نویسندگان: حافظه سیفی آتشگاه
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله

آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۶

چکیده

هرچند جهانی شدن یا امپریالیسم فرهنگی در ابتدای امر فرایندی در دست شرکت های بزرگ فراملیتی و برای کسب منافع تجاری سرشار و تسخیر بازارهای فروش بود، به تدریج ابعاد عمیق و پیچیده ای به خود گرفت و اکنون یکی از مسائل بشری و شاید اولین آنها به شمار می رود.نظریه پردازان در مورد اینکه جهانی شدن سرانجام فرهنگ های ملی و سپس محلی را در خود خواهد بلعید و جهان به یکپارچگی فرهنگی می رسد یا اینکه برعکس زمینه ای برای رشد و قدرت یافتن انواع فرهنگ های کوچک و بزرگ خواهد شد اتفاق نظر ندارند. با این حال در سطح فرهنگ های ملی مواردی را می توان ذکر کرد که اجزای فرهنگ جهانی شده غرب را در فرهنگ خود سنتز و از طریق قدرت رسانه ای جهانی شدن، فرهنگ خود را جهانی کرده اند. ژاپن یکی از نمونه های موردی سنتز شدن فرهنگ جهانی شده غرب در فرهنگ ملی به حساب می آید.چنین به نظر می رسد که فرایند جهانی شدن، درعین حال که به دنبال همگون سازی فرهنگی است، راه های گوناگون همزیستی، آمیزش و تبادل فرهنگی را باز گذاشته است و کشورهایی همچون ژاپن نیز از این راه ها و فرصت ها استفاده مناسبی کرده اند. در مقاله زیر، چگونگی امکان عام سازی فرهنگ های خاص با مطالعه موردی ژاپن تحلیل شده است.

متن

 

معمولأ پدیده‌ها را از سه زاویه بررسی می‌کنند: توصیف ماهیت، ریشه‌ها و علل پیدایش، نتایج و پیامدها. جهانی شدن از جمله پدیده‌های مهم عصر حاضر است که اختلاف نظر بسیاری دربارة ماهیت و علل و پیامدهای آن وجود دارد. اینکه جهانی شدن چیست؟ آیا روند است یا پروژه یا ماهیتی بین این دو دارد، در خور تأمل است. منظور از جهانی شدن، فرایند فشردگی فزایندة زمان و مکان است که به واسطة آن، مردم دنیا کم‌وبیش و آگاهانه در جامعة جهانی واحد ادغام می‌شوند. فرایند مورد نظر هم اقتصادی است هم سیاسی و هم فرهنگی. جهانی شدن ضمن کاهش فاصلة زمان و مکان، تفاسیر نوینی از سیاست، فرهنگ و... به‌دست می‌دهد. تأکید این پژوهش بر جهانی شدن در حوزة فرهنگ است.

جهانی شدن فرهنگ معمولاً مترادف یکسان‌سازی فرهنگ‌ها و حذف خرده‌فرهنگ‌ها در نظر گرفته شده و کمتر به این موضوع توجه گردیده است که شاید جهانی شدن فرهنگی، فرصتی نیز برای فرهنگ‌های بومی ایجاد کند و آنها را از حوزة محلی و منطقه‌ای به عرصة جهانی ارتقا دهد. بنابراین دربارة چگونگی و حد و مرز این مسئله و میزان تأثیر آن در همگون‌سازی فرهنگ‌ها مناقشه‌هایی وجود دارد. برای عده‌ای جهانی شدن مفهومی به‌جز مواجه شدن با تهدید برتری‌طلبی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی امریکایی نیست که به نوعی همگونی در جهان می‌انجامد. البته نمی‌توان تأثیر کشورهای غربی به‌ویژه امریکا را در شتاب بخشیدن به جهانی شدن انکار کرد، بااین‌حال نمی‌توان اهمیت این مسئله را تا حد توطئه‌ای امریکایی یا غربی پایین آورد.

امروزه بسیاری از نویسندگان، به‌ویژه در عرصة ارتباطات، دربارة شکل‌گیری اخلاق، ارزش‌ها و فرهنگ جهانی سخن می‌گویند، در مقابل عده‌ای نیز از بخش‌گرایی و توسعة بیشتر امور محلی سخن به میان می‌آورند و بیشتر بر تفاوت‌ها پافشاری می‌کنند تا همگونی‌ها. با توجه به این اختلاف نظرها، این پرسش مطرح می‌گردد که آیا مسائل محلی در سیر جهانی شدن از بین خواهند رفت یا به گونة استواری پابرجا می‌مانند؟ رولند رابرتسون، مفهومی را با عنوان جهان‌شمولی امر محلی و محلی شدن امر جهانی پیش می‌کشد. هدف او این است که نشان دهد این فرایند تمامی پدیده‌های خاص را نابود نخواهد کرد، بلکه در بستر جهانی، جایگاه و چهره‌ای جدید به آنها می‌بخشد. چنین دیدگاهی را می‌توان موضع متعادل بین دو دیدگاه استحالة فرهنگ‌ها و ارزش‌های خاص، و ترویج بی‌دغدغة فرهنگ‌های خاص، و به ماهیت واقعیت معاصر جهانی شدن نزدیک‌تر دانست. در این پژوهش نیز سعی شده است از این بنیاد نظری رابرتسون استفاده شود. فرهنگ، به‌ویژه در دنیای معاصر، صرفاً به شیوة تک‌خطی منتقل نمی‌شود، بلکه انتقال آن مستلزم بومی شدن است. بنابراین جهانی شدن در کشورهای مختلف با ساختارهای فرهنگی متفاوت، تأثیر واحدی ندارد.

در تلاقی نیروهای جهانی شدن با فرهنگ بومی یکی از چند حالت ذیل ممکن است رخ دهد: 1ــ جانشین نمودن فرهنگ بومی به جای فرهنگ جهانی‌شده؛ 2ــ هم‌زیستی فرهنگ‌های بومی و جهانی بدون ادغام این دو با یکدیگر؛ 3ــ سنتز فرهنگ عمومی جهانی و فرهنگ ویژة بومی؛ 4ــ طرد فرهنگ جهانی به وسیلة عکس‌العمل‌های قوی محلی.

بنابراین مردم جهان عکس‌العمل‌های متفاوتی در برابر جهانی شدن از خود نشان داده‌اند. در این میان ژاپنی‌ها اندیشه‌های فرهنگ‌های دیگر را گرفته و در فرهنگ خود سنتز کرده‌اند که در واقع به معنی تبدیل کردن عام به خاص است، همان‌طورکه در مواجهه با جهانی شدن فرهنگ نیز ویژگی‌هایی از این فرایند را گرفته و در عین حال فرهنگ خود را حفظ نموده و از جهانی شدن فرهنگ به مثابه فرصتی برای ارتقای فرهنگ خود در عرصة جهانی استفاده کرده‌اند.

بعضی شواهد حاکی از آن است که گسترش ارتباطات، به عنوان یکی از شاخص‌های جهانی شدن فرهنگ، در سطح جهانی، زمینه را برای ایجاد فرهنگ واحد جهانی فراهم کرده است، اما از سوی دیگر نوعی کثرت و تنوع فرهنگی را نیز مشاهده می‌کنیم. بنابراین پرسش اصلی، که این مقاله درصدد است به آن پاسخ دهد، این است که آیا جهانی شدن فرهنگ به ایجاد یک فرهنگ واحد (فرهنگ غربی) در سراسر جهان منجر خواهد شد یا اینکه فرهنگ‌های بومی همچنان قدرت ادامة حیات خواهند داشت؟ در پاسخ به این پرسش اساسی، دیدگاه‌ها و نظریات متفاوتی مطرح شده که در این نوشتار بررسی آنها مد نظر قرار گرفته و بیان شده است که فرهنگ‌های بومی، ضمن تأثیرپذیری از جهانی شدن فرهنگ، به حیات خود ادامه خواهند داد، در این نوشتار از نمونة عینی آن که فرهنگ بومی کشور ژاپن است بحث شده است.

 

فرهنگ

فرهنگ مجموعة افکار و اعمال، بایدها و نبایدها، هنجارها، ارزش‌ها و نظام اعتقادات یک جامعه مشتمل بر سنّت، آداب و رسوم، مذاهب، ایدئولوژی، زبان و کلیة عادات یا دیدگاه‌های مشترک دیگر است که ممکن است از این نوع مفاهیم مستثنا شده باشد.[1] هنر، ادبیات، موسیقی، نقاشی، تئاتر، فیلم، از دیگر اشکال فرهنگی خاص یک جامعه یا حوزة فرهنگی می‌تواند باشد که فراورده‌های هر یک از این قسمت‌ها به بخشی از پیکرة آن فرهنگ تبدیل می‌شود.[2]

فرهنگ، به عنوان کلیّت تامی از ویژگی‌های معنوی، مادی، فکری و احساسی گروهی اجتماعی، سرچشمه‌هایی برای هویت است که با تغییرات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و تکنولوژیکی دچار دگرگونی می‌شود. همة فرهنگ‌ها از فرهنگ‌های دیگر و تحولات اجتماعی درونی و بیرونی تأثیر می‌پذیرند و درواقع هیچ فرهنگی ثابت و ایستا نیست.

