چکیده

متن

 

 
حجّ‏گزاران پس از رمی جمره عقبه و پیش از حلق یا تقصیر باید در سرزمین منا گوسفند، گاو و یا شتر قربانی کنند: ﴿لا تَحلقوا رءُوسکم حتّی یبلغ الهَدی مَحِلّه… فمن تمتّع بالعمرة إلی الحجّ فما استیسَر من الهَدی﴾[۱] . این سنّت ویژه الهی در حج، موجب تقرّب مخصوصی است که در عبادات دیگر کمتر یافت می‏شود.
توضیح اینکه، نَحْر یا ذَبْحی که در جاهلیت بود از پلیدی شرک مبرّا نبود، بلکه همچون لبیک و نماز مشرکان، آمیخته با شرک بود؛ چنانکه پیش از این نیز بیان شد، آنان به هنگام لبیک می‏گفتند: «لبیک اللهم لبیک، لبیک لاشریک لک إلاّ شریکٌ هو لک تملکه وما ملک»[۲] و نمازشان در کنار کعبه جز سوت‏کشیدن و کف‏زدن نبود[۳] . همچنین شیوه آنان پس از نحر یا ذبح آن بود که کعبه را به خون قربانی می‏آلودند و قسمتی از گوشت آن را بر خانه کعبه می‏آویختند تا خداوند آن را قبول کند![۴]
امّا اسلام، حرمت خاصی برای قربانی قرار داد که روا شمردن آن صحیح‏نیست؛ زیرا خداوند فرمود: ﴿لا تُحلّوا شعائر الله ولا الشّهر الحرام ولا الهدی‏ولا القلائد﴾[۵] . سپس خداوند در طرد آن سنّت زشت جاهلی و برای بیان‏تقربی که حاصل قربانی است،و چه بسا به همین جهت به قربانی موسوم شده، می‏فرماید: ﴿لن ینال الله لحومها ولا دماوُها ولکن یناله التّقوی منکم﴾[۶] ؛ زیرا این آیه شریفه کعبه را از سنن جاهلی مزبور پیراسته می‏دارد و از طرفی در دفع این‏پندار که «چون خداوند از جهانیان بی‏نیاز است، پس نَحْر و ذَبْح بر حج‏گزار واجب نیست»، این نکته را اظهار می‏دارد که اصل قربانی لازم است اگرچه خداونداز آن بی‏نیاز است و آنچه از این قربانی به خدای سبحان می‏رسد گوشت یا خون نیست، بلکه روح کردار و جان عمل، که همان تقواست، به حضرتش می‏رسد.
نیل حج‏گزار متّقی به خدای سبحان
آنچه درباره ذیل آیه شریفه، یعنی ﴿ولکن یناله التّقوی منکم﴾، باید موردتوجّه قرار گیرد این است که بین این سخن که: این عملِ صالح را خداوند سبحان می‏پذیرد، و بین این کلام که: سخن پاک به سوی او بالا می‏رود وعمل صالح آن را بالا می‏برد: ﴿إلیه یصعد الکلم الطیّب والعمل الصالح یرفعه﴾[۷] ، وبین این بیان که: تقوای شما به خداوند می‏رسد: ﴿یناله التقوی منکم﴾ تفاوت‏بسیار است و این تعبیرها یکسان و معادل با هم نیست؛ زیرا واژه «قبول»معنایی می‏دهد و «صعودِ» به سوی خداوند معنایی برتر از آن دارد. واژه «نیل» نیز دارای معنای دیگری است که هیچ یک از آن دو تعبیر با آن برابر و معادل نیست.
فرق بسیاری است میان «صعود به سوی خداوند» با «نیل به او»؛ زیرا دومی‏تصریح دارد به اینکه هیچ حجابی میان این «تقوای نائل» و خداوند متعالی نیست، برخلاف اولی؛ زیرا «صعود إلی الله» به این امر صراحت ندارد، هر چند که‏آن را نفی نیز نمی‏کند. دلیلی هم نیست که ما «نیل» را بر «صعود» حمل کنیم، آن هم پس از آنکه دریافتیم هیچ برهان عقلی و نیز نقلی برای این معنا وجود ندارد.
