آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

بـه یارى خـداوند و بـا عنایات امام مظلوم على(ع)تـوانسـتـیم تـاکنون بـخشهاى حساس و بـسیار مهم زندگانى مولا را مورد بـررسى قرار داده و سیره علوى را در این زمینه ها مورد بـحث قرار دهیم.
اینک دو بـحـث تـا پـایان این سیر الهام بـخش بـاقى مانده است:
1ـ سیره علوى در رابطه با قاسطین.
2ـ سیره علوى در رابطه با مارقین.
از خداوند مى خواهیم حضرتش توفیق تحقیق و عرضه این دو بـخش را نیز عنایت فرماید.
در این مقاله بحث پیرامون سیره علوى در رابـطه بـا قاسطین را آغاز مى کنیم.
((جریان قاسطین
(( دومین جریان عدالت ستـیز در دوره حکومت امام على(ع) ((جـریان قاسطین)) است.
((جریان قاسطین)) جریان تـشنه گان قدرت است که حاضرند بـا بـه مسـلخ بـردن دین و تـمامى ارزشـها اقتـدار خـود را حـفـظ کنند.
((جریان قاسطین)) خط توطئه و مکر, خط مردم فریبـى و دروغ است .
((جریان قاسطین)) جریان اسلام ستـیزانى است که بـا نقاب دین و مکتب و در پوشش نفاق به نبرد با اسلام مجسم امام على(ع)پرداختند. ((جریان قاسطین)) جریان احیاء ارزشهاى جاهلى و مبارزه با ارزشهاى اسلامى وانقلابى است.
بـررسى و تحقیق پیرامون این جریان مى تواند عبـرتها بـیاموزد, عبـرتـهایى که بـه فضل خداوند انقلاب اسلامى را بـیمه خواهد کرد.
تحلیل این جریان مىآموزد که:
ـ ضد انقلاب بـا چـه شیوه هائى بـه مبـارزه بـا حق مى پـردازند ؟
ـ چـهره ضدیت خـود را چـگونه مى پـوشانند؟ و لایه هاى نفاق آنان چیست ؟
ـ از چه ابـزارها و اهرم هایى بـراى حق ستـیزى بـهره مى جـویند ؟
ـ چگونه به اغواگرى خویش ادامه مى دهند ؟
و... و.
.. واژه قاسطین
پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) نام این جریان مخالف مولا را ((قاسطین)) نامیده است.
((ابوایوب)) گوید رسول خدا به ما امر فرمود که با سه گروه در خـدمت امام على(ع)پـیکار کنیم بـا ((ناکثـین)) و ((قاسـطین)) و ((مارقین)) اما ناکثین بـا آنها پیکار کردیم آنها اهل جمل طلحه و زبـیر بـودند. اما ((قاسـطین)) همین اسـت که ما از سـوى آنها بازمى گردیم یعنى معاویه و عمروعاص(این سخن را هنگام بـازگشت از صفین گفت)و اما مارقین آنها اهل نهروان هسـتـند. بـخـدا سـوگند نمى دانم آنها در کجایند ولى بهرحال بـا آنها بـاید پیکار کنیم.
امام على(ع)نیز همین نام را بـر این گروه از مخالفان خود نهاده است:
((فلما نهضت بـالامر نکثـت طائفه و مرقت اخـرى و قسط آخـرون
(( هنگامى که قیام بـه امر خلافت کردم جمعى پیمان شکستند و گروهى از دین خدا بـیرون رفتند و دسته دیگرى راه ظلم و طغیان را پـیش گرفتند. ((واژه قسط)) از واژه هاى اضداد است که هم معناى عدل را دارد هم معناى جور و ستم را.
برخى گفته اند ((قسط)) (به کسر قاف)بـه معناى عدالت و قسط(بـه فتح قاف)به معناى جور و ظلم است.
