آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۳

چکیده

متن

ای علی(ع)! ای پیشوای مؤمنان و متّقیان! در این دنیای کثیف، من به تو متوجّه هستم. من از هر کس هر چه دیدم؛ غلط بود …1
«نیما یوشیج»
زندگی بشر در کره خاکی، مانند خیمه‌ای است که باید همواره ستون میان آن افراشته و استوار باشد تا بشریت، در سراسر نقاط زمین، از شهر و روستا و کوه و صحرا و دریا و … از ضعیف‌ترین تا قوی‌ترین، همه بتوانند در زیر آن جای گیرند، و به همه مواهب و نعمت‌های ارض الهی برسند: «و الارض وضعها للأنام؛ خداوند زمین را برای بهره وری همه مردم زمین قرار داد». (سوره الرحمن، آیه 10) و در سایه این خیمه افراشته‌ی حیات و مواهب، با عدل و داد، راه تکامل را بپویند، و سعادتِ ابدی را بجویند و ستونِ این خیمه حیات بشر، عدالت است.
پس از فترت عیسوی، عصر محمّدی آغاز گشت، پیامبر اکرم(ص) مبعوث شد، پس از آشکار ساختن دین اسلام، نخستین گام را از عدالت و اجرای عدالت آغاز کرد، چنانکه امام محمّد باقر(ع) می‌فرماید:
أبطل ما کان فی الجاهلیة و استقبل الناس بالعدل‌…‌2
پیامبر(ص) هر چه در جاهلیت بود (از سرمایه‌داری و تبعیض و تفاوت، ظلم و جنایت) همه را باطل و ناروا اعلام کرد و کار ر با مردم با اجرای عدالت آغاز نمود.
و چون دور نبوّت خاتم پایان گرفت، حضرت محمّد(ص) به امرِ خدا و نزول آیات غدیر، استوارترین ستون خیمه حیات و عدالت را در جای خویش نصب کرد؛ و چنان صحنه‌ای برای اجرای این امر عظیم و کامل کننده دین خدا3، ترتیب داد که چشم تاریخ و بشریت هماره بدان خیره است.
و اکنون علی ماند و قرآن و قرآن و علی (علی مع القرآن و القرآن مع علی)4. حال باید بر طبق این کتابِ قسط و عدل، قسط و عدل اجرا گردد و اساسی‌ترین مشکل قریش حجاز و سرمایه‌داران بازار مکّه با قرآن، از نخست همین نکته بود که قرآن می‌گفت: باید عدالت اجرا شود و ظلم، چپاول، تبعیض، شقاوت، ویژه‌خواری و طغیان مداری برافتد.
تاریخ بی‌عدالت و بی‌عدالتی‌ها با علی روبرو شد و دست ابوسفیانها و یهودِ پول پرست جزیرة العرب، از آستین‌هایی دیگر در آمد، تاریخ راه خود را عوض نکرد؛ بلکه علی(ع) را از سر راه خود برداشت و سیر تاریخ به بشریت صدمه‌ای جبران ناپذیر زد، نه به علی(ع). تاریخ از علی(ع) چه چیز را گرفت؟ حکومت چند ساله و فرصت اجرای عدالت را؛ امّا آیا توانست درخشش ابدی علی(ع) را از او بگیرد؟ و انسانیت را از خضوع در برابر او باز دارد؟ و عدالت او را هماره ـ‌چونان تندیس والاییها‌ـ یاد نکند؟
ابرها با خورشید چه می‌کنند؟ آیا می‌توانند تشعشع آفاق گستر خورشید را برای همیشه بپوشانند؟ این ما هستیم و الگویی به نام علی(ع).