مؤید حمل «نیل» بر مفهومی عالی و عاری از نیل مادی که خدای سبحان از آن منزّه است، احادیثی است که دلالت می‏کند خداوند سبحان بدون ستر مستوری استتار جسته و بدون حجاب محجوبی احتجاب گزیده و میان او و خلقش حجابی جز خلقش نیست[۸] ؛ یعنی مخلوق تا زمانی که متوجّه به خویش است، حجاب است و از پروردگار خویش محجوب. بنابراین، حجاب در اینجا نفس محجوب است نه حائل میان او و موجودی که محجوبِ از اوست، چنانکه ربط اشراقی و فقر وجودی، همان عین مرتبط فقیر است، نه شی‏ء سومی که واصل بین او و مربوطٌإلیه باشد.
بنابراین، وجود امکانی خود بذاته حجاب است و محجوب، و چنانچه او به ذات خویش التفات نکند و خویشتن را نبیند و به بقای مخصوص خویش محبت نداشته باشد، بلکه به آفریدگار خود نزدیک شود و از مرکب خودبینی فرود آید و جز مولای خویش را نبیند و جز به خدای سبحان محبت نورزد، حجاب از میان برمی‏خیزد و حساب از بین می‏رود و نور آسمانها و زمین، یعنی خداوند جلوه‏گر می‏شود و ستارگان درخشان بی‏نور می‏شود و قمرهای تابان محو می‏گردد و در اینجاست که این تقوای اخص به خدا می‏رسد، نه تقوای خاص تا چه رسد به تقوای عام.
از آنجا که تقوا نعت و صفت خاصی است که منعوتْ، با آن اتحاد پیدا می‏کند، زیرا نفس مجرّد با این گونه ملکات فائقه متحد شده، تبدیل به همان ملکات می‏شود، پس هیچ فرق وجودی میان تقوا و نفس متقی متحد با تقوا نیست. بنابراین، اگر تقوا به غایت و اوج کمال خود برسد و به خداوند متعالی به معنای ممکن و معقول آن برسد، نفسِ مجردِ متقی نیز به آن غایت خواهد رسید و به معنای معقول آن به خداوند می‏رسد. ممکن نیست تقوا به خدا برسد اما متقی به او نرسد؛ زیرا تقوا حقیقتی وجودی و خارجی است که متحد با نفس کامله است و هیچ گونه جدایی و انفکاک میان آنها نیست. پس حج‏گزاری که قربانی‏اش خالص برای خداست و از آن جز خدا را نمی‏خواهد، همان‏گونه که تقوایش به خداوند می‏رسد، خودش نیز به خداوند می‏رسد؛ زیرا تقوای او بیرون از وجود خود او نیست. طوبی له و حسن مآب.
شاید به خاطر همین تقوای ارزشمند موعود در نحر باشد که روز نحر را«حج‏اکبر» خوانده‏اند[۹] و به همین جهت امام صادق(علیه السلام) فرمود: چون‏قربانی‏ات را خریدی آن را رو به قبله کرده نحر کن یا سرش را ببر و بگو: «وجّهت وجهی للّذی فطر السّموات والأرض حنیفاً مسلماً وما أنا من المشرکین. إنّ‏صلاتی ونسکی ومحیای ومماتی لله ربّ العالمین لا شریک له وبذلک اُمرت وأنا من المسلمین. اللّهمّ منک ولک. بسم الله وبالله والله أکبر. اللّهمّ تقبّل منّی»[۱۰] ؛ زیرانحر، با این تقوا که در آن جز خداوند دیده نمی‏شود، شایسته است که به خداوند نایل شود و متّقی، که نماز و عبادت و زندگی و مرگ و خلاصه همه امورش‏برای پروردگار جهانیان است و فقط خدا را در قربانی در نظر دارد، نیزسزاوارتر است که به خدا برسد. این همان هدف والایی است که حج با آداب و سنن متعالی خود، نمایشگر آن است، و در بحث از «سرّ حجّ و ثمرات آن» بدان اشاره شد.
تفاوت مراتب مؤمنان
باید توجه داشت که این گونه ملکات، اموری ذهنی یا صفاتی عرضی نیست. شاهد مطلب اینکه، خدای سبحان درباره برخی مؤمنان فرمود: آنان خود، درجات هستند: ﴿هم درجاتٌ﴾[۱۱] و این سخن دقیقتر از این فرموده خداست که: ﴿لهم درجاتٌ﴾[۱۲] ؛ زیرا جمله نخست درباره اوحدی از پرهیزکاران است و بیان دوم درباره متوسطان آنها.
