آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۴

چکیده

متن

الف انگیزه سخن
پس از دریافت شماره 64(بهمن و اسفند 1374)کیهان اندیشه، نه تنها به حکم«الحکمة ضالة المؤمن»بلکه به سائقه سوابق سی ساله با دوست همدرس و هم مباحثه سابق خود، استاد منوچهر صدوقی سها-دامت افاداته-، به مقاله ایشان در بخش فلسفه و عرفان کیهان اندیشه جذب شدم.اما پس از مطالعه مقاله ایشان که تحت عنوان «جریان تشکیک در مظاهر وجود و یا مراتب آن» به چاپ رسیده بود، به چند دلیل احساس کردم که باید بر این مقاله توضیحی نوشته شود.و آن دلائل عبارتند از:
1-اول این که دوست دانشمند ما این مقاله را به شیوه خاص خود، چنان سربسته و مغلق، در حجابی از ایهام و لفافه‏یی از ابهام، با ایماء و اشاره مطرح کرده بودند که جز کسانی که خود این مقولات را از پیش بدانند، به آسانی به درک مقصود و منظور ایشان قادر نخواهد بود.
2-در ثانی، ایشان چنان در این مطلب وارد و از آن خارج شده بودند که اوّلا گویی قبل از ایشان کسی وارد این مبحث نشده است و ثانیا این که گویی ایشان در این مقاله، مشکلی را حل یا مطلب پیچیده و تاریکی را روشن کرده‏اند.
3-از همه بدتر این که ایشان در این مقاله، با ایهام و اشاره ابلغ من التصریح جمع زیادی از اهل معقول را به عوام بودن منتسب کرده بودند!
4-ایشان اشاره‏یی به تاریخچه این بحث و نام و نشان موافقان و مخالفان نکرده و مخصوصا -نام نامی«ملا صدرا»و اسم گرامی«حاج ملا هادی سبزواری»را که هر دو-به حقیقت بزرگترین شارحین متقدم بحث جریان تشکیک در مظاهر و مراتب وجوداند، به میان نیاورده بودند.
در حالی که مراجعه به متون دست اول حکمی و عرفانی، نشان می‏دهد که اولا، محل نزاع را به کمال آسانی و سادگی می‏توان تقریر و تحریر کرد.ثانیا، در مقاله مذکور، مطلبی نیست که پیش از ایشان، دیگران به وجهی بهتر و زبانی ساده‏تر بیان نکرده باشند.ثالثا عبارات موجود در آثار ملا صدرا و حاج ملا هادی سبزواری به طور دقیق نشان می‏دهد که اینان به تشکیک در«مراتب»وجود قائل‏اند و بر این اعتقاد، تأکید اکید و تصریح صریح دارند.لذا قول استاد فقید جلال همائی، که تشکیک در«مراتب»را مساوی و مساوق با تشکیک در«مظاهر»دانسته است(نظر به محتوای انظار این بزرگان)قابل قبول، بلکه بسیار مطلوب و مقبول است.ثالثا، اتهامات ناروائی که در این مقاله به اساطین حکمت و معرفت یعنی ملا صدرا و حاج ملا هادی سبزواری و...وارد شده است و ایشان را از عوام اهل معقول گفته‏اند، به حقیقت شایسته شأن مخاطبان این کلام جسورانه نیست.رابعا، مقدماتی که ایشان برای نتیجه‏گیری خود آورده‏اند، همه اطلاعات دست دوم ساده‏یی است که تصادفا ایشان از منابع دست سوم و چهارم(یعنی تعلیقات مرحوم استاد علامه آیت اللّه محمد تقی آملی بر منظومه سبزواری)نقل کرده‏اند حال آن که مرحوم آقای آملی تمام آن مطالب را از اسرار الحکم حاج ملا هادی سبزواری برگرفته است و تعلیقات عربی آقای آملی، خلاصه ده-دوازده صفحه مطالب فارسی خود حاج ملا هادی سبزواری، در بحث توحید اسرار الحکم است که آن را استاد استاد ما، یعنی مرحوم علامه ابو الحسن شعرانی(استاد حضرت علامه حسن زاده آملی)، سی و هفت سال قبل تصحیح فرموده و با مقدمه و حواشی حکیمانه خود، چاپ فرموده‏اند، در دسترس همه بوده و هست و البته حاج ملا هادی سبزواری هم، همه آن مطالب را از کلمات ائمه دین(خاصه خطب توحید نهج البلاغه)و مشایح عرفان، از قبیل منازل السائرین و صد میدان خواجه عبد اللّه انصاری، رسالة القدس شیخ روزبهان بقلی شیرازی، لوایح و دیگر آثار عبد الرحمن جامی(که حاج ملا هادی با آنها بسیار مأنوس بوده است)و کلمات مکنونه فیض کاشانی(که بخش عمده آن نیز اقوال عبد الرحمن جامی است، کما صرّح بها الدکتور ویلیام چیتیک فی مقدمته علی نقد النصصوص فی شرح نقش الفصوص)بر گرفته است.
اینک سابقه هزار ساله این تحقیقات و منابع دست اول مربوط به این مبحث را با ارجاع صحیح -بلکه متعمدا، با نقل عین عبارات حکماء و عرفاء ماضین-ارائه می‏دهیم تا به قول میرداماد معلوم شود که در این مقولات فهم اقوال بزرگان هنر است نه معارضه با ایشان.