می‌توان گفت در نظام فرهنگی هر جامعه‌ای نوعی «دوگانگی دیالکتیک» وجود دارد که همان دوگانگی امر ثابت و امر تحول‌پذیر است؛ البته سخن گفتن از دوگانگی، برای مقاصد پژوهشی و روش‌شناختی است و واقعیت، چنین تفکیکی را نمی‌شناسد. منظور از امر ثابت در فرهنگ، مجموعة ارزش‌ها و اصول و خاستگاه‌های رفتار است که به شیوة زندگی جامعه یا گروه ویژگی می‌بخشد و در نتیجه شخصیت افراد آن را با سایر جوامع و گروه‌ها متفاوت می‌سازد. منظور از امر تحول‌پذیر مجموعه ارزش‌هایی است که با پویش تاریخی جامعه و گروه در پیوند است و مجموعه‌ای دگرگون‌پذیر به‌شمار می‌رود. جنبة ثابت فرهنگ می‌تواند جنبة تحول‌پذیر را هضم کند و به شکل خود درآورد و جنبة تحول‌پذیر به دگرگون ساختن محتوای پاره‌ای از اصول جنبة ثابت دست بزند؛ اگرچه خود اصل را زیروزبر نمی‌سازد.[3] پس درون‌مایة فرهنگ و سنّت با گذر زمان تغییر می‌کند، آنچه ما در هر زمان تصور می‌کنیم فرهنگ ماست نوعی جمع‌بندی از حافظة فرهنگی تا آن زمان است. فرهنگ ما منحصراً محصولی محلی نیست، بلکه همواره رگه‌هایی از وام‌گیری یا تأثیرات فرهنگی پیشین را در خود دارد که بخشی از این جمع‌بندی است که به اصطلاح بومی شده‌اند.[4]

 

جهانی شدن فرهنگ

جهانی شدن رسانه‌ها و اطلاعات و بهره‌برداری جهانی از محصولات هنری، امکان عرضه و استفادة جهانی از اندیشه‌ها، جهانی شدن تدریجی الگوهایی از قبیل لباس پوشیدن، غذا خوردن و رفتارهای اجتماعی‌، از مصادیق جهانی شدن فرهنگ هستند.[5]

از بعد فرهنگی، جهانی شدن بیشتر ناظر بر فشردگی زمان و مکان و پیدایش شرایط جدید برای جامعة جهانی است. تمرکز این بعد از جهانی شدن بر تأثیراتی است که فرهنگ جهانی بر هویت‌ها و فرهنگ‌های ملّی و محلی بر جای می‌گذارد.[6]

در بحث‌های نوین جهانی شدن فرهنگ دربارة اینکه ویژگی‌های فرهنگی جهانی شدن کدام است مناقشات بسیاری وجود دارد. آیا جهانی شدن در حوزة فرهنگ، مساوی جهان‌گیر شدن ویژگی‌های محوری تجدد و سرمایه‌داری است یا مساوی شکل‌گیری فرهنگی جدید و متفاوت با فرهنگ کشورهای متجدد غربی است، یا ماهیتی ترکیبی از ویژگی‌های فرهنگی اقوام و ملل مختلف دارد؟

نفس وجود حرکتی همگون‌ساز که بر همگونی فرهنگ‌ها تأثیر جدی می‌گذارد انکار ناپذیر است، اما دربارة تعریف چگونگی حد و مرز این حرکت و میزان تأثیر آن در همگون‌سازی فرهنگ‌ها مناقشه‌هایی وجود دارد و نظریه‌های گوناگونی در این باره ارائه شده است.

 

دیدگاه‌هایی دربارة جهانی شدن فرهنگ

دیدگاه‌های گوناگونی دربارة جهانی شدن فرهنگی و شیوة شکل‌گیری و گسترش فرهنگ جهانی وجود دارد، ولی به طور کلی سه جنبة کلی را می‌توان در این باره بیان کرد.

 

الف) نظریة امپریالیسم فرهنگی:

یک برداشت رایج از جهانی شدن فرهنگ، نظریة امپریالیسم فرهنگی است. بر پایة این دیدگاه، جهانی شدن فرهنگ در واقع چیزی جز صدور کالاها، ارزش‌ها و اولویت‌های زندگی غربی (به‌ویژه فرهنگ امریکایی) نیست. در این مبادله صنایع غربی مسلط‌اند و امکانی برای روابط و تبادل فرهنگی برابر میان غرب و بقیة جهان باقی نمی‌گذارند، بدین‌ترتیب نوعی فرهنگ مصرفی متناسب با نظام سرمایه‌داری ایجاد می‌شود. بنابراین آنچه فرهنگ جهانی نامیده می‌شود، نوعی فرهنگ مصرفی است که به کمک ارتباطات گسترده و فنّاوری الکترونیک یا رسانة فرهنگی جهان‌گیر می‌شود. به همین دلیل امروزه از کوکاکولاریزاسیون و مک‌دونالدیزاسیون سخن می‌گویند.[7]

طبق این دیدگاه، دنیا به دهکده‌ای جهانی تبدیل شده است که همه در آن با لهجة امریکایی به زبان انگلیسی تکلم می‌کنند، شلوارهای جین می‌پوشند، کوکاکولا می‌نوشند، مک دونالد می‌خورند و با رایانه‌های مجهز به انواع نرم‌افزارهای شرکت مایکروسافت از اینترنت استفاده می‌کنند، به موسیقی محلی امریکایی گوش می‌دهند و فیلم‌های هالیوودی و سریال دالاس تماشا می‌کنند. طبق این نظریه، در تحمیل فرهنگ امریکایی، عملاً فرهنگ‌های بومی نابود می‌‌شوند و شیوة زندگی امریکایی را به ساکنان محلی می‌قبولانند.

 

ب) نظریة تنوع و تکثر فرهنگی:

عده‌ای از نظریه‌پردازان استدلال می‌کنند که امروزه ازدیاد، تنوع و تحول به سمت گفتمان‌های محلی‌تر، پیکره و قالب فعلی جهان را معین می‌کند. آنها معتقدند که نظریه در عصر حاضر باید از سطح جهانی شدن و ملحقات آن، که اغلب مشتمل بر نظریات کلان و کل‌سازند، فراتر روند و در عوض به سطوح خرد زندگانی روزمره، ناهمگونی، اشکال خاص ویژه و محلی روی آورند. امروزه دستة گسترده‌ای ازنظریات با پساساختارگرایی، پسامدرنیسم، فمینیسم و چند فرهنگ‌گرایی پیوند خورده‌اند. آنها بر خلاف نظریه‌های کلی‌تر، که بر موقعیت‌های عام و جهانی تأکید می‌کنند، اختلاف، غیریت، فرعیت و اشکال خاص را کانون توجه خویش قرار داده‌اند.[8] با وجود هم‌گرایی که در زمینة رفتار و ارزش‌های جوامع گوناگون رخ خواهد داد، تنوع فرهنگی در آینده در سراسر جهان پایدار خواهد ماند و ملّت‌ها توانایی آن را خواهند داشت که با درک و پذیرش ارزش‌های گوناگون، به نگاهداری هویت و فرهنگ خود نایل شوند. ژاپنی‌ها بدون شک به پیروزی‌‌های صنعتی و فنّی شایانی دست یافته‌اند، بدون آنکه بسیاری از ویژگی‌های شرقی خود را از دست دهند.[9] فشار رسانه‌ای بی‌سابقه برای یکسان‌سازی فرهنگ‌ها نه تنها سبب ایجاد یک فرهنگ جهانی همسان نخواهد شد، بلکه تنوعات فرهنگی را در سطح جهان مشخص‌تر می‌سازند. بدین‌سان فرآیند نیروهای موجود در عرصه‌های بین‌الملی «واگرایی» خواهد بود.[10]

 

ج) نقد نظریة امپریالیسم فرهنگی:

عده‌ای دیگر از نظریه‌پردازان معتقدند آن‌طورکه طرفداران یکسونگر جهانی شدن فرهنگ می‌گویند، این فرایند به یکپارچگی یا همگنی در جهان نینجامیده است. نمی‌توان جهانی شدن فرهنگی را صرفاً نوعی امریکایی شدن بدانیم؛ این فرایند فراگیرتر از آن است. طرفداران نظریة امپریالیسم فرهنگی (جهانی شدن فرهنگی به منزلة همگون‌سازی فرهنگی) جریان‌های مختلف، (بومی‌سازی و تأثیر فرهنگ‌های غیر غربی بر فرهنگ غرب) را در نظر نمی‌گیرند. در این نظریه ماهیت دو وجهی حرکت جهانی‌کننده کم‌اهمیت قلمداد می‌شود و شیوة پذیرش فرهنگ غرب توسط فرهنگ‌های بومی مثل تملک فرهنگ جهانی، بومی و از آن خود کردن جذب فرهنگ جهانی نادیده گرفته می‌شود و تعدیل فرهنگی را در نظر نمی‌گیرد.[11] این حقیقت همچنان باقی می‌ماند که دگرگونی ناشی از فنّاوری اطلاعات و رسانه‌ها، همیشه با نابودسازی فرهنگ بومی همراه نیست.[12]