شاهد دیگر اینکه، خدای سبحان فرمود: انسان مقرب، ذاتش رَوْح و نفسش رَیْحان و دلش جنت نعیم است: ﴿فأمّا إن کان من المقرّبین٭ فروحٌ وریحانٌ وجنّت نعیم﴾[۱۳] و این سخن لطیف‏تر از این فرموده خداست که: ﴿جنّات تجری من تحتها الأنهار﴾[۱۴] ؛ زیرا سخن نخست درباره اوحدی از مخلَصان و دومی از آنِ متوسطان مخلِصان است.
مطلب مزبور در آیات دیگری همچون: ﴿فادْخلی فی عبادی٭ وادْخلی جنّتی﴾[۱۵] و ﴿ادخلوها بسلامٍ امنین﴾[۱۶] مشهود است که آیه نخست لطیف‏تر از دومی است، همان گونه که در آیات ﴿والله خیرٌ وأبقی﴾[۱۷] و ﴿ما عند الله خیرٌ وأبقی﴾[۱۸] این چنین است[۱۹] .
البته این ارتقا به معنای تنزه محض، به گونه فرشتگان مقرب، نیست؛ زیرا انسان واجد وجودی جامع بوده و تنزُّه و تشبّه را با هم داراست و جامع آیات شریفه ﴿إنّ المتّقین فی جنّاتٍ ونهرٍ٭ فی مقعد صدقٍ عند ملیکٍ مقتدر﴾[۲۰] است.
بنابراین، اوحدی از انسانها دو بهشت دارند: یکی بهشت دیدار که در آیه‏شریفه ﴿وادخلی جنتی﴾ به آن اشارت رفته است و دیگری بهشتی است که‏دربسیاری از آیات قرآن بدان تصریح شده است؛ مانند ﴿تجری من تحتها الأنهار﴾.
بهشت، منحصر در ﴿عند ملیکٍ مقتدر﴾ نیست؛ زیرا خدای سبحان خود تصریح کرده است که: ﴿إن المتّقین فی جنّاتٍ ونهر﴾. آری برای مؤمنان متوسط، تنها بهشتی است که از زیر آن جویبارها روان است؛ اما بهشت لقاء برای آنان نیست.
از آنجا که درجات بهشت به شمار آیات قرآنی است[۲۱] و میان هر درجه با درجه دیگر فاصله بسیار است[۲۲] ، بر متخلّق به خُلق عظیم است که به کسی که خود عظیم است، یعنی رسول اکرم‏صلی الله علیه و آله و سلم، تأسی و اقتدا کند و چون آن حضرت فرمود: ﴿ربّ زدنی علما﴾[۲۳] ، پیرو راستین او نیز می‏گوید: ﴿ربّ زدنی علما﴾ و در حدی متوقّف نمی‏شود و بدان بسنده نمی‏کند، بلکه بر اوست که بخواند وبالا رود[۲۴] و گردنه را درنوردد و تنها بر پیمودن راه هموار اکتفا نکند. پس چون فرا روی او کریمه ﴿فاذکرونی أذکرکم﴾[۲۵] قرار دارد، نباید بدین سخن خدای سبحان بسنده کند که: ﴿اُذکروا نعمتی الّتی أنعمت علیکم﴾[۲۶] ؛ زیرا میان ذکر خدا و ذکر نعمت خدا فرق بسیاری است. و چون پیش‏روی وی این سخن خدای سبحان است که: ﴿عیناً یشرب بها عباد الله یفجّرونها تفجیراً﴾[۲۷] ، تنها به این فرموده خدا که: ﴿إنّ الأبرار یشربون من کأسٍ کان مزاجها کافوراً﴾[۲۸] چشم ندوزد؛ زیرا چشمه‏ای که بندگان خدا از آن می‏نوشند، خالص و ناب است؛ امّا آنکه ابرار از آن می‏نوشند ممزوج به مقداری از این چشمه خالص است، نه خود همان چشمه! پس برای ابرار شراب ممزوج و برای مقرّبان شراب خالص است؛ چنانکه این نکته از آیات دیگری نیز استفاده می‏شود؛ مانند: ﴿ویسقون فیها کأساً کان مزاجها زنجبیلاً٭ عیناً فیها تسمّی سلسبیلاً﴾[۲۹] و ﴿یسقون من رحیقٍ مختومٍ٭ ختمه مسکٌ وفی ذلک فلیتنافس المتنافسون٭ ومزاجه من تسنیمٍ٭ عیناً یشرب بها المقرّبون﴾[۳۰] .
این آیه دلالت دارد که ابرار از شرابی آمیخته از تسنیم(نه از تسنیم خالص) می‏نوشند؛ زیرا شراب خالص تسنیم از آنِ مقربانی است که از ابرار برترند و شاهد کتابهای ابرار و نامه‏های اعمال آنها هستند.
