آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

حکایت یک حماسه‏
پس از رحلت آیة اللّه حکیم، مرحوم آیة اللّه سید محمد باقر صدر آن فقیه به خون خفته، فرهنگ حماسه و شهادت و فلسفه عاشورا را در اذهان زنده مى‏نمود و پیام حسین بن على (ع) را به عنوان رمز حیات به شیعیان مى‏رسانید. آیة اللّه صدر پس از رسیدن به مقام مرجعیت، پرچم مبارزه و مخالفت با حزب بعث را به تنهایى بردوش گرفت و با صدور فتوایى تاریخى و حماسى، وظیفه شرعى مردم مسلمان را در قبال این تشکیلات ضدّ دینى مشخص نمود:
بسم اللّه الرحمن الرحیم به اطلاع عموم مسلمانان مى‏رساند که پیوستن به حزب بعث، تحت هر عنوانى، شرعاً حرام است و هرگونه همکارى با آن به منزله یارى ظالم و کافر و دشمنى با اسلام و مسلمین است «محمد باقر صدر».
زمانى که فتواى مذکور از نجف به سراسر عراق انتشار یافت حاکمان بعثى از یک طرف اقدام به دست‏گیرى و اعدام نمایندگان و شاگردان آیة اللّه صدر و بستن مساجد آنان و از سوى دیگر در اماکن مذهبى تظاهر به تدیّن و مقدس مآبى کردند. پس از مدتى حزب بعث با خودکامگى و سفّاکى وارد میدان سیاست شد و رعب و هراس را در میان افراد جامعه شدت بخشید، از آن سوى با وقوع انقلاب اسلامى در ایران شور انقلاب و حماسه در دل‏هاى شیعیان عراق به جوش آمد. آیة اللّه صدر با در نظر گرفتن این شرایط براى شکستن سدّ رعب و وحشت مردم، قیام مسلحانه را علیه حزب بعث و سرکرده‏هاى آن انتخاب کرد و فتواى جهاد داد. این فتوا نیز حاکمان بعثى عراق را در موجى از هراس فرو برد و آنان نیز براى خنثى کردن چنین وضعى به تکاپو افتادند و هر کس را که ارتباط جزیى با شهید صدر داشتند دست گیر مى‏نمودند. به همین جهت خانه آیة اللّه صدر را در نجف محاصره کرده و آن را تحت نظارت کامل گرفتند و به هیچ کس اجازه آمد و رفت را نمى‏دادند.
آنان با یورش وحشیانه و گسترده‏اى نمایندگان آیة اللّه صدر و دیگر افراد مؤمن و انقلابى را در سراسر عراق دست گیر کردند. آیة اللّه صدر از این حرکت ضد انسانى خشمگین گردید و در روز دوشنبه 16 رجب 1399 را به منظور ابراز انزجار و تنفر از این کار ناشایست حکومت بعثى، زمان اعتصاب عمومى اعلام کرد. مردم نجف و سایر شهرهاى مهم عراق براى اطاعت از فرمان رهبرشان در این روز دست از کار کشیدند، بازارها را تعطیل کردند و گروه گروه براى بیعت با مرجع و پیشواى خود به خانه آیة اللّه صدر شتافتند.
سازمان اطلاعات و امنیت بغداد به شعبه خود در نجف دستور داد که هرچه زودتر سید محمد باقر صدر را دست گیر کرده و دور از چشم مردم وى را روانه بغداد کنند.(1) شب از نیمه گذشته بود و یکى دو ساعت به سپیده دم مانده بود که ناگهان صداهاى مرموز و همهمه‏هایى از کوچه به گوش مى‏رسید، در این حال زنگ خانه به صدا درآمد، آیة اللّه صدر با گام‏هاى استوار و بدون هراس جلو رفت و از پشت در صدا زد چه کسى هستى؟ ابوسعد رئیس امنیت نجف خود را معرفى کرد و گفت باید شما با ما بیایید، شهید صدر درب را گشود و قدم به کوچه نهاد، درون کوچه و معابر منتهى به خانه آیة اللّه صدر حدود سیصد سرباز مسلح با ده‏ها اتومبیل نظامى اجتماع نموده بودند تا یک نفر را دست گیر کنند.