بنابراین جهانی شدن فرهنگی نوعی فرایند و تحول دیالکتیکی را سبب می‌شود و با ادغام روزافزون جوامع در جامعه‌ای جهانی، درعین‌حال که فرهنگ‌های خاص و گوناگون به هم نزدیک می‌شوند، فرهنگ‌هایی عام شکل می‌گیرند و امکان برای همزیستی، تبادل و آمیزش و تعالی فرهنگی فراهم می‌شود.[13]

بنابراین جهانی شدن در حوزة فرهنگ به معنی به‌وجود آمدن «تک‌فرهنگ‌گرایی» جهانی، به صورتی که مردم در سرتاسر دنیا از یک نظام اخلاقی، اعمال مذهبی، جشن‌ها و سنّت‌های اجتماعی و فرهنگی واحد یا فرهنگ عامیانه و افکار عمومی واحد برخوردار شوند، نخواهند بود. حاکمیت یک فرهنگ خاص بر کل ساختارهای اجتماعی دنیا تفسیری کاملاً بی‌معنا و بی‌اعتبار است. باید توجه کرد که بنیادهای فرهنگی و سوابق تاریخی یک ملّت ریشه در تجربه‌های متفاوت دارد و فرهنگ جدید جهانی با همة جاذبه و نفوذی که ممکن است در فرهنگ‌های بومی داشته باشد با مخاطبان متفاوتی مواجه خواهد شد و برایند مواجهة این فرهنگ‌های محلی و فرهنگ‌های فرا محلی جدید، برایند مشابهی نخواهد بود؛ به عبارتی، مصرف‌کنندگان یک کالا یا مقولة فرهنگی لزوماً درک و قرائت یا پاسخ مشترکی نخواهند داشت. بنابراین تعریف ما از فرایند جهانی شدن فرهنگ این است که امروزه بر اثر رشد رسانه‌های ارتباط جمعی و تکنولوژی اطلاعات، به‌هم‌پیوستگی فرهنگی در سراسر جهان به‌وجود آمده است و جهانی شدن فرهنگ به امکان تعامل و درک بیشتر فرهنگ‌ها از همدیگر و فراهم شدن زمینه‌های جذب بیشتر اشاره می‌کند و به معنای همگون‌سازی و از بین ‌بردن فرهنگ‌های بومی نیست. 

 

تأثیر جهانی شدن فرهنگ بر فرهنگ‌های بومی

همان‌طورکه بحث شد، توجیه‌های نظری متفاوتی دربارة تأثیر جهانی شدن فرهنگ بر فرهنگ بومی وجود دارد. عده‌ای معتقدندکه انگیزة جهانی شدن فرهنگی، طلب منافع تجاری از سوی شرکت‌های بزرگ فراملیتی امریکایی بود که اغلب در همکاری با منافع سیاسی و نظامی غرب (به طور عمده امریکا) عمل کردند. این فرآیند شکل تازه‌ای از وابستگی را حاصل آورده است که در آن فرهنگ‌های بومی با هجوم ارزش‌های غربی نابود می‌شوند. این دیدگاه را هربرت شیلر در کتاب ارتباطات توده‌ای و امپراتوری امریکایی بیان کرده که از آن زمان بسط یافته است.[14] اما کار شیلر با انتقادهای بسیاری مواجه بوده است. این نظریه صرفاً یک بعدی و انعطاف‌ناپذیرتر از آن است که در مورد موقعیتی جهانی مصداق داشته باشد. چنان‌که جهانی شدن فرهنگی را نوعی امپریالیسم فرهنگی تلقی کنیم، این امر بر واقعیت‌های موجود منطبق نخواهد بود؛ چون انعطاف‌پذیری و پویایی فرهنگ‌های غیر غربی و قابلیت آنها برای بومی کردن واردات فرهنگی غربی را نادیده می‌گیرد. برای نشان دادن این امر در ذیل دربارة تأثیر شاخص‌های جهانی شدن فرهنگ بر فرهنگ‌های بومی بحث شده است.

 

الف) ارتباطات، رسانه و فرهنگ:

جوهرة اصلی فرهنگ عصر حاضر ترکیبی است از تکنولوژی، نظام‌های ارتباطاتی جهانی، همراه تولید، انتقال و پردازش اطلاعات. ماهیت تولید و انتقال اطلاعات به شکلی است که سریع‌تر از اجزای دیگر جهانی شدن ابعاد جهانی پیدا کرده؛ لذا انقلاب اطلاعاتی دگرگونی‌های عمیق و گسترده‌ای در ابعاد مختلف زندگی انسان‌ها ایجاد کرده است. ماهیت تحولات فوق به شکلی است که فرهنگ و فرهنگ‌سازی در رأس امور جهانی قرار گرفته است. تحولات تکنولوژیک خنثی نیست، بلکه تحولات فرهنگی عمیقی ایجاد می‌کند، ادراکات و پنداشت‌ها را متحول می‌سازد و ادراکات نوینی را شکل می‌دهد.[15] ارتباطات زمینة پیدایش فرهنگ در درون یک جامعه، از یک‌سو، و مبادلة فرهنگی میان جوامع از سوی دیگر است. مارشال مک لوهان، رسانه را مهم‌ترین بخش و اصلی‌ترین تجلی ارتباطات دانسته و معتقد است تمامی رسانه‌ها از ویژگی پیام‌رسانی برخوردارند. رسانه، در هر گونه تعریف، یا خود پیام است یا برای پیام‌رسانی به‌وجود آمده است. پیام نیز یا خود فرهنگ است یا برای انتقال فرهنگ انتشار یافته است. ماهواره و شبکه‌های بین‌المللی جدید اطلاعاتی ــ رایانه‌ای، زمینه‌های جدید و عمده‌ای هستند که سبب جهانی شدن ارتباطات شده و امکان گسترش فرهنگ مدرن را فراهم ساخته‌اند.[16] به طور نمونه این صنایع ارتباطی و رسانه‌های فراملّی به تشکل فرهنگ عامه و سلیقة مردم در تایوان کمک بسزایی کرده‌اند. شهروندان تایوانی به بیش از چهل ایستگاه تلویزیونی دسترسی دارند و بیش از 68 درصد از خانواده‌های تایوانی در سال 1999 از اینترنت استفاده کرده‌اند. در حقیقت فرهنگ عامة جهانی بر پایة رسانه‌ها استوار است و تولیدکنندگان تبلیغات، تلویزیون و دیگر شعبه‌های صنعت ارتباطات جمعی به ادارة آن مشغول‌اند که سبب ایجاد نیازهای مصرفی جهانی شدند و توانستند از طریق فراوردههای فرهنگی آنها را ارضا کنند؛ مانند اشتهار فرهنگ عامة ژاپنی، به‌ویژه فیلم‌های ژاپنی، و همچنین شیوة زندگی و فرهنگ عامة  امریکایی که به گونه‌ای بارز در سال‌های اخیر در میان تایوانی‌ها در حال رشد بوده است، ولی همگام با آن، همواره تمایلی نیز به سمت محلی‌گرایی فرهنگی و بومی‌گرایی وجود داشته است که در آن، بسیاری از موارد فرهنگ محلی و شیوة زندگی سنّتی همچون غذای سنتی تایوان، موسیقی راک تایوانی و هنرهای مدرن، دوباره احیا شده‌اند.[17] اما در این باره شیلر مدعی است که فرهنگ رسانه‌ای امریکایی با هدف فراگیر ترویج مصرف‌گرایی مشخص و تعریف می‌شود و نیز اینکه همین هدف، آن را برای نظام سرمایه‌داری جهانی سودمند می‌سازد.

اما ترکیب جریان جهانی و کاربردهای محصولات رسانه‌ای بسیار پیچیده‌تر از استدلال شیلر است. این موضوع شامل فرآیند پیچیدة جذب و سازگاری است که طبق آن، ارزش‌ها و باورهای بیگانه با شرایط جدید سازگار شده، از سوی جمعیت‌های بومی به تصاحب درآمده و به تدریج با سنت‌های ازپیش‌موجود هم‌بافت شده است.

استدلال شیلر در مورد محصولات رسانه‌ای و گیرندگان آن این است که برنامه‌های ساخته‌شده، به شکلی گریزناپذیر، بیان کنندة ارزش‌های مصرف‌گرایی، هم در خود برنامه و هم در الگوهای تجاری که مبنای مالی این نظام را تشکیل می‌دهد، است و انگیزه‌های مصرف‌گرایی را در گیرندگانش تقویت می‌کند.

این استدلال شیلر زیاده بر تأثیر ارزش‌‌های مصرف‌گرایانه تأکید کرده و از تفاوت‌ها و گونه‌گونی موضوع‌ها که منش صنایع رسانه‌ای را تعیین می‌کند غافل مانده و از آنچه در دریافت و تملک محصولات رسانه‌ای دخیل است توجیه ساده‌انگاشته‌ای نموده است. شیوه‌های پیچیده و گونه‌گونی را که در آن پیام‌ها از سوی افراد تعبیر و در زندگی روزمرة آنان پیوسته می‌شود، نادیده گرفته است. به‌طور خلاصه، استدلال شیلر فرایند تأویل و تفسیر (هرمنوتیک) تملک را، که بخش ضروری از گردش اشکال نمادین از جمله محصولات رسانه‌ای است نادیده می‌گیرند.