بـرخى دیگر مصدر این واژه را آنگاه که بـه معناى عدالت بـاشد ((قسط)) گرفته اند و آنگاه که به معناى جور و ستم باشد ((قسوط ((
دانسته اند. در قرآن کریم 25 بار واژه قسط بـه کار رفته که تنها دوبـار در معناى جـور و سـتـم بـه کار رفتـه اسـت. ((و انا منا المسلمون و منا القاسـطون فمن اسـلم فاولئک تـحـروا رشدا و اما القاسطون فکانوا لجهنم حطبا ((
و اینکه گروهى از ما مسلمان و گروهى ظالم اند پـس هر کس اسـلام را اخـتـیار کند راه راسـت را بـرگزیده اسـت و اما ظالمان هیزم جهنم اند.
این سـخـن را قرآن کریم از قول گروهى از اجـنه ذکر کرده اسـت.
انتخاب این نام بر این گروه از مخالفان مولا, اسمى با مسمى است.
زیرا اینان روشى جز ظلم و ستـم نداشتـه و سراسر وجودشان عناد و حق ستیزى را فراگرفته بود
. جنگ صفین
((جریان قاسطین)) جریان جنایتکاران جنگ صفین است که به نبـرد با مولى على(ع) پرداختند. ما در این سلسله مقالات بر آنیم تا به سیره مولا على(ع)در این نبرد بـه صورت تحلیلى نگاه کرده و دقیقا روش مولا را مورد درس و الهام گیرى قرار دهیم ولى بـه عنوان مدخل باید نگاهى اجمالى به این نبرد داشته باشیم.
امام على(ع)پس از پایان جنگ از مدینه به کوفه هجرت کرد تا هم از جـهت جـغرافیائى و هم از جـهت اقتـصـادى و هم از جـهت نیروى انسانى توانایى بیشترى در برخورد بـا ستمگران شام داشته بـاشد.
چون براى امام(ع)روشن بـود که پس از اتمام غائله جنگ جمل, مشکل حضرت ستمگران شام معاویه و اصحاب او هستند.
این جـنگ هفت ماه و سـیزده روز پـس از جـنگ جـمل صورت گرفت و تاریخ آغاز آن روز چهارشنبه اول صفر37 هجرى بود. و منطقه نبـرد نهر صفین بود.
مسعودى مى نویسد نود هزار نفر به یارى امام در نبرد با شامیان پرداختـند. در جمع آنان هزار و هشتـصد نفر از صحابـه بـودند که هشتاد و هفت نفر از رزمندگان جـنگ بـدر(هفده نفر از مهاجـرین و هفتاد نفر از انصار که در صلح حدیبـیه بـا پیامبـر بـودند)شرکت داشتند.
تعداد سپاهیان معاویه با اختلاف نقلها صد و بیست هزار نفر بود این جنگ 110 روز به طول انجامید تـعداد حملات و درگیرى هفتـاد و به نقلى 90 حمله بود.
در این جنگ بیست و پنج هزار نفر از سپاهیان امام على(ع)افتـخار شهادت را در رکاب حـضرت یافتـند که در بـین آنها چهره هاى سـرشناس و وجـیهى همچـون عمار یاسـر و اویس قرنى و.
... بودند.
و تلفات سپـاه معاویه چهل و پـنج هزار نفر بـود. سرانجام این نبرد با نیرنگ و خدعه عمروعاص و به سر نیزه بردن قرآنها به آتش بس و حکمتت مبدل شد.
حکمیت در ماه رمضان 38 هجـرى یکسال و 5 ماه و 24 روز بـعد در محلى بنام دومه الجندل با ملاقات ابوموسى اشعرى و عمروعاص انجام گردید که نتیجه اى تـلخ تـر از اصل حکمیت تـحمیلى بـر امام داشت.
عمروعاص که نماینده لشگر شام در حکمیت بود ((ابـوموسى)) ساده لوح را فریب داد که بگوید على(ع)و معاویه را از خلافت خلع مى کنم ولى عمرو عاص به پـا خـاست و گفت من هم على(ع)را از خـلافت خـلع مى کنم ولى معاویه را بر خلافت نصب مى کنم !!