بنت الهدى صدر، به خود اجازه نداد پس از دست‏گیرى برادر، سکوت اختیار کند و آرام باشد لذا از خانه بیرون رفت و چون آواى توحید اذان بر شهر نجف اشرف طنین افکند. به سوى حرم امیر مؤمنان (ع) روانه شد تا هم شکایت این جنایات را به محضر جدش ببرد و هم در این مکان مقدس مردم را از ستمى که مزدوران بعثى مرتکب شده‏اند، با خبر کند. او با فریاد اللّه اکبر، خطاب به مرد گفت: اى اهالى نجف، اى شیعیان و غیور مردان، مرجع عالى قدر شما را بردند. بدین گونه مردم را از ماجراى شب گذشته مطلع ساخت. اهالى نجف از هر سوى به سوى بارگاه مولاى متقیان آمدند، بازارها و مغازه‏هاى نجف بسته شد، طلّاب مدارس علمیه در پیشاپیش جمعیت معترض در حرم حضرت على (ع) اجتماع کردند. بدین صورت زمینه یک تظاهرات جدى و شکوهمند فراهم شد که بنت الهدى صدر در ایجادش نقش مهمى ایفا نمود.
به تدریج دسته‏هاى تظاهر کننده از مقابل حرم شریف علوى با حرکتى آرام به راه افتاد و در خیابان امام صادق (ع) بر تعدادشان افزوده شد، شعارهاى کوبنده امت مسلمان در اعتراض به دست‏گیرى مرجعشان در آسمان نجف پیچید: اللّه اکبر، نصرمن اللّه و فتح قریب، عاش عاش الصدر(زنده باد زنده باد صدر).
در این خیابان قواى مسلّح وابسته به رژیم بعث جلو مردم را گرفتند، اما آنان از راه دیگرى به سمت بازار بزرگ نجف حرکت کردند. نیروهاى امنیتى مى‏کوشیدند تا با شلیک تیرهاى هوایى مردم را پراکنده سازند ولى تظاهرات هر لحظه شدیدتر مى‏شد و بر خشم مردم افزوده مى‏گشت.
افراد مسلّح تمامى معابر منتهى به بازار نجف و حرم مطهر را مسدود نمودند و با اسلحه جلو مردم را گرفتند، بدین گونه تظاهرات مزبور، به درگیرى‏هاى خونینى تبدیل گردید.
علاوه بر نجف در شهرهاى دیگر نیز تظاهراتى بدین صورت برگزار شد. چون فریاد خشم مردم سازمان امنیت عراق را دچار خوف و هراس ساخت با آیة اللّه صدر که در زندان به سر مى‏برد رفتار ملایم‏ترى پیش گرفتند و از راه چاپلوسى و نیرنگ وارد شدند و پس از چندى آن مرجع عالى قدر را به نجف بازگردانیدند.(2)
جویبار محبّت در کویر اختناق‏
روز 18 رجب سال 1399 ه. ق منزل آیة اللّه صدر در شهر نجف و کوچه‏هاى منتهى به آن از آغاز صبح تا نیمه شب مالامال از جمعیت شیعیانى بود که روز گذشته براى رهایى رهبرشان از زندان رژیم بعثى دست به تظاهرات زده و با مزدوران رژیم عفلقى درگیر شده فریاد اعتراض‏آمیز خویش و مظلومیت مرجع عالى قدر خود را به گوش جهانیان رسانیده بودند.
این تجدید پیمان امت مسلمان با آیة اللّه سید محمد باقر صدر، کارگزاران ستم را بیش از گذشته دچار وحشت نمود و به همین دلیل دستور محاصره خانه آن فقیه مجاهد و قطع رابطه با دیگران را صادر نمودند. در پى این توصیه ظالمانه، در کوچه‏هاى اطراف منزل آیة اللّه صدر نیروهاى امنیتى مستقر گشته و کنترل نه ماهه محل اقامت عالمى مبارز آغاز شد.(3)
مدتى از آغاز محاصره مى‏گذشت و جز عده‏اى انگشت شمار از آشنایان آیة اللّه صدر به کسى اجازه ورود به خانه ایشان را نمى‏دادند. آیة اللّه صدر، شیخ محمد رضا نعمانى را که در کتابخانه ایشان بود فراخواند و گفت: این سربازانى که در این آفتاب گرم و شرایط طاقت فرسا اطراف خانه ما به نگهبانى مشغول اند و عرق از سر و صورتشان مى‏ریزد مرا ناراحت مى‏کند. درست است که براى تأمین رضایت ستمکاران به این وضع تن داده‏اند، اما انحراف و بدبختى آنان ناشى از مساعد نبودن شرایط اجتماعى و یا تربیت منفى است که این قوا را بدین صورت مطیع و منقاد بار آورده است.
