آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۴

چکیده

متن

ادیان آسمانى، اساس و شالوده‏اى یکسان دارند و جملگى از طرف خداوند متعال پى‏ریزى گردیده‏اند. گذشت ایام، اغراض اربابان زر و زور و تزویر، راحت‏طلبى مردم و...ادیان الهى را در مسیرى غیر از مسیر اصلى انداخته و آنها را از محتوا خالى و به خرافات و اوهام آلوده ساختند.لذا براى هدایت مردم، امر خدا بر تجدید رسالتها و نبوتها قرار گرفت تا هم جلوى گمراهى مردم گرفته و هم پایه‏هاى ادیان به نسبت پیشرفت علمى و تجربى بشر، استوارتر گردند.این امر خداوندى با ابلاغ رسالت حضرت محمد(ص)به پایان رسید و ختم نبوت امضا گشت.
در باب حقانیت اسلام و لزوم گرویدن پیروان سایر ادیان به اسلام بحثهاى بسیارى شده است، امرى که خداى سبحان به انبیاى پیشین مانند موسى، داود، دانیال، ملاکى، یرماه، یعقوب، عیسى و...دستور آن را صادر (1) و بعد همان فرمان را در قرآن فرقان که همو لاریب فیه است و هدایت متقیان، تجدید فرمود. (2)
پیروان اسلام جدا معتقدند که در کتب انبیاى پیشین، مانند تورات و انجیل، تحریفهاى کوچک و بزرگ بدست اشخاص مختلف و با اهداف متفاوت انجام گرفته است.این نظر را قرآن مجید تأیید مى‏فرماید. (3) با توجه به مطالب زننده و دور از عفت و مسخره‏اى که در تورات(مانند داستان تکوین، کشتى گرفتن یعقوب با خدا، زناى لوط با دخترانش و...)وجود دارد، عده‏اى از غیر مسلمین نیز اصالت تورات را زیر سئوال برده‏اند. (4)
و در مورد انجیل نیز مى‏دانیم که مسیحیان پس از اختلافات فراوان در مورد انجیل واقعى، بالأخره از میان انبوه اناجیل، چهار مورد را انتخاب و بقیه را نابود ساخته‏اند که خود این امر نشان دهنده شک و شبهه آنها نسبت به انجیل واقعى است. (5)
تنها مسلمین هستند که على رغم اختلافات و پیدایش فرقه‏ها و مذاهب گوناگون با سینه‏اى فراخ، عدم تحریف در کتاب آسمانیشان را اعلام مى‏نمایند و این برخاسته از سخن پروردگار متعال در حفاظت قرآن از دستهاى ناپاک و تحریفهاست، آنجا که مى‏فرماید:«ما قرآن را بر تو(اى پیامبر)نازل کردیم و ما هم او را محققا محفوظ خواهیم داشت». (6)
اگر شخصى درصدد گزینش دین افضل و اتمم و اکمل و تحریف‏نشده باشد، بهترین راه این امر، بحث و نقد انتقادى و مقایسه‏اى بین متون و قوانین مذاهب گوناگون است، تا به این شیوه، سره از ناسره جدا گردیده و دینى که بیشتر با فطرت انسانى همخوانى دارد رخ نمایاند.
هدف این مقاله بحث و نقد انتقادى و مقایسه‏اى بین دین یهود و اسلام است.گویا بحث به این شیوه، تازگى دارد، پس لاجرم از کاستیها بر کنار نتوان بود.امید است علما و دانشمندان یاور باشند، با این تذکر که شناخت نسبت به دین اکمل و اتمم و تحریف نشده، مسئولیت پیروى از آن را مى‏آفریند، به اصل مطلب مى‏پردازیم.
یهوه خداى بنى اسرائیل در جاهاى مختلف تورات، سرزمینهاى تعدادى از اقوام را به بنى اسرائیل-که قوم برگزیده و مقدس او هستند (7) -مى‏دهد.این اقوام عبارتند از:حتیان، جرجاشیان، اموریان، کنعانیان، فرزیان، حویان و یبوسیان. (8) یهوه بنى اسرائیل را به جهاد براى گرفتن این سرزمینها تحریک و تحریض مى‏نماید.قوم بنى اسرائیل نیز با دستور قتل عام ساکنین سرزمینهاى موعود از طرف یهوه، از میان قلمرو اقوام مختلف گذشته و غالبا با آنها به جدال مى‏پردازند.