من این نوشتار را به جوانان بی‌پناه ایران تقدیم می‌کنم:
ـ دختر و پسر،
ـ دانشگاهی و حوزوی و دیگر جوانان،
جوانانی که عملکردهای ضدّ قرآنی و ضدّ علوی شماری چپاولگر (و برخی معلول الفکر و مجهول الهدف ـ‌تا اندازه‌ای‌ـ) رشته‌های ایمان با صلابت و استعمار شکن آنان را از هم می‌گسلد، و باور مقدّسی ـ‌که نور حیات آنان است، از دل‌های ساده و خوش‌باور آنان می‌رباید. کجا که فرصت کتاب خواندن داشته باشند و بتوانند حقایق دین و سیره علی(ع) را خود بدست آورند؟
باری، جوانان عزیز! اگر می‌خواهید «امیر المؤمنین امام علی بن ابیطالب(ع)» را بشناسید، این است گوشه‌هایی از شناخت امیر المؤمنین:
1) روزی سرمایه‌داران نزد امیر‌المؤمنین‌(ع) آمدند و گفتند: ما به اسلام خدمت کرده‌ایم و از مال خود هزینه‌داده‌ایم… اکنون جانب ما را رعایت کن! فرمود: «این قرآن است در پیش روی ما و این سیره و رفتار پیامبر است که هنوز ما فراموش نکرده‌ایم. از نظر قرآن هیچ کس بر دیگری برتری ندارد مگر به تقوا و پایبندی به ارزشها. آیا شما بر خدا و پیامبر خدا منّت می‌گذارید که به اسلام در آمده و به آن خدمت کرده‌اید؟ اگر راست می‌گویید باید خدا را شکر کنید که شما را به دین اسلام هدایت کرد، نه این که ویژه خواهی کنید و در طلب رانت خواری و موافقت‌های اصولی باشید و پست‌های پول‌ساز و تأسیس شرکت‌های دزد پرور…».5
2) «مبادا تصوّر کنید جامعه بدون اجرای عدالت اصلاح می‌شود. اصلاحات بدون اجرای عدالت (و بر اساس مکتب‌های اقتصاد سرمایه داری) چیزی است که عاملان نفوذی استعمار دیکته می‌کنند و خواب و خیالی بیش نیست. (الرّعیة لا یصلحهاإلاّ العدل6؛ توده را جز اجرای عدالت، چیزی اصلاح نمی‌کند) و جز عدالت، چیزی ننگ مفاسد جامعه‌هایی که فساد اقتصادی دارند را بر طرف نمی‌سازد.»
3) «اگر حسن و حسین خطایی کنند، کم‌ترین گذشتی در حقّشان نخواهم کرد».7
4) «من هنگامی که به حاکمیت شما رسیدم، چند درهم و اندکی لباس مندرس که خانواده‌ام بافته بودند، نداشتم، حال اگر به هنگام پایان کار، بیش از این چیزی داشتم، خائنم و به جامعه و مردم خیانت کرده‌ام».8
5) امیر‌المؤمنین(ع) همیشه مانند یک کارگر، پرکار کار می‌کرد و از زحمت خود نخلستان‌هایی پدید آورده بود، هنگامی که درآمد این نخلها را می‌آوردند (و گاه مبلغ زیادی هم می‌شد) همه را به مستمندان و نیازمندان می‌داد، سپس به بازار می‌رفت و شمشیر خود را برای فروش عرضه می‌کرد و می‌فرمود: «اگر شام امشب را می‌داشتیم، شمشیرم را نمی‌فروختم».9 در آخر هم همه نخلستان‌هایی را که به دست خود پدید آورده بود، وقف کرد.