سپس حاج عباس خادم را صدا زد و گفت: مأموران اطراف منزل ما به شدت تشنه‏اند، آنان را از آب خنک سیراب ساز. در اثر همین رفتار کریمانه آیة اللّه صدر عده قابل توجهى از همین سربازان از مریدان و مشتاقان وى گشتند و به دلیل همین دلباختگى با فرماندهان و سران سازمان اطلاعات درگیر شدند و برخى از آنان اعدام شدند.(4)
در ایام محاصره، روزى زید حیدر(از اعضاى شوراى فرماندهى ملى حزب بعث) و فرماندار نجف (عبدالرزاق حبوبى) به منزل آیة اللّه صدر آمدند، چند تن از شاگردان ایشان نیز حضور داشتند، ایشان از نقش حوزه علمیه نجف و علماى این شهر در انقلاب اسلامى عراق سخن به میان آورد و خطاب به کارگزاران رژیم بعث گفت: مردم هنوز هم از روحانیت و مرجعیت دینى خود در تمام مسایل زندگى کسب تکلیف مى‏کنند، نه از دولت مستبد و وابسته ابرقدرت‏ها، در حالى که دولت عراق با عالمان دینى خصومت داشته و علیه آنها قیام کرده است که این کینه در واقع عناد با تمامى امت اسلامى است. لذا زید حیدر و عبدالرزاق حبوبى را مخاطب خویش قرار داد و گفت: دولت بعثى شما به خاطر مخالفت با دیانت، کشتارگاه بزرگى در بغداد به راه انداخته است که در آن حیوانات را به سوى قبله ذبح نمى‏کنند که صریحاً مخالف احکام الهى است.
آیة اللّه صدر در ادامه فرمود: دولت شما خیابانى را که مقبره حسین بن روح - از نائبان خاص امام مهدى (عج)- در آن واقع شده خراب مى‏کند و این کار موجب محو مرقد آن بزرگوار خواهد شد، در صورتى که شیعیان با این مکان پیوندى معنوى دارند، چنین اقدامى، دشمنى با ارزش‏هاى دینى و شعائر مذهبى است. این کارها باعث مى‏شود که مردم حکومت بعثى را نادیده گرفته و به فرمان علما علیه حزب بعث بشورند. آن دو کارگزار با شنیدن این سخنان سربه زیر افکندند و چیزى نگفتند.
آیة اللّه صدر بار دیگر لب به سخن گشود و اظهار داشت: اگر دولت بعثى مى‏خواهد آراء و نظرات امت مسلمان را درباره مسایل حکومتى و سیاسى بداند باید به علماى دین مراجعه کند و نظر آنان را بداند.
پس از آن عضو شوراى فرماندهى ملى حزب بعث و عبدالرزاق حبوبى(فرماندار نجف) با شرمسارى، آن مجلس را ترک نمودند.(5)
ستاره‏اى خونین‏
آخرین روزهاى محاصره بود که عیسى خاقانى به عنوان نماینده صدام همراه یکى از مأموران سازمان امنیت عراق که ابوعلى نام داشت به منزل آیة اللّه صدر آمد. خاقانى خطاب به آیة اللّه صدر گفت: صدام مرا به حضورتان فرستاده تا در امورى تبادل نظر کنیم، شاید موفق شویم به اوضاع آشفته کنونى سرو سامانى بدهیم. در این حال وى حرفش را قطع کرد و منتظر گردید تا آیة اللّه صدر مطلبى بر زبان جارى سازد، ولى او چیزى نگفت و سکوت اختیار نمود. این بار خاقانى گفت: عرب‏هاى خوزستانى تحت ستم به سر مى‏برندو ما باید درباره بهبودى اوضاع آنان نیز فکرى کنیم. عیسى خاقانى پس از اندکى مکث ؛ ادامه داد: چرا همیشه باید حوزه نجف تحت نظارت و اداره ایرانیان باشد، ما باید خودمان در مقابل آن، حوزه‏اى عربى تأسیس کنیم و شما زعیم آن باشید. آیة اللّه صدر در جوابش گفت: اعراب خوزستان ایران هیچ مشکلى ندارندو هم چون دیگر اقوام ایرانى در صلح و صفا، آرامش و امنیت به سر مى‏برند و به طور قطع وضع مناسبت‏ترى نسبت به عرب‏هاى عراق دارند و شما به دلیل خصومت با جمهورى اسلامى ایران این مسائل دروغین را مطرح مى‏نمایید. شما باید به آزادى ملت عراق از قید و بند اسارت و تحقیر توسط حزب بعث فکر کنید. غم عرب‏هاى مظلومى را بخورید که منابع و دارایى‏هاى آنان را براى تحکیم حکومت خودتان به غارت مى‏برید و آنان را در فقر و فلاکت نگه مى‏دارید. خاقانى ناامید و سرافکنده از آن جا بیرون رفت امّا فرداى آن روز با همان مأمور قبلى به خانه آیة اللّه صدر آمد و گفت: جناب صدر، صدام مى‏خواهد به محاصره محل اقامت شما پایان دهد ولى این برنامه در صورتى عملى مى‏شود که شما لااقل به یکى از شرایطى که مطرح خواهم نمود عمل کنید در غیر این صورت به گفته صدام سزایتان مرگ است. آیة اللّه صدر مانند کوهى استوار و بى‏اعتنا به این تهدیدها غرق در سکوت بود و تنها به بافته‏ها و یاوه‏هاى وى گوش مى‏داد. خاقانى یادآور شد:
نخستین شرط آن است که از تأیید انقلاب اسلامى ایران و رهبرى آن (امام خمینى) دست بردارید.