ب-سابقه بحث
ابن سینا، در اوائل الهیات شفا، از موجود به ما هو موجود، سخن می‏گوید (1) و اذیال و اتباع فلاسفه مشاء، از قبیل:ابو حامد ترکه در اول قواعد و صائن الدین ابن ترکه، در تمهید القواعد، از «تشکیک وجود»به این عبارت سخن می‏گویند که: حمل«وجود مطلق»بر اعیان«وجودات متکثره متباینه»از طریق اولویت و اقدمیت است و یک فرد آن که تأکّد وجود دارد و انیت محض و وجود صرف-بلا ماهیت-است، وجود واجب است و بقیه افراد آن وجودات(اعم از ناقص، مستکفی و تام)همه ممکن الوجودند.نیز از همین مقوله است آنچه خواجه نصیر طوسی در شرح اشارات در باب فوق تمام بودن واجب الوجود بذاته و تجرد او از انواع تجرد(یعنی وجود تام فوق التمام واجب بالذات)ذکر کرده است. (2) بنابراین بین اهل معقول (اعم از مشائی و اشراقی)چهار قول در جریان تشکیک به شرح زیر در متون قدیم مذکور است:
1-در قول مشائیین متأخر به شرح بالا، وجود، حقایق متباینه و مراتب متفاضله دارد و به تعبیر دیگر، مشائیه به کثرت وجود و کثرت موجود قائل‏اند و این است آنچه حاج ملا هادی سبزواری در اسرار الحکم به این عبارت، اشارت کرده است:
«قول به کثرت وجود و کثرت موجود که شأن اهل تفرقه است...، توحید عامی است». (3)
2-در برابر این قول مشائیه، قول صوفیه است که به وحدت وجود و موجود معتقدند که به قول سبزواری، «اشکال و قدح در این طریقه بسیار است». (4) اما به شرح تعلیقات علامه شعرانی، «مقصود، متوسطین آنها(صوفیه)است و گرنه عرفای شامخین به«مراتب وجود و کثرت در وحدت»قائل‏اند. (*)
3-قول سوم که مذهب جلال الدین دوانی است و به ذوق المتألهین یا«ذوق التألّه»نامبردار شده است، به وحدت وجود و کثرت موجود معتقد است و به قول سبزواری:
«طریقه ذوق المتألهین...مانند دوانی...گویند حقیقت وجود واحد است نه حقایق متباینه و نه افراد متماثله و نه مراتب متفاضله، بلکه...تکثّر در موجود است...و راقم حروف گوید این قول پسندیده نیست...و این شرک خفی است نه توحید حقیقی.» (5)
4-اما قول چهارم، به فرموده سبزواری«طریقه انیقه اهل حق است که وحدت در کثرت، و جمع در فرق است...که حقیقت وجود اصیل است...و واحد است به وحدت حقه، نه وحدت عددیه و «مراتب»فاضله دارد، انوار بعضها فوق بعض، مختلفة فی الشدة و الضعف...پس در حقیقت وجود، «مرتبه»تام و شدید علت است و«مرتبه» ضعیف معلول.و در دار واقع، غیر وجود و سنخ نور، دیّاری نیست...و به عبارت دیگر جاعل وجود، و جعل وجود، و مجعول وجود، و به عبارت دیگر صانع وجود، و صنع وجود، و مصنوع وجود.ولی به حسب«مراتبی»که در وجود است، از خفا و ظهور و مظاهر، اما ذات علت و مرتبه فوق التمام در نوریت مرتبه وجود حق است». (6)
نقل قول بالا از اسرار الحکم، ثابت می‏کند که اولا قول به جریان تشکیک در«مراتب»وجود، قول مقبول سبزواری است و ثانیا، آنچه نویسنده محترم از تعلیقات مرحوم آقای آملی برگرفته‏اند، منشأ آن اسرار الحکم سبزواری است.با این اشکال که متأسفانه نویسنده مقاله، در نقل کلام مرحوم آقای آملی، دچار اضطراب قلم شده‏اند.چه، ایشان در مقدمه«الف»مقاله خود، قول محققین صوفیه را«که مقدم بر مذهب ذوق التأله آورده‏اند)توحید خاصی شناسانده‏اند. (7) حال آن که حاج ملا هادی سبزواری، صریحا مذهب ذوق التأله را توحید خاصی خوانده است. (8)
(*)تعلیقات مرحوم علامه شعرانی، بر اثر ویراستاری غلط ناشرین، بدون توضیح و اشعار، در مقدمه کتاب!(از ص 22 تا 41 مقدمه)چاپ شده است.
ج-تصریح ملا صدرا و سبزواری به تشکیک در مراتب
ملا صدرا، وجود را مشکک به تشکیک خاص دانسته است و می‏گوید که:موجودات در اصل حقیقت وجود، متحد و متساوی‏اند.چنان که در اسفار می‏گوید:«ان الوجود، لو لم یکن، لم یکن شیئ لا فی العقل و لا فی الخارج، بل هو عینها.و هو الذی یتجلی فی مراتبه و یظهر بصورها و حقائقها فی العلم و العین.» (9)
یعنی اگر وجود نمی‏بود، نه در عقل و نه در خارج چیزی نبود.بل که وجود عین واقعیت خارجی و ذهنی است.و همین وجود است که در «مراتب»متجلی شده است و به صور مختلف و حقایق متفاوت در عالم ذهن خارج«ظهور»کرده است.آری، همین نوع عبارات ملا صدرا و سبزواری است که با ذکر دو کلمه«مراتب»و«یظهر» در یک سطر، به قول اساتیدی همچون:مرحوم جلال همائی دائر به یگانگی مراتب و مظاهر، در این مقام انجامیده است.چنان که حاج ملا هادی سبزواری که به حق باید بزرگترین شارح و ناشر افکار ملا صدرا تلقی شود، در منظومه حکمت (غرر الفرائد)به تشکیک در مراتب وجود-با استعمال کلمه«مراتب»در متن بیت منظومه، تحریح و تأکید دارد:
الفهلویون الوجود عندهم
حقیقة ذات تشکیک تعمّ
مراتبا غنی و فقرا تختلف
کالنور حیثما تقوی و ضعف
(10) یعنی:وجود نزد حکیمان پهلوی(فهلویون) حقیقتی تشکیکی است که از نظر بی‏نیازی و نیازمندی دارای«مراتب»گوناگون است.مرتبه‏یی از آن غنی و مستغنی بالذات(واجب بالذات) است، و مراتب دیگر، واجب بالغیر(ممکن).و این مراتب وجودی واجب بالغیر، از نظر شدت و ضعف، کمال و نقصان، اولویت و اقدمیت، با یکدیگر مختلف و متفاوت‏اند؛مانند:«مراتب نور».
چه، بعضی نورها قوی‏تر و بعضی ضعیف‏تر است.
اما در عین حال، نور قوی همان نور ضعیف است و نور ضعیف همان نور قوی است.نه آن که نور ضعیف مرکب یا مخلوط از نور و غیر نور باشد.