همچنین اقتداکننده به رسول اکرم‏صلی الله علیه و آله و سلم چون فراروی خویش کریمه ﴿وسقهم ربُّهم شراباً طهوراً﴾[۳۱] را دید، نباید بدانچه مقربان اکتفا کرده‏اند بسنده کند تا چه رسد به ابرار. در این آیه شریفه که بیانی از لطف خدا به بندگان مخلصش بوده و جز در یک جا در قرآن کریم نیامده و نظیر ندارد نکاتی است که در اینجا به آنها اشاره می‏شود:
۱ ـ ساقی تنها در این مورد(و نه در دیگر موارد) خداست: ﴿سقهم ربّهم﴾. امّا در آیه دیگر فرمود: ﴿یُسْقون﴾.
۲ ـ برای شراب مزبور، ظرف و جام و پیاله تعیین نکرده است؛ زیرا هیچ ظرفی گنجایش آن را ندارد، چون برای شرابی که ساقی آن خداست هیچ قدر و حد و نصاب و منتهایی نیست، برخلاف سایر شرابهایی که برای آنها ظرف و جام معین شده است.
۳ ـ برای این شراب، چشمه و سرچشمه و منبع ذکر نشده برخلاف شرابهایی که از آنِ ابرار و مقرّبان است که برای آنها چشمه‏ها و مخازن ویژه‏ای است که از آنجا سرچشمه گرفته، جاری می‏شود.
۴ ـ این شراب، به صفتی وصف شده که غیر آن بدان وصف نشده است و آن صفتِ ﴿طهوراً﴾ است. امام صادق(علیه السلام) که خود از این شراب نوشیده بود در تفسیر آن فرمود: یعنی آنان را از هر چیزی جز خدا پاک می‏کند: «یطهرهم عن کل شی‏ء سوی الله»[۳۲] .
نکاتی درباره قربانی و اسرار آن
با توجه به توضیح مبسوطی که درباره موضوع این فصل بیان شد، به اختصار به نکاتی در همین زمینه اشاره می‏شود:
۱ ـ خلاصه مطالب مشروح فوق اینکه، حکمت انجام قربانی، تقرب و تعالی قربانی‏کننده و تقوای او به سوی خداست: ﴿لن ینالَ الله لحومُها ولا دماوُها ولکن یناله التقوی منکم﴾[۳۳] .
بنابراین، قربانی آنگاه مقبول است که با تقوا انجام گیرد و روح این عملْ تقوا باشد؛ زیرا بر اساس آیه شریفه ﴿إنّما یتقبّل الله من المتّقین﴾[۳۴] همان طور که هیچ عملی بدون تقوا پذیرفته نیست، عملی نیز که همراه تقوا بوده، لیکن عامل آن در غیر این عمل، تقوای الهی را رعایت نمی‏کند، اگرچه از وی پذیرفته است، لیکن آن گونه که شایسته است بالا نمی‏رود؛ زیرا خداوند عملی را می‏پذیرد که همه شئون عامل آن خواه در این عمل، خواه در اَعمال دیگر، بر پایه تقوا تنظیم شده باشد: ﴿أفمن أسّس بُنیانه علی تقوی من الله ورضوانٍ خیر أم من أسّس بُنیانه علی شفا جُرُفٍ هارٍ فانهار به فی نار جهنّم والله لا یهدی القوم الظّالمین﴾[۳۵] .
بنابراین، آنچه به خدا می‏رسد، باطن و روح عمل است. قربانی نیز حقیقتی دارد به نام تقوا، و قداست و تعالی قربانی از آنِ تقواست نه از آنِ گوشت و خون: ﴿یناله التّقوی منکم﴾[۳۶] ؛ چنانکه هیچ‏یک از مناسک دیگر حج نیز به خدا نمی‏رسند، مگر روح آنها که همان سرّ حج است.
۲ ـ هر عملی که به قصد قربت انجام گیرد قربانی است؛ چنانکه در حدیث است که زکات و نماز قربانی مسلمانان است: «إنّ الزکاة جعلت مع الصلاة قرباناً لأهل الإسلام»[۳۷] .