گروهی از پژوهشگران از طریق مطالعات قوم‌نگاشتی نشان داده‌اند که فرایندهای دریافت تعبیر و تملک پیام‌های رسانه‌ای پیچیده‌تر از آن است که استدلال شیلر می‌پندارد. لیبس و کاتز در بررسی مشهورشان، که دریافت مجموعة تلویزیونی «دالاس» را در میان گروه‌هایی در ایالات متحده، اسرائیل و ژاپن مقایسه کرده‌اند، به دنبال پاسخ به این پرسش بوده‌اند که آیا برنامه‌های تلویزیون از قبیل دالاس، که در بیش از 90 کشور جهان از تلویزیون پخش می‌شوند، صرفاً کالاهای فرهنگی هستند که برای فروش در بازار عرضه می‌شوند یا اینکه عواملی برای انهدام ارزش‌های بومی. در این بررسی نشان داده شد که گروه‌های مختلف راه‌های متفاوتی برای فهم برنامه و شیوه‌های مختلفی برای «توافق» بر سر محتوای نمادین آن یافته‌اند.

در اسرائیل آنها چهار گروه اجتماعی را مطالعه کردند: ساکنان یهودی‌نشین که از غرب به اسرائیل مهاجرت کرده بودند، مهاجران جدید از روسیه، اعراب اسرائیلی، یهودیان مراکشی. برای مقایسة بیشتر، بینندگان ژاپنی در توکیو (یکی از معدود مکان‌هایی که به سریال دالاس چندان اقبال نشد) را در پژوهش خود لحاظ کرده‌اند. وقتی از این اشخاص خواسته شد که یکی از قسمت‌های سریال را بازگویند بعضی از گروه‌ها داستان را از منظری جامعه‌شناسانه باز گفتند، گروه دیگر از جنبة روان‌شناسانه مطرح کردند و بر انگیزه‌ها و منش شخصیت‌ها تأکید کردند. یکی از تفاوت‌های مهم در پاسخ‌های این گروه‌ها گفتمان چهارچوب‌دهنده‌ای بود که برای سریال دالاس برمی‌گزیدند.

فرایند دریافت در این بررسی، نه انتقال یک‌طرفة معنی، بلکه مواجهة خلاق بین یک شکل پیچیده و ساختارگرفتة نمادین، از یک‌سو، و افرادی که به گروه‌های خاص تعلق دارند و منابع و پیش‌‌فرض‌های خاص را به فعالیت تعبیر مربوط می‌کنند، از سوی دیگر بود. به این ترتیب لیبس و کاتز، به طور مثال دریافتند که تفاوت‌های دستگاه‌مندی در شیوه‌های بازروایی یا گزارش گروه‌ها نسبت به برنامه‌ای که دیده بودند وجود داشت.

گروه‌های اعراب اسرائیلی و یهودیان مراکشی بر روابط خویشاوندی مجموعة تلویزیونی تأکید نموده و انگیزه‌های شخصیت‌ها را عمدتاً از لحاظ سلسله‌مراتب خانوادگی و ادامة دودمان تعبیر کرده‌اند. در مقابل، گروه‌های مهاجر روسی توجه به نسبت اندکی به روابط نشان داده و بیشتر به اتخاذ دیدگاهی انتقادی گرایش داشته و شخصیت‌ها را آن‌طورکه در دست‌های نویسندگان و تهیه‌کنندگان برنامه پرداخت شده بودند، دیده‌اند.

یک بینندة ژاپنی اظهار کرد که نمی‌تواند داستان این سریال را جدی تلقی کند؛ زیرا بر برداشت او از واقع‌گرایی اجتماعی منطبق نیست.

بررسی‌هایی نظیر این، به‌طور متقاعدکننده‌ای نشان داده که دریافت و تملک محصولات رسانه‌ای فرایندهای پیچیده‌ای است که در آن افراد، در تعامل با یکدیگر و در عین حال تعامل با شخصیت‌های تجسم‌یافته در برنامه‌هایی که مشاهده می‌کنند، فعالانه پیام‌ها را درک و تلفیق‌های مختلفی نسبت به آن اتخاذ می‌کنند و از آن به شیو‌ه‌های متفاوت در زندگی روزمره بهره می‌گیرند.[18]

بر پایة بعضی تحقیقات نتیجه گرفته می‌شد که برنامه‌هایی از این قبیل ممکن است که واجد پیامی همگون‌ساز برای دیگران باشد، اما یافته‌های این پژوهش نشان می‌دهد که عکس‌العمل‌های گروه‌های مختلف بر اساس ادراک‌های فرهنگی آنها متفاوت است و دریافت‌کنندگان، این پیام‌های رسانه‌ها را تعبیر و تفسیر می‌کنند. بنابراین مردم نخست آنچه را از فرهنگ چیره‌گی جو در می‌رسد، گزینش و سازمان‌دهی دوباره می‌کنند و سپس آن را با آنچه از یادکرد تاریخی خودشان بر می‌خیزد، هم‌گرا می‌کنند و برمی‌آمیزند، و رسانه‌ها این فرایند را نیرومندتر می‌کنند. برای نمونه می‌توان به پراکندگی جهانی موسیقی رپ اشاره کرد:

این موسیقی و فرهنگ پرتب‌وتاب آن، که خاستگاهش کوی‌وبرزن‌های تهی‌دست‌نشین شهری امریکاست، سراسر جهان را در نوردیده است و همه جا با گونة بسیاری از موسیقی‌های پاپ محلی روبه‌رو شده‌اند و این موسیقی بر آنها تأثیر گذاشته است. هنگام صادر شدن موسیقی رپ به کشوری چون اندونزی، موسیقی‌دان‌های این کشور از این آهنگ ناآشنا و وارداتی، رپ اندونزیایی را به زبان محلی و با اشعاری می‌خوانند که به شخصیت‌ها، شرایط و موقعیت‌های محلی اشاره می‌کنند. این آمیزة موسیقیایی ملغمه‌ای است از فرهنگ سیاهان امریکایی و فرهنگ اندونزیایی.[19] اگر در تاریخ موسیقی سدة بیستم چیزی برای آموختن باشد این است که نوآوری فنّاورانه فرجام‌های پیش‌بینی‌نشده‌ای دارند. صنعت‌گرایی در موسیقی آنچه را هنگام نواختن و گوش دادن به موسیقی انجام می‌دهیم دگرگون کرده است، اما این دگرگونی فقط برون‌داد تصمیم‌ها و نظارت تولیدکنندگان نیستند؛ آنها عکس‌العمل‌های موسیقی‌دان‌ها و مصرف‌کنندگان را نیز بازمی‌تابانند.[20]

 

ب) مصرف گرایی:

مصرف‌گرایی به یکی از اجزای محوری جهانی شدن فرهنگ تبدیل شده است و خرید کردن هستة مرکزی آیین مصرف‌گرایی است.[21] موج مصرف‌گرایی همة زوایای زندگی اجتماعی را در بر می‌گیرد و هیچ جنبه‌ای از کالایی و تجاری شدن در امان نمی‌ماند؛ هنر و معماری در تجارت ادغام می‌شود و موسیقی و فیلم به صورت صنایع پول‌ساز درمی‌آیند.[22] بدون‌تردید فرهنگ عامه یکی از مواردی است که نفوذ فرهنگ جهانی به‌وضوح در آن مشاهده می‌شود. برای مثال سریال‌های تلویزیونی غرب، ویدئوهای هالیوودی، موسیقی پاپ، رشد مک‌دونالد، از جمله موارد داغ مصرف فرهنگی است که توجه اکثر توده‌های مصرف‌کننده را به خود جلب کرده است.[23] اما این فقط یک بعد قضیه است؛ چنان‌که تاملینسون دراین‌باره معتقد است، «اگر بپنداریم که حضور جهانی محض کالاهای غربی هم‌گرایی با فرهنگ سرمایه‌‌داری است، به احتمال داریم از مفهوم به نسبت فقیری از فرهنگ استفاده می‌کنیم؛ مفهومی که فرهنگ را تا حد کالاهای مادی می‌کاهد. دلیل اینکه به این گرایش باید با شک و تردید نگریست آن است که حرکت بین مناطق فرهنگی ــ اجتماعی همیشه مستلزم تفسیر، ترجمه و جهش انطباق و بومی شدن فرهنگ است؛ زیرا فرهنگ گیرندة تمام منابع فرهنگی خود را به کار می‌گیرد و به شیوه‌ای دیالکتیکی بر واردات فرهنگی تأثیر می‌گذارد».

هیچ کالای وارداتی، از جمله کوکاکولا، از کریولی شدن[24] کاملاً مصون نیستند؛ در واقع می‌بینیم که در فرهنگ‌های خاص اغلب معانی و کاربردهایی را به کوکاکولا نسبت می‌دهند که با معانی و کاربردهای مورد نظر تولیدکنندة آن متفاوت است؛ از جمله اینکه کوکاکولا چین و چروک صورت را صاف می‌کند و سلامت را به انسان باز می‌گرداند (هائیتی)، همچنین با مخلوط کردن کوکاکولا با نوشیدنی‌های دیگر چون رام در منطقة کارائیب و بولیوی برای ساختن نوشیدنی‌های دیگر آن را بومی می‌کنند.

