آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

به صلابت کوه به لطافت باران‏
امام در عرفان حماسى خود با معنویت قیام کرد و رابطه تنگاتنگ این دو را بیان داشت و تبلور اجتماع عرفان و حماسه در تمامى ابعاد شخصیت ایشان مشاهده گردید. امام در حالى که حشمت، وقار و ابهت خیره کننده و کم مانند داشت حالتى از معنویت در سیمایش درخشندگى داشت که از این جهت با درک منحصرش آدمى به آرامش و امنیت خاطر مى‏رسید. در حالى که تحمل نگاه نافذ و شکافنده‏اش آسان نبود گرمى، مهر و عطوفتى که در چشمانش موج مى‏زد چنان انسان را مجذوب مى‏ساخت که چه بسا فراموش مى‏کرد در مقابل مردى خارق‏العاده با قدرتى شگفت‏انگیز قرار دارد. آن شخصیت بزرگ با تمامى اقتدار و عظمتى که قدرتهاى جهان از شنیدن نامش به هراس مى‏افتادند. آن قدر رئوف بود که وقتى با کودکان مواجه مى‏گردید به آنان سلام مى‏نمود و حتى سهم این نوباوگان را در پیشبرد نهضت اسلامى فراموش ننموده و از آنان تشکر نموده‏اند.(1) اگر هم مى‏خواستند به اطفال تذکرى دهند شخصیت آنان را تکریم مى‏نمودند و اجازه نمى‏دادند عزت نفس بچه‏ها مورد خدشه و نقصان قرار گیرد.
گمان نمى‏رود در همدردى و تشخیص زبان واقعى مردم و بیان عمق اندیشه‏هاى آنان کسى چون امام پیدا شود که چون پدرى مهربان و با چهره‏اى سرشار از محبت و صفا به خواسته‏هاى آحاد مردم توجه کند و براى غمخوارى آنان و گره‏گشایى از مشکلاتشان تلاش نماید. امام در حالى که در مقابل ابرقدرت‏ها و دشمنان گوناگون داخلى و خارجى دلى به استقامت کوههاى پولادین و بلکه با صلابت‏تر از آنها دارد، در برابر مردمان رنج دیده و ستم کشیده و مسلمان چنان خاضع و نرم مى‏گردد که با دیدن مناظر غم‏آلوده و صحنه‏هاى مصیبت بار از زندگى محرومان اشک تأثر به صورت پرصلابتش جارى مى‏گردد و وسعت این قلب به اندازه‏اى مى‏شود که در ملاقات با مردم و گوش دادن به خواسته‏هاى آنان و نیز در خدمت بى‏شائبه به طبقات جامعه هرگز احساس خستگى نمى‏کند و کوشش ایشان همواره بر این واقعیت استوار بوده که بین او و مردم هیچ مانعى و حاجبى نباشد و یا چیزى از امّت مسلمان مکتوم نماند.(2)
امام در ابراز محبت به دیگران هیچ ملاکى جز رضایت حق نداشتند. اشتیاق ایشان صبغه‏اى الهى داشت و خدمت به مردم نیز از منظر امام نوعى عبادت و تقریب به حق تلقى مى‏گردید. او که در برابر مردم این قدر فروتنى از خویشتن بروز مى‏داد بر این باور بود که آدمى داراى آن چنان منزلتى است که اگر بخواهد در مقابل همچون خودش سر تسلیم و ذلت فرود آورد و از غیر خدا هراس داشته باشد دون از شأن اوست. خود را خوار و بى مقدار نموده است از این رو با جرأت و علم به قدرت نظامى سیاسى آمریکا فرمود: «امریکا هیچ غلطى نمى‏تواند بکند». در مقام تربیت و ارشاد فرزندان، شاگردان و مریدان خویش امام آنان را به نماز شب که از بهترین راههاى تزکیه است توصیه مى‏نمودند و هم آنان را به کوشش و مبارزه و قرار گرفتن در جبهه‏هاى حق براى محو باطل فرا مى‏خواندند و بدین گونه ثابت نمودند جمع بین زهد و تقوا خدمت و مسؤولیت اجتماعى امکان دارد و خود هم به نحو اکمل این گونه بودند.
