آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

حرکت وهابیها به سوى مکه(1217)
سعود با سرعت زیاد رو به سوى حجاز نهاد و با ابن شکبان ویارانش در راه ملاقات نموده آنان را نیز با خود برگردانید وقتى‏که به «العییناء»(قریه‏اى که در سه منزلى مکه واقع است)رسیدند، مردم مکه و زائران خانه خدا که از رسیدن وهابیها مطلع‏شدند، سخت‏به وحشت افتادند به خصوص این که از اوضاع دلخراش‏مردم طائف مطلع گشتند. در میان حجاج آن سال سلطان بن سعید،امام مسقط، نقیب مکلى و امیر حجاج شامى عبدالله پاشا و سرپرست‏زائران مصرى، عثمان بیک قرجى و به همراه آنان سپاهیان زیادى‏حضور داشتند.
روز ترویه شایع گردید که سعود در صحراى عرفه فرود آمده است،مردم از شنیدن این خبر خیلى ترسیدند ولى طولى نکشید که این‏خبر تکذیب شد، اتفاقا سعود آن سال در موقع مراسم حج نیامده‏بود. زیرا که آن سال حجاج به قدرى زیاد بود که سابقه نداشت.
پس از پایان مراسم حج‏شخصى از طرف شریف امیر مکه اعلان کرد که‏مردم براى جهاد با وهابیها آماده شوند، شریف پاشا والى جده باسپاهیانش حرکت کرد و سعود را به اندازه مسافت دو روز عقب‏راند.
شریف، امیران حج و سرپرستان زائران خانه خدا را گرد آورد و ازآنان خواست در جنگ با وهابیان با وى همراهى نمایند. آنان به‏بهانه این که آذوقه و وسائل کافى نداند، موافقت نکردند، شریف‏به‏طور مجانى براى آنها آذوقه و لوازم تعهد نمود بازنپذیرفتند. و گفتند به سعود نامه مى‏نویسیم اگر برگشت که هیچ وگرنه با او مى‏جنگیم. اتفاقا سعود در پاسخ آنها به تهدید متوسل‏شد، در این موقع میان خود آنان اختلاف افتاد، شریف دوباره ازآنها درخواست کرد که در جنگ با سعود وى را یارى نمایند ویادآور شد که جنگ با وى حفظ آبروى دولت است و گفت: من تمام‏نیازمندیهاى شما را به عهده مى‏گیرم، باز آنها بهانه آوردند ونپذیرفتند و کسى نزد سعود فرستادند، این‏بار سعود ضمن تهدیداخطار کرد که ظرف سه روز همه حجاج مکه را ترک کنند، آنان ازمکه حرکت کردند.
اشراف و بزرگان مکه دسته‏جمعى پیش امیر و سرپرست‏حجاج شامى‏رفتند و از وى خواستد ده روز دیگر در مکه توقف کند ولى او ازقبول این پیشنهاد خوددارى کرد و در پنجم ماه محرم 1218 از مکه‏خارج شد و روز بعد نیز امیر الحاج مصرى مکه را ترک گفت و شریف‏پاشا هم به سوى جده عزیمت کرد و چون شریف غالب تنها ماند، اوهم از ترس جان خود به جده عازم گردید و برادرش شریف معین رابه جاى خود گذاشت (1) .
جبرتى مى‏گوید: شریف غالب از حاکم جده و از امیران حاج شامى ومصرى درخواست کرد که چند روز دیگر در مکه بمانند، تا او اموال‏و دارائى خود را به جده منتقل سازد، آنان پس از دریافت مبلغى،پذیرفتند و دوازده روز در مکه ماندند و سپس خود وى نیز باهمراهى آنان مکه را ترک گفت، پس از آن که به دست‏خود خانه‏اش‏را آتش زد (2) .
شریف عبدالمعین پس از رفتن برادرش، نامه‏اى به سعود نوشت وبراى مردم مکه امان خواست و خود وى اظهار طاعت و بندگى کرده واز وى تقاضاى حکومت مکه را نمود و این نامه را بعضى از علماى‏مکه چون: شیخ محمد طاهر سنبل، شیخ عبالحفیظ عجمى، سید محمد بن‏محسن عطاس و سید میر غنى، پیش سعود بردند و با وى در«وادى‏السیل‏» در دو منزلى مکه ملاقات کردند، سعود در پاسخ‏آنان گفت: «انما جئتکم لتعبدوا الله وحده و تهدموا الاصنام ولا تشرکوا» «ما آمده‏ایم شما را به عبادت خداى یگانه دعوت‏کنیم و بتها را بشکنید و براى خدا شریک قرار ندهید».