سرانجام به نظر می‌رسد در بسیاری جاها، کوکاکولا را کالایی بومی می‌دانند نه محصول ایالات متحده امریکا.[25]

بنابراین هرچند فرهنگ جهانی پذیرفته شده، تا حد بسیاری رنگ و بوی محلی گرفته است. به دیگر سخن می‌توان این پرسش را مطرح کرد که آیا ارزش‌های فرهنگی و تولیدات فرهنگی که از غرب سرچشمه می‌گیرند، حتی اگر به جوامع غیر غربی منتقل شده باشند، به غرب تعلق دارند؟ پژوهش‌های انسان‌شناسانه (Anothropoloyical) دربارة گرایشات فراملّی نشان می‌دهند که یکی از ویژگی‌های بارز فرهنگ جهانی در حال تبلور «تنوع» و نه «همگونی» است؛ زیرا فرهنگ‌های بومی به طور مداوم وجود اجتماعی جدید در حال تبلوری از خود بازتولید می‌نمایند که حتی با وجود کاپیتالیسم یا از طریق آن سبب بقا و تولید مثل خود می‌گردند.[26]

برای مثال می‌توان از رستوران‌های مکدونالد، که در امریکا قرار دارد، نام برد. این رستوران‌ها قرارداد ضمنی‌ای با مردم دارند که شامل محیط تمیز، غذای ارزان و سرویس سریع است، اما در نقاط دیگر جهان این قرارداد باید به نوعی دیگر که به ذائقة مردم بومی آشنا باشد تغییر داده شود و بومی گردد؛ برای مثال از سال 1972 مک‌دونالد به فرانسه وارد شد. در حال حاضر نیمی از 932 شعبة مکدونالد در فرانسه به اندازه‌ای بهسازی شده‌اند که امریکایی‌ها ممکن است آنها را نشناسند.[27] به بیان دیگر غربی‌ها نیز بسیاری از چیزهایی را که در زندگی روزمره استفاده می‌کنند (مانند رستوران‌های مک‌دونالد) از آن خود نمی‌دانند.

بومی‌گرایی یکی از استراتژی‌های مهمی است که شرکت‌های فراملّی اجرا می‌کنند. همان‌طورکه یکی از مدیران عالی‌رتبة مک‌دونالد در پکن خاطرنشان ساخته است، مک‌دونالد شرکتی چندملّیتی نیست، بلکه آن شرکتی «چند محلی» است که در پکن متعهد شده است همبرگر را به جزئی از فرهنگ خوردوخوراک محلی تبدیل نماید.[28] بنابراین نمی‌توان صرفاً به موفقیت شرکت‌های امریکایی غذای آماده نظر افکند و از این طریق به چنین نتیجة ساده‌ای رسید که این نشان‌دهندة امریکایی شدن است.

این تصور هولناک که بسیاری از فرهنگ‌های دنیا زیر بهمن امریکا مدفون خواهد شد، این واقعیت‌ها را نادیده می‌گیرد که سایر فرهنگ‌ها واقعاً عملکرد مناسبی دارند و حتی تولیدات و محصولات خود را به سراسر دنیا صادر می‌کنند. به‌طور مثال، در هندوستان هم‌ز‌مان با ورود نیروهای جهانی شدن فرهنگی به این کشور الگوهای فرهنگی همچون تمرکز فکری، یوگا، شفای روحانی، ماساژ، تانتریسم از هندوستان برخاسته‌اند که شهرت بی‌نظیری در دنیای غرب دارند. استادان روش‌های زندگانی همچون دی باک چوپرا (Deek Chopra)، شری ساتیاسای بابا (Shrisathya Saibaba)، مریدان بسیاری در نیویورک، مونیخ، سانتیاگو  دارند. یا در بیربنگام انگلیس می‌توان غذاهای خاص هندی همچون ماسالادوسا و مرغ کاری را پیدا نمود؛ کالاهای فرهنگی دست‌ساز هندی در سراسر دنیا مصرف می‌شوند؛ ملحفة ابریشمی ساری در بلومینگ دز (Blooming dales) تبلیغ می‌گردد؛ جواهرات و لباس هندی، خالکوبی با حنا، ... هر روز در نقاط مختلف اروپا و امریکا خریداری می‌گردند. هرچند گاهی این کالاهای مصرفی از طریق شیوه‌های بازاریابی امریکایی معرفی می‌گردند، ماهیت فرهنگی آنها بدون هیچ‌گونه بحثی پابرجا مانده است.

نمونة دیگر را می‌توان در مورد سینمای هند مطرح کرد؛ اینکه برنامه‌های ماهواره‌ای، سینمای هند را به خطر نینداخته است. آمدن ماهواره این فکر را پیش آورد که شاید از اقبال عمومی هندی‌ها به سینمای مردمی بکاهد، اما چنین اتفاقی نیفتاد؛ در واقع کانال‌های ماهواره‌ای وابسته به سینمای بمبئی شدند. میدان عمل سینمای بمبئی به گونه‌ای فزاینده گسترش یافت و سینمای مردم هند محصولات داغ هالیوودی شد.

مثال دیگر می‌توان در زمینة ادبیات و هنر ادبی هند دانست که از نظر فنّی، آنها را رمان می‌خوانند، اما رمان‌نویس، به گونه‌ای خودآگاه الگوی حماسی هندی، یعنی پورانا، را دنبال می‌کند. «کانتا پورا» اثر راجا رائو، مثال خوبی در این زمینه است. شاید رمان از اروپای قرن نوزدهم، به عنوان شیوه‌های هنری و شکلی از تقلید، به زبان‌های آسیای جنوبی، امریکای لاتین، ژاپن، و چین، که هیچ پیشینه‌ای در این فرهنگ نداشته‌اند، وارد شده باشد. اما ماهیت این صدور فرهنگی چنان بود که وقتی پا به هند گذاشت، تسلط کافی بر روی آن وجود نداشت و به‌تدریج فرهنگ هند آن را درونی، و برای مقاصدش، آن را با خود سازگار نمود.[29] یک بودائی شاید در اجرای مراسم مذهبی خود سختگیر باشد، ولی موسیقی پاپ امریکایی را بر موسیقی بومی خود ترجیح می‌دهد. این گونه موارد، که به آسانی می‌توان مثال‌های آن را بسیار افزایش داد، بر متکثر و متنوع بودن منابع و مآخذ فرهنگی دلالت می‌کند.

 بنابراین می‌توان با توجه به مباحثی که شرح آن گذشت، به این نکته اشاره کرد که «جهانی شدن فرهنگی یک فراگرد صریح همگون‌سازی نیست، گرچه جهانی شدن به کمک رسانه‌های گروهی توانسته است رفتارها، معیارها، ایده‌ها و هدف‌های رایج در جهان را موجب شود، ولی هرگز نتوانسته است تنوع فرهنگی را بر هم بزند»، بلکه زمینه‌هایی را برای جهانی شدن فرهنگ‌های بومی فراهم کرده است تا بهتر خود را در عرصة جهانی مطرح نمایند، که این امر را می‌توان در کشور ژاپن مشاهده کرد.

 

جهانی شدن فرهنگی در ژاپن

ژاپن طی تاریخ خود مکرراً اندیشه‌هایی را از بیرون گرفته و درونی کرده است. ژاپنی‌ها آنچه را می‌گیرند، با ابتکار در جهت استفادة بهتر و تطابق بیشتر با فرهنگ بومی خویش تغییر می‌دهند؛ به‌طور مثال، در ژاپن کمالات و ارزش‌های فداکاری، وفاداری و حکم‌فرمایی روح جمعی بخشی از جنبة ثابت فرهنگ به‌شمار می‌رود که به آن، نسبت به دیگر فرهنگ‌ها، ویژگی و تمایز می‌بخشد. این ارزش‌ها ثابت‌اند؛ زیرا در بافت فرهنگی ژاپن از دیرباز تاکنون پیوسته وجود داشته‌اند. اما اینکه ارزش‌ها ثابت‌اند به آن معنا نیست که ایستا و منجمدند، بلکه بی‌گمان محتوای آنها، بر اثر جنبة تحول‌پذیر، که با ضروریات زندگی روزمره و آمیزش با فرهنگ‌های دیگر ارتباط دارد، دستخوش دگرگونی می‌شود. اگر فداکاری و روح جمعی در گذشته با شخص پادشاه یا فئودال و دسته‌های سامورائی پیوند داشت، امروزه با میهن و کار و تلاش، که مفاهیمی نو هستند، پیوند دارد. رابطة سنتی، شکل رفتار و غایت تغییر کرده، درحالی‌که جوهر رفتار و ساختار ارزش ثابت مانده؛ هرچند محتوای آن تغییر کرده است.[30] این ویژگیِ ساختار فرهنگی ژاپن در مواجهه با جهانی شدن فرهنگ نیز خود را نشان می‌دهد. ماساکازویامازاکی در زمینة پذیرش فرهنگ غرب نوشته است: «آیا پذیرفتن فرهنگ غربی جامعة ژاپن را دگرگون کرده است؟ پاسخ آری است، ولی آیا این پذیرش، جامعة ژاپنی را یکسره غربی کرده است؟ پاسخ منفی است».[31] این رابطه را می‌توان دربارة تأثیر شاخص‌های جهانی شدن فرهنگ بر فرهنگ عامه، هنر، زبان و ادبیات ژاپنی، به عنوان شاخص‌های فرهنگ بومی این کشور، نشان داد:

1ــ تمایل پیداکردن به غذای آماده (رستوران‌های مک‌دونالد): شهری‌گرایی جامعة ژاپنی از دهة 1960، تغییر به سوی خانوادة هسته‌ای، آسان شدن شیوة زندگی به خاطر رشد اقتصادی، دیدگاه جدید دربارة کانون خانواده، جذب زنان به جامعة خارج از منزل و تغییراتی در مفهوم زمان، که به سبک زندگانی جدید ربط پیدا می‌کند و بازتابی از سرعت در زندگی شده است، از عوامل شکل‌پذیری و رشد تمایل به غذای آماده در ژاپن است. مکدونالد در سال1981 به رتبة دوم و در سال 1983 در رتبة اول پرفروش‌ترین رستوران در ژاپن قرار گرفت.[32] اما ژاپنی‌ها در این باره به غلبة کامل آن تن درنداده و همراه تغییر استراتژی‌های شرکت مادر (در زمینة اهداف، انتخاب مکان، گوناگونی فرهنگ غذای آماده) می‌کوشند این فرهنگ غذایی جدید را با فرهنگ بومی خود هماهنگ سازند. هدف مک‌دونالد در ژاپن برای جذب مشترکی به بازار اولیة خود، بر عکس شرکت‌های مادر در ایالات متحده، قشرهای بادرآمد پایین نبود. کار این شرکت در ژاپن ابتدا در میان طبقات میانه با درآمدهای بالاتر آغاز شد. ژاپنی‌ها اولین رستوران را در «گین زا یونچوم»، مرکز فرهنگ مصرفی ژاپن، افتتاح نمودند. تمایل ژاپنی‌های متجدد به سوی فرهنگ غربی با سیر استراتژی تجاری موفقیت‌آمیز غالب مک‌دونالد ژاپن با معرفی یک فرهنگ غذایی جدید عجین بوده است. با وجود این، نمی‌توان صرفاً به موفقیت شرکت‌های امریکاییِ غذای آماده نظر افکند. در همان زمانی که رستوران‌های غذای آمادة مک‌دونالد در ژاپن تأسیس شدند، تأسیس نوعی دیگر از رستوران‌های غذای آمادة سنتی ژاپن نیز در حال نشو و نما بود. چهار نوع غذا در بازار غذای آمادة ژاپنی دیده می‌شود: همبرگر، سوشی، کی یودون (برنج همراه با گوشت) و رشتة چینی، همة این غذاهای آماده در این بازار برای خود جا باز نمود. به این خاطر جهانی شدن فرهنگ در این زمینه به معنای امریکایی شدن یا واردات فرهنگی نیست. تغییراتی که در عادات خوردن و نوشیدن به وقوع پیوست، هم دارای جنبه‌های بیرونی و هم درونی بوده است که نباید آن را به صورت بعدی از جهانی شدن فرهنگ مشاهده کرد.[33]

2ــ مد و صنعت پوشاک در ژاپن: دهة 1970 دهه‌ای است که تی‌شرت و شلوار جین مد پوشاک ژاپن گردید. درحال‌حاضر تی‌شرت و جین دیگر پوشاک نسل جوان به‌شمار نمی‌رود و رفته‌رفته به صورت لباس روزانة مردان و زنان میان‌سال درآمده است. پوشاک در ژاپن کنونی به صورت خارق العاده‌ای تحت تأثیر فرهنگ غربی قرار گرفته است و سبک غربی با عادات ژاپنی عجین گشته است و فقط در مراسم رسمی فرهنگی، مردم آن کشور لباس ژاپنی می‌پوشند.[34]

خانم «پروفسور چیه ناکانه» دربارة تغییرات حاصل از نوسازی در ژاپن به درستی گفته است: «این تغییرات درست به‌سان آن است که پس از زمستان، لباس بهاری می‌پوشند و تغییرات سطحی مانند مد روز در عمق مناسبات و فعل و انفعال گروه‌ها اثر پایدار ندارد».[35]

یکی از راه‌های آشنایی با فرهنگ یک جامعه مراجعه به جشنواره‌ها و آیین‌های سنّتی آنهاست که سال به سال و از نسلی به نسل دیگر انتقال می‌یابد و در واقع تفکر و خصوصیات هر ملّت و ریشة احساس آنها را تا حدی باید در این امور جستجو کرد.

اگرچه بعضی از آداب و رسوم رنگ باخته‌اند (مثل لباس و مراسم ازدواج به سبک سنتی)، مردم این سرزمین تا حد بسیاری پایبند به آداب و رسوم خود هستند و به‌رغم سرازیری فرهنگ غرب، می‌کوشند آنها را حفظ کنند. جشن‌‌ها در ژاپن در اعتقادات مذهبی و عادات مردم ریشه دارد و برای دعا و ارتباط با رب‌النوع‌ها انجام می‌شود؛[36] مثل جشنوارة گل، که در ماه آوریل به مناسبت تبریک تولد بودا در معابد بودایی برگزار می‌شود، یا جشن آئویی، که طی این جشن افراد با لباس‌های باستانی رژه می‌روند. در ژاپن جشن‌های محلی بی‌شماری طی سال بر پا می‌شود. بعضی از اینها نظیر جشن برف هزاران بینندة داخلی و خارجی را به سوی خود جذب می‌کند.[37]

3ــ فیلم‌سازی (صنعت فرهنگ‌ساز) در ژاپن: بااینکه صنعت فیلم‌سازی ایالات متحده بر فرهنگ جهانی تسلط دارد، هنوز نتوانسته است همة بازارها را فتح کند. میانگین جهانی واردات فیلم (1990ــ1993) 79 درصد بوده است که در میان کشورهای صنعتی، سهم ژاپن در واردات فیلم (58 درصد) در این میان کمترین بود.[38] در سال 2006 از فیلم‌های نمایش‌داده‌شده در ژاپن، 471 فیلم ژاپنی و 404 فیلم سینمایی خارجی بوده است.[39] صنعت فیلم‌سازی ژاپن سهم عظیمی از بازارهای داخلی را از آنِ خود کرده است و در جشنواره‌های سایر کشورها نیز حضور فعال دارد؛ از جشنوارة کن در فرانسه تا جشنوارة سینمایی برلن آلمان و ایتالیا. فیلم‌های ژاپنی در خارج از کشور نیز موفقیت‌های خوبی کسب کرده‌اند و طرفداران بسیاری هم دارند.[40] صنعت فیلم‌سازی ژاپن، با ایجاد تغییراتی، خود را با اوضاع روز همسو کرده است. درآثار افرادی مثل اکیراکروساوا و یاسوجیرو می‌توان موضوعات جهان‌شمول و انسانی و بعد شناسنامة ژاپنی فیلم، که نشان‌دهندة اندیشة جغرافیایی فیلم است و هویت ژاپنی را نیز بروز می‌دهد، به‌وضوح مشاهده کرد. بنابراین اعمال متقابل پیچیدة بین محلی، ملّی و جهانی به این معناست که فرایند جهانی شدن فرهنگ را نمی‌توان صرفاً بر حسب همگن‌سازی فرهنگ‌های جهانی ملاحظه کرد.

4ــ هنر نمایشی: در زمینة هنر، ژاپن سنّت غنی دارد که با جذب هنر غربی به حیات خود ادامه می‌دهد و توسعه‌اش را دنبال می‌کند. حتی در حوزه‌هایی از هنر مثل تئاتر کابوکی یا موسیقی به سبک ژاپنی (گاگوئی)، که امکان تحول چندانی در آن نمی‌رفت، کوشش‌هایی شد تا سنّت گذشته حفظ شود. کابوکی نمونه‌ای از نمایش سنتی و نوعی رقص با لباس‌های محلی است که تاریخ، افسانه‌ها و زندگی معاصر مردم ژاپن را نشان می‌دهد. اکثر موضوعات این نوع نمایش دربارة عشق، انسانیت و وفاداری است.[41] امروزه کابوکی از هر نمایش کلاسیک دیگری محبوبیت بیشتری دارد. در قرن بیستم نویسندگانی چون یوکیو میشیما در چهارچوب جنبش شین کابوکی (کابوکی نو) نمایشنامه‌هایی برای کابوکی نگاشتند. نمایشنامه‌های غربی از جمله آثار شکسپیر، چخوف، ایبسن، ویلیامز و سایر نمایشنامه‌نویسان مشهور خارجی در تئاترهای توکیو به نمایش درآمدند.[42] این نمایشنامه‌ها شکل‌های سنّتی را با نوآوری‌های برگرفته از نمایشنامه‌های مدرن در هم می‌آمیزند. در نمایش‌های کلاسیک کابوکی تعدادی از این قبیل نمایشنامه‌ها گنجانده شده‌اند. گرچه کابوکی در شکل به صحنه آوردن نمایش‌ها و سلسله‌مراتب درهم‌تنیدة خانواده‌های بازیگر، که معرّف دنیای کابوکی هستند، به ریشه‌های خود وفادار مانده است، هنوز جزئی از صنعت تفریح و سرگرمی در ژاپن به‌شمار می‌رود. بازیگران مشهور کابوکی، هم در نقش‌های مدرن و هم در نقش‌های سنتی در تلویزیون و سینما بازی می‌کنند. هواداران کابوکی در تمام کشورهای خارج پراکنده‌اند. در سال 1988 نمایش‌های کابوکی در شش کشور خارجی برگزار شدند که عبارت‌اند از: استرالیا، کانادا، مصر، مکزیک، کره، ایالات متحده.[43]

