و ذلک اذ لیس فیها ما یدل على انها زارت البقیع فى تلک اللیلة بل صدر الحدیث‏یدل على انها خرجت لاجل الاطلاع على حال الرسول علیه‏الصلاة والسلام، و ما ذهب الیه و خرج لاجله.
و اما حدیث «کنت نهیتکم عن زیارة القبور الآن فزوروها» فهو مختص بالرجال بشهادة الضمیر المذکر فى قوله «نهیتکم‏» کما ذکره النووى فى شرحه.
و اما زیارة عائشة قبر اخیها فالظاهر ان عائشة (رض) انما قدمت مکة للحج فمرت على قبر اخیها فى طریقها فوقفت علیه، و هذا لا باس به، انما الکلام فى قصدهن الخروج لزیارة القبور و لو قدر انها خرجت و قصدت زیارته، فهى قد قالت: «لو شهدتک لما زرتک‏» و هذا یدل على انه من المستقر المعلوم عندها ان النساء لا یشرع لهن زیارة القبور و الا لم یکن فى قولها ذلک معنى.
و هناک ما یدل على حرمة الزیارة للنساء:
1- ما اخرجه الترمذى عن ابى هریرة انه قال: ان رسول الله صلى الله علیه وآله لعن زوارات القبور (4) .
2- اخرج البخارى عن انس بن مالک انه قال: مر النبى صلى الله علیه وآله بامراة تبکى عند قبر، اتقى الله و اصبرى.
قالت: الیک عنى، فانک لم تصب بمصیبتى، و لم تعرفه.
فقیل لها: انه النبى فاتت‏باب النبى فقال: لم اعرفک.
فقال صلى الله علیه وآله: انما الصبر عند الصدمة الاولى (5) .
3- اخرج ابن ماجه فى سننه عن على قال: خرج رسول الله صلى الله علیه وآله فاذا نسوة جلوس.
فقال: ما یجلسکن؟ قلن: ننتظر الجنازة.
قال: هل تغسلن؟
قلن: لا. قال: هل تحملن؟ قلن : لا.
قال: هل تدلین فیمن یدلی؟ قلن: لا.
قال: فارجعى مازورات غیر ماجورات (6) .
و قد اورد الحافظ ابن حجر العسقلانى فى فتح البارى (7) کلام اهل العلم فى المسالة و ما استدل به کل منهم و لا یعاب على ان الطرفین منهج «و لکل وجهة هو مولیها» .
والسلام
حاصل پاسخ او چنین است:
«اولا: آغاز خبر حاکى است عایشه به دنبال پیامبر آمد تا از قصد او آگاه شود و این که او کجا مى‏رود و چطور برمى‏گردد، و هرگز در روایت چیزى که گواهى دهد که او وارد قبرستان شد و چنین زیارتى را خواند، وجود ندارد.
ثانیا: حدیث دوم که مى‏گوید: «فزوروها» خطاب به مردان است نه زنان به گواه ضمیر مذکر در «نهیتکم فزوروها» .
ثالثا: عایشه در مسیر خود بر قبر برادش رسید، و ایستاد و هرگز از اول قصد زیارت قبور را نکرده بود و لذا در آخر سخن خود گفت: اگر من در حال مرگ در کنار تو بودم به زیارت تو نمى‏شتافتم. و این گواه بر این است که براى زنان زیارت قبر جایز نیست و گرنه چنین پوزشى از عایشه بى‏معنى خواهد بود.
گذشته از این سه روایت‏بر تحریم زیارت قبور نسبت‏به زنان وارد شده است:
1- روایت ابى هریره که پیامبرصلى الله علیه وآله زنان زائر قبور را لعن کرد.
2- بخارى از انس بن مالک نقل مى‏کند، پیامبر زنى را دید که بر قبر عزیز خود گریه مى‏کند، فرمود: تقوا را پیشه خود ساز و صبر نما، آن زن پیامبر را نشناخت، گفت: مرا رها کن به مصیبتى که من گرفتار شده‏ام تو گرفتار نشدى. وقتى به او گفتند او پیامبر است، قبر عزیز خود را ترک کرد و به خانه پیامبر آمد، معذرت خواست که من شما را نشناختم. پیامبر به او گفت: صبر در صدمه نخست مطلوب است.
