نویسندگان: حسن خوشرو
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله

آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۶

چکیده

تجربه های تاریخی نشان می دهند که بسیاری از آسیب های درونی یا بیرونی پیش آمده برای سرزمین ما ریشه های هویتی دارند. هرگاه حکومت ها یا طبقات قدرتمند اجتماعی نگاه کلیت گرا و عطوفانه خود را نسبت به تمامی ارکان هویت برگرفته و سعی در حاکمیت بخشیدن به بخشی از هویت ملی یا حذف بخشی از آن داشته اند، عملاً این امر تعادل جامعه را برهم زده و سبب فروپاشی یا به هم ریختگی فرهنگی و اجتماعی شده است. وقتی که بخشی از هویت را نادیده انگاریم یا به سمت نابودی سوق دهیم، در عمل، بسیاری از مفاهیم، اندیشه ها، دانش ها و توانایی های جامعه را حذف کرده ایم که همین مسئله به نامتعادل شدن توسعه فرهنگ و در نهایت واژگونی آن می انجامد و همان گونه که از قدیم گفته اند، «بار کج هیچ وقت به منزل نمی رسد». در این مقاله ضرورت جامع نگری در تعریف، تبیین و تقویت هویت ملی تحلیل شده است.

متن

 

پیشینة قومیت در ایران

فرایند ملّتسازی با حضور مادها، پارسها و اقوام بعدی در همزیستی با یکدیگر در فلات ایران به زمانی باز میگردد که این اقوام ضروریات همزیستی را ذیل مناسبات طبقاتی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و نظامی تنظیمشده توسط دستگاه دیوانی هخامنشی پذیرا شدند و خود در استمرار بقا و تحکیم و بسط هر چه بیشتر پایههای نفوذ و گسترش مرزهای اقتدار دستگاه حکومت ایرانی، مشارکتی فعال و تعیینکننده داشتهاند به شکلی که هویت و موجودیت زیستی خود را در جایگاه فرد یا قومی ایرانی در امپراتوری ایران در چهارچوب مشارکت همگان برای خود فهم‌پذیر و موجه میدانستند و این وضعیت همچنان در دوران پس از هخامنشی و سلسلههای بعدی نیز تداوم داشته است.

ویژگی قائل شدن حق آزادی نسبی فرهنگی، زبانی و حق زیست کمابیش آزادانة اقوام ایرانی و برخورداری‌‌شان از فعالیتهای دوشادوش در بخشهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و... سبب ایجاد یکپارچگی ملّی و تقویت بیشتر احساس همهویتی و همسرنوشتی بین اقوام و طوایف مختلف ایرانی شده بود. رمز دوام و بقای این یکپارچگی در رعایت عدالت بود؛ چنان‌که یکی از پادشاهان ایرانی در آخرین لحظه‌های عمرش به فرزندانش اینگونه وصیت کرد: «پیش از من وطنم ایالت گمنامی از آسیا بود و اکنون که میروم ملکة آسیاست... . اگر اعمال شما پاک و موافق عدالت است، نفوذ و اقتدار شما قوت خواهد یافت، ولی اگر در این خیال باشید که به یکدیگر زیان برسانید، اعتماد مردم را کاملاً فاقد خواهید شد. واقعاً چه کسی است که با بهترین حسن نیّت بتواند به شما اطمینان بدارد درصورتیکه ببیند شما بیعدالتید؟»[1]

به راستی رمز اینکه ایران باستان از ایالت گمنام آسیا به سطح ملکة آسیا ارتقا پیدا کرد، عدالت بود.

یکی از مسائل مهم شناسایی حق اقوام و اقلیتهای زبانی ــ فرهنگی ایرانی، آموزش زبان مادری در کنار زبان فارسی و فراهم آوردن شرایط لازم برای رشد و شکوفایی فرهنگ و هنر قومی و محلی است.

پروفسور کلود ریویر گفته است: «نابودی هر زبانی به معنای نابودی گروه بزرگی از مفاهیم، اندیشهها، دانشها، ذهنیتها و در یک کلام یک فرهنگ است و ازاینرو یکی از وظایف اساسی انسانشناسان فعالیت در جهت جلوگیری از این فرآیند است».[2]

تنوع قومی در ایران واقعیتی عینی است و طبیعتاً این اقوام مطالبات مشروعی نیز دارند، که شایسته است برای تأمین عدالت اجتماعی و تحقق برابری حقوق شهروندی جامعة ایرانی، به آنها توجه شود و راهکاری اساسی ارائه گردد. اصول نوزدهم و بیستم قانون اساسی میگویند: «مردم ایران از هر قوم و قبیله که باشند از حقوق مساوی برخوردارند و رنگ، نژاد، زبان و مانند اینها سبب امتیاز نخواهد بود. همة افراد ملّت اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون قرار دارند و از همة حقوق انسانی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با رعایت موازین اسلام برخوردارند».

با همین ظرفیتهای موجود قانون اساسی میتوان برای حل معضلات و مشکلاتی که در زمینة مشارکت سیاسی، فرهنگی و... قومیتها در بعضی از مقاطع به‌وجود آمده است راهکار مناسب ارائه داد.

