آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۳

چکیده

متن

آیا می‌دانید نام کدام یک از یاران پیامبر در قرآن آمده است؟
زیدبن حارثه یکی از اصحاب پیامبر(ص) و تنها یار آن حضرت است که نامش در قرآن آمده است.1
او از قبیله‌ی «بنی معن» بود و در منطقه‌ی «دومة الجندل» زندگی می‌کرد. در شبانگاهی یکی از قبایل عرب که با بنی معن دشمن بود، به آن‌ها یورش برد. در این شبیخون، خیمه‌ها آتش گرفت و عده ای کشته شدند. زید نیز به همراه شماری دیگر از افراد قبیله اش به اسارت درآمد. روزهای سخت اسارت، روح او را می‌آزرد و زمانی که او را در بازار شام به عنوان یک برده فروختند، غم واندوه سراسر وجودش‌را فراگرفت. با خود فکر می‌کرد ارباب من چه کسی خواهد بود؟ آیا خوش اخلاق است و با غلامانش به مهربانی رفتار می‌کند یا نامهربان و تندخوست؟
زمانی که به مکه رسیدند، مرد خریدار، او را به خانه‌ی ثروتمند ترین زن مکه برد و به او گفت: «عمه جان! این غلام را از شام برای شما خریدم. امیدوارم غلام خوبی برای شما باشد.» آن زن که کسی جز خدیجه (س) نبود، با لبخندی سرشار از مهربانی به او نگریست.مدّتی بعد خدیجه‌(س) با مردی پاک سیرت ازدواج کردکه مکه، او را به امانت داری و مهربانی می‌شناختند و به او «محمّّد امین» می‌گفتند. از همان ابتدا توجه زید به محمّد امین جلب شد که مردی درستکار بود. او با زید بسیار مهربان بود و با او نه مانند یک غلام که هم‌چون پسرش رفتار می‌کرد. زید نیز که از رفتار بزرگوارانه‌ی محمد هر روز چیز تازه ای می‌آموخت، از این که با کسی چون او زندگی می‌کند، شادمان بود.
روزی از روزها در خانه‌ی آن‌ها به صدا درآمد. هنگامی که زید، در را گشود، پدر را در آستانه‌ی در دید. او زنده بود و در پی زید همه جا را گشته بود تا او را در مکه و در خانه‌ی محمّد امین یافته بود. زید از خوشحالی، خود را در آغوش پدر انداخت و لحظه ای چند هر دو گریستند. پس از آن که پدر زید وارد شد و با محمّد امین سخن گفت، به او پیشنهاد کرد که زید را که اکنون غلام محمد امین شده بود، به پدرش بفروشد. محمّد امین که زید را بسیار دوست می‌داشت، گفت به پول نیازی نیست و او آزاد است تا همراه شما به قبیله اش برگردد.
پدر زید با شادمانی به زید نگریست، ولی زید شاد نبود. او از این که از محمدامین و همسر مهربانش و خانه ای که چیزهای فراوانی در آن یاد گرفته بود، جدا می‌شد؛ بسیار غمگین بود. لحظه ای سکوت کرد. سپس در حالی که می‌کوشید به چشمان پدرش نگاه نکند، آهسته گفت: من دوست دارم همین جا بمانم.
زید، بودن در خانه‌ی محمّدامین را ترجیح داد و هنگامی که پدر زید دید نمی‌تواند او را برای رفتن به خانه راضی کند، با خشم، خانه را ترک کرد. محمّد امین که این صحنه را دید، دست زید را گرفت و به مسجد الحرام برد و با صدای بلند به همه اعلام کرد که از این پس، زید پسرخوانده‌ی من است و همه به او زید بن محمد‌(یعنی زید پسر محمد) بگویند.
هنگامی که محمد امین به پیامبری رسید، زید از نخستین کسانی بود که به او ایمان آورد و در این راه از هیچ کوششی فروگذار نکرد. او مردی بسیار شجاع و دلیر بود و در جنگ‌های بزرگ اسلام شرکت فعال داشت و در برخی از آن‌ها به فرماندهی سپاه اسلام رسید. سرانجام وی در سال هشتم هجری، هنگامی که در جنگ موته به عنوان فرمانده سپاه اسلام، در قلب سپاه دشمن با رومیان می‌جنگید، به شهادت رسید.2
1. احزاب،37.
2.منابع: تفسیر مجع البیان، فرهنگ دهخدا، تاریخ طبری.

تبلیغات