ابن ماجه از على بن ابى طالب‏علیه السلام نقل مى‏کند: پیامبرصلى الله علیه وآله بیرون آمد. زنانى را نشسته مشاهده کرد، فرمود: براى چه نشسته‏اید؟ گفتند: منتظر جنازه هستیم.
فرمود: غسل خواهید داد؟
گفتند: نه.
فرمود: حمل خواهید کرد؟
گفتند: نه.
فرمود: آن را وارد قبر خواهید کرد؟
گفتند: نه.
فرمود: برگردید، گناه کارانید نه دارندگان پاداش.
همچنین ابن حجر عسقلانى در فتح البارى ادله طرفین را نقل کرده و هرکس در این مساله طریقى دارد و نمى‏توان ایراد گرفت و خداوند توجه دهنده او به آن طریق است (8) .
اینجانب پس از اخذ نامه او پاسخى به شرح زیر تنظیم کردم که متن و سپس ترجمه آن را از نظر شما مى‏گذرانم:
بسمه تعالى
فضیلة الشیخ وفقه الله لمرضاته
السلام علیکم و رحمة‏الله و برکاته لقد واقفت على تعلیقکم على کتاب الزیارة فى الکتاب و السنة و ازیدکم بیانا.
اما ما ذکرت من ان عائشة لم تدخل البقیع و لم تزره فلیس بمضر بالاستدلال فان اساس الاستدلال امر آخر و هو ان النبى‏صلى الله علیه وآله علمها کیفیة الزیارة عند ما قالت: کیف اقول یا رسول الله، فقال رسول الله‏صلى الله علیه وآله قولی: السلام على اهل الدیار. فعندئذ نسال:
ا: هل کانت زیارة القبور امرا مباحا للنساء و علمها النبى کیفیة الزیارة.
ب : او کانت زیارة القبور للنساء امرا محرما و مع ذلک علمها النبى‏صلى الله علیه وآله.
فعلى الاول یتم الاستدلال و على الثانى یلزم لغویة التعلیم، و القول بانه علمها لتزور من بعید مهزلة فان الزیارة عبارة عن حضور الزائر لدى المزور فما معنى زیارة البقیع من بعید. مضافا الى ان الاثر البارز للزیارة اعنی تذکر الآخرة لا یترتب الا على الزیارة عن کثب.
و اما قوله صلى الله علیه وآله: «کنت نهیتکم عن زیارة القبور فزوروها فانها تذکرکم الآخرة‏» فهو اولا یشمل الذکور و الاناث و کون الضمیر مذکرا لا یمنع عن الشمول لما ثبت فى محله من ان خطابات القرآن و السنة کخطابات اصحاب الکتب تعم جمیع المکلفین، الا اذا دل الدلیل على اختصاص الخطاب بالمذکر، فقوله سبحانه:
«اقیموا الصلاة و آتو الزکاة‏»
«یا ایها الذین آمنوا»
«لا تتخذوا عدوى و عدوکم اولیاء»
«لا تشرکوا به شیئا»
الى عشرات الامثال، یعم الصنفین بلا ریب، و منه هذا الحدیث.
ثانیا: ان التعلیل فى الحدیث آیة الشمول لان قوله: «فانها تذکرکم الآخرة لا یقبل التخصیص، و قد قرر فى علم الاصول : ان العلة تعمم و العلة تخصص‏» و هل یصح فى منطق العقل الصریح، اختصاص ما یذکر الآخرة، بالرجال و حرمان النساء منه.
ثالثا: ما ذکرت فى امر عائشة من انها لم تخرج الى زیارة قبر اخیها و انما مرت علیه فى طریقها الى مکة مخالف ظاهر النص.
اخرج الترمذى عن عبدالله بن ابى ملیکة قال: توفى عبدالرحمن بن ابى بکر ب «حبشى‏» قال: فحمل الى مکة و دفن فیها «فلما قدمت عائشة اتت قبر عبدالرحمن بن ابى بکر» (9) . و المتبادر من العبارة انها لما قدمت مکة، ذهبت الى زیارة قبر عبدالرحمن بن ابى بکر لا انها مرت علیه عفوا فى طریقها الى مکة.