شرط دوم این است که با صدور بیانیه‏اى از موضع‏گیرى‏هاى ما حمایت کنید که در این صورت حزب بعث پشتیبان شما خواهد بود.
سومین شرط آن که گرایش به حزب دعوت و عضویت در آن را ضمن فتوایى تحریم کنید.
شرط چهارم این که فتواى تحریم ورود به حزب بعث را ملغى اعلام کنید و بر جواز آن فتوا دهید.
آخرین شرط هم این است که خبرنگاران جراید و نشریات خارجى و داخلى را به حضور بپذیرید تا آنان درباره مسایل فقهى از شما سئوال کنند و جوابشان را بدهید.
شهید صدر نگاهى به عیسى انداخت و گفت در غیر این صورت چه مى‏کنید؟ خاقانى جواب داد؟ به گفته صدام اعدام مى‏شوید، آن استوانه فقاهت و دیانت در حالى که خشمگین به نظر مى‏رسید فرمود: مرا از مرگ هراسى نخواهد بود و در انتظار چنین وضعى مى‏باشم امّا هرگز تسلیم زورگویان و ستم‏گران نمى‏شوم، لذا از عملى ساختن تمامى شروطى که شیخ عیسى خاقانى طرح نموده بود امتناع کرد و افزود: به صدام بگویید هر وقت خواست مرا اعدام کند، با شما دیگر سخنى ندارم و اگر شما هم حرف دیگرى براى گفتن ندارید این جا را ترک نمایید.(6)
ساعت دو بعدازظهر روز شنبه 19 جمادى الاول سال 1400 مصادف با 16 فروردین 1359 ه. ش که به دلیل هواى گرم و آفتاب سوزان، عبور و مرور در کوچه‏هاى نجف کم شده بود، ابوسعد رئیس جنایت‏کار سازمان امنیت نجف به خانه آیة اللّه صدر آمد و خطاب به آن شخصیت والامقام گفت: در بغداد گروهى از مسئولان کشورى مایلند که با شما دیدارى داشته باشند و پس از سؤال و جوابى مختصر ابوسعد و مزدورانش آن مرجع مبارز را به وسیله خودروى به سرعت از نجف به بغداد بردند و چون بعثى‏ها از افشاگرى‏هاى خواهر او (بنت الهداى صدر) بیم داشتند، روز بعد وى را نیز به مرکز حکومت عراق بردند.