لشگر امام یکبـاره دریافـتـند که فـریب خـورده اند و از اینکه دستـور امام را در روز آخر جنگ بـراى ادامه تـا پـیروزى نادیده گرفته بودند سخت پشیمان شدند ولى دیگر کار از کار گذشته بـود و جمع کردن و قرار دادن آنها در یک محـور و حـمله مجـدد و هماهنگ کار ساده اى نبود.
بهر حال فرصت طلائى از بـین رفت. معاویه که در آستانه نابـودى کامل قرار گرفته بـود جان تـازه اى گرفت و بـا تـوطئه خود فتـنه نهروان را آفرید.
این اجمال و خلاصه اى از آغاز و پـایان جنگ صفین. آنچه مهم است تحلیل این ماجراى عبرتآموز است
. یک سوال
اولین سوالى که در این رابطه مطرح است این است که راز برخورد با معاویه در آغاز خلافت چیست ؟
توضیح آنکه برخى به اصطلاح سیاست مداران به مولا پیشنهاد دادند که تا تحکیم مبـانى خلافت خویش دست بـه تـرکیب امارت شام نزده و معاویه را ابقاء کند اینان استناد بـه جسور بـودن معاویه و حرف شنوى شامیان از او مى کردند و بـه اصطلاح راه تـوجیه را بـه امام مى گفتند که در مورد ابـقاء او مى توانى بـگوئى که عمر او را بـر شام گذاشت ولى امام على(ع)قاطعانه در بـرابـر این پیشنهاد سازش کارانه ایستاد و فرمود بـخدا قسم حتـى دو روز هم معاویه را بـر دار باقى نمى گذارم
!! بـرخى بـراى تـوجیه سوال فوق مى گویند: مگر حفظ نظام اهم امور نیست؟ مگر حفظ نظام به تعبـیر امام راحل از اوجب واجبـات نیست ؟
چه اشکال داشت مولا در آغاز ولایت خود از جابجائى معاویه دست نگه مى داشت بـعد که اقتـدار بـیشـتـرى مى یافت او را از کار بـرکنار مى کرد ؟
این سوال دو پـاسـخ مهم دارد که یک پـاسـخ را در این مقاله و پاسخ دیگر را در مقاله بعدى تقدیم مى داریم
. اما پاسخ اول:
پاسدارى از ارزشها
: آنکه دیدگاه مولى على(ع)در بـاب حـکومت این نیست که ((حـکومت هدف است و باید بـه هر قیمتى که هست آن را نگهداشت)) این تز از دیدگاه مولا منفى و مطرود است امام على(ع)حـکومت را جـهت احـیاء ارزشها و حـاکمیت دین مى خواهد و بـس و بـراى او مقصد نهائى این است نه حـکومت کردن. در خـطبـه شـقشـقیه مى فرماید از انگیزه هاى پـذیرش حـکومت از سوى من این بـود که خـداوند از عالمان پـیمان گرفته که در بـرابـر شکمبـارگى سـتـمگران ایسـتـادگى کرده و از مظلومان گرسنه حمایت کنند و من بـا پذیرش حکومت خواستم بـه این پیمان الهى عمل کنم:
((... و ما اخـذالله عـلى العـلماء الا یقاروا عـلى کظه ظالم, ولاسغب مظلوم لالقیت حبلها على غاربها...; اگر نبـود آنکه خداوند از عالمان پیمان گرفته که در برابر شکمبارگى ستمکاران و گرسنگى مظلومان آرام نگیرند مهار شتـر خـلافت را بـر پـشتـش مى افکندم و رهایش مى نمودم. ((
((کظه)) به حـالت ناراحـت کننده اى گویند که از پـرخورى حـاصل مى شـود و در اینجـا کنایه از تـعـدى و غصـب حـقوق دیگران اسـت.
((سغب)) به معناى گرسنگى است و در اینجا کنایه از پایمال شدن حقوق مظلومان است.
معناى این سخن این است که دغدغه من احیاء ارزش ظلم ستیزى است و به آن انگیزه خلافت را مى پذیرم.