در طى یکى از این جنگهاى مقدس-زیرا همگى با اجازه و دستور یهوه صورت مى‏گیرد-که با مدیانیان درگرفت، بنى‏اسرائیل با انبوه نفرات-که سواى اطفال و زنان، ششصد هزار مرد را شامل مى‏شدند (9) -بر آنها تاخته به دستور موسى، ذکورانشان را کشتند، زنان و اطفال را اسیر ساختند، بهایم و مواشى و املاک آنها را غارت نمودند و مساکن و شهرشان را به آتش کشیدند.زمانى که اسیران و غنایم را نزد موسى آوردند، او به خشم آمده و از ترس اینکه مبادا مردان بنى اسرائیل با زنان اسیر به فسق و فجور پرداخته، خشم یهوه را برانگیزانند، دستور قتل عام باقى مانده ذکوران از بچه بالغ و زنان و دختران غیر از دختران باکره را مى‏دهد. (10)
به ذهن چنین متبادر مى‏شود که از جمله مواردى که در تورات چهره انبیاى عظام مخدوش گشته، یکى همین مورد است و گرنه چگونه مى‏توان قضاوت پیامبرى الهى را که به خاطر جلوگیرى از شاعه فساد، دستور قتل عام زنان و دختران(غیر باکره)را صادر مى‏کند و از طرفى، دختران باکره را زنده نگه مى‏دارد، عادلانه دانست؟مگر فساد توسط دختران باکره نمى‏توانست ایجاد و اشاعه یابد؟!بگذاریم و بگذریم که در این مقوله سخن بسیار است.
در سفر تثنیه مى‏خوانیم:یهوه خدایت، ترا به زمینى که براى تصرفتش به آنجا مى‏روى درآورد و امتهاى بسیار را که حتیان، جرجاشیان، اموریان، کنعانیان، فرزیان، حویان و پبوسیان، هفت امت بزرگتر و عظیمتر از تو باشند، از پیش تو اخراج نماید و چون یهوه خدایت ایشان را بدست تو تسلیم نماید و تو ایشان را مغلوب سازى، آنگاه ایشان را بالکل هلاک کن و با ایشان عهد مبند و بر ایشان ترحم منما و با ایشان مصاهرت منما، دختر خود را به پسران ایشان مده و دختر ایشان را براى پسر خود مگیر، زیرا که اولاد تو را از متابعت من برخواهند گردانید تا خدایان غیر را عبادت نمایند و غضب خداوند بر شما افروخته شده، شما را بزودى هلاک خواهند ساخت ... (11)
اگر یهوه خداى خود را فراموش کنى و پیروى خدایان دیگر نموده آنها را عبادت و سجده نمایى البته هلاک خواهید شد مثل قومهائى که خداوند پیش روى تو هلاک مى‏سازد. (12) ....
خداوند دل خود را با شما نسبت و شما را برنگزید از این سبب که از سایر قومها کثیرتر بودید، زیرا که شما از همه قومها قلیل‏تر بودید، لکن از این جهت که خداوند شما را دوست مى‏داشت و مى‏خواست قسم خود را که براى پدران شما خورده(مبنى بر دادن این سرزمینها به اولاد آنها)بجا آورد.بدان که یهوه خدایت اوست که پیش روى تو مثل آتش سوزنده عبور مى‏کند و او ایشان را هلاک خواهد کرد و پیش روى تو ذلیل خواهد ساخت، پس ایشان را اخراج نموده به زودى هلاک خواهى کرد چنانکه خدایت به تو گفته است.پس چون یهوه خدایت ایشان را از حضور تو اخراج نماید در دل خود فکر مکن و مگو به سبب عدالت من خداوند مرا به این زمین درآورد تا آن را به تصرف آورم، بلکه به سبب شرارت این امتها، خداوند ایشانر را از حضور تو اخراج مى‏نماید (13) ...
