آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۳

چکیده

متن

در نوشته‌های پیشینِ« روابط دختر و پسر» از منظرهای گوناگون از جمله:« کلام و سخن گفتن»، «مساعدت و یاری رساندن»، «تنهایی و خلوت گزینی»، «حیا در رفتار و گفتار»، «فضا‌های پاک و ناپاک» و «ارتباط خیالی» به اجمال مورد بررسی قرار گرفت.
در این فصل به بررسی«بُعدِ اختلاط و آمیختگی» می‌پردازیم:
آ‌یا شیوه رایج در مراکز آموزش دانشگاهی که دختر و پسر کنار و همدوش یکدیگر(گر چه در دو ردیف) در کلاسِ درس، حضور می‌یابند، از نظرِ قرآن؛ مطلوب و محبوب است یا نامطلوب؟ آیا پرستاری کردن دختران از بیماران پسر، معالجه بانوان نزدِ طبیبان مرد از نظر قرآن محبوب و پسندیده است یا مذموم و نکوهیده و فقط در ظرف ضرورتها و فقدان یا کمبود پزشکان متخصص از جنس موافق می‌توان به آن تن داد؟
در اینجا یاد آوری این نکته ضروری است که سخن بر سر حلال و حرام و یا جایز و مکروه و مباح نیست که این خود بحثی اجتهادی است سخن برسر مذاق، سلیقه، سنّت و شیوه مورد پسند شارع در ظرف اولویت‌ها، ترجیح‌ها و اقدامات احتیاطی و تأمینی1 است.
در سوره قصص که پیش از این به تلاوت آیاتش نشستیم و از آن بهره گرفتیم، بُعد«اختلاط» نیز مطرح است:
«و لمّا وَرَدَ ماءَ مَدین وَجَدَ علیه اُمَّةً مِنَ النّاسِ یسقُون وَ وَجَدَ من دونِهِم امرَأتینِ تذودان قال ما خَطبُکُما قالتا لا نَسقی حتّی یصدِرَ الرِّعاءُ و أَبُونا شَیخ کَبیر؛ چون(موسی(ع)) به آب مدین رسید، گروهی را دید که چارپایانِ خود را آب می‌دهند و از پَسِ ایشان دو زن را دید که(چارپایان خود را) باز‌می‌داشتند. به آنان گفت: شما چکار می‌کنید؟ گفتند:ما آب نمی‌دهیم تا چوپانان ( چارپایانِ خودرا از آبشخور) باز گردانند و پدر ما پیری فرتوت است».(سوره قصص،آیه 23)
دقّت و تدبّر در کلمه کلمه این آیات و با مراجعه به روایاتِ مربوط به« اختلاط»،گشاینده بسیاری از ابهامها، پرسش‌ها و شبهه‌هایی است که در بُعدِ نظری و عملی اختلاط مطرح است و راهگشای مدیران، مسؤولانِ مراکز فرهنگی، آموزشی و دانشگاهی، برای برنامه ریزی‌های تربیتی اردویی، اتاقهای عمل، سالن‌های تشریح، لابرتوارها، سالن‌های سینماو… خواهد بود. پرسشی که در جهت اختلاطی این آیه مطرح است؛این است که چرا دختران شعیب(ع) در پاسخِ موسی(ع) که از کارشان پرسیده بود گفتند:«ما( به گوسفندانمان) آب نمی‌دهیم تا چوپانان بروند». چه ارتباطی بین آب ندادن دختران و حضور شبانان وجود دارد؟ چرا دختران شعیب خود را در صف شبانان جا ندادند و یا حداقل کنار آنها نایستادند تا نوبتشان از دست نرود و فرصتشان ضایع نگردد با آنکه پدر کهنسالشان در خانه به انتظار نشسته بود؟