و رابعا: ان قول عائشة (رض) «و لو شهدتک لما زرتک‏» لا یکون دلیلا على حرمة الزیارة فى غیر هذه الصورة فان معنى تلک الجملة انى لم اؤد حقک فى حال حیاتک فلذلک ازورک بعد موتک، على انه لم یفصل احد من العلماء بین من شاهد المیت‏حال موته و من لم یشهد، فتحرم زیارته فى الاولى بعد موته و تجوز فى الآخرة.
مضافا الى ان روایة الصحابى او الصحابیة حجة، لا رایه و فکره و هى لم تسند التفصیل الى المعصوم.
و خامسا: ان السیدة فاطمة (رض) کانت تزور قبر عمها حمزة فى احد فى کل اسبوع و تصلى فى المسجد الموجود فى جنب القبر، و السیدة فاطمة (رض) مطهرة بنص الکتاب صحابیة جلیلة و هى سیدة نساء العالمین (10) .
و سادسا: لا یمکن الاحتجاج بقوله صلى الله علیه وآله: لعن رسول الله زوارات القبور» لان امره یدور بین کونه منسوخا بحدیث الرخصة (کنت نهیتکم عن زیارة القبور فزوروها) او مخصصا له.
و ذلک لانه لو صدر قبل حدیث الرخصة، یکون الثانى ناسخا و الاول منسوخا، و المنسوخ لا یحتج‏به، و ان صدر بعد حدیث الرخصة یکون مخصصا له و قابلا للاحتجاج و مع‏الجهل بشانه، لا یحتج‏به.
و قد نقل الترمذى صاحب السنن، فى کتابه عن بعض اهل العلم ان هذا کان قبل ان یرخص النبى فى زیارة القبور فلما رخص، دخل فى رخصته الرجال والنساء.
و قال بعضهم: انما کره زیارة القبور للنساء، لقلة صبرهن و کثرة جزعهن.
و قال القرطبى: لم یلعن النبى صلى الله علیه وآله کل امراة تزور القبور، بل لعن المراة التى تزور القبور دوما، و الدلیل على ذلک قوله‏صلى الله علیه وآله: زوارات القبور و کلمة «زوار» هى صیغة المبالغة، و تدل على الکثرة والتکرار (11) .
و سابعا: ان حدیث المراة على خلاف المقصود ادل لانها بعد ما رجعت الى باب النبى و اعتذرت بانها لم تعرف، خاطبها النبى بقوله: «انما الصبر عند الصدمة الاولى‏» و لو کانت‏بکائها و زیارتها القبر امرا محرما کان على النبى‏صلى الله علیه وآله ان یصرح به و ینبه على خطاها، مع انه صلى الله علیه وآله اوصاها بالصبر فى کلا اللقائین.
ثامنا: و اما الحدیث الاخیر فهو ضعیف سندا و دلالة.
اما السند ففیه دینار بن عمر الذى قال ابوحاتم فى حقه انه لیس بالمشهور، و قال الازدى: متروک، و قال الخلیل فى الارشاد: کذاب. و قال ابن حبان: یخطى‏ء (12) .
فهل یمکن ان یستدل بحدیث کذا.
و اما الدلالة فلان النبى‏صلى الله علیه وآله یذم النسوة اللواتى لم یکن لهن اى مسؤولیة فى تجهیز المیت، و انما جلسن للنظر والمشاهدة و الا فلو کان لهن مهمة معینة فتعکس القضیة، و یکن ماجورات لا مازورات و لذلک سالهن النبى عن وجه جلوسهن فلما علم حالهن ند بهن.
و یمکن حمل النهى فى الحدیث، على النهى عن المشایعة فعندئذ یکون اجنبیا عن المقصود و هو زیارة القبور بوقار و سکینة.
و ختاما نلتفت نظرک الى نکتة و هى: ان الاسلام دین الفطرة، و الشریعة السهلة و السمحة، و قال صلوات‏الله علیه و آله:
«ان هذا الدین لمتین فاوغلوا فیه برفق‏» .
و على ذلک نفترض ان امراة مؤمنة صالحة فقدت ابنها الرشید و دفنوه تحت رکام عن التراب و قلبها ملتهبة و انما تسکن قلبها اذا زارت قبر ولدها دون ان تقول شیئا یغضب الرب، و انما تسکب عیونها دموعا و عبرات، فهل یمکن للدین السهل السمح منعها عن زیارة قبر ولدها البار و کبس نفسها فى قلبها و جوانحها.