امتهائى که به جهت گرفتن آنها به آنجا مى‏روى و
یهوه آنها را از حضور تو منقطع مى‏سازد، هر چه را که نزد خدا مکروه است و از آن نفرت دارد ایشان براى خدایان خود مى‏کردند، حتى اینکه پسران و دختران خود را نیز براى خدایان خود به آتش مى‏سوزانیدند. (14)
ساکنان شهرى را که خدایان غیر را اطاعت مى‏کنند به دم شمشیر بکش و آن را با هرچه در آن است و بهایمش را به دم شمشیر هلاک نما و همه غنیمت آن را در میان کوچه‏اش جمع کن و شهر را با تمامى غنیمتش براى یهوه خدایت به آتش بالکل بسوزان. (15)
چون به زمینى که یهوه خدایت به تو مى‏هد داخل شوى یاد مگیر که موافق رجاسات آن امتها عمل نمائى و در میان تو کس یافت نشود که پسر یا دختر خود را از آتش بگذراند و نه فالگیر و نه غیبگو و نه افسونگر و نه جادوگر و نه ساحر و نه سئوال کننده از اجنه و نه رمال و نه کسى که از مردگان مشورت مى‏کند.به سبب این رجاسات یهوه خدایت آنها را از حضور تو اخراج مى‏کند. (16)
در سفر اعداد نیز مى‏خوانیم:یهوه مى‏گوید چون از اردن به زمین کنعان عبور کنید، جمع ساکنان زمین را از پیش روى خود اخراج نمایید و تمامى صورتهاى ایشان را منهدم سازید و زمین را به شما دادم تا مالک آن باشید.اگر ساکنان زمین را پیش روى خود اخراج ننمایید کسانى را که از ایشان باقى مى‏گذارید در چشمان شما خار خواهند بود و در پهلوى شما تیغ و شما را در زمین که در آن ساکن شوید خواهند رنجانید. (17)
با مطالعه بخشهاى مذکور، چنین نتیجه گرفته مى‏شود که هلاک اقوام سر راه بنى اسرائیل و هفت قوم دیگر به دلایل چندى بود:
اول اینکه:یهوه به عهد و پیمان خود با پدران بنى اسرائیل مبنى بر اعطاى این سرزمینها به اولاد آنها عمل نماید و ا از بین بردن و کشتار دسته‏جمعى این اقوام، سرزمین آنها را طبق وعده به بنى اسرائیل دهد.
دوم آنکه:با این کار، بنى اسرائیل که قوم برگزیده خدا و از طرف دیگر قومى سست عنصر در دین بودند(و این از اعتراضات متوالى آنها به موسى در مورد تشنگى و گرسنگى در بیابان و گوساله‏پرستى و پرستش مولک خداى عمونیان و فسق و فجور با دختران موآب و سجده بر خدایان آنها و...هویداست و بخاطر همین سست عنصرى و لغزیدن در امور مذهبى، عده زیادى از آنها به عذاب یهوه گرفتار و با بلایا کشته شدند)با از بین رفتن تمام اقوام، به فسق و فجور و بت‏پرستى و دورى از یهوه گرفتار نشوند.به عبارت خلاصه، این قتل‏عامها پیش‏گیرى از افساد و انحراف بنى اسرائیل بود و صد البته پیش‏گیرى آسانتر از درمان است.(!!)
سوم آنکه:این اقوم دچار عادتهاى زشتى بودند، همچون بت پرستى، شرارت، قربانى نمودن پسران و دختران، اعتقاد داشتن به فالگیر، غیبگو، افسونگر، جادوگر، ساحر، رمال، مشورت با مردگان و پرسش از اجنه، و با توجه به این انحرافات، باید هلاک مى‏شدند.