 

تجربة تاریخی تعامل با قومیتها

تعامل با قومیتها یکی از راهکارهای مهم دولتمردان در تاریخ ایران بوده؛ زیرا ایران به دلیل وسعت فراوانش همواره با موضوع تنوع قومی مواجه بوده است. همچنین کشورهایی که با این موضوع روبه‌رو هستند سیاست تعامل را در پیش گرفتهاند. آقای ماهاتیر محمد، نخستوزیر سابق و پدر توسعة مالزی، گفته است: ما در خصوص قومیتها یا باید با آنها میجنگیدیم یا در قدرت سیاسی آنها را شریک میکردیم که ما راه دوم را به منظور توسعه انتخاب کردیم.

مالزی، با جمعیت ۶۰ درصدی مسلمان، توانسته است بحث قومیتهایش را حل نماید، گامهای محکم و بلندی در راه توسعه بردارد، صنعت توریسم خود را شکوفا سازد و نیز به آموزش، یعنی زیربناییترین بخش، توجه ویژه کند و برای هرکس که توانمندی داشت و به عبارتی برای همگان فرصت برابر آموزش فراهم سازد.

ماهاتیر محمد اعتقاد دارد که کشورهای مسلمان با تحقق عدالت است که میتوانند به توسعه برسند. تجربة تاریخ حکومت‌‌داری ایران به ما نشان می‌دهد که هرگاه وفاداری و وابستگی نسبت به مبانی قومی خاص، آن هم با توجه به تنوع و گستردگی مذاهب و اقوام و گرایشات مذهبی، به جای وفاداری ملّی به جامعة ایرانی اساس کار قرار گرفته، به هویت و وحدت ملّی جامعة ایرانی آسیبهای جدی وارد شده و هویت ملّی و نیز هویت اقوام ایرانی را تحتالشعاع خود قرار داده و مشکلساز گردیده است. ضربالمثلی است که میگوید: «آزموده را دوباره آزمودن خطاست»؛ لذا شایسته است که به منظور تقویت هویت اقوام ایرانی، که اساس هویت ملّی است، وفاداری ملّی به جامعة ایرانی را به جای وابستگیهای خاص اساس کار قرار بدهیم. در این خصوص میتوان گفت که وحدت ملّی زمانی میتواند تقویت شود که دولت دارای مشروعیت سیاسی و قانونی باشد و به منظور ارتقا و تقویت هویت ملّی بکوشد.

قرار دادن مشروعیت دولت براساس یکی از اجزای تشکیلدهندة هویت ایرانی، به جای تأکید بر کلیت آن، ویژگی فراگیر دولت ایرانی را مخدوش میسازد و به تضعیف پایههای وحدت و هویت ملّی منجر میشود. این مسئله بهویژه دربارة اعتقادات مذهبی اهمیت پیدا میکند. اختلافات عقیدتی مبتنی بر فرقههای مذهبی یکی از نقاط آسیبپذیر جامعة ایرانی است. این ویژگی زمانی مشکلآفرین میشود که دولت ایران مشروعیت خود را براساس مبانی ارزشی یکی از گروهها و اقوام قرار دهد.

تأکید بر وفاداری و تعهد نسبت به مبانی قومی خاص، آن هم با توجه به تنوع و گستردگی گرایشات مذهبی، سیاسی و فکری در ایران کنونی، میتواند برای وحدت ملّی جامعة ایرانی زیانبار باشد. دولت، زمانی فراگیر خواهد بود که به جای وابستگیهای خاص، وفاداری ملّی به جامعة ایرانی را اساس قرار دهد و در جهت مشارکت دادن و جذب همة قشرهای جامعة ایرانی، بدون توجه به عامل اقوام، اعتقادات مذهبی، زبانی، تعلقات قومی یا فکری آنها، بکوشد.

با توجه به وجود گروههای زبانی و مذهبی در ایران، گسترش مشارکت سیاسی و گردش نخبگان مسئله‌ای حیاتی برای پویایی جامعه و دولت در این کشور محسوب می‌شود. کنترل دولت توسط گروه خاصی از نخبگان و راه نیافتن سایرین در ساختارهای قدرت، به بیگانه شدن آنها از مرکز کمک می‌‌‌کند و وحدت ملّی را به مخاطره میافکند.

گروههایی نظیر آذریها، کردها و بلوچها، از زمان ظهور دولت ایران قبل از اسلام، بخشهای جداییناپذیر جامعة ایران محسوب شده و همانگونهکه در گذشته در شکل دادن به میراث سیاسی و فرهنگی ایران و دفاع از آن سهم داشتهاند، امروزه نیز شایسته است در حیات سیاسی و اجتماعی جامعة ایران مشارکت فعال داشته باشند. رعایت این امر، به‌ویژه در مورد آن دسته از گروههای زبانی و مذهبی که حضور چندانی در ساختارهای قدرت و تشکیلات گوناگون دولت و نهادهای وابسته به آن ندارند، ضرورتی ملّی محسوب میشود.

