آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۴

چکیده

متن

معروف شده که وقتى امیر تیمور گورگان شیراز را مسخر شد گفت حافظ را پیش او بیاورند و وقتى آوردند گفت من ربع جهان مسکون را ویران کردم تا سمرقند و بخارا را که وطن من است آباد کنم و تو مردک به یک خال هندوى ترک شیرازى این دو شهر را مى‏بخشى در این بیت که گفته‏اى:
اگر آن ترک شیرازى بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
و خواجه حافظ جواب داد که همین بخشندگیها مرا به این روز انداخته و تیمور را مورد نوازش قرار داد.این ملاقات ساختگى و خنده‏دار را اول بار دولتشاه سمرقندى در تذکره معروف خود بدون ذکر مأخذ عنوان کرده و این قبیل مطالب مجعول در این کتاب فراوان است مرحوم استاد سعید نفیسى قضاوتى جالت در مورد تذکره دولتشاه به عمل آورده و در دیباچه کلیات عراقى مرقوم نموده‏اند:
...گمان ندارم کتابى سست‏تر و نامعتبرتر از تذکرة الشعراى دولتشاه سمرقندى درباره شاعران ایران باشد.با وجود این بسیارى از تذکره نویسان سده‏هاى بعدى از این کتاب استفاده فراوان کرده‏اند.
دولتشاه در باب این ملاقات مى‏نویسد:
و خواجه حافظ بذله و لطیفه بسیار گفتى و لطایف از او منقولست و واجب نمود از لطایف خواجه حافظ چیزى در این تذکره نوشتن، حکایت کنند که وقتى که صاحب قران اعظم امیر تیمور گورگان انار الله برهانه فارس را مسخر ساخت در سنه خمس و تسعین و سبعمائه‏[795]و شاه منصور را به قتل رسانید خواجه حافظ در حیات بود، کس فرستاد و او را طلب کرد، چون حاضر شد گفت من به ضرب شمشیر آبدار اکثر ربع مسکون را مسخر ساختم و هزاران جاى و ولایت را ویران کردم تا سمرقند و بخارا را که وطن مألوف و تختگاه من است آبادان سازم، تو مردک به یک خال هندوى ترک شیرازى سمرقند و بخاراى ما را مى‏بخشى درین بیت که گفته‏اى:
اگر آن ترک شیرازى بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
سلطان عالم از آن نوع بخشندگى است که بدین روز افتاده‏ام، حضرت صاحبقران را این لطیفه خوش آمد و پسند فرمود و با او عتابى نکرد بلکه عنایت و نوازش فرمود.(تذکره، 229)
جالب اینجاست که خود دولتشاه مجعول بودن آن را به طریقى دیگر بیان کرده و مى‏نویسد:...وفات خواجه در شهور سنه اربع و تسعین و سبعمائه‏[794] بوده و در مصلاى شیراز مدفون است.روح الله روحه (تذکره کلاله خاور ص 231).
چگونه امکان دارد حافظ در سال 794 بمیرد و در سال 795 یعنى یک سال پس از مرگش تیمور را ملاقات کند؟مرحوم دکتر قاسم غنى در کتاب«تاریخ عصر حافظ»-مقدمه کتاب مزبور اشاره به ضد و نقیض بودن تاریخ وفات و ملاقات خواجه با تیمور کرده ولى مرقوم داشته که شاید این ملاقات در حمله اول تیمور به شیراز ممکن است اتفاق افتاده باشد.البته مى‏توان گفت دلیل اینکه مرحوم غنى در مقام رد این موضوع برنیامده، نوشته رضا قلیخان هدایت در ریاض العارفین باشد و بخاطر احترام رضا قلیخان این کار را نکرده باشد.رضا قلیخان هدایت بدون ذکر مأخذ در این زمینه مى‏نویسد:...و وقتى که امیر تیمور او را ملاقات نمود لباس وى در کمال اندراس بود...(ریاض العارفین، انتشارات وصال، ص 177).
همین موضوع را مولانا فخر الدین على صفى مولف کتاب«لطائف الطوائف»نیز عنوان کرده که‏ به احتمال قوى از دولتشاه اخذ کرده و مى‏نویسد: چون امیر تیمور ولایت فارس را مسخر کرد و به شیراز آمد و شاه منصور را بکشت، حافظ شیرزاى را طلبید و او همیشه منزوى بود و به فقر وفاقه مى‏گذرانید.سید زین العابدین گنابادى که نزد امیر تیمور قربى تمام داشت و مرید حافظ بود واو را به ملازمت امیر تیمور آورد، امیر دید که آثار فقر و ریاضت از او ظاهر است، گفت اى حافظ من به ضرب شمشیر تمام روى زمین را خراب کردم تا سمرقند و بخارا را معمور کنم و تو آن را به یک خال هندوى مى‏بخشى و مى‏گویى:
اگر آن ترک شیرازى بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