لقد حصحص الحق و بان باجلى مظاهره و تبین ان القول بالجواز هو القول الحق المتعین.
ارجو من الله سبحانه ان یحق الحق و یبطل الباطل و یجمع شمل المسلمین، و یرزقهم توحید الکلمة کما رزقهم کلمة التوحید. و المسلمون - مع تفرقهم فى الفروع والاحکام - تجمعهم مشترکات عدیدة.
و لنعم ما قال شاعر الاهرام:
انا لتجمعنا العقیدة امة
و یضمنا دین الهدى اتباعا
و یؤلف الاسلام بین قلوبنا
مهما ذهبنا فى الهوى اشیاعا
المدینة المنورة شهر جمادى الاولى من شهور عام 1421
زائر الحرم الشریف
به نام خداوند رحمان و رحیم
حضور شیخ دانشمند; خدا او را به آنچه که رضایش در آن است موفق گرداند.
درود و رحمت و برکات خدا بر شما باد.
من از نظرات شما درباره احادیث کتاب «زیارت در کتاب و سنت‏» آگاه شدم، براى توضیح مقصودم، مطالبى را یادآور مى‏شوم:
اولا: اینکه مى‏گویید: «عایشه کیفیت زیارت را آموخت ولى وارد بقیع نشد و زیارت نکرد» ، ضررى به استدلال نمى‏زند زیرا محور استدلال ورود عایشه به قبرستان نیست، بلکه محور آن آموزش صیغه زیارت است و ما در این موقع در برابر دو سؤال قرار مى‏گیریم:
1- درحالى که زیارت قبور براى زنان جایز بود، پیامبرصلى الله علیه وآله کیفیت زیارت را به او آموخت؟
2- درحالى که زیارت قبور براى زنان حرام بود پیامبرصلى الله علیه وآله کیفیت زیارت را به او آموخت؟
صورت نخست گواه بر مقصود ما است و این که زیارت قبور براى زنان جایز است.
صورت دوم مایه لغو بودن آموزش صیغه زیارت، و به یک معنى آموزش مقدمه حرام خواهد بود و ساحت پیامبرصلى الله علیه وآله از هر دو منزه است.
و ثانیا: مى‏گویید: گفتار پیامبر
«کنت نهیتکم عن زیارة القبور فزوروها»
خطاب به مردان است نه زنان به گواهى مذکر بودن ضمیر، ولى این نظر کاملا با گفتار علما و دانشمندان مخالف است زیرا همگى مى‏گویند خطابهاى خدا در قرآن و خطابهاى پیامبر در سنت همگان را فرا مى‏گیرد، هرچند به صورت صیغه مذکر باشد مگر این که دلیل قاطع بر اختصاص بر یک صنف باشد.
مثلا قرآن مى‏فرماید:
«اقیموا الصلاة و آتو الزکاة‏»
«لا تشرکوا به شیئا»
«لا تتخذوا عدوی و عدوکم اولیاء»
و دهها خطاب نظیر آنها. این خطابات هرچند به صورت صیغه مذکر است، ولى زن و مرد را یکسان دربر مى‏گیرد. و در حقیقت‏خطابهاى وارد در این دو منبع، بسان خطابهاى مؤلفان در کتابهاى خود مى‏باشد.
گذشته از این، چگونه مى‏توان گفت‏حدیث‏یاد شده از آن مردان است نه زنان; درحالى که نتیجه زیارت قبور یادآورى آخرت است، آیا مى‏توان گفت که زنان از این فضیلت محرومند؟
ثالثا: مى‏گویید: عایشه بر سر راه خود به قبر عبدالرحمن فرود آمد و هرگز به زیارت قبر برادر نرفت. این نظر با تاریخ تطبیق نمى‏کند.
ترمذى صاحب سنن مى‏گوید: «آنگاه که عبدالرحمن بن ابى بکر در «حبشى‏» درگذشت، جنازه او را به مکه آورده و در آنجا به خاک سپردند، وقتى عایشه وارد مکه شد، عازم قبر برادرش گشت و ظاهر این جمله، او پس از استقرار در مکه تصمیم گرفت که روزى به زیارت قبر برادرش برود.