کثرتگرایی مذهبی و زبانی جامعة ایرانی و فراگیرندگی میراث فرهنگی و سیاسی آن حکم میکند که دولت، فراگیر باشد. دولت فراگیر نیز فقط در صورت گسترش مشارکت سیاسی و حضور قشرهای گوناگون جامعة ایرانی در آن شکل می‌گیرد و فقط چنین دولتی است که توان مقابله با مشکلات گوناگون دنیای پیچیدة معاصر را دارد.


اجزای هویت ایرانی

بررسی و تجزیه و تحلیل اجزای تأثیرگذار بر صورتبندی هویت ملّی ایران، گامی ارزنده در فرایند هویتشناسی این ملّت به شمار میآید. به اعتقاد جامعهشناسان، وابستگی مکانی و موقعیت جغرافیایی یکی از عوامل تشکیلدهندة هویت ملّی در جوامع مختلف محسوب میشود و معمولاً احساس تعلق به موطن و زادگاه سبب شکلگیری هویت یک مجموعه میگردد. از دیگر عوامل مؤثر در شکلدهی به هویت یک جامعه، برخورداری از زبان و پیشینة تاریخی مشترک است.

عده‌ای از صاحبنظران، زبان را محور و اساس شکلگیری فرهنگ می‌دانند و معتقدند تعلق به ترکیب خاص زبانی و لهجهها و گویشهای محلی و حتی الفاظی که در ساختار زبان بهکار میرود، محدوده و دایرة هویت را مشخص میکند. افزون بر این، برخورداری از تاریخ مشترک و احساس افتخار به مفاخر ملّی، از جمله اسطورههای ادبی، هنری، علمی و فرهنگی، از عوامل هویتبخش قلمداد میشود.

در کنار اجزای یادشده، باورهای دینی، هنجارهای اخلاقی و اعتقادات مذهبی در شکلدهی به هویت ملّی و فرهنگ ملّتها تعیین کننده‌اند و معمولاً اعتقاد به آموزه‌های مذهبی جایگاهی کلیدی در شکلگیری هویت یک ملّت دارد. هماهنگی و همگونی تمامی این اجزا در کنار یکدیگر سهمی اساسی در شکلدهی به هویت منسجم و یکپارچة ملّت ایران دارد.

در هویت ایرانی، آموزهها و باورهای مذهبی اسلام تشکیلدهندة محتوای آن به شمار میآید، بهگونهایکه تبیین ماهیت اجزای تشکیلدهندة هویت ملّی و فرهنگی ملّت ایران، نیازمند شناخت رابطة دو عامل اسلامیت و ایرانیت و همپیوندی و همبستگی این دو عامل در شکلدهی به هویت ملّی ایران است. با توجه به سابقة دیرینة یکتاپرستی و نگرش سماوی مردم ایران، دین مبین اسلام در باورها، ارزشها و هنجارهای آنان جایگاه محوری دارد.

مردم ایران در تاریخ سراسر افتخار خود با اتکا به تجربیات تمدنی، فرهنگ غنی و سرشار از خودباوری و با بهرهگیری از آموزههای تمدنساز دین مبین اسلام ابتکار عمل‌هایی داشته‌اند و در این رهگذر از اقتباس بعضی ویژگیهای مثبت فرهنگهای دیگر و نیز فراگیری علوم، دانش و زبانهای سایر ملّتها فروگذار ننمودهاند.

به طور مثال ایرانیان به سرعت زبان و ادبیات عرب و متون دینی را آموختند و با تسلط به زبان عربی نسبت به تنظیم قواعد صرف و نحو همت گماردند که این امر، تأثیری شگرف در ترویج اندیشة اسلامی در حوزة تمدنی اسلام برجای گذاشت. به علاوه ایرانیان، با توجه به هویت ایرانی ــ اسلامی خود، با تعهد دینی و ایمان اسلامی و جهد بسیار آثار فراوان تاریخی را در زمینة تاریخنگاری اسلامی ــ ایرانی به زبان عربی نگاشتند. اندیشمندان و تاریخنگارانی چون ابن مقفع، ابوعلی مسکویه، ابومنصور ثعالبی و دیگران از جمله اندیشهورزان ایرانی بودند که در تاریخ تمدن اسلامی سهیم بودهاند. به هر تقدیر، مردم ایران با ایجاد همپیوندی و سازش میان دو عامل ایرانیت و اسلامیت توانستند به هویت ملّی خود شکل بخشند و با استفاده از این هویت در مقاطع مختلف، برگهای زرین و پرافتخاری را در تاریخ خود بر جای بگذارند که شکلگیری جنبشهای اصیلی نظیر قیام تنباکو، جنبش مشروطیت، نهضت ملّی شدن صنعت نفت و پیروزی انقلاب اسلامی ایران از جمله مصادیق بارز آن به شمار میآید.