با وجود این سه دلیل مشعشع!و قانع‏کننده!، نسبت به این قتل عامها مردم از زن و مرد و کوچک و بزرگ، اشکالات و ایراداتى وارد است:
اولا:چرا و چگونه یهوه که رحمتش تا ابد الاباد است (18) و مهربان و رحیم است (19) راضى مى‏شود براى عدم انحراف قومى سست عنصر، تعداد کثیرى از اقوام که میانشان زن و پیر و بچه شیرخوار فراوان بود، بالکل کشته شوند؟.رحمانیت و مهربانى یهوه کجا رفت؟چنین به ذهن مى‏رسد که راه درست آن بود که ایمان بنى اسرائیل محکمتر مى‏گشت تا تحت تأثیر جاذبه‏هاى کاذب و شهوات قرار نگیرند.از طرف دیگر باید این اقوام، ارشاد و هدایت مى‏شدند، آیا به خاطر بت‏پرستى و شرارت، خشک و تر باید با هم بسوزند؟کوچک و بزرگ همه نابود شوند؟آنهم بدون ارشاد و اتمام حجت و دعوت به یکتاپرستى؟
در مقام مقایسه جهاد اسلامى با این نسل‏کشیها (به اصطلاح جهاد یهودى)مى‏بینیم که جهاد اسلام از قداست بس والایى برخوردار است.در جهاد اسلامى، در برابر اهل کتاب سه راه پیشنهاد مى‏شد:
اسلام، جزیه، شمشیر.و در برابر کفار و مشرکین دو راه:اسلام، شمشیر، اگر کفارى که سد راه اسلام شده و در برابر مسلمین تیغ از نیام کشیده بودند اسلام مى‏پذیرفتند، تمامى حقوقى که یک مسلمان مجاهد زجز دیده رنج کشیده شلاق خورده اسلام آورده بدست پیامبر دارا بود بلافاصله دارا مى‏شدند.
در جهاد اسلامى فقط کسانى کشته مى‏شوند که در برابر اسلام، سلاح بدست گرفته‏اند.در جهاد اسلام کشتن زن و بچه و اسیران اناث و نابودى کشتزارها و شهرها وجود ندارد، دستور جنگى پیامبر اسلام به رزمندگان صدر اسلام، بهترین دلیل این مطلب است.
هنگامى که آن حضرت فوجى را براى جهاد بدرقه مى‏نمود، فرمود:«بروید به نام خدا، کمک خواهید از خدا، جهاد کنید براى خدا و براى امت رسول خدا، هان اى مردم!مکر نکیند، از غنایم سرقت روا ندارید، کفار را بعد از قتل، چشم و گوش و دیگر اعضاء قطع نکنید، پیران و زنان و اطفال را نکشید، راهبان را که در معابد نکشید، درختها را مگر در صورت نیاز از بیخ قطع نکنید، هر کس از مسلمانان که بر کافرى امان دهد امان او پذیرفته است تا آنکه بر وى دین خدا عرضه گردد، اگر اسلام را پذیرفت برادر شماست و اگر نپذیرفت او را به سلامت به اردوگاه خود برسانید و پس از آن بر قتل او از خداوند مدد خواهید، اسرا را به آب غرق نکنید، نخلستانها را نسوزانید، درختان میوه‏دار را در نیاورید و کشتزارها را نسوزانید، شاید به آن محتاج شوید، جانوران حلال گوشت را نابود نکنید، مگر اینکه براى تأمین غدا نیاز داشته باشید، دشمنان را به سه چیز دعوت کنید:اول، اسلام را به آنها عرضه دارید، اگر مسلمان شدند به هجرت دعوتشان کنید، زیرا اگر هجرت را قبول کردند از غنیمت بهره مى‏برند و اگر در خانه خود ماندند حکم اعرابى را دارند که مسلمانانند و در خانه خویش‏اند و از غنیمت قسمتى ندارند.دوم، اگر اسلام را قبول نکنند و از اهل کتاب باشند باید حتما جزیه بدهند و چون جزیه دادند مزاحمشان نشوید و گرنه جهاد کنید.