سبزواری باز همین سخن را در مقدمه دوم در اثبات واجب در اوائل اسرار الحکم خود، به این عبارت تأکید کرده است:
«بدان که وجود...حقیقتی است که درهمه تعینات هست و منشأ ترتّب آثار است بر آنها... واجب الوجود...احق مراتب وجود است و وجود منبسط بر کل مهیات ظهور اوست». (11)
نیز آقا سید صالح خلخالی از شاگردان جلوه، در شرح صلوات ابن عربی نقل می‏کند که:«فالوجود الحقیقی واحد، و مع وحدته له مراتب متفاوته‏ بالتقدم و التأخر، و الغنی و الفقر و اعلی مراتبه هو المرتبة التی لا یتقدمها مرتبه:حقیقة الواجب بالذات؛و المراتب التی بعدها هی آثاره و اطواره، و من هنا قیل:
مجموعه کون را به قانون سبق
کردیم تصفّح، ورقا بعد ورق
حقا که نخواندیم و ندیدیم در او
جز ذات حق و شؤون ذاتیه حق»
(12) و نیز صفی علیشاه در قصیده معروفی که(به استقبال میرفندرسکی)در مراتب وجودسروده است، به همین معنی تصریح دارد:
مطلق الذاتی که او دارنده اشیاستی
هستی اشیا از آن یکتای بی همتاستی
لا بشرط اندر وجود و مطلق از اشیا به ذات
در مراتب گر چه عین جمله اشیاستی
مطلق از اطلاق و تقیید است و پاک از چند و چون
نی به شرط شئ قائم، نی به شرط لاستی
وحدت و کثرت دو وصف‏اند:این به جمع و آن به فرق
ناشی از ذاتی که جمع و فرق را داراستی
وحدت ذاتش تجلّی کرد و شد کثرت پدید
باز پیدا زین کثیر آن واحد یکتاستی
عارفان گویند که آن ذات قدیم لا بشرط
که نه جزء است و نه کل، اندر مثل دریاستی
بحر لا حدّی، برون از کم و کیف و مدّ و جزر
نی فزون گشتی ز شیئی، نی از شیئی کاستی...
بنابراین تصریح که در متن فرمایش اعاظمی چون:سبزواری و دیگر اتباع صدرا با قید لفظ «مراتب»و«مرتبه»دیده می‏شود، فرمایش دوست ما حضرت آقای صدوقی سها(با این تعبیر وهن- آور که در صفحه نهایی مقاله ایشان-بر اثر طغیان قلم-چاپ شده است)ناروا و نا به جا و دور از ادب درس و ادب نفس است.حضرت آقای صدوقی سها مرقوم فرموده‏اند:
«اکنون همی توانم گفت که اگر کسی کنه این سخنانی که بیاوردم فهم کند!!درمی‏یابد که قول به جریان تشکیک، در مراتب اصل وجود، شایسته اهل معرفت نیست و اگر هم از منتسبین به عوام اهل معقول!!استماع شده باشد بایسته است که بر آنان رحمت آوردند».
خوب است نویسنده محترم اولا، بفرمایند کدام سخن در این مقاله، تکرار مکررات اساتید سابق نیست؟که فهم کنه آنها اینقدر مشکل است؟
ثانیا، آیا سبزواری بزرگوار از«عوام اهل معقول» است؟!
هر چه باشد، این بود تقریر محل نزاع از قول معتقدین به جریان تشکیک در مراتب وجود که معتقد ملا صدرا و ابتاع او همچون سبزواری است که هیچکدام از عوام نیستند.
حالا برگردیم به قول معتقدین به تشکیک در مظاهر وجود.
د-سابقه بحث تشکیک در تظاهر(مذهب ظل)
بعضی از حکماء و عرفاء-به لحاظ ضرورت تباین میان وجود واجب با وجود ممکن- تشکیک در مراتب وجود را مردود دانسته‏اند، و لذا به تشکیک در مظاهر وجود-نه در مراتب آن-قائل شده‏اند.جالب آن که، آنچه را استاد صدوقی سها در این باب نوشته‏اند، با تعبیراتی قریب العباره- که مستبعد است توارد باشد-در آثار حکماء و عرفاء سابق توان یافت.چنان که مرحوم سید ابو القاسم شریفی ذهبی(راز)متوفی 1286 ه.ق.
در همین مقوله، به شرح آنچه این بنده نویسنده قریب بیست و پنج سال پیش از این در کتاب «برداشتی از مشاعر ملا صدرا»از وی نقل کرده‏ام، نوشته است:
«جناب صدر المتألهین، صدر الدین محمد شیرازی، اشتباه عظیم و خبط واضح کرده‏اند که وجود را حقیقت واحده ذو مراتب دانسته‏اند که می‏گوید:یک فردش که شدید است، واجب است؛ و یک فردش که ضعیف است، ممکن است.و می‏گوید:لفظ وجود بر واجب و ممکن هر دو بالحقیقه اطلاق می‏شود، اما به شدت و ضعف.پس بنابراین اعتقاد، از برای حضرت واجب الوجود، ثانی از جنس خود و سنخ خود قرار داده است، بل که ثوان لا یتناهی-که افراد ممکنه باشند-، و به توحید الهی برخورد نکرده و به اشتراک معنوی فردی وجود میانه واجب و ممکن قائل شده است و این، شرک بیّن است.اعاذنا اللّه و جمیع الحکماء عن هذا.
«و کجاست این مذهب با مذهب حق؟-که مذهب ظلّ است-زیرا که در مذهب ظلّ، که معتقد انبیاء و اولیاء و صریح نطق کلام اللّه است، تباین میانه ذات واجب و ممکن لازم آمد تا آن که حقیقت وجود و صفات و کمالات، منحصر گردید در ذات اقدس احدیت، و اضداد آنها در ذات ممکن.»