حافظ گفت:از این بخشندگیهاست که بدین فقر و فاقه افتاده‏ام.امیر تیمور بخندید و براى حافظ وظیفه‏اى لایق تعیین نمود.
(لطائف الطوائف، تصحیح احمد گلچینى معانى، چاپ سال 1336 ص 223).
دکتر حسینقلى ستوده هم ملاقات تیمور و حافظ را رد نکرده و نوشته‏اند:...در بعضى تذکره‏ها به ملاقات حافظ با تیمور اشاره شد البته ملاقات حافظ با تیمور به واسطه معروفیتى که حافظ در ایران و خارج داشته بعید به نظر نمى‏رسد...(تاریخ آل مظفر، دکتر حسینقلى ستوده ج 2، ص 319 چاپ)
و اما به چه دلیل چنین ملاقاتى روى نداده، قویترین دلیل همان است که ذکر شد و ضد و نقیض بودن تاریخ وفات و ملاقات حافظ با تیمور است که با عقل جور درنمى‏آید.دلیل دیگر این است که هیچکدام از مورخین قبل از دولتشاه اشاره‏اى به این موضوع نکرده‏اند، نزدیکترین تاریخ به عصر حافظ کتاب«ظفرنامه تیمورى»شرف الدین على یزدى است که این کتاب را در سال 828 یعنى حدودا چهل سال پى از مرگ حافظ نوشته و شاید هم حافظ را درک کرده باشد، اگر هم حافظ را ندیده باشد دیوانش را مطالعه کرده و به او ارادتى خاص داشته است چرا که بیتى از حافظ را در هنگام ورود تیمور به شیراز در تاریخ خود آورده و مى‏نویسد:
...و چون رایت همایون صاحبقران در ذى الحجه سنه تسع و ثمانین و سبعمائه(789)به فتح و فیروزى به شیراز رسید مملکت فارس بى‏کلفت دفع منازعى در حوزه تسخیر بندگان حضرت آمد و در سلک دیگر ممالک محروسه انخراط یافت.
دولت آنست که بى‏خون دل افتد به کنار
ورنه با سعى عمل باغ جنان این همه نیست
در ظاهر شهر شیراز از حوالى تخت قراچه مرکز رایت نصرت آیت گشت و تمام اصول و کلانتران و کلویان ره احراز سعادت زمین بوس شتافتند و بعد از اقامت رسم خاکبوسى یک هزار تومان کبکى قبول کردند که به خزانه امانى فرود آرند و از براى کفایت آن مهم امیر عثمان عباس به شهر درآمد و وجه مذکور به تمام و کمال به وصول پیوست و در روز عید عیدگاه به فر حضور حضرت گردون بسطت آرایش پذیرفت و خطبه به القاب همان آراسته گشت و بعد از اداى وظایف عبادت و قربان به منزل همایون معاودت افتاد والى یزد شاه یحیى که برادر زاده شاه شجاع بود و داماد او با پسر بزرگش سلطان محمد و حاکم کرمان سلطان احمد برادر شاه شجاع و ابو اسحاق نبیره شاه شجاع از سیرجان و سایر حکام اطراف و جوانب مثل اتابکان لرو گرگین لارى که گویند از نسل گرگین میلاد است کمربندگى و فرمانبردارى بسته به شرف بساط بوس رسیدند و پیشکشهاى لایق کشیده به عنایت و عاطفت پادشاهانه سرافراز گشتند...
(ظفرنامه تیمورى، به کوشش محمد عباسى، جلد اول، ص 315 و 316).
اگر تیمور حافظ را دیده بود دلیلى نداشت که شرف الدین على یزدى از ذکر آن چشم‏پوشى کند، با توجه به اینکه بینى از او را صرفا به منظور تعلیل مقصود آورده.
تاریخ دیگرى که تا حدودى از نظر زمان به حافظ نزدیک است و با وجود اینکه مطالب مربوط به تیمور را مشروحا نگاشته و به هیچوجه اشاره‏اى به این موضوع نکرده، تاریخ روضة الصفاى میرخواند است.
میرخواند نوشته:...زین العابدین‏[مظفرى‏]در شیراز بود سید مظفر کاشى و اکابر و اشراف و سادات مشایخ علماء به خدمت مبادرت نموده شرف دست بوسى دریافتند و به نوازش و دلجوئى امیدوار شدند...(روضة الصفا، به کوشش دبیر سیاقى، ج 6، ص 156)مى‏بینید که هیچ اشاره‏اى به حافظ نیست. نواده خواند میر هم که عمده مطالب خود را از نیاى خود گرفته یعنى خواند میر باز هیچ اشاره‏اى در حبیب اسیر، به این مطلب نکرده.
تاریخ دیگرى که باز به عصر حافظ نزدیکتر است کتاب مطلع السعید بن و مجمع البحرین عبد الرزاق سمرقندى است که حدود 83 سال پس از مرگ حافظ تألیف شده ولى باز اشاره‏اى به این مطلب ندارد.با وجود اینکه در چند مورد اشاره به اشعار حافظ دارد.عبد الرحمان جامى نیز که چند سالى قبل از دولتشاه مى‏زیسته، در نفحات الانس هیچ سخنى در این مرود ننوشته است.بنابراین حافظ و تیمور ملاقات صرفا ساخته و پرداخته دولتشاه سمرقندى است و اساسى ندارد.

تبلیغات