یکى از علماى مکه گفت: به خدا سوگند ما جز خدا را نپرستیده‏ایم‏در این موقع سعود دست‏خود را جلو آورد و گفت: با شما پیمان‏مى‏بندم بر دین خدا و رسولش و اینکه دوستان خدا را دوست‏بداریدو دشمنانش را دشمن و فرمان او را بشنوید و اطاعت کنیدنمایندگان مردم مکه بر این مضمون با او پیمان بستند. آنگاه‏سعود به نویسنده و منشى‏اش دستور داد که امان‏نامه‏اى براى مردم‏مکه بنویسد، این امان‏نامه در یک کاغذ کوچکى که از پنج انگشت‏تجاوز نمى‏کرد، چنین نوشت:
بسم‏الله الرحمن‏الرحیم من سعود بن عبدالعزیز، الى کافه اهل‏مکه و العلماء و الاغادات و قاضى‏السلطان السلام على من اتبع‏الهدى. اما بعد: فانتم جیران الله و سکان حرمه آمنون باءمنه،انما ندعوگم لدین‏الله و رسوله (قل یا اهل ا لکتاب تعالوا الى‏کلمه سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله و لا نشرک به شیئا ولا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون‏الله فان تولوا فقولوا اشهدوابانا مسلمون) (3) فانتم فى وجه‏الله و وجه امیر المسلمین سعود بن‏عبدالعزیز و امیرگم عبدالمعین بن مساعد فاسمعوا له و اطیعواما اطاع‏الله والسلام‏» (4) .
«به نام خداوند بخشاینده و مهربان. این نامه‏اى است از طرف‏سعود پسر عبدالعزیز به عموم اهل مکه و علما و بزرگان و قاضى‏سلطان. سلام بر کسى که پیرو راهنمائى خدا باشد (5) اما بعد: شماهمسایگان خدا و پناهندگان به او و ساکنان حرم وى هستید که به‏امان خدا در امانید، ما شما را به دین خدا و رسول او دعوت‏مى‏کنیم‏».
سعود در اینجا آیه‏اى از قرآن را که درباره اهل کتاب یهود ونصارى است، خطاب به اهل مکه ذکر کرده که مضمون آن چنین است:
«اى اهل کتاب بیایید به سخنى که ما و شما به آن اعتقادداریم، رو آوریم که به جز خدا را نپرستیم و براى او شریکى‏برنگزینیم و برخى از ما برخى دیگر را ارباب و صاحب خود نداند.
اگر از این سخن رو بگردانید بگوئید گواه باشید که مامسلمانیم‏».
سپس سعود مى‏گوید که: شما در راه خدا و در راه سعود، امیرمسلمانان، گام بردارید و امیر شما عبدالمعین بن مساعد است،سخن او را بشنوید و تا آنجا که او فرمان خدا را مى‏برد، فرمانش‏را ببرید».
این نامه را مفتى مالکیها در مکه، شیخ حسین در هفتم محرم 1218پس از نماز جمعه براى مردم خواند.