6) امیر‌المؤمنین(ع) یکی از شخصیت‌های بسیار برجسته و مشهور بصره، یعنی ابوالاسود دُئلی را در بصره به منصب قضاوت گماشت. سپس اندکی نگذشته بود که او را ـ‌با وجود نداشتن نیروی انسانی کافی‌ـ از قضاوت عزل کرد. ابوالاسود پرسید: چرا معزولم کردی، من که جنایتی نکرده‌ام؟! فرمود: «درست است، لیکن یک روز دیدم به هنگام سخن گفتن با مراجعه کننده به دادگاه، صدایت را کمی بلندتر از او کرده‌ای!»10
7) «عالمان و آگاهان جامعه، در برابر محرومیت محرومان بی‌پناه و قدرت مالی و نفوذ ثروتمندان که موجب همه گونه برخورداری آنان می‌شود، در نزد خدا مسؤول‌اند».11
8) امیر‌المؤمنین(ع) در مورد زنی که خلیفه ثانی دستور داده بود او را رجم کنند به خلیفه گفت: «آیا او را ترسانده‌ای؟» گفت: آری. فرمود: آیا از پیامبر(ص) نشنیدی که فرمود: هر کس پس از دستگیری، به گناهی اعتراف کند، حد بر او جاری نمی‌شود. همانا هر کس دستگیر شود یا زندانی گردد یا مورد تهدید قرار گیرد و اقراری کند، اقرارش هیچ ارزش قضایی ندارد». خلیفه آن زن را آزاد کرد. بعد گفت: زنان عالم عاجزند که فرزندی مانند علی بن ابیطالب بزایند. «لولا علی لهلک عمر؛ اگر علی نبود، عمر بیچاره بود».12
9) امیر‌المؤمنین(ع)، منطق قرآن کریم را، منطق مساوات می‌دانست. روزی شماری از مهاجران و انصار نزد او آمدند، و از خدمات خودشان به اسلام سخن گفتند و طالب پست‌های کلیدی و امتیازات مالی شدند! علی(ع) فرمود:‌«این مال، مال خداست و شما همه بندگان خدا هستید» 10) امیر‌المؤمنین(ع) درباره کارکنان و کارگزاران و قاضیان حکومت اسلامی این‌گونه بود که هرگاه، خطا یا دزدی می‌کردندیا رشوه می‌گرفتند، آنان را به بدترین صورت افشا می‌کرد. این است روش حکومت اسلامی. در بخش نامه‌های نهج البلاغه، (بخش دوم) به این نامه های تند و افشا‌گرانه ـ‌در چندین مورد‌ـ بر‌می‌خوریم. غیر از این؛ ـ‌یعنی ماست‌مالی کردن جنایات اشخاص، به ملاحظه نظام، یا لباس، یا آبروی نظام‌ـ هرچه باشد ـ ضدّ اسلام است. امیر‌المؤمنین(ع) که آن‌گونه افشاگری می‌کرد، آبروی اسلام و نظام اسلامی را دوست نداشت؟
و سرانجام، این امیر‌المؤمنین(ع) بود که می‌فرمود: باید حاکم اسلامی به کسانی که حرف حق می‌زنند ـ‌اگر چه تلخ باشد‌ـ بیشتر احترام بگذارد، کسانی که به عملکردهای نادرست روی خوش نشان نمی‌دهند و می‌گویند و می‌نویسند و مخالفت می‌کنند. اینان مرزبانان راستین دین خدا و بازوهای استوار اجرای عدالتند. باید حاکمیت در برابر اینان خضوع کند، و مرتفع‌ترین سکّو را برای «فریاد عدالت»، در اختیار آنان بگذارد.
و این بود سخنی ـ‌بکوتاهی‌ـ درباره «مرزبان بزرگ قرآن»، «وجدان انسانیت قرون»، و «جاری صلابت اعصار»…
1. نثر، سیروس طاهباز، برگزیده آثار نیما یوشیج /265، انتشارات بزرگمهر، تهران (1369ش).
2. سرود جهشها/34 ـ 35 چاپ نهم.
3. سوره مائده، 5/3.
4. احادیث متواتر «ثقلین»، در مآخذ معتبر سنی و شیعه.
5. کافی،8/360 ـ 362؛ بحار، 8/392 ـ 394 (چاپ کمپانی)؛ الحیاة،6/142.
6. غرر الحکم/29؛ الحیاة،6/400.
7. نهج البلاغه/957.
8. مناقب، 2/98.
9. همان/72.
10. عوالی اللئالی، 2/343،ح5.
11. همان/52.
12. کشف الغُمّة،1/113،چاپ بیروت.
13. تحف العقول/130، چاپ بیروت.

تبلیغات