 

تأثیر انقلاب اسلامی در شکلدهی به هویت ملّی

برای بررسی تأثیر انقلاب اسلامی در شکلگیری و استحکام هویت ملّی ایران درک این واقعیت ضروری است که این انقلاب رویکرد غربپژوه را در مقابل دو رویکرد غربپذیر و غربستیز برگزید؛ از قرن نوزدهم و همزمان با نخستین سالهای ارتباط ایرانیان با مظاهر فرهنگی و تمدنی غرب در دورة قاجار، گروهی از تحصیلکردگان، روشنفکران و سیاستمداران خودباخته، شیفتة تجددگرایی غرب شدند و تنها راه پیشرفت جامعة خود را تقلید و اقتباس صرف از آن تلقی نمودند. در این مقطع زمانی، افرادی چون میرزا ملکمخان، تقیزاده و آخوندزاده تنها راه توسعة ایران را کنار گذاشتن هویت بومی و مواریث فرهنگی و سنتی کشور و تقلید همهجانبه از مظاهر مدرنیتة غربی میدانستند. این رویکرد بعدها نیز به ایدئولوژی مسلط رژیم پهلوی تبدیل شد و این رژیم، براساس این راهبرد، درصدد مسخ سنّتهای بومی و مذهبی جامعة ایران از جمله حجاب و آداب و رسوم مذهبی برآمد.

با پیروزی انقلاب اسلامی، زمامداران کشور به احیای هویت اسلامی ــ ایرانی اقدام نمودند؛ لذا شایسته است با تأکید بر ضرورت خودآگاهی ملّی و ارتقای خودباوری فرهنگی، در چهارچوب نهضت بازگشت به خویشتن، به احیای سنتها و فرهنگ بومی در کنار بهرهبرداری از تجربیات بشری و اقتباس نکات مثبت مدرنیته توجه شود تا از این رهگذر، ضمن حفظ سنّتها و بهرهگیری از بعضی مظاهر مدرنیته با رویکردی غربپژوه، پویایی و بالندگی جامعه در مسیر تکوین هویت ملّی و فرهنگیِ متعامل و سازنده به منصة ظهور برسد. هویت دارای سطوح گوناگونی است که از سطح هویت فردی آغاز می‌شود و به هویت ملّی میانجامد. در میان این دو سطح، سطوحی از هویت قرار دارند که هر کدام دارای سهمی در هویتبخشی به اجتماعات انسانی‌اند. از جملة این سطوح هویتی میتوان به هویت خانوادگی، هویت قبیلگی و هویت قومی اشاره کرد، اما نکتة اساسی در زمینة شیوة تعامل و اثرگذاری و اثرپذیری سطوح هویت این است که معمولاً سطوح جزئیتر هویت در طول سطوح کلانتر آن قرار دارند نه در عرض آن. به طور مثال هویت قومی یک فرد نه تنها با هویت ملّی وی تعارض ندارد، بلکه در درون هویت ملّی معنا پیدا میکند. این اصل کلی درخصوص اقوام مختلف و هویت قومی مستقر در سرزمین ایران نیز صادق است، بهگونهای‌که تمامی قومیتهای ایرانی، در درجة اول، خود را ایرانی و در درجة دوم، خود را به قوم و قبیله و زادبوم خویش متعلق میدانند و همین امر یکی از عوامل عمدة همبستگی انداموار قومیتها و اقلیتها در سرزمین یکپارچة ایران اسلامی بوده است.

انسجام و اتحاد اقوام ایرانی در چهارچوب مرزهای جغرافیایی کشور ایران نمونهای از همگرایی ملّی را از گذشته تاکنون به منصة ظهور رسانده است، هرچند دشمنان استقلال و تمامیّت ارضی ایران هرازچندگاهی تلاش کردهاند برای نیل به اهداف مداخلهجویانه و شوم خود، از تکثیر و تنوع قومی در ایران سوءاستفاده نمایند، اما در این نیز نه تنها توفیقی بهدست نیاوردهاند، بلکه بر خلاف تصور غلط خود، در مواقع بروز تهدیدات خارجی اتحادی مثالزدنی در میان تمامی اقوام ایرانی در مقابله با بیگانگان تحقق پیدا کرده که مانع دستاندازی آنان بر سرنوشت ملّت سرافراز ایران شده است. حال پرسش اساسی این است که بهراستی چرا بهرغم تلاش بیگانگان و متجاوزان برای بهرهبرداری از تنوعات قومی در ایران، همواره همزیستی مسالمتآمیز این اقوام و اتحاد مستحکم آنان را در سراسر کشور شاهد بودهایم؟ بدونشک، هویت ملّی و فرهنگی ایرانیان و اجزای تشکیلدهندة آن در این راه همواره سهمی اصلی داشته‌اند.

یکی از اجزای اصلی هویتی که کارکردش، وحدت و اتحاد اقوام ایرانی را به ارمغان آورده اعتقادات و باورهای اجتماعی برآمده از دین مبین اسلام است. اسلام بیش از هزار سال است که آیین مشترک همة گروهها و اقوام ایرانی به شمار میآید؛ لذا دین اسلام، به عنوان زیربنای هویت ملّی ایرانیان، در این عرصه همواره به مثابة نیرویی وحدتبخش عمل کرده و به‌رغم وجود مذاهب مختلف شیعه و سنی در نقاط مختلف این سرزمین، تمامی ایرانیان مسلمان و اقوام ایرانی، حول محور دین مبین اسلام، از کیان و مرزهای کشور اسلامی خود دفاع کرده و در مقام عمل و مقاطع حساس، نمونهای مثالزدنی از انسجام و همگرایی ملّی را به نمایش گذاشتهاند.