بنابراین، هر عملی که در آن تقرّب به خدا باشد، قربانی است؛ زیرا اولاً، خداوند عمل باتقوا را قبول می‏کند: ﴿إنّما یتقبّل الله من المتّقین﴾[۳۸] . ثانیاً، تقوای عمل نه تنها به طرف خدا صاعد می‏شود، بلکه به خدا می‏رسد؛ چنانکه درباره قربانی فرمود: ﴿یناله التقوی منکم﴾. ثالثاً، چون تقوا جدای از جان انسان باتقوا نبوده، وصف نفسانی روح انسان متقی است، اگر تقوا به خدا رسید، انسان سالک نیز پیش از مرگ به لقاء الله نایل می‏شود.
۳ ـ سرّ قربانی، طبق بیان نورانی امام سجّاد(علیه السلام) این است که‏حج‏گزار و قربانی‏کننده با تمسک به حقیقت ورع، گلوی دیو طمع را بریده، او را بکُشد[۳۹] . بنابراین، صرف ذَبْح گاو و گوسفند و یا نَحْر شتر و رها کردن آنها بدون‏توجه به سرّ قربانی، مایه تعالی حج‏گزار نخواهد بود، از این‏رو از باب تشبیه معقول به محسوس، شایسته است قصد او از این عمل، کشتن دیو درونی آز و طمع باشد.
۴ ـ قربانی جایگاهی ویژه در روایات دارد. نمونه اینکه، امام باقر(علیه السلام) فرمود: خدای سبحان قربانی کردن را دوست دارد: «إنّ الله عزّوجلّ یحبّ إطعام الطعام وإراقة الدماء»[۴۰] . ممکن است یکی از دلایل آن بهره‏مندی گرسنگان و محرومان از گوشت قربانی باشد. گرچه در این زمان آنان که آیات الهی را به اسارت گرفته‏اند[۴۱] نه خود استفاده مطلوب از این سنّت الهی می‏کنند و نه به دیگران اجازه اداره و بهره‏برداری صحیح از این برنامه جامع و سودمند را می‏دهند.
در حدیث دیگری که اهتمام به قربانی در آن مشهود است، امام صادق(علیه السلام) فرمود: رسول اکرم‏صلی الله علیه و آله و سلم در حجةالوداع، ۱۰۰شتر با خود برده بودند. بیش از ۳۰شتر را به امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) بخشیدند که آن حضرت همه را نَحْر کردند و رسول اکرم‏صلی الله علیه و آله و سلم نیز بقیه شتران را قربانی کردند[۴۲] . البته این حدیث به‏گونه‏ای دیگر نیز نقل شده است و آن اینکه رسول اکرم‏صلی الله علیه و آله و سلم ۶۶شتر برای قربانی از مدینه با خود آوردند و امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز که در آن سال از سوی رسول اکرم‏صلی الله علیه و آله و سلم به یمن اِعزام شده بودند ۳۴شتر برای قربانی از یمن به‏همراه آورده بودند[۴۳] .
۵ ـ آیه شریفه ﴿لیشهدوا منافع لهم ویذکروا اسم الله فی أیّام معلومات علی ما رزقهم من بهیمة الأنعام﴾[۴۴] گذشته از شمول سود صوری و منفعت معنوی امّت اسلامی، یاد حق را هدف دانسته و مهمتر آنکه به جای نام قربانی، یاد خدا را ذکر فرمود تا روشن شود که هدف از «تضحیه» همانا «تسمیه خداست» نه صرف نَحر و ذَبْح؛ یعنی به جای اینکه بفرماید: «قربانی کنند»، فرمود: «خدا را به یاد آورند که آنها را از دامهای حلال، مانند گوسفند، روزی داد»، به طوری که هم اصل قربانی به نام حق آغاز گردد و هم همه نعمتهای دامی در طول مدت زندگی برای همه انسانها به عنوان یاد خدا مطرح شود.
مراد از ﴿أیام معلومات﴾ در آیه مذکور همان زمان حج، به ویژه دهه نخست ذیحجه است که جزء ماههای حرام به شمار می‏آید. ماههای حرام چهار است که سه ماه آن، یعنی ماههای ذیقعده، ذیحجه و محرم، سَرْد و متصل و یک ماه آن، یعنی رجب، فرد و منفصل است.
۶ ـ سالار شهیدان امام حسین(سلام‏الله‏علیه) از همان آغاز حرکت خود از مدینه به مکّه در سال ۶۰هجری، قصد عمره مفرده داشت و اصلاً قصد حج تمتع نکرد. به‏هر تقدیر، آن حضرت اگرچه به منا نرفت، لیکن قربانیهای گرانقدری داد و نیز وجود مبارک خویش را فدا کرد تا مکه و منا بماند. از این‏رو امام سجّاد(سلام‏الله‏علیه) در شام خود را فرزند مکه و منا معرفی فرمود: «أنا ابْن مکّة ومنی، أنا ابن المروة والصفا»[۴۵] .