«و آخوند صدرا می‏گوید:همان طور که وجود در مراتب و افاراد واجبه و ممکنه ساری است به شدّت و ضعف، همچنین صفات کمالیه وجود، چون:علم و قدرت و غیر ذلک، ساری است در مراتب مذکوره به شدّت و ضعف، و بر تمامی افراد خود مثل وجود بالحقیقه اطلاق می‏شوند و این خلاف مذهب حق و معتقد حضرات انبیاء و اولیاء و حکماء ربانیّین و کلمات ائمه طاهرین است(علیهم السلام)زیرا که این بزرگان به بینونت صفتی فی ما بین واجب و ممکنات قائل شده‏اند...» (13)
حتی در ارائه این نظر، من در نتیجه‏گیری دوست فاضل خودم در مقاله پر ابهام و ایهام ایشان، مفهوما چیزی نمی‏یابم که در عبارات منقول در متن مذکور موجود نباشد.اما لفظا شواهد و قرائن متعددی می‏یابم(و از جمله عبارت«اعاذنا اللّه منه» ایشان و...)که نشان می‏دهد جناب معظم له، از نوشتار یاد شده، در نوشتن مقاله خود متأثر و مستفید بوده‏اند.حالا برگردیم به انتقاد ایشان از مرحوم همائی که جناب صدوقی سها با حمله به ایشان، چنان پنداشته‏اند که قول به یگانگی تشکیک در مراتب و تشکیک در مظاهر، از ابتکارات ایشان (به تعبیر ما)یا اشتباهات ایشان(به تعبیر جناب سها)است.
ه-عدم تفاوت بین مراتب و مظاهر
کسی که در فلسفه صدرائی ورزیده باشد، نمی‏تواند قول صدرای شیرازی را در اسفار در باب جریان تشکیک در مراتب وجود، بر عدم تباین بین وجود واجب و ممکن حمل کند، و او را به ثنویت، بلکه قبول تکثر در واجب الوجود، متهم کند.در حقیقت، منظور و مقصود ملا صدرا از تشکیک در مراتب، همان تشکیک در مظاهر است.چنان که در اسفار و عرشیه، مکرر کلماتی از قبیل:مظهر و تجلی را، به همین معنی و در همین مقام به کار برده است و مخصوصا در همان صفحات اول عرشیه، درست قبل از ورود به بحث در رابطه بین ذات و صفات حق، نظریه خود را در باب تشکیک در مراتب، با تصریح به بینونت بین واجب و ممکن ذکر کرده است.بدین جهت امثال مرحوم همائی گفته‏اند که:در این مقوله، مراتب عین مظاهر است.چنانکه صفی علیشاه نیز گفته است:[بیت‏]
لا بشرط اندر وجود و مطلق از اشیا به ذات
در«مراتب»گر چه عین جمله اشیاستی
ملا صدرا در شرح اصول کافی در کذر«مراتب وجود»می‏گوید:وجود در مرتبه واجب مطلق لا بشرط، به معنی نفی جمیع تقیدات، حتی تقید به اطلاق است، و در مرتبه دیگر که مرتبه فعل و امر واجب است، مسمی به نفس(به فتح اول و ثانی) رحمانی و ظل ممدود و فیض مقدس است، و در این مرتبه است که در تمامی موجودات جاری است.سپس می‏گوید:
«و اعلم انّه اذا أطلق فی عرفهم:الوجود المطلق علی الحق الواجب، یکون مرادهم الوجود بالمعنی الاّول-ای الحقیقة بشرط لا شیئ و التنزیه-لا المعنی الاخیر؛و الاّ یلزم علیهم المفاسد الشنیعه من الالحاد و الاباحة و الحلول و سائر النقائص.فعلم ان التنزیه المحض و التقدیس الصرف-کما رآه المحققون من الحکماء و اصحاب الشرایع-باق علی الوجه المقرر المبرهن علیه بلا شک و ریب، بعد ان یعرف الفرق بین مراتب الوجود.و إلی هذه المراتب الثلاث، اشار السمنانی فی حاشیته علی الفتوحات: «الوجود الحق هو اللّه و الوجود المطلق فعله و الوجود المقید اثره».و لم یرد بالوجود المطلق العام الانتزاعی، بل الفیض الانبساطی.و اذا تحققت هذه المراتب، علمت ان اول ما ینشأ من الذات الاحدیة و الموجود الحق، الذی لا وصف له و لا رسم و لا نعت و لا اسم، هو هذا الوجود المنبسط، الذی یقال له«الحق المخلوق به»و«نفس الرحمن»و ربما یقال له«حقیقة الحقائق»و«حضرة الاسماء»و«مرتبة الواحدیه»...» (14)
مرحوم آقا سید صالح خلخالی به بیان موجز خود این عبارات صدرائی را چنین خلاصه کرده است:
بالجمله جماعت عرفا گاهی وجود گویند و از او حقیقت واجب اراده نمایند، و گاهی نیز وجود گویند و از آن مطلق هستی اراده نمایند و این مطلق هستی سوای مفهوم عام بدیهی، بلکه منشأ انتزاع مفهوم عام بدیهی، است.پس اگر گویند:وجود ساری است، مطلق هستی را اراده نمایند که ذات واجب یکی از مراتب تعینات او است و غیر متناهی است مدّة و عدّة و شدة.و گاهی نیز گویند:وجود ساری است، سریان وجود منبسط و فیض مقدس و نفس رحمانی را اراده می‏نمایند....پس از این تصریحات واضح می‏شود که...مرجع و مآل مذهب عرفا و صوفیه قاطبة، راجع است به مسلک صدر الحکماء و المتألهین صدر الدین شیرازی که:وجود حقیقت واحده است ذو مراتب، مرتبه اعلای آن که غیر متناهی است مدة و شدة و عدة، مرتبه واجبی است و باقی مراتب ممکنات به اختلاف شدت و ضعف از عالم عقول که فعلیت صرف‏اند، تا مرتبه هیولی که قوه محض است، چنان که حاجی سبزواری...گوید الفهلویون ...و هیچ یک از مفاسد و محذورات که بر سریان ذات واجبی وارد بود، بر این سملک وارد نیست.» (15)
بدین ترتیب روشن شد که آنچه مرحوم استاد جلال همائی به حضرت استاد جلال الدین آشتیانی نوشته‏اند که:
«و التشکیک فی المظاهر هو عین التشکیک فی المراتب»-به خلاف فرموده جناب صدوقی سها- درست است.بلکه مرحوم استاد همائی، این قول را از سابقین اخذ کرده است و اجتهاد ایشان هم نبوده است.چه از فحوای گفتار آقا سید صالح خلخالی و امثال او که ما در اینجا فرصت استقصاء نداشتیم، کاملا بارز است که به تقریر این بزرگان بین تشکیک در مراتب و تشکیک در مظاهر اختلافی نیست و بیانات حکماء و عرفاء در این مقوله بر اساس فلسفه صدرائی قابل جمع است و مفاسد و محذوراتی که خود صدرا هم بنا بر اظهار در شرح اصول کافی بدانها آگاه بوده است، در تقریر اخیر بر تشکیک در مراتب وجود، وارد نیست.