عوامل گوناگونی سبب ایجاد و تقویت همبستگی قومی در سرزمین ایران شده است. علاوه بر نیروی وحدتبخش دین، تاریخ مشترک عامل دیگری است که سبب پیوند قومیتهای ایرانی در مقاطع مختلف شده است. گروههای قومی ایران همگی دارای تاریخ طولانی سکونت در ایران و برخوردار از پیشینة تاریخی ضد استعماری بودهاند. همین امر سبب شده است که اقوام و قومیتهای ایران از حافظة تاریخی مشترکی برخوردار باشند، بهگونه‌ای که همگی آنان ایرانی بودن را بالاتر از هویت قومی خود قرار داده و با در نظر گرفتن هویت قومی در طول هویت ایرانی خود، همواره به ایرانی بودن خود بالیدهاند. در تاریخ ایران، در موارد لزوم همة این اقوام به منظور صیانت از استقلال و تمامیت ارضی کشور به مبارزه‌ای بیامان علیه متجاوزان و اشغالگران دست زدهاند، بهطوریکه ریچارد کاتم، نویسندة معروف امریکایی، اذعان کرده است: «آگاهی مردم ایران از تاریخ باعظمتشان و غرور حیرتآوری که دربارة آن دارند، به عنوان یک نیروی پیونددهنده قادر است بسیاری از عوامل تفرقهانداز را خنثی نماید.  

در جامعة ایران گروههای اقلیت زبانی و مذهبی، برخلاف امریکای شمالی، گروههای غیربومی و مهاجر نبودهاند که از سایر کشورها و مناطق جهان به ایران مهاجرت کرده باشند، بلکه این اقلیتهای مذهبی و زبانی ساکنان بومی این سرزمین هستند و تاریخ سکونت آنها به هزاران سال باز میگردد. بنابراین همواره در چهارچوب مرزهای فرهنگی، تاریخی و جغرافیایی ایران در کنار یکدیگر زندگی کردهاند و در کنار حفظ تنوعات قومی و زبانی، همواره خود را ایرانی دانسته و از تمامیت ارضی و استقلال و سربلندی ایران اسلامی دفاع کرده‌اند». بنابراین قاعدة وحدت در عین کثرت مناسبترین چهارچوب ذهنی، مفهومی و نظری برای بیان شیوة تعامل سازندة هویتهای قومی با هویت ملّی در سرزمین پهناور ایران بهشمار میآید؛ بهاینمعناکه در این سرزمین اسلامی تمامی اقوام، گروهها و پیروان مذاهب گوناگون، با حفظ هویت قومی و مذهبی خود، در چهارچوب کلیتی به نام ایران به تعامل سازنده با یکدیگر اهتمام داشته و در مقاطع مختلف، هر زمان که تهدیدات بالقوة خارجی کیان سرزمین مقدس ایران را تهدید کرده است، تمامی تمایزات را کنار گذاشته و در صفی واحد در برابر متجاوزان ایستادهاند.

خداجویی و پرستش معبود یکی از ویژگیهای فطری نوع بشر به شمار میآید، به‌‌گونهای که انسان در کنار برخورداری از ویژگیهای ذاتی نظیر کمالطلبی و حقیقتجویی، همواره دارای فطرت خداجویی و خداپرستی نیز بوده است. به‌رغم وجود عوامل بازدارنده و موانع ظاهری در مقاطع مختلف حیات بشری، این نیاز فطری هیچ‌‌گاه به فراموشی سپرده نشده و در اشکال مختلف بروز و ظهور عینی یافته است. ازاینرو دینداری را میتوان یکی از ویژگیهای اساسی بشر از ابتدای خلقت تاکنون بهشمار آورد. این ویژگی ذاتی، یعنی صفت دینداری، جلوههای گوناگونی در حیات فردی و اجتماعی انسانها برجای گذاشته است، بهطوریکه از یک طرف، یکی از عوامل مؤثر در شکلدهی به هویت، به مثابة باورداشت نوع بشر از ماهیت و اهداف خود در سطح فردی، و از سوی دیگر عاملی مؤثر در شکلگیری چهارچوبهای هویت ملّی در درون مرزهای ملّی محسوب میگردد؛ لذا برای شناخت دقیق عوامل مؤثر بر هویت ملّی لازم است به عامل دینداری، در جایگاه یکی از منابع اصلی هویتبخش، نیز توجه شود.

یکی از هنرمندی‌های‌ دولت‌های ‌‌توسعه‌گرا، توانِ تجمیع نیروهای اجتماعی و ایجاد و جلب انگیزة عمومی درخصوص برنامه‌های توسعه است. این به هنرِ دولت برمی‌گردد که بتواند مشارکت همگان را در ابعاد مختلف توسعه ساماندهی کند.