نیز حضرت در ذى قار به ابـن عبـاس مى گوید که نزد من ارزش این کفش کهنه و وصله دار بیشتر است از حکومت بر شما مگر آنکه: ((الا ان اقیم حقا او ادفع باطلا
((... حقى را برپاى دارم یا باطلى را بـرافکنم یعنى احیاء حق و دفع باطل آرمانى است که سزد براى آن خون جگرها خورد و با حق گریزان و عدالت ستیزان نبرد کرد و گرنه حکومت بـراى حکومت این ارزش را ندارد. حـکومت بـراى احـیاء ارزشها اسـت که ارزش آن را دارد که انسان سختى ها را به جان بخرد.
و این سخن صریح مولاست که:
((اللهم انک تعلم انه لم یکن الذى کان منا منافسه فى سلطان و لا التـماس شـىء من فضـول الحـطام و لکن لنرد المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فى بـلادک فیامن المظلومون من عبـادک و تقام المعطله من حدودک; بار خدایا تو مى دانى آنچه که ما انجام دادیم نه براى این بود که ریاستى بدست آوریم و به مال بـى ارزش دنیا دست یازیم بـلکـه هدف این بـود کـه نشـانه هاى دین تـو را کـه دگرگون شـده بازگردانیم و جامعه را رو به صلاح بـبـریم تا بـندگان ستمدیده ات درامان مانند و قوانین و مقرراتـى که بـدون اجرا مانده است بـه جریان افتد.
(( اینها گوشه اى از کلمات حـضرت است که مبـین این واقعیت است که ارزش حـاکمیت بـه آن است که مدافع ارزشهائى چـون: ظالم ستـیزى, جانبدارى از مظلوم, اقامه حق, برخورد با باطل, احیاء دین, و.
.. باشد.
بـا این مقدمه بـه پاسخ سوال فوق مى پردازیم و آن اینست که از دیدگاه امام على(ع)حفظ نظام به حفظ ارزشها است و ابـقاء معاویه یعـنى زیر پـا گذاردن ارزشـها! و مولا حـکـومت را بـه این قـیمت نمى خواهد !
تـمام وجود امام على(ع)بـا دین و عدالت و اسلام و ارزشها عجین است چگونه بـراى چند روز حکومت ارزش والاى شایستـه سالارى را زیر پا گذارد؟ و تن به سازش با ستمگران دهد.
نظیر این پیشنهادهاى ضد ارزشى سازشکارانه فراوان بر مولا عرضه مى شد. زمانى که حضرت سیاسـت الهى تـقسـیم عادلانه بـیت المال را اجرا کرد کسانى را که عادت به حاتم بـخشیهاى عثمان کرده بـودند خوش نیامد سر ناسازگارى با مولا گذاشتند و حتى بـرخى بـه معاویه پناهنده شدند, بـرخى بـه مولا پـیشنهاد کردند که شما هم قدرى در این سیاست تجدید نظر کرده و بـه اشراف و کسانى که خوف پناهندگى آنها بـه دشمن هست اموال بـیشتـرى داده تـا از این رهگذر حکومت تثبیت شود حضرت باین پیشنهاد پاسخ رد داده و فرمود:
((اتـامرونى ان اطلب النصر بـالجـور فیمن ولیت علیه و الله لا اطور ما سمر سمیر و ما ام نجم فى السماء نجـما لو کان المال لى لسـویت بـینهم فکیف و انما المال مال الله الا و ان اعطاء المال فى غیر حقه تبذیر و اسراف و هو یرفع صاحبه فى الدنیا و یضعه فى الاخـره و یکرمه فـى الناس و یهینه عـندالله; یا بـه من دسـتـور مى دهید که پیروزى را با ظلم بـه کسانى که بـر آنها حکومت مى کنم بـدست آرم؟! بـه خدا سوگند چنین نمى کنم تـا شب و روز از پـى هم مىآیند و در آسمان ستاره اى از پـس ستاره دیگر طلوع کند اگر این اموال از آن خودم بـود بـه طور مساوى بـینشان تقسیم مى کردم پـس چـگونه چـنین نکنم در حـالى که این مال, مال خـداوند است.(بـیت المال است)آگاه باشید بخشش مال در غیر موردش تبذیر و اسراف است این کار ممکن است در دنیا باعث سربلندى انجام دهنده آن شود ولى در آخرت موجب سرافکندگى وى مى گردد. و چه بسا با این کار در بین مردم محترم گردد اما از نظر خداوند بى ارزش مى شود
(( . حکومت ارزشى یعنى این
! حکومت ارزشى یعنى حکومتى که ارزشها را در مسلخ بند و بست هایى که سیاست بازان دنیا دارند قربانى نکند.