حماسه آفرینى قهرمانان، جامعه را به سوى کمال مطلوب سوق مى‏دهد و روح دلاورى را در افراد جامعه تقویت مى‏کند و ساحت و غایت آن بهبودى جنبه معنوى انسان است، عرفان نیز این گونه است و عرفاى راستین تلاش مى‏نمایند تا جامعه را از تعلقات فناپذیر و امور ناپایدار و هواهاى نفسانى برهانند و افراد را به ساحل سلامت، هدایت و سعادت برسانند. بنابراین، این دو اگر چه عرصه‏هاى مختلفى دارند ولى اشتراکاتى هم در آنان قابل مشاهده است، عرفان فضیلت است و شجاعت نیز این حالت را دارد و بنابراین مى‏توانند با هم جمع شوند زیرا هیچ فضیلتى، فضیلت دیگر را نفى نمى‏کند، امکان ندارد عارف واقعى اهل ترس و هراس باشد و ممکن نیست یک انسان شجاعى که بر علیه باطل بپاخاسته است از معنویت و حالات عرفانى بى‏بهره باشد و اگر مشاهده مى‏شود عارفى سلطه را مى‏پذیرد و تسلیم ستم مى‏شود و طغیان طاغوت را تأیید مى‏کند باید دانست که ادعاى او کاذب است و اگر مشاهده مى‏گردد شخص شجاعى از معنویت بهره‏اى ندارد و در جهت تزکیه درون و تصفیه باطن تلاشى نکرده است شجاعت او نوعى تهور است که ناپایدارى و زوال در آن دیده مى‏شود.
امام خمینى در بخش‏هاى مهمى از وصیت نامه خود، مردم را به روى آوردن به دعاى عرفه، مناجات شعبانیه و صحیفه فاطمیه فرا خوانده‏اند و در فرازهایى از این نوشتار با ارزش مردم را به قیام علیه ستمگران و استکبار جهانى دعوت کرده‏اند زیرا عرفان آدمى را به کناره‏گیرى از دنیا توصیه مى‏نماید نه جدایى گزینى از افراد جامعه. شجاع کسى است که توانمندى خود را در راه احیاى اهداف مقدس و معنوى صرف کند ابوعلى سینا در معرّفى عارف نوشته است: او انسانى شجاع است زیرا از مرگ هراسى ندارد.(3)
امیرمؤمنان حضرت على (ع) از یک سو دنیا را چنان از خود طرد مى‏کند که به حرم امن علوى هیچ راهى ندارد: «یا دنیا غُرّى غیرى لا حاجة لى فیک قَد طَلَّقتِک ثلاثاً لا رَجعَةَ فیها؛(4) اى دنیا غیر مرا بفریب که مرا در تو هیچ حاجتى و نیازى نیست تو را سه طلاقه کرده‏ام تا بازگشتى در آن نباشد». امّا آن فروغ امامت از طرف دیگر براى رسیدن به مقام زمامدارى و قرارگرفتن در مسند رهبرى مردم و مدیریت سیاسى اجتماعى کوشش‏هاى زیادى مى‏نماید و خطبه شقشقیه از همین مقوله است. احتجاجات و مناظراتش نیز حول این محور دور مى‏زند و خطاب به دیگران مى‏فرماید: رهبرى از آن من است و من قطب آسیاى سیاستم وقتى هم با حضور مردم صحنه بیعت و سیاست حجت بر او تمام گردید خود را مسؤول مى‏بیند. در فرهنگ اهل بیت(ع) امکان ندارد انسانى عارف و اهل معنا در قبال جامعه احساس وظیفه نکند زیرا به فرمایش حضرت على (ع) خداوند از عالمان راستین تعهد گرفته است در برابر فقر محرومان و تکاثرطلبى زراندوزان ساکت ننشینند اگر چه همه افراد جامعه در این داستان مسؤولیت دارند ولى علما وظیفه‏اى سنگین‏تر و رسالتى مهم‏تر بر دوش دارند و رهبران اجتماع مسؤولیتى مضاعف دارند.
