آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۰

چکیده

از دهه 1980 که نگرانی­ها درخصوص مهاجرت بی قاعده به ایجاد تنش سیاسی در برخی از کشورهای اروپای غربی انجامید، به تدریج، مجموعه­ای از چارچوب­های تفسیری، تصورات قالبی، خِرد بومی، شمایل و شعارها در موردِ این نوع مهاجرت شکل گرفت و مهاجرت بی قاعده، به بخشی از یک گفتمانِ نمادینِ پیچیده در حوزه عمومی بدل شد. با افزایشِ قابل توجهِ این مهاجران، مسائل مهمی به لحاظ علمی و نیز انسان­دوستانه مطرح شده و مفاهیمی مانند استقلال ملیِ سیاسی و عضویتِ جامعه­ای به چالش کشیده شده است. علاوه بر سیاست­گذاران، افکار عمومی نیز شمار فراوانِ افراد خارجی در یک کشور را چالشی برای حاکمیت دولت، دلیلی بر ضعف حکمرانی و نشانه­ای از بحران نهادی تلقی می­کند. از سوی دیگر، نظریه­پردازانِ انتقادی و فعالان در زمینه مسائل انسان­دوستانه، وجودِ این افراد را گواهِ قوی­تر شدنِ فرایندهای طرد اجتماعی و نیز پیداییِ یک طبقه انقلابیِ جدید می­دانند. در حال حاضر، پژوهش درباب مهاجرت بی قاعده با ضعفِ نظریه­پردازی مواجه است و این مسأله، تحلیلِ صحیحِ پویایی­ها و اهمیت ساختاریِ این شکل از تحرک فضایی را دشوار کرده است. مطالعاتِ معطوف به سیاست­گذاری و گزارش­های سازمان­های انسان­دوستانه، مهاجرت بی قاعده را یک مسأله اجتماعی (که باید درمان شود) درنظر می­گیرند و نه یک پدیده اجتماعی یا دغدغه پژوهشی (که باید درک شود). در این مطالعات، مهاجرت بی قاعده، نه یک واقعیتِ هرروزی، که صرفاً یک آسیب اجتماعی قلمداد می­شود. فهمِ بهتر از این مهاجرت، نیازمندِ توسعه یک چارچوب مفهومیِ مستقل از دغدغه­های سیاست­گذارانه و انسان­دوستانه است؛ چارچوبی که در آن، مهاجرت بی قاعده، ذاتاً به عنوان ویژگی خاصِ جامعه مدرن تحلیل شود، و تأثیر واقعیِ بی­قاعدگیِ این مهاجرت بر انواع تعاملات اجتماعی­ نیز ارزیابی شود.

تبلیغات