برزان ابراهیم - برادر ناتنى صدام که آن زمان ریاست سازمان امنیت عراق را عهده دار بود - شخصاً از این دو خواهر و برادر بازجویى کرد و سپس آیة اللّه صدر را تهدید به مرگ نمود و از او خواست که اگر چند کلمه‏اى علیه انقلاب اسلامى بنویسد از اعدام رهایى خواهد یافت، آیة اللّه صدر گفت: من هرگز به این خواسته ضد دینى شما تن نمى‏دهم و راهى که برگزیده‏ام تغییر نخواهم داد و مهیاى شهادتم. برزان ابراهیم که از تسلیم زعیم نجف و سازش او با حزب بعث ناامید گردید به شکنجه گران دیو سیرت خود فرمان داد که آن دو سید پاک طینیت را به شهادت برسانند. سه شنبه شب 23 جمادى الاول سال 1400 مطابق با 19 فروردین 1359 ه.ش در حالى که شب از نیمه گذشته بود، سید محمد صادق صدر آرام و قرار نداشت و به آینده دو عموزاده مظلومش که در زندان رژیم بعثى بودند فکر کرد، زیرا در این سه روز هیچ خبرى از آنان نداشت. در همین اندیشه بود که درب خانه‏اش به صدا درآمد و مزدوران بعثى بمحض آن که دیدند درب باز شد و سید صادق پشت در است، با وقاحت بسیار، آن سید عالى‏قدر را از خانه بیرون کشیدند و با اتومبیل به سوى گورستان وادى السلام نجف بردند وقتى در برابر غسّال خانه توقف کردند سید محمد صادق صدر فهمید که چه حادثه دردناکى روى داده و صدام جنایتکار دست خود را به چه خونى آغشته نموده است.
دو تابوت لاک و مهر شده را تحویلش دادند و گفتند: بدون باز کردن به خاک بسپارید و در این باره با کسى چیزى نگویید. سید محمد صادق با گریه و زارى به آن تابوت‏ها مى‏نگریست. سرانجام پس از غسل و کفن و نماز میت پیکر پر از جراحت آن دو شهید را در جوار بارگاه امیرمؤمنان (ع) در آرامگاه خانوادگى شرف الدین به خاک سپردند.(7)
در آن سیاهى مرگبار، پس از آن که ستاره‏اى فروزان غروب کرد و اندیشمندى شهید به اجداد طاهرینش پیوست تنها پیام حضرت امام خمینى بود که چون آذرخشى درخشید و آن کویر ستم زده را روشنایى بخشید. امام خمینى خاطرنشان ساختند: «شهادت این بزرگواران که عمرى را به مجاهدت در راه اهداف اسلام گذرانده‏اند به دست اشخاص جنایت کارى که عمرى به خون خوارى وستم پیشگى گذرانده‏اند عجیب نیست. عجیب آن است که مجاهدان راه حق در بستر بمیرند و ستم گران جنایت پیشه، دست خبیث خود را به خون آنان آغشته نکنند! عجیب نیست که مرحوم صدر و همشیره مظلومه‏اش به شهادت نایل شده‏اند، عجب آن است که ملت‏هاى اسلام و خصوصاً ملت شریف عراق و عشایر دجله و فرات و جوانان غیور دانشگاه‏ها و سایر جوانان عزیز عراق از کنار این مصیبت بزرگ که به اسلام و اهل بیت رسول اللّه (ص) وارد مى‏شود. بى‏تفاوت بگذرند و به حزب ملعون بعث فرصت دهند که مفاخر آنان رایکى پس از دیگرى مظلومانه شهید کنند... امیدوارم که.... ملت عراق دست به دست هم دهند و این لکه ننگ را از کشور عراق بزدایند. من امیدوارم که خداوند متعال بساط ستم‏گرى این جنایت کاران را در هم‏پیچد. این جانب براى بزرگداشت این شخصیت علمى و مجاهد که از مفاخر حوزه‏هاى علمیه و از مراجع دینى و متفکران اسلامى بود از روز چهارشنبه سوم اردیبهشت به مدت سه روز عزاى عمومى اعلام مى‏کنم و روز پنج شنبه چهارم اردیبهشت را تعطیل عمومى اعلام مى‏نمایم و از خداوند متعال خواستار جبران این ضایعه بزرگ و عظمت اسلام و مسلمین مى‏باشم.»(8)
پى‏نوشت‏ها: -
1. یادواره شهید صدر، ضمیمه اطلاعات، 19 فروردین 1361.
2. دیدار با ابرار، ج 15(شهید صدر بر بلنداى اندیشه و جهاد) مصطفى قلى‏زاده، ص 122 - 120.
3. یادواره شهید صدر، ص 13.
4. مباحث الاصول، الجزء الاول من قسم الثانى، سید کاظم حسینى حائرى، مقدمه.
5. مجله سروش، شماره 139، چهاردهم فروردین سال 1361.
6.مقدمه مباحث الاصول، ص 162 - 161.
7. جنایات رژیم بعث عراق، عبدالامیر فولاد زاده، ص 137 - 135، از تکریت تا کویت، جودیت میلر، ترجمه حسن تقى زاده میلانى، ص 147.
8. صحیفه نور، ج 12، ص 57.
 

تبلیغات