و-نقد و نظر
عجبا که دوست دانشمند ما برای تفهیم مطلب خود، دو سه تقسیم‏بندی کلی، یکی در باب تقسیم توحید(به عامی و خاصی و خاص الخاصی و اخص الخواصی)و دیگری در باب تقسیم وجودات(به ناقص آنی، مستکفی بالذات، تام آنی و تام فوق التمام)و دیگری در باب تقسیم تشکیک (به عامی و خاصی و خاص الخاصی و اخص الخواصی و صفاء خلاصه خاص الخاصی و صفاء خلاصه اخص الخواصی)ذکر کرده اند، که همه در کتب قوم قابل دسترس است و مطلب تازه‏یی یا حتی برداشت و تفسیر تازه‏یی از آنها در مقاله دوست ما، افزوده نشده است و اگر خواسته باشند بگویند که مثلا مرحوم همائی این قسیم بندی را نمی‏دانسته، غیر قابل باور است.
به عکس، نوع ارجاع(بلکه بدتر از همه عدم ارجاع به متون صحیح دست اول این مباحث)نشان می‏دهد که نویسنده فاضل این مقاله، در این زمینه به منابع اصلی در این ابواب، همچون:کشف المحجوب هجویری، رساله قشیریه ابو القاسم قشیری، منازل لسائرین و صد میدان خواجه عبد اللّه انصاری، رسالة القدس شیخ روزبهان، مصباح الهدایه کاشانی و دهها متن قدیمی دیگر، دسترس نداشته‏اند و مخصوصا بی‏اطلاع بوده‏اند که مرحوم جلال همائی که طرف خطاب و انتقاد این مقاله است، خود، مصباح الهدایه را تصحیح و چاپ کرده‏اند و این تقسیمات که نویسنده عزیز ما به استناد تعلیقات مرحوم آقای آملی، از بزرگان این قرن، مرقوم فرموده‏اند -با همین تفصیل-بیش از هزار سال است که در کتب قوم به تازی و پارسی، در دسترس آشنایان به معارف ربوبی بوده و هست.آیا ذکر این تقسیمات و تکرار این مکررات چه دردی را دوا می‏کند؟آیا با ذکر این تقسیمات، موضوع سخن یکباره از انتقاد به مرحوم همائی، که شأن او اجلّ از انتساب بی‏اطلاعی از این تقسیمات به وی است، به سطح درس منظومه در دوره لیسانس معقول تنزل نمی‏کند؟تازه بر فرض که کسی بخواهد برای محصلین دوره لیسانس درس بگوید، یا مطلب بنویسد، آیا نباید برای بیان این تقسیمات که مسبوق به سوابق هزار ساله در عرافن اسلامی است به منابع اولیه و کتب دست اول قدماء ارجاع بدهد؟ما فقط برای نمونه به ذکر سوابق این مباحث از قبیل تقسیم توحید(به توحید عام، خاص و خاص الخاص)به رسالة القدس شیخ روزبهان اشاره می‏کنیم، آنجا که می‏گوید:
«توحید عام از عالم ملک و شهادت رفتن است به حق که به صورت آن، عالم کبری است، و توحید خاص از خود رفتن است به حق...امّا توحید خاص الخاص آن است که از حق به حق سیر کنند و آن سیر آنگه باشد که روح مقدس از همه مراکب حدوث پیاده شود.» (16)
قبل از او، خواجه عبد اللّه انصاری همین معانی را در منازل السائرین و دیگر کتب خود تکرار کرده است و همین کتاب است که مرحوم امام خمینی(قد)، آن را سالها در مسجد امام در قم بر تنی چند از فضلاء اصحاب خود(از جمله استاد فقید من و آقای سها مرحوم آیت اللّه حاج آقا یحیی طالقانی) تدریس می‏فرمود و خوشبختانه در این سالهای اخیر، این کتاب در افغانستان به فارسی ترجمه شده است.یعنی متن عربی(از روی چاپ قاهره)در یک صفحه و ترجمه فارسی در صفحه مقابل، چاپ شده است و توحید را همین گونه به تقسیمات متعدد، تقسیم کرده است.چنانکه در باب توحید در مقامات خود نوشته است:«توحید عام، یکی شنیدن است و توحید خاص یکی دانستن و توحید خاص‏ الخاص یکی دیدن و توحید درویش یکی بودن و نابودن است.» (17)
نیز گوید:«توحید خاصه خاصه، آن توحید است که حق آن را به خود تخصیص داده و آن را مستحق قدر خویش شناخته...و زبان ایشان را از تعریف و بیان آن توحید لال کرده و ایشان را از فاش کردن آن عاجز ساخته...»
نیز این ابیات پیر هرات در این مباحث زبانزد اهل عرفان است:
ما وحّد الواحد من واحد
اذ کل من وحّده جاحد
توحید من ینطق عن نعته
عاریة ابطلها الواحد
توحیده ایاه توحیده
و نعت من ینعته لاحد
یعنی:هیچ کس به توحید ذات واحد، قدرت ندارد.زیرا هرگونه توحیدی، متضمن انکار است.پس توحید کسی که از نعت ذات حضرت حق سخن به زبان می‏آورد، از باب عاریت و استعاره است که ذات واحد از قبول آن تأبّی دارد و آن را نمی‏پذیرد.پس توحید حقیقی(خاص الخاص)توحید حق نسبت به ذات خود اوست و گرنه نعوت و صفاتی که دیگر موحدان(در مراتب توحید عام و خاص)برای او قائل‏اند، توحید حقیقی نیست.بلکه در مقام قیاس کفر و الحاد به شمار می‏رود.
پیر هرات باز در طبقات الصوفیه می‏گوید:
«توحید عام، به تمییز از غیر اللّه بیزار شدن است؛توحید خاص، در یک رسیدن است، توحید خاص در یک رسیدن است بی‏پیوستن.»