حکومت ارزشى یعنى حـکومتـى که فقط بـراى ارزشها و در راس همه دین است که بهاء قائل مى شود
. امام خمینى و سیره علوى
از این منظر است که موضع گیریهاى امام عظیم الشان خمینى بـزرگ رنگ و بـوى علوى مى یابـد. دشـمنان چـنین فکر مى کردند که پـس از پـذیرش قطعنامه امام عزیز از اصول عقب نشسته است. غافل از آنکه پذیرش قطعنامه نرمش قهرمانانه بـود نه عقب نشینى از اصول. همان کـه پـیامبـر(ص)در صـلح حـدیبـیه داشـت و امام حـسـن(ع)در نرمش قهرمانانه اش و امام عزیز از سلاله آن پاکان است ولى پـس از آنکه سناریوى سلمان رشدى مرتد را بـه راه انداختند و غیرت علوى امام را مشاهده کردند فهمیدند این بـار نیز نادرسـت تـحـلیل کردند و همچنان امام بزرگوار را نشناخته اند. دشمنان برنامه ریخته بودند تا بـه اسلام اهانت کنند اما امام بـا آن فتواى نورانى همه نقشه هایشان را نقش بر آب کرد:
((بسم الله الرحمن الرحیم
((بـه اطلاع مسلمانان غیور سراسر جهان مى رسانم مولف کتاب آیات شیطانى که علیه اسلام و پیامبـر و قرآن تنظیم و چاپ و منتشر شده است همچنین ناشرین مطلع از محتواى آن محکوم بـه اعدام مى بـاشند از مسـلمانان غیور مى خـواهم تـا در هر نقطه که آنان را یافتـند سریعا آنان را اعدام نمایند تـا دیگر کسى جرات نکند بـه مقدسات مسلمین توهین نماید و هر کس در این راه کشـتـه شـود شـهید اسـت انشاءا... ضمنا اگر کسى دسترسى به مولف کتاب دارد ولى خود قدرت اعـدام آن را ندارد او را بـه مردم معـرفى نماید تـا بـه جـزاى اعمالش برسد
((. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
روح الله الموسوى الخمینى
25 / 11 /
((67 با این فتـوا اتـحادیه اروپـا سفراى خود را فراخواند و دنیاى استـکبـار بـار دیگر بـه شیطنت علیه نظام و تـخـریب نظام اسلامى پرداخت ولى امام بزرگوار با همان دیدى بـه حکومت نگاه مى کرد که جد بـزرگوارش مى نگریست بـراى او احیاء ارزشها مهم بـود هدف این نبوده و نیست که ما به حکومت برسیم و آرمانهاى انقلابـى و اسلامى را فراموش کنیم.