در ایران به چند دلیل با دشواری‌هایی برای تسریع در توسعهیافتگی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و در یک عبارت «انسانی» مواجه هستیم. مهمترین این دشواری‌ها به خصوصیاتی برمی‌گردد که ایران با آنها شناخته می‌شود. پاره‌ای از این دشواری‌ها اقتصادی‌اند و پاره‌ای دیگر در ساختار سیاسی حکومت و نهادهای مرتبط ریشه دارند. بعضی از دشواری‌های فراروی دولتهای ایرانی هم از سنخ فرهنگ و خلقیات ایرانیان و اعتقادات و باورهای عامه هستند. اهم دشواری‌های اخیر در ذیل برشمرده شده است:

 

1ــ چند فرهنگی بودن ایران:

وجود بیش از یازده قوم اصلی، بیش از چهار زبان، تکلم به بیش از ده گویش و لهجه و حضور پررنگ سنّت‌ها و رسوم محلی در میان مردم و تعصبات دینی، قومی و قبیلهای خاص در اکثر مناطق کشور، در مجموع شرایط را برای اجرای برنامههای توسعه و ایجاد فهم مشترکی از دغدغة ملّی مانند «ضرورت ارتقای سطح توسعهیافتگی» سخت می‌کند. جدا از اینکه تکثر فرهنگی، اقتضائات سیاسی و پیچیدگی‌های مدیریت و کشورداری خاصی را به دولت‌های دارای چنین شرایطی تحمیل می‌کند، دفتر توسعة انسانی سازمان ملل راهکارها و تجربههای تدوینشدهای را برای آسانتر طی شدن فرایند توسعه در اختیار این جوامع قرار می‌دهد.

 

2ــ زیاد بودن فاصلة فرهنگی:

در هر جامعه تعدّد سلیقه، گوناگونی فکر و نظر و تفاوت‌های بینشی و نگرشی وجود دارد و این مسئله‌ای بسیار طبیعی است، اما آنچه در جامعة ما وضع را به نوعی دشواری تبدیل ساخته، فاصله و تفاوت‌های بیش از حد و در بسیاری موارد رو در روی هم است. بالاخره در هر جامعه در اوج تفاوت‌های فکری و سلیقه‌ای هم که باشیم، می‌توان نقاط مشترکی را یافت که افراد را بتوان به دور آن منسجم نمود، در غیر این ‌صورت، انسجام لازمی که باید از درون آن جامعه درخصوص یک هدف یا برنامه‌ای ملّی نظیر عمل و احترام به قواعد و ضوابط پیشرفت و توسعه بجوشد، هیچ‌گاه به وجود نخواهد آمد. به وجود آوردن این انسجام نیز در خود ظرافت‌های خاصی دارد؛ از جمله اینکه به بهانة دستیابی به انسجام نباید اندیشههای متفاوت و تفاوت‌های اندیشگی را محدود ساخت.

 

3ــ ناهمزمانی ذهنی و فکری:

در شرایطی که تصورات عمومی در مختصات تاریخی و زمانی بسیار متفاوتی به وقوع می‌پیوندد، چقدر دستیابی به توسعه و متفق نمودن مردم بر روی طرح یا برنامه‌ای ملّی که به عزم همه نیاز دارد، سخت و دشوار است.

بخشی از ایرانیان در گذشته به سر میبرند، بخشی در زمان حال و بخشی هم در آینده‌های دور سیر می‌کنند. جالب این است که عموماً نه آنان که در گذشته‌های دور بهسر ‌می‌برند، واقعاً به شناخت شایسته‌ای از آن دست یافته‌اند؛ نه آنان که در زمان حال هستند، تلاشی برای ایجاد تحوّل در وضعیت خود می‌کنند، و نه آنها که خود را در آینده‌های دور و دراز می‌بینند، واقعاً آینده‌نگرند؛ یا به خیالپردازی افتاده‌اند یا به توهّم دچارند. اصلاح ذهنیت‌ها و واقع‌‌‌گرا شدن افکار، قضاوت‌ها و تصورات مردم همراه شناختی پویا از زمان، کار مهم نهادهای فرهنگی و آموزشی دولت است.

سنّت‌ها و حضور پررنگ آن در تاروپود اندیشه و رفتار ایرانیان به عنوان عاملی اصلی، از یکسو، و تحوّل‌طلبی و نوگرایی در اندیشه و رفتار، از سوی دیگر، ضرورت ترسیم الگویی را اقتضا می‌کند که دربرگیرندة اجزای تأثیرگذار در فرهنگ بومی ایران باشد، در غیر این صورت، یعنی در صورت ارائة الگویی از اندیشه و رفتار توسعه‌گرا که ملازم با ذائقه‌های ایرانی نباشد، مقاومت‌های محسوس و نامحسوس را در برابر نوگرایی می‌پروراند.