بنابراین، کسی که جانش را فدای دوست، یعنی خدای سبحان، کرد، او از منا و عرفات و… ارث می‏برد، زیرا هم زمین مال خداست و آن را به هر کس صلاح باشد ارث می‏دهد: ﴿إنّ الأرضَ لله یورثها مَن یشاء﴾[۴۶] و هم زمینه کمال متعلق به اوست و به هر کس بخواهد ارث می‏دهد. از این‏رو همه شهدا و راهیان راه امام، وارثان عرفات و مشعر و منایند؛ زیرا اِهدای جان و فدا کردن فرزند، انسان را وارث اسرار منا می‏کند، نه صِرف حضور جسمانی در منا و قربانی کردن گوسفند و مانندآن.
پاورقی:ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*. صهبای حج ، صفحات ۴۵۳-۴۶۴
۱ ـ سوره بقره، آیه ۱۹۶/
۲ ـ کافی، ج ۴، ص ۵۴۲/
۳ ـ سوره انفال، آیه ۳۵/
۴ ـ بحار، ج ۶۷، ص ۲۷۵/
۵ ـ سوره مائده، آیه ۲/
۶ ـ سوره حج، آیه ۳۷/
۷ ـ سوره فاطر، آیه ۱۰/
۸ ـ بحار، ج ۳، ص ۳۲۷/
۹ ـ وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص۸۸ ـ ۸۶/
۱۰ ـ همان، ص۱۳۸ ـ ۱۳۷/
۱۱ ـ سوره آل عمران، آیه ۱۶۳/
۱۲ ـ سوره انفال، آیه ۴/
۱۳ ـ سوره واقعه، آیات ۸۹ ـ ۸۸/
۱۴ ـ سوره بقره، آیه ۲۵/
۱۵ ـ سوره فجر، آیات ۳۰ ـ ۲۹/
۱۶ ـ سوره حجر، آیه ۴۶/
۱۷ ـ سوره طه، آیه ۷۳/
۱۸ ـ سوره قصص، آیه ۶۰/
۱۹ ـ فتوحات مکیه، ج ۱، ص ۶۸۶/
۲۰ ـ سوره قمر، آیات ۵۵ ـ ۵۴/
۲۱ ـ کافی، ج ۲، ص ۶۰۶/
۲۲ ـ بحار، ج ۸، ص۸۹ و ۱۷۹ ـ ۱۷۰/
۲۳ ـ سوره طه، آیه ۱۱۴/
۲۴ ـ کافی، ج ۲، ص ۶۰۶/
۲۵ ـ سوره بقره، آیه ۱۵۲/
۲۶ ـ سوره بقره، آیه ۴۰/
۲۷ ـ سوره انسان، آیه ۶/
۲۸ ـ سوره انسان، آیه ۵/
۲۹ ـ سوره انسان، آیات ۱۸ ـ ۱۷/
۳۰ ـ سوره مطففین، آیات ۲۸ ـ ۲۵/
۳۱ ـ سوره انسان، آیه ۲۱/
۳۲ ـ مجمع البیان، ج ۱۰ ـ ۹، ص ۶۲۳/
۳۳ ـ سوره حج، آیه ۳۷/
۳۴ ـ سوره مائده، آیه ۲۷/
۳۵ ـ سوره توبه، آیه ۱۰۹/
۳۶ ـ سوره حج، آیه ۳۷/
۳۷ ـ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۹، بند ۷/
۳۸ ـ سوره مائده، آیه ۲۷/
۳۹ ـ ر. ک: همین کتاب، ص ۳۴۷ ـ ۳۴۳ (حدیث شبلی).
۴۰ ـ وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص ۳۷۴ و در صفحه۵۳۶ از امام صادق (علیه‏السلام) نیز روایت شده است.
۴۱ ـ نهج البلاغه، نامه ۵۳، بند ۷۱ ـ ۷۰/
۴۲ ـ وسائل الشیعه، ج ۸، ص ۱۶۸/
۴۳ ـ همان.
۴۴ ـ سوره حج، آیه ۲۸/
۴۵ ـ بحار، ج ۴۵، ص ۱۶۱/
۴۶ ـ سوره اعراف، آیه ۱۲۸/

تبلیغات