5ــ زبان و ادبیات: کسانی هستند که استدلال می‌کنند انگلیسی، زبانی است که در جایگاه یکی از پیامدهای جهانی شدن فرهنگ، سراسر دنیا را فرا خواهد گرفت و زبان‌ها و هویت‌های فرهنگی متمایز را از بین می‌برد، اما زبان و ادبیات ژاپنی، در جایگاه جزئی پایدار از ساختار فرهنگی آن، خلاف نظر آنان را اثبات می‌کند. جدایی زبان ژاپنی، تمایز فرهنگی‌اش را مشخص‌تر ساخته است.[44] امروزه در میان مردمان بومی، آگاهی فزاینده‌ای از نیاز به حفظ زبان مادری و استفاده از آن در آموزش به‌وجود آمده است. علت آنکه فرهنگ‌ها زبان‌هایی متفاوت می‌آفرینند آن است که واقعیت اجتماعی‌شان متفاوت است. نام یک زبان، فرهنگ آن را به ذهن متبادر می‌سازد.[45]

اکثر مردم ژاپن به زبانی واحد صحبت می‌کنند و ترجیح نمی‌دهند زبان دیگری را به کار گیرند.[46] حتی وزارت‌خارجة ژاپن از طریق پذیرش مربی‌های خارجی برای آموزش دادن زبان ژاپنی به آنها، به منظور توسعة استفاده از زبان ژاپنی، می‌کوشد به فهم بیشتر فرهنگ ژاپن و مبادلات فرهنگی کمک نماید.[47]

در ادبیات ژاپن، جریان‌های گوناگون تفکرات غربی و تعداد بسیاری از آثار غرب، که به ژاپنی ترجمه شده‌اند، وارد شده است، با این حال هنوز هم الگوی سنّتی ژاپنی به رشد خود ادامه می‌دهد. اثرماندنی و معروف ادب ژاپن، «تئوره زوره گوسا»، که از نوشته‌های مشهور بازمانده از روزگار قدیم است، مجموعه‌ای از داستان‌ها و نکته‌های متنوع از آداب و رسوم و عادات مردم و اصول رفتار و مناسبات اجتماعی تا شرح احساس‌ها و... است. بسیاری از پژوهندگان غربی این کتاب را آیینة روشن روح و اندیشة ژاپنی می‌دانند که با گذشت بیش از شش قرن همچنان نمودار منش و بینش این مردم است.[48] یکی از قالب‌های نوشتاری محبوب مدرن «مانگا» است که داستانی را به کمک تصاویر کارتونی روایت می‌کند.[49] کتاب‌های کارتونی مانگا، کارتون و درام (سریال‌های تلویزیونی و درام‌های ساده)، از آغاز دهة 1980 با اقبال بسیاری در آسیا مواجه شد. درام‌های ژاپنی به زندگی در منطقه شبیه‌تر بودند و بیننده می‌توانست خود را با واقعیت مطرح‌شده در آنها بیشتر از آنچه در نمایش‌های اروپایی و امریکایی دیده می‌شود وفق دهد و به این خاطر نیز مشهورترند.[50] تعلق گرفتن جایزة نوبل به کنزابورواوئه در سال  1994 سبب توجه جهانیان به ادبیات ژاپن شد.[51] بنابراین این کشور، ضمن گرفتن ویژگی‌هایی از فرهنگ جهانی می‌کوشد فرهنگ خود را حفظ و جهانی کند یا به عبارت دیگر راه جذب، بومی کردن و از آنِ خود نمودن را در پیش گرفته است.

6ــ هنر: هنر ژاپنی انعطاف‌پذیری روح هنری ژاپن را نشان می‌دهد که بسیار انتخابگر و سازگار در برابر فرهنگ‌های دیگر بوده است. هنرمندان اغلب با اندیشه‌های اساساً ناسازگار بیگانه کار می‌کنند و آنها را تغییر می‌دهند. گرفتن و تغییر دادن (خواه از کره و چین، خواه اروپا یا امریکا) دستاورد ویژة فرهنگ ژاپنی است.[52]  هنرمندان جوان‌تر، که بسیاری از آنها در خارج از کشور زندگی کرد‌ه‌اند، دورنمای نوینی را توسعه داده‌اند و علاوه بر سنّت‌های خارجی از سنّت‌های بومی هم استفادة عینی می‌کنند. به طور مثال، بسیاری از باسمه‌کاران آتلیه‌ای ویلیام هیتر در پاریس به ژاپن برگشته و زیباترین باسمه‌ها را ارائه کرده‌اند. یا سفالگری، قدیمی‌ترین صنعت هنری ژاپن، با تأثیرات جهانی‌اش به رهبری‌اش ادامه داده است.[53] دکتر ارنست فنولوسا (1853ــ 1908)، استاد فلسفة دانشگاه امپراتوری توکیو، در مقابل ویران کردن گنجینه‌های هنری بودایی در دورة میجی، به حکومت ژاپن این اندرز را کرد که سنّت‌های بومی باید حفظ شوند، حتی اگر سازگار یا متجددشده باشند؛ چنانکه سبک تغییریافتة نقاشی سنّتی ژاپنی، که فنولوسا آن را ارتقا بخشید، «نیهون‌گا» خوانده می‌شود تا از نقاشی رنگ و روغن به سبک غربی باز شناخته شود. در سال‌های اخیر به نبهون‌گا در غرب توجه بیشتری می‌شود و در آنجا نمایشگاه‌ها و پایان‌نامه‌های دکترا، اهمیت آن را به عنوان سیمای اصلی هنر ژاپنی تثبیت کرده است. امروزه هنرمندان ژاپنی جایگاهی مهم در جهان هنر دارند و شمار بزرگی از آنها در محافل بین‌المللی کار می‌کنند.[54]

هنر معماری، به عنوان نمونه‌ای از همزیستی هماهنگ سنّت و نوآوری، نشان‌دهندة تحول همراه حفظ فرهنگ بومی است. یکی از شکل‌های قدیم معماری، که امروز در ژاپن وجود دارد، معماری زیارتگاه‌هاست. معبد «ایسه» از نظر معماری اهمیت ویژه‌ای دارد که هر بیست سال یکبار با استفاده از همان تکنیک‌های اصلی بازسازی می‌شود.[55] روش‌های سنتی بناسازی با چوب و طرح‌های غربی با هم ترکیب شده‌اند و با وجود تغییراتی که مدرنیزاسیون در سبک خانه‌ها ایجاد کرده، سبک سنّتی ژاپنی از میان نرفته است. حتی در خانه‌های سبک غربی هنوز دیدن اتاقی که کف آن با تاتامی (کف‌پوش حصیری)، پوشیده شده باشد، عادی است. کنزو تانگه، یکی از معماران معروف دورة پس از جنگ ژاپن، توانست معماری سنّتی را با پیشرفت‌های فنّی و علمی آشتی دهد.[56] همچنین بناهایی به سبک سنّتی اما به شکل جدید ایجاد گردید؛ مانند ساختمان تئاتر ملّی ژاپن که به سبک سنّتی، اما با شکلی جدید ساخته شده است و کابوکی و دیگر نمایش‌ها در این مکان به نمایش گذارده می‌شود. این بنا آمیزه‌ای از سبک سنّتی و مدرن است.[57] در نیمة قرن بیستم، بیشتر هنرهای جهان تحت‌تأثیر فرهنگ ژاپن قرار گرفته است.[58]

بنابر مباحث آمده، اگرچه عده‌ای بر این باورند که فرهنگ اصیل ژاپن معاصر تحت تأثیر جهانی شدن فرهنگ قرار گرفته است، می‌توان ویژگی‌های فرهنگی ژاپنی را نیز به‌وضوح مشاهده کرد؛ چون یکی از ویژگی‌های فرهنگی ژاپن قبول و جذب فرهنگ جهانی بوده است.

در نتیجه امکان نخواهد داشت جهانی شدن فرهنگ به برخورداری مردم سراسر دنیا از نظام اخلاقی، جشن‌ها، سنّت‌های اجتماعی و فرهنگ عامیانة واحدی منجر شود.

 

نتیجه:

چنان‌که شرح آن گذشت، از عصر جهانی‌شدن، در حوزة فرهنگ بسیاری از خصوصیات، سلایق و گرایش‌های فرهنگی به هم نزدیک می‌شوند، به‌طوری‌که رسانه‌های جهانی و تولیدکنندگانی مثل مک‌دونالد و کوکاکولا در پیدایش ویژگی‌های مشترک بین فرهنگ‌های مختلف مؤثرند، اما این هرگز به معنای یکسان شدن و همگونی فرهنگ‌ها با یکدیگر نیست؛ زیرا عوامل عمیق ریشه‌داری مانند زبان، نژاد و... در شکل دادن به فرهنگ‌ها و هویت‌های فرهنگی مؤثرند که نیروهای جهانی شدن فرهنگی نه تنها آنها را از بین نمی‌برند، بلکه امکان جهانی شدن آنها را نیز فراهم می‌کنند.