امام بااین فتواى الهى آموخت که بـاید على وار فقط بـه ارزشها اندیشید, باید بـه تکلیف عمل کرد, بـاید تنها بـه عزت اسلام فکر کرد. و این عزت نه از راه سازش بـا دنیاى استـکبـار, نه از راه تساهل و تسامح با بیگانه گان, که از راه مقاومت در بـرابـر آنان بـدست مىآید. همان که این روزها کسانى نمى پـسندند و تـا سخن از غیرت دینى, مقاومت در برابر استکبار و... به میان مىآید با رنگ خشونت مى خواهند آنرا ضد ارزش تـلقى کنند. این را هم دقیقا امام عزیز پیش بینى کرده بود:
((روحانیون و مردم عزیز حزب الله و خانواده هاى محـتـرم شهداء حواسشان را جمع کنند که بـا این تـحلیل ها(تـجـدیدنظر در اصول)و افکار نادرست خـون عزیزانشان پـایمال نشود. تـرس من این است که تحلیل گران امروز ده سال دیگر بر کرسى قضاوت بنشینند و بـگویند که باید دید فتواى اسلامى و حکم اعدام سلمان رشدى مطابـق اصول و قوانین دیپـلماسى بـوده است یا خیر؟ و نتـیجـه گیرى کنند که چون بیان حکم خدا آثار و تبعاتى داشته است و بازار مشترک و کشورهاى غربـى علیه ما موضع گرفتـه اند پـس بـاید خـامى نکنیم و از کنار اهانت کنندگان بـه مقام مقدس پـیامبـر و اسلام و مکتب. بـگذریم !
خلاصه کلام این که ما بـاید بـدون تـوجـه بـه غرب حیله گر و شرق متجاوز و فارغ از دیپلماسى حاکم بـر جهان در صدد تحقق فقه عملى اسلام برآئیم و الا مادامى که فقه در کتابـها و سینه علماء مستور بماند ضررى متوجه جهان خواران نیست ((...
آرى امام آنچه را که بـرخـى در آئینه نمى دیدند, در خـشت خـام دید.
گویا امام امروز را مى دیده است که برخى همتى جز پـشت پـا زدن بـه آرمانهاى اسلام و انقلاب و امام عزیز ندارند گویا امام امروز را مى دیده است که برخـى بـرآنند تـا همه افتـخـارات سالهاى اول انقلاب را زیر سوال بـرده و آنها را ناشى از احـسـاسـات و عواطف منهاى عقلانیت بنامند !
گویا امام امروز را مى دیده که برخى بـا صراحت دم از مذاکره و رابطه با استکبار جهانى زده و با وقاحت تمام مى گویند نسل گذشته قطع رابطه بـا امریکا را مى خـواسـت و نسـل امروز ارتـبـاط را !!
بـیچـاره نسل امروز!! که چـه کسانى بـه ناحق از سوى آنان سخن مى گویند! این نسل دیروز نبود که مى گفت رابطه با آمریکا نه! این امام بزرگوار بود که شکوه مندانه از قطع رابطه بـا آمریکا دم زد و گفت: آمریکا شیطان بزرگ است! و نسل دیروز هم مطیع بود و همین را مى خواست. امروز نیز خـلف صالح امام مقام معظم رهبـرى مد ظله العالى همین را مى گوید و راه استـکبـار سـتـیزى امام را دنبـال مى کند و نسل صالح جـدید که بـحمدالله قشر عظیمى از فرزندان این مرز و بـوم را تـشکیل مى دهند در خط امام و مقام معظم رهبـرى مد ظله العالى بوده و همان راه را دنبـال مى کنند. آرى تعداد اندکى فریب خورده و یا بـفرض در پـى ((تجدیدنظر طلبـان)) و ((استحاله انقلاب)) اند و راه امام را دنبال نمى کنند.
سخن قدرى به درازا کشید آنچه ما را به این تفصیل کشاند اثبات این مطلب بـود که سازش ناپـذیرى مولى على(علیه السلام)در بـرابـر معاویه جلوه بارز حکومت الهى حضرت بـود و بـاید تمامى حکومتهاى الهى این الهام را از حضرت بگیرند که حفظ نظام بسیار مهم است و از اهم واجـبـات است لکن نه بـه هر قیمت! حـفظ نظام بـا زیرپـا گذاشتـن دین و مقدسات و ارزشها حفظ نظام اسلامى نیست و بـا سیره علوى در تضاد است.
این پاسـخ اول از سـوال فوق بـه یارى خـداوند در مقاله آینده پاسخ دیگر را تقدیم مى داریم. انشاءالله

تبلیغات