آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۴

چکیده

در این مقاله، با مطالعه ارتباط ادبیات و سینما، یکی از حوزه های غنی و پرمایه ادبیات تطبیقی نوین، مفهوم هراس از نیستی و مرگ و جست وجوی نامیرایی بررسی شده است. یافتن مضمون و بن مایه ای مشترک بین آثار هنری در فرهنگ ها و زبان ها و زمان های متفاوت می تواند از یک سو نشانه جهان شمول بودن این مضمون باشد و از سوی دیگر این امکان را فراهم می آورد تا بازنمود آن در هنرهای مختلف مقایسه شود. هنرمندان به کُنه این دغدغه جهانی پی برده و آن را در آثارشان به نمایش گذاشته اند. هراس از مرگ، به عنوان مضمونی جهانی، در آثار هنرمندان مختلف خود را نشان می دهد که درعین تشابهات کلی، تفاوت هایی نیز دارند. به گفته نظریه پردازان حوزه روان شناسی، ازجمله زیگموند فروید، اتو رنک و ارنست بِکر، ترس از رها شدن و درپی آن ترس از الفت نشانه های ترس روان فرسا از مرگ است که به گریز از ایجاد ارتباط جنسی و نهایتاً خلق همزاد، به عنوان موجود تضمین کننده جاودانگی انسان، منجر می شود. این مقاله به بررسی این مقوله ها در اشعار فروغ فرخزاد و فیلم «نوستالژیا» اثر آندری تارکوفسکی، شاعر و کارگردان معروف روسی پرداخته است. در این تحقیق، با بهره گیری از نظریه های جدید ادبیات تطبیقی نشان داده شده که این دو هنرمند بدون هرگونه اثرپذیری از همدیگر، به طور همسان هراس از مرگ و آرزوی جاودانگی را در دو رسانه مختلف، شعر و سینما، بیان کرده اند. در اشعار فروغ فرخزاد، تمرکز بر دو کتاب شعر آخرش ( تولدی دیگر و ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد ) بوده است؛ فروغ در این دو کتاب هراس از مرگ و میل به جاودانگی را همچون حقیقتی جهانی به تصویر کشیده است. «نوستالژیا» نیز جزو آخرین آثار آندری تارکوفسکی است که همین مضمون را در قالب فیلم به نمایش گذاشته است.

تبلیغات