جهانی شدن فرهنگ به معنی به‌وجود آوردن تک‌فرهنگ‌گرایی در جهان، به‌صورتی‌که سراسر دنیا از نظام فرهنگی واحدی برخوردار شوند، نخواهد بود. بنابراین فرایند جهانی شدن فرهنگ در عین حال که با نوعی از همگون‌سازی همراه است، امکان‌های فراوانی را هم برای همزیستی، تبادل و آمیزش و تعالی فرهنگی فراهم می‌کند. براین‌اساس فرهنگ‌های بومی، ضمن تأثیرپذیری از جهانی شدن فرهنگ، می‌توانند به حیات خود ادامه دهند که در این پژوهش نمونة این امر در ساختار فرهنگی ژاپن شرح داده شد و مطرح گردید که چگونه ژاپن، با ساختار فرهنگی خاص خود، در عین جذب ویژگی‌هایی از جهانی شدن فرهنگ، فرهنگ خود را نیز حفظ نموده است و برای جهانی و عام ساختن فرهنگ خود می‌کوشد؛ البته حضور در چنین صحنه‌ای مستلزم تلاش، تحول و بازسازی فرهنگی است. فرایند جهانی شدن فرهنگی، با بر هم زدن مرزهای نفوذناپذیر و فضاهای بسته و امن، همة فرهنگ‌ها را به تلاش و رقابت برای بقا وا می‌دارد. در نتیجه، حتی اگر فرض شود که جهانی شدن فرهنگ فرآیندی را به‌وجود آورد که متن واحدی را به همة جهان ارسال می‌کند، به دلیل وجود زمینه‌های متفاوت تاریخی، فرهنگی، و اجتماعی در مناطق جهان، نتیجة این فرآیند در کشورهای مختلف یکسان نخواهد بود.

 

پی‌نوشت‌ها:


 

* کارشناس ارشد روابط بین‌الملل دانشگاه علامه طباطبایی و دستیار علمی دانشگاه پیام نور.

[1]ــ محمود توحید فام، موانع توسعه فرهنگی ایران، تهران: باز، 1381، صص 20 ــ 19

[2]ــ ابراهیم خلیلی، گزارش کمیسیون جنوب، چالش جنوب، تهران: قومس، 1379، ص 144

[3]ــ ترکی حمد، فرهنگ بومی و چالش‌های آن، ترجمه ماهر آموزگار، تهران: نشر مرکز، 1383، صص 100 ــ 81

[4]ــ همان، ص 84

[5]ــ حسین سلیمی، «جهانی‌شدن، مصداق‌ها و برداشت‌ها»، فصلنامه مطالعات ملی، سال سوم، ش 10 (زمستان 1380)، ص 76

[6]- Giddens, The Consequences of modernity, Combridge, Polity Press, 1990, P. 21

[7]ــ احمد گل‌محمدی، جهانی‌شدن فرهنگ و هویت، تهران: نشر نی، 1381، ص 109

[8]ــ داگلاس کلنر، «نظریه انتقادی جهانی‌شدن»، ترجمه حسین شریفی رهنانی، مجله اطلاعات سیاسی ــ اقتصادی، ش 179 ــ 180 (1380)، ص 137

[9]ــ اسعد اردلان، «پدیده جهانی شدن و حقوق فرهنگی»، فصلنامه سیاست خارجی، سال چهاردهم (تابستان 1379)، ص 492

[10]ــ محمدحسین شیخ‌الاسلامی، «جهانی‌سازی و رسانه از دیدگاه مکاتب فکری روابط بین‌الملل»، فصلنامه پژوهش و سنجش، سال هشتم، ش 25 (بهار 1380)، ص 184

[11]ــ جان استوری، «جهانی‌شدن و فرهنگ عامه»، ترجمه حسین پاینده، فصلنامه ارغنون، ش 24 (تابستان 1383)، ص 312

[12]ــ داگلاس کلنر، همان، ص 137

[13]ــ احمد گل‌محمدی، همان، ص 143

[14]ــ جان تامپسون، رسانه‌ها و مدرنیت، ترجمه مسعود اوحدی، تهران: انتشارات سروش 1380، ص 204

[15]ــ داریوش اخوان زنجانی، جهانی‌شدن و سیاست خارجی، تهران: انتشارات مطالعات سیاسی و بین‌المللی، 1381، ص 129

[16]ــ حسین سلیمی، فرهنگ‌گرایی، جهانی‌شدن و حقوق بشر، تهران: انتشارات وزارت خارجه، 1379، صص 381 ــ 380

[17]ــ پیتر برگر و ساموئل هانتینگتون، چند جهانی شدن، ترجمه علی کمالی و لادن کیان‌مهر، تهران: روزنه، 1383، صص 74 ــ 73

[18]ــ جان تامپسون، همان، صص 313 ــ 312

[19]ــ جیمز لال، رسانه‌ها، ارتباطات فرهنگ، رهیافتی جهانی، ترجمه مجید نکودست، تهران: مؤسسه ایران، 1378، ص 201

[20]ــ همان، صص 208 ــ 206

[21]ــ یان آرت شولت، جهانی‌شدن، ترجمه مسعود کرباسیان، تهران: علمی فرهنگی، 1382، ص 138

[22]ــ احمد گل‌محمدی، همان، ص 106

[23]ــ پیتر برگر و ساموئل هانتینگتون، همان، ص 39

[24]ــ کریول به زبان مسلطی گفته می‌‌شود که از آمیزش دو زبان دیگر بهوجود آمده باشد. در اینجا منظور از کویولی شدن تأثیرپذیری فرهنگ بومی است.

[25]ــ جان تامپسون، همان، صص 120 ــ 119

[26]ــ پیتر برگر و ساموئل هانتینگتون، همان، ص 47

[27]ــ جاگدیش ناتوار لعل بهاگاواتی، دفاع از جهانی‌شدن، ترجمه مسعود کرباسیان، تهران: علمی و فرهنگی، 1384، ص 153

[28]ــ پیتر برگر و ساموئل هانتینگتون، همان، ص 49

[29]ــ همان، صص 138 ــ 130

[30]ــ ترکی حمد، همان، ص 82

[31]ــ سابورو اوکینا و دیگران، مدیریت ژاپن و رویارویی جهانی، ترجمه محمدعلی طوسی، تهران: سازمان مدیریت صنعتی، 1369، ص 52

[32]ــ پیتر برگر و ساموئل هانتینگتون، همان، صص 83 و 89

[33]ــ همان، صص 88 ــ 87

[34]ــ همان، صص 91 ــ 89

[35]ــ چیه ناکانه، جامعه ژاپنی، ترجمه نسرین حکیمی، تهران: علمی و فرهنگی، 1369، ص 9

[36]ــ محمد پاسبان، ماسایوگوچی، جشن‌ها و آئین‌های ژاپنی، تهران: نشر میترا، 1379، صص 23 ــ 22

[37]ــ مرکز اطلاع‌رسانی فرهنگی سفارت ژاپن در تهران، نگاهی به ژاپن، 1380، ص 38

[38]ــ گروه نویسندگان، فرهنگ، خلاقیت، بازار، ترجمه گروه مترجمان، تهران: کمیسیون ملّی یونسکو در ایران، 1379، ص 26

[39]- http://www.eiren.org,2006

[40]ــ محمد پاسبان، همان، ص 273

[41]ــ یوتاکازاوا و دیگران، تاریخ فرهنگی ژاپن، ترجمه محمد رستم‌پور، تهران: دفتر روابط فرهنگی سفارت ژاپن در تهران، 1378، ص 70

[42]ــ نگاهی به ژاپن، همان، ص 32

[43]ــ سازمان بین‌المللی اطلاعت آموزشی ژاپن، ژاپن امروز، انتشارات مرکز فرهنگی و اطلاعات سفارت ژاپن، 1369، ص 172

[44]ــ ادوین اوری شاور، ژاپن در فراز و نشیب تاریخ، ترجمه حسین نجف‌آبادی فراهانی، تهران: بهار نسرین، 1379، ص 13

[45]ــ یوتاکازاوا و دیگران، همان، ص 237

[46]ــ مصاحبه با خانم ناکامورا؛ وابسته فرهنگی سفارت ژاپن در تهران، 1386

[47]- Diplomatic Blubook 2006,"Japans Foreign Policly in Major Diplomatic Fields", P.208, http://www.Mofa.go.jp/jet

[48]ــ هاشم رجب‌زاده، تاریخ ژاپن از آغاز تا معاصر، تهران: نشر مؤلف، 1365، ص 310

[49]ــ نگاهی به ژاپن، همان، ص 37

[50]ــ پیتر برگر و ساموئل هانتینگتون، همان، ص 93

[51]ــ نگاهی به ژاپن، همان، ص 37

[52]ــ جوان استنلی بیکر، هنر در ژاپن، ترجمه نسرین پاشایی، تهران: فرهنگستان هنر، 1384، ص 12

[53]ــ همان، ص 277

[54]ــ همان، صص 272 ــ 271

[55]ــ ژاپن امروز، تهران: انتشارات مرکز فرهنگی و اطلاعات سفارت ژاپن، 1369، ص 154

[56]ــ مرکز فرهنگی و اطلاع‌رسانی سفارت ژاپن در تهران، دانستنی‌هایی درباره ژاپن، 1380، ص 3

[57]ــ یوکوتازاوا و دیگران، همان، ص 92

[58]ــ جوان استنلی، همان، ص 27

 

تبلیغات