رابعا: اینکه مى‏گویید: زیارت قبور براى زنان در صورتى جایز است که در حال احتصار در کنار میت نبوده باشد، زیرا عایشه علت زیارت خود را چنین بیان کرد که اگر به هنگام فوت در کنارت بودم، به زیارتت نمى‏آمدم، نوعى تفسیر به راى است زیرا مقصود عایشه این است که من چون به هنگام مرگ، حق خواهرى را نتوانستم ادا کنم، حالا آن را جبران مى‏کنم، نه این که زیارت قبر برادر مشروط به این است که به هنگام مرگ در کنار برادرش نباشد، و یک چنین قولى از احدى از علماء نقل نشده است، فرض کنیم آنچه مى‏گویید مقصود عایشه نیز باشد، ولى نظر او براى ما حجت نیست زیرا روایت صحابى و صحابیه براى مفتى حجت است نه نظر و فتواى او.
خامسا: دخت گرامى پیامبر صلى الله علیه وآله فاطمه علیها السلام جمعه‏ها به زیارت قبر عمویش حمزه مى‏رفت و در مسجدى که در کناب قبر او بود، دو رکعت نماز مى‏گزارد و آن طاهره مطهره است که خطا و گناه به او راه ندارد (13) .
سادسا: با حدیث «لعن رسول الله زوارات القبور» نمى‏توان احتجاج کرد زیرا این حدیث‏با منسوخ است و یا مخصص ادله جواز زیارت است، زیرا هرگاه نهى از زیارت زنان قبلا وارد شده و دلیل رخصت (فزوروها) بعدا، طبعا حدیث نخست منسوخ بوده و باید بر وفق حدیث دوم عمل کرد. ولى اگر بر عکس باشد، حدیث منع از زیارت قبور براى زنان، مخصص عموم ترخیص بر زنان و مردان خواهد بود، و چون واقع امر براى ما روشن نیست از این جهت نمى‏توان به آن استدلال کرد.
ترمذى ناقل این حدیث مى‏گوید: برخى از علما حدیث نهى را مربوط به دوران قبل از ترخیص مى‏دانند، آنگاه که پیامبر زیارت را تجویز کرد، در این قسمت زنان و مردان یکسان گشته‏اند (14) .
حتى قرطبى حدیث منع را از آن زنانى دانسته که بیشترین وقت‏خود را در زیارت قبور بکار مى‏برند و در نتیجه حق شوهر پایمال شده و به صورت نامطلوب بیرون مى‏آید و اگر زیارت زنان پیراسته از این محذور باشد، زن و مرد در این قسمت‏یکسانند زیرا یادآورى آخرت که نتیجه زیارت است، زن و مرد در این قسمت‏یکسان مى‏باشند.
سابعا: حدیث مربوط به زن که در کنار قبر عزیزش گریه مى‏کرد، برخلاف مقصود شما گواهى مى‏دهد زیرا پیامبر او را هم به هنگام گریه کردن در کنار قبر و هم هنگام عذرخواهى از پیامبرصلى الله علیه وآله در هر دو به تقوا و صبر سفارش کرد، و اگر عمل او یک عمل حرام بود، باید پیامبر صلى الله علیه وآله او را از این عمل نهى بفرماید.
ثامنا: آخرین حدیثى که نقل کردید، یعنى گفتگوى پیامبر صلى الله علیه وآله با زنان از نظر سند ضعیف است زیرا در سند آن دینار بن عمرو وارد شده که ابوحاتم مى‏گوید: شناخته نیست، ازدى مى‏گوید: او متروک است. خلیلى مى‏گوید: او کذاب است. ابن حبان مى‏گوید: گاهى خطا مى‏کند. آیا با چنین حدیثى مى‏توان استدلال کرد؟
گذشته از سند، مضمون آن نکوهش از کار زنان بى‏کار است که فقط براى تماشاى جنازه آمدند بدون این که مسؤلیتى را به دوش داشته باشند. از این جهت چنین زنانى در صورتى که خروجشان بدون اجازه شوهر، و یا مایه تضییع حق شوهر باشد، گناهکار خواهند بود نه صاحبان پاداش. در این جا احتمال دیگرى نیز هست و آن این که پیامبر زنان را از تشییع جنازه نهى مى‏کند، در این صورت، این موضوع چه ارتباطى به زیارت قبور دارد که زن; گاه بیگاهى به قبرستان برود، و بر عزیز از دست رفته خود اشک بریزد، و یا در حق آنان دعا کند.
