آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۳

چکیده

متن

جمع زیادی دور ابو‌عامر راهب حلقه زده بودند و به سخنان او گوش می‌دادند. او که در علم تورات و انجیل، مهارتی تمام داشت، برای آنان از قصص انبیا می‌گفت. و همواره این مسأله را تأکید می‌کرد که: بزودی پیامبری ظهور خواهد کرد که خاتم الانبیا است. روزی هنگامی که در حال سخن گفتن برای مردم بود، همهمه‌ای شنیده شد. چند تن از مجلس بر‌خاستند تا ببینند چه خبر است و این همه سر و صدا برای چیست؟ کم‌کم مجلس خلوت شد. ابو عامر پرسید: بیرون چه خبر است؟
همان پیامبری که تو پیوسته صفات او را از تورات و انجیل بر ما می‌خواندی و بر‌ظهور او مژده می‌دادی به شهر ما آمده است. او می‌گوید: به دین او که کامل‌ترین دینهاست و به او که آخرین پیامبران است، ایمان آوریم تا رستگار شویم.
روزها گذشت. عده‌ای که همواره پای صحبت‌های ابو‌عامر راهب می‌نشستند، اینک مجذوب سخنان پیامبر اسلام‌(ص) و شیفته جمال و کمال وی شده بودند. دیگر کسی متوجه ابو‌عامر نبود. شعله رشک و حسد تمام وجود ابو‌عامر را فرا گرفته بود. او تحمّل این بی‌اعتنایی‌ها را نداشت. او که روزی مورد توجه تمام مردم بود، ناگهان اطرافش را خالی دید. این حسادت او را به مرز جنون کشاند. او که خود به آمدن خاتم پیامبران بشارت می‌داد، حال از هیچ کار‌شکنی و تحریک علیه او فرو‌گذار نبود. اکنون قسمتی از نقشه‌های جنگ علیه مسلمانان را طراحی و رهبری می‌نمود.
اسلام قدرت گرفته بود و حضرت رسول‌(ص) چهره‌ای بود که روز به روز، مردم بیشتری مجذوب او شده، دین اسلام را می‌پذیرفتند. ابو‌عامر با جمعی از منافقان جلسه‌ای ترتیب دادند تا چاره‌ای بیندیشند.
ـ محمد همه را مسحور خود کرده، چه کنیم؟
ـ بهتر است مرکزی را در مدینه بسازیم تا من در آنجا با داستان سرایی، مردم را مشغول کنم و همچنین کانون فعالیت‌های ما بر ضد مسلمانان باشد.
ـ‌اما، ساختن چنین مرکزی در مدینه، به نام دشمنان اسلام امکان‌پذیر نیست.
روز‌به روز مردم بیشتری به او می‌پیوندند و دین جدید را می‌پذیرند، پس چه کنیم؟
ـ‌بهتر است زیر نقاب مسجد و به‌عنوان کمک به بیماران و سالمندان، این برنامه را عملی سازیم.
ـ‌بله، این بهترین راه است، اما این مسأله را فعلاً پنهان دارید.
جاهلان نمی‌دانستند که خداوند به احوال و نیات آنان بینا و شنواست.
پیامبر اکرم(ص) عازم تبوک بود. گروهی از منافقان نزد پیامبر(ص) آمدند و عرض کردند: یا رسول‌اللّه! به ما اجازه بدهید، مسجدی در میان قبیله بنی‌سالم، نزدیک مسجد قبا بسازیم تا افراد ناتوان و بیمار و پیرمردان از کار افتاده، در آن نماز بگزارند و همچنین در شبهای بارانی که گروهی از مردم توانایی آمدن به مسجد قبا را ندارند، فریضه دینی خود را آنجا انجام دهند. پیامبر(ص) به آنها اجازه داد.
آنان بسرعت مسجد را بنا کردند و از ایشان خواستند تا شخصاً بیایند و در آنجا نماز بگزارند. پیامبر(ص) فرمودند: فعلاً عازم سفر هستم. هنگام بازگشت به خواست خدا به آن مسجد آمده، در آن نماز می‌گزارم.
هنگامی که حضرت محمّد‌(ص) از سفر بازگشتند، باز نزد ایشان آمده و گفتند: اکنون تقاضا داریم به مسجد ما بیایید و در آن نماز بگزارید و از خدا بخواهید به ما برکت دهد.