سوم، اگر محلى را محاصره کردید و افراد خواستند از محاصره بیرون آیند و از شما خواستند که حکم خدا را در مورد آنها جارى سازید، چون ممکن است حکم خدا را در آن مورد ندانید، لاجرم یک نفر حاکم از خودتان براى آنها معین کنید و اگر از شما امان خواستند امان دهید.هرگز آب مشرکان را مسموم نسازید.» (20)
این است چهره نورانى و مشعشع اسلام و جهاد اسلامى و کلماتى مهرآمیز و عطرآگین پیامبر اسلام. اسلام بهه جاى کشتار مردم بت‏پرست، جهت پیش‏گیرى از افساد مسلمین، چنان نیروى ایمان و تقوا در آنها ایجاد مى‏نماید که به گرد گناه نمى‏گردند و از طرفى زمینه‏هاى گناه را در جامعه از بین مى‏برد، یعنى هم به فردسازى مى‏پردازد و هم به جامعه‏سازى.دین مبین اسلام چنان جاذبه محکمى دارد که آنها که اندک وجدان بیدار و فطرت حقیقت طلب داشته باشند در خود جذب کرده و همو را به شمشیرى بران علیه خصم و در موارد متعدد علیه طایفه و قوم خویش و نیز عارفى دلسوخته و شب زنده دار تبدیل مى‏نماید.
ثانیا:چگونه مى‏شود اقوامى هر چند بت پرست را بدون اتمام حجت و دعوت به دین حق، قتل عام نمود؟حجت براى هر قوم باید قبل از مجازات تمام گردد و این اتمام حجت، با ارسال بشیر و نذیر صورت مى‏گیرد.
از تورات چنین برنمى‏آید که پیامبرانى در میان این اقوام براى ارشاد و هدایت بوده یا رسولانى از طرف موسى به میان آنها رفته و دعوت به دین حق نموده‏اند.حتى دیده نمى‏شود که از خیل جمعیت کثیر بنى‏اسرائیل(نزدیک به یک میلیون نفر)کسانى باشند که این اقوام را به راه راست هدایت سازند و این براى کتابى آسمانى مانند تورات-که اکنون طرفداران متعصبى دارد-ضعف بزرگى است. متأسفانه اعتقاد دینى و ایمان مذهبى بنى اسرائیل آنقدر بى‏فروغ و سست بود که نتوانستند خود در دین یهود ثابت قدم بمانند، تا چه رسد به اینکه بتوانند مردمان کافر پیشه را هدایت نمایند!
بنى اسرائیل تحت تأثیر علایق دنیوى و شهوانى‏
نتوانستند به این گفته یهوه که«اگر آواز یهوه خداى خود را به دقت بشنوى و تمامى اوامر او را بجاى آورى، آنگاه یهوه خدایت ترا بر جمیع امتهاى جهان بلند خواهد گردانید» (21) عمل نمایند.مقدمه دیگران سازى، خودسازى است که بنى اسرائیل در آن مانده بودند.به جرأت مى‏توان گفت که حضرت موسى(ع) در انجام رسالت خود و هدایت بنى اسرائیل على رغم کوشش و تلاش بسیار زیاد، موفق نشد.ب در قرآن مجید هر جا سخن از عذاب و هلاک اقوام ناسپاس و کفر پیشه لوط، هود، مردم انطاکیه، قوم نوح، مردم سبأ و...به میان مى‏آید، قبل از ذکر نزول عذاب، به فرستاده شدن رسولان و اتمام حجت پرداخته مى‏شود.
مهمتر اینکه در قرآن مجید آیات صریحى وجود دارد دال بر اینکه تا رسولى جهت ابلاغ حق و ارشاد و هدایت و نهایتا اتمام حجت به میان قومى فرستاده نشود، آن قوم، مستحق عذاب نخواهند بود. (22) در اسلام، اصل، لطف و رحمت است و غضب بعد از آن قرار دارد.الله، لطیف است و لطف او ایجاب مى‏کند که رسولانى براى هدایت مردم گسیل فرماید.
موفق‏ترین انبیاى الهى در انجام رسالت خویش، پیامبر اسلام بوده است که از اقوامى بیابان‏گرد، وحشى، بى‏نظم و انضباط، بت‏پرست و خونریز، مردمى خداپرست، پاکدامن، منضبط، تابع شریعت و بنیانگذران تمدن عظیم اسلامى بوجود آورد.