از همین مقوله است آنچه هجویری در کشف المحجوب، ابو ابراهیم مستملی بخاری در شرح فارسی التعرف لمذهب اهل التصوف ابوبکر کلابادی و نیز جامی در لوایح و شروح مختلف خود بر آثار ابن عربی(همچون شرح او بر فصوص الحکم و نیز شرح او بر نقش الفصوص که اخیرا به همت دکتر ویلیام چیتیک امریکائی چاپ شده است)و بسیاری دیگر از اعاظم اهل حکمت و عرفان، به پارسی و تازی نوشته‏اند.حاج ملا هادی سبزواری در اسرار الحکم که به قول خودش در آنجا(لباب علم توحید و صفو علم اسماء و صفات آنچه را که نوشتنی است بقدر الطاقة البشریه»به پارسی قابل فهم نوشته است، در بحث توحید به زبان ساده می‏فرماید:
«و اما توحید...سه مرتبه دارد:یکی وحدت وجود و کثرت موجود و این را توحید خاصی گویند، و دوم وحدت وجود و وحدت موجود و این را اربابش توحید خاص الخاص گویند.سیم وحدت وجود و وحدت موجود در عین کثرت وجود و کثرت موجود و این توحید اخصی و توحید خصّیصین است، و اما قول به کثرت وجود و کثرت موجود...توحید عامی است...» (18)
و بعد از آن متجاوز از ده صفحه در تشریح این مراتب، به قلم حکیمانه و عارفانه خویش، داد کمال داده و حق مطلب را ادا کرده است.
این کتاب که تصحیح شده استاد استاد ما مرحوم علامه شعرانی است، در دسترس همگان است و محتاج تأکید و تکرار نیست.غرض ما، فقط نشان دادن سوابق هزار ساله این تقسیمات در فرهنگ اسلامی است که همه برگرفته از قرآن مجید و گفتار پیشوایان دین است.چنان که در نهج البلاغه می‏خوانیم که مراتب توحید و خداشناسی چنین طبقه‏بندی شده است:«اول الدین معرفته و کمال معرفته التصدیق به کمال التصدیق به تویده و کمال توحیده الاخلاص و کمال الاخلاص له نفی الصفات عنه بشهادة کل صفة انها غیر الموصوف و شهادة کل موصوف انه غیر الصفه.فمن وصف اللّه فقد قرنه، و من قرنه فقد ثنّاه، و من ثنّاه فقد جزاه، و من جزاه فقد جهله.» (19)
یعنی:نخستین اصل از اصول دین، شناسایی خدا و معرفة اللّه است و کمال معرفت او تصدیق (اجمالی)به وجود اوست، و کمال تصدیق او، توحید(یکی دانستن)اوست، و کمال توحید، تنزیه و خالص کردن او از نواقص امکان است، و کمال اخلاص، سلب صفات از اوست، یعنی که صفات کمالیه حضرت حق عین ذات است.چه، به حقیقت صفت غیر از موصوف است و موصوف غیر از صفت است.پس هر کس ذات حق تعالی را به صفتی متصف کند، ذات را با صفت و صفت را با ذات مقارن دانسته است، و هر کس آن ذات بحت و بسیط را از طریق مقارنه صفت و موصوف معتقد شود، در حقیقت به دو اصل متفاوت(ذات و صفت)قائل شده است و برای حق تعالی، از طریق مقارنه صفات، شریک و ثانی تصور کرده است، و هر کس چنین اعتقادی داشته باشد، خدا را دارای دو جزء قدیم(ذات و صفت) پنداشته است، و هر کس چنین کند، خدا را نشناخته است.
پس، تقسیم قائلین به توحید به نحله‏های مختلف، از صدر اسلام تاکنون مسبوق به سابقه است.همچنان که جمعی از متأخرین توحید را به چهار قسم:ذاتی، صفاتی، افعالی و آثاری، تقسیم کرده‏اند و برای هر قسم، تعبیری یافته‏اند.
1-توحید ذات، لا هو الا هو
2-توحید صفات، لا اله الاّ اللّه
3-توحید افعال:لا حول و لا قوة الاّ باللَّه
4-توحید آثار:لا مؤثر فی الوجود الاّ اللّه
با حفظ این سوابق، انتساب بی‏اطلاعی از این تقسیمات به مرحوم استاد همائی شایسته نیست.
بل که نقل این مقدمات عام، در خور شأن نوع اهل حکمت و عرفان که منظومه دیده و اسرار الحکم خوانده باشند، نیست!
اما آنچه بیشتر غیر قابل اغماض می‏نماید، تفسیری ست که جناب صدوقی سها، به عنوان حاشیه بر اصل نوشته مرحوم استاد همائی، از راه مصادره به مطلوب مطرح نموده‏اند که جدا مستبعد است.مرحوم همائی با صراحت و قاطعیت می‏نویسد که:
«کسی که به غور گفتار عرفاء و حکماء فهلوی رسیده باشد، بین اختلاف مراتب و اختلاف مظاهر فرقی نمی‏یابد». (20)
آقای صدوقی سها که از ابتدای ورود به مطلب، به ضرس قاطع نوشته‏اند:تشکیک یا در ظاهر است یا در مراتب، دیگر فرصتی به قائلین به شق ثالث امثال مرحوم همائی نداده‏اند که صریحا می‏گویند: جنگ بین قائلین به تشکیک در مظاهر و یا مراتب، جنگ لفظی است و اگر کسی به غور گفتار عرفاء و حکماء معتقد به تشکیک در مظاهر و یا مراتب، جنگ لفظی است و اگر کسی به غور گفتار عرفاء و حکماء معتقد به تشکیک در وجود برسد، بین اختلاف مراتب و اختلاف مظاهر تفاوتی در نمی‏یابد.بلکه به تعبیر مرحوم همائی به این نتیجه می‏رسد که تشکیک در مظاهر عین تشکیک در مراتب است.