ناگهان آثار نزول وحی بر‌پیامبر(ص) ظاهر شد. پیک وحی، آیاتی را از سوی رب العالمین آورده بود:
«لا‌تَقُم فیهِ أبَداً لَمَسجِدٍٍ اُسّسَ علی التّقوی مِن أولِ یومٍ أحَقّ أن تَقُومَ فِیه فیهِ رِجالٔ یحِبّونَ أن یتَطَهّرُوا وَاللّهُ یحِبُّ المُطّهّرِینِ. أفَمَن أسّسَ بُنیانَهُ علی تَقوی مِن اللّهٍ ورِضوانٍ خَیرٔ أم منَ أسّسَ بُنیانَهُ علی شَفَا جُرُفٍ هارٍ فَانهارَ بِهِ فِی نارِ جَهَنّمَ واللّهُ لا‌یهدِی القَومَ الظّالِمِینَ؛
در مسجدی که شالوده و اساسش از روز نخست بر کفر و نفاق و بی‌دینی و تفرقه باشد، نماز مگزار. بنیانگذاران این مسجد (مسجد ضرار) جز ضرر به اسلام و مسلمانان، قصد دیگری ندارند. این مکان بنایش بر آتش دوزخ است؛ یعنی همان‌طور که بنایی در کنار جویی، در آب فرو می‌ریزد. همچنان بنای اینان در آتش دوزخ سقوط کرده و فرو‌می‌ریزد.» (سوره‌ی توبه، آیه‌های 108 و109)
ـ‌خانه شیطان را بسوزانید! آن را ویران سازید!
از بنای مسجد جدید، آتش و دود به هوا بر‌می‌خاست. همه به آن‌سو می‌دویدند.
ـ‌چه کسی مسجد را به آتش کشید؟ چه کسی چنین گناه بزرگی را مرتکب شده؟
ـ‌چه کسی جرأت کرده خانه خدا را مورد اهانت قرار دهد؟‌
ـ‌ساکت باشید! این کار به دستور پیامبر‌اکرم(ص)، بر‌اساس وحی خداوند انجام گرفته، شما به حکمت آن آگاه نیستید، متفرق شوید.
«والّذِینَ اتّخَذُوا مَسجِدَاً ضِِراراً وکُفراً وتَفرِیقَاً بَینَ المُؤمِنِین وَإرصاداً لِمَن حَارَبَ اللّهَ وَرسُولَهُ مِن قَبل…؛
و آنهایی که مسجدی اختیار کردند که مایه‌ی کفر و پراکندگی و میان مؤمنان است و [نیز] کمینگاهی است برای کسی که قبلاً با خدا و پیامبر او به جنگ برخاسته بود…».(سوره‌ی توبه، آیه‌ی 107)
مسجدی را که مشتی ستمگر آن را بنا کرده‌اند، باید خراب شود و مرکزی را که به قصد تقویت کفر و نفاق و گمراه کردن مردم از راه راست بنا می‌شود، باید ویران ساخت. مکانی که می‌خواهد پایگاه نفاق و محلی برای تجمع افرادی باشد که می‌خواهند با خدا و با رسولش بجنگند و علیه آنها توطئه کنند، باید مزبله شود.
ـ آنان به ظاهر قصد خیر داشتند و به فکر ناتوانان و مستمندان بودند و….
«ولَیحلِفُنّ إن أردنا إلاّ الحُسنی واللّهُ یشهَدُ إنّهم لکاذبون؛ آنان قسم می‌خورند که ما اراده خیر داریم، اما خداوندی که از اسرار درون همه آگاه است، گواهی می‌دهد که به‌طور مسلم آنها دروغ می‌گویند».(سوره‌ی توبه، آیه‌ی108)
سرانجام مسجد ضرار و کانون تفرقه و نفاق، به فرمان خداوند حکیم ویران شد و نیرنگ منافقان بر‌ملا گردید و نتوانستند به نیت پلیدشان جامه عمل بپوشانند. این درس بزرگی برای مسلمانان بود که در هیچ عصر و دوره‌ای نباید ظاهر‌بین باشند. باید آن‌قدر زیرک باشند که نفاق و منافق را در هر لباسی تشخیص دهند، حتی اگر در لباس دین و طرفداری از قرآن و مسجد باشد. قطعاً ارزش هر عملی به نیت عمل کننده بستگی دارد. و عاقبت ابو‌عامر راهب نیز تاب نیاورد و در شعله‌های رشک و حسادت سوخت و در شهر شام، غریب و تنها به جهنم واصل گردید. «واللّه لا‌یهدی القوم الظالمین»؛ وخداوند گروه بیدادگران را هدایت نمی‌گند». (سوره‌ی توبه، آیه‌ی 109)

تبلیغات