ثالثا اگر انتقام بنى اسرائیل از اقوام سر راه، بخاطر جلوگیرى آنها از بنى اسرائیل در عبور از سرزمینهایشان بود، از جمله قوانین انتقام در نزد منصفین، رعایت عدالت است، خصوصا از طرف قومى که توسط پیامبرى اولوالعزم هدایت شده و برگزیده یهوه بودند.اما مى‏بینیم این اقوام، به دستور یهوه قتل عام مى‏شوند«تا نام ایشان از زیر آسمان محو شود». (23) باید سئوال نمود:عدالتى که به یهوه نسبت مى‏دهند و او را عادل مى‏خوانند (24) کجا رفت؟
اگر براى بار سوم در مقام مقایسه برآییم در اسلام و قرآن مجید، سفارشات فراوانى به راعیت عدالت در انتقام شده و بر ظالمین و ستمکاران و از عدالت خارج شدگان-هر که باشند-عتاب مى‏شود که انتقام از بد مردم، به مانند آن بدور است نه زیادتر. (25)
رابعا گویى یهوه با این اقوام، پدر کشتگى دارد!!و دشمن دیرینه آنهاست!!که درصدد نابودى همه است.یهوه‏اى که خداى تمام جهان و تمامى بشر بوده (26) و آفریننده فلک الافلاک و تمامى جنود آنها و زمین و هر چه بر آن است و دریاها و هر چه در آنهاست (27) مى‏باشد اگر مى‏خواست این اقوام را-که آفریده‏هاى خود او بود-بالکل نابود سازد و نام آنها را محو نماید، چرا اصلا آنها را آفرید؟اگر براى شرارت و بت‏پرستى آنها بود، ایرادات گذشته دوباره مطرح مى‏شود.
آیا یهوه‏اى که آسمانها و زمین را آفرید (28) و آسمان خزینه اوست (29) و دولت و جلال از او مى‏آید (30) آنقدر دستش بسته و سرزمینش کم وسعت بود که نمى‏توانست بنى‏اسرائیل و اقوام مذکور را در یک سرزمین و یا سرزمینهاى متفاوت اسکان داده، بینشان الفت اندازد و نعمتش را بر آنها افزون ساخته و توسط قوم بنى اسرائیل، این اقوام بت پرست را هدایت نماید؟
براى بار چهارم اگر درصدد مقایسه بین اسلام و یهودیت برآییم، مى‏بینیم که الله تبارک و تعالى، رب و آفریننده تمام خلایق و جمهور انسانهاست و از رگ گردن به انسان نزدیکتر و از مادر مهربانتر است. برخلاف یهوه که جبار است و خونریز، قهار است و نامهربان و کینه‏توز.(گر چه در تورات اوصافى مانند غفار و کریم و رحیم و دیر غضب و کثیر احسان بودن را به یهوه منتسب مى‏سازند (31) اما انصافا در مطالعه دقیق تورات، صحت انتساب این اوصاف بر یهوه به چشم نمى‏خورد یا بسیار کم سو هستند).
الله اسلام، قادر مطلق است و به هر کار توانا، اگر اراده آفرینش چیزى را داشته باشد، به محض اراده آفریده مى‏شود(کن فیکون)آسمانها و زمین و هرچه در آنهاست ملک الله است، او روزى دهنده همه خلایق‏
 است، از پست‏ترینشان تا افضل‏ترینشان، از کوچکترینشان تا بزرگترینشان، او بى‏نیاز مطلق است و همه به او نیازمند.او بخشنده و مهربان و رزاق است در این دنیا بر مؤمن و کافر، اما در آخرت فقط بر مؤمن، و با هیچکس خصومت خصوصى ندارد، خداى همه است بى تبغیض، ملاک فضیلت در نظرش فقط تقوا و نزدیکى به اوست و اگر اقوامى مغضوب او مى‏گردند بخاطر اعمال بد خودشان است، خداوند به هیچ یک از بندگانش ظلم نمى‏کند.