آقای سها نوشته‏اند:تصویری که مرحوم همائی از مسأله کرده‏اند مآلا منصرف است به قول تشکیک در مظاهر و نه در مراتب.این حرف فقط از دریچه ذهن قائلین به دوگانگی تشکیک در مظاهر با تشکیک در مراتب، قابل تصور است.امّا در قول مرحوم همائی که صریحا به یگانگی این دو نوع تشکیک قائل شده و گفته‏اند:«و التشکیک فی المظاهر هو عین التشکیک فی المراتب»، قابل تصور نیست.
عیب دیگر مقاله آقای سها، این است که‏ بر خلاف شیوه اهل تحقیق، هیچ نوع ارجاع کتاب شناختی، برای نامه مرحوم همائی به حضرت آقای آشتیانی ارائه نداده‏اند.و جز کلیاتی که از تعلیقات مرحوم آقای آملی(قدس سره)بر منظومه که خوشبختانه سالها پیش در تهران چاپ شده و در دسترس است، نقل کرده‏اند، منبع و مأخذی دیگر ذکر نکرده‏اند، بلکه حتی در یک مورد، تعبیر«استادنا الاقدم»از مرحوم آقا میرزا مهدی آشتیانی که استاد مرحوم آقای آملی بوده، ممکن است خواننده به این تصور بیفتد که آقای سها خود مدعی شاگردی نزد مرحوم آقا میرزا مهدی آشتیانی است!
ز-اشتباه دیگر نویسنده
هرچه باشد، مشکل عمده دوست عزیز ما این است که کلام مرحوم همائی را خوب نفهمیده‏اند ایشان در نقل قول آن مرحوم، دو جا با گذاشتن علامت سؤال بی‏جا، نشان داده‏اند که حتی نتوانسته‏اند یک عبارت ساده عربی آن مرحوم را درست بخوانند.آقای صدوقی سها نخستین عبارتی را که مرحوم همائی بدان از فارسی به عربی گریز می‏زند، چنین ثبت کرده‏اند:
«نور را در مرتبت، ترتیب‏ها است، فقل یا سیدی ما الفرق بین المرتبه و المظهر و الترتیب؟هنا عین الظهور اذ لیس المراد...» (21)
حال آن که اندک دقت در متن، برای هر کسی که ادنی آشنایی با موضوع کلام داشته باشد، ثابت می‏کند که جمله استفهامیه به کلمه«المظهر»ختم می‏شود و بعد از آن جمله‏ای دیگر شروع می‏گردد که با گذاشتن علائم نقطه گذاری مرسوم مشکل حل و مفهوم عبارت واضح خواهد شد.عبارت باید چنین خوانده و نوشته می‏شد:
«و لنعم ما قال المولوی المعنوی:نور را در مرتبت ترتیب‏ها است.فقلت:یا سیدی!ما الفرق بین المرتبة و المظهر؟و«الترتیب»هنا عین «الظهور».اذ لیس المراد...»
یعنی علامت استفهام باید بعد از«المظهر» باشد، نه بعد از«الترتیب»که آقای سها نوشته‏اند.
شگفتا که کسی متن عبارت نوشتار استادی را درست نخواند و درست نداند، آن گاه در مفهوم و محتوی آن-با این درجه از اطمینان به نفس-قلم بگرداند و بدواند.ما را از هم درسان و هم نسلان خود، توقع بیش از این‏ها بود.راست است، ما دیده و شنیده‏ایم که بعضی از اعاظم مدرسین، از خواندن درست عبارات عاجز بودند و در عین حال، این عجز ادبی در انتقال مفاهیم و معانی، کمترین تأثیری نداشت و خوشبختانه، یکی از این مدرسین بزرگ امروز همچنان در حوزه علمیه قم به تدریس خارج فقه و اصول ادامه می‏دهند و بسیار می‏شود که هنگام خواندن عبارتهای عربی، قید می‏کنند که هنگام خواندن عبارتهای عربی، قید می‏کنند که با «اسقاط خصوصیتهای ادبی»متن عبارت چنین است.ادام اللّه تعالی ظلال افاداته علی رؤوس المتعلمین.
ح-سن2ّت احتیاط علمی‏
از استادنا الاعظم، حضرت علامه حسن زاده آملی، شنیدم که می‏فرمودند:«در کتب اساطین حکمت و معرفت به عباراتی برمی‏خوردم که علم قطعی برایم حاصل می‏شد آن که فرمایش، نامقبول و نادرست است.اما به خود می‏گفتم:فلانی!اگر امر، دائر شود که بین دو نفر، یکی حسن زاده و دیگری جناب ملا صدرا، یک کدام در موضوعی اشتباه کند، کدام یک، اولی به اشتباه است؟می‏باید اقرار کنم که من به اشتباه-به قول سعدی-اولی‏ترم.پس جسارت نمی‏کردم و اشتباه را به فهم خود نسبت می‏دادم.» اما دوست دانشمند ما، جناب صدوقی سها، مراعات این مقام را نفرموده‏اند.حال آن که مرحوم استاد همائی و مخاطب ایشان استاد سید جلال الدین آشتیانی و تعبیر مرحوم همائی که«کسی که به غور گفتار عرفاء و حکماء فهلوی رسیده باشد»و طرز افاده ایشان و همه قرائن قولی و قائل و انتقالی، و فعلی و فاعلی و انفعالی، اقتضاء چنین مقایسه‏یی را داشت و فی الجمله روا و سزا بود که کسی-بین خود و خدای خود-بنشیند و از خود بپرسد که:اگر بنا بود از دو تن که«به غور گفتار عرفاء و حکماء» رسیده‏اند، یکی استاد همائی و دیگری نویسنده، دوست بزرگوار ما، یک کدام اشتباه کنند، کدام یک به اشتباه اولی‏تراند؟