خلاصه، این حدیث از مورد بحث ما بیگانه است.
در پایان نظر شما را به یک نکته جلب مى‏کنم و آن این که اسلام دین فطرت و دین سهل و سمح است و پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله فرمود:
آیین اسلام آیین استوارى است و با آن به رفق و مدارا وارد شوید.
فرض کنید مادر مؤمنى فرزند رشید خود را از دست داده و جسد او را زیر خروارها خاک دفن کردند و قلب او سوزان است، تنها چیزى که مى‏تواند تسلى خاطر او باشد، زیارت قبر فرزندش است. در این صورت جلوگیرى مادر از یک چنین عملى عقلایى که در همه جهان رواج دارد، مایه فشار روحى مادر خواهد بود، آیا شریعت اسلام از چنین عملى نهى مى‏کند آنگاه آن را سهل و آسان مى‏شمارد؟ !
از آنچه که براى شما نوشتم حق آشکار و نمایان گردید و روشن شد که زیارت قبور براى زنان جایز است و متعین همین قول است.
از خدا مى‏خواهم که حق را پایدار و باطل را نابود و مسلمانان را متحد و به آنان وحدت کلمه نصیب فرموده همچنان که کلمه توحید را نصیب ساخته است.
ما و شما در عین اختلاف در برخى از فروع و احکام، بسان گفتار شاعر اهرام هستیم که مى‏گوید:
«عقیده; ماها را امت واحد قرار داده، و پیروى از دین هدایت ما را به هم پیوند داده است.
اسلام دلهاى ما را به هم پیوند داده هرچند در یک رشته مسائل گروه گروه باشیم‏» .
از آنجا که طرف عصر عازم مکه بودم، نوشته خود را به وسیله یکى از روحانیون براى او فرستادم، وى از آن واسطه پرسیده بود که نویسنده نامه بار دیگر به بقیع مى‏آید یا نه؟ او گفته بود خیر، چون عازم مکه است.
به امید این که بار دیگر به زیارت قبر مطهر پیامبر صلى الله علیه وآله و دیگر پیشوایان و عزیزان موفق شویم، آنگاه با ایشان از نزدیک ملاقات کنیم و خواستار پاسخ نوشته خود شویم.
و پس از بازگشت‏به ایران، رساله جداگانه‏اى پیرامون، حکم «زیارت زنان از قبور عزیزان‏» نوشته و منتظر فرصت هستم که رساله یادشده را به وى برسانم.
پى‏نوشت‏ها:
1) صحیح مسلم: ج‏7، ص 44- النسائى السنن: ج‏4، ص 91.
2) سنن ابن ماجه: ج‏1، ص 114- سنن ترمذى: ج‏3، ص 371.
3) سنن ترمذى: ج‏3، ص 371، باب «ماجاء فى الرخصة من زیارة القبور» ، حدیث 1055.
4) سنن ترمذى: ج‏3، ص 371 ، باب ماجاء فى کراهیة زیارة القبور للنساء من کتاب الجنائز، حدیث 1056.
5) صحیح بخارى: ج‏2، ص 79، باب زیارة القبور.
6) سنن ابن ماجه: ج‏1، ص 502، باب ما جاء فى اتباع النساء الجنائز من کتاب الجنائز، حدیث 1578.
7) فتح‏البارى: ج‏3، ص 148، الباب 31، زیارة‏القبور.
8) فتح البارى: ج‏3، ص 148، الباب 31، زیارة القبور، الحدیث‏1283.
9) سنن الترمذى: ج‏3، ص 371، باب ما جاء فى الرخصة فى زیارة القبور، الحدیث 1055.
10) مستدرک الحاکم: ج‏1، ص 377- سنن البیهقى: ج‏4، ص 78.
11) القرطبى.
12) سنن ابن ماجه: ج‏1.
13) سنن بیهقى: ج‏4، ص 78- مستدرک حاکم: ج‏1، ص 377.
14) سنن ترمذى: ج‏3، ص 371 ، باب ما جاء فى الرخصة فى زیارة القبور.

تبلیغات