روز هشتم محرم، سعود در حالى که لباس احرام پوشیده بود، واردمکه شد پس از سعى و طواف، در باغ شریف فرود آمد، در روز دوم‏ورود به مکه از طرف سعود اعلان شد که فردا ظهر با مردم مکه‏اجتماع خواهد کرد، مردم هم، ظهر همان روز جمع شدند سعود روى‏بلندى صفا قرار گرفت، در حالى که مفتى مکه در سمت راست و قاضى‏در طرف چپ وى ایستاده بودند، خطابه‏اى ایراد کرد و پس از حمد وثناى خدا، همان دعائى را خواند که پیامبر اکرم به هنگام فتح‏مکه خوانده بود، آنگاه سعود سکوتى کرده و بعد به سخنان خودچنین ادامه داد:
اى مردم مکه، شما همسایگان خدائید به امن او در امان هستید،شما ساکنان حرم او هستید، شما بدانید که شهر مکه مورد احترام‏است گیاه و علف آن چیده نمى‏شود، شکار در آن رم داده نمى‏شود ودرخت آن قطع نمى‏گردد، فقط ساعتى از یک روز حرمت آن دریده شد،ما از ضعیف‏ترین عرب بودیم وقتى که خدا خواست این دین(اسلام)غالب شود، ما عرب، مردم را به این دین دعوت مى‏کردیم ولى مردم‏ما را مسخره مى‏گردند و به همین خاطر با ما مى‏چنگیدند، آنهاچهارپایان ما را از دست ما مى‏گرفتند و ما دوباره آنها رامى‏خریدیم و ما مدام مردم را به اسلام فرامى‏خواندیم و همه‏قبائلى که به چشم مى‏بینید و به گوش مى‏شنوید، فقط با این شمشیراسلام آوردند آنگاه شمشیرش را به سوى کعبه بلند کرد.
من امسال قصد حمله به عراق داشتم وقتى که جریان طائف را شنیدم‏و دانستم که مسلمانان(وهابیها) با مردم طائف جنگیده‏اند، و روبه سوى شما آورده‏اند، تا با شما نیز جنگ کنند، از عربهاى‏بادیه‏نشین براى شما ترسیدم، خدا را سپاس گویند که شما را به‏سوى اسلام رهنمون شد و از شرک نجاتتان داد! من شما را دعوت‏مى‏کنم که تنها خدا را بپرستید و از شرکى که گرفتار آن‏بوده‏اید، دست‏بکشید، من از شما مى‏خواهم با من بر دین خدا ورسولش بیعت کنید، دوست‏خدا را دوست و دشمن او را دشمن بداریدو در خوشى و ناخوشى مطیع فرمان او باشید...
آنگاه نشست، عبدالمعین سپس مفتى و قاضى و بقیه مردم با وى‏بیعت گردند، و گفت: بعد از نماز عصر بین رکن و مقام منتظر من‏باشید تا براى شما دین و شرایط اسلام را توضیح دهم. و دراجتماع دیگرى، به مردم دستور داد، قبه‏هایى را که روى قبور بناشده بود، خراب کنند (6) .
صبح روز نهم وهابیان، درحالى که جمع کثیرى از مردم، بیل به‏دست همراهشان بودند، به خراب کردن قبور و گنبدها پرداختند،نخست گنبدهاى قبرستان معلى را با خاک یکسان ساختند تعداد این‏گنبدها بسیار بود، سپس گنبد محل تولد پیامبر(ص) و جائى را که‏محل تولد ابوبکر و على(ع) مى‏دانستند و گنبد خدیجه کبرى(س) وهمچنین قبه روى چاه زمزم و قبه‏هاى خانه کعبه و تمام بناهائى‏که بلند از کعبه بود، خراب کردند.
بعد از آن تمام جاهائى را که مزار صالحان در آنها قرار داشت،پیدا کردند و ویران ساختند وهابیان به هنگام ویران ساختن‏قبرها و گنبدها رجز مى‏خواندند و طبل مى‏نواختند و آوازمى‏خواندند و در ناسزاگفتن به ساختمانهاى قبور مبالغه مى‏گردند،در عرض دو سه روز تمام آثار را از بین بردند (7) . عمر رضا کحاله‏مى‏نویسد:
«در مکه بسیارى از آثار تاریخى وجود داشت از قبیل محل تولدپیامبر اکرم(ص) و خانه خدیجه کبرى(س) و خانه ابوبکر و آثاردیگر که وهابیها این آثار را نیز ویران کردند (8) .
ابن بشر گوید: که سعود، بیشتر از بیست روز در مکه ماند ویاران او (وبه تعبیر ابن بشر، مسلمین) متجاوز از ده روز ازاول صبح به ویران ساختن بناها و قبه‏هاى روى قبور و مشاهد،مى‏پرداختند و با این عمل به خداى واحد تقرب مى‏جستند تا همه‏آنها را با خاک یکسان کردند (9) .