بنابراین مطالعه‌ای گسترده برای شناسایی تمام اجزای تشکیلدهنده و عملکننده در هندسة فکری، شخصیتی و رفتاری فردی و اجتماعی ایرانیان ضرورت دارد تا الگوی توسعهیافتگی در حداقلی‌ترین دیدگاه، اگر کاملاً مطابق این اجزا نیست، لااقل منافاتی هم نداشته باشد. گذشته از این بحث، هدف اساسی از طرح این موضوع انتخاب الگوی تربیتی و آموزشی برای نوع شخصیت مورد نظری است که پوششدهندة توسعة بومی در ایران باشد؛ به طور واضحتر اینکه افراد جامعة ایرانی در آیندة پیش‌رو چه ترکیب شخصیتی باید داشته باشند تا هم ایرانیت و بعد درونی و فرهنگی حفظ شود و هم هدف اساسی، که توسعه‌یافتگی و پیشرفت است، تحقق یابد‌؟ و به تناسب آن به چه نوع تربیتی نیاز است تا شخصیت ایرانیِ آماده برای توسعهیافتگی تحقق یابد؟

باید توجه کرد که برای ارتقای شاخص‌های توسعه‌یافتگی، که همان افزایش کیفیت زندگی، مطلوبیتآفرینی در سطح زیست فردی و اجتماعی و گسترش دامنة فرصت و انتخاب است، باید نوعی از تعلیم و تربیت را که ملازم با این ارتقاخواهی و توسعه است، برگزینیم؛ یعنی نمی‌توان در متون درسی و اهداف آموزشی، نظم و قانون را گوشزد کرد و از طرفی رسانه‌های جمعی تبلیغات و تأثیراتی مغایر این هدف را دنبال کنند؛ نمی‌توان تحصیل، تجربه و خلاقیت را راهِ پیشرفت و ترقّی قلمداد کرد، ولی دانش‌آموزان در محیط جامعه عملاً راه‌های آسانتر و میانبُر را برای پیشرفت احساس کنند و ببینند.

یکی از پاسخ‌های مهمی که مصداق ضرورت بومی بودن الگو و روش توسعهیافتگی است، فرهنگ است. فرهنگ در زبان فارسی با مفاهیمی از قبیل علم، حرفه، فنّ، هنر، آموختن و آموزش، خرد، ادبیات و آداب معاشرت مترادف شده است، ولی همان‌طورکه جان لنگ (1988) معتقد است، فرهنگها در سراسر جهان منحصربهفرد هستند؛ زیرا هر فرهنگی، زمینه و بستر تاریخی خاص خود را دارد؛ در واقع هر فرهنگی نتیجه تبادلات بسیار طولانی بین انسان و محیط است و ناممکن است که بتوان دو جامعه را با تاریخ کاملاً مشابه یافت.[3] تفاوت در تجربیات تاریخی، جهان‌بینی‌های مختلف و فرهنگ‌های گوناگونی آفریده است و اساساً پویایی، سیّال بودن، تفاوت و گونه‌گونی، ویژگی هر فرهنگ زنده است.

دربارة منطبق بودن الگوهای توسعه با فرهنگ هر کشور و این مسئله که توسعه در درون خود از اصول انسانی و سازوکارهای مشترکی بین افراد بشر پیروی می‌کند، اشاره به مضمونی از دبیرکل اسبق سازمان ملل خالی از لطف نیست: «هر فرهنگی بازتاب تاریخ، آداب و رسوم، نهادها و نگرش‌های یک کشور، جنبش‌ها و ستیزه‌ها و پیکار‌های اجتماعی آن و نیز نشاندهندة تناسب قوای سیاسی موجود در درون و برون مرزهایش است».[4]

نقل جالبتر از یک مشاور عالی یونسکو دربارة تنوّع روشهای دستیابی به توسعه است: «هر کشور یا گروهی از کشورها آزاد هستند که مفهوم خاص خودشان از توسعه را انتخاب کنند. ما باید به تنوّع دیدگاهها در رویکردها خوشامد بگوییم. هیچ فردی مقیّد به تقلید از امریکایی‌ها نیست».[5]

 

هویت ملّی و  آموزش نیروی انسانی

وقتی درست محاسبه‌ کنیم، دیدگاه‌هایی که از سرمایه‌گذاری در قاعدة هرم (یعنی آموزش ابتدایی) حاصل می‌شوند، معمولاً بیشتر از فایده‌هایی است که از سرمایه‌گذاری در رأس هرم (یعنی دوره‌های دکترا در دانشگاه‌ها) بهدست می‌آیند. بنابراین، صَرفِ هزینه در تشکیل سرمایة انسانی می‌توان گفت که راه بسیار کار‌آمدی در پیشبرد توسعه است.