چرا سخن را-بر خلاف دوست خود-بازتر نگویم؟علامه همائی، قریب بیست سال تمام، در اصفهان نزد بهترین اساتید فن، از جمله مرحوم شیخ محمد حکیم خراسانی (22) و مرحوم حاج آقا رحیم ارباب (23) به تحصیل فلسفه و حکمت و فنون وابسته به آن اشتغال داشت و حضرت استاد سید جلال الدین آشتیانی، مخاطب او هم، از بهترین شاگردان علامه طباطبائی و مرحوم آیت اللّه سید ابو الحسن قزوینی است.حال اگر این دو استاد، در مقام افاده و استفاده در سطحی که شایسته ایشان است و نه در سطحی که تکرار کلیات امور عامه به جهت استفاده مبتدیان یا متوسطان این فن شریف در حوزه یا دانشگاه است، کلامی به یکدیگر بازگو کرده باشند، آیا خواننده منصف آن نامه، نباید با احتیاط تمام و پس از استقصاء تام، زبان به خرده‏گیری بگشاید؟
متأسفانه دوست ما در این مقاله، کار بی‏احتیاطی و بی‏اعتنایی را به آنجا رسانده‏اند که بسیاری از اساتید سلف و خلف را که قائل به جریان تشکیک در مراتب‏اند، «عوام اهل معقول»خوانده‏اند.که با وجود وهن‏آور بودن، بی‏معنی هم می‏نمایم.زیرا اگر کسی اهل معقول باشد، دیگر عوام نیست و اگر مقصود این باشد که علماء و مدرسین و محصلین عقلیات را به عوام و خواص تقسیم می‏کنند، آنجا باید تشکیکی بودن علم و نسبی بودن کمالات علمی را منظور نظر داشت.چه، از یک سوی به فرموده:«و فوق کل ذی علم علیم»در هر رشته و فنی، مراتب دانش علماء در آن رشته متفاوت است یکی منظومه می‏خواند، یکی منظومه می‏گوید، یکی محصل اسفار است یکی مدرس اسفار.از سوی دیگر، یکی در یک موضوع و یک بخش از عقلیات، متخصص و جزء خواص است، دیگری در بخش دیگر و موضوع دیگر.چندان که حتی در سمعیات و علوم منقول نیز قائل به تجزی در اجتهاد شده‏اند چه رسد به عقلیات و علوم معقول.اما شکایت من از این است که آیا، بیننا و بین اللّه، دوست ما می‏تواند و حق دارد به این آسانی-نه با این گستاخی!-علماء و مدرسین و محصلین قائل به تشکیک در مراتب را «عوام»بخواند.اگر چنین باشد، پس ادب درس چیست و ادب نفس کدام است؟
ط-اعتذار
من از طغیان قلم در این مقال نسبت به دوست دیرین دانشمند خود، حضرت آقای صدوقی سها اعتذار می‏کنم و این سخن را با اشعاری که در وصف استاد فقید علامه همائی پس از نشر مقالات «شعوبیه»معظم له، که به کوشش استاد منوچهر قدسی اصفهانی به طبع رسید، به پایان می‏برم تا شیرینی شعر و ادب، تلخی مباحثه و مجادله را برطرف کند:
منوچهر قدسی هنرمند راد
به خط و به شعر و ادب اوستاد
به طبع«شعوبیه»همت گماشت
در آن مختصر داد دانش بداد
تن فضل از این ادب جان گرفت
روان خرد زین هنر گشت شاد
کتابی سراسر علوم و رسوم
کتابی همه پویش و اجتهاد
نوشته«جلال همائی»که دهر
چون او ذو فنون عالمی کم بزاد
به دیباچه‏یی«قدسی»آراستش
«سنا»را گفت و حرمت نهاد
گرانمایه«انواری»ام نسختی
فرستاد از راه لطف و وداد
من این چامه در وصف او ساختم
به شام غریبان در اقصی البلاد
امیدا که این مدحت بی‏گزاف
به دست عزیزان و یاران رساد
یادداشتها
(1)-ابن سینا، شفا، ج 2، ص 17.
(2)-نصیر الدین طوسی، شرح اشارات، نمط چهارم، فصل 28.
(3)-سبزواری، حاج ملا هادی، اسرار الحکم، چاپ علامه شعرانی، ص 28.
(4)-همان، ص 31.
(5)-همان، صص 29-30.
(6)-همان، ص 31.
(7)-صدوقی سها، منوچهر، جریان تشکیک...، کیهان اندیشه، شماره 64، ص 90.
(9)-صدر الدین محمد شیرازی(ملا صدرا)، اسفار، ج 1(فصل 22)، ص 260.
(10)-سبزواری، منظومه، چاپ علامه حسن زاده آملی، ج 1.
(11)-سبزواری، اسرار الحکم، صص 7-6.
(12)-خلخالی-آقا سید صالح، شرح صلوات محیی الدین ابن عربی، چاپ سید جمال الدین خاکسار، صص 94-95.
(13)-امین، سید حسن، برداشتی از مشاعر ملا صدرا، چاپ چهارم (لندن)، صص 84-86.
(14)-صدر الدین محمد شیرازی(ملا صدرا)شرح اصول کافی (چاپ سنگی، تهران)در اینجا به نقل از خلخالی، پیشین، ص 96.
(15)-خلخالی، همان جا، صص 97-99.
(16)-روزبهان بقلی، رسالة القدس، ص 100.
(17)-خواجه عبد اللّه انصاری، گفتار پیر طریقت، چاپ صابر کرمانی، بخش مقامات، باب توحید، ص 194.
(18)-سبزواری، اسرار الحکم، ص 28.
(19)-نهج البلاغه، چاپ محمد عبده، نیز چاپ فیض الاسلام، نیز چاپ مصطفی زمانی و...بخش خطب.
(20)-همائی، جلال، به نقل از صدوقی سها، پیشین، ص 89.
(21)-همان، همانجا.
(22)-این شیخ محمد خراسانی برادری(به نام شیخ نظام الدین گنابادی از اساتید والد ماجد من بقیة العترة الطاهره آیت اللّه استاد سید علینقی امین)و برادر زاده‏ای(به نام بهلول، واعظ مشهور مسجد گوهرشاد مشهد در 1314)داشت که گزارش زندگی هر یک محتاج مقاله‏یی مستقل بلکه کتابی منفرد است.
(23)-این حاج آقا رحیم ارباب(استاد مرحوم جلال همائی)شاگرد اعجوبه‏یی داشت به نام مرحوم سید محمد حسن میر جهانی جرقویه‏یی اصفهانی که نویسنده این مقاله به یک واسطه از شاگردان و مستفیدین اوست و لذا نسبت ما با این اساتید چنین درست می‏شود:سید حسن امین-سید علی سپهر- سید محمد حسن میر جهانی-حاج آقا رحیم ارباب-آخوند ملا محمد کاشانی و جهانگیر خان قشقائی.

تبلیغات