زینى دحلان گفته است: که وهابیان چهارده روز در مکه ماندند ودر این مدت مردم را توبه مى‏دادند و به گمان خود، اسلام مردم راتجدید مى‏گردند و از کارهایى که به اعتقاد ایشان شرک بود، ازقبیل توسل و زیارت قبور، منع مى‏نمودند (10) سعود پس از دستورویرانى مقابر دستور دیگرى صادر نمود، مبنى بر این که به‏استثناء نماز عشا، پیروان مذاهب اربعه، حق ندادند در یک زمان‏باهم، در مسجدالحرام نماز جماعت‏بپا دارند بلکه نماز صبح راشافعى، ظهر را مالکى، عصر را حنبلى، مغرب را حنفى بخواند ونماز عشاء را هر که بخواهد و نماز جمعه را مفتى مکه عبدالملک‏القلعى الحنفى بپا دارد (11) .
و همچنین دستور داد کتاب «کشف‏الشبهات‏» محمد بن عبدالوهاب درمسجدالحرام تدریس شود و خواص و عوام در حلقه درس حاضر شوند (12) .
سپس امیر وهابى نامه‏اى به «سلطان سلیم‏» نوشت و از فتح مکه‏به او خبر داد و از او خواست‏حکام دمشق و قاهره را وادارنماید که از این پس با محمل و طبل و نى و امثال اینها به مکه‏نیایند، زیرا این قبیل امور شرعى نیست (13) .
بعد به امیرالحاج یمن نامه‏اى نوشت و اوراقى مشتمل بر عقایدخود براى او فرستاد وى در این نامه که جبرتى متن کامل آن راذکر کرده، به کسانى که به مردگان توجه مى‏کنند و از ایشان حاجت‏مى‏خواهند و براى قبور ذبح مى‏کنند و به آنها استغاثه مى‏نمایند،سخت‏حمله کرده است. و همچنین تعظیم قبور انبیا و اولیاء وساختن گنبد بر روى آنها و چراغ بر افروختن در کنار قبور وخادم براى قبر قرار دادن و اینگونه امور را به شدت انکار کرده‏است، ویران کردن گنبدهاى روى قبور را هم واجب دانسته و گفته‏است که هرکس دعوت ما را نپذیرد با او جنگ مى‏کنیم (14) . سعودبراى دستگیرى شریف غالب، به سوى جده حرکت کرد و نامه‏اى به‏مردم جده نوشت و از آنها خواست که از وى اطاعت کنند. مردم جده‏در پاسخ سعود نوشتند که ما رعیت‏شریف هستیم، اطاعت ما، بسته‏به اطاعت اوست و اگر از تو اطاعت کنیم آیا چیزى هم از مامى‏خواهى؟ او در پاسخ آنها پیام فرستاد آرى دویست هزار ریال وشصت طاقه قماش به قیمت‏شش هزار ریال و به دنبال آن کس فرستادتا آنها را تحویل بگیرد. در همان موقع با سپاهیانش به جده‏رسید و آنجا را به محاصره انداخت ولى به علت این که جده داراى‏حصار استوار و وسائل دفاعى نیرومندى بود، نتوانست‏به آن دست‏یابد، شریف آماده دفاع شد و توپها و شمشیرها فراهم ساخت وسرانجام وهابیها شکست‏خوردند و عده زیادى از آن‏ها کشته شدند وهشت روز تمام ماندند ولى کارى از پیش نبردند، سعود به شدت‏ناراحت‏شده بود و به عثمان مضایفى دشنام مى‏داد زیرا او بود که‏سعود را به جنگ با مردم جده وادارش کرد و بالاخره بدون آن که‏وارد مکه شوند، به سرزمین نجد برگشتند (15) .
شریف غالب از غیبت‏سعود استفاده نمود به مکه بازگشت و بدون‏هیچ مزاحمت و مقاومتى از طرف برادرش عبدالمعین، آن شهر را به‏تصرف درآورد (16) . ولى وهابیها به هیچ‏قیمت‏حاضر نبودند مکه رااز دست‏بدهند، شریف غالب نیز مانند سابق خواستار حکمرانى مکه‏بود. بدین جهت‏بار دیگر آتش جنگ میان آن دو شعله‏ور شد و تاسال 1220 ادامه داشت، لیکن میان آنها صلحى برقرار شد بدین‏منظور که وهابیان وارد مکه شوند. پس از اداء مناسک حج‏به بلادخود برگردند.