به نظر می رسد پاسخ دادن به این پرسش‌ها در گرو تأمّل فراوان در عبارت‌های«تمشی علی استحیاء» و « انّ ابی یدعوک» است که نکته‌هایی از آن در شماره‌های گذشته، گذشت. جانِ سخن آنکه، آیه‌ای که ذکر شد، گرچه نه به صراحت، امّا به اشعار و اشاره این نکته را می‌آموزد که دخترانی که در مَهد شعیب پیامبر پرورش یافته‌اند، در همه برخوردهایشان تمامِ ظرافت‌های تربیتی را به کار می‌بندند، بگونه‌ای که از ایستادن در صف مردان و اختلاط و آمیختگی و دمخور‌شدن با آنان پرهیز می‌کنند. گرچه برداشت دیگری از آیه گویای آن است که کنار ایستادن دختران، بخاطر ناتوانی آنان در کشیدنِ دلو بزرگِ آب بوده است،امّا این برداشت جنبه حصری نداشته و راه را بربرداشت‌ها و چشم اندازهای دیگری که از دل آیه برمی‌آید از جمله مسأله اختلاط هرگز نمی‌بندد.
توضیح آنکه هنگامی که موسی(ع) از آنان می‌پرسد:ما خَطبُکُما؟ کارتان چیست؟ و پاسخ می‌شنود که «لانسقی حتّی یصدرَالرعاء؛ آب نمی‌دهیم تا شبانان باز گردند». این پرسش و پاسخ به ضمیمه« وَابونا شیخ کبیر؛ پدرمان پیری کهنسال است» این نکته را می‌آموزد که اگر شرایط به گونه‌ای بود که شبانان رفته‌بودند ما خود آب می‌کشیدیم و یا اگر پدرمان سالخورده و باز نشسته نبود خودش این مهّم را به عهده می‌گرفت. امّا اکنون که نه شبانان گردِ حلقه چاه را خلوت کرده و نه پدرمان توانِ کار کردن دارد، ما به این کار تن داده‌ایم. امّا در این کار نیز به ضرورت بسنده می‌کنیم، حدّ و مرزهای عفاف را بخوبی می‌شناسیم و رعایت می‌کنیم و تا شبانان برسرِ چاه هستند، ما خود را در صفِ آنان جانمی‌دهیم و دوش به دوش و پهلو به پهلوی آنان قرار نمی‌گیریم هر چند آنان نوبتِ ما را رعایت نکنند و حقمان را نشناسند، چرا که ما همواره تکلیفِ الهی خویش را شناخته‌ایم و به آن متعهد و پایبندیم.
در تأیید همین برداشت، یکی از مفسران می‌گوید:دختران خوش نداشتند که بر چاه وارد شوند؛ زیرا می‌خواستند با مردان اختلاط نیابند.2 همان مفسّر در توضیح«تمشی علی استحیاء؛ شرمگینانه قدم برمی‌داشت». می‌گوید: آن دختر همواره از کنارِ راه می‌رفت،زیرا وی از دوشیزگان بسیار عفیف و با حیا بود که راه رفتن در حضورِ مردان را خوش نمی‌داشت و از زنانی نبود که بسیار در انظار ظاهر می‌شوند.
تأمّل در تعبیرِ«لا نسقی» که به شیوه جمله فعلیه و فعل مضارع آمده است نیز حایز اهمیت می‌باشد، چه آنکه این عمل و رفتار؛ نوعی عادت و شیوه دایمی را می‌رساند، گویی دختران می‌خواهند بگویند:‌ما همواره( و هر روز) چنین عمل می‌کنیم که ت شبانان بر گِردِ چاه جمع اند ما هرگز آب بر نمی‌داریم. با آنکه می‌توانست بگوید: ماسقینا حتّی یصدرالرعاء یعنی آب ندادیم تا چوپانان بروند.
صاحب تفسیر روح البیان در تأیید همین نکته می‌گوید:
عادتِ ما این است که تا شبانان باز نگردند به گوسفندهایمان آب ندهیم. کمی پس از آن در تبیین انگیزه رفتاری دختران می‌گوید:این( دور ایستادنِ ما) به خاطر پرهیز از اختلاط با مردان است.3
1)اقداماتی که پیش از وقوع خطر؛ چراغ‌های قرمز را روشن و زنگ‌های هشدار دهنده را به صدا در می‌آورد.
2) تفسیر مُقتنیاتُ الدُرَر، ج 8، ص 132.
3) تفسیر روح البیان، تألیف الشیخ اسماعیل حقی البروسوی، ج 6، ص 395.

تبلیغات