چکیده

آنچه می‌خوانید، گزیده نامه شیخ فضل‌الله نوری به آیت‌الله سیدمحمد کاظم یزدی(صاحب عروه) است که در محرم 1327 یعنی حدود 6 ماه پیش از قتل شیخ و یک ماه پس از ترور نافرجام وی نگاشته شده است.

متن

مخاطب شیخ، مرجع بزرگواری است که در چالش با دین‌ستیزان عصر مشروطه با شیخ همراه بود و تروریست‌های مشروطه به قتل او نیز برآمدند که خود، قصه‌ای دراز دارد.
نامه شیخ، سرشار از شور مقاومت و شهادت‌طلبی است... زمان را عاشورا و زمین را کربلا می‌بیند و با این همه، نومید نیست!
با تقدیم این دست‌نوشته، با چشم عبرت‌بین، به نظاره تصاویری از آن روزگار می‌نشینیم:
بسم‌الله الرحمن الرحیم
... مرقومه شریفه مبنی بر اظهار محبت و تفقد صمیمانه، هفته رفته زیارت گردید.
... از این‌که شرحی مندرج صدمات وارده بر وجود شریف بود، نهایت تاسف... حاصل گردید. البته خاطر شریف بهتر از همه‌کس مسبوق است که در طی این مراحل که جزء ایام‌الله معدود است، جهاد اکبری است از امثال حضرت عالی در اعلای کلمه حقه؛ بدیهی است صدمات و لطماتی هم دارد که باید تاسیا بالاسلاف تحمل نمود و رنج را برای بزرگی مطلب و مقصد، راحت شمرد. به صاحب شرع اقدس نبوی‌[قسم] که بعد از خوردن گلوله منافقین، مکرر در مکرر، در قلب خلجانی شد که کاش کاری شده و مرا راحت نموده بود و باز، خود را ملامت کرده گفتم چه آرزویی است؟! با تو کارها دارند، که شاید این واقعه یکی از هزار و اندکی از بسیار باشد، «اول العلم معرفه الجبار و آخره تفویض الامر الیه.»
این همان داعیه کربلاست. آن روز، فاش و فاش، هجوم بر هلاکت امام مبین کردند؛ امروز هجوم بر اضمحلال کتاب و دین مبین نموده‌اند. تصور فرمائید در آن آستان قدس و جوار امیرالمومنین آن نمره مردم، که آن‌طور با تیشه هوا و هوس، ریشه اسلام و اسلامیان ممتحن القلب را در آرند، در ایران چه خواهد بود؟ ولیکن هیهات تضرب بالحدید البارد، ان للبیت ربا.
بحمدالله تعالی، نفس آخر آنهاست...
به عقیده داعی، برای معالجه این امراض مهلکه، جز تقویت مزاج شریعت، و اتحاد و اتفاق کلمه علمای ربانیین، چاره‌ای نباشد و لذا داعی هم حتی‌المقدور سعی دارم، شاید این اختلاف کلمه برداشته شود...
(منبع: علی‌ابوالحسنی (منذر)، خانه بر دامنه آتشفشان، صص 149 ــ 151)
 

پنجشنبه 08 مرداد 1388
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

تبلیغات