حال به یک مورد دیگر از قساوت و بى‏رحمى بنى اسرائیل(یهود)مى‏نگریم:در حمله بنى اسرائیل به شهر اریحا به فرماندهى یوشع بن نون-جانشین موسى-قوم صدا زدند و کرناها نواختند و چون قوم آواز کرنا را شنیدند و قوم به آواز بلند صدا زدند، حصار شهر بر زمین افتاد و قوم به شهر اریحا برآمد و شهر را گرفتند و هر آنچه در شهر بود از مرد و زن و جوان و پیر، حتى گاو و گوسفند و الاغ را به دم شمشیر هلاک کردند.شهر را با آنچه در آن بود به آتش سوزانیدند. (32)
یهودیانى که کشتن سیصد نفر از همدینان عهد شکن و فتنه‏انگیز مدینه به فرمان پیامبر اسلام را بهانه‏اى براى کوبیدن اسلام قرار داده و مى‏دهند و اشک چشمانشان از خواندن و شنیدن این حادثه شوم(؟!)جارى مى‏شود، چه توضیحى در مورد این همه کشتار و قتل عام و نسل‏کشى-که در کتاب آسمانى شان آمده-دارند؟!آیا وقت آن نرسیده که با کنار گذاشتن حب و بغضها و عداوتهاى کور و کژاندیشیها، راه هدایت را انتخاب نمایند؟
تبریز-اصغر حیدرى
یادداشتها:
(1)-ر ک:محمد(ص)در تورات و انجیل، پروفسور عبد الاحد داود، ترجمه فضل الله نیک آئین، نشر نور، تهران 1361 و ائمه علیه السلام و احیاء دین، سید مرتضى عسکرى، ج 4، انتشارات مجمع علمى اسلامى، تهران.
(2)-قرآن:بقره/137، مائده 16 و 68، عنکبوت/47، نساء/ 47، آل عمران/81 و...
(3)-بقره/75 و 79 و 85، آل عمران/75 و 78، نساء/46، مائده/44 و...
(4)-ر ک:در خدمت و خیانت روشنفکران، جلال آل احمد، انتشارات خوارزمى، تهران، چاپ اول، 1357، ج 2، ص 83.
(5)-ر ک:آینده در قلمرو اسلام، سید قطب، ترجمه آیت الله، سید على خامنه‏اى، ص 55 و 56.
(6)-سوره حجر، آیه 9.
(7)-سفر تثنیه، باب 7 و 9 و 14، سفر لاویان، باب 26.
(8)-سفر تثنیه، باب 7 و 20.
(9)-سفر خروج، باب 12.
(10)-سفر اعداد، باب 31.
(11، 12، 13، 14، 15، 16)-سفر تثنیه، به ترتیب بابهاى 7، 8، 9، 10، 12، 13، 18.
(17)-سفر اعداد، باب 33.
(18)-کتاب اول تواریخ ایام، باب 16 و کتاب دوم تواریخ ایام باب 7.
(19)-سفر تثنیه، باب 4 و کتاب دوم تواریخ ایام، باب 30.
(20)-مجله پیام انقلاب، سپاه پاسداران، شماره 18، ص 59.
(21)-سفر تثنیه، باب 28.
(22)-سباء/17، روم/47، عنکبوت/14، نساء/165، انعام/ 131، یونس/47، اسراء/15 شعراء/208.
(23)-سفر تثنیه، باب 7 آیه 24.
(24)-کتاب ارمیاء بنى، باب 11.
(25)-شورى/40، نحل/126، حج، 60، بقره/190، 193 و 194، قصص/50 و 59، فرقان/19 و 27.
(26)-کتاب اشعیاء بنى، باب 54، کتاب ارمیاء بنى، باب 32.
(27)-سفر تثنیه، باب 10، کتاب دوم پادشاهان، باب 19، کتاب نحمیاء نبى، باب 9.
(28)-سفر خروج، باب 20، کتاب اول توارخ ایام، باب 16، کتاب اشعیاء نبى، باب 45.
(29)-سفر تثنیه، باب 28.
(30)-کتاب اول تواریخ ایام، باب 29.
(31)-کتاب نحمیاء نبى، باب 9.
(32)-صحیفی یوشع، باب 6، آیه 20 تا 25.

تبلیغات