در محرم سال‏1219 وهابیها با دوازده هزار جنگجو به عزم محاصره‏جده حرکت کردند شریف غالب باروى شهر مکه را محکم کرد چون‏مى‏دانست که آنان شهر جده را نخواهند توانست‏بگشایند. ممکن است‏به مکه حمله کنند، لذا فرمان داد که همه مردم حرکت نمایند این‏بود مردم مکه از تمام طبقات با اسلحه‏هاى خود به «زاهر»آمدند و هفت روز در آنجا ماندند. اما وهابیها که شهر جده رابه محاصره داشتند، سه روز بیشتر نتوانستند بمانند آنها هر روزیکبار به شهر حمله مى‏کردند ولى توپخانه شهر آنها را پراکنده‏مى‏ساخت و عده‏اى کشته مى‏دادند و به چادرهاى خود باز مى‏گشتند،آنقدر از آنها کشته شد که گودالها و جوى‏ها از لاشه مرده آنهاپر شد و حتى ده بیست نفر را در یکجا دفن مى‏کردند وقتى این وضع‏را دیدند، از محاصره شهر دست کشیدند و رفتند و در مسیر راه به‏هر قبیله‏اى که مى‏رسیدند مى‏کشتند و اموالشان را غارت مى‏کردند.
شریف سپاهى را از راه خشکى و سپاهى دیگر را از راه دریا به‏همراه ده کشتى بزرگ پر از آذوقه و سلاح از جمله توپهاى بزرگ به‏دنبال وهابیها فرستاد، سپاه دریایى که به آنها رسید، آنهاهمگى بدون جنگ و خونریزى تسلیم شدند.و پس از سه روز چهار هزارنفر از وهابیها به آنها هجوم آوردند، جنگى سخت میان آنهادرگرفت و با هزیمت وهابیها پایان پذیرفت و بسیارى از آنهاکشته و زخمى شدند و درحالى که سرهاى مرده‏هاى وهابیها روى‏نیزه‏ها بود، به مکه باز گشتند. در همان موقع طائف در تصرف‏وهابیها بود، شریف غالب، با سپاهى عظیم به سوى طائف حرکت کردو وهابیها را در طائف ده روز تمام به محاصره گرفت ولى کارى ازپیش نبرد به مکه باز گشت و آنگاه یکى از فرماندهان وهابى باسپاهى عظیم وارد «لیث‏» شد، شریف با سپاهیان خود به جنگ اوبیرون رفت و جنگى درگرفت که ابتدا پیروزى با شریف بود ولى‏بعدها وهابیها پیروز شدند و از طرفین حدود دو هزار نفر کشته‏شدند ولى بیشتر کشته‏شدگان از وهابیها بودند و سپس وهابیها بازشکست‏خوردند و سواران شریف باقى مانده‏هاى آنها را دنبال کردندو بعد به مکه مراجعت نمودند.
پى‏نوشتها:
1 تاریخ الجزیره‏العربیه‏7 ص‏376.
2 تاریخ جبرتى، به نقل کشف الارتیاب، ص 25.
3 سوره آل عمران: 64.
4 تاریخ الجزیره‏العربیه فى عصرالشیخ محمد..ص‏377.
5 چون اهل مکه را مسلمان نمى‏دانست مستقیما سلام به آنهاننوشت.
6 تاریخ مکه، ج‏2، ص 131 به بعد، سباعى.
7 کشف الارتیاب، ص‏27.
8 جغرافیه شبه جزیره‏العرب، ص 161.
9 عنوان المجد فى تاریخ نجد، ج‏1، ص 124.
10 فتنه‏الوهابیه، ص 72.
11 قبلا در هر یک از چهار رکن خانه کعبه، در یک وقت‏یکى ازمذاهب چهارگانه نماز جماعت‏برگزار مى‏کردند(تاریخ‏الجزیره‏العربیه، ص 378).
12 تاریخ الجزیره‏العربیه، ص 378.
13 همان کتاب.
14 المختار من تاریخ الجبرتى، ص‏533.
15 تاریخ الجزیره‏العربیه، ص‏379.
16 همان مدرک و تاریخ مکه ج‏2، ص 131 - 132.

تبلیغات