نیروی کار سالم‌، باسواد و ماهر شالودة رشد درازمدت کشور است. رشد ناگهانی و سریع وقتی بهدست می‌آید که از منابع طبیعی به سرمایة انسانی برسیم. اگر منابع طبیعی به سرمایة انسانی تبدیل نشود، چنین رشدی احتمالاً پایدار نخواهد بود. تجربة بعضی از کشورهای صادرکنندة نفت، گواه این موضوع است. همچنانکه اقتصاد جهانی به طور روزافزونی یکپارچه می‌شود، مزیت نسبی کشورهای درحالتوسعه، بهوﻳﮋه آنهایی که بزرگ‌تر و پرجمعیت‌ترند، احتمالاً بر مهارت و آموزش و توان فنّی و نیروی کارشان استوار خواهد بود. به علاوه، وجود نیروی کار تربیتشده و ماهر در انتقال تکنولوﮊی تأثیر خواهد داشت و جذب دانش فنّی کشورهای پیشرفته‌تر و مقصد را آسان‌تر می‌کند. حضور نیروی کار تعلیمدیده و ماهر در کشوری درحالتوسعه جلب توجه خارجی برای آن کشور را آسان‌تر می‌کند. ازاینرو، راهبرد توسعة انسانی، از راه‌های چندگانه، درهای فرصت‌های جهانی را به روی کشورهای درحالتوسعه خواهد گشود. نیروی انسانی دارایی اصلی هر کشور به‌شمار می‌رود و فایده‌های سرمایه‌گذاری بر روی آن فراتر از افزایش بهره‌وری کار و دسترسی به فرصت‌های جهانی است. شهروندان سالم و خوبتربیتشده به انسجام کشور کمک می‌کنند و تحرکی در تمام جنبه‌های فرهنگ و زندگی پدید می‌آورند.[6] بنابراین برای آموزش اجزای هویت ملّی، با توجه به وجود اقوام و عشیرههای متعدد در کشور، آموزش ابتدایی یکی از فرصتهای ممکن برای این مهم است.

 

سخن پایانی:

رمز دوام و بقای یکپارچگی ملّی در کشوری چند قومی چون ایران رعایت عدالت، به رسمیت شناختن قومیتها و تعامل با آنهاست. این امر از جمله سیاست‌های دولتمردان ایرانی در تاریخ کشور به شمار می‌رود؛ زیرا این کشور به دلیل وسعت فراوان همواره با موضوع تنوع قومی مواجه بوده است.

تجربة گذشته نشان داده است هرگاه حکومتهای ایرانی از توجه به کلیت جامعة ایرانی عدول کرده و فقط به یکی از اجزای تشکیلدهندة آن توجه داشته‌اند، به هویت و وحدت ملّی خدشه وارد شده است.

در کشوری چند قومی مثل ایران هویت ملّی برآیند هویت قومیتهای متعددی است که در آن سرزمین زندگی میکنند و چنین تجمیعی جز با به رسمیت شناختن تمامی ارکان مؤثر هویت قومی و فراهم نمودن زمینههای رشد و بالندگی آنها در فضایی سرشار از رضایت و احترام امکانپذیر نمیگردد و هویت ملّی جز در نتیجة ایجاد شرایط عادلانه و برقراری روابط احترامآمیز و به رسمیت شناختن هویت اقوام مختلف داخل کشور پدیدار نخواهد گشت. در سالهای اخیر، وقوع انقلاب اسلامی ایران تحولی شگرف در جنبش بازگشت به خویشتن با تکیه بر هویت ملّی و فرهنگ اصیل و بومی جامعة ایران ایجاد کرد. مشارکت اقوام مختلف در شکلدهی به انقلاب اسلامی، حضور پرشور آنان در حماسة هشت سال دفاع مقدس و حضور میلیونی آنان در عرصههای سازندگی، راهپیماییها و انتخابات نمونههایی گویا از تبلور عملی قاعدة وحدت در عین کثرت در سرزمین ایران بوده است. ولی برای حفظ این وحدت توجه به موارد ذیل ضروری است: ایران جزء کشورهای چند فرهنگی است، فاصلة فرهنگی در کشور ما از حد متعارف خود بیشتر است، ناهمزمانی ذهنی و فکری بین ایرانیان وجود دارد.

در مبحث توسعه نیز بومی بودن الگو و روش توسعهیافتگی و منطبق بودن آن بر فرهنگ هر کشور ضروری است.

 

پی‌نوشت‌ها


 

* کارشناسی ارشد تاریخ.

[1]ــ حسن پیرنیا، تاریخ ایران باستان، ج 1، نشر باستان، 1382، ص 438

[2]ــ کلود ریویر، درآمدی بر انسان‌شناسی، ترجمه ناصر فکوهی، تهران: نشر نی، 1383، ص 259

[3]‌‌ــ حمید احمدی، قومیت‌ و قوم‌گرایی در ایران، تهران: نشر نی، 1382، صص 379 ــ 378

[4]‌‌ــ حسین حمیدی، ظرفیت‌های نیروی انسانی در ایران، تهران: نشر گل‌واژه، 1383، ص 220

[5]‌‌ــ کلیاتی که نویسندة محترم دربارة ضرورت توجه به حقوق و مطالبات اقوام ذکر کرده، کمابیش در قانون اساسی جمهوری اسلامی مورد توجه قرار گرفته و مجمع تشخیص مصلحت نظام، در چهارچوب سیاست‌های کلی نظام، آنها را تدوین کرده است.

امیدواریم نهادهای ذی‌ربط از جمله قوة مجریه، در جهت اجرای قانون اساسی و مصوبات مجمع تشخیص مصلحت بکوشند تا هم قانون اجرا شود و هم مردم مناطق ایران از زندگی تحت حاکمیت جمهوری اسلامی خرسندی بیشتری پیدا کنند.

[6]‌‌ــ میثم موسایی، اسلام و فرهنگ توسعه، تهران: سرزمین ما، 1380، ص 48

 

 

تبلیغات