حضرت امام حسین (ع) از سویى با خداى خویش در صحراى عرفات مناجاتى عارفانه دارد که به دعاى عرفه موسوم است، او در آن بیابان غرق در حالات ملکوتى و معنوى است و تمامى لحظات زندگى امام از چنین ویژگى برخوردار است ولى از سوى دیگر فریاد مى‏زند: من قیام کرده‏ام تا راه جدّ و پدرم را بروم اگر چه زمامداران قبلى روشى جداى از سنت نبوى پیش گرفته و مردم به روش آنان خو گرفته‏اند. خود دعاى عرفه نیز حاوى نکات حماسى است اگر چه عالى‏ترین مضامین عرفانى را داراست. عارف از خدا مى‏خواهد که او را بپذیرد و از او بگیرد و به سود جامعه انسانى مصرف شود. در واقع عارف مى‏کوشد در همه حال غبار دنیاطلبى به دامنش ننشیند اما در متن مردم باشد و بکوشد بار جامعه را بر دوش گیرد و گره کارشان را بگشاید اگر کسى توفیق این را به دست آورد که مردم را از بردگى هواى نفس به بندگى خدا برساند کار عرفانى کرده است و البته چه بسا این اهتمام، به مبارزه، مقاومت و دفاع هم نیاز دارد که همان حماسه است.
انبیاء و فرستادگان الهى ضمن بندگى خداوند و توجه خالصانه به ساحت قدس الهى براى اصلاح جامعه و خلع قدرت از ستمگران به عرصه‏هاى سیاسى و اجتماعى آمدند و در این راه مرارت‏ها کشیدند و حتى کشته شدند. امام خمینى در تأسى از سیره انبیاء و اولیاء نیز مناجات‏هاى خود را با حماسه‏هاى نستوهانه خویش جمع کرد، او از سویى در پیشگاه پروردگار از ذلت‏هاى خود سخن مى‏گوید و از طرف دیگر از اقتدار و صلابت خود در برابر ابرقدرت‏ها و اجانب خبر مى‏دهد و پیروانش را بدین سو فرا مى‏خواند، بین نرم خویى و انعطاف ناپذیرى در ظاهر اختلاف و انفکاک دیده مى‏شود اما وقتى این دو خصلت از یک سرچشمه منشأ گیرند نه تنها ناموزون نبوده بلکه هماهنگ هستند. قرآن کریم بین عفو و ملایمت و نبرد با مهاجم یا قساوت مقدس چنین تقریبى ایجاد کرده است: «تعاونوا على البرّ والتقوى و لا تعاونوا على الاثم و العدوان»(5)
و در حالى که مردم را به مودّت و رحمت، برادرى و اصلاح بین یکدیگر دعوت مى‏کند، تأکید مى‏نماید اگر کسى از راه موعظه و نصیحت هدایت نشد و به مفاسد روى آورد و به عفت عمومى آسیب رسانید نه تنها در مورد او رأفتى نشان ندهید بلکه حکم الهى را در موردش جارى کنید و اجراى عدالت را بر عفو و اغماض ترجیح دهید. در خصوص ارتباط با خداوند در آیات نورانى قرآن و نیز احادیث شریف به حالتى بین خوف و رجاء تأکید شده است یعنى در ضمن این که باید به رحمت و عطوفت الهى امیدوار بود در مسیر زندگى باید از پروردگار خوف داشت. در مورد کوتاهى وظایف و دچار شدن به آلودگى و معاصى، حضرت على(ع) فرموده‏اند: مردان با تقوا به خدا امیدوارند و هیچ نقطه امیدى غیر از حضرت حق ندارند در عین حال از خدا هم خوف دارند و هیچ عاملى غیر از حضرت بارى تعالى آنان را به هراس وانمى دارد.(6)
امام خمینى حماسه و عرفان را با هم جمع کرده بود یعنى هم روحى لطیف داشت و هم با دشمنان و معاندان سازش‏ناپذیر بود. آن روح قدسى به مصداق والّذین آمنوا اشدّ حبّا للّه (7) نسبت به خداوند شدیدترین اشتیاق‏ها را داشت و بر اثر تطهیر دل از بصیرت ویژه‏اى محظوظ گشت او با این کوله بار معنوى و بینش ملکوتى و توجه کامل به معبود و عشق آتشین به وصال حق هماره با کژى‏ها به ستیز پرداخت و در ضمن رهبرى جبهه حق را عهده دار گشت. سر چشمه سلحشورى و سیماى حماسى امام در پیکار با پلیدى و سرسختى در توسعه ارزشها، در قرآن نهفته است زیرا کلام وحى خداوند را قهّار، عزیز(شکست‏ناپذیر) خشم گیرنده بر جویندگان باطل و... معرفى کرده است. معصومین نیز در نیایش‏هاى خود خدا را به صفاتى چون کوبنده ستمگران، غلبه کننده و نجات دهنده صالحان ستوده‏اند. انسانى که آیینه حق نماست جامع صفات حماسى هم خواهد بود این شیوه استمرار و احیاء کننده سیره رسول اکرم (ص) است که صاحب ذوالفقار(حضرت على (ع)) درباره آن وجود مبارک و والا فرموده است: ما هرگاه کارزار برایمان دشوار مى‏شد خود را با رسول خدا نگاه مى‏داشتیم چنانکه از ما هیچ کس جز او به دشمن نزدیکتر نبود.(8)آنگاه که سپاه معاویه در نبرد صفین آب را بر روى سپاه امام على (ع) بست گدازه‏هاى حماسه از آتشفشان نخستین پیشواى شیعیان فوران کرد و به نیروهاى خود فرمود: از شما خواسته‏اند تا دست به نبرد گشائید پس یا به خوارى تن در دهید و از مقامى که دارید فرود آیید یا شمشیرهاى خود را از خون دشمن سیراب سازید و از آب گوارا بیاشامید.
حماسه امام خمینى که پرتوى از قهر و غضب الهى است در شخصیت او شکوه خاصى را به نمایش گذاشت و همانگونه که امام حسین (ع) فریاد زد: «هیهات مناالذّله» از امام خمینى نیز فریاد برائت از مستکبران جهان در مراسم حج و غرش او علیه قرار داد اسارت بار کاپیتولاسیون را مى‏شنویم. امّا باید دانست که مسلک عرفانى امام بر مبناى قرآن و سنت است و با محور بودن ثقلین، تعمق و تفکر، ملازم با اجتماع، عشق آتشین به حضرت حق گره خورده است و به همین دلیل مسلک از سایر مسالک عرفانى جدا مى‏شود.
انقطاعى عارفانه استقامتى دلیرانه‏
کسى که هیچ گونه ستمى را امضاء نمى‏کند روح ستبر دارد. و چنین حالتى راز و نیاز، نجوا و ذلت در برابر خداى خویش را به همراه مى‏آورد. مرد الهى وقتى در برابر حق خود را تسلیم دید و هیچ قدرت و غرورى را در خود احساس نکرد در این وقت مشمول عنایت پروردگار گردیده و آنگاه عزیز مى‏شود در این حال است که او کمالات معنوى را درک مى‏نماید و با بصیرتى ملکوتى حقایقى را مشاهده مى‏کند.
به نسبت همین نگرش مسؤولیتى که عارف بر عهده دارد خیلى بیش از وظایف حکیم مى‏باشد. دل عارف به یاد حق آرام مى‏گیرد و در پرتو این اطمینان، آرامش و امنیت روحى، قادر است علیه طغیان و تباهى قیام کند و این همان خصلت حماسى عارفى شوریده حال است که هیچ عاملى او را نمى‏ترساند و تحت هیچ شرایطى خوف و هراس به دل راه نمى‏دهد. اگر او را به زنجیر هم ببندید چون در بیشه شیران پرورش یافته و با دعا و راز و نیاز درون را صیقل داده از این وضع پروایى ندارد. دستگیرى، حبس‏ها و فشارها تنها مى‏تواند پیکر او را مورد تهاجم قرار دهد امّا روح عارف از حماسه آفرینى دست برنمى دارد و در این حال هم فریاد مى‏کند و اعتراض مى‏نماید. استاد شهید مرتضى مطهرى مى‏گوید: عارف تکیه‏اش به نیروى عشق است که نیروى انقلابى است نه به نیروى عقل که نیروى محافظه کارانه است.(9)
انسان عارف با یقین و توکّلى فوق العاده براى نشر توحید و خدمت به خداپرستان از هیچ کوششى دریغ نمى‏نماید، هرگز آرام نمى‏گیرد مگر آن که به محبوب خود برسد و هیچ گاه به وصال حق نمى‏رسد مگر آن که تمام آنچه را که در اختیارش بوده، در راه حضرت دوست نثار کند. حماسه عارف این است که در راه دین آن چنان فداکارى نماید تا «کلمة اللّه» اعتلا یابد یا با آنان که اهل شرک و نفاقند و طغیان کرده و ادعاى سلطه‏طلبى دارند مبارزه مى‏کند تافتنه ریشه کن شود و موانع حق جویى و حق خواهى بر طرف گردد چنانچه قرآن کریم فرموده است: «وَ قاتِلُوهُم حَتّى لاتَکونَ فتنة و یکون الدین کُلّه للّه(10)؛ با آنان نبرد نمائید تا دیگر فتنه‏اى نباشد و دین همه دین خدا گردد».
چون عارف به فکر تحصیل رحمت مختص الهى است هرگز از مبارزه در راه دین مضایقه و اعراض نمى‏نماید زیرا مقاومت، دفاع و جهاد در راه خدا موجب جلب رحمت حق مى‏گردد اگر چه راز آن براى همگان مشهود نمى‏باشد. امام خمینى آیینه‏اى از عرفان ناب را با ایجاد شور و حماسه در جامعه به نمایش گذاشت و جنبه‏هاى معنوى او نیروى محرّکه نهضت اسلامى گردید و گرنه کدام سیاستمدارى تجویز مى‏کرد که بدون ابزار قدرت به شرق بتازد و بدون آن که از شرق استمداد طلبد به غرب یورش ببرد. آن روح وارسته با جلوه‏هاى عارفانه که در پرتو تزکیه، تهذیب و بندگى خداوند بدست آورد از سرزمینى که سال‏هاى متمادى بر آن بذر شرک، نفاق و فساد افکنده بودند، خرمن توحید، اشتیاق و محبت درو کرد و نسل در گهواره آرمیده قیام پانزده خرداد سال 1342 ه. ش را به میادین نبرد فرستاد تا آرامش استکبار و آسایش شیطان بزرگ را بر هم بزند. شورى که آن عارف کامل در سراسر گیتى افکند انسانهاى ناامید را در آن سوى جهان حرکت داد و گوهرهاى نهفته و گنج‏هاى دفن شده درونى را یاد آور شد که تمامى این‏ها به یمن وجود ملکوتى و انفاس قدسى او بود. اگر این تحول فکرى و روحى و اسلامى که امام در جهان پدید آورد مى‏خواست از مسیر طبیعى و مجارى متداول عبور کند باید چندین سال در بستر تاریخ در حال کوچ باشد اما چون این حماسه‏ها با بصیرت معنوى و عرفانى توأم بود تاریخ را طى الارض کرد و آنگاه عروج، صعود و وصال را به ارمغان آورد. در واقع امام قبل از اقدام به قیام، توجه درونى خود را به سوى حق معطوف ساخت و موانع این معرفت باطنى را بر طرف ساخت. عبادتش ریاضت تمام نیروهاى درونى بود که از قلمرو طبیعت رها شده و به سوى آسمان پرکشیده و به روح عروج اولیاء واصل شده تا هنگام تجلى حق چیزى در حرم آمن دلش رهزنى نکند و غبار آلود نسازد و با ایجاد این ملکه ثابت هر وقت خواهان شهود شروق حق بود، بدون مزاحمت انجام مى‏شد زیرا تمامى وجودش در سلک قدس و رشته قداست در آمده بود.(11) پیروزى حیرت آور و معجزه آساى مردى بى سلاح و بدون حمایت و هماهنگى حتى یک کشور خارجى و تنها به اتکاى خالصانه به معشوق ازلى را باید جلوه‏اى از دم عیسوى و کلام موسایى امام خمینى دانست:
آب کوثر نخورم منّت رضوان نبرم‏
پرتو روى تو اى دوست جهانگیرم کرد(12)

حماسه عرفانى امام خمینى در نخستین سال‏هاى مبارزه این گونه جلوه نموده است:
«به خداى متعال من این زندگى را نمى‏خواهم انّى لا ارى الموت الا السعادة و لا الحیوة مع الظالمین الّا برما. اى کاش مأموران بیایند و مرا بگیرند تا تکلیف نداشته باشم»، در جاى دیگر فرموده‏اند: «خمینى را اگر دار بزنند تفاهم نخواهد کرد»(13)
و در پیامى خاطر نشان ساخته‏اند: «امروز خمینى آغوش و سینه خویش را براى تیرهاى بلا و حوادث سخت در برابر توپ‏ها و موشک‏هاى دشمن باز کرده است و همچون همه عاشقان شهادت براى درک شهادت روز شمارى مى‏کند.»(14)
امام خمینى از همان آغاز مبارزه سیاسى رأس حکومت و اساس سلطنت استبدادى را هدف قرار داد و در هیچ شرایطى از مواضع اصولى خود دست بر نداشت و فریاد زد: «هیهات که خمینى در برابر تجاوز دیوسیرتان و مشرکان و کافران به حریم قرآن کریم و عترت رسول خدا(ص) و امت محمد و پیروان ابراهیم حنیف ساکت و آرام بماند و یا نظاره‏گر صحنه‏هاى ذلت و حقارت مسلمانان باشد. من خون و جان ناقابل خویش را براى اداى واجب حق و فریضه دفاع از مسلمانان آماده نموده‏ام و در انتظار فوز عظیم شهادتم قدرت‏ها و ابر قدرتها و نوکران آنان مطمئن باشند که اگر خمینى یکّه و تنها بماند به راه خود که راه مبارزه با کفر و ظلم شرک و بت پرستى است ادامه مى‏دهد...»(15)
امام در اعلامیه‏اى که به مناسبت فرا رسیدن چهلمین روز فاجعه خونین فیضیّه صادر نمود، فرمود: «من مصمّم هستم که از پاى ننشینم تا دستگاه فاسد را به جاى خود بنشانم و در پیشگاه مقدّس حق تعالى با عذر وفود کنم. شما هم اى علماى اسلام مصمّم باشید و بدانید پیروزى با شماست.»(16)

در شب پانزدهم خرداد 1342 ه.ش که مأمورین نظامى رژیم پهلوى امام را دستگیر کردند تا به تهران ببرند در چهره دژخیمانى که ایشان را به تهران مى‏بردند وحشت هویدا بود و با هراس به اطراف نگاه مى‏کردند امام در مقام دلدارى به آنان اظهار داشت: این قدر وحشت زده نباشید در این بیابان کسى نیست که به شما تعرض وارد نماید و طى خاطره‏اى بیان فرمودند: از اوّل که با آنها رفتم هیچ نترسیدم و اصولاً هرچه فشار و تهدید، زندان و تبعید در مورد ایشان اعمال مى‏گردید امام براى مبارزه با طاغوت و استکبار مصمّم‏تر مى‏گردید.
امام این شجاعت و شهامت برخاسته از معنویت درونى را در عرصه‏هاى دیگر نیز بروز داد و از موضع عارفى وارسته موفق گردید با متحجران و افراد مقدّس مآب به ستیز برخیزد و آنان را رسوا و منزوى سازد. آن روح قدسى در نامه‏اى سراسر افتخار که محتوایى عرفانى داشت و براى رأس هرم کمونیسم نگاشت، از شکسته شدن استخوان هاى کمونیزم خبر داد و با این بصیرت معنوى، کرامتى جاویدان را در تاریخ ثبت کرد.
پى‏نوشت‏ها: -
1- نک: صحیفه نور، ج 5، ص 265.
2- نک: فرازهاى فروزان، ص 297 - 291.
3- اشارات، ابوعلى سینا،ج سوم، نمط نهم، فصل 24، ص 391.
4- نهج البلاغه، فرازى از خطبه سوم (شقشقیه).
5- سوره مائده، آیه 2.
6- نهج البلاغه، کلمات قصار، حکمت 432.
7- بقره، آیه 165.
8- نهج البلاغه، کلمات قصار، حکمت 9.
9- عرفان حافظ ،شهید آیة الله مطهرى، ص 104.
10- سوره انفال، آیه 39.
11- نک: عرفان و حماسه، ص 36.
12- دیوان امام، ص 83.
13- فرازهاى فروزان، ص 322.
14- یا ساغر از هزار، ص 59.
15- صحیفه نور، ج 20، ص 113.
16- صحیفه نور، ج 